صفحه نخست > دیدگاه > ما و نو آوری، تجدد و مدرنیزم

ما و نو آوری، تجدد و مدرنیزم

به بهانهٔ صدمین سالگشت نشر سراج اخبار
صدیق رهپو طرزی
پنج شنبه 22 دسامبر 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

افغانستان نو و مدرن

به باور من، واژهٔ افغانستان نو و مدرن را می توان پس از پایان جنگ دوم افغانستان ـ بریتانیا و زمامداری امیر عبدالرحمان۱۹۰۱ ـ ۱۸۸۰ع. به کار برد. زیرا در این زمان است که مرز های کنونی کشور شکل می گیرند و مهر رسمیت داخلی و بین المللی بر آن ها می خورد. امیر خود در زمینه می گوید، ٫٫ هدفم این است که صد ها سردار و فرمانروای کوچک، رهزنان، دزدان و آدم کشان را به زنجیر نظم بکشم... این امر برای درهم شکستن نظام قبیله یی و ارباب سالاری و ایجاد یک همبود بزرگ که بر آن قانون فرمان براند، از اهمیت بزرگ بر خوردار است.،،(ل. دوپری، افغانستان، ۱۹۷۳ع. ص. ۴۱۹).
امیر عبدالرحمان اولین فروانروایی بود که مشروعیت قدرت را از ساختار قبیله های افغان جدا نمود. او برای این که از نفوذ بیش تر سران قبیله و هم ملایان بکاهد، به قدرتش رنگ الهی بخشید. او به این گونه شمشیر قدرت را در یک دست و قرآن را در دست دیگرش گرفت. او حال و وضع کشور را که در نتیجهٔ جنگ های داخلی و جنگ با انگلیسان به لبهٔ پرتگاه هرج و مرج قرار داشت، چنین تصویر می نماید، ٫٫ هر ملا و مولوی و حضرت و سرکردهٔ قبیله و حتا ده و قریه خویشتن را پادشاه مستقل می شمارند. در مدت دوصد سال، قدرت بدون چون و چرای بخش زیاد ملایان و روحانیان توسط حکمراوایان کشور درهم نشکسته است. میران ترکستان، میران هزاره و سر کرده گان غلزایی، همیشه قوی تر از امیران عمل کرده اند.،، (گریگوریان ص. ۱۲۹)
یاددادشت: گریگوریان این گفته را از کتاب ٫٫ زنده گی عبدالرحمان،، نوشتهٔ سلطان، منشی امیر آورده است. این منشی می گوید که بخشی را خود امیر نوشته است و بخشی را املا، نویسانه و یا دیکته نموده است. این کتاب هم اکنون در ٫٫ موزیم بریتانیا،، نگه داری می شود. برخی نویسنده گان افغان که هوای نیستی مرز دیورند را در سر دارند، اصالت آن را زیر پرسش برده اند، اما، محمد علی در اثرش به نام ٫٫ دوران محمد زاییان،، ص.۱۴۱ تا ۱۴۳، از آن گفته یی را آورده است. محمود طرزی در شمارهٔ ۱۳، ص.۴، سال دوم س.ا. نیز گفته یی را از آن بر گرفته است. چنین به نظر می آید که امیر از داکتر گریزباخ، یک مامور رسمی بریتانیا که درخدمتش بود، می خواسته تا رخداد های این اثر را که تا سال ۱۸۸۶، دربر می گرفت، ویراستاری نماید. اما، حکومت هند بریتانیایی این امر را نادرست می دانست که یکی از مامورانش در نوشتن این اثر تاریخی، نقشی داشته باشد.
او با ادعای داشتن کرامات و گرفتن الهام غیبی، باور به رابطهٔ میان مردم و فرمانروا، به اصل چوپان و گوسپند، توانست تا یگانگی اداری، سیاسی و اقتصادی را به میان آورد.
دوران فرمانروایی امیر عبدالرحمان، را می توان در کنار کشیدن مرزها، تلاش برای نو سازی کشور نیز خواند. او برای رشد امور فنی، به تعداد ۴۲۸ خبره و کارشناس خارجی را از انگلستان و هند بریتانیایی، استخدام کرد. کارگاه ها، کار خانه ها و فابریکه های کوچک اسلحه سازی، چرمگری، کشیدن جاده های مهم، ساختن پل ها و کاروان سرای ها، ادارهٔ نظارت بر تجارت خارجی و داخلی، کارگاه های صابون سازی و شمع ریزی ، اولین شفاخانهٔ عمومی، و هم چنان ضرابخانه را به میان آورد. برخی رسم و رواج های خرافی را منع کرد.
به این گونه امیر عبدالرحمان، در بخش نو آوری های فنی، آن هم در محدودهٔ کابل، توجه کرد. او اجازه نداد تا خط آهن به کشور کشیده شود، معارف نو را مجال نداد، به شبکه های ارتباطی مدرن توجه ننمود و به ایجاد بانک ها که نقش مهمی در بهره برداری از کان های دست نخوردهٔ کشور داشتند، دست نزد.
در نتجهٔ این سیاست، یک کشور منزوی، بریده از دگرگونی های جهانی و حتا منطقه یی با پاره هایی از نو گرایی فنی به میان آمد. البته از نقش روسیه و بریتانیا، این قدرت های بزرگ، در شکل دهی انزوای یاد شده نمی توان چشم پوشی نمود.

امیر مستبد، اما، نو گرا

امیر حبیب الله و نصرالله پسران امیرعبدالرحمان، از یک مادر اند. مادر شان کنیزی از واخان، در شمال شرق کشور است که گلریز نام داشت. با آن که عبدالرحمان پیش از مرگ، حبیب الله پسر ارشدش را به حیث ولیعهد بر گزید (۱۸۹۵) و برخی کار های مهم را به او سپرد، این دو برادر در نبرد برای دست یافتن به تاج و تخت، توانستند تا محمد عمر جان را که پسر بی بی حلیمه و مربوط به قبیله ابدالی بود، از میدان رقابت بیرون بکشند. در رقابت میان حبیب الله و نصر الله، دومی نتوانست تا حمایهٔ سران قبیله ها را به دست آورد، اما، امیر حبیب الله، با اتکا به نیروی جنگی و اردو که ستون فقرات فرمانروایی امیر عبدالرحمان را می ساخت، بر قدرت سیاسی دست بیابد. این انتقال آرام قدرت، درتمام سدهٔ نزدهم در کشور، بی سابقه بوده است. در این وضع، او آرام آرام دربار پـُـر شکوه را نسبت به زیست در میان قبیله ها، بر تر دانست.
امیر حبیب الله ( ۱۹۱۹-۱۹۰۱ع.) پس از آن که لقب سراج الملت و الدین را اختیار نمود، در یک دربار عام که در سال ۱۹۰۲ع. بر پا داشت، چنین گفت، ٫٫ ترقی یک دولت و ملت بدون ترقی علم امکان ندارد. من مصمم هستم که در مملکت، مکتب ها بنیاد نهاده شود.،،(غبار،۱۳۷۴. ص.۷۰۰. )
امیر حبیب الله، با آرامشی که پدرش در کشور ایجاد کرده بود، دست به برخی اصلاح ها زد. در خط سمتدهی بعدی وضع سیاسی می توان از عفو همه تبعیدیانی که در دورهٔ پدرش از کشور رانده شده بودند، نام برد. این تعبیدیان که از هند و ترکیه، ایران و حتا آسیای میانه بر گشته بودند، در سر هوای نو گرایی و تجدد که در برابر کهنه پرستی و گرایی قرار دارد، داشتند. این رسم نو طلبی، خلاف شیوهٔ زنده گی کهن بوده است.
این امر در حالی صورت می گرفت که این کشور در انزوای کامل به سر می برد و زمینه برای رشد امور اقتصادی به ويژه روشنفکری در آن فراهم نبود. دین اسلام، تنها دریچه یی برای دست یابی به سواد، در پوش لک و ضخیم گذشته گرایی و محافظه کاری دربند بود و مجراها برای وزیدن نسیم دگر گونی بسته.
در این جا میدان سوادآموزی و درس در چنگال رهبران دینی و شاخه های کوچک مذهبی، قرار داشت. تنها گروه کوچک با سواد و خبره چون جزیرهٔ خردی در میان این بحر قرار داشت. رهبران دینی تنها به قرآن و سنت روی می آوردند و آن ها را هم با زبان کهنهٔ عربی که می دانستند، در حالی که زبان عربی دچار تحول شدید شده بود، گویا می خواندند. از این رو آنان در همان دایرهٔ تنگ بحث های قدیمی سر گردان بودند. آنان به دلیل این که زبان زنده عربی را نمی دانستند، از تغییر هایی که در این زبان رخ داده بود، آگاهی نداشتند. از این رو، هیچ نوع پیوند و رابطه یی با کتاب ها، نشریه ها و روزنامه هایی که به زبان نو عربی نشر می شدند، و نبض دگرگونی جهان در آن ها می تپیدند، نداشتند.
امیر، بار دیگر ـ خلاف سیاست پدرش که روحانیت را مهار زده بود ـ رهبران دینی را، با کوشش سردار نصرالله، موقف بر تر در دربار داد.
در کنار اینان، همان گروه بسیار بسیار کوچکی که سواد داشتند، تنها در کابل متمرکز بودند. آنان را بیش تر، ماموران ملکی و افسران می ساختند. ایشان نیز زیر تاثیر همان تحلیل های سنتی بودند. در میان شان تعداد انگشت شمار به یکی از زبان های خارجی آشنا بودند. برخی از آنان را دست حادثه های سیاسی به بیرون از کشور کشانیده بود و در آن جا با دگرگونی های نو آشنا شده بودند.

بازگشتگران و اثر شان بر دگرگونی های بعدی

آن گونه که می دانیم، امیر تبعیدیان دوران پدرش را مورد عفو قرار داد. در نتیجه برخی زیاد این خانواده گان از هند برتانیایی، شاهنشاهی عثمانی و هم چنان آسیای مرکزی، بر گشتند.
فرزندانی که در خارج تولید یافته بودند، و یا آنانی که در جوانانی کشور را ترک گفته بودند، در یک محیط باز تر و آزاد تر رشد نمودند. خارج، برای آنان دنیای نوی را با شیوه های آموزش و تحصیل جدیدی را به همراه آورد. مهم ترین اثر بر اینان، رشد شخصیت مستقل شان بود.
با بازگشت اینان و راه یافتن به دربار امیر نو جو، دگرگونی ژرف و کیفیی به میان آمد. برخی از آنان که به زبان انگلیسی آشنا بودند و دگرگونی های اجتماعی و اقتصادی هند را شاهد، به این روش دلبسته گی داشتند.
محمود طرزی و خانواده اش و حتا برادران بزرگش که پیش تر وارد شده بودند، زیر تاثیر دگرگونی های فکری و اندیشه یی در چارچوب فرهنگ شرق میانه، به ویژه امپراتوری عثمانی، بودند. این جا، بخش بزرگ شرقمیانه را در بر می گرفت، و در همسایه گی اروپا قرار داشت. مرز امپراتوری ترکیه که پاره یی از این بخش بود، تا اروپای شرقی می رسید. امپراتوری عثمانی پیوند تنگاتنگ با کشور های اروپایی از شرق تا غرب داشت. در این حضور، فرهنگ های گونه گونه با خویشتن اندیشه ها و دید گاه های مختلف را به همراه آورده و نسیم تحول روشنگرانه و مدرن از اروپای غربی به آن به زودی راه باز می کرد.
در کنار این جریان، خانوادهٔ یحیا یا مصاحبان خاص قرار داشت که در سر هوای نو گرایی به شیوه یی که در هند بریتانیایی به راه افتاده بود، داشتند. این گروه، آرام آرام در دربار به ویژه در دستگاه نظامی، به مقام های بلند دست یافتند.
در این راستا، خانواده های دیگر تبعیدی مانند: مجددیان هرات و گیلانیان نیز به کشور بر گشتند. امیر هم چنان به خانوادهٔ حضرت شور بازار، نیز توجه نموده و مقام برتر برای شان داد. به این گونه رهبران دینی و روحانی که در زمان امیر عبدالرحمان، در حاشیه رانده شده بودند، بار دیگر وارد میدان سیاست شدند.
ما شاهد این امر هستیم که اثر دیدگاه های این گروه ها، بر شکل دهی حادثه های سیاسی کشور تا دههٔ هشتاد سدهٔ بیستم، و هم اکنون، مهر و نشانش را گذاشت.
به باور لویی دوپری، موازی با حضور پر رنگ دیدگاه های مذهبی، ٫٫ تفکر نو گرایی و تجدد، که رهبری اش را محمود طرزی به دوش داشت، اثر نیرومندی بر دههٔ دوم سدهٔ بیستم افغانستان، وارد نمود.،، (دوپری، افغانستان. ۱۹۷۳ع. ص. ۴۳۰)

دورهٔ سراجیه و سراج اخبار

این دوره که زمان فرمانروایی امیر حبیب الله (۱۹۱۹ـ۱۹۰۱) را در بر می گیرد، پُـــرثبات ترین دو دههٔ آغاز سدهٔ بیستم عیسایی در کشور به شمار می آید. او زمانی بر سریر سلطنت دست یافت که سرزمین پُــرعصیان و توفانزده، مرکزیت و صلح را برای بار اول پس از دهه های دراز زد و خورد، جنگ بر سر قدرت و نگهداری قدرت، تجربه نمود.
سپیدهٔ سدهٔ بیستم در کشور ما، با آرامش روشن گردید. البته او دو بار در جریان فرمانروایش، در برابر دو عصیان یکی در ۱۹۰۹، و دیگری در ۱۹۱۸، در کابل، از سوی هواداران اصلاح های اجتماعی و برخی هرج و مرج طلبان، رو به رو شد. اما، در توطیهٔ سوم که می توان آن را یک نوع کودتای درباری خواند، همراه با اصلاح هایش سر به نیست شد.
آن چی را می توان بدون تردید یاد آور شد، این است که امیر، طبیعت و مزاج متشبث، نو جو و تحول خواه داشت. او عشق فراوان به دست آورد های فنی که آرام آرام راه شان را دردل این کشور دورافتاده و دشوار گذار باز می کردند، داشت.
امیر حبیب الله، آن گاهی که پدرش، دست به لشکر کشی هایی در ولایت ها می زد، به حیث والی کابل نقش بازی می کرد و در این کار به شدت موفق عمل می کرد. او هم چنان مقام های ناظر کار صنایع و فرماندهٔ عالی نیرو های جنگی یا سر افسر عمومی، را در زمان پدرش به دوش داشت.
او هنگام فرمانروایش دست به نو آوری هایی زد که بیش تر توجه به بخش فنی نو گرایی داشت تا دیدگاه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی. این مورد به نمونه هایی اشاره می نمایم:
• مکتب حبیبه (۱۹۰۳). اولین مکتب با شیوهٔ نو درسی و با یاری معلمان هندی، پا به میان گذاشت. این مکتب تفاوت کیفی با مدرسه های دینی که در کنار مسجد ها و یا زیر چشم رهبران دینی فعال بودند، داشت. در این مکتب اصول درسی در آغاز به شیوه یی بود که انگلیسان در هند، رایج کرده بودند. در آن معلمان هندی که از لاهور آمده بوده و یا فارغان مدرسهٔ علیگره بودند، کار درس را پیش می بردند. بعد از سال ۱۹۱۴، در شیوهٔ درس دگرگونیی رخ داد، و سبک ترکی که خود از فرانسه بر گرفته بودند، رایج شد. این دگرگونی را می توان در خط همبستگی اسلامی و خاموش ساختن اعتراض سنت گرایان دانست. البته نباید این امر را از حرکتی که به قصد بر انداختن امیر حبیب الله در سال ۱۹۰۹، به صورت پنهانی روی دست گرفته شده بود، جدا دانست.
در همان حال هم پلهٔ مدرسه های دینی در برابر این مکتب های نو، به شدت سنگینی می کرد. در شهر های گونه گونهٔ کشور، مدرسه هایی حفظ قرآن و جود داشتند. در این جای ها، هر مسجد خود یک نوع مدرسه دینی به حساب می رفت. امیر حبیب الله در سر هوای این را داشت که افغانان را برای درس به خارج بفرستد، اما، بخش محافظه کار در دربار و روحانیان سر مخالفت بلند کردند و بعد، جنگ جهانی اول مانع این کار شد. اما، این اندیشه ها بعد به ثمر رسید.
• بنیاد گذاری ادارهٔ معارف و آموزش و پرورش.
• گشایش مکتب های جنگی و یا حربی به رهبری ترکان.(۱۹۰۹)
• برپایی چاپ خانه جدید.
• گشایش مکتب تربیهٔ معلم.
• ایجاد باغ ها و بوستان ها در پغمان.
• منع خرید و فروش غلامان و کنیزانی که در زمان پدرش به حیث اسیر گرفتار شده بودند.
• بررسی دوسیه زندانیانی که بی سر نوشت بودند.
• منع عمل کور کردن مجرم.
• بستن درب سیاه چال ها و آزاد کردن محبوسان.
• گشایش یتیمخانه.
• برای زاد روزش و زمان تاجپوشی اش، جشن هایی را بر پا داشت که در جامعهٔ دربسته یی مانند افغانستان، بی سابقه بوده و دگرگونی شگفت انگیزی را به میان می آورد.
• خرچ های بزرگ عروسی و ماتمداری را محدود ساخت. او این کار راخود نخست در مورد عروسی خواهرش که به ساده گی صورت گرفت، اجرا نمود.
• اولین خط تلفون میان کابل و جلال آباد.
• گشایش نمایشگاه عکاسی در داخل قصر.
• قهوه خانه یی در چمن حضوری.
• بازی گلف.
• ورود اولین موتر دملر.
• گشایش کارخانهٔ چرمگری.
• گشایش کارخانه پشم بافی.
• گایش جاده هایی برای استفاده موترها. در این راه ها کاروانسرای هایی برای توقف و استراحت به نام رباط سراجیه، ساخته شدند.
• اولین هسته بانکی و مرکز فروش سهم ها.
• اولین شفاخانهٔ ملکی و بعد عسکری.
• کشیدن نهر سراج در کندهار. (۱۹۰۷)
• بند آب قرغه. (۱۹۱۲)
• اولین بند تولید برق. در جبل السراج.(۱۹۰۷)
• چاپخانه ها. تا آن زمان تعداد تمام اثر های چاپ شده، به جز از قرآن و کتاب های دینی به ده تا نمی رسید. البته برخی اثر های رسمی در زمان امیر عبدالرحمان نیز چاپ شده بودند.
• سفر هند ۱۹۰۷ع. در آن جا در جریان بازدید از مکتب اسلامی در لاهور به شاگردان توصیه کرد، ٫٫ بیاموزید! بیاموزید! و بیاموزید! ،،
• سفر های داخلی.
• حضور کسانی غیر از خانوادهٔ سلطنتی در شغل ها و امور مهم .
در راه این دگرگونی ها سد ها و مانع های فراوانی وجود داشتند. مهم ترین آن را می توان کمبود سرمایه نام برد. ساختار دربستهٔ جامعه که بر آن سران قبیله و روحانیان دست برتر داشتند، از سرمایه گذاری خارجی ترس داشتند و خواهان آن نبودند تا با خارج رابطه یی بر قرار شود. اینان حتا مانع ایجاد تلگراف سراسری و خط آهن می گردیدند. این را نباید فراموش کرد که قبیله هایی که در گذرگاه خبیر به سر می بردند، سد سکندر در برابر ایجاد خط آهن به حساب می رفتند. اینان از نفوذ قدرت مرکزی که بر اراده های شان لگام می زد، به شدت هراس داشتند.
به هر حال ذهن و فکر نوجوی امیر حبیب الله، زمینه را برای به راه افتادن اصلاح ها، با تمام محدود، فراهم ساخت و این کار آرام آرام قشر کوچکی که دارای سرمایه بودند، به میان آورد. این امر آگاهی سیاسی را که سراج اخبار، مهمیز قوی اش به حساب می رفت، اثر نیرومندی بر آیندهٔ افغانستان وارد نمود.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • گرگ زاده عاقبت گرد شود گرچه با آدمی بزرگ شود. این همه روده درازی و گزافه گویی بخشی برای این بود که عبدالرحمان جلاد را مدرن و نوآور معرفی کند. آقای صدیق رهپو طرزی فاجعه انسانی زمان عبدالرحمان را نمیبیند و تسلط قبایل پختون یا اوغان را بر مناطق غیر اوغان دولتداری میداند.
    پشاتنه سر و ته یک کرباس هستند و از همین حالا نیروهای وحشت پشتونها یعنی طالبان را ملی معرفی میکنند.

  • دوستان سلام ! با معذرت که حوصله خواندن اینهمه نوشته بی پایان آقای رهپو را ندارم . کاش آنرا دنباله دار می نوشتند تا میتوانستم بند بند آنرا تعقیب می نمودم . یگان دوستی پیدا میشود که مانند داستان " نازی جان همدم من دلبرمن" را که اقای میرهزار خلاصه نموده بودند ، این نوشته را نیز خلاصه نماید ؟

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس