ارگ نشینان پایتخت به اندازه طالبان در قتل اجمل نقشبندی دست دارند
از برکت کرزی وحلقه مافیایی اش حالا که افغانستان به سرزمین "تریاک، ترور وانتحار" تبدیل شده است نه تنها خبرنگاران بلکه هیچ شهروند کشور مصئونیت ندارد.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
عناوین رسانه های افغانستان در پنجمین سالیاد کشته شدن خبرنگار فقید افغانستانی "اجمل نقشبندی" به دست گروه طالبان" با گذشت پنج سال از کشته شدن اجمل نقشبندی به دست طالبان، دولت تاهنوز در مورد چگونگی مرگ وی تحقیق نکرده است".
چگونگی داستان قتل اجمل نقشبندی وسید آغا راننده ی آنها توسط گروه ملا داد الله در هلمند
چهارم ماه مارچ 2007: اجمل نقشبندی خبر نگار افغانستانی همراه با دانیل ماسترو جکومو خبرنگار روزنامه " لا ریپوبلیکا" ایتالیا وسید آغا راننده ی آنها در ولسوالی ناد علی ولایت هلمند که بزرگترین مرکز کشت تریاک است، توسط طالبان اختطاف گردیدند.
ملا حیات الله سخنگوی گروه طالبان در هلمند، در تماس با رسانه ها گفت: این سه نفر که بدون اجازه داخل منطقه شده بودند، از طرف افراد طالبان بازداشت وفعلا در باز داشتگاهی که توسط ملا داد الله معروف به فرمانده " خونخوار" اداره می شود، زندانی هستند. پس از نشر این خبر در رسانه ها؛ ملا داده الله فرمانده خونخوار طالبان در هلمند، سید آغا راننده ی که اجمل نقشبندی ودانیل ماسترو جکومو را به هلمند برده بود، را سربرید. گناه سید آغا این بود که موترش را به کرایه داده بود تا بتواند از این راه نان آور فامیلش باشد.
بلا فاصله بعد ازنشر این خبر، ویدیوی سربریدن شدن سید آغا توسط ملا داد الله، از تلویزیون الجزیره پخش گردید. دراین وید یو اجمل نقشبندی وماسترو جکو نیز دیده می شد که دست های شان به پشت بسته شده بود، ملا داد الله پس از خواندن بیانیه اش که گویا سید آغا یک جاسوس است سر او را با کارد، برید وبعد به ماسترو جکومو اجازه داد تا ازدولت ایتالیا برای آزادی اش کمک بخواهد. ملا داد الله که بار ها در مصاحبه هایش با خبرنگاران عرب وپاکستانی گفته بود " اگر روزی گردن یکی از دشمنانش را نبرد هیچ گاه خودش را آسوده احساس نمی کند" پس از این عمل شرم آورش خطاب به دولت افغانستان و ایتالیا گفت که اگر به فکر آزادی اجمل نقشبندی وماسترو جکومو هستند، باید بدون قید وشرط، پیشنهادات طالبان را قبول نموده وبه آن عمل نمایند.
گرچند در آن روز ها شروط طالبان برای آزادی این دو خبرنگار گنگ ونامعلوم بود، ولی رسانه های داخلی وخارجی از یک چیز صحبت می کردند" خروج نیروهای ایتالیایی از افغانستان در بدل آزادی اجمل ودانیل ماسترو جکومو". اما مقامات افغانستان در آن وقت می گفتند که هیچ شرطی را مبنی بر آزادی این دوخبرنگار از سوی طالبان قبول نخواهند کرد. در پشت پرده اما، مقامات دولت افغانستان، تحت فشار سیاسی کشور ایتالیا وبعضی کشورهای دیگر، به مذاکرات مستقیم شان با ملا داد الله از طریق مقامات محلی هلمند وسران اقوام، ادامه میداد.
من که در آن زمان با یک گروه از خبرنگاران ایتالیایی در کابل کار می کردم، هرروز خبرهای ضد ونقیض را می شنیدم. مثلا یک روز خبرنگاران ایتالیایی می گفتند که دولت افغانستان در تماس با وزارت خارجه ایتالیا گفته است که آنها با طالبان به توافق رسیده اند وبه زودی این دوخبرنگار آزاد خواهند شد. اما روز دیگرش باز هم صحبت از این بود که طالبان پیش نهاد جدیدی برای آزادی این دو خبرنگار دارند. ولی هرروز تا کید براین بود که "نباید در مورد این مسایل صحبت کرد" چون ممکن است صحبت کردن در باره این مسایل، این دو خبرنگار را بیشتر در معرض خطر قرار دهد. این کشمکش های پشت پرده همچنان ادامه داشت که ملا داد الله حوصله اش سر رفت ودر تماس با رسانه ها شرط هایش را برای آزادی این خبرنگار، واضح ساخت.
دهم ماه مارچ 2007 برابربا 19 ماه حوت 1385: ملا داد الله فرمانده ارشد طالبان در تماس با رسانه ها شروط آزادی اجمل، جکومو وسید آغا را اعلام کرد؛ ملا داد الله در این تماس تلفونی به رسانه ها گفت؛ در صورتی که نیروهای نظامی ایتالیا خاک افغانستان را ترک کنند ودر صورتی که معلوم شود که "دانیل ماسترو جکومو" یک جاسوس نیست، آنها این خبرنگار ایتالیایی را آزاد خواهند کرد. اما داد الله وملا رحمت الله آزادی اجمل نقش بندی را مشروط به آزادی تعدادی از فرماندهان آنها از جمله ملا منصور داد الله برای ملا داد الله فرمانده خونخوار طالبان دانستند.
18 ماه مارچ 2007 برابر با 27حوت 1385: یک خبرنگار ایتالیایی در کابل به من گفت: که روز گذشته افراد طالبان، دانیل ماسترو جکومو را آزاد نموده اند. کاپریلی در حالی که از من خواست این خبر را پیش خودم نگه دارم، افزود که جکومو را طالبان به "ریش سفیدان منطقه" وافرادی از شفاخانه ی امرجنسی در هلمند تحویل داده اند.
از سوی دیگر درهمین روز، روزنامه ی لا ریپوبلیکا ی ایتالیا نوشته که خبرنگار آنها" دانیل ماسترو جکومو" در بدل آزادی پنج تن از فرماندهان طالبان آزاده شده است.
این فرماندهان آزاد شده ی طالبان عبارت بودند از:
1- استاد یاسر، رییس بخش فرهنگی طالبان
2- عبدالطیف حکیمی، سخنگوی سابق طالبان
3- منصور احمد، برادر ملا دادالله فرمانده طالبان
4- ملا حمدالله آخون قوماندان نظامی طالبان
5- ملا عبدالغفار آخون، یکی از فرماندهان بخش استخبارات طالبان
این خبر در حالی منتشر می شد که از اجمل نقشبندی شهروند افغانستان تاهنوز در اسارت طالبان به سر می برد. یک روز پس از آزادی خبرنگار ایتالیایی، طالبان ویدیویی را منتشر نمودند که در آن اجمل نقشبندی در حالی که دست هایش به پشت بسته بود ومردان مسلح طالبان باکلاشیکوف های شان بسوی او نشان گرفته بودند، با صدای بسیار ضعیفی که حکایت از شکنجه شدن داشت از دولت افغانستان وجامعه ی خبرنگاران افغانستان تقاضای کمک می کرد. اجمل نقشبندی در این ویدیو از دولت افغانستان خواست که برای نجات زندگی اش تلاش نماید.
اما در آن زمان که هر آن احتمال میرفت اجمل توسط گروه خونخوار طالبان گردن زده شود؛ شخص کریم خرم وزیر اطلاعات وفرهنگ حامد کرزی وبعضی از دکان داران رسانه های افغانستان در مصاحبه های شان می گفتند که اجمل یک خبرنگار نیست بلکه او یک مترجم است. دکان داران مطبوعات ودولت در آن زمان به نجات زندگی اجمل نقشبندی هیچ توجهی نداشتند.
ولی ادامه اسارت "اجمل" انتقاد های گسترده ی را در محافل روزنامه نگاری در افغانستان به دنبال داشت. خبرنگاران افغانستان در کابل در یک حرکت خود جوش ضمن انتقاد شدید از سیاست یک بام و دو هوای حکومت، از دولت خواستند تا برای نجات جان اجمل به عنوان یک شهروند افغانستانی اقدام جدی نمایند. اما دولت افغانستان با کمال بی شرمی اعلام کرد که هیچ گونه معامله ی در این خصوص انجام نخواهد داد.
يکشنبه 25 ماه مارچ 2007 برابر با 5 حمل 1386: کریم رحیمی سخنگوی حامد کرزی ضمن تایید آزادی فرماندهان طالبان برای رهایی خبرنگار ایتالیایی، گفت: که این یک عمل استثنایی بود وبه خاطرارزش گذاشتن به روابط ودوستی افغانستان با کشور ایتالیا صورت گرفته وهیچ گاهی این عمل تکرار نخواهد شد.
کریم رحیمی در حالیکه نخواست در باره آزادی اجمل نقشبندی به سوالات خبرنگاران پاسخ گوید افزود که حامد کرزی قبل از سفرش به آلمان به تمام ارگانهای امنیتی دستور داده بود که از هر راه ممکن برای رهایی خبرنگار ایتالیایی استفاده کنند.
در همین. خبرنگاران حرکت خود جوش خبرنگاران در کابل که برای آزادی اجمل راه افتاده بود وقرار شده که از راه ممکن باید اجمل آزاد گردد، توسط "دکان داران رسانه ها" به نحوی مصادره شد و چهره های خاصی که همیشه به نام خبرنگاران در افغانستان تجارت می کنند، در صدد استفاده سیاسی از این جریان برآمدند.
خبرنگاران افغانستانی که در آن زمان دریک وضعیت گیج کننده ی گیر مانده بودند، با آنکه حرکت مدنی شان از سوی حلقات خاص مصادره شده بود، برخواست شان برای آزادی اجمل پافشاری می کردند. در همین حال اکثریت گروه های صنفی خبرنگاران در کشورهای مختلف نیزبا خبرنگاران افغانستان یک جا شدند.
سازمان خبرنگاران بدون مرز وکمیته ی حمایت از خبرنگاران وجمعی از خبرنگاران ایتالیا با پیوستن به حرکت مدنی خبرنگاران افغانستانی، با انتشار نامه هایی نسبت به ادامه ی اسارت اجمل نقشبندی در زندان طالبان اعتراض نموده واز دولت های افغانستان وایتالیا خواستند که برای رهایی او تلاش کنند.
اما با این هم دولت افغانستان هیچ اقدامی برای نجات اجمل نکرد وکریم خرم وزیر اطلاعات وفرهنگ دولت کرزی به خبرنگاران گفته بود که "رهایی اجمل نقشبندی نیز بخشی از معامله با طالبان بود ولی این گروه پس از رهایی روزنامه نگار ایتالیایی، آقای نقشبندی را آزاد نکردند. حرف های کریم خرم این معنی را داشت که گویا دولت افغانستان خواسته که اجمل آزاد شود ولی خوب طالبان موافقت ندارد یعنی اجمل باید کشته شود چون به نظر "کریم خرم" مقصر دولت نیست.
يکشنبه 8 آپریل 2007 برابر با 19 حمل 1386: سخنگوی ملا داد الله، فرمانده خونخوار طالبان، در تماس با رسانه گفت که آنان اجمل نقشبندی را حوالی بعد ازظهر یکشنبه 19 حمل سربریده اند. سخنگوی ملا داد الله گفته بود که آنها برای آزادی اجمل از دولت افغانستان خواسته بودند که دونفر از زندانیان آنها را آزاد کند ولی دولت افغانستان در مورد این درخواست هیچ جوابی ارایه ندادند.
اجمل نقشبندی که در هنگام مرگ بیست وپنج سال عمر داشت شش ماه قبل از مردنش ازدواج نموده بود وبنا به گفته ی پدرش " غلام حیدر" عمده ترین نان آور فامیلش بود.
دوشنبه 9 آپریل 2007 برابر با 20 حمل 1386: ده ها تن از روز نامه نگاران افغانستان در یک گرد همایی اعتراض آمیز نسبت به کشته شدن اجمل نقشبندی روزنامه نگار افغانستانی به دست طالبان، در برابر ساختمان پارلمان افغانستان شرکت کردند. ساعت سه بعد از ظهر دقیقا مصادف با زمانی که داد الله اجمل را سربریده بود، تعداد زیادی از روزنامه نگاران افغانستانی وخارجی در صف های طولانی در مقابل پارلمان برای یک دقیقه سکوت اختیار کردند. دیگر هیچ کاری نمی شود کرد و خبر نگاران با وجود خشم شدید شان نسبت به این پیش آمد، اکثریت به این فکر می کردند که خبرنگار بودن در سرزمین مانند افغانستان، عاقبت جز این چیزی دیگری نخواهد بود.
خبرنگاران دراین تجمع اعتراضی شان با نشر اعلامیه از رسانه های داخلی وخارجی خواستند که اخبار و رویداد های مربوط به طالبان را برای یک هفته تحریم نموده ورسانه های چاپی صفحه ی نخست شانرا به رنگ سیاه چاپ کنند. درعین حال رسانه های دیداری وشنیداری فردای آن روز" سه شنبه دهم آپریل" راس ساعت سه بعد از ظهر برای دو دقیقه سکوت اختیار کنند.
خبر نگاران همچنان در این اعلامیه از "سکوت وسهل انگاری" جامعه بین المللی برای رهایی اجمل نقشبندی نیز انتقاد نموده وآنرا سوال برانگیز خوانده بودند.
سه شنبه 10 آپریل 2007 برابر با 21 حمل 1386: خبرنگاران وبسته گان اجمل نقشبندی با اجتماع شان در پارک زرنگار وافروختن شمع واهدای گل برای اجمل سوگواری نموده واز دولت افغانستان خواستند که جاده ی را به نام او نام گذاری نماید.
چهار شنبه 11آپریل 2007 برابر با 22 حمل 1386: جسد بی سر اجمل نقشبندی در حالیکه بیش از یک ماه در زیر شکنجه افراد طالبان خورد وخمیر شده بود، با یک هلیکوپتر به کابل انتقال داده شد ودر میان جمعی از اعضای خانواده، دوستانش و خانواده ی مطبوعات افغانستان در کابل به خاک سپرده شد.
جای تعجب نیست که با گذشت پنج سال از کشته شدن اجمل نقشبندی، تاهنوز دولت افغانستان هیچ تحقیقی در این رابطه انجام نداده است. از کجا معلوم است که قاتلان اجمل اکنون در ارگ ریاست جمهوری نباشد. دراین صورت تحقیقی نیاز نیست. از سوی دیگر اگر دولت کرزی به فکر شهروندان افغانستان می بود واگر اجمل نیز به عنوان یک شهروند کشور برای حاکمان ارگ نشین ارزش داشت، هیچ گاهی این اتفاق رخ نمیداد. این تنها اجمل نقشبندی نیست که مرگ وزندگی اش برای ارگ نشینان کابل یکی باشد، ما از زمان آغاز حکومت فساد کرزی تا حالا شاهد مرگ مرموز ده ها خبرنگار ونویسنده و شاهد مرگ هزاران شهروند افغانستان بوده ایم.
دولت برای کدامیک از این قتل های مرموز تحقیق نموده است؟ دولت کرزی وحلقه ی مافیایی دربارش اصلا به این تحقیق نیازی ندارد زیرا آنها میدانند قاتل شهروندان افغانستان کیست؟ هم اکنون نیز دهها خبرنگار ونویسنده در سراسر افغانستان از طرف حلقات خاص که به دربار نزدیک هستند مورد تهدید قرار می گیرند.
حلقات مافیایی قدرت در گوشه وکنار کشور با استفاده از قدرت شان خبرنگاران را مجبور می کنند تا به نفع آن بنویسند وبه نفع آنها سخن گویند.
تنها در سال گذشته ی میلادی در افغانستان سه خبر نگار کشده و 16 خبرنگار دیگر از سوی دولت کرزی، همکاران بین المللی اش وبرادرانش بازداشت وشکنجه شده اند.
از برکت کرزی وحلقه مافیایی اش حالا که افغانستان به سرزمین "تریاک، ترور وانتحار" تبدیل شده است نه تنها خبرنگاران بلکه هیچ شهروند کشور مصئونیت ندارد. شهروندان افغانستان در هر گوشه وکنار کشوربا وجود بی کاری وفقر حتا جرئت بیرون شدن از خانه های شانرا ندارند واگر ازخانه هم بیرون شوند، مطمئن نیستند دوباره زنده به خانه برگردند. اینست که باید به پاخا ست و آینده را به دست خود رقم زد.
پيامها
9 آپریل 2011, 13:03, توسط farid
به شهادت مظلومانه اجمل نقشبندی و ده ها سر بریده دیگر قلب هر انسان اگاه می لرزد.
چندی قبل در سایت گرانوم مضمون ذیل رامطالعه نمودم وبرای شما عزیزان هم خالی از دلچسپی نخواهد بود :
با اجازه از نویسنده محترم مضمون !
سر بریدن در قرآن
قرآن کتابی است پر از آیاتی که در آنها دستور جنگ و قتال و قتل و کشتار به مسلمانان داده میشود. برای کسانی که تابحال قرآن را نخوانده اند، یا آنرا تنها به عربی خوانده اند و معنی آنرا به زبان مادریشان درک نکرده اند شاید این مسئله خیلی عجیب و باورنکردنی به نظر برسد. برای هیچ انسان انساندوستی قابل قبول نیست که خدا اینقدر بخواهد انسانها را به جان هم بیاندازد و به یک عده از آنها دستور بدهد که عده ای دیگر را بکشند.
سوره محمد آيه 4
فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاء اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ.
چون با کافران روبرو شديد، گردنشان را بزنید. و چون آنها را سخت فرو فکنديد، اسيرشان کنيد و سخت ببنديد. آنگاه يا به منت آزاد کنيد یا به فدیه. تا آنگاه که جنگ به پايان آيد. و اين است حکم خدا. و اگر خدا ميخواست از آنان انتقام ميگرفت، ولی خواست تا شمارا به یکدیگر بیازماید. و آنان که در راه خدا کشته شده اند اعمالشان را باطل نميکند.
اگر همان آیه اولی کافی نیست برای اینکه شما قبول کنید سر بریدن سنتی کاملاً اسلامی و روشی اسلامی برای روبرو شدن با غیر مسلمانان است، به آیه دیگری نگاه کنید،
سوره الانفال (غنایم جنگی) آیه 12 صفحه 179
إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلآئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ.
و آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: من با شمایم. شما مومنان را به پایداری وادارید. من در دلهای کافران بیم خواهم افکند. بر گردنهایشان بزنید و انگشتانشان را قطع کنید.
برای چه باید بر گردن کافران زد، یا بعبارت دیگر سر آنها را برید و از تنشان جدا کرد؟ مگر کافران چه جرمی را مرتکب شده اند که باید شمشیر را بر گردن آنها گذاشت و سرشان را از تنشان جدا کرد؟ پاسخ این پرسش را در آیه بعدی بیابید،
سوره الانفال (غنایم جنگی) آیه 13 صفحه 179
ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَآقُّواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن يُشَاقِقِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ.
زيرا با خدا و پيامبرش به مخالفت برخاستند و هر که با خدا و پيامبرش ، مخالفت ورزد ، بداند که عقوبت خدا سخت است.
دلیلش را متوجه شدید؟ چون کافران با خدای اسلام و پیامبرش به مخالفت برخاستند! یعنی اگر کسی به مخالفت با اسلام برخیزد باید گردن او را زد و انگشتانش را قطع کرد. شاید در اینجا شما در حالتی نباشید که بتوان با شما شوخی کرد، اما پرسشی که اینجا مطرح است این است که آیا باید اول گردن کافران را زد بعد انگشتانشان را قطع کرد یا اول انگشتانشان را قطع کرد بعد گردنشان را زد؟
یکبار دیگر به آیه 13 ام سوره انفال نگاه کنید، آیا یک دین میتواند فاشیست تر از این باشد که بگوید چون افرادی مخالف آن دین هستند شایسته این هستند که سرشان بریده شود و انگشتانشان قطع شود؟ آیا در شأن شما است که چنین دینی را برگزیده باشید؟ از دیدن این فیلم چه احساسی به شما دست داد؟ آیا شاد و آرام شدید؟ اگر این فیلم شما را شاد و آرام نکرده است بدانید که مسلمان خوبی نیستید، زیرا بریده شدن سر کافران و قطع شدن دستهای آنها باید از نظر قرآن شما را شاد و آرام کند. باور نمیکنید؟ آیه 10 ام همین سوره را بخوانید،
سوره الانفال (غنایم جنگی) آیه 10 صفحه 179
وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
و آن کار را خدا جز برای شادمانی شما نکرد و تا دلهايتان بدان آرام گيرد و ياری تنها از سوی خداست که او پيروزمند و حکيم است
حالا باور کردید که مسلمان خوبی نیستید؟ اگر استعداد مسلمان بودن را داشتید باید از دیدن این صحنه ها شاد میشدید و دلتان آرام میشد، یکبار دیگر آیات 10 تا 13 سوره انفال را بخوانید، یا اصلاً یکبار سوره انفال را از اول تا آخرش بخوانید، ممکن است انسانیت شما از مسلمانیتان بیشتر باشد، در این صورت نباید بیش از این ننگ مسلمانی را بخود بخرید. بعید است این جانور خویی و درندگی برازنده هیچ انسان بالغ، عاقل و غیر بیماری که در قرن 21 ام زندگی میکند باشد.
شاید بپرسید که کدام کافران باید سرشان بریده شود؟ قرآن مسلمانان را به جنگ با کدام انسانها تشویق میکند؟ بنابر باور بیشتر علمای اسلام، سوره توبه آخرین دستور العمل رفتار مسلمانان با نامسلمانان را داده است، به آیه 29 سوره توبه دقت کنید.
سوره توبه آیه 29 صفحه 192
قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ.
با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمیکنند و دین حق را نمیپذیرند جنگ کنید، تا آنگاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند.
نتیجه منطقی این است که از نظر اسلام نه تنها بریدن سر کسانی که خدا را قبول ندارند، و کسانی که قیامت را قبول ندارند، و مسیحیان و یهودیانی که قوانین اسلامی را نمیپذیرند اشکالی ندارد بلکه جنگیدن با آنها از احکام اسلام است و بریده شدن سر آنها موجب شادمانی و آرامش دل مسلمانان راستین میشود.حال این کافران را باید در کجا یافت و کشت و سرشان را برید؟ پاسخ را در سوره توبه آیه 123 بیابید.
سوره توبه آیه 123
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.
ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است!
کسانی که در این فیلمها سر میبریدند همان مسلمانان راستینی هستند که با قرآن و قوانین اسلامی آشنایی بیشتری از مسلمانان آماتوری که امیدواریم شما یکی از آنها باشید دارند. به همین دلیل است که سر کافرانی که نزدیکشان هستند را میبرند و الله اکبر میگویند و بعد هم شاد میشوند و به کار خود افتخار میکنند. در ادامه نشان خواهیم داد که سر بریدن در احادیث نیز وجود دارد و خود پیامبر اسلام و مسلمانان اولیه اینکار را میکرده اند.
آیا از این پس به قرآن باور خواهید داشت؟
سر بریدن در حدیث و تاریخ اسلام
بعد از اینکه دیدیم قرآن چگونه سر بریدن را قانونی و مجاز میداند و آنرا به مسلمانان تجویز میکند، بد نیست به تاریخ اسلام نگاه کنیم تا ببینیم آیا پیامبر اسلام و پیشوایان دینی همچون علی نیز به این کار دست میزده اند یا نه. سر بریدن آنقدر در بین مسلمانان رایج بوده است که نمونه آوردن را و انتخاب نمونه های مناسب را بسیار دشوار میکند، ما در اینجا تنها به چند مورد از ترور ها و یک مورد از قتل عامهای پیامر اسلام اشاره میکنیم.
مورد نخست، سفیان ابن خالد
سفیان ابن خالد رئیس یک قبیله است که برای دفاع از قبیله خود از تازش پیامبر اسلام اردوگاهی نظامی را ایجاد کرده بود. پیامبر اسلام با ترور او را میکشد.
در سال 625 میلادی. قبایل متعدد بنی لیحان پس از اینکه از قتلها و غارتهای متعدد مسلمانان رنج بردند، در کنار رئیس قبیله شان سفیان ابن خالد جمع شدند تا پیرامون مشکلاتی که مدام از طرف مسلمانان بر آنها وارد میشد با یکدیگر گفتگو کنند. جاسوسان محمد او را از این قضیه مطلع کردند. او عبدالله بن انیس، را دستور داد تا برود و خالد را بکشد. عبدالله به تنهایی نزد او رفت، و خود را داوطلبی برای جنگ با محمد معرفی کرد او (عبدالله) وقتی که به او نزدیک شد در حالی که کسی حضور نداشت، سرش (سر خالد را) برید و با خود حمل کرد. او فرار کرد و توانست خود را سالم به مدینه برساند و در مسجد مدینه به حضور محمد رسید. محمد به او خوش آمد گفت و او را از نتیجه کارش پرسید، عبدالله با نشان دادن سر قربانی اش پاسخ داد. محمد آنقدر از این پیروزی شاد شده بود که عصای خود را به او بخشید. و به او گفت این عصا در روز آخرت میان من و تو قرار میگیرد، براستی که افراد بسیار اندکی هستند که در آن روز چیزی خواهند داشت تا بر آن تکیه کنند. (1)
برای جزئیات و منابع بیشتر پیرامون قتل سفیان ابن خالد به نوشتاری با فرنام “سفیان ابن خالد ” مراجعه کنید.
مورد دوم، کنانه ابن ربیع
کنانه ابن ربیع رئیس یهودیان خیبر بود که در جنگ خیبر به دست مسلمانان اسیر میشود. پیامبر اسلام او را برای اینکه محل اختفای اموالش را فاش کند شکنجه میکند و او زیر همین شکنجه ها جان میدهد، پیامبر اسلام در همان شب در حالی که نزدیک 60 سال سن داشت با زن 17 ساله او، صفیه همبستر میشود.
بعد از اینکه محمد به استحکامات خیبر حمله برد و جمعیت را بطور ناگهانی (و نه از پیش مقرر شده) مورد حمله قرار داد، مسلمانان ساکنان زیادی را کشتند تا اینکه نهایتاً آنها تسلیم شدند. محمد به آنها اجازه داد که مکان زندگیشان را ترک کنند، اما آنها باید اموال خود را به فاتح این جنگ میدادند. در میان اسرا کنانه، رئیس یهودیان خیبر بود و عموزاده اش. محمد هردوی آنها را متهم به پنهان کردن گنجها و ثروتهای ثروتمندانشان کرد، بویژه گنجهای بنی نضیر، که او بواسطه ازدواج با صفیه رئیس دختر آن قبیله بدست آورده بود. محمد از او پرسید “ظرفهای طلا کجا هستند؟، آن ظرفهایی که به مردم مکه قرضشان میدادی”. آنها اعتراض کردند و گفتند که دیگر آن مالها را در اختیار ندارند. محمد گفت “اگر شما آن مالها را داشته باشید، و از من مخفی کنید و من از این مسئله آگاه شوم، جان شما و جانهای خانواده هایتان را خواهم ستاند”. آنها گفتند که اینگونه باشد. یک یهودی خائن جایی که قسمتی از گنجها در آن دفن شده بود را به محمد نشان داد. بعد از این اکتشاف کنانه به سختی شکنجه شد. بر روی سینه اش آتش گذاشتند و نفس او تقریبا بند آمده بود”، تا بلکه اعتراف کند که باقی گنجها را کجا گذاشته است. در این هنگام محمد دستور داد که سر آن دو را از گردنشان جدا کنند.
9 آپریل 2011, 13:07, توسط farid
مورد سوم نضر بن الحارث
نضر ابن حارث یکی از هم قبیله ای های محمد بوده است که با او همواره مخالفت میکرده است، او اشعاری که از ایرانیان آموخته بود را در مقابل قرآن محمد میسرود و با اینکار خشم محمد را برانگیخته بود. نضر در جنگ بدر به دست مسلمانان می افتد و محمد دستور میدهد امام علی او را از میان اسیران بیرون کشیده و سرش را ببرد.
او عبدالدر را در گروه مطمعون (مکّیانی که منابع غذایی را برای حج کنندگان فراهم میکردند نماینده میکرد، و قدرت قابل توجهی در مکه داشت. او مخالفتی شدید با پیامبر داشت، او پیامبر را تمسخر میکرد و وقتی که محمد از نابودی و سرنوشت تلخ ملت های کهن (عذابهای آسمانی در قرآن) سخن میگفت او از بزرگی و شکوه پادشاهان ایران سخن میگفت. او همچنین محمد را محکوم میکرد که او تنها از داستانها و افسانه های گذشته (اساطیر الاولین) یاد میکند و گفته میشود که دو آیه قرآن که دقیقا به همین مسئله اشاره میکنند (سوره انفال آیه 31 و المطففين 13) در مورد او آمده است. همچنین گفته میشود که قرآن به او بیش از هر کس دیگری از دشمنان پیامبر اشاره میکند، (سوره الانعام آیه 8 و 9، سوره الجاثیه آیای 6 تا او در جنگ بدر شرکت کرد و جزو اسرای مشرکین بود. محمد او را شخصاً کشت و علی سرش را با یک ضربه شمشیرش از تنش جدا کرد، اما این واقعیت قابل مباحثه است زیرا یک حدیث میگوید که شدید ترین عذابها در قیامت برای ملعونینی است که پیامبری را کشته اند یا پیامبری آنان را کشته است. معتبر ترین نسخه از این ماجرا آن است که علی ابن ابیطالب او را با شکنجه پس از اینکه او را با بندی بسته بود در مکانی که السفرا نامیده میشد کشت. (2)
برای جزئیات و منابع بیشتر پیرامون قتل نضر بن الحارث به نوشتاری با فرنام “نضر بن الحارث ” مراجعه کنید.
مورد چهارم، قتل عام بنی قریظه
بنی قریظه نام یکی از قبایل یهودی ساکن مدینه بوده است، پیامبر اسلام آنها را بعد از جنگ خیبر بدون هیچ دلیلی محکوم به خیانت میکند و به آنها حمله کرده و بعد از اینکه آنها را مدتی محاصره میکند، باعث میشود تا علی و زبیر ابن عوام تمام مردان بالغ این قبیله را سر ببرند و جسد آنها را در گودالهایی که در وسط بازار مدینه کنده شده بود بیاندازند.
پس بفرمود تا در بازار مدینه خندقی فرو بردند (پیامبر به بازار مدینه که هم اکنون نیز در بازار مدینه در همان مکان است رفت و گودالهایی در آنجا حفر کردند) و جهودان بنی قریظه را یک یک می آوردند و گردن میزدند و در آن خندق می انداختند، تا نهصد مرد از ایشان گردن بزدند. و بعد از این حیی ابن اخطب را بیاوردند که در یهود هیچ کس از وی مهتر(شریفتر، در مقام بالاتر) نبود و دشمنی عظیم تر از وی نبود پیغمبر را، علیه السلام، و از همه لشکر انگیزتر و در غزو خندق بیشتر تحریض (دشمنان را بر علیه مسلمانان تحریک) نمود، چون او (در حالیکه عبایی که با تصاویر شکوفه ها تزیین شده بود را بر تن داشت و همه جای آنرا سوراخهایی به اندازه انگشت کرده بود تا مسلمانان این لباس را بعنوان غنیمت از او نستانند، و در حالی که دستانش را به گردنش بسته بودند) را پیش سید، علیه السلام، آوردند، دستهای وی بازکردند که بسته بودند گفت: یا محمد، هیچ پنداشت نمی کنم که با تو خصمی نکرده ام و آنچه جهد و جد بود بجای آوردم و در عداوت تو هیچ فرو نگذاشته ام (اصلاً از دشمنی با تو پشیمان نیستم)، لکن هرکی خدای تعالی در حق وی تقدیر خذلان کرده باشد، هر آینه مخذول بود (هرکس خدا را خوار کند، خدا نیز او را خوار خواهد کرد) و من از آن نمیترسم که تو مرا بکشی، که بنی اسرائیل همه بدین راه رفته اند و هیچ یک بمرگ خود نمرده اند (و کشته شدن و قتل عام شدن یهودیان برای ایشان از پیش گزارش شده است). و لفظ حیی بن اخطب که با سید علیه السلام کرد این بود: اما والهه ما لمت نفسی فی عداوتک، و لکنه من یخذل الله یخذل. پس او را نیز بکشتند (درحالی که نشسته بود گردنش را قطع کردند). (3)
برای شرح کامل جزئیات ماجرای قتل عام بنی قریظه و اسناد تاریخی بیشتر به بخشی با فرنام “در ماجرای بنی قریظه واقعا چه اتفاقی افتاد؟“ مراجعه کنید.
با مطالعه تاریخ میتوان دریافت که گویا یکی از کارهای امام علی سر بریدن بوده است، بعنوان مثال
• امام علی و یارانش در یک روز، 2500 نفر از خاندان (ازد) را سر بریدند، به نحوی که کسی زنده نماند تا دیگری را دلداری دهد. (مروج الذهب جلد اول ص 729).
• امام علی در نبردی به نام (لیله الحریر) چیزی بالغ بر 500 تا 900 تن را کشت. (منتهی الامال، جلد اول، ص 153).
• عبد الله خررمی با 70 نفر از همراهانش از بیم جان به دژی پناه برد. به دستور امام علی، دژ به آتش کشیده شد که در جریان آن تمامی این افراد زنده زنده در آتش سوختند، بطوری که بوی گوشت بریان شده این انسانهای نگون بخت در هوا پخش و مردم را آزار داد. (علی مرزی نامتنهای ، حس صدر، ص 199).
• بعد از مرگ محمد پیامبر اسلام عده ای از مردم قبایل از اسلام برگشتند و عوامل پیغمبر اسلام را کشتند، و از شادی مرگ محمد به زنانشان گفتند که دستهای خود را حنا بگذارند (قصص النیا نیشابوری ص 455) ابوبکر، عمر و علی بفوریت دستور دادند که هرکه که از دین برگشته گردن زنند و با آتش بسوزانند و زن و بچه اشان را به اسارت برند (تاریخ طبری جلد 4 ص 1379، 1380، 1394 و 1407 و جلد 6 ص 2420 و 2665).
• شاعری بنام (حویرث بن نقیذ) که با سخنان شیوا و افشاگرایانه خود موجبات اذیت و آزار محمد پیامبر خدا را بر انگیخته و همچنین شتر دختران محمد، فاطمه و ام کلثوم را رم داده بود به فرمان محمد رسول خدا و توسط علی امام اول شیعیان در جریان یک توطئه به قتل رسید (طبری ج 3 ص 1188 و سیره ابن هشام ج 2 ص 273).
• امام علی شاهرگ مردانی را برید و بمانند مرغان نیم بسمل آنان را در بیابان رها کرد تا با شکنجه بمیرند (امام علی عبد الفتاح جلد 5 ص 27).
• پس از شکست ائیل، محمد پیامبر اسلام به علی دستور داد که نضر پسر حارث را سر بریدند. همینطور در منطقه ای دیگر به نام الظیه از میان اسرا، عقبه پسر ابی معیظ بدستور محمد و بدست علی سر بریده شد. (منتهی الامال جلد اول ص 57).
• مردی به نام عتبه که بخاطر عدم پخش مساوی غنایم بین لشکر اسلام بصورت محمد تف کرده بود، بوسیله علی سر بریده شد (تاریخ طبری جلد 5 ص 1103).
.
ممکن است گفته شود سر بریدن در آن دوران به این دلیل صورت میگرفت که راه دیگری برای کشتن در جنگ وجود نداشت، و سر بریدن در همه جا رایج بود. اما این قضیه نمیتواند واقعیت داشته باشد، کشتن انسانها به روشهای مختلفی ممکن است، لازم نیست حتماً سر انسان کاملا از تنش جدا شود. هدف اسلامگرایان از سر بریدن همانگونه که هم اکنون نیز چنین است ایجاد رعب و وحشت در دل کافران و همچنین ایجاد آرامش و شادی در دلهای بیمار خودشان است.
نظر شما راجع به اشخاصی که در این فیلمها سر میبرند چیست؟ این همه منابع تاریخی از معتبر ترین کتابهای تاریخ اسلام همه و همه نشان میدهند که پیامبر اسلام نیز همانقدر انسان بوده است که اشخاصی که در این فیلمها سر میبرند انسان هستند. آیا چنین پیامبری را دنبال خواهید کرد؟ در تاریخ گزارش نشده است که محمد خود با دست خود سر کسی را بریده باشد، اما شاید در هیچ تاریخی نتوان شخصی را پیدا کرد که به اندازه امام علی با دست خود سر بریده باشد، براستی که او اگر رکورد دار تاریخ در سر بریدن نباشد جزو ده سر بر و گردن زن بزرگ تاریخ است، آیا شما به این دین و پیشوایان جانی اش باور دارید؟
بی اطلاعی اکثر مسلمانان از این آیات
من با خیلی ها که صحبت می کردم به کلی از این مطالب و آیات سر بریدن بی اطلاعند امتحان این موضوع خیلی راحت است, کافیه این مطلب را از پدر و مادر یا معلم دینیتون بپرسید تا ببینید یا اصلا از این مساله بی اطلاعند یا اطلاعات کمی دارند و وقتی آن ها را با این آیات روبرو می کنید شکه می شوند. نمونه های زیادی در اینتر نت می تونید پی دا کنید اینجا یک نمونه از آن را از یک فعال حقوق بشر می بینید:
اینجانب با توجه به وظیفه ای که در کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان داشتم ، بارها شاهد صحنه های تکان دهنده بودم از جمله آنکه وقتی در دفتر هرات بودم ، خانمی را آورده بودند که گوش و بینی اش بریده شده بود.که بلاخره با تلاش حقوق بشر فرد مجرم دستگیر و به پنجه قانون سپرده شد.و یا خانم دیگری که از طبقه دوم بیرون انداخته شده و از ناحیه کمر و گردن دچار قطع نخاع گردیده بود. و حال تصویر دختر ۱۸ ساله افغان که بینی اش توسط طالبان بریده شده است در جلد مجله آمریکائی تایم نشر شده است که نفرت هر بیننده ای را نسبت با طالبان بیشتر میکند.تا آنجائیکه که از اسلام و قرآن شریف میدانیم و خوانده ایم ، هیچ وقت اسلام دستور سربریدن و قطع اعضای بدن نداده است
نتیجه گیری
آشکار است که سر بریدن سنتی کاملاً اسلامی است، هم در قرآن به آن اشاره شده و از مسلمانان خواسته شده که سر ببرند، هم در حدیث. هم مسلمانان اولیه سر انسانها را از تنشان جدا میکردند و هم پیشوایان دین مانند پیامبر اسلام و امام علی، آیا شما واقعاً میتوانید برای این انسانها و این دین احترامی قائل باشید؟
حال تصمیم گیری با شما است، یا انسانیت و تمدن را انتخاب کنید یا اسلام و توحش را. یا سر بریدن را انتخاب کنید و پیامبر و امامی که همچون انسانهای جانور خویی که در این فیلم ها دیدید سر انسانها را میبریدند را دنبال کنید. اگر شما نیز همچون ما انسانیت را بر اسلام ترجیح میدهید، پیوستن شما را به اجتماع انسانگرایان سکولار تبریک میگوییم.
با عرض احترام
ماما فرید
9 آپریل 2011, 16:31, توسط مزاری
اسلام با عیب چنان تارتنیده همه جاست ++ سر انسان خردمند سر دار و سر چاهست
خرد و دانش آدمی هیچگاه ندارد عیبی ++ هر عیب که است از بی خردی خودماست (مزاری)
11 آپریل 2011, 05:04, توسط الف
آقای فرید
با درود بر صادقین!
لطفاً اگر بر علیه دینی، روشی، اعتقاد و یا گروهی تبلیغات مینمایید اقلاً با همان روشن فکری و سکیولاریزمیت که مدعیش هستید، بکوشید تا در بارۀ صداقت منابع تاریخی که بعنوان گواه و یا سند پیش مینمایید، تحقیق نموده و عجولانه به آن اتکا نورزید چونکه بر قوۀ استدلال، روشنگرایی و خردمندی شما تأثیر گذاشته و اصل شخصیت شما را خدای نخواسته منحیث یگ بذال، یاوه سرا و یا دروغگو از آب در نیاورد.
بیا یکبار دیگر به ادعای زیرین که پیشکش نموده اید غور نموده و خود قضاوت کنید که آیا چنین ادعای از نظر زمانی و آنهم در مدت یک روز امکان پذیر خواهد بود؟
• امام علی و یارانش در یک روز، 2500 نفر از خاندان (ازد) را سر بریدند، به نحوی که کسی زنده نماند تا دیگری را دلداری دهد. (مروج الذهب جلد اول ص 729).
11 آپریل 2011, 07:50, توسط farid
چه میشود کرد ؟ تاریخ همین گونه است وبیرحمانه قضاوت میکند. به همین دلیل نام منابع ذکر میشود که شبه از میان برودو از جانبی هم جنایات ایشان بی انتها است که میتوان به اسانی نمونه های زیادی پیشکش نمود. از شما متشکرم که مرا رهنمایی نمودید میشود که خود هم به منابع مراجعه و رفع شبه نمایید :
قسمتی از کارنامه ی درخشان زندگی امام علی
علی، چهارمين خليفه راشدين ، اولين امام شعيان، داماد و پسر عموی پيامبر اسلام از اولين کسانی است که اسلام آورد و در راه ترويج دين محمد از کشته های مخالفان عرب و عجم پشته ساخت. در وصف وی « ابوجعفر محمد بن علی» خطاب به «اسحق بن عبدالله» می گويد: [علی] پوست تيره پر رنگ، چشمان برآمده، سرطاس و قدی کوتاه داشت.
علی برخلاف ادعاهای صرفا مکتبی و مذهبی، فردی ثروتمند بود بطوريکه تنها از راه نخلستانهای خود سالانه 40 هزار دينار درآمد داشت. ( تاريخ اسلام شناسی، علی ميرفطروس باستناد به تجارب السلف ص 13). اين پولهای قارونی که در دوران حاکميت اسلام ناب محمدی رشد چندين برابر داشت، توانست در کنار مکتب خونريز ذوالفقار، نقش عمده ای در ترويج اسلام ايفا کند. علی بر اين اعتقا د بود که ما [مسلمانان] عقيدهايمان را بر شمشيرهايمان حمل می کنيم ( به نقل نهج البلاغه ).
پس از درگذشت محمد و فاطمه الزهرا ، علی شروع به گسترش حرمسرای خود کرد بطوری که بنا به کتاب « زنان محمد» نوشته عمادزاده که از منابع معتبری ياری جسته بالغ بر 30 زن و تعداد زيادی کنيز را در حرمسرای خود جا داده بود. بقول غزالى آن حضرت در شمار مردان كثيرالازدواج تاريخ است. زنان دائمه علی كه نامشان در تاريخ مانده جز زنانى كه نامشان برده نشده و جز كنيزان كه از برخى از آنها فرزندانى بجاى مانده عبارتند از: فاطمه زهراء، خوله بنت اياس حنفيه، ليلى بنت مسعود نهشليه، اسماء بنت عميس، فاطمه ...
پس از درگذشت محمد و فاطمه الزهرا ، علی شروع به گسترش حرمسرای خود کرد بطوری که بنا به کتاب « زنان محمد» نوشته عمادزاده که از منابع معتبری ياری جسته بالغ بر 30 زن و تعداد زيادی کنيز را در حرمسرای خود جا داده بود. بقول غزالى آن حضرت در شمار مردان كثيرالازدواج تاريخ است. زنان دائمه علی كه نامشان در تاريخ مانده جز زنانى كه نامشان برده نشده و جز كنيزان كه از برخى از آنها فرزندانى بجاى مانده عبارتند از: فاطمه زهراء، خوله بنت اياس حنفيه، ليلى بنت مسعود نهشليه، اسماء بنت عميس، فاطمه بنت حزام مكناة به امّ البنين، ام سعيد بنت عروة بن مسعود ثقفى، امامه بنت ابوالعاص بن ربيع.
علی پس از مرگ پيامبر اسلام، علی رقم کش و قوسهای 6 ماهه با خليفه اول مسلمانان (ابوبکر)، بيعت کرد. در زمان خليفه دوم (عمر) ، با ازدواج دخترش با عمر موافقت کرد تا بتواند در معا دلات سياسی نقش بازی کند. در همين راستا بود که در هنگام لشکرکشی مسلمانان به ايران، بعنوان يکی از مشاوران نزديک عمرعمل کرد. پس از ترور عمر بدست فيروز ابولولو ايرانی و روی کار آمدن خليفه سوم (عثمان)، بارها با وی بمخالفت پرداخت و پس از کشته شدن عثمان بدون در نظر گرفتن رای « اهل اجماع » بر کرسی امپراطوری اسلام تکيه زد.
با قدرت گرفتن علی، اختلافات بين وی و معاويه بر سر قدرت و گسترش قلمرو بالا گرفت بطوری که جنگهای بس خونينی درگرفت. اين اختلافات سرانجام وقتی که هيچ يک از دو گروه به اطاعت ديگری نيامد، با نگارش نامه ی که معاويه به علی نوشت پايان يافت. معاويه در اين نامه خطاب به علی نوشت: " اگر مايل هستی عراق از آن تو باشد و شام از آن من، و شمشير از اين امت برداری و خون مسلمانان را نريزی. " اين پيشنهاد را قبول کن. علی اين پيشنهاد را پذيرفت ...
علی اين پيشنهاد را پذيرفت و پس از آن معاويه با سپاهيانش در شام و اطراف آن به حکومت و گرفتن خراج مبادرت کرد و علی نيز در عراق حکومت نمود. ( به نقل از زيادبن عبدالله ، تاريخ طبری، جلد ششم، ترجمه ابولقاسم پاينده)
در جريان جنگهای ما بين علی و معاويه و کشتارهای عقيدتی در سرزمينهای تحت کنترل آنان، کينه و انتقام در بسياری از خانواده های داغدار و گرايشات مخالف رشد کرد و بسياری از آنان شروع به فعاليت سازمانيافته مخفی نمودند. يکی از اين گروهها که از هواداران خوارج محسوب می شدند به اين نتيجه رسيدند که علل اصلی سقوط اسلام و کشتارها عقيدتی، وجود رهبران ضلال است که روزگار خوش را از مردم گرفته اند. در اين راستا آنان تصميم گرفتند که حاکمين جبار را ترور کنند. سه نفر به نامهای بن ملجم، برک بن عبدالله و عمر بن بکر مامور شدند که هر يک به ترتيب امام علی، معاويه و عمروبن عاص را ترور کنند. روز مقرر شده برای اين کار هفتم رمضان تعين شد. هريک با شمشيرهای زهرآگين بسوی رفتند تا ماموريت خود را در روز مشخص شده انجام دهند. برک بن عبدالله و عمر بن بکر به دلايلی نتوانستند سوژه های خود را معدوم سازند ولی ابن ملجم که خود را به کوفه رسانده بود توانست با ياری يکی از دوستان همفکر خود بنام شبيب ضربت کاری را به پيشانی امام علی وارد سازد. بعد از ضربت، ابن ملجم را نزد امام علی بردند و علی از او پرسيد چرا چنين کردی؟ ابن ملجم گفت: شمشيرم را چهل صبحگاه تيز کردم و از خدا خواستم که بدترين و پست ترين مخلوق خدا را با آن بکشم. علی گفت: خود نيز با آن کشته می شوی که بدترين مخلوق خدای. (تاريخ طبری، ص 2681)
نقش امام علی در کشتارهای جمعی
) قبيله يهودی « بنی قريظه» با پيامبر اسلام قراداد دوستی و همکاری امضا کردند که بر اساس آن قرارداد اگر دشمنانی از خارج به مدينه هجوم آوردند، اين قبيله موظف بود دوش به دوش لشکر مسلمانان با آنها بجنگد. محمد پس از چندی با قبيله بنی نضيرکه جزو قبايل مدينه است به جنگ می پردازد و از قبيله بنی قريظه کمک می خواهد. اين قبيله سر باز می زند و خود را در صورتی مسئول و ملزم به اجرای قراداد همکاری می داند که دشمنان خارجی به مدينه حمله ور شوند. محمد خشمگين می شود و به امام علی دستور می دهد که در راس لشکری به آنجا رفته و آنها را حسابی گوشمالی دهد. امام علی نيز پس از فتح قبيله « بنی قريظه » به همراه ساير لشکران اسلام بيش از 700 نفر تا 900 نفر از مردان قبيله را در مقابل گودالهای که از پيش کنده شده بود سر می زنند. ( تاريخ طبری، جلد 3 ، ص 1088)
2) امام علی و يارانش در يک روز، 2500 نفر از خاندان « ازد» را سر بريدند، به نحوی که کسی زنده نماند تا ديگری را دلداری دهد. (مروج الذهب،جلد اول، ص 729)
) خوارج از مسلمانانی بودند كه پس از جنگ صفّين و مسئله حكميّت به مخالفت على برخاستند و چون از سوى على ابو موسى اشعرى و از سوى معاويه عمرو عاص به داورى معيّن شده بودند تا به مطالعه كتاب خدا و سنّت پيغمبر كداميك از على و معاويه را برگزينند داور شام داور عراق را فريب داد و عراقيان دانستند كه از عمرو عاص فريب خورده اند به حضرت اعتراض كردند كه چرا به حكميّت تن دادى؟ و آنان فرقه اى شدند و به مخالفت على پرداختند. بعدها جنگی به نام نهروان بين خوارج و لشکر علی درگرفت که در طی آن تعداد زيادی از خوارج بوسيله لشکر امام علی از دم تيغ گذشتند. بطوری که تاريخ طبری و فتوح البلدان می نويسند: هزاران جسد از خوارج زمين را پوشانده بود.
11 آپریل 2011, 07:54, توسط farid
خوارج به خلافتى معتقد بودند كه انتخاب خليفه از روى اختيار مردم باشد خواه از قريش و عرب و يا از هر قوم و ملتى باشد؛ و ميگفتند: خليفه پس از انتخاب بايد اوامر الهى را اطاعت كند وگرنه بايد عزل شود .
« روح الله خمينی»، رهبر حکومت اسلامی ايران، 14 قرن بعد از کشتار خوارج چنين گفت: يوم الله واقعی روزی است که امير عليه السلام شمشيرش را کشيد و خوارج را از اول تا به آخر درو کرد و تمامشان را کشت. ( سخنرانی خمينی در سال 1361 بمناسبت سا لگرد پيامبر اسلام)
4 ) امام علی در نبردی بنام « ليله الحرير» چيزی بالغ بر تن 500 تا 900 نفر کشت.
( منتهی الامال ، جلد اول، ص 153)
5) عبدلله خررمی با 70 نفر از همراهانش از بيم جان به دژی پناه برد. به دستور امام علی، دژ به آتش کشيده شد که در جريان آن تمامی اين افراد زنده زنده در آتش سوختند؛ بطوری که بوی گوشت بريان شده اين انسانهای نگون بخت در هوا پخش و مردم را آزار داد.
(علی مرزی نامتناهی، حس صدر، ص 199)
) بعد از مرگ محمد پيامبراسلام، عده ای از مردم قبايل از اسلام برگشتند و عوامل پيامبر اسلام را کشتند و از شادی مرگ محمد به زنانشان فرمودند که دستان خود را حنا بگذارند.
( قصص النيا نيشاپوری، ص 455) .
ابوبکر ، عمر و علی بفوريت دستور دادند که هر که از دين برگشته، گردن زنند و با آتش بسوزانند و زن و بچه اشان را به اسارت برند (تاريخ طبری، جلد 4 ص 1379، 1380، 1394 ، 1407 و جلد 6 ، ص ص 2420 و 2665) . در جريان اين کشتارها، شمشيرهای خالد ابن وليد و امام علی برنده تر از ديگران عمل کرد. تاريخ طبری درباره ی کشتارهای
« خالد بن وليد» می نويسد: " آنانکه دست رنگ کرده بودند و شادی و شعف در اثر درگذشت پيامبر اسلام نشان داده بودند همه را بکشت و به آتش بسوخت و فرمود تا سرهايشان گرد کنند و پايه ديگ کنند و آتش در تن های ايشان زد و همه را بسوخت". همين کتاب در مورد نقش علی در سوزاندن اجساد مردم در جريان اين کشتارها می نويسد: " علی تنهای آنان را در آتش سوزاند و خاکستر نمود." (تاريخ طبری، جلد چهارم ص ص 1380 و 1464 و جلد ششم صفحات 2420 تا 2265)
امام علی و کشتارفارسیان
امام علی يکی از مشاوران نزديک عمر (خليفه دوم مسلمانان) در هنگام حمله لشکر اسلام به عجم بود. زمانی که عمر می خواست خود شخصا در اين جنگها حاضر شود، امام علی به او گفت: " تو سر اين سپاهی اگر بروی و کشته شوی، سپاه اسلام متلاشی می شود. تو بايد مرکز خلافت را داشته باشی تا اگر سپاه اسلام شکست خورد. عجم بدانند که اين نيرو پشت دارد" (تاريخ طبری، جلد 5، ص 1943 و 1945، اخبار الطول ص 147 و نهج البلاغه ص 443 – 446).
عمر که داما د امام علی بود و روی حرفهای وی حساب می کرد پيشنهاد وی را پذيرفت و در دارالخلافه ماند و در راس لشکريان اسلام فرماندهان با تجربه و خونريزی گمارد و به طرف فارس گسيل داشت. پس از شکست فارس و پيروزی لشکريان اسلام، علی خطا ب به مردم کوفه گفت: ای مردم کوفه، شما شوکت عجمان را برديد. (تاريخ طبری، جلد 6 ص 2208)
پس از پايان سلطنت 3 تن از خلفای مسلمانان (ابوبکر،عمر، عثمان) نوبت سلطنت امام علی رسيد که بسيار لرزان و کوتاه بود. اختلافات معاويه و علی بر سر قدرت بالا گرفت و سبب ساز جنگهای طولانی گرديد. علی جهت تامين مخارج اين جنگها مجبور بود که باج و خراج بيشتری از عجم اخذ کند. اين فشارها موجب قيامها و مقاومتهای دليرانه از سوی شهرهای مختلف عجم شد بطوری که امام علی بی رحم ترين سرداران خود، از جمله « خليد بن طويف» ، « زياد ابن ابيه » را بسوی خراسان، فارس، ری ، آذربايجان و ساير شهرها و بلاد اعزام داشت.
در ادامه به مواردی از سرکوب قيامهای مردم فارس درزمان خلافت امام علی می پردازيم:
• در زمان امام علی، مردم استخر چندين بار قيام کردند. امام علی در يکی از آن موارد «عبدالله بن عباس» را در راس لشکری به آنجا گسيل داشت و شورش تودهها ر...
در زمان امام علی، مردم استخر چندين بار قيام کردند. امام علی در يکی از آن موارد «عبدالله بن عباس» را در راس لشکری به آنجا گسيل داشت و شورش تودهها را در سيل خون فرونشاند (فارسنامه ابن بلخی، ص 136). در مورد ديگر که مردم استخر شوروش کردند، امام علی « زياد بن ابيه » که از خونخواری و آدمکشی به انوشيروان دوم لقب گرفته بود به آنجا گسيل داشت تا به سرکوبی اين قيام بپردازند. در مورد جنايات و کشتار مردم استخر توسط زياد بن ابيه کتابها و روايت زيادی نوشته و نقل شده است(رجوع کنيد به کتاب مروج الذهب، جلد دوم ص29).
• در سال 39 هجری مردم فارس و کرمان نيز سر به شورش گذاشتند و حکام ستمگر امام علی را از شهر خود بيرون کردند. امام علی مجددا زياد بن ابيه را به آنجا گسيل داشت و لشکريان وی از هيچ جنايتی فروگذاری نکردند. (تاريخ طبری، جلد 6، صفحه 2657 و يا فارسنامه، ص 136)
• مردم خراسان نيز در زمان امام علی برای چندين بار قيام کردند و چون چيزی نداشتند بعنوان باج و خراج بپردازند، از دين اسلام برگشته و به مقاومت سخت و جانانه ای دست زدند. امام علی «جعده بن هبيره» را بسوی خراسان فرستاد. او مردم نيشاپور را محاصره کرد تا مجبور به صلح شدند. ( تاريخ طبری، جلد 6، ص 2586 و فتوح البلدان ص 292)
• در زمان امام علی مردم شهر ری نيز سر به طغيان برداشتند و از پرداخت خراج خوداری کردند. امام علی، «ابوموسی» را با لشکری زياد به سرکوب شوروش فرستاد و امور آنجا را بحال نخستين برگرداند. ابوموسی پيش از اين طغيان نيز، يکبار ديگر بدستور امام علی به جنگ مردم شهر ری گسيل شده بود. (فتوح البلدان ص 150)
به روزگا ر خلافت علی بن ابی طالب، چون پايان سال 38 و آغاز سال 39 بود، حارث بن سره عبدی، به فرمان علی لشکر به خراسان کشيد و پيروز شد، غنيمت بسيار و برده ی بی شمار بدست آورد. تنها در يک روز، هزار برده ميان يارانش تقسيم کرد. لکن سرانجام خود و يارانش، جز گروهی اندک، در سرزمين قيقان (سرحد خراسان) کشته شد. (فتوح البلدان، بلاذری)
• علی بن ابی طالب، عبدالرحمن بنی جز طائی را به سيستان فرستاد. لکن حسکه حبطی وی را بکشت، پس علی فرمود: بيايد که چهار هزار تن از حبطيان را به قتل رسانيم. وی را گفتند: حبطيان پانصد تن هم نشوند. (فتوح البلدان، بلاذری)
• علی ولايت آذربايجان را نخست به سعيد بن ساريه خزاعی و سپس به اشعث بن قيس داد. يکی از شيوخ آذربايجان نقل می کند که وليد بن عقبه همراه با اشعث بن قيس به آذربايجان می آيند . و چون وليد آن ديار را ترک کرد ، مردم آذربايجان قيام کردند. اشعث از وليد طلب ياری کرد و وليد برای ياری وی سپاهی از کوفه به در آنجا گسيل داشت. اشعث، حان به حان (حان= خانه به خانه) فتح کرد و پيش رفت. و پس از فتح آذربايجان گروهی از تازيان اهل عطا را بياورد و در آنجای ساکن ساخت و آنان را فرمان داد که مردم را به اسلام خوانند. (فتوح البلدان، بلاذری)
با احترام
ماما فرید
10 آپریل 2011, 15:03, توسط khan
شلام .
خارجی پرستان حاکم در کابل نی تنها برای رهایی تروریستان قبیله یی شان بهانه میخواست و در برابر ازادی پیر مرد خارجی دها تن ادم کش و تریاک کاران را رها کردند .. اما در باره ضرب الاجل طالب در رابطه به راننده و اجمل نقشبندی عمدا غفلت نمودند و در این کار تعدادی از افراد قبیله وی در پارلمان و خارج پارلمان علنی به نفع طالبان موضعگیری نمودند از جمله بی بی صاحبه شکریه دبل زی و حبیب اله رفیع شبکورک.