چرایی مقاومت بهسود و سوالات فرا راه
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
با توجه به طرح حکام قوم محوری که با ابزار تصنعی کوچی درصدد اشغال سرزمین های باقی مانده-ی بومیان ( تنها20 درصد باقی مانده) بوده، مورد بسیار حساس و خطرناک عدم پرداختن مردم منطقه به کشاورزی و دام داری سنتی و همیشگی شان که نهایتاً به ترک این مناطق منجر می گردد، وضعیت مأیوس کننده ای را در چشم انداز ما قرار خواهد داد که درصورت عملی شدن آن، تصرف این بخش از سرزمین هزارستان باستان توسط مدعیان کوچی گری را در آینده ای نه چندان دور شاهد خواهیم بود. طوری که ما به خوبی نسبت به پیامد مهاجرت گسترده ی مردم به سوی شهرها و خارج از کشور که باعث رها نمودن زمین های نیاکانی مردم هزاره گردیده است، به خوبی واقفیم و درک می نماییم که این مسئله در گذشته خود یکی از زمینه ها و دلایل عدم مقاومت درمقابل متجاوزین را تشکیل داده و نهایتاً به تصرف حدود 80 درصد سرزمین شان توسط قوم حاکم منجر شده بود. بنابراین اگر چنین طرحی تحقق یافت، نباید فوراً اعتراف نمود که ما به لحاظ تجارب سیاسی ـ مبارزاتی در دوره های گذشته پیشرفت قابل توجهی نداشته ایم و دقیقاً به همین دلیل است که متأسفانه روش های کهن توسعه طلبان سرزمینی ـ هویتی هم چنان علیه ما کارساز می باشند. صدالبته که من هرگز فکر نمی کنم تحقق یافتن چنین طرحی، به طور حتم به مفهوم عدم پیشرفت و تجربه پذیری مردم ما از مبارزات گذشته ی شان می باشد، زیرا نیروهای پیشتاز مبارزاتی همیشه اتوماتیک مان حامل تجارب گران بهایی از مبارزات هردوره ی خود خواهند بود و در این امر اندکی شک هم وجود ندارد. ما باید دقیق شویم و ببینیم که واقعاً طرح کهن غاصبان سرزمین های نیاکانی ما این بار هم عین گذشته ها به تنهایی به کار رفته است و یا این که روش ایذایی مبتنی بر یورش های مداوم و به ستوه آورنده به مثابه ی اقدامی جانبی، فرعی و غافل گیرانه ای است که توسط حاکمیتی با صورتک «دموکراسی» و «حقوق بشر» و باالتبع برخورداری از پشتیبانی کامل بیگانگان، به کار گرفته شده است. یعنی، می توانیم بگوییم که روش مدرن کنونی حاکمیت استیلاگر که با برخوردی دوگانه و ابزاری دو لبه (تجاوز و تمامیت خواهی در کنار دموکراسی) صورت گرفته است، به لحاظ تاکتیکی کاملاً روشی تازه و غافل گیرانه می باشد.
قوانین حرکت و تکامل جامعه حکم می کنند که فشارهای اقتصادی، ستم و تبعیض اجتماعی ـ سیاسی، هم چنین تجاوزات مسلحانه ی بیگانگان به مثابه ی «زمینه های عینی» قیام مردمی مطرح بوده که حتا درصورت شدت چنین اعمالی، ممکن است مقاومت و شورش هایی خودجوش حتا بدون موجودیت رهبریت سیاسیِ سازمان گر و بسیج کننده ی توده ها، در برابر چنین وضعیتی شکل شکل بگیرند و سربرآورند. در بهسود نیز وضع بدین منوال بود و مقاومت های خودجوشِ رهبری ناشده و سامان نیافته در برابر تجاوزهای پی درپی اشغال گران کوچی نما شکل گرفت، اما به دلیل فقدان رهبریت آگاه و با صلاحیت مردمی و نیز نامساعد بودن شرایط داخلی و بین المللی، چنین وضعیتی هرگز تا سطح یک جنبش فراگیر ارتقا ننموده و به مرحله ی مقاومت سیستماتیکِ همگانی مردم نرسید تا پاسخی باشد به تجاوزگري هاي افسارگسیخته ی مهاجمانی پُرپشتوانه و یاری شوند. گرچه عدم ارتقای مقاومت مردمی در محلات دارای دلایل متعددی است که بعداً به آن ها اشاره خواهد گردید، اما در این جا لازم است تا حقیقت بزرگی را یادآوری نمایم که نقش مهمی در سرکوب و مهار جنبش خودجوش مردمی در همان نطفه ی نخستینش گردید. حقیقت مورد نظر این است که علاوه بر تسلیمی پیشاپیش رهبران کلاسیک هزاره ها به حاکمیت اداره کننده ی تجاوزگران موسوم به «کوچی»، سپاه متجاوز نیز از پشتوانه ی بی حساب و نامحدودی برخوردار بوده است که به سان «چک سفید»ی در برابرشان قرار داشته که درصورت گسترش یافتن جبهه ی مقاومت مردمی، می-تونستند صدها و درصورت نیاز حتا هزاران نیروی کمکی را وارد میدان نمایند. یعنی برای جلوگیری از شکل گیری جبهه ی «مقاومت مردمی» توسط هزاره ها و سرکوب و قلع و قمع حتمی آن در همان گام نخستین، هر مقدار نیرویی که لازم بود توسط دولت «قوم محور» بسیج می گردید.
می بینیم که چگونگی پیش گیری از شکل گیری جبهه ی مقاومت مردمی هزاره ها نیز از قبل مورد محاسبه ی مدیران پشت پرده ی تجاوز قرار گرفته و آنان بر اساس تجارب سرکوب سه سده ای خود می توانستند وضعیت انسجام و قیام هزاره ها را در موجودیت شرایط عینی آن، پیش بین باشند. بنابراین، روند شکل گیری جنبش مقاومت در بهسود، مانند تمامی رخدادهای مشابه در هر نقطه ی دیگر آغاز گردید، اما این که نتوانست مراحل ارتقای خود را طی نماید، مجموعه عوامل داخلی و بین المللی، هوشیاری و محاسبات درست مدیران پشت پرده ی تجاوز، و نیز سکوت مطلق و مرگ بار جناح هایی که خود را یگانه اپوزسیون در کشور قلمداد می نمودند و در کنارش داعیه ی در دست داشتن پرچم مبارزات ضدفاشیستی را نیز داشتند، اما با دریغ و درد که علی رغم برخورداری از هزاران مخفی گاه سلاح، کوچک ترین کمک تسلیحاتی به جبهه ی نوپای بهسود ننمودند تا آن را از سرکوب کامل در اولین گامش، نجات دهند. صدالبته که این جریان حتا به قیمت نابودی کامل طرف داران قیام، هرگز حاضر نبودند تا به سرپا شدن جبهه ای یاری رسانند که به دلیل مبارزات ممتد تاریخی علیه فاشیزم قومیِ حاکم، پتانسیل قرار گرفتن در جایگاه رهبری مبارزات ضدفاشیستی را درخود نهفته دارد.
درست همین رکود و عدم ارتقای کمی و کیفی مقاومت بهسود، باعث پدید آمدن تحلیل هایی گردید که از بی تفاوتی مردم در برابر تجاوز گله ها داشتند. برای برخی تحلیل گران درون قومی، عدم شکل-گیری جبهه ی مقاومت مردمی باتوجه به گذشته ی تاریخی هزاره ها که درمقابل هرمتجاوزی از اسکندر مقدونی گرفته تا سپاه چنگیز و بابریان و ایرانی های صفوی، و بالاخره تازه به دوران رسیده-های هوتکی و ابدالی و سدوزایی و ابرقدرت های انگلیس و شوروی وقت، هم چنین نوباوگان قدرت در کابل (دولت مدعی اسلام) و سپس سپاه جهل و ستم طالبی به مقاومت بی باورانه پرداخته بودند، شگفت زدگی توأم با درماندگي فهم آن را به همراه داشت و تعداد ديگري را مأيوس و نگران آینده ی مردمی ساخت که به زعم خودشان، دیگر به ابژه هایی غیرفاعل در رخدادهای سیاسی ـ اجتماعی کشور تبدیل گشته اند. حتا بخشي از اين جمع که نه با ريشه ها و ساختار اجتماعي مردم آشنایی دارند و نه از قوانين حرکت جامعه سردر مي آورند و فکر مي کنند همه چيز با يک فرمول ساده و یا براساس تصادف و شاید هم بر زبان راندن واژه های به ظاهر «مدرن» تحقق مي یابد، درصدد نوشتن و پخش اعلاميه هاي تحريک آميزی جهت تغيير دادن موضع و روی کرد مردم برآمدند. این امر بیش از هرچیز روشن ساخت که مدعیان روشنفکری تا چه حد از درک مسائل عاجزند و به خاطر برخورداری از ویژگی ساده انگاری در درک پدیده ها و رخدادها، همچنین کم و کیف تحولات اجتماعی ـ سیاسی، چه زود هم دچار یأس و سرخوردگی مبارزاتی می گردند. آن هم مسأله ای که هر دارنده ی چشم بازی به خوبی شاهد شکل گیری مقاومت خودجوش اما پراکنده و بی نظم مردمی بوده که مدعیان روشنفکری به دلیل غرق بودن در تئوری های انتزاعی وغیرعینی به اصطلاح «مدرنیته»، متأسفانه به انکار تمامی وقایع و چگونگی شکل گیری آن ها پرداختند، چون ناشیانه مایل بودند تا همه ی مقاومت ها را در سطح و کیفیت مقاومت «هویت طلبانه ی» کابلی ببینند که از آن هم کوچک-ترین شناختی نداشتند. روشن است که اثرگذاری پدیده ها روی افراد بستگی به میزان درک و ارتقای مبارزاتی آنان داشته و افراد رشدیافته ای چون نیروهای مقاومت کابل که در متن رخدادها قرار داشتند، دربرابر کوچک ترین اتفاقی واکنش نشان داده و به مقابله برمی خاستند. اما این امر برای افرادی چون نسل تحصیل کرده و کتاب زده ی کنونی ما که اساساً دنیای شان جدا از وقایع و رخدادهای عینی جامعه قرار دارد، نیازمن تحولات سترگی است تا به خود آیند و دست به اقدام زنند و به قول لئو تروتسکی، مردم جدا از مبارزه را تنها حوادث بزرگ می تواند به متن مبارزه بکشاند. به همين دليل، لازم دانستم تا براساس تجربه ی شخصی ام از مبارزات مردمی، تحلیلی از وضعیت موجود در بهسود ارائه دهم تا گوشه هایي از تاريکي ها روشن گرديده و باعث جلوگيري از ترويج يأس و نوميدي برخی مدعیان مبارزه گشته و نيز اقدامات احساساتي و غيرمسئولانه ی عده اي ديگر که به دلیل ضعف در تحلیل و عدم درک مسائل اجتماعی ـ مبارزاتی، به موضع نکوهش و سرزنش مردم گراییده اند، کنترول گردیده و در سمت و سوی درست قرار گیرند. چراکه اقدامات احساساتی و غیرمسئولانه ای از این دست می تواند به نتایج نامطلوب و عمدتاً زیان باری چون دل سردی نیروهای داوطلب مقاومت و نیز چنددستگی آنان بینجامد.
پيامها
16 می 2012, 09:46
emroz ke shoma dar moqabele chand kochi een hama ehsase zaaf mekoneed farda ke taleban bargardand chi khwaheed kard
pas behtar ast ke tamreene defa ra az kochi ha shoro koneed
16 می 2012, 13:40, توسط نسیم
شیکایتی شماه بی فایده است اگر حق از شماه است زن مرد در مقابلش مقا مت کنید نه کوچی امده میتوانت نه غیری کوجی داد زدن فا ایده نه دارد
لاف از قومی هم پیمان میزنید اما در مقابیل چهار کوچی ایستاد شده نمیتوانید مرگ است کوچی ها زیاد باشد صد خان اماه شماه در هر غار صد خانه استید
17 می 2012, 09:24
besoodi beghairat
17 می 2012, 09:36, توسط turk mongol
kabul press ham behsodi ast
17 می 2012, 00:53, توسط jandar
agar talib amad ke baz zameen ra rooda wa asman ra shekamba megeerad mooqawemat haye besoodi wa qaera-ha
17 می 2012, 09:27
hazara behsood baghairattarin hazra hast der moqabil 2 khana kochi maqawmat na mitwanid
17 می 2012, 14:30, توسط سیدعصمت الله نقوی جاغوری
اگرامسال نیزکوچی های کرزی وطالبان نیکتایی پوش دربهسود حمله ور شوند باید تمام ممردم هزاره برعلیه آنهااستاده کامل نمایند دیگر مردم ما زیربار پشتونیزم نمیروند دیگر هزاره کوشی بس است دوران عبدالرحمن لعین خاتمه یافت است.
20 می 2012, 23:42, توسط 643
besudi ha ham az ghairat baz manda ast agar kami ghairat kunad wal mazhabe kuchi murdar khor ham amda nametanad