خود شناسی درفرهنگ محترم الحاج استاد بیانزی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
متن جوابیهء استاد بیانزی را راجع به نوشته خویش درسایت دعوت زیر عنوان: (پرویز بهمن به خودشناسی ضرورت دارد) خواندم ولی متاسفانه ایشان بار دیگر به قول شاعر به عوض کعبه راه ترکستان می پیمایند. اینکه استاد بیانزی کی هستند وچی تشریف دارند هیچ معلوماتی ندارم، اما صرف ازخلال کلمات وجملات شان ودفاعیه های نچندان عقلانی شان ازجهاد چهارده سالهء افغانستان چنان درک نمودم که جناب استاد بیانزی هرکی باشند حتما از همان طلایه داران پابرهنهء جنبش اسلامی درحویلی های کرایی( بیروسکو) و(نشترآباد) و(سکندر پوره) درپشاور می باشند که تفصیل آنرا درنزده همین بخش خاطرات آقای قریب رحمن سعید خوانده ایم. استاد بیانزی شاید درزمان حاکمیت مطلقهء آخرین زمامدار از سلاله محمد زایی ها بنام سردارمحمد داوود به خاک پاکستان گریخته باشند که بنده نفس فرار وپناهنده گی شان را درآنزمان به پاکستان اززیر ساطور یک ظالم خونخوار بی رحم وبی منطق وزورگو وفاشیست مشربی چون داوود تحسین می نمایم وآن را بدیدهء قدر می نگرم. ولی نگاه من بحیث یک فرد آزاد اندیش در حال حاضر با دیدگاه استاد بیانزی وهودارانش راجع به فراریان اسلامگرایای دانشگاهی آنزمان فرق میکند. اگر جناب استاد بیانزی میخواهند فضیلت خویش وهوادارانش مبنی برقیام علیه حاکمیت مطلقه وخاندانی غیرمردمی سرداوود را به رخ ما غیرمستقیم بکشند باید این مطلب را درک کنند، که تنها جنبش اسلامی با رژیم دیکتاتور مآب سردار داوود در نه افتاده بود بلکه پابرهنه گان دیگری ازتبار زنده یاد بحرالدین باعث همراه بادیگر جان باختگان سرسپرده اش بدون پناه بردن به دامان پاکستان درکوه های بدخشان علم مخالفت و عصیان را با آن رژیم غیرمردمی بلند کردند که توسط یکعده عناصرمزدور واجیر بی خبراز دنیای سیاست دستگیر وبعدا سرنوشت شان به زندانهای دهمزنگ وپلچرخی وسرانجام به شهادت انجامید.
نقطهء اختلاف من با جناب بیانزی وهمراهانش در این است که جنبش اسلامی درافغانستان یک جنبش خالص اسلامی نبود، بلکه ازگرایشها وتمایلات قومی وقبیلوی رنج می برد؛ ممکن است که جنابعالی به سهم خودشان افرادی مانند زنده یاد برهان الدین ربانی واحمدشاه مسعود را محکوم به داشتن چنین تمایلاتی نمایند ولی اسناد موثقی درین باره ندارند، درحالیکه من با اسناد ومدارک موثق میتوانم ثابت کنم که نفرت پشتونها از افرادی مانند زنده یاد برهان الدین ربانی واحمدشاه مسعود بخاطر هویت قومی شان بوده است. توهین وتحقیر نویسنده گان پشتون اعم ازاسلامگرا وکمونیست وچپی ومائوویست ولیبرال ومحافظه با نخبه گان اسلامگرا و ومجاهد غیرافغان بویژه احمدشاه مسعود قهرمان صرف میتواند درچارچوب منافع تنگ قومی وقبیلوی افغانی قابل تفسیر باشد وبس.
آقای بیانزی با تمام تقلا وکوشش شان بخاطر فاشیست جلوه دادن این قلم قادر به آوردن یک عبارت خیلی کوچک که ثابت بسازد من با پشتونها بخاطر قومیت وزبان شان دشمنی می ورزم نشده اند.خشم جناب بیانزی صاحب بالای این قلم ازین بابت است که من احمدشاه مسعود وببرک کارمل را با الفاظ والقاب شهید وقهرمان بی بدیل وافسانوی می نوازم، ولی برحفیظ الله امین وتره کی ونجیب الله احمدزی وگلبدین وحقانی وملاعمر لعنت میفرستم، بناء چنین عملی ازنظر محترم بیانزی صاحب ازمصادیق فاشیسم بشمار میرود. به تعبیر جناب بیانزی صاحب اگر کسی درپهلوی نامهای امین وتره کی ونجیب الله احمدزی وگلبدین وتنی، نامهای ببرک کارمل و مسعود ویونس قانونی ودکترعبدالله ومحقق ودوستم وخلیلی را بحیث خائینین ملی یاد کند او دیگر برچسپ فاشیسم قومی را برجبین ندارد.
اما من میگویم که چنین برداشتها ازفاشیسم قومی وزبانی خیلی طفلانه وکودکانه است. زیرا تره کی وامین ونجیب الله احمدزی وملاعمر وگلبدین که دررأس اهرم های قدرت قرار گرفتند؛ به میراث داران وسلسله داران همان اجداد خون ریز و وحشی حاکم خویش تبدیل گردیدند که پدران شان نیز مانند آنها دوصد وشصت سال مردمان بومی این سرزمین را بشمول پشتونها به کاسهء سر آب داده اند وتاکنون اخلاف شان نیز این منطقه را به گروگان گرفته اند. درحالیکه ببرک کارمل باوصف اینکه ازنظر قومی پشتون بود ولی آنقدر وجدان بیدار داشت که به سلسلهء حاکمیت های قبیلوی وخاندانی نقطهء پایان ببخشد وبرای اولین بار مردی ازتبار ستمدیده گان را دررأس نخست وزیری کشور بگمارد، وبدیگران عملا بفهماند که این کشور مال شخصی پدر وپدرکلان یک قوم ویک تبار معین نیست که بالای دیگران بنام اکثریت ویا قوم برگزیدهء شجاع وبومی، سروری وآقایی بچلاند ودیگران را بحیث برده وغلام دربازارهای قندهار وکراچی ودهلی بفروش برساند، زبان وهویت فرهنگی ومذهبی شان را نیز نیست ونابود کند. نخیر! بعدازین دیگران نیز حق دارند که درخانه و وطن آبایی شان نخست وزیر ورئیس جمهور و وزیر باشند.
متن پشتوی مقالهء استاد بیانزی را اینجا مطالعه فرمائید!
من اگر بر ملاعمر وتره کی وامین ونادر وهاشم جلاد ومحمدگل خان مهمند وعبدالرحمن ودیگر سلسله جنبانان طرازفاشیستی حاکمیتهای قبیلوی درانی وغلجایی لعنت میفرستم، حق دارم زیرا مظلوم واقع شده ام، بار ستم های تاریخی وتبعیض های قومی وزبانی را برشانه هایم حمل نموده ام. من حکایتگر دردهای تاریخ خویش هستم. پدرانم بحیث برده وغلام دربازارهای قندهار و کراچی و دهلی فروخته شده اند، من حامل پیام درد ورنج یتیمان و بیوه زنان کوهدامن زمینم که بجرم تعلق قومی و محلی شان با حبیب الله خادم دین رسول الله لگد مال ستوران بی رحم وخون آشام وقبیلوی پشتونهای لر وبر هند بریتانوی گردیدند و به امر نادر غدار به وحشیانه ترین شکل مجازات گردیدند. من حامل درد شکنجه گاه های زندان دهمزنگ وقلعه جرنیل ام، واز تبعیدیان دشتهای سوزان (بگوا) و( فراه ) و(نیمروز) و(هلمند) یک سینه سخن دارم، ازمیرغلام محمدغبار بزرگمرد وبرادران محمودی وسرور جویا میگویم، ازابراهیم صفا میگویم، ازاسارت خاندان چرخی مظلوم میگویم که اطفال شان درزندانها تولد ودرهمانجا بزرگ شدند 1 ،ازمثله شدن بدن عبدالخالق هزاره می نالم ازخواهرک جوانش که بجرم برادرش اسیرپنجه های دیوصفت ودیوخوی زندانبان ارگ شاهی آن زمان گردید، ازرنج وعذاب سید اسمعیل بلخی حرف میزنم[] ازقربانیان وحشت بیداد خاندان آل بحیی برعشییرهء مظلوم ساپی درکنر میگویم که هزاران طفل وزن وپیر وجوان شان را عساکر دولتی شبانگاه هان بعدازکنترول بالای مناطق مفتوحه!!!!! به امر هاشم جلاد وشاه محمود وشاه ولی وداوود چون گوسفند ومال مواشی بالای موترهای لاری بسته بندی میکردند ومانند یهودهای آلمان نازی درجنگ جهانی دوم به سوی ریگیستانهای سوزان قندهار وهلمند وفراه تبعید شان می نمودند.[] ازعبدالملک عبدالرحیمزی میگویم که خواهان شفافیت دخل وخرج در دربارسلطنتی ولغو نمودن امتیازات مالی ازبودجهء دولت به تعدادی ازمفتخوران قبیلهء محمد زایی بود وبخاطر این جسارت وگستاخی به اتهام دروغین کودتا سالها را پشت میله های زندان در رنج وعذاب سپری نمود[]. بالاخره ازسیاستهای تفرقه بینداز وحکومت کن خاندانهای بارکزایی و محمدزایی میگویم که مظلومان وستمدیده گان تاریخ این سرزمین را یکی درمقابل دیگری به نامها والقاب مختلف جنگاندند وتخم نفاق وبدبینی را درمیان شان کاشتند واکنون اولاد واعقاب شان میخواهند آنرا درو نمایند وبار دیگر چرخ دوران را به نفع سیاستهای برتری طلبانهء قومی ونژادی بازگردانند.
منابع :
[]نصیر مهرین کودتاهای نافرجام سایت کابل ناته
[] بازهم همان جا
[] سایت دعوت: د کونړ ساپو جگړه - عبدالمالک کونړى ساپى
Monday, 19.11.2012, 01:26pm (GMT
آری!
من حامل این پیامهای درد ورنج والم وعذابم وبا این دردها آشنایی دارم، درد گرفتاری های خودسرانهء رژیم خلقی وقتل هم تباران مظلوم خویش را درچنداول وهرات ودرهء صوف که بجرم نپذیرفتن حاکمیت وحشی تره کی بیسواد وقبیله گرا وامین فاشیست ولومپن؛ نیست ونابود گردیدند ازیاد نبرده ام، آن مظلومانیکه بی هیچ گناهی وتقصیری نیمه شب ها در دشتهای پلچرخی زنده بگور شده اند هرشب صدای شان را می شنوم، ازمولوی عبد الرب آخوند زادهء قندهاری آن واعظ آتش نفس سنی مذهب که توسط برادر خلقی اش بنام عبدالعزیز بسام درژیم خون آشام خلق بنام نوکر ارتجاع وامپریالیزم، مظلومانه به شهادت رسید سخن میزنم، ازبدخشانیان وتخاریان بیگناهی سخن میزنم که ازطرف گماشته گان بی رحم رژیم فاشیستی امین چون منصور هاشمی ورشید پاپی، شب هنگام توسط چرخ بالها از آسمان؛ دستان بسته به قعر دریای آمو زنده زنده پرتاب گردیده اند وبعضی ازوارثان ناخلف شان اکنون خونهای پاک آنها را دربازار معامله گری ومکاره گی و شعبده بازی خیلی ارزان فروخته اند. ازسیاه چالها وزندانهای مخوف حزب گلبدین درپشاور سخن میزنم که آزادیخواهانی چون عزیزالرحمن الفت وعبدالرحیم چینزایی وبها الدین مجروح را بجرم نپذیرفتن قیادت نامشروع اش درخاک پاکستان بخاطر خوشی باداران وجنرالان آی اس آی نیست ونابود کرده است. اززمین های سوختهء شمالی ویکاولنگ ومزار وبامیان حرف میزنم که بجرم هزاره بودن وتاجیک بودن توسط لشکریان ایله جاری پشتون تبار طالبان ومتحدین عربی وعجمی شان قتل عام گردیدند. اززنان مظلوم وبی پناه قندهار می نویسم که بدون رضایت شان درسنین جوانی با مردان کهن سال وادار به ازدواج اجباری می گردند وبنام غیرت وپشتونوالی ازحق آموزش وحتی گشت وگذار دربیرون محروم گردیده اند. ازستاره اچکزی مظلوم می نویسم که به جرم باسواد بودن وآگاهی بخشی آماج گلوله های انسان نماهای هم تبار خویش درشهرقندهار گردید. ازآن دختران زیبای قندهاری می نویسم که بجرم رفتن به مدرسه ومکتب به روی شان تیزاب پاشیده میشود. این ها همه مظلوم اند وقربانیان ظلم واستبداد چندین قرنهء حاکمیتهای قبیلوی پشتونی می باشند.
بناء برای من چه تفاوت دارد که درین تسلسل استبداد ؛ هزاره قربانی شده است یا پشتون یا تاجیک ویا ازبیک. هرکی قربانی ظلم و ستم واستبداد حاکمیت های قبیلوی چندین قرنهء پشتون درین سرزمین قرار گرفته او برادر من است اوخواهرمن است او پارهء تن من است. پس کسیکه درد را تشخیص داده وآنرا آشکارا بیان میکند چرا باید برچسب فاشیسم قومی وزبانی بخورد؟ کسیکه با صراحت میگوید: های مردم! اگر پشتون استید ویا تاجیک ؛ هزاره استید یا بلوچ، پشه ایی استید ویانورستانی، این را بدانید که ریشهء مشکلات ما درحاکمیتهای تگ قومی است. اینجا هرکی برکرسی اقتدار تکیه زده از آدرس یک قوم برخاسته است، درحالیکه به خود آن قوم نیز جفا کرده است. بیائید که دیگر به این سلسلهء حاکمیتهای قرون وسطایی نقطهء پایان بخشیم ، نام هیچ قومی را بالای سرزمین مشترک خویش نگذاریم، دو سرود ملی ویا سه سرود ملی داشته باشیم، همدیگر خویش را تحمل نمائیم، آموزش زبان مادری را نه یک امرتحمیلی بلکه یک امر اختیاری وآزاد برای شهروندان خویش قرار دهیم، به مشارکت اقوام وملیتها وزبانها درپروسهء ملت سازی توجه نموده و آزادیهای مدنی شان را درچارچوب قانون تضمین نمائیم ماهمه درد مشترک داریم. آیا چنین شخصی فاشیست است؟ آیا کسیکه میگوید این وطن خانهء مشترک همهء ماست ولی هیچیک ما حق نداریم که نام قومی خویش را بالای دیگران بگذاریم وزبان خویش را با زور وتزویر بالای دیگران تحمیل کنیم او فاشیست است؟
آقای بیانزی!
لعنت فرستادن به حاکمان پشتونی ازقلم من نه بخاطر این است که آنها پشتون بودند بلکه بخاطر این است که آنها بالای انسانهای وطن خویش ستم روا داشته اند. وهنوز هم اولاد واحفاد شان به آن ستم ها می بالند و مباهات می ورزند وبا افتخار ازشمشیرزنی های نیاکان واجداد خون ریز افغان خویش درمقابل خلقهای مظلوم وستمدیدهء سرزمین خودشان یاد آوری می نمایند وآن همه ظلم وستم وبیعدالتی را که نه درمقابل یک کشوربیگانه بلکه دربرابرهموطنان خودشان نموده اند توجیه می نمایند وبدتر ازهمه ازاینکه ازدیگران میخواهند که : افغانیت خویش را ثابت بساز! یعنی اینکه خربودن خویش را ثابت ساز! این را ثابت بساز که چقدر زن ستیز واحمق وکودن وجاهل وناشکیبا ولافزن تشریف داری. اصطلاحات و واژه های جدیدی چون: خون افغانیت، غیرت افغانی، دامان پاک مادر افغان وغیره همه مصطلحات و واژه هایست که ازطرف نوکران استعمار نو بخورد مردم بیچاره وبی خبر داده میشود وآنها را بطرف خرسازی واستحمار می کشانند. درحالیکه درقاموس زبان انگلیسی معنای واژهء افغان به شکل تصویری آن ترجمه شده است که افغان یک نوع سگ می باشد که ازنظر علم ژینتک سگ شناسی؛ نسبت به دیگر سگ ها خیلی شجاع و با وفا تشریف دارد.
پيامها
9 جنوری 2013, 07:03
حامدکرزی، طالبان واردوی ملی
حامدکرزی رئیس جمهور مصلحتی افغانستان که با وجهه قومی زمامدارکشورشد درطول یازده سال گذشته باتمام توان ازطالبان جنایتکا آشکارا وپنهان حمایت کرد ونگذاشت که نیروهای بین المللی به طورباید وشاید این گروه تروریستی راسرکوب کند.
اما اکنون که زمزمه خروج نیروهای بین المللی برسرزبانهاست بسیاریها آگاهانه ویا نابخرانه چشم امیدبه اردوی ملی دوخته ا ند . اما غافل ازاین که طالبان و80 فیصد اردوی ملی دو روی یک سکه اند. ترکیب قومی بزرگتری معیاراستخدام دراردوی ملی است وفیصدی ترکیب هم برگرفته ازدایرت المعارف نشرشده اکادمی علوم میباشد که درآن پشتونها اکثریت مطلق اند.
به نظرمن پس ازسال 2014 بزرگترین تهدید اردوی ملی می باشد درصورتیکه با سلاح پیشرفته تجهیزگردد.
مسئولین نیروی نظامی شکایت دارند که غربیها آنانرابا سلاح پیشرفته تجهیزنمیکنند. واقعیت این است که دادن سلاح پیشرفته بدست آنانیکه ذهن واندیشه شان مالامال ازتحجرگرایی، تعصب، جهل وآدم کشی است بسیارخطرناک است. مردمیکه ارزش قبیله ای رابرتمام ارزشها رجحان میدهد وهرازگاهی همکارانش رابکام مرگ می فرستد به دیوانگانی میمانند که توانایی گردانندگی سلاح مدرن راندارند. چیزیکه غربیها خوب میدانند.
9 جنوری 2013, 10:49, توسط میوند
کابیل پرس هزاره رگی طوفان میکنید وقتی ازمزاری میخکوب ازخلیلی زایمان لوچ زن وازمحقق رقص مرده چیزی به روی این سایت پلید نبیشنته شود انرا به زودترین فرصت ازصفحه دور میکند اما اگر به قوم دیگران دشنام بد ورد که شایسته یک انسان و یک نویسنده نه میباشد انرا ماها به روی صفخه نگاه نیکنید مرگ به متعصب
9 جنوری 2013, 11:02, توسط نادر
مرا اشتباه نفهمید، من نه با بهمن کدام خصومت شخصی دارم، نا با آن کسانیکه بهمن علیهء شان اینجا مقاله های 12 صفحه ئی مینویسد، کدام دوستی. این افراد را اصلاّ نمی شناسم که در باره شان قضاوت کنم، و نه حوصله تشبث در باره تفاله های خلقی/پرچمی دارم. اما همینقدر میدانم که این دامنه همان خصومت های رهبران شان سر قدرت بود/است، که در نتیجه همدیگر را کشتند، و تفاله هایشان همان خصومت ها را در سایت ها ادامه میدهند. اما برای مردم افغانستان رهبران هردو جناح ِ یک حزب وطنفروش و نوکر روس ها اند که باعث کشتار یک میلیون انسان بیگناه و چهار میلیون مهاجرشدند. رهبران هردو جناح این حزب منفور تهدابگذاران همه دربدری ها و ویرانی های مردم ستمدیده این کشور در سی و چند سال اخیر هستند.
اما درین زودوخورد علیه خلقی ها نفرت بهمن مقابل اقوام پشتون آنقدر زیاد است، که در عین پراگراف نفرت درونی اش را مخفی کرده نمیتواند. تضاد های درونی بهمن فقط در همین صفحه اول برملا میشود (حوصله خواندن بقیه این سریال را نداشتم). بهمن در صفحه اول پراگراف اخیر مینویسد:
" لعنت فرستادن به حاکمان پشتونی ازقلم من نه بخاطر این است که آنها پشتون بودند بلکه بخاطر این است که آنها بالای انسانهای وطن خویش ستم روا داشته اند".
اما در اخیر همین پراگرف مینویسد:"
درقاموس زبان انگلیسی معنای واژهء افغان به شکل تصویری آن ترجمه شده است که افغان یک نوع سگ می باشد که ازنظر علم ژینتک سگشناسی؛ نسبت به دیگر سگ ها خیلی شجاع و با وفا تشریف دارد".
یا در یکی از پیام هایش در گذشته چنین مینویسد:
" من تاکنون پشتونی که پشتونیست نباشد، آنرا کمتر دیده ام ولی اگر بالفرض چنین انسانهای با وجدان پیدا شوند من
ایشان را انسانهای باوجدان وآزاده می نامم نه پشتون".
به نظر من این طرز تفکر بهمن سند یست برای فاشیزم قومی، برای راسیسزم و طرز تفکر ضد انسانی جناب ایشان.
مشابه این اظهارات را از زبان هتلر و وزیر پروپاگند او بنام گوبلز در باره یهودی ها میتوانید در تمام اثار تاریخی بخوانید. نازی ها یهودی ها را به سگ و حشرات مضر تشبیح میکردند، که برای نابودی حشرات باید از گاز های مسموم کننده استفاده شود/ که کردند. و در لوحه ها بالای دوکان ها و مغازه ها نوشتند، "سگ ها و یهودی ها اجازه داخل شدن را ندارند."
اگر دلسوزانه قضاوت کنیم، باید به سلامت روانی این آدم ها شک کرد.
9 جنوری 2013, 12:23, توسط پرویز "بهمن"
نادرک بی منطق!
من اگر دلسوزانه قضاوت کنم حالت روانی خودت خیلی ها قابل تشویش است؛ خودت بخاطراینکه بخواهی مرا موجود متنفرازیک قوم بخصوص مانند استاد بیانزی جلوه دهی؛ جملات را به شکل ناقص آن روایت میکنی.
گویند در روزگاران قدیم دریکی از از روستاهای افغانستان بین کدام طالب که زیاد تنبل بود وبیدار شدن هنگام نماز صبح برایش خیلی سنگینی میکرد وملای استادش مشاجره ای لفظی درگرفت که چرا صبح وقت به نماز برنمی خیزد. طالب بیچاره درجواب گفت درآن وقت این آیهء قرآن را درخواب کسی درگوشم میخواند که : <فویل للمصلین> که ویل وعذاب باد برنمازگذاران. بناء من می ترسم که این عذاب و ویل نصیب من نشود ازآنرو بخواب میروم. ملا گفت هر وقتی که آن آیه را کسی درگوشت خواند، خودت نیز به آواز بلند آیهء بعدی اش را برایش بخوان که :< الذین هم عن صلاتهم ساهون الذین یراؤون ویمنعون الماعون> یعنی آن نمازگذارنیکه درنمازهایشان همیشه سهو میکنند چون برای رئا وتظاهر نمازبرپا میدارند ومانع رساندن وسایل کمکی بمردم می شوند.
حالا روایت نمودن جملات من توسط نادرک بی عقل مثل همان استدلال طالب است که یک جمله را می نویسد ولی جملهء بعدی را قصدا نمی نوسید.
ولی من برایش به تکرار میگویم نادرک بی عقل!
افغان ویا ابگان ویا پتان ویا پشتون فقط نام یک قوم بخصوص است؛ اینکه درزبان انگلیسی یک نوع سگ را به این نام گذاشته اند این هم یک واقعیت است. ولی تاکید من بالای آنانی است که به این نام جعلی قداست بخشیده اند ومیخواهند چنین نام را بالای دیگران به زور واجبار تحمیل نمایند. من نوشته ام که اگر سخن ازاجبار نام یک قوم بالای دیگران باشد وتنها این نام شایستهء هرنوع افتخارات تاریخی باشد؛ بناء اول به استناد قاموس زبان انگلیسی این نام معنی سگ را میدهد وثانیا ازنظر قومی مطابق فرمودهء آقای وحید عیاثپور این نام هرگز وجاهت وبزرگی تاریخی سرزمین مارا بازتاب نمیدهد کما اینکه نامهای تاجکستان وازبکستان وغیره نیز درسطح بین المللی ازهویت مشترک باشنده گان این سرزمین نماینده گی نمیکند. درینجا فاشیسم قومی را درکجای آن شما یافته اید؟
بلی! آنانیکه ظلم کرده اند، وحاکمان قبیلوی این سرزمین بوده اند مربوط افاغنه بوده اند، آیا درین شما شک دارید؟ اینکه بالای قوم خود نیز ظلم وبربریت روا داشته اند نیز یک واقعیت تاریخی است. ولی پیام من چیست؟
من به مظلومان همان قوم نیز میگویم بیائید که ازخیر این نام مبارک بگذریم، یکدیگرخویش را بحیث باشنده گان اصلی سرزمین مشترک خویش برسمیت بشناسیم. وهیچ کس ما حق سروری وباداری بالای دیگرمان را نداشته باشیم. نام هیچ کدام ما را بالای دیگرما نگذاریم هیچیک ما درین کوشش نباشیم که دیگر مانرا به زور واجبار درخویش مدغم واستحاله نمائیم. این افکار ونظریات با گوبلز وهتلر چه مشابهت وسنخیت دارد؟
اگر مشابهت هم داشته باشد عکس آن صادق است. هتلر زمانی که بقدرت رسید دمار ازروزگار یهود برآورد، نظامهای قبیلوی پشتون نیز چون قدرت بدست شان رسید، دمار ازروزگار دیگران وحتی مخالفان هم تبار خودشان برآوردند. من طرفدار عدالت وبرابری استم درحالیکه طرف مقابل من از زورگویی وادغام واستحالهء جبری صحبت میکند. پس بفرما بنویس کی با هتلر وگوبلز مشابهت دارد؟
10 جنوری 2013, 06:25, توسط نادر
به این گویند: سفسطه یا سفسطه گوئی!
دشنام دادن هم یکی از خواص شایسته همیشگی بهمن.
9 جنوری 2013, 19:02, توسط حکیم
با عرض سلام خدمت کابل پرسیان عزیز.
به توجه محترم نادر . به هیچ وجه نمیتوانیم بپذیریم که اقای بهمن به مسیله از روزنه ه رقابت ههای حزبی وتنظیمی پرداخته امده باشند/ بنده بر این باورم که طی پنجاه سال اخیر داعیه فاشیزم قبیله را گه نادر باتیم محمد گل مهمندی اش به تعقیب دسردار داود شاخه خلق حزب خلقبرهبری ترهکی وامین بعدها گلبدین وحزبش وسرانجام طالبان پی گرفته اند .هیچ فرقی بین نگرش های یک خلقی دو اتشه .طالب. اعضای حزب اسلام گلبدین و طالبا ن وجود ندارد.بناه استباط من از نبشته اقای بهمن نقدد دیدگاه فاشیست افراد حزب اسلامی است .و این یک واقعیت مسلم جامعه ماست .دشمنی وخصومت گلبدین با امر مسعود واستاد ربانی وسایرین اساس قومی داشت نه ایدلوزیکی. فقط دشنام نثارم نکنید نقد اگر میکردید میپذیرم.
9 جنوری 2013, 19:50, توسط فرشید
به این مطلع یکی غزل از حمزه شینواری توجه فرمایید :
ته که شه پشتون شوی نو انسان به شی
بیا که شه انسان به شوی مسلمان به شی !!
بدین ترتیب شاعرنامدار پشتون آدم بودن و مسلمان بودن را مشروط به | پشتون| بودن می سازد . تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !