آزادی مطبوعات و آرایش ارتجاع !
تقدیم به عزیر دربند، پرویز کام بخش؛
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
کوه ارتجاع، بر شانه های جوانان بیداروآزاد اندیش مانند" پرویز کامبخش" سنگینی می کند. قلم ها به گریه افتاده وصفحه ها رنگ سیا به خود گرفته تا چه زمانی تیشه ی ارتجاع ، زلالی چشمه ساران بالا ی کوه را در بلخ« زادگاه مولوی کبیر» درهم بشکند. ارتجاع گردن باز گردن برافراشته تا آزادی را شال سیاه بر تن نماید. هیولای هزار سر ارتجاع دهن باز کرده تا چکاچک قلم عقلانیت وخرد را باز هم نابود کند. ارتجاع صدای طبل وکرنا بلند کرده تا زوال آزادی اندیشه وقلم را با مرگ" پرویز کام بخش" جشن بگیرد؛
مردم افغانستان که هنوز شال عزای نبردهای هژمونیکی تنظیم ها (نبردهای خونین دهه هفتاد) را از شانه پاین نکرده، که هیولای هراس افگن ارتجاع(فتوا فروشان ساطور به دست) برای نابودی همیشگی آن دهن بازکرده تا فتوای مرگ آفرین آزادی اندیشه وعقیده را با استفاده از اسلام« این دین آزادی ومترقی»، صادر کنند. باز هم نگون بختی بزرک، کتمان کردن ها به هدف استحمار مردم در را ستای گسترش فرهنگ سلطه وارتجاع به منظور نابودی مطلق آزادی اندیشه وعقیده ازسوی ابوالهول استبداد تاریخی درمزار شریف، سایه شومش را بر سر این مردم گسترانده است.
به راستی عطا محمد ها ساطورجهل را برای نابودی آزادی اندیشه در محکومیت« کامبخش» در بلخ ، زادگاه مولوی کبیرکه روزگاری مهد تمدن وترقی بود، به آزمایش نگرفته اند؟ واقعا ارتجاعیون کهنه پرست حنجره ها وکلک های نازنین جوانان بیدار دل مارا برای سلاخی ویرانگر انتخاب نکرده اند؟ روزی کامران میرهزار را برای سلاخی ونابودی اندیشه به امنیت ملی در بند می کشند، زمانی پرویز کامبخش را زیر ساطورارتجاعی خود به منظور احیاء خاطرات ظلمت تاریخی سزاوار مرگ میدانند؛
ارتجاع یک روز تحت عنوان دموکراسی وفرهنگ، آزادی را به بت پرستی تشبیه ومطبوعات را به ترویج مظاهر شرک متهم می کند تا باز هم سوار بر اسپ کهنه پرستی درراستای ترویج اندیشه های سلطه طلبانه خود آزادی مطبوعات را به قربانگاه، سلاخی ابدی نماید . این هیولاء یک روز از وزارت اطلاعات وفرهنگ(از سوی خرم ها) برای نابودی انسان افغانستانی سرمی کشد وبرخی رسانه ها را به ترویج بت پرستی سزاوار نابود شدن مطلق می داند. روزی دیگرتوسط یک فرمانده سلطه طلب وقوم محور درمزار شریف(از سوی عطا محمد ها) آزادی اندیشه رازیرساطو ویرانگر قرار می دهد!
در تاریخ افغانستان، ارتجاع همیشه با اشکال مختلف، تباهی وبد اقبالی را برای مردم هدیه کرده است روزگاری ارتجاع درقالب حکومت خدا در روی زمین با استفاده از آیات بزرک الهی نیستی ها ونیست کردن هارا تداوم می بخشدو زیر لوای حکومت خدا بر روی زمین ، مظاهر تمدن(مانند مطبوعات تصویری وصوتی وآثار ارزش مند تاریخی) را ویران میکند. نمونه آشکار آن امارت اسلامی ملا عمر هاست که قلب سیاه خودرا پشت بیرق سفید پنهان کرده اند. نیاز به تعریف ندارد. حال با نام حکومت دموکراتیک ماهیت ارتجاعی به خود گرفته با استفاده از نام مقدس دین اسلام ، انسانیت وآزادی اندیشه راسزاوار مرگ می داند؛ گویی تقدیر براین است که سرنوشت وزندگی "سزیف وار" انسان افغانستانی به این زودی ویا هرگزپایان نیابد؛
جامعه شناسان می گویند ، نظام سیاسی، اقتصادی واجتماعی یک جامعه زمان دیگر گون خواهد شد که نظام فرهنگی آن از حالت ایستای به حالت پویایی ماهیت یافته باشد. نیچه می گوید:« منظور از نظام فرهنگی بخش منظمی از محیط اجتماعی است و در اساس متشکل از اصول مشروعی است که کنش های هنجاری بر مبنای آن انجام می گیرد. نظام فرهنگی درواقع فراهم کننده ی پاسخ های انتزاعی درجامعه است به این سوال که چرا زندگی به این گونه است محتوای نظام فرهنگی یک کشوررا، نمادها، باورها، آداب وسلوک اجتماعی وقاعده های رفتاری یک جامعه تشکیل می دهد.» حال اگر محتوای فرهنگ(وزارت فرهنگ) یک جامعه ضد انسانی شد ، انسان های خود محور ودرنده را می پرورد و انسانیت تنها درقالب اندیشه دگماتیسمی وقوم محوری اوقابل تفسیرمی شود. در این صورت باید" کامران میرهزارها وپرویز کام بخش ها" به خاطر آزادی اندیشه وعقیده شان، مغایر امنیت ملی وارزشهای دینی واسلامی این کهنه پرستان شناخته ودر بند کشانیده شوند؛
افغانستان امروز تبدیل به جهان تاریک واستای شده که طراحان سیاه دل وساکن ابدی بر عالم آن فرمان می رانند.جهانی است یکسره با طرح های به اصطلاح اخلاقی، اندیشه ها را برای همیشه به مسلخ تفکرات ضد بشری خود هدایت میکنند. دانشجو درنظام تحصیلات عالی آن حق سوال کردن وپرسش های انتزاعی را ندارد . سه سال پیش نیز دوتن از دانشجو رشته ژورنالیزم در دانشگاه هرات محکوم به مرگ شدند. طارق ولیپور خبرنگار رادیو صبح بخیر افغانستان وعاصف جاهد خبر نگار تلویزون آیینه به عین سرنوشت پرویز کامبخش دچار شدند. این دو جوان پرسشگر به جرم ابراز عقیده وپرسش از استاد در دانشگاه از سوی نظام محلی به مرگ محکوم شدند وسر انجام این دو دانشجو هرات را ترک کردند.
به همین دلیل است که سرنوشت مردم افغانستان، سرنوشت شوم وسزیف وارنه وتاریخ سیاسی این کشور ، تاریخ هست کردن ها برای نیست کردن ها، نیست کردن ها به هدف هست کردن ها است. درنتیجه برآیند این دور باطل تاریخی واین پارادوکس هستی ونیستی چرخش همیشگی است درنطقه صفر ونیستی مطلق. نیچه :" با همان اندازه که اراده عمومی را دیده است مردم را میگزد."