نگاهی انتقادی بر"خاطرات سیاسی" محمد صادق مجددی
فراموش نباید کرد که هرخاطره هم نمیتواند به تنهایی، خلا های تاریخی را پُرکند، زیرا اگرخاطره نویس نتواند کشش و تقلای حُب و بغض درونی و یا گرایشات خاص فکری و طبقاتی اش را فرو نشاند و قادر نباشد امانت داری های لازم را رعایت کند، مسلماً خاطراتش فاقد هرنوع اعتبارتاریخی و اجتماعی میگردد.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
لفظ ِ بی معنی نباشد آنقدر ها دلنشین / حرف موزونی که بی پهلوست، تیر بی پَراست (بیدل)
نادرستی این گفتار، ( و درصورت درست بودن احتمالی آن )، نکات غلط اعمال " حضرت صاحب " را چنین نشانی میکنیم : 1) قبلاً درصفحه ی 35 این خاطرات گفته شده بود که " نورالمشایخ ، نادرخان ویکی از نمایند گان مقتدر قوم خروط بنام آدم خان قبل ازپیروزی نادرخان موافقت کردند. موافقتنامه در حاشیۀ قرآن مجید تحریر گردید و حضرت نورالمشایخ، نادرخان و آدم خان متفقاً این موافقت را امضا کردند و تأکید داشتند که محمد نادر خان حق گرفتن پادشاهی افغانستان را ندارد و هر زمانیکه هر سه آنها داخل کابل شدند، موضوع انتخاب شاه به مشورت بزرگان همۀ اقوام محول خواهد شد . " پس وقتی نادرخان ازپیش با برادربزرگتر و "مولا" ی " حضرت صاحب" به موافقت قرآنی رسیده ، با استفاده از توپ و تفنگ وهجوم افراد ایلجار آنسوی خط منحوس " دیورند" ارگ پادشاهی را اشغال کرده باشد. وقتی بمجرد داخل شدن درقلعه ی ارگ، حتا بدون منتظر ماندن به حضور و ورود امضا کننده گان درحاشیه ی قرآن ، درجمع عده ی محدودی از تفنگداران و چاپلوسان وحلقه یی ازافراد قومش، بدون پرسان و مشوره با پیر یا مریدی ، پادشاهی اش را اعلان نموده باشد، چه مجبوریت داشت که به منظور" اطمینان دادن " به مردم کابل، به ملاقات حضرت صاحب محمد صادق مجددی به شوربازار برود؟ جنرال نادر که جزپیرامون پادشاهی خودش و رعایت خاطر مقامات هند برتانوی ، به هیچ موردی نمی اندیشید ، همانطورکه تفوق طلبی هیچ کس دیگری را نسبت بخود هم برنمی تافت، چگونه ممکن بود بگذارد تا مردم کابل بدانند که " وی تحت رهبری مجددی ها داخل کابل گردیده است ؟ " چنانکه شخص محمد صادق خان میگوید که " زمانیکه محمد نادرخان شهر کابل و ارگ شاهی را متصرف شد، رفقا و منصبداران سابقۀ زمان امان الله خان را دور خود جمع کرد و به کمک آنها کوشش نمود تا حضرت نورالمشایخ و رؤسای اقوام داخل کابل نشوند . . . " پس درچنین صورت و حالت ، غاصب جدید تاج و تخت که بقول روان شاد میرغلام محمد غبار"کرسی پادشاهی را به سختی و جانکنی زیادی بدست آورده بود"، چه پروای محمدصادق خان شوربازارنشین را داشت که با دیدار با وی ، مردم کابل را اطمینان بخشد و .. . اگراورنگ نشین جدید پروای مردم کابل را میداشت، لشکر مسلح ایلجار قبایلی را نمیگذاشت دکانها ، منازل و دارایی عامه و دولتی را بتاراج برند و ملکیت های شخصی را زورمندانه و با تفنگهای پُرکرده ی شان غصب نمایند .
2) خوب، بخش دیگراین موضوع را نیز مینگریم و آن اینکه هرگاه نادرخان ِغاصب و سوگند شکن ، آنهم درغیاب مولای محمد صادق خان (نورالمشایخ) تاج و تخت را غصب کرده بود، این ضامن دین و شریعت که قبل ازان ، چهارچشمه متوجه و مراقب اعمال و اجراآت غازی امان الله خان درداخل و حتا درخارج از مملکت بود، چرا به نادرخان نگفت که بتو بیعت نمیکنم ، همانطور که گویا به عنایت الله خان گفته بود؟ درحالیکه سردارعنایت الله خان هیچگاه اعمال نا روا و نا پسند نوع نادر خانی را انجام نداده بود. چرا جرأت نکرد همانسان که به ادعای خودش، به امان الله خان گفته بود " ازجادۀ شریعت خارج شده یی ، بیعت از تو ساقط شده است " ، به نادرخان نگفت که شیوه ی اسلامی و شرعی پادشاه شدن ، آنهم پادشاه یک مملکت اسلامی چنین نیست که تو درپیش گرفتی ؟! ، چرا هنوز دوما ه از پادشاهی استبدادی نادرخان سپری نشده ، وزارت مختاری اش در مصر را با شادمانی می پذیرد؟ چرا بعنوان یک روحانی ، پیرطریقت و " فدایی " راه اسلام و شریعت، دربرابرکشتارها، بگیرببندها، تبعید کردنها، زندانی ساختن ها، سرکوب ها ، خونریزی ها و شکنجه ها و بیعدالتی های بی مانند سلطنت نادر و هاشم و ... اندکترین اعتراضی بعمل نیاورد؟
3) یادآوری این نکته نیز لازم است که قبایلیان جنوب افغانستان و عده یی دیگردر کشور، " حضرات شوربازار" را هیچگاه بعنوان رهبران ملی و سیاسی نمی شناختند، بلکه به آنان صرفاً از رهگذرعقاید مذهبی و احترام به خلفای راشده احترام میگذاشتند و بس. پس نادرخان هم نیازی نمی دید تا به مردم کابل اطمینان دهد که او به تأیید یا به رهبری "حضرات " براورنگ شاهی نشسته است . احترام کردنها، مقرری ها و بکاربرد تاکتیک های عوامفریبانه ی بعدی نادر وبرادرانش، جز سیاست های انحرافی و خاندانی وی بود که ما دران باره تبصره نمیکنیم.
باز، تناقض گویی دیگری را در صفحه ی 40 " خاطرات " مذکور میخوانیم : " . .. اعلیحضرت نادرخان میدانست که محمد صادق مجددی شخص متدین ، با وقار و با نفوذ افغانستان میباشد و کسی است که در قبال اعمال حکومت خاموش نخواهد نشست. او میدانست که فامیل مجددی یک قدرت مادی و معنوی بزرگی در افغانستان بودند، چنانکه اگر حضرت نورالمشایخ با نادر خان همکار نمی شدند، مردم جنوبی و مشرقی قیادت نادرخان را قبول نمیکردند، لذا اعلیحضرت نادر خان به این فکر افتاد که حضرت محمد صادق جان را از افغانستان دور نگهدارد و حضرت صاحب این پیشنهاد را مقرری اش بحیث وزیرمختار رژیم در مصررا به مصداق این گفته که کور از خدا چه میخواهد، بخوشی قبول کردند..."
نادرستی این گفتار، با این شرح مختصر رد شده میتواند که اگر قرار می بود نادرخان کسی را از جمله ی " حضرات شوربازار، از افغانستان دور سازد، آن شخص باید فضل عمر مجددی ( نورالمشایخ ) می بود که هم "مولای " محمد صادق خان بود، هم درمیان قبایل نفوذ بیشتر روحانی یا مذهبی داشت ، هم شناخت وی در حلقات صلاحیتداران استعمار هند برتانوی مشهود تر بود و هم قبلاً با نادرخان موافقت نامه ی مشترک را در حاشیه ی قرآن امضا نموده و در واقع ، شریک سلطنت نادر بحساب میرفت. پس این چه انگیزه و معجزه بود که نادرخان اصل " حریف " را می گذارد و محمد صادق خان مجددی را از کابل دورمیسازد؟
درقبال ادعای " دور " کردن " حضرت صاحب " توسط نادرخان ، دربخشهای پایانی همین صفحه ، سه دلیل تذکر رفته است : دلیل اول اینست که گویا نادر خواست " حضرت صاحب را از برادرش دور نگهدارد تا نتوانند متحداً از اعمال حکومت انتقاد کنند و مزاحم حکومت گردند. "
دلیل دوم عبارت از اینست که " با دور شدن محمد صادق خان از افغانستان، وی از اوضاع جاری مملکت بی اطلاع نگهداشته شود. "
دلیل سوم هم اینکه " خود و اولاد های شان در مصر با زند گانی مدرن و اروپایی خو گرفته از راه و رسم دینی به دور بمانند. "
یعنی ، 1 ) نادرخان از پیمان شکنی و تعهد قرآنی اش با " نورالمشایخ" و موجودیت وی درخانقاه شوربازار، این مرکزتوطئه های ضد امانی و اتحاد قبایلیان با اونگرانی نداشت ، بلکه از اتحاد دو برادر در برابر خویش می هراسید. برادرانی که حاضربودند و عملاً حاضر هم شدند که با تصاحب کرسی های بلند حکومتی ، دیگر نه مراقب اعمال حکومت بر سر اقتدارباشند و نه غم تطبیق احکام شرعی در مملکت را داشته باشند. 2) نادرخان مطمئن بود که " نورالمشایخ" با جنرال نادر و برادران وی چنان درهم تنیده است که نه با او از در ِ مخالفت پیش می آید و نه هم مقامات هند برتانوی اجازه ی اندکترین مخالفت علیه نادرخان را میدادند. اگرچنین نبود، آیا " نورالمشایخ" و سایر مجددی ها دران سالها ناظر اوضاع خونین ، اختناق شدید سیاسی ، اعمال خلاف دینی و شرعی و بیعدالتی های بی سابقه در داخل کشور نبودند؟ چرا حتا یک بار و یک لحظه هم صدایی بعنوان اعتراض بلند نکردند ؟ 3) به یقین که محمد صادق خان وزیر مختار نادرخان نیز از مجرا های مختلف، بخصوص از طریق رسانه ها و کانال خانواده گی، کاملاً درجریان اوضاع و حوادث کشور قرارمیگرفت و خوب میدانست که مردم مسلمان افغانستا ن از دست نادر و برادران او چه می بینند چه میکشند؟ 4) خواننده ی گرامی بیاد دارد که محمد صادق خان قبل از این ، با غصه ها و ناله هایش بخاطر عدم رعایت موازین دینی و شرعی توسط حکام دولتی، بسیار سخن گفته و بخاطر عدم رعایت همین موازین شرعی بوده که دست و آستین را برای ناکام سازی اصلاحات ترقیخواهانه ی دوران غازی امان الله خان بالا زد. پس اگر به این زودی و آسانی، آنهم در مصر اسلامی، خودش و اولاد ش " با عادات خارجیان عادت گیرند" ( و یا اگر میگرفتند ) ، هم ادعا های قبلی اش نزد مردم دروغ ثابت میشد و هم در افغانستان، بیشتر ازان روی و آبروی دینی و مذهبی یا روحانی نمیداشت. وی برخلاف دلیل گویی های بالا، با "حسن البنا" رهبراخوان المسلمین مصر ارتباط بسیار نزدیک قایم میکند، زمانیکه اولاد ش بزرگتر میشوند و مراحل ابتدایی مکتب را به آخر میرسانند، به آنها توصیه میکند تا به جمعیت اخوان المسلمین بپیوندند و حتا از "حسن البنا" خواهش میکند تا مراقب تربیت اولاد وی باشد. اگر از " اعتکاف " نشینی ها و کار در راه گسترش " اخوانیت " و تبدیل کردن عمارت سفارت به مسجد و سایر فعالیتهای ایدئولوژیک " حضرت صاحب " در مصر بگذریم ، بخشهای مندرج در صفحات 54-55 و 56 " خاطرات" او را نمیتوانیم نا دیده انگاریم . یعنی " حضرت صاحب " حتا در تعقیب و کنترول شدید سیاسی و اطلاعاتی اعلیحضرت غازی امان الله خان درموقع مناسک حج نیز با رژیم نادر- هاشم همکاری تنگاتنگ بعمل می آورد . لطفاً ازصفحه ی 54 " خاطرات " بخوانید :
" درسال سوم سفارت بود که حضرت صاحب به حکومت افغانستان اطلاع دادند که پادشاه سابق افغانستان امان الله قصد سفرحج را دارند. محمد نادرشاه ، پسرکاکای خود ( احمدشاه خان) را که وزیر دربار بود، به عربستان فرستاد تا یک محلی را برای خدمت حجاج افغانی ( بخوانید مرکزفعالیت ضد امان الله خان) از دولت سعودی خریداری کند و ضمناً کوشش نماید افغانها و یا حجاج افغانی بدور امان الله خان جمع نشوند . احمد شاه خان مکتوبی به نادر خان فرستاد وخواهش کرد که دولت به حضرت محمد صادق جان سفیر افغانستان ماموریت دهدتا با ایشان کمک نماید؛ زیرا خود به تنهایی نمیتواند مانع افغانها از دیدن امان الله خان گردد. حسب پیشنهاد احمد شاه خان و امر نادرخان، حضرت صاحب که در آنوقت به مصر بودند، رهسپارسعودی گردیدند و قبل از ورود امان الله خان به جده رسیدند. در این وقت ادارۀ تشریفات پادشان سعودی نظریۀ ایشان را راجع به استقبال از امان الله خان جویا شد. حضرت صاحب گفتند . . . باید با امان الله خان بحیث یک پادشاه رفتار شود ... و در ضمن مراقبت او را نیز داشته باشیم ."
درصفحه ی 55 " خاطرات " اینچنین میخوانیم : " روزی امان الله خان درحرم شریف با حضرت صاحب ملاقی شد و به مثل سابق که امیر بود دستهای حضرت صاحب را بوسید و از ایشان بخشش خواست. حضرت صاحب به امان الله خان گفت ما در حرم پادشاه پادشاهان هستیم . تنها غفار و بخشاینده اوست و اوست که گناهان را میبخشد. خداوند ما و شما را ببخشد و به راه راست هدایت کند تا در هر دو جهان سر فراز باشیم. آنچه ازشما میخواستم اینست که در توبۀ خود صادق باشید و کوشش نکنید حاجی ها را دور خود جمع کنید و برای پادشاهی دو باره سعی نمایید. در این ضمن ، امان الله خان به حضرت صاحب گفت که اگرمیدانستم شما اینقدر به وظیفۀ سفارت علاقه دارید، همان وقت شما را سفیر مقرر میکردم. حضرت صاحب در جواب گفتند که اگر پادشاه هوشیاری می بودید سلطنت را از دست نمی دادید..."
بخش دیگر این سلسله را نیز که درج صفحه ی 56 " خاطرات " است ، میخوانیم و پس ازان به تحلیل و تبصره میپردازیم " اگرچه امان الله خان که گذشته را فراموش نکرده بود، میخواست به حضرت صاحب ضرر برساند ولی محمد صادق مجددی با یک سیاست صادقانه و دوستانه توانست نقشۀ امان الله خان را خنثی کند." حالا، خواننده ی عزیز از شرح کار روایی های یک روحانی ظاهراً خانقاه نشین و اما سخت سیاسی که با برنامه های اصلاحی اعلیحضرت امان الله خان مخالفت ورزیده ، درتحریکات و شورشهای ضد امانی فعال بوده ، به جناح سپهسالار محمد نادر پیوسته و به وزارت مختاری سلطنت وی تکیه زده است ، چه استنتاج میکند؟ اولاً باید پرسید که محمد صادق خان از جانب کدام منبع اطلاعاتی آگاه تر درجریان گذاشته شد که شاه سابق به حج می رود؟ چرا رژیم نادر با داشتن منابع عریض و طویل جاسوسی وموجودیت سفارتش در ایتالیا که وظیفه ی عمده ی آن خبرچینی ، تعقیب و کنترول امان الله خان درروم بود، ازتصمیم شاه سابق آگاه نشد ، ولی این آگاهی را بوسیله ی " حضرت صاحب " از مصر بدست آورد؟ ترس، تعقیب و وحشت نادر، " حضرت صاحب " و حواریون آنها ازسفر امان الله خان ، آنهم از شاه مخلوع غربت نشین که تنها برای ادای مناسک حج رفته است، از این آشکار تر میگردد که نادرخان حتا پسرکاکا و وزیر دربارخود را بصورت فوری و حتماً با پول گزاف و دستورالعمل های خاص رهسپار عربستان سعودی میسازد و " حضرت صاحب " نیز همه ی کارهای سفارت را گذاشته سراسیمه خودش را به جده رسا نیده با آل سعود و منابع اطلاعا تی آن کشور تماس بر قرار میکند، ازپادشاه سعودی میخواهد تا امان الله خان را تحت مراقبت داشته باشد و علاوه ازان ، ضمن دیدارش با شاه سابق در داخل حرم شریف، به او اکیداً میگوید که " حجاج افغانی را بدور خود جمع نکند و برای رسیدن به پادشاهی دوباره کوشش بعمل نیاورد "
من ، اولاً تردید دارم که امان الله خان دستهای محمد صادق خان را، آنهم در داخل حرمین بوسیده باشد، زیرا بوسیدن دست و پای هیچ انسانی درچنان موضع مقدس اسلامی جواز ندارد واگرجواز بوسیدن چیزی در آنجا وجود داشته باشد، باساس اعتقادات برخی از مسلمین ، همان سنگ حجرالاسود خواهد بود وبس و باز، امان الله خان اینقدر شعور داشت که بداند بوسیدن دست دشمن خونی آزموده و شناخته شده درحکم خرد ، مصلحت و تعقل انسان نیست. دوماً، اگر بقول محمدصادق خان ، اعلیحضرت امان الله خان از او " بخشش " خواسته باشد، هما ن ضرب المثل " بگیرش که نگیردت " را میرساند. یعنی پادشاهی که با حصول استقلال سیاسی کشور از کام هند برتانوی، با اعاده ی آبرو و عزت ملت افغانستان در سراسر جهان، باتأسیس و تشکیل ده ها باب مکتب و موسسه ی علمی ، تعلیمی ، طبی و تولیدی به اولاد وطن، با تدوین و انفاد ده ها قانون مدنی و انسانی درجهت تطبیق عدالت در جامعه، با خطبه خواندن ها در مساجد ، تدریس درمکاتب و نفرت از زن باره گی و عیاشی و مردم ستیزی و اسارت پذیری و ده ها و صد ها اقدام وعمل مفید، معقول و خدمتگزارانه دیگر برای خلق الله ، و باز ، چنین پادشاه محبوب و متواضع و خلع شده، از این روحانی سیاسی جفاکار ، توطئه گر، و وزیرمختار برحال رژیم غاصب ومستبد نادر، " بخشش " هم بخواهد. ( یا للعجب! ) اگراصل انصاف در نظر گرفته شود، این ، " حضرت صاحب " بود که باید به مجرد دیدن اعلیحضرت امان الله خان، ازاحساس شرم آب میشد و بخاطر مخالفتها و تخریبها و توطئه ها یش برضد وی، صد ها مرتبه در خانه ی خدا از ایشان تقاضای عفو و بخشایش مینمود تا " پادشاه پادشاهان " او را ببخشد. و این ، امان الله خان بود که خطاها و گناهان " حضرت صاحب " را نصحیت کنان به رخش میکشید تا در آن مکان مقدس از شاه سابق پوزش می طلبید و بحضورخدا استغفار میکرد.