صفحه نخست > دیدگاه > ما و نو آوری، تجدد و مدرنیزم

ما و نو آوری، تجدد و مدرنیزم

به بهانهٔ صدمین سالگشت نشر سراج اخبار
صدیق رهپو طرزی
پنج شنبه 22 دسامبر 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

چراغی در تاریکی

پیش از پیش باید یاد آور شد که فکر نوجوی امیر حبیب الله، همراه با قدرت به شدت انعطاف پذیر محمود طرزی، زمینه را برای آن فراهم نمود تا نشریه یی به مدت نزدیک به یک دهه، برای بار اول در کشور نشر گردد.
برای آگاهی از اندیشه های او بایست نگاه کوتاهی به سیر زنده گی اش نمود.
محمود طرزی از همان آوانی که به گفته خودش ٫٫ دست راست و چپیش،، را شناخت در محیطی قرار داشت که شعر، ادب و فرهنگ درونمایه اش را می ساختند. در این جا، شاعران و نویسنده گان گرد هم می آمدند و از دنیای شعر و ادب و هم چنان سیاست که پارهٔ بزرگی از زنده گی شان بود، گپ می زدند. در خانهٔ غلام محمد طرزی، پدرش نی تنها کتابخانه بزرگی از نسخه های خطی وجود داشت، بل گروهی از خوش نویسان در آن جا به نسخه برداری نادر ترین کتاب ها دست می زدند. خوش نویسی نیز پاره یی از کارهای فرهنگی شان را می ساخت.
در این فضای ادبی ـ سیاسی بود که سر نوشت او را رقم می زد. او در همان زمان کودکی شاهد زندانی شدن پدرش گردید. برایش شگفت انگیز بود که پدرش و دیگر زندانیان دربند، در همان زندان شعر می سرودند و بحث های ادبی سیاسی می نمودند. به این گونه ادب و سیاست در رگ رگ وجودش تنیده شد.
او بعد، در زمان امیرعبدالرحمان، با پدر و بردارانش در زندان قرار گرفت و با آنان راهی تبعید به هند (۱۸۸۲) گردید. فضای آزاد و بی ترس از استبداد در آن جا، ذهنش را پـُـر از هوای تازه نمود. از آن جا به بغداد راهی شد و در این جا بود که زبان ترکی را که در امپرتوری عثمانی زبان رسمی بود، فرا گرفت. از آن جایی که به زودی به این زبان مسلط شد، به حیث ترجمان پدرش همیشه با او همراه می بود. در پایان کار آنان به شام (دمشق) که در زیر ادارهٔ امپراتوری عثمانی قرار داشت، اقامت گزیدند. این امر، زمینهٔ تماسش را با شخصیت های سیاسی، ادبی و فرهنگی مساعد ساخت.
در همین فضابود که ذهن جوینده اش با پرسش های فراوان که اولین درب برای آگاهی است، انباشت.
او در زمانی وارد سوریه شد که هنوز نام مدحت پاشا، با آن که چندی پیش در زندانی در طایف واقع در عربستان که در قلمرو امپراتوری عثمانی قرار داشت، به امر سلطان حمید دوم، کشته شده بود (۱۸۸۴)، زبانزد همه مردم بود. این امر، ذهن جستجو گرش را به سوی دیدگاه های او کشاند. مدحت، در یک خانواده آگاه در سال (۱۸۲۲ع.) در استامبول به دنیا آمد. این درست زمانی بود که موج نوگرایی از اروپا راه اش را به بیرون می کشید. از آن جایی که ترکیه نزدیک ترین کشور آسایی به این جا بود، زودتر از همه از این دیدگاه ها اثر پذیرفت. مدحت، به زودی در بخش دبیری دربار راه یافت. از آن جایی که ذهن تند داشت به سوی اندیشه های نو گرایی روی آورد. در بخش های گونه گونه شاهنشاهی عثمانی، والی شد. او در این جا دست به تحول های ژرف زد. در شهرها، ده ها و قریه ها شورا های مردم را ایجاد کرد، درب مکتب هایی را که در آن ها درس های نو داده می شدند، بازکرد. به گسترش دانش و هنر دست زد، بانک زراعتی ایجاد کرد. او همراه با ضیا پاشا و نیمک کمال و دیگر روشنفکران ترکی، طرح قانون اساسیی را ریختند.
بعد، سلطان حمید، این طرح را به کلی دگرگون نمود و به صورت شکلی آن را اعلام نمود (۱۸۷۶). اما، با همان پنجه های آهنی، به شیوهٔ فرمان روایی پُــراستبداد ادامه داد. سلطان، با ترس از این که اندیشه های نو گرای مدحت، قدرتش را به چالش بکشد، دستش را از کار بیرون کشید. مدحت، سفری به اروپا نمود و با باور بیش تر به اندیشه های نو گرایی، بر گشت. شاه او را والی شام (سوریه) مقرر نمود. در آن جا او نیز دست به اصلاح های ژرف زد. این گام ها، خشم مقام سلطنت را برانگیخت، او را به محمکه کشاندند و به مرگ محکوم. با پا درمیانی کشور های اروپایی، جزایش به حبس ابد، تبدیل شد. اما، در نیم شب هشتم ماه می، دستیاران سلطان، او را در زندان با تناب کشتند.(۱۸۸۴)
اندیشه های نو گرایی همان زمان ذهن محمود طرزی را به سوی آگاهی بیش تر کشاند. در همان زمان با آن که از وطن دور مانده بود، دست به نوشتن زد. به باور من، نوشته هایی که او در آن زمان نوشت، که بخشی از آن ها، بعد ها در کابل به چاپ رسیدند، درونمایهٔ دیدگاه اش رابه تر نشان می دهند. این ها عبارت اند:
مجموعهٔ اخلاق، شام، سوریه.(۱۸۸۰ع)، سیاحتنامهٔ در سعادة، شام، سوریه، (۱۸۸۸ع)، سیاحتنامهٔ سه قطعهٔ روی زمین در بیست ونه روز، شام، سوریه.(۱۸۹۰ع.)، از هر دهن سخنی و از هر چمن سمنی، شام، سوریه.(۱۸۹۱ع.)، روضهٔ حکم، شام، سوریه.(۱۸۹۱ع.)، تلخیص حقوق بین الدول، شام سوریه.(۱۸۹۷ع) و سفر بعد از وفات پدر، شام، سوریه. (۱۹۰۱ع.)
او در تلاش این بود تا این دیدگاه هایش را با هموطنانش در میان بگذارد، و راه نو گرایی را در برابر شان قرار بدهد. او پس از آن که امیر حبیب الله، عفو عمومی اعلام نمود و از سوی دیگر پدرش را از دست داده بود (۱۹۰۱)، به توصیه و فراهم آوری زمینه به وسیله بردارانش که پیش تر از او به کشور بازگشته بودند، و در بخش نشر و چاپ فعال بودند، به بهانهٔ فاتحه به کابل آمد.(۱۹۰۲ع.) وسعت آگاهیش بر امیر اثر گذارد و از او خواست به کشور بر گردد.
در آغاز برگشت در دارالترجمهٔ شاهی، کار ترجمه را در پیش گرفت. او امیر را از تازه ترین رویداد ها در جهان اسلام و اروپا آگاه می ساخت و به عطش امیر نو جو پاسخ می داد. در این کار، او تماس نزدیک با امیر نو جو داشت. او توجه شاه را به عقبمانده گی کشور در ساحه های معارف و آموزش و پرورش، ابزار نو ارتباطی میان انسانان مانند: جاده، تلفون و تلگراف جلب نمود. او نشان داد که این امر نتیجه های ناسودمندی را در عرصه های سیاسی، فرهنگی ، آگاهی و روشنفکری از خویش به جای گذارده اند.
در همین زمان (۱۹۰۵)، گروهی از آگاهان که دگرگونی های جدید را در شرق میانه و آسیای غربی دنبال می کردند، از امیر خواهش کردند تا اجازهٔ نشر دو هفته نامه یی را به نام سراج الاخبار افغانستان، بدهد. اما، این نشریه پس از نشر اولین شماره در ماه جنوری (۱۹۰۶ع. ) دیگر به دست چاپ سپرده نشد.

مشروطه خواهی ؟؟

این حرف روشن است که نبرد برای ایجاد حکومت قانونی را می توان جنبش قانون خواهی خواند که در گوهرش قانون اساسی قرار دارد. بعد این نیاز ها در متنی درج گردد که آن را قانون اساسی یا مادر می خوانند. این جریان برای بار اول در سال ۱۷۸۹ع. در ا. م. امریکا، عملی شد.
سنجه هایی که با آن ها می توان جنبش و یا حرکت قانون اساسی خواهی را از دیگرها جدا کرد، این امر می باشد که در گوهر چنین ساختاری باید نظام نماینده گی مردم که در جریان انتخاب های آزاد و پــُر رقیب، شکل می گیرد و در آن گسستی رخ ندهد، شکل بگیرد. جالب است که واژهٔ کنستی توشن Constitution که ریشه در زبان لاتین دارد، به معنای شکل دهی و سامانه سازی، به کار می رود.
در منطقهٔ ما، به ویژه ایران، برای اولین بار واژهٔ کنستی تو سیون (تلفظ فرانسه یی)، به معنای قانون خواهی به کار رفت. بعد ها زیر تاثیر همین حرکت قانون خواهی، چون هدف اساسی محدود ساختن قدرت شاه بود، واژهٔ قانون اساسی خواهی برابر نهادی به نام مشروطه را در واکنش به واژه مشروعه که از سوی نیرو های دین خواه و محافظه کار، به کار گرفته می شد، را رایج ساختند. این خواست مدت ها پیش در کشور هایی مانند هند، ایران و حتا آسیای مرکزی زیر تاثیر نو گرایی و مدرنیزم اروپایی، رایج شده بود. بعد ها این واژه، بدون توجه به محتوایش وارد ادبیات سیاسی ما، گردید.
ان گونه که می دانیم برخی از مورخان و نویسنده گان ما، از جنبش مشروطه، حتا دموکراسی در آغاز سدهٔ بیستم، گپ زده اند.
گروه های گونه گونه از دربار تا لیسهٔ حبیبه و بیرون که د رمیان شان اخوان افغان، جان نثاران اسلام و غلام بچه گان قرارداشتند، به گفته غبار زیر چتر جمعیت سری ملی گرد آمدند. غبار، بر این گروه ها نام حزب را گذاشته است که نا درست می نماید. به باور برخی کاوشگران، این ها را می توان حلقه یی از علمای دینی و آزادی خواهان اصلاح طلب همراه با عنصر های هرج و مرج خواه، خواند. این دور را می توان آغازگر جریان های فکری و سیاسی به حساب آورد. اینان به گفتهٔ غبار ٫٫ بغرض تحقق بخشیدن مرام خود ترور و کودتا طلب می کردند.،،
پرسش اولی این است که خود غبار و دیگران هیچ سندی در این زمینه ارایه نکرده اند که در آن دیدگاه های این حرکت بررسی شود. دوم این که از سری بودن و هم چنان مسلح بودن این تشکل، بوی تند روی و گزافه گرایی شنیده می شود.
بانو سنزل نوید، نویسندهٔ کشور در نوشته یی زیر عنوان،٫٫ طرزی و پدیداری شکلگیری ملیگرایی افغان و ایدیولوژی ملی،، در مورد چنین می نویسد، ٫٫ در سال ۱۹۰۹، توطیهٔ مخفیی که از سوی این گروه برای تعویض امیر حبیب اله روی دست گرفته شده بود، کشف گردید.،، (س. نوید. ص.۴.)
عبدالوهاب طرزی، پسر بزرگ محمود طرزی در اثری به نام ٫٫ زنده گی نامهٔ محمود طرزی. (از ۱۸۸۲ تا ۱۹۰۹)،، که آن را وحید طرزی، دامادش به زبان انگلیسی بر گردانده و من نسخه یی از آن را دارم، در بخشی چنین می نویسد،٫٫ در ماه مارچ ۱۹۰۹، یک توطیهٔ دهشتناکی که قرار بود در آن امیر و دو پسرش کشته شوند، کشف گردید.،، سپس او در فصل چاردهم، ص.۳۵، همان اثر، زیر عنوان ٫٫ کشف توطیه یی برای سو قصد به جان امیر،، چنین می نویسد، ٫٫ آن گونه که گفته ام، از میان سلسله حادثه هایی که در دوران وکالت سردار عنایت الله ـ در آن هنگام امیر حبیب الله به جلال آباد رفته بود ـ رخ داد یکی هم توطیه یی برای کشتن امیر و عنایت الله و امان الله، دو پسرش بود. مبتکران و سازمانده گان این توطیه داکتر. ا. غنی (از پنجاب)، مدیر مکتب عالی حبیبه و جاسوس هوشیار بریتانیا بود. هدفش آن بود تاچنان هرج و مرجی به راه بیافتد که زمینه یی برای تصرف کامل کشور به وسیله بریتانیا، هموار گردد. برخی از نویسنده گان به صورت نادرست بر آن نام جنبش قانون اساسی خواهی (مشروطه) داده و به آن خصوصیت اسطوره یی بخشیدند. این توهم را می توان ساخته و پرداختهٔ ذهن آنان دانست. بعد ها، این حقیقت با انتشار سند های مخفی بریتانیا، به صورت روشن آشکار شد.،، (همان اثر. ص.۳۴ )
یادداشت: بر گردان دوباره ام از انگلیسی به پارسی، به صورت روشن نثر وهاب طرزی را به همراه ندارد. این مساله را باید یادآور شد که بنابر نوشتهٔ وحید طرزی، بیماری و پیری فرصت آن را نداد تا عبدالوهاب طرزی، این زنده گی نامه را به پایان برساند. من از آقای وحیدالله طرزی خواهش نمودم تا بخش پارسی این اثر را به دست چاپ بسپارد. او به این دلیل بی پایه که هنوز وقت چنین کاری نرسیده است، از آن سر باز زد.
در مورد کار برد واژهٔ مشروطه، غبار در اثرش فردی را آورده است که به اصطلاح در وصیتنامهٔ ملا محمد سرور خان، معلم لیسهٔ حبیبه درج شده است. این فرد چنین می باشد:
تر ک مال و ترک جان و ترک سر/ در رهٔ مشروطه، اول منزل است
خود غبار می نویسد که این کاغذ نزد داوی بوده ولی خودش و یا نسخه اش را به دست آورده نتوانسته است. آیا تنها با به کاربردن واژهٔ مشروطه، می توان حکم به وجود جنبش مشروطه نمود؟
در بین شان گروه هایی از اصلاح طلبان گرفته تا گزافه گرانی که تفکر انارشیستی و نهیلستی داشتند، دیده می شدند. برخی به این باور بودند که می توان برای رسیدن به مرام حتا از ترور و کودتا کار گرفت. امیر، حرکت پنهانی برخی گروه های گزافه گر را زیر نظر داشت و در زمستان (۱۹۰۹ع.) امر به گرفتاری آنان داد. به این گونه گزافه گرایی، سیر آرام آرام اصلاح ها را کند ساخت.
نتیجه های این حرکت تند روانه، همانا سرکوب و بعد جلوگیری از اصلاح هایی بود که امیر حبیب الله به راه انداخته بود. نشانهٔ بعدی این گزافه گرایی را می توان در سو قصد سال ۱۹۱۸، به جان امیر دید.
سپس اوج این حرکت تند روانه را در ترور سال ۱۹۱۹، امیر حبیب الله می بینیم.
این نوع حرکت های تند روانه، هیچ نوع رابطه یی با جنبش مشروطه خواهی یا درست تر قانون خواهی و به ویژه قانون اساسی خواهی ندارد.
جالب این است که برخی از مورخان و نویسنده گان ما، این حرکت ها را شماره گذاری نموده و مشروطهٔ اول، دوم و دیگر و دیگر خوانده اند. نکته جالب و قابل توجه در این مورد چنین است که بسیاری نویسنده گان ما،سر و صدای زیادی در مورد وجود جریان و حتا جنبش مشرطه خواهی ـ قانون اساسی خواهی ـ به راه انداخته اند، اما، در هیچ یک از این نوشته ها ما به سند اصیل و انکار ناپذیر ـ به جز گفته ها و نقل قول هایی که بیش تر فرضی و خیالی اند ـ که بیانگر دیدگاه های به اصطلاح مشروطه خواهان باشد، بر نمی خوریم.
به باورم تا آن گاهی که سندی در زمینه ارایه نگردد، نمی توان در مورد حکم نهایی را بیرون داد.
تا جایی که از نوشته های برخی نویسنده گان ما بر می آید، محمود طرزی را فردی می دانند که در راس جنبش مشروطه خواهی قرار داشته است. اما، نگاهی به باور و نوشته خودش مساله دیگری را نشان می دهد.
او در نوشته یی زیر عنوان ٫٫ موعظهٔ عید،، که درسال دوم س.ا. شمارهٔ ۲۴ به دست نشر رسیده است، پس از شکرگذاری از خدا برای این که مسلمان خلق شده ایم، می افزاید، ٫٫ ... ما همهٔ یک قوم یک دین و یک مذهبیم. ثا نیاَ آزادیم نی اسیر،، او در بخش دیگری این نوشته در جریان دعوت به اتفاق و اتحاد، می نویسد، ٫٫ پادشاه محکوم و مشروط در اسلام دیده نشده و علی الخصوص به مزاج و طبایع شریعه هیچ توافق نمیکند. حکومتهای اسلامی، که به این کار اقدام کردند ـ هیچ بهبود ندیدند. آنها را درس عبرت دانسته وطن، ملت وجود واحد و حاکم مطلق بشناسیم.،،
او پس از کشف توطیه علیه امیر حبیب الله، چنین می پرسد،٫٫ آخر چه نتیجه بخشید؟ آن واقعهٔ مدهشه خانه بر اندازی از آن ظهور نمود که معارف و مکتب نام چیز ها را مانند زهر ماردار سیه کرداری بنظر جلوه گر و همکاران را چون مار دیدگان از آن خایف و بر حذر، حتی وطن را در تهلک و خطر انداخت.،،
هم چنان او زیر عنوان ٫٫اجمال سیاسی،، در سال دوم، شمارهٔ بیست و یک س.ا. درجریان توضیح قتل محمود شوکت، کسی که سلطان حمید امپراتور عثمانی را از قدرت خلع نمود، چنین می نویسد،٫٫ از هنگامی که حکومت مشروطه در دولت علیه ٔ عثمانیه قایم عنوان خلافت عظمای اسلامیه، بعنوان در حکومت مشروطهٔ عثمانیه تبدیل شد، نیرنگهای عجیب و تغییرات غریبی در آنسرزمین پاک، بصورت بسیار المناکی جلوه پذیر ظهورات شد.،،
او سپس شرح مفصلی از پیامد های ویرانگر این حادثه نوشته بر بخش مرگ و قتل نخبه گان افسوس نموده می نگارد، ٫٫ در میان این ها ادیبها، محررها، سیاسیها، افسرها، وزیر ها، ناظر ها، سرکرده ها، صدراعظمها، ناظر حربیه ها نیز موجود بودند. اینها همگی فداشده گان نفس پرستی پارتی ها و فرقه ها، شده است.،،
او در نوشته دیگری زیر عنوان ٫٫مسایل ایران، روابط افغانستان و ایران،، که درسال اول شمارهٔ هژدهم س.ا.، درج شده است، از زبان خبرنگارش می نویسد، ٫٫ از هنگام نادانست مشروطه شدن ایران ... آن ملک همسایه و دوست قدیمی، بچنان معایب جان خراش گرفتار آمده است، که نه از حکومت و قانون، و نه ازنظام و انتظام، و نه از نظم و نسق، هیچ یک نام و نشانی در آن نمانده است.،،
به باور من نویسنده گان ما که صدای چنین جنبش ها را در کشور های دیگر، به ویژه ایران، شنیده بودند، برای این که ما نیز از چنین قافله یی به عقب نمانیم، هر حرکت و حرفی را که بیش تر بوی ماجراجویی و حتا هرج و مرج طلبی و سو قصد به جان رهبران از ان بیرون می شد، لباس و خرقهٔ مشروطه خواهی می پوشاندند.
به باور من، تنها در زمان بسیار کوتاه دههٔ چهل است که با نشر نشریه های آزدا که بیان روشن گروه های سیاسی بودند، می توان از قانون اساسی خواهی که اکنون واژهٔ دموکراسی جایش را پر نموده بود، از این امر سخن زد. با اندوه که این دور به شدت کوتاه ـ تنها دوسال ـ بود و با تروری که علیه شاه محمود، به راه انداخته شد، بهانه یی به دست نیروهای مستبد دربار داد تا همه این دهان ها را ببندند.
اما، به باور من با سنجه های درست، تنها قانون اساسی ۱۹۶۴، را می توان یک اقدام متناسب به مشروطه به حساب آورد. در این قانون حاکمیت به ملت تعلق گرفت. نی تنها نظام شاهی مشروطه اعلام شد، بل اعضای خانواندهٔ سلطنتی از شرکت در ساختار اساسی سیاسی به دور نگه داشته شدند. سنجهٔ اساسی دیگری، همانا برپایی اولین انتخابات آزاد و با رای سری بود. این را به درستی می توان اولین مشروطه خواند. در قانون های اساسی ۱۹۲۴ و ۱۹۳۱ بر نظام شاهی مطلقه مهر تایید گذاشته شده بودند.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • گرگ زاده عاقبت گرد شود گرچه با آدمی بزرگ شود. این همه روده درازی و گزافه گویی بخشی برای این بود که عبدالرحمان جلاد را مدرن و نوآور معرفی کند. آقای صدیق رهپو طرزی فاجعه انسانی زمان عبدالرحمان را نمیبیند و تسلط قبایل پختون یا اوغان را بر مناطق غیر اوغان دولتداری میداند.
    پشاتنه سر و ته یک کرباس هستند و از همین حالا نیروهای وحشت پشتونها یعنی طالبان را ملی معرفی میکنند.

  • دوستان سلام ! با معذرت که حوصله خواندن اینهمه نوشته بی پایان آقای رهپو را ندارم . کاش آنرا دنباله دار می نوشتند تا میتوانستم بند بند آنرا تعقیب می نمودم . یگان دوستی پیدا میشود که مانند داستان " نازی جان همدم من دلبرمن" را که اقای میرهزار خلاصه نموده بودند ، این نوشته را نیز خلاصه نماید ؟

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس