خود شناسی درفرهنگ محترم الحاج استاد بیانزی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
پس آیا جا دارد که درمقابل اینقدر بی وجدانی وکثافت کاری تنها وتنها استعمال القاب شهید وقهرمان، وشادروان وزنده یاد؛ بر ببر ک کارمل واحمدشاه مسعود ذهن شما را پریشان ساخته است که چنین پرت وپلا بنویسد؟ خوب! اگر من این القاب را درپیشوند وپسوند نامهای آنها استعمال نکردم مگر آنوقت اتهام فاشیسم قومی وزبانی ازسرمن برداشته میشود؟ پاسخ صد درصد منفی است.
قرآن دربارهء یهود ونصارای عصر حضرت پیامبر بزرگوار اسلام آیه ایی دارد که فحوای چنین است:« ای پیامبر! یهود ونصارا هرگز ازتو راضی نمیشوند تا وقتیکه ازملت آنها پیروی نکنی"
امروز توقع ناسیونالیستان افغان ازغیر افغانهای سرزمین من مشابه به توقع یهود ونصارای متعصب عصر پیامبر اسلام می باشد، تا وقتیکه یک غیرپشتون تا بیخ خودش را خرنسازد وزنجیر غلامی وبرده گی « افغانیت» را برگردن نیندازد اورا کسی درقطار یک شهروند عادی افغانستان ویک مسلمان چه که حتی درقطار انسانهای سالم بحساب نمی آورد.
درحالیکه یهود ونصارای امروزی، با عصر جهالت وداع گفته و با مسلمانانیکه از دست هم تباران وهمکیشان خودشان مجبور به فرار میشوند وبه کشورهای یهودی وعییسوی پناه می برند بعداز سپری نمودن پنج سال ویاشش سال آن مسلمانان آواره را ازخودشان می شمارند، وازنظر حقوق و وجایب اورا با دیگر شهروندان متساوی الحقوق میدانند، اما نزد « افغان» اصیل تا حال باشنده گان بومی سرزمین کنونی افغانستان (غیرپشتونها) به افغان اصیل تبدیل نشده اند وسزاوار این نیستند که یک فردی ازمیان آنها بحیث رئیس جمهورازمجرای قانونی به ارگ ریاست جمهوری پا گذارد که بعدا بصورت مفصل به آن پرداخته میشود.
به باور این قلم درجامعه ایکه انسان جنایتکاری مانند محمدگل مهمند نه بمثابهء یک جنایتکار جنگی و دشمن تاریخی وفرهنگی اقوام غیر افغان و محو کنندهء تمام آثار وآبدات تاریخی مربوط اقوام غیر افغان وقاتل هزاران جلد کتاب فارسی بدریای آمو، بلکه بحیث یک قهرمان ویک شخصیت هویت ساز قومی برای یک قوم بخصوص به تجلیل گرفته شود، قهرمان خواندن احمدشاه مسعود بزرگ که تنها بخاطر تاجیک بودنش مرتکب یک سلسله اشتباهات درحاکمیت نوپای مجاهدین شد آنقدر جرم ثقیل نیست ونخواهد بود وهرگز رگه های فاشیسم قومی مرا( به تعبیر شما آقای بیانزی) که باوی هیچ خویشاوندی وقرابتی هم ندارم برنمی تاباند. ازنظر عملکرد تاریخی فرق میان محمدگل خان مهمند که شمال افغانستان را ازسکنه های بومی آن خالی کرد باملاعمر وحفیظ الله امین وتره کی وهاشم در چیست؟ چراکسانی که این شخصیتهای ظالم وخونخوار ومزدوران اجانب را قهرمان می تراشند فاشیست نباشند؟ چرا آن کسی فاشیست قومی نباشد که یک شخصیت بدنام ومزدورصفتی چون گلبدین؛ جاسوس معلوم الحال آی اس آی را صرف بخاطراشتراکات قومی وقبیلوی، رهبر مقاومت مسلح ملی ومجاهد کبیر میخواند کسیکه هزاران جوان آزادیخواه را در شکنجه گاه ها وزندانهای شخصی اش درپشاور ومناطق سرحدی، نیست ونابود کرده وتحمل یک روز رئیس جمهورشدن یک همرزم تاجیک تبار وطنش را نداشته ودریک روز هزاران راکت وموشک را برای بی ثبات سازی وبدنام نمودن دولت نوپای مجاهدین به کوی وبرزن کابل شلیک نمود وباعث کشتار هزاران انسان بیگناه گردید
زمانیکه من ازدکترصالح محمد زیری دربارهء طاهربدخشی خدمت آقای بیانزی نقل قول مستندی را آورده ام، نشان دادم که انسانهای با وجدان وبا احساس درهر قشر وصنف وحزب وجریان سیاسی یافت می شوند، شرط نیست که یک انسان آگاه وبا وجدان حتما مسلمان متدین باشد. بسا مسلمانهای بی وجدان وبی ایمان وجود دارند که ازگفتن ونوشتن حق وحقیقت عار دارند وبی وجدانی خویش را توجیه شرعی می نمایند ولی درمقابل؛ بسا غیرمتدین های باوجدان نیز پیدا میشوند که ازاظهار حق وحقیقت هراسی بدل راه نمیدهند. اما شوربختانه افرادی ازنوع دکترصالح محمد زیری درمیان نویسنده های پشتون خیلی ها اندک وانگشت شمار می باشند.
من هرجایکه پشتون واوغان را درمضامین خویش مخاطب ساخته ام حاکمان قبیله گرای پشتون وبحث قدرت وساختارهای سیاسی قدرت اقوام وهویت قومی افغانها مراد بوده است. من چنانچه بارها تکرار نموده ام وهمیشه این مطلب را تکرار میکنم وازتکرار آن هرگز خسته نخواهم شد که دشمنی من هرگز با انسان پشتون نیست، بلکه با پشتونیزم و ساختارهای قبیله سالارانه دررأس حاکمیتهای این کشور است که تمام مردم این سرزمین به شمول پشتونها را به گروگان گرفته وبدبخت ساخته است.
درچنین ساختاری، هم اسلام وهم لبیرالیزم غربی وهم کمونیزم وسکولاریزم وسیله ایی برای نفی اقوام گشن بیخ غیر افغان بکار گرفته میشود.
بیانزی صاحب درابتدا فرموده اند:« هرچند که برای فهماندن بهمن صاحب قبلا نیز مطلب کوتاهی را دررابطهء به جناب بزگرصاحب درسایتهای انترنتی نشرنموه بودم که مورد استقبال گرم بسیاری ازمجاهدان وافغانهای اصیل قرار گرفت ولی آن نوشتهء کوتاه بخاطر پشتون بودن بزگرصاحب برشتهء تحریرنیامده بود ویا بخاطریکه با طارق بزگر صاحب کدام روابط خویشاوندی داشته باشم بلکه بخاطر این بود که لا اقل ازمعصومیت وپاکی بزگر صاحب دفاع نموده باشم وبه اشخاصی مثل بهمن فهمانده باشم که اگر اززحمت کشی ها وکوششهای بزگر صاحب خوش نمی شوند لا اقل ازبدگویی واتهام زنی علیه وی بپرهیزند.»
پاسخ بهمن: من هیچ اتهامی برعلیه آقای طارق بزگر وارد نکرده ام، من ازخلال بیوگرافی خودشان پرسشهای خیلی کوتاهی را بیرون نویس نموده وبا زبان ساده از ایشان پرسیده ام که ناسیونالیزم پشتونی با گرایشهای اسلامی چه پیوند منطقی دارد؟ آیا من متناقض فکر کرده ام ویا اینکه خود این بیوگرافی با گفتار وکردار شان درتناقض قرار دارد؟
من عکس ها وفوتوهای که قبلا درسایت خودشان به نشررسیده است آنها را کاپی نموده وزیرهرکدام آن عباراتی را که جواب طلب بودند نوشتم وازشما وازآقای طارق بزگر خواستم که با اعصاب آرام درمورد هریک آنها جواب بگویند.
ولی جناب عالی به حیت وکیل مدافع ایشان به عوض پاسخ منطقی کوتاه ومستدل، خودتان را به در ودیوار میکوبید ومرا پشتون دشمن؛ پشتون ستیز معرفی کرده وصرف لاطائلات وخزعلیات می نویسد.
بیانزی صاحب بزرگوار چند سطر بعدتر می فرمایند: « بهمن صاحب! هرچند که شما پشتونها را درین ملک حقدار نمیدانید ولی ما برعکس جهان بینی شما، تمام اقوام ساکن کشوررا برادرهمدیگر خوانده وبه هریک آنها به چشم قدر وعزت نگاه میکنیم.»
پاسخ بهمن:جناب بیانزی صاحب بدون سند برمن اتهام بسته اند که گویا من پشتونها را درین ملک حقدارنمیدانم ، چنین ادعایی جز اتهام زنی وبهتان وتحریک احساسات پشتونها علیه من چیز دیگری بوده نمیتواند. ولی اینکه جنابعالی همهء اقوام ساکن کشوررا برادران یکدیگر دانسته وبه آنها به نظر احترام وقدر نگاه میکنند نیز بدیدهء شک می نگرم. زیرا این حرف یک حرف تکراری وغلط ودرعین زمان بی بنیاد است و این گناه وتقصیرآقای بیانزی نیست که چنین دروغ شاخدار ودرعین حال تکرارشده را نشخوار کرده اند بلکه نوشتن چنین دروغی درمطبوعات درون مرزی وبیرون مرزی عام شده است، به عبارت واضحتر که چنین ادعای را درقاموس اصطلاحات ادبی: (غلط مشهور میگویند)
غلط مشهور آن است که یک چیز به شکل مقلوب وسرچپهء آن به سرزبانها بیفتد ومردم بدون تأمل وتفکر به محتوای آن، آنرا طوطی وار همیشه زمزمه نمایند.
چرا من چنین ادعا را کاذبانه دانسته وبه آن بدیدهء شک نگاه میکنم؟
پیش ازهرچیز دیگرخدمت آقای استاد بیانزی باید عرض نمایم که : پشتونها همان حقی را درین وطن دارند که دیگران هم دارند. پشتونها حق تعلیم وآموزش بزبان مادری شان را دارند، پشتونها حق کار وفعالیتهای فرهنگی درجهت غنامندی فرهنگ شان را درافغانستان دارند، پشتونها حق دارند که زبان شان در ادارات ودفاترلشکری وکشوری میان خودشان مرعی الاجرا باشد، پشتونها حق داشتن تلویزیونها ورادیوها ونشرات مستقل بزبان پشتو را در داخل وخارج افغانستان دارند؛ ولی دیگران نیز چنین حقی دارند،زبانیکه تاکنون بیشتراز هرزبان دیگر منحیث پل رابط میان اقوام این سرزمین قرنها درین منطقه نقش یک مادرمهربان را ایفا کرده است تا هنوز زنده است ومتکلمان خویش را نه تنها در سرزمین کنونی افغانستان بلکه خارج ازمرزهای افغانستان و دراکثر کشورهای آسیایی دارد، اینکه پشتونها به بهانهء حق طلبی بالای حق دیگران پا بگذارند وتجاوز نمایند وبرای محو فزیکی ومعنوی هویت دیگران دست وپاچه را بربزنند چنین کاری قابل قبول برای هیچ انسان باوجدانی نیست. همینکه جناب طارق بزگر دریکی ازمیزهای گرد تلویزیونی درناروی درپهلوی بدنام ترین گلبدینی های فاشیستی چون قریب رحمان سعید ومولوی ابوبکر ساپی بصراحت اعلام نمود که : (افغانستان یو پارسی ژبی هیواد ندی)؛ برایم کفایت کرد تا بدانم آبشخور فکری جناب طارق بزگر ازکجا آب میخورد.
بناء ازنظربنده برای شما آقای بیانزی ؛ تنها بچشم قدر وعزت نگریستن به اقوام غیر پشتون افغانستان کفایت نمیکند، ونه هم احترام ومحبت اقوام غیر پشتون به پشتونها ؛ گره گشای مشکلات جامعهء چند قومی افغانستان است. قبل ازهرچیز دیگر باید زاویهء دید خویش را درقبال هویت ملی وزبانی افغانستان روشن سازید. دیدگاه های تگ ملیتی وتگ قومی جنابعالی ودیگرهمفکران تان راجع به هویتهای ملی وقومی دیگران در این کشورهرقدر زیرپوشش آیات واحادیث نبوی ویا مقوله های فلسفی مارکس وانگلس پنهان شده باشد بازهم روزی نمایان میگردد و زیرسوال قرار میگیرد ونخستین پرسشی که مطرح می شود این است که: درصورتیکه اشخاصی مانند جناب بیانزی همهء اقوام این سرزمین را برادرهمدیگرمیخواند وبحکم اسلام وقرآن دیدگاه های تفرقه افگنانه را رد میکند و مسلمانان را برادریکدیگر میداند وبه آنها بچشم عزت واحترام نگاه میکند پس مشکل درکجاست؟
پاسخ آن روشن است؛ برتری طلبی وانحصارگرایی قومی پشتونها وافغانیزه ساختن غیر افغانها.
به نظر این قلم نخبه گان پشتونی چه اسلامگرا وچه هم چپی وچه هم طالبی وخلقی همه وهمه دریک کلمه باهم متفق القول اند که افغانیزه ساختن جامعهء چند قومی افغانستان جمع الحاق سرزمین های پشتون نشین پاکستان به افغانستان کنونی تنها راه علاج دردهای تاریخی این کشورمی باشد. دکترسرلوچ مرادزی دریکی ازمقاله هایش زیر عنوان( خط دیورند، مواضع متزلزل حکومتها، ونفوذ عناصر ستون پنجم دشمن) می نویسد که: تا وقتیکه معضلهء خط دیورند به شکل عادلانهء آن یعنی الحاق مناطق پشتون نشین مانند اتحاد دو یمن ودو ویتنام ودو آلمان وهانکانگ وچین درافغانستان حل نگردیده و جامهء عمل نپوشیده است، این منطقه هرگز روی ثبات وامنیت را نمی بیند.» به باور آقای مرادزی؛ سید قاسم ریشتیا وروان فرهادی دوتن ازعناصر نفوذی ستون پنجم در درون دولتهای قبلی بودند که از داعیهء الحاق طلبی پشتونها به افغانستان درسالهای که پاکستان درگیر جنگ باهندوستان بود وبار دیگر با مشکل جدایی طلبی بنگلدیش روبرو شد سرباز زدند وبا دادن مشوره های غلط وزهراگین جلو اقدامات دولتهای سابق را برای بدست آوردن سرزمینهای پشتونی گرفتند و خیانت ملی را مرتکب گردیدند. ازنظر آقای مرادزی هم روان فرهادی وهم سیدقاسم ریشتیا هردو ازعناصر ستون پنجم ادارهء استخباراتی پاکستان بشمار می آیند. ازفحوای مقاله های آقای دکترسرلوچ مرادزی چنین برمیاید که این تنها زنده یاد ها برهان الدین ربانی واحمدشاه مسعود نبودند که وی از آنها بحیث تربیت یافتگان دستگاه استخبارات نظامی پاکستان یاد میکند بلکه حتی در درون نظامهای تگ قومی پشتونی؛ نخبه گان غیر افغان مانند سید قاسم ریشتیا وروان فرهادی ازگذشته ها نفوذ داشته اند و همیشه خنجرزنان عقبی برمنافع ملی پشتونها بوده اند. برای اطلاعات بیشتر لطفا این لینک ها را بازنمائید.:
لینک اول
لینک دوم
پيامها
9 جنوری 2013, 07:03
حامدکرزی، طالبان واردوی ملی
حامدکرزی رئیس جمهور مصلحتی افغانستان که با وجهه قومی زمامدارکشورشد درطول یازده سال گذشته باتمام توان ازطالبان جنایتکا آشکارا وپنهان حمایت کرد ونگذاشت که نیروهای بین المللی به طورباید وشاید این گروه تروریستی راسرکوب کند.
اما اکنون که زمزمه خروج نیروهای بین المللی برسرزبانهاست بسیاریها آگاهانه ویا نابخرانه چشم امیدبه اردوی ملی دوخته ا ند . اما غافل ازاین که طالبان و80 فیصد اردوی ملی دو روی یک سکه اند. ترکیب قومی بزرگتری معیاراستخدام دراردوی ملی است وفیصدی ترکیب هم برگرفته ازدایرت المعارف نشرشده اکادمی علوم میباشد که درآن پشتونها اکثریت مطلق اند.
به نظرمن پس ازسال 2014 بزرگترین تهدید اردوی ملی می باشد درصورتیکه با سلاح پیشرفته تجهیزگردد.
مسئولین نیروی نظامی شکایت دارند که غربیها آنانرابا سلاح پیشرفته تجهیزنمیکنند. واقعیت این است که دادن سلاح پیشرفته بدست آنانیکه ذهن واندیشه شان مالامال ازتحجرگرایی، تعصب، جهل وآدم کشی است بسیارخطرناک است. مردمیکه ارزش قبیله ای رابرتمام ارزشها رجحان میدهد وهرازگاهی همکارانش رابکام مرگ می فرستد به دیوانگانی میمانند که توانایی گردانندگی سلاح مدرن راندارند. چیزیکه غربیها خوب میدانند.
9 جنوری 2013, 10:49, توسط میوند
کابیل پرس هزاره رگی طوفان میکنید وقتی ازمزاری میخکوب ازخلیلی زایمان لوچ زن وازمحقق رقص مرده چیزی به روی این سایت پلید نبیشنته شود انرا به زودترین فرصت ازصفحه دور میکند اما اگر به قوم دیگران دشنام بد ورد که شایسته یک انسان و یک نویسنده نه میباشد انرا ماها به روی صفخه نگاه نیکنید مرگ به متعصب
9 جنوری 2013, 11:02, توسط نادر
مرا اشتباه نفهمید، من نه با بهمن کدام خصومت شخصی دارم، نا با آن کسانیکه بهمن علیهء شان اینجا مقاله های 12 صفحه ئی مینویسد، کدام دوستی. این افراد را اصلاّ نمی شناسم که در باره شان قضاوت کنم، و نه حوصله تشبث در باره تفاله های خلقی/پرچمی دارم. اما همینقدر میدانم که این دامنه همان خصومت های رهبران شان سر قدرت بود/است، که در نتیجه همدیگر را کشتند، و تفاله هایشان همان خصومت ها را در سایت ها ادامه میدهند. اما برای مردم افغانستان رهبران هردو جناح ِ یک حزب وطنفروش و نوکر روس ها اند که باعث کشتار یک میلیون انسان بیگناه و چهار میلیون مهاجرشدند. رهبران هردو جناح این حزب منفور تهدابگذاران همه دربدری ها و ویرانی های مردم ستمدیده این کشور در سی و چند سال اخیر هستند.
اما درین زودوخورد علیه خلقی ها نفرت بهمن مقابل اقوام پشتون آنقدر زیاد است، که در عین پراگراف نفرت درونی اش را مخفی کرده نمیتواند. تضاد های درونی بهمن فقط در همین صفحه اول برملا میشود (حوصله خواندن بقیه این سریال را نداشتم). بهمن در صفحه اول پراگراف اخیر مینویسد:
" لعنت فرستادن به حاکمان پشتونی ازقلم من نه بخاطر این است که آنها پشتون بودند بلکه بخاطر این است که آنها بالای انسانهای وطن خویش ستم روا داشته اند".
اما در اخیر همین پراگرف مینویسد:"
درقاموس زبان انگلیسی معنای واژهء افغان به شکل تصویری آن ترجمه شده است که افغان یک نوع سگ می باشد که ازنظر علم ژینتک سگشناسی؛ نسبت به دیگر سگ ها خیلی شجاع و با وفا تشریف دارد".
یا در یکی از پیام هایش در گذشته چنین مینویسد:
" من تاکنون پشتونی که پشتونیست نباشد، آنرا کمتر دیده ام ولی اگر بالفرض چنین انسانهای با وجدان پیدا شوند من
ایشان را انسانهای باوجدان وآزاده می نامم نه پشتون".
به نظر من این طرز تفکر بهمن سند یست برای فاشیزم قومی، برای راسیسزم و طرز تفکر ضد انسانی جناب ایشان.
مشابه این اظهارات را از زبان هتلر و وزیر پروپاگند او بنام گوبلز در باره یهودی ها میتوانید در تمام اثار تاریخی بخوانید. نازی ها یهودی ها را به سگ و حشرات مضر تشبیح میکردند، که برای نابودی حشرات باید از گاز های مسموم کننده استفاده شود/ که کردند. و در لوحه ها بالای دوکان ها و مغازه ها نوشتند، "سگ ها و یهودی ها اجازه داخل شدن را ندارند."
اگر دلسوزانه قضاوت کنیم، باید به سلامت روانی این آدم ها شک کرد.
9 جنوری 2013, 12:23, توسط پرویز "بهمن"
نادرک بی منطق!
من اگر دلسوزانه قضاوت کنم حالت روانی خودت خیلی ها قابل تشویش است؛ خودت بخاطراینکه بخواهی مرا موجود متنفرازیک قوم بخصوص مانند استاد بیانزی جلوه دهی؛ جملات را به شکل ناقص آن روایت میکنی.
گویند در روزگاران قدیم دریکی از از روستاهای افغانستان بین کدام طالب که زیاد تنبل بود وبیدار شدن هنگام نماز صبح برایش خیلی سنگینی میکرد وملای استادش مشاجره ای لفظی درگرفت که چرا صبح وقت به نماز برنمی خیزد. طالب بیچاره درجواب گفت درآن وقت این آیهء قرآن را درخواب کسی درگوشم میخواند که : <فویل للمصلین> که ویل وعذاب باد برنمازگذاران. بناء من می ترسم که این عذاب و ویل نصیب من نشود ازآنرو بخواب میروم. ملا گفت هر وقتی که آن آیه را کسی درگوشت خواند، خودت نیز به آواز بلند آیهء بعدی اش را برایش بخوان که :< الذین هم عن صلاتهم ساهون الذین یراؤون ویمنعون الماعون> یعنی آن نمازگذارنیکه درنمازهایشان همیشه سهو میکنند چون برای رئا وتظاهر نمازبرپا میدارند ومانع رساندن وسایل کمکی بمردم می شوند.
حالا روایت نمودن جملات من توسط نادرک بی عقل مثل همان استدلال طالب است که یک جمله را می نویسد ولی جملهء بعدی را قصدا نمی نوسید.
ولی من برایش به تکرار میگویم نادرک بی عقل!
افغان ویا ابگان ویا پتان ویا پشتون فقط نام یک قوم بخصوص است؛ اینکه درزبان انگلیسی یک نوع سگ را به این نام گذاشته اند این هم یک واقعیت است. ولی تاکید من بالای آنانی است که به این نام جعلی قداست بخشیده اند ومیخواهند چنین نام را بالای دیگران به زور واجبار تحمیل نمایند. من نوشته ام که اگر سخن ازاجبار نام یک قوم بالای دیگران باشد وتنها این نام شایستهء هرنوع افتخارات تاریخی باشد؛ بناء اول به استناد قاموس زبان انگلیسی این نام معنی سگ را میدهد وثانیا ازنظر قومی مطابق فرمودهء آقای وحید عیاثپور این نام هرگز وجاهت وبزرگی تاریخی سرزمین مارا بازتاب نمیدهد کما اینکه نامهای تاجکستان وازبکستان وغیره نیز درسطح بین المللی ازهویت مشترک باشنده گان این سرزمین نماینده گی نمیکند. درینجا فاشیسم قومی را درکجای آن شما یافته اید؟
بلی! آنانیکه ظلم کرده اند، وحاکمان قبیلوی این سرزمین بوده اند مربوط افاغنه بوده اند، آیا درین شما شک دارید؟ اینکه بالای قوم خود نیز ظلم وبربریت روا داشته اند نیز یک واقعیت تاریخی است. ولی پیام من چیست؟
من به مظلومان همان قوم نیز میگویم بیائید که ازخیر این نام مبارک بگذریم، یکدیگرخویش را بحیث باشنده گان اصلی سرزمین مشترک خویش برسمیت بشناسیم. وهیچ کس ما حق سروری وباداری بالای دیگرمان را نداشته باشیم. نام هیچ کدام ما را بالای دیگرما نگذاریم هیچیک ما درین کوشش نباشیم که دیگر مانرا به زور واجبار درخویش مدغم واستحاله نمائیم. این افکار ونظریات با گوبلز وهتلر چه مشابهت وسنخیت دارد؟
اگر مشابهت هم داشته باشد عکس آن صادق است. هتلر زمانی که بقدرت رسید دمار ازروزگار یهود برآورد، نظامهای قبیلوی پشتون نیز چون قدرت بدست شان رسید، دمار ازروزگار دیگران وحتی مخالفان هم تبار خودشان برآوردند. من طرفدار عدالت وبرابری استم درحالیکه طرف مقابل من از زورگویی وادغام واستحالهء جبری صحبت میکند. پس بفرما بنویس کی با هتلر وگوبلز مشابهت دارد؟
10 جنوری 2013, 06:25, توسط نادر
به این گویند: سفسطه یا سفسطه گوئی!
دشنام دادن هم یکی از خواص شایسته همیشگی بهمن.
9 جنوری 2013, 19:02, توسط حکیم
با عرض سلام خدمت کابل پرسیان عزیز.
به توجه محترم نادر . به هیچ وجه نمیتوانیم بپذیریم که اقای بهمن به مسیله از روزنه ه رقابت ههای حزبی وتنظیمی پرداخته امده باشند/ بنده بر این باورم که طی پنجاه سال اخیر داعیه فاشیزم قبیله را گه نادر باتیم محمد گل مهمندی اش به تعقیب دسردار داود شاخه خلق حزب خلقبرهبری ترهکی وامین بعدها گلبدین وحزبش وسرانجام طالبان پی گرفته اند .هیچ فرقی بین نگرش های یک خلقی دو اتشه .طالب. اعضای حزب اسلام گلبدین و طالبا ن وجود ندارد.بناه استباط من از نبشته اقای بهمن نقدد دیدگاه فاشیست افراد حزب اسلامی است .و این یک واقعیت مسلم جامعه ماست .دشمنی وخصومت گلبدین با امر مسعود واستاد ربانی وسایرین اساس قومی داشت نه ایدلوزیکی. فقط دشنام نثارم نکنید نقد اگر میکردید میپذیرم.
9 جنوری 2013, 19:50, توسط فرشید
به این مطلع یکی غزل از حمزه شینواری توجه فرمایید :
ته که شه پشتون شوی نو انسان به شی
بیا که شه انسان به شوی مسلمان به شی !!
بدین ترتیب شاعرنامدار پشتون آدم بودن و مسلمان بودن را مشروط به | پشتون| بودن می سازد . تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !