چرایی مقاومت بهسود و سوالات فرا راه
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
عدم مقاومت گسترده و فراگیر مردم قهرمان بهسود، این فرزندان خلف میریزدان بخش بزرگ که طي مقاومت هاي قهرمانانه اي در سر فصل هاي متعدد تاريخي، نام و آوازه ي زيادي داشته اند، داراي علت هاي گوناگوني است که هرکدام و به تناسب اهميت و جاي گاهش در مبارزه، اثرات خاص خود را در عدم مقابله ی به مثل (مسلحانه) داشته و مانع شکل گیری جبهه ای متمرکز و منظم گشته است که در زیر به برخی از آن ها می پردازم:
1. باورمندی به «صلح» به جای «آتش بس»
فضای جمعه در شرایط پس از سقوط طالبان که عمدتاً توسط جامعه ی جهانی و با مشاورین «افغان-ملت» شکل گرفته بود، با حاکمیت شعارهای «صلح»، «امنیت» و فعالیت های سیاسی «مدنی»، تمامی اقدامات خشونت بار را ناخوشایند تلقی می نمود. این فضا که پس از سه دهه جنگ مسلحانه ی بی وقفه مطرح شده بود، تا حدود زیادی مورد استقبال همگان قرار گرفت. مردم هزاره که به لحاظ صداقت رفتار و گفتار همیشه جای گاه نخست اجتماعی را میان اقوام این کشور دارا بوده اند، در عرصه ی سیاست نیز چنین عمل نموده و پای بندی به اصول و توافقات را حتا با پرداختن تاوان های زیاد و محرومیت های شدیدی همچنان حفظ نمودند. این امر با آن که ضربات بزرگ و بعضاً جبران ناپذیری را بر این مردم وارد نموده است، اما با تمامی ضربات مهلک نظامیِ ناشی از پایداری بر اصول، خود به تحکیم اعتبار سیاسی اش منجر گردید، طوری که امروزه همه ی طرف های درگیر تلاش می نمایند تا به هزاره ها به عنوان یک متحد قابل اعتماد نزدیک گردند. چنین خصلت جوان-مردانه ای همیشه پیشه و منش این مردم در رفتار و روی کردهای سیاسی شان بوده و اگر از جریان زیگزاگی و ناپایای محقق و بعضی از به اصطلاح روشنفکران سردرگم چشم بپوشیم، اصل ایستادگی بر اصول اخلاقی و ارزش های عام انسانی همیشه و در بدترین شرایط توسط این مردم حفظ گردیده است.
وقتی به روی دادهای چند ساله ی اخیر نگاهی می اندازیم، متوجه می شویم که باسقوط حاکمیت ضدمردمی و قبایلی طالبان و روی کار آمدن دولت موقت در زمستان 1380، شعار «امنیت» و «قانونیت» سرلوحه ی کار حاکمیت جدید و حامیان بین المللی اش قرار گرفت که از پايان جنگ ها و آغاز مرحله ي «صلح»، «بازسازي» و «حاکميت قانون» خبر مي داد. مردم با اعتماد کامل به دولت که یک منش کاملاً متمدنانه است، حتا سلاح هايی را که با پول شخصي برای دفاع خریداری نموده بودند، تسليم نمودند تا به همه ثابت نمايند که مِن بعد تأمين امنيت وظيفه ي دولت بوده و این مردم به-جای دخالت غیرمسوولانه در امور امنیتی کشور، تصمیم دارند تا درسايه ي حکومت قانوني به-زندگي روزمره ي خود بپردازند. هزاره ها بسیار زود و عمیق درک نمودند که طبق توافقی که در اجلاس بین المللی بن به دست آمده بود، وظیفه ی حراست از اصول نوینی چون «صلح» و «نظام دموکراتیک» به نیروهای نظامی بین المللی (ISAF) محول شده که مدت کوتاهی پس از تشکیل اداره ی انتقالی، زیرنظر سازمان ملل مشغول به کار گردیدند. گروه های سیاسی ـ نظامی جامعه ی ما که درواقع هرکدام از قومیت خاصی نمایندگی می نمودند، پای بندی خود را به این اصول و روند سیاسی جاری در کشور اعلام نموده و در اولین اقدام، بخش نظامی گروه شان را منحل نمودند.
اما روند تحولات پس از توافقات بن، برای عناصر و مهره های برتری جو و تمامیت خواه قوم پشتون چون اشرف غنی، احدی، حبیب الله رفیغ، اسماعیل یون و... که درگذشته از طراحان مهم و صاحب نام برنامه های طالبان به شمار می رفتند و درحاکمیت های پس از سقوط طالبان نیز مهم ترین جای گاه-های قدرت را اشغال کرده بودند،3 از اساس با دیگر گروه های قومی کشور متفاوت بوده و درواقع نگاه آنان به پروسه ی نوین، نه یک صلح پایدار و ضروری، که آتش بسی جهت تجدید قوا به شمار می رفت. تداوم اندیشه های زیاده خواهانه ی قوم محوران و تمایل هم چنانی شان به انحصار قدرت، آن هم از نوع وراثتی اش، سرآغاز دور تازه ای از بی اعتمادی ها و مآلاً فجایع و ناامنی هایی درکشور گشت. این موضوع با توجه به رابطه ی پنهانی و مشکوک دولت با شورشیان شکست خورده ی طالبان که بعدها آشکار گردید، بر میزان بدبینی ها افزود و اعتماد برباد رفته میان اقوام را این بار کاملاً از اذهان مردم و فعالین سیاسی کشور زدود و بدین سان واژه هایی چون «ملت»، «اعتماد» و «صلح» را تا سرحد سوژه ای برای تمسخر و طنز گفتن، فروکاست.
ویژگی عمده ی اقدامات و برنامه های طالبان، قوم محوری آن بود که انگیزه ی ظهور و ماهیت اصلی به کار گرفته شدن مقطعی اش جهت کنار زدن اقوام غیرپشتون از قدرت مانند دوره ی نادرخان) را می ساخت. یعنی، طالبان بیش از هرچیز سپاهی بود که به مسائل قومی بالاترین بها را می داد و اساس تلاش ها و اقدامات استراتژیکش احیای حاکمیت تک قومه ی پشتون ها بود که برای بار دوم پس از تسلط قهری، غاصبانه و سرکوب گرانه ی حدود سه سده ای بر آن، اینک برای دوره ای کوتاه از دست رفته بود و یا این که طبق طرح قبلی، همانند دوران حبیب الله کلکانی خودشان مدتی غیرپشتون-ها را مصلحتاً روی کار آوردند تا ازسویی انسجام درونی خود را بازیایند و درکنارش عدم توانایی و ناشایستگی غیرپشتون ها در حکومت کردن را به نمایش گذارند. دقیقاً به همین منظور اغلب بر اقوام هزاره و تاجیک و ازبک می تاخت و تلاش گسترده و همیشگی سردمداران جریان انحصارطلب قومی برای تحمیل زبان و فرهنگ قبایلی پشتون ها بر دیگر اقوام کشور را عریان تر از هر زمان دیگری به کار می بست و هرچه غیرپشتون و بی باور به استنباطات قومی ـ قبایلی از دین بودند، به فجیع ترین شکلی سرکوب می گردیدند و همگی مستحق مرگ قلمداد می شدند.
بنابراین، راز بزرگی که افشایش اکثر ساده لوحان عرصه ی مبارزات سیاسی کشور را دچار شگفتی نمود، چیزی نبود جز آمادگی جناح های برتری جوی و انحصارطلب پشتون برای تهاجم و سرکوب نمودن اقوام بومی ای که تصمیم به تسلیم شدن به روند پشتونیزه کردن جامعه ندارند، آن هم در پروسه ای که شعار«صلح» تنها برای به خواب بردن و خلع سلاح دیگران سرداده می شد. برملا شدن این راز که عمدتاً به دلیل اقدامات شتاب آلود و شک آمیز جریانات فاشیستی صورت گرفته است، در آینده ای نه چندان دور فراتر از شگفتی، حتا شوکی بزرگ را بر جامعه وارد خواهد نمود و واکنش-های تند و به احتمال بسیار زیاد، خشونت باری را به دنبال خواهد داشت.
روند خشونت گرایی در کشور که به مثابه ی واکنشی به اقدامات انحصارطلبانه و بایکوت گرایانه ی حاکمیت قوم محور علیه اقوام غیرپشتون و به ویژه هزاره ها، زمانی شتاب بیش تری خواهد گرفت که جریانات معامله گر مدعی اپوزسیون کنونی به این حقیقت پی ببرند که «قوم محوری»، «تمامیت-خواهی» و «انحصارطلبی» لاینفک از تعریف و ماهیت «فاشیزم قومی» بوده و پروسه ی چانه زنی برای سهم گیری در قدرت، تنها در دوره ای که فاشیزم به اقتدار و توان مندی کافی برای سرکوب اقوام بومی دست نیافته باشد، شاید به طور محدودی نتیجه بخش باشد، اما مطمئناً چنین روی کردی نهایتاً به تقویت فاشیزم قومی خواهد انجامید. یعنی، زمانی که فاشیزم قومی حاکم به اقتدار لازم جهت سرکوب و حذف اقوام بومی برسند و یا این که موفق گردند با توجیه نمودن حامیان خارجی، آن ها را به پشتیبانی از برنامه های انصارگرایانه و تمامیت خواهانه ی شان بکشانند، دیگر به «تقسیم قدرت» با غیرپشتون ها که همیشه موانع زیادی برسر راه تحقق طرح پشتونیزه کردن جامعه ایجاد نموده، نیازی نخواهند داشت. دقیقاً آن زمان است که عمده ترین اقدامات روی براندازی حاکمیت فاشیست قوم محور متمرکز خواهد گردید و خشونت ناشی از برخوردهای جدی و حذف کننده ی دو جریان دموکراتیک «برانداز» و «سرکوب گران انحصارطلب»، اوج خواهد گرفت.
چنان که پیش تر نیز اشاره گردید، ویژگی عمده ی جنبش موسوم به «طالبان» برخلاف ادعاهای مذهبی اش، شاخصه و مرزبندی روشن قومی اش با تمامی تمایلات و انگاره های سیاسی رایج می-باشد. یعنی طالبان بیش از هرچیز به مسائل قومی بها می دادند و اغلب بر اقوام هزاره و تاجیک و ازبک می تازند، و حتا دین را هم برمبنای منافع و نیازهای پشتون ها تعبیر می کنند تا هم اقدامات خود را تقدیس نمایند و هم از مذهب به سان ابزاری سیاسی برای تثبیت پایه های قوم محوری و پشتونیزه کردن جامعه ماکزیمم استفاده را نموده باشند. به عبارت دیگر، طالبان با آن که ظاهری مذهبی به خود می گیرند، درواقع مجمع پشتونیست هایی هستند که اساساً فکر پشتونیزه کردن کشور را درسر می پروراندند و شامل عناصر و فراکسیون هایی از خلقی ها (تنی و تیمش)، لیبرال مآبان خارجه نشین (کاکر پدر و پسر، احدی، اشرف غنی ها و...) و مذهبیون (مولوی محمد نبی محمدی، ملا عمر، یونس خالص، حقانی، گلبدین و...) بود. جریان یادشده بر اساس طرح سقاوی دوم شکل گرفته که 13 ماده ی پیشنهادی، رهنمودهای عملی آن به شمار می رفت.
پس از کنار گذاشته شدن طالبان از قدرت که بنابه مصلحت های بین المللی نشأت گرفته از سفارشات و تحلیل های عناصری چون خلیل زاد، اشرف غنی، احدی و... صورت گرفت، مهره های عمده ی رهبری کننده ی آن با تغییر شکل ظاهری و نیز نرم و پیجیده ساختن روش ها، دوباره قدرت را به-دست گرفته و تلاش خود را جهت مشروعیت بخشیدن به انحصار قدرت درتمامی عرصه های سیاسی، نظامی و مالی آغاز نمودند. یعنی، با سقوط طالبانی که برای تهدید، نسل کشی و به وحشت انداختن اقوام یاغی (از دید تمامیت خواهان پشتون) روی کار آمده آورده بودند، هرگز تغییری اساسی در مناسبات قدرت و روابط جامعه به وجود نیامده و برنامه های توسعه طلبانه ی قومی، با روش و تاکتیکی متفاوت، هم چنان ادامه یافت. این طرح که از پیچیدگی خاصی برخوردار بود، طی چندسال نخست توسط سران اقوام زیرستم درک نگردید چون همگی مشعوفِ نجات یافتن از ستم غیرقابل وصف طالبانی شده بودند، که از سیاست و دولت داری تنها چرخاندن شمشیر در هوا را نمی دانستند و برای تثبیت سیطره ی روانی بر دیگران، وحشت وصف ناپذیری را حاکم ساخته بودند.
پيامها
16 می 2012, 09:46
emroz ke shoma dar moqabele chand kochi een hama ehsase zaaf mekoneed farda ke taleban bargardand chi khwaheed kard
pas behtar ast ke tamreene defa ra az kochi ha shoro koneed
16 می 2012, 13:40, توسط نسیم
شیکایتی شماه بی فایده است اگر حق از شماه است زن مرد در مقابلش مقا مت کنید نه کوچی امده میتوانت نه غیری کوجی داد زدن فا ایده نه دارد
لاف از قومی هم پیمان میزنید اما در مقابیل چهار کوچی ایستاد شده نمیتوانید مرگ است کوچی ها زیاد باشد صد خان اماه شماه در هر غار صد خانه استید
17 می 2012, 09:24
besoodi beghairat
17 می 2012, 09:36, توسط turk mongol
kabul press ham behsodi ast
17 می 2012, 00:53, توسط jandar
agar talib amad ke baz zameen ra rooda wa asman ra shekamba megeerad mooqawemat haye besoodi wa qaera-ha
17 می 2012, 09:27
hazara behsood baghairattarin hazra hast der moqabil 2 khana kochi maqawmat na mitwanid
17 می 2012, 14:30, توسط سیدعصمت الله نقوی جاغوری
اگرامسال نیزکوچی های کرزی وطالبان نیکتایی پوش دربهسود حمله ور شوند باید تمام ممردم هزاره برعلیه آنهااستاده کامل نمایند دیگر مردم ما زیربار پشتونیزم نمیروند دیگر هزاره کوشی بس است دوران عبدالرحمن لعین خاتمه یافت است.
20 می 2012, 23:42, توسط 643
besudi ha ham az ghairat baz manda ast agar kami ghairat kunad wal mazhabe kuchi murdar khor ham amda nametanad