بازخوانی جنایت ها "گفتگو با خبرنگاری که تا پای مرگ رفت"
شکنجه های که زندانیان مخالف شیخ آصف محسنی وسید حسین انوری در زندانهای سموچی سنگلاخت با آن روبرو می شوند، واقعن وحشتناک ودرد آوراست. دراین زندانها که در دل کوههای دره سنگلاخت واقع شده اند، در زمان جهاد مخالفین انوری وشیخ آصف، با بد ترین شکنجه ها به قتل می رسیدند
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
شکنجه های که زندانیان مخالف شیخ آصف محسنی وسید حسین انوری در زندانهای سموچی سنگلاخت با آن روبرو می شوند، واقعن وحشتناک ودرد آوراست. دراین زندانها که در دل کوههای دره سنگلاخت واقع شده اند، در زمان جهاد مخالفین انوری وشیخ آصف، با بد ترین شکنجه ها به قتل می رسیدند؛ دراین زندانها هر زندانی با ؛ تجاوز جنسی، فروکردن بوتل نوشابه در مقعد زندانیان، سوختاندن اعضای بدن زندانیان توسط کپسولهای گاز، آویزان کردن آنها با پا و گذاشتن با سر در بیرل های آب وخیلی از جنایت های دیگر روبرو بودند وهستند. با ید گفت که دراین زندانها عناصر اطلاعات ایران هم سهم زیادی دارند وآنها مشترکا با افراد محسنی وانوری کار میکنند.
مقدمه: فهیمی پس از اینکه از حمله در شهر کویته ی پاکستان جان سالم بدر برد، بنابه دعوت تنی چند از شخصیت های بانفوذ درکابل وقول تامین امنیتش، به کابل بازگشت وبا تاسیس هفته نامه ی پیک دیده بان، کارهای خبرنگاری اش را دوباره شروع کرد. او دراین هفته نامه، مطالبی را تحت عنوان "بازخوانی جنایتها" به نشر رساند که حکایت از جنایت های بی شمار سید حسین انوری وشیخ آصف محسنی قندهاری در دوران سی سال جنگ خانمان سوز درافغانستان داشت.
در بازخوانی جنایت ها پرونده ترور شدن شخصیت های فعال هزاره از جمله ترور نا فرجام سلطانعلی کشتمند نخست وزیر وقت افغانستان، ترور غلام نبی مشتاق، استاد صادقی نیلی، ابراهیم محقق، استاد محمد امین وترور محمد عیسی غرجستانی" نویسنده کتاب کله منار ها" که توسط شخص سید حسین انوری انجام شده است نیز، افشا گردید. این افشاگری در حالیکه قبلا آقای فهیمی توسط شیخ آصف محسنی مرتد خوانده شده وبه مرگ محکوم گردیده بود، مشکلات زیادی برای او خلق کرد، تا جایی که برای اختطاف وترورش جایزه تعیین شد.
دراین باره از آقای فهیمی پرسیدم معلومات بیشتری ارائه کند:
فهیمی: چنانچه قبلا یاد آور شدم، من با آنکه میدانستم که عده ی زیادی بنا به فرمان شیخ آصف محسنی وطرفدارانش، باشمشیر های برهنه، در تلاش کشتن من هستند؛ بنا به وعده ونوید های بعضی از شخصیت های ذینفوذ، به کابل باز گشتم ولی درآنجا با احساس مسئولیت که در برابر مردم وحرفه داشتم، نگذاشتم صدای حق وعدالت خاموش بماند؛ بنابراین با راه اندازی هفته نامه ی پیک دیده بان، خواستم دوباره به کارهایم تداوم بدهم، اما پس از نشر اولین شماره از هفته نامه، با تهدید ها وفشارهای شدیدی مواجه شدم. این فشار ها طوری بود که حتا یک لحظه هم آرامم نمی گذاشت.
پخش شب نامه ها، دریافت امیل، پیام ها وتلفنهای تهدید آمیز ودرکل یک خشونت زبانی که علیه من به کار میرفت، به شکل سیستماتیک درطول روز وشب ادامه داشت. درآن وقت متاسفانه باآنکه تمام موسسات حقوق بشری وتمام ارگانهای امنیتی واتحادیه های صنفی خبرنگاران ورسانه ها در کابل از وضعیت من خبرداشتند، همه سکوت نموده بودند، هیچ کسی نبود تا مرا در آن زمان حساس همراهی و کمک کند. خلاصه وقتی دومین شماره از هفته نامه پیک دیده بان در کابل به نشر رسید، تحمل جنایت کاران به سر رسید و تصمیم گرفتند تا من را از میان بردارند. این بود که آنها دست به اختطاف من زدند.
پرسش: شما از اختطاف صحبت کردید، چی کسی شما را اختطاف کرد وچگونه ؟
پاسخ: به تاریخ 27/09/1388 من در خانه خواهرم در شهرک رسالت در غرب کابل رفتم وشب هما نجا ماندم، صبح وقتی از آنجا بیرون شدم در دامنه کوه چهل دختران وقتی به طرف کمپنی در حرکت بودم، با چهار مرد مسلح که صورت شانرا کاملا پیچانده بودند مواجه شدم. آنها به محض رویارویی بامن؛ به من حمله کردند و دست وپایم را با زنجیر بستند. پس از آنها مرا به داخل یک موتر "لند کروزر" شیشه دودی انتقال دادند ودر آنجا چشم ها ودهانم را نیز با تکه بستند. آنها به من اجازه صحبت کردن را هم ندادند و دومرد که در کنارم در داخل موتر نشسته بودند، من را تهدید می کردند که اگر صدایم را بلند کنم، کشته خواهم شد. این موتر مربوط سید حسین انوری بود ولذا در چک پاینت های پلیس هم هیچ کنترول نشد وبعد از ساعت ها آنها مرا در منطقه دره سنگلاخت ولایت میدان، از موتر بیرون کشیدند وپس از لت وکوب فراون با قنداق کلاشنکوف و لگد، آنها مرا دریکی از سموج های که توسط سید حسین انوری وطرفدارانش به عنوان زندان از آن استفاده می شود، انتقال دادند و آنجا به بد ترین حالت زندانی ام کردند.
پرسش: در مورد این زندان می شود معلومات بیشتری بدهید؟
پاسخ: طوری که میدانید در زمان جهاد سنگلاخت مقر اصلی سید حسین انوری" شرطته الخمیس" شیخ آصف قندهاری بود، انوری در آن زمان منطقه ی سنگلاخت را منطقه ممنوعه اعلان کرده بود وحتا به دوستان همسنگرش هم اجازه نمیداد که وارد آنجاشود. از این جهت برای همه ی فرماندهان جهادی این کار سید حسین انوری یک سوال بزرگی را خلق کرده بود که چرا کسی نمیتواند وارد دره سنگلاخت شود؟ این سوال سالها بی پاسخ ماند تا اینکه یکی از دوستان سید حسین انوری به نام "استاد امین" راز ورمز دره سنگلاخت را فاش کرد، او در آن زمان از زندانهای شخصی سید حسین انوری در دل کوهای دره سنگلاخت خبر داده بود، او دراین باره گفته بود مخالفین به دستور شیخ آصف محسنی وتوسط سید حسین انوری دراین زندانهای مخوف که در منطقه مانند ندارد، برای شکنجه دادن انتقال داده می شوند واکثر آنها در آنجا در زیر مرگ بار ترین شکنجه ها، جان میدهند. گرچند استاد امین یکی از فرماندهان حزب حرکت اسلامی به رهبری شیخ آصف قندهاری بود ولی با افشای این زندانها به شکل مرموزی به قتل رسید. من این زندانها را فقط شنیده بودم ولی از نزدیک ندیده بودم تا اینکه خودم را وارد آنجا کردند. آنجا واقعن جای خطرناکی است. من در آنجا به شکل وحشتناکی شکنجه می شدم.
پرسش: در این زندان، شما تنها بودید ویا کدام کسی دیگری هم آنجا زندانی بود؟
پاسخ: در آنجا سموج هایی زیادی وجود دارد وفکر کنم تعداد زیادی هم زندانی باشند ولی در جایی که من بودم، کسانی بودند که نمیشناختم و پسانها یکی از همکارانم را هم در آنجا آوردند.
پرسش: این همکار شما کی بود، آیا او هم خبرنگار بود؟
پاسخ: این همکار من قربانعلی شریفی بود که در هفته نامه پیک دیده بان بامن همکار بود، او تنها کسی بود که در همه شرایط با من ماند. از این لحاظ وقتی آنها مرا اختطاف کرده بودند؛ آقای شریفی برای دفاع ازمن برخواسته بود وکارهای را هم برای آزادی من انجام داده بود. بنا براین برای اینکه این مسئله خاموش بماند وما در خاموشی تمام در زیر شکنجه بمیرم، آنها شریفی را اختطاف ودر آنجا انتقال دادند. شریفی یکی از کسانی است که فعالانه در عرصه اطلاع رسانی ودفاع از حقوق بشر کار کرده است وجرم اختطاف شدنش هم همین بود. وقتی آنها شریفی را در آنجا انتقال دادند، هر چه یاد داشتند کردند. یعنی از هر نوع شکنجه که بلد بودند کار گرفتند.
پرسش: آقای شریفی از کجا و چگونه اختطاف شد، شما از این قضیه آگاهی دارید؟
پاسخ: بلی وقتی آقای شریفی را درسنگلا خت آوردند، همیشه باهم در یکجا زندانی بودیم ویکجا شکنجه می شدیم، او چگونگی اختطاف شدنش را با من درآنجا گفت. قربانعلی شریفی هم درکابل توسط افراد سید حسین انوری اختطاف شده بود، او بعد ازمن با آنکه برای آزادی من کوشش میکرده، مصروف توزیع شماره دوم هفته نامه پیک دیده بان بوده که مورد حمله سه نفر مسلح قرار گرفته ودستگیرشده بود. آنها آقای شریفی را یک روز درکابل نگه داری کرده بودند بعدش به دره سنگلاخت ودر زندان که من بودم انتقال دادند.
پرسش: زندانیها در زندان شخصی سید حسین انوری چگونه شکنجه می شوند؟
پاسخ: نوع شکنجه های که زندانیان مخالف شیخ آصف محسنی وسید حسین انوری در زندانهای سموچی سنگلاخت با آن روبرو می شوند، واقعن وحشتناک ودرد آوراست. دراین زندانها که در دل کوههای دره سنگلاخت واقع شده اند، در زمان جهاد مخالفین انوری وشیخ آصف، با بد ترین شکنجه ها به قتل می رسیدند؛ دراین زندانها هر زندانی با ؛ تجاوز جنسی، فروکردن بوتل نوشابه در مقعد زندانیان، سوختاندن اعضای بدن زندانیان توسط کپسولهای گاز، آویزان کردن آنها با پا و گذاشتن با سر در بیرل های آب وخیلی از جنایت های دیگر روبرو بودند وهستند. با ید گفت که دراین زندانها عناصر اطلاعات ایران هم سهم زیادی دارند وآنها مشترکا با افراد محسنی وانوری کار میکنند.
دراینجا باید بگویم که این زندانهای مخوف ومرگ بار که در آن هرگونه جرایم ضد انسانی اجرا می شود، تا هنوز ازچشم تیز بین دوربین های خبرنگاران، سازمانهای حقوق بشری ونهاد های امنیتی کشور، پنهان مانده است. برای من جای سوال است که چرا تاهنوز این زندانهای شخصی توسط ارگانهای امنیتی کشور کشف نشده است. شما فکر کنید یک انوری و محسنی اگر دارای چنین زندانهایی باشند، از کارها وزندانهای دیگر فرماندهان جهادی خدا مگر خبر باشد.
خلا صه من وهمکارم قربانعلی شریفی هم از زندانیان همین زندان های مخوف بودیم وتا حد مرگ شکنجه شدیم که تاحال هم آثار شکنجه در بدن هردوی ما باقی است. اگر کمکی یکی از دوستان نمی بود آنجا می پوسیدیم وکسی هم خبر نمی شد.
پرسش: چگونه از آنجا بیرون شدید؟
پاسخ: یکی از دوستان که نامش را به خاطر مشکلات امنیتی نباید نشر کنید، با ما همکاری کرد ومارا از آنجا فراری داد. ما همیشه واقعن از او ممنونیم، او زندگی مارا نجات داد وحالا از همکاری او وشماست که حالا ما می توانیم صدای خودرا به همه ی دوستان برسانیم وهمه را از این جنایت ها باخبر کنیم.
پرسش: آقای فهیمی، میتوانم بپرسم که در هنگام شکنجه آنها کدام حرفی به شما می گفتند ویا کدام خواستی داشتند؟
پاسخ: بلی آنها خوب در اوایل فقط شکنجه میدادند ومی گفتند تو چطور جرئت کردی به الحاج سید حسین انوری توهین کنی وبا آیته الله محسنی توهین کنی؟ ولی بعد ها آنها در هنگام شکنجه از ما میخواستند که باید به تلویزیون تمدن بروم ودر یک برنامه ی تلویزیونی از سید حسین انوری وشیخ آصف محسنی معذرت خواهی کنم وبگویم که همه گب هایم دروغ بوده است. ولی ما این خواست آنها را قبول نمیکردیم. بنا براین با شدت بیشتر شکنجه می شدیم.
تشکر از شما آقای فهیمی وآقای شریفی که وقت تانرا در اختیار ما گذاشتید، در اخیر اگر کدام پیامی برای مردم، دولت افغانستان وموسسات حقوق بشری دارید می توانید مطرح کنید.
مسلیم فهیمی: من دو پیام دارم، یکی به دولت افغانستان، نیروهای بین المللی و موسسات حقوق بشری ودیگری هم به مردم غرب کابل.
پیام من به دولت افغانستان، نیروهای بین المللی وموسسات حقوق بشری:
اول: از دولت افغانستان وارگانهای امنیتی کشور، به عنوان حامیان و مدافعین حقوق شهروندان افغانستان ومجریان عدالت اجتماعی، تقاضامندم هرچه زود تر سید حسین انوری وشیخ آصف محسنی را به خاطر کارهای غیر انسانی شان باز داشت نموده وبه دادگاه عالی کشور جهت مجازات تحویل نمایند.
الف: ارگانهای کشفی وامیتی افغانستان باید هرچه زود تر درکشف و مسدود سازی همه ی زندانهای شخصی که توسط افراد زور مند در مناطق مختلف کشور راه اندازی گردیده وبه خصوص زندانهای مخوف دره سنگلاخت که سالانه ده ها انسان بی گناه در آنها به شکل بسیار فجیع وغیرانسانی به قتل می رسند، اقدام نمایند.
ب: من عاجزانه از نیروهای بین المللی کمک به امنیت وسازمانهای حقوق بشری از جمله کمسیون مستقل حقوق بشر افغانستان تقاضامندم که هرچه زود تر تحقیقات خویش را در باره زندانهای شخصی شیخ آصف محسنی وسید حسین انوری در دل کوهها در دره سنگلاخت شروع نموده واز دولت افغانستان بخواهند تا به زودترین فرصت این زندانها را بسته و صاحبان آنرا به عنوان جنایت کاران جنگی و سازماندهی بزرگترین جرایم ضد بشری در کشور، به پای میز محاکمه بکشاند.
دوم: پیام من برای مردم غرب کابل؛ به مردم عزیزم در غرب کابل باید بگویم که اوف برشما!
چطور شما با وجود اینکه هنوز از افشار خون میریزد وهنوز کودکان یتیم افشار با چشمان اشک آلود در ماتم نشسته اند، در حالیکه میدانستید که سید حسین انوری یکی از سازماندهنده گان حمله به افشار وقتل عام مردم هزاره بود ودر حالی که میدانید که سید حسین انوری یک تروریست تمام عیّارویک دشمن سرسخت مردم هزاره است وشخصیت های چون، غلام نبی مشتاق، استاد صادقی نیلی، ابراهیم محقق، استاد محمد امین، عیسی غرجستانی، آقای مسلمی وصد ها جوان دیگر هزاره را به قتل رسانده است واو بود که در فاجعه افشار بعد از قتل عام مردم هزاره، به افرادش دستورداد سرهای جوانان وسینه های زنان را جدا کنند وبه پایه های برق آویزان کنند.
شما حتمن سینه بریده شده ی زنان هزاره در افشار وآویزان شدنش به پایه های برق را از یاد نبرده اید، شما حتمن به یاد دارید چی کسانی در پیشانی سرهای بریده شده ی مردم هزاره در افشاری با کمال بی شرمی یاد گاری خودرا نوشته بودند. ولی به سید حسین انوری این قاتل خونخوار وکسی که پرونده اش مالامال خیانت وترور است؛ رای دادید تا او با زیرپا کردن خونهای به ناحق ریخته شده ی افشار بار دیگر برشما حکم براند وشمارا خوارج وواجب القتل.
با این همه شناخت سید حسین انوری با تمام پرونده های خیانت، با رای شما مردم به پارلمان رفت درحالیکه شخصیت چون استاد کاظم یزدانی که تمام عمر خودرا صرف نوشتن درد های شما مردم نموده است، مورد بی توجهی کامل شما قرار گرفت وهیچ هزاره ی به او رای نداد. باید بگویم این همه درد است یک درد بزرگ.
با تشکر ازشما آقای مسلیم فهمیمی وآقای شریفی.
تشکر از شما.
ویرانی ها و جنایات مختلف در یکاولنگ
بعد از عقب نشینی از یکولنگ نیروهای ملا داد الله بطرف غرب بامیان حرکت کردند. و آنها در تخریب قریه جات شیدان، قرغنتو و شیبرتو مبادرت ورزیدند. این تخریبات با وجود این واقعیت که آنجا برای یک ماه خالی از سکنه بود صورت گرفت. بعد از چند روز در محل نیروهای اصلی به بامیان برگشتند. طالبان نیروهای حمله و پیشروی را در شیدان جای که آنها گزمه بیشتر و تدارکات نظامی را انجام میداد مستقر کردند. ویرانی طالبان که در قلمرو شان بین شیدان و نیک نشان گر آنست که آنها در ماه جون تصمیم گرفتند که استراتژی عمدی از سوخته گی زمین باعث گردید که هشت کیلومتر قلمرو طالبان خالی از سکنه گردد.
شنبه 17 آوريل 2010
ادامه ی جنایات طالبان در یکاولنگ
چهار پیره دار 18 نفر اسیر را به جرپایین بردند و احتمالا به همین تعداد نفر اسیر را گروپ دیگر نیز برده بودند. و دسته قاتلین مردم پشتون محل مسلح به یک پیکا و سه کلاشینکوف بودند. آنها بروی اسیران آتش کشوده همه را با گلوله بستند تا اینکه تمام شان به زمین افتادند و ظاهرا کشته شدند. یک نفر از این دسته قاتلین کشته شده ها را تفتیش کرد و در زبان پشتو گفت که تمام این هزاره های کافر مرده است و بعد از آن آنها بر موتر سوار شده رفتند.
چهار شنبه 7 آوريل 2010
جنایات طالبان در دره علی
تیرباران مردان اسیر در دره علی یکی از چهار نقطه کلیدی قتل عام ها محسوب میگردد. در قدم اول نیروهای تلاشی طالبان به دره علی تقریبآ در ساعت 10 بجه 8 جنوری رسیدند. آنها مجهز با شش عراده موتر تویوتا داتسن که (توسط شاهدان در منطقه جمک ساعت 10 بجه دیده شده است) و متعاقبآ در دزدی اسپهای محل وبخاطر تلاشی خانه های جوارسرک اقدام نمودند. قوماندانان کلیدی در تلاشی دره علی قوماندان منگل که از پشتون های بامیان بود که بعدآ با طالبان پیوست و در بین مردم شناخته شده است و دیگرش ملا غفار بودند. نیروهای که آمده بودند شامل پشتون های بغلان مربوط ملا عبدالباقی طالقانی که در2001 در تخار کشته شد برعلاوه بعض تاجک ها. طالبان در مرکز قالین بافی CCA در دره علی قرارگاه گرفت و در جریان روز در اطراف آن محل بخاطر چای نوشیدن و چور و چپاول میرفتند.
چهار شنبه 24 مارس 2010
قتل عام در یکاولنگ
شواهد نشان میدهد که نیروهای خارجی با طالبان در حملات ضربتی و قتل عام ها نقش برجسته را ایفا کرده اند. نیروهای خارجی بطور مخلوط با نیروهای طالبان عملیات را اجرا کردند که شاهدان پشتون های قندهاری را شناسایی کرده اند. اگر چه نیروهای خارجی عامل اصلی کشتار نبودند. نجات یافته گان گروپ قاتلین را بطور عموم شناسایی کردند که آنها پشتون های افغان بودند که بیشتر به قتل عام مبادرت میورزیدند. طالبان از ملیشه های خارجی در قتل ها، اسیر گرفتن مردم از قریه جات، و محل باز رسی اسیران استفاده میکردند. ولی آنها افغان های پشتون را برای کشتن می گماشتند.
چهار شنبه 17 مارس 2010
قتل عام رباتک
اجساد در روی زمین با روی شان خوابیده بودند و دستهایشان تمامأ در عقب شان بسته بودند. زخمهای مرمی از پشت دیده و تشخیص داده نمیشد لکن خون در روی زمین زیر سینه هایشان دیده میشد. من اجسادی را دیدم که 4 روز قبل کشته شده بودند. اجساد شان نه پندیده بودند ولی خون واضحآ از سینه های شان سرازیر شده بودند ولی من فهمیدم که از پشت سر فیر صورت گرفته است زیرا در دیگر قسمت های بدنشان علامت زخم دیده نمیشدند و در دریای خون که از سینه هایشان خارج شده بود شناور بودند.
دو شنبه 15 مارس 2010
جنگ و کشتار در شمالی
تمام حملات طالبان در شمالی بعد از تازه ترین پیشروی در 1996 توأم با جنایات گسترده علیه مردم غیرنظامی صورت گرفت. دوسیه پروژه عدالت افغانستان بر تعداد حادثات مشخص و نادر در ساحات ولسوالی های خطوط اول مثل بگرامی، کلکان، قره باغ و میر بچه کوت بخاطریکه گواهی های مفصل در از این جاها بدست دارد و بخاطریکه قربانیان این محلات شناسای شده است تأکید میورزد.
پنج شنبه 11 مارس 2010
قتل عام در ولايت سرپل
طالبان بلند رتبه ای که مستقیماً در پنج قتل عام دست داشتند عبارتند از: ملا عبدالمنان حنفی، قوماندان خط اول، امین الله امین، معاون وی، ملا عبدالستار لنگ، یک قوماندان ارشد، ملا ولی جان، یک والی و قوماندان ساحوی. قوماندان های ارشد طالبان توسط تعدادی از قوماندان های محلی وابسته به طالبان که آگاهی کامل از قتل عام ها و مرتکبین آن داشتند، در عملیات کمک می شدند به عنوان مثال در دستگیریهای دسته جمعی و در کشتار غیر نظامیان همکاری داشتند.
يكشنبه 7 مارس 2010
قتل عام در مزار شریف
تقريباً بلافاصله بعد از اينكه طالبان كنترل شهر را گرفتند، والي جديد طالبان بنام ملا منان نيازي خطبه هايي را در تمام مساجد شهر ايراد كرده و تهديد به خشونت عليه هزاره ها به انتقام كشتار زندانيان طالب در سال 1997 نموده و به آنها اخطار داده كه بايد به مذهب سني حنفي روي آورده و يا شهر را ترك كرده و يا با پيامدهاي آن مواجه شوند و هر كسي كه از هزاره ها حمايت كند را تهديد به مجازات كرد. طبق گزارش در يك سخنراني ديگر وي بيان داشت: "هزاره ها مسلمان نيستند. آنها كافر هستند. هزاره ها نيروهاي ما را اينجا كشتند و اكنون ما بايد هزاره ها را بكشيم."
پنج شنبه 4 مارس 2010
جنایات گروه طالبان
هسته رهبری طالبان بیست و دو عضو شورایی داشت که عمر رهبرشان بود. طالبان ساختارهای نظامی و مدنی خود را به خوبی گسترش داده بودند و ساختار آشکار کنترل و فرماندهی داشتند./ در حالیکه جنگ برای به دست گیری دیگر مناطق کشور ادامه داشت، طالبان در کابل اداره بسیار ظالمانه برپایه دستگاه استخباراتیش ایجاد کردند. سازمان اصلی توسط قاری احمدالله اداره می شد که خارج دفتر سابق خاد در صدارت عمل می کرد. در اکتبر 1997 رهبر طالبان، ملا عمر، نام دولت اسلامی افغانستان را به امارت اسلامی افغانستان مبدل کرد.
چهار شنبه 24 فوريه 2010
جنایات دیگر شورای نظار، گروه اسلامی حکمتیار، گروه وحدت، اتحاد اسلامی و جنبش اسلامی
کابل سالهای 1992 الی 1996
جمعه 19 فوريه 2010
جنایات گروه وحدت و جنبش اسلامی
دور جدید انتقام گیریها در کابل در سالهای 1992 الی 1995 انجام شد. در مزار شریف، خشونت های فرقه ای بعداً آغاز شده اما زیاد طول کشید تا دوره قتل عام های مهم در سال 1997-1998 و بعد از آن. غیر نظامیان هزاره در میان قربانیان این دوره از خشونت ها بودند. اما قوماندان های جنایتکار حزب وحدت آشکارا در ارتکاب جنایاتها و خشونت ها شرکت داشته و به این اعمال ادامه می دادند.
جمعه 19 فوريه 2010
قتل عام و تجاوز جنسی دسته جمعی در افشار، 10-11 فبروری 1993
وزیر دفاع وقوماندان اعلی دولت اسلامی در آن زمان در عملیات افشار احمد شاه مسعود بود. وی تمام مسوولیت برنامه ریزی و دستور دهی عملیات های نظامی را داشته است. وی مستقیماً قطعات جمعیت اسلامی و به طور غیر مستقیم قطعه اتحاد اسلامی را کنترل می کرد.
پنج شنبه 11 فوريه 2010
بمباران کابل و ادامه جنایات جنگی
گرچه راکت باران کابل توسط حزب اسلامی به طور عموم کورکورانه بود، سه دسته هدف که قوماندان های حزب اسلامی علیه آن بمباردمانهای خودشان را رهبری میکردند، وجود داشت. بیشتر این اهداف در داخل و یا اطراف مناطق غیر نظامی موقعیت داشت.
دو شنبه 8 فوريه 2010
جنایات در رژيم برهان الدین ربانی
شورای نظار بر کوه آسمای، (کوه تلویزیون) با پوسته رادیو تلویزیون، کوه رادار به معنی اینکه رهبران هدایت میداد تا راکت ها و بمب ها در کجا می افتد کنترول داشت. طبق اظهارات قوماندان کندک پوسته عمومأ در مدت سه ماه در سه ماه تحت فرمان گل حیدر بعضی اوقات توسط با به جان اکمالات و تبادله نیرو میشد.
شنبه 6 فوريه 2010
جنایات شبه نظامیان و گروه نظامی حکمتیار و خالص در زمان نجیب الله
عقب نشینی روسها و زمان پس از آن/ آویزان کردن زندانی ها از دست شان در یک جوره حلقه آهنی که در سقف اطاق بود، لت وکوب اکثراً توسط چوب چماق، شوک برقی، محروم نمودن از غذا و خواب، محبوس کردن در اطاق یا کوته قلفی کـردن، سوء استفاده جنسی، شکنجه روانی، بود. مدت و زمان اساسی شکنجه از طرف شب بود.
جمعه 5 فوريه 2010
جنایات در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی، کارمل و نجیب الله
از جنوری 1980 الی فبروری 1989 / حسام رئیس استخبارات نظامی بود و کار مدیریتی را انجام می داد و فرمان صادر میکرد. عبدالله فقیرزاده معاون اپراتیفی بود و فرمان ها را اجرا می کرد و عملاً پروگرام دستگیری و شکنجه آنها را هدایت می کرد. وی بسیار ظالم بود. وی به مار کبرا مشهور بود. بعد از این وظیفه وی والی قندوز شد.
چهار شنبه 3 فوريه 2010
جنایات حکومت های وابسته به شوروی
نقض حقوق بشر بین المللی و قوانین انسانی در سال 1978 الی 1992 / علیرغم شرارت زیاد و جنایات بی شمار، این دوره کمترین اسناد جنگ را دارا می باشد. افغانستان از بیشتر قسمتهای جهان مجزا بوده و خبرنگاران خارجی کمی به این کشور دسترسی داشته اند، و اخبار حادثاتی که خارج از کابل به وقوع پیوسته به آهستگی در خارج از کشور جعل می شد. در نتیجه، بیشترین اطلاعات همراه پناهندگان که شروع به گریختن از کشور نموده بودند، انتقال یافت. آن عده که توانایی داشتند به اروپا، آمریکا و یا دیگر کشور ها گریختند و هزاران نفر دیگر در پاکستان و ایران مسکن گزیدند./ پروژه ی عدالت افغانستان
دو شنبه 1 فوريه 2010
پيامها
20 دسامبر 2010, 02:07, توسط قاضی زاده
یکی از نشانه های دروغ بودن سخنی، مبالغه آمیز بودن آن است. این آقای خبرنگار به گونه ای از سرگذشت خود حرف می زند که برای منٍ دیرباور باور کردنش کمی سخت است.
به طور مثال، در جایی می گوید که حسین انوری کسی را موظف کرد که مرا در پاکستان بکشد. اقدام به چندین بار شلیک بر من کرد ولی من جان سالم به در بردم. جالب تر این که شخص شلیک کننده بعدا می آید و عذرخواهی می کند و اعتراف می کند به این که حسین انوری مرا فرستاده بود تا تو را بکشم!!!
فکر می کنم که این آقا در پی پرونده سازی برای خود است تا بدین وسیله به آسانی پناهندگی اش در کشورهای غربی پذیرفته شود.
24 دسامبر 2010, 01:59, توسط یاسا
اگر زاده قاضی هستی فکر نکنم که خودت هم قاضی باشی اینطوری قضاوت کردن خوب نیست حتا اگر این دوست و هموطن قصد همان کار که شما خیال کردید داشته باشد. اولا از این جانیها هر چه بگویئ بر میآید،دوم اینکه از دیوار تو و همسان تو بالا نرفته که ناراحت میشوی انگار محسنی پدر کلان تو است که ناراحت میشوی، سوم برو خوش باش که یک هموطنت در یک کشور آرام زندگی کند و اگر از دست تو هم کاری بر آمد دریغ نکن که این خدمت به مردم افغانستان افتخار آمیزتر از دفاع از انوری جنایت کار و محسنی است.
دیگر اینکه این همه سال اینها از گرده من و تو بالا رفتن و با هزاران جنایت و نیرنگ هزاران انسان قربانی اینها شدند یک بار هم یک هموطن بی گناه تو اگر به خاطر دوری جستن از این شیطانهای رجیم و هم کاسه نشدن با آنها به یک زندگی آرام رسید تو و من باید خوشحال باشیم جای من و تو که تنگ نمیشه. :))
24 دسامبر 2010, 07:56, توسط khan
باتایید نظریات قاضی زاده !!!! با هزاران دریغ که یکعده !!دوستان هزاره ما که اب و دانه ایران را خورده اند از بعضی فاشیست های ایرانی فاشیست تر و تلقید از نژادپرستان ایرانی میکنند تعدادی شان راه عیسویت را تعدادی هم راه دشنامزنی... به مقدسات اسلامی را در پیش گرفته اند توجه باید داشت که تنها فاشیزم اوغانی ما را تهدید نمیکند فاشیستان نسل نو مغل, اتاترک, تاجکیزم نیز گهگاهی از چوله وسوراخ اتشفشان های خاموش اوغانستان تفت و دود میکند ...................
بنابر یاسا بوله مزاری وپیروانش هرشیعه غیر هزاره باید زیر توغ وحدت وحدتیتان حاضر به اواز بلند بگویند رهبر بی مانند و معصوم ما خان مزاری خان , خان خلیلی خان , خان شیفع خان ...و" همگی پک بیراریم" در غیر ان هر کی بنی بلند داشت دشمن است و شریک جرم وجنایت نظار و سیاف و گلبدین و طالب ...
الحق که گروه محسنی وانوری با تمام احزاب پاکستانی و ایرانی در چورچپاول و کشتار سهم داشته اند اما از نظر "هزاره های کامل "و یخپاره و گوپیچه بازان وحدتی " پیرو خط ومشی دبیر کل" تمام مشکلات وجنایت چور چپاول بدبختی زن ومرد هزاره و شیعه وسنی و کابلیان بدوش همین بینی دار ها ی قزلباش , بیات, افشاری , ترکمن , سید ..... است و بس و انان موسیچه بی ازار .....
من فکر میکنم چپه نویان مقاله نویس مثل یکی دو هزاره شیخ و عامی و تقلید از دوستان ایرانی شان هوا پناهنده شدن بغرب بر فرق افتاب زده اش زده و از میان هزاران سوژه.. نا برابری بعدالتی ... تهدید و کشتار ...حاکمیت کرزی و برادران طالب اش توجه اش به این مسایل جلب شده است...
غرض این نیست که چرا به انوری و محسنی تاخته است هدف من قضاوت های بابر و اصیل و بایانی گونه جناب " مرزا" میباشد !!! چونکه هنوز جهاد مردم اوغانستان با اوغان نامسلمان بپایان نرسیده است که باتورخان نوه خان بزرگ اسب تموچین را نعل بهوا جهانگشایی انرا قمچین کرده اند ....
30 دسامبر 2010, 09:32, توسط داکتر
جدول مکالمات تیلفونی داکتر زلمی زابلی ریس شکایات مشرانو جرگه لیلام میشود . وی در 24 ساعت 87 دفعه با خانمها زنگ زده و زنها را دعوت به سلینا هوتل کرده است
30 دسامبر 2010, 10:41, توسط مزاری
داکتر صاحب ، قابل تصور و قابل قبول نیست که دربین اینهمه چلمچی های عقده مند دوران کودکی و نوجوانی ، یکی از ایشان خلاف تمام پرنسیپ های قبول شده پختونوالی ، گریخته و زنباره شده باشد ! حتمأ فرمایش از دوستان خارجی اش بوده که بیچاره در بیست و چهار ساعت اینقدر تپ و تلاش نموده تا آبرویی بخرد بخاطر بقای چوکی اش ، ورنه زابلی و زنباره گی فکاهیی است که همه میخندند !
10 جولای 2011, 08:00, توسط خواننده
فهمیدم چرا کون جناب فهیمی میسوزد چون بادار بی شرفش درپارلمان راه نیافته