نهضت های اسلامی و جهان اسلام؛ واقعیت ها و چالشها
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
- 1 -
در این مبحث دو موضوع نهضت های اسلامی یا جریان اسلام گرایی در جهان اسلام و واقعیت های سیاسی و اجتماعی امروز دنیای اسلام با چالش ها و معضلات نهفته در جوامع اسلامی مطالعه و بررسی میشود. نکته ی اصلی بحث این است که پدیده ای به نام نهضت اسلامی و یا به قول دیگر اسلام گرایی با اشکال متفاوت آن در قرن بیستم چگونه شکل گرفت؟ ریشه ها و انگیزه های ظهور وگسترش آن به چه عواملی برمیگردد؟ نهضت اسلامی یا جریان اسلام گرایی چه ویژگیهایی را دارد و جایگاه آن در دنیای اسلام و جهان امروز چگونه است؟ زمینه های تحقق اهداف جریان اسلامی در جهت تشکیل نظام و حکومت اسلامی مورد باور و ادعای این جریان چگونه ارزیابی میشود؟ احزاب مهم جریان اسلام گرایی در جهان اسلام کدام ها هستند و دسته بندی و افتراق در داخل جریان اسلام گرایی چگونه بوجود آمد؟ آیا فرقه های مختلف جوامع اسلامی و گروه های سیاسی اسلامی تصویر واحد و یکسان از آن نظام سیاسی اسلام ارائه میکنند؟ معضلات اصلی مسلمانان و دنیای اسلام در جهان امروز چیست؟ نکات اصلی تقابل و تعارض جهان اسلام به ویژه نهضت اسلامی یا جریان اسلام گرایی را با دنیای غرب و تمدن غربی چه چیزی تشکیل میدهد؟ راه حل این تعارض چگونه بررسی میشود؟ و . . . .
1- نهضت های اسلامی :
نهضت اسلامی در کشورهای اسلامی و جوامع مسلمانان در رسانه های امروز به خصوص در مطبوعات غرب و رسانه های مخالف و حتا موافق با نام های اسلام گرایی، اسلام سیاسی، بنیاد گرایی اسلامی و افراط گرایی اسلامی شناخته می شود. آغاز جریان اسلام گرایی یا نهضت اسلامی هر چند به سده نوزدهم و حتا هژدهم عیسوی برمیگردد اما در واقع پدیده قرن بیستم عیسوی است.
در سده ی نوزدهم عیسوی حرکت های نظامی به عنوان جهاد علیه استعمار و اشغال غرب در بعضی از سرزمین های مسلمانان ایجاد شد. شبه قاره هند با داشتن دولت مسلمان بابری و جمعیت قابل توجه مسلمان نخستین منطقه ای بود که قبل از سده بیستم در حوزه استعمار و اشغال غرب(انگلیس ها) قرار گرفت و مقاومت از سوی جامعه اسلامی بصورت یک جریان دینی- سیاسی در این حوزه بوجود آمد.
با فروپاشی امپراتوری مغولی مسلمان هند و انحطاط امپراتوری عثمانی و سپس فروپاشی و شکست آن در اوایل قرن بیستم که مسلمانان خود را در اشغال و تسلط اروپای مسیحی یافتند به این پرسش مواجه شدند که چرا آنها شکست خوردند و چرا بصورت تحقیر آمیزی عقب ماندند؟ در پاسخ به این پرسش ها در قرن بیستم یک جنبش فکری دینی- سیاسی شکل گرفت که هدفش ایجاد حکومت اسلامی بود؛ جنبشی که اکنون با نام اسلام گرایی و اسلام سیاسی شناخته میشود. بنیانگذاران این جنبش معتقد بودند که شکل گیری حکومت اسلامی از یکسو موجب شکست استعمار واشغالگری غرب میشود و از سوی دیگر به عقب ماندگی مسلمانها نقطه پایان میگذارد. در واقع با گسترش سیطره و اشغال اروپایی ها بردنیای اسلام پس از فروپاشی دولت عثمانی در اوایل قرن بیستم نهضت اسلامی یا اسلام گرایی و جریان اسلام سیاسی شکل گرفت.
اسلام گرایی و اسلام سیاسی در تعریف این مقوله بحث اسلام در مورد سیاست نیست؛ بلکه نهضت اسلامی یا اسلام گرایی و اسلام سیاسی از ضرورت تشکیل حکومت اسلامی بحث می کند و به تلفیق سیاست و اسلام و یا حکومت و اسلام معتقد است.
ریشه ها و انگیزه های تشکیل نهضت اسلامی :
نهضت اسلامی یا به تعبیردیگر، بنیادگرایی اسلامی یا اسلام گرایی و اسلام سیاسی با تأسیس اخوان المسلمین مصردر دهه سوم قرن بیستم عیسوی گسترش فزاینده یافت؛ علی رغم آنکه نفوذ رو به افزایش نهضت مذکور توأم با تفرقه در درون نهضت بود و آنرا به جریانهای ناهمگون حتا از زاویه معرفت و قرائت دینی د رمورد اهداف سیاسی و اجتماعی تبدیل کرد.
بحث بر سر انگیزه و عوامل ظهور و گسترش نهضت اسلامی یا جریان اسلام گرایی از سوی موافقان و مخالفان آن با تفاوت و اختلاف مطرح میشود. در حالی که بسیاری از نخبگان و تیوری پردازان جنبش اسلامی معاصر انگیزه ها و عوامل ظهور این جریان را نهفته در آموزه ها و تعالیم اسلام می نگرند، بعضی تحلیلگران و نویسندگان، جنبش مذکور را واکنشی در برابر استیلا و استعمار دنیای غرب تلقی میکنند. شماری هم در تحلیل و ارزیابی معطوف به این دیدگاه، جریان اسلامی را نگاه نوستالژیک از شرایط مدرن به شرایط پیشا مدرن می پندارند و آنرا مخالفت ارتجاعی در برابر مدرنیته و فرهنگ مدرن سرمایداری غرب میدانند. انگیزه ها و عوامل ظهور جریان اسلامی از این دیدگاه تلاشی در جهت بقای حیات است که با گسترش تهاجمی فرهنگ مدرن غربی در معرض زوال قرار می گیرد.
جریانهای چپ مارکسیستی، غرب را عامل تشکیل و تقویت جریان اسلامی برای بهره گیری از آن در مقابله با جنبش چپ معرفی میکنند. افزون بر این برداشت ها و دیدگاه ها، از عوامل اجتماعی دیگر به عنوان مؤلفه های تأثیر گذار در شکل گیری و گسترش نهضت اسلامی سخن میرود. ریشه ها و انگیزه های ظهور جریان اسلامی با نگاه بیشتر در مؤلفه های متذکره مورد بحث قرار می گیرد.
1- آموزه های اسلام و نهضت اسلامی :
نهضت اسلامی یا جریان اسلام گرایی معاصر به عنوان یک جریان دینی- سیاسی فکر ایجاد حکومت اسلامی را از آموزه های اسلام می گیرد.
در اسلام از همان آغاز به خصوص از نخستین سال هجری امور دین، دنیا، اخلاق و سیاست درهم آمیخت. پیغمبر اسلام(ص) وقتی وارد یثرب (مدینه) شد جامعه دینی و سیاسی را شکل داد. ارتش بوجود آورد، فرماندهی جنگ و صلح را بدوش کشید، قبایل عربستان را مطیع دین و حکومت ساخت. احکام دینی درجهت امر و نهی میان جامعه مسلمانان و در تعامل و برخورد با غیر مسلمانان توسط قرآن و حدیث (گفتار و کردار پیغمبر اسلام) تنظیم یافت. در ده سالی که پیغمبر اسلام(ص) در مدینه حکومت تشکیل داد آیه های زیادی از قرآن نازل شد که به امور سیاست و حکومت می پرداخت.
اسلام برخلاف مسیحیت در واقع کارخود را با سیاست آغاز کرد. در حالی که حضرت عیسی(ع) در حیاتش به این توفیق دست نیافت. مسیحیان سه قرن پس از او شاهد نفوذ دین مسیح با پذیرش این دین ازسوی امپراتور روم بودند. با وجود آنکه امپراتور کنستانتین به مسیحیت گروید و دین مسیح را در سراسر قلمرو خود گسترش داد اما میان اقتدار دینی و سیاسی یا قدرت دنیوی مرز وجود داشت. نهاد های دینی و دولتی از هم متفاوت بودند. افزون بر آن در داخل نهاد دینی سلسله مراتب حاکم بود و کلیسا نهادی محسوب می شد که افراد بصورت عمودی در آن مؤظف و شاغل بودند. اما این سلسله مراتب و جدایی میان دین و قدرت سیاسی در حکومت اسلامی مدینه وجود نداشت. هرچند پس از انتقال مرکزیت به دمشق و بغداد و تشکیل کشورها و دولت های مستقل مسلمان این تلفیق و یکسانی درهم شکست.
سه دهه نخست پس از پیغمبر اسلام(ص)که خلفای راشدین رهبری و اداره جامعه اسلامی را بدست گرفتند، نمایشی از تلفیق و درهم آمیختگی اسلام و سیاست بود. علی رغم این تلفیق و درهم تنیدگی، یکی ازنکات قابل پرسش و بحث در دوران خلفای راشدین اختلاف و منازعه سیاسی بود که اولین جنگ های داخلی را در درون جامعه اسلامی بر سر سیاست و حکومت شکل داد. درحالی که جوامع اسلامی و فرقه های مختلف مسلمانان آن رویداد های خونین درونی را با دیدگاه متفاوت تحلیل و بررسی میکنند، نکته مهم دیگر این است که پس از خلفای راشدین مرحله گسست درهم تنیدگی اسلام و سیاست و یا اسلام و حکومت آغاز شد. در جامعه اسلامی دو رهبری و مدیریت جداگانه سیاسی و دینی یا شرعی شکل گرفت. سلاطین و دولت زعامت سیاسی را در جامعه داشتند؛ هرچند که آنها مسلمان بودند و در ظاهر به مناسک اسلامی پابندی نشان میدادند اما در کار سیاسی و حکومتی خود دست باز و استقلال خود را حفظ میکردند. در بسا موارد عملکرد خود را در عرصه اجراآت و سیاست رهبری دولت و کشور با شریعت و دین نمی سنجیدند تا بر مبنای امر و نهی آن تصمیم بگیرند و عمل کنند.
بخش دیگر علما و فقها بودند که توضیح و تفسیر دین و شریعت را بدوش داشتند و حد و مرز حلال و حرام را معین می کردند. در واقع از همان سده اول، اسلام از سیاست به نوعی تفکیک یافت و نوعی از سکولاریزم سیاسی نه به معنی و مفهوم امروز در جوامع اسلامی شکل گرفت. اما تفاوت این بود که این جدایی در یک روند طبیعی و در یک چهارچوب دقیق رشد نیافت. حد و مرز آن نیز در مقاطع مختلف ثابت نبود و بستگی به رابطه دو طرف زمام داران و علما داشت. بسا اوقات دولت ها و زمام داران اقتدار خود را مرهون حمایت علما می دیدند و خود را حامی و عامل شریعت معرفی می کردند. بسیاری از این دولت ها و زمام داران در سرزمین های اسلامی از بغداد تا دمشق، از استانبول تا قاهره، از هرات و غزنی تا سمرقند و بخارا و تا دهلی میزان اتصال و انفصال خود را با اسلام و شریعت اسلامی بر مبنای منافع حاکمیت و زمام داری خود شکل میدادند. رابطه آنها با علمای دینی و مذهبی به عنوان قشر متنفذ و تأثیر گذار بروی جامعه مسلمانان نیز بر مبنای منافع حاکمیت شان تنظیم می شد. این امر تفکیک سیاست از دین را دشوارتر می ساخت. بنا بر این نوعی از در هم تنیدگی دایمی در این امر ادامه یافت.
پيامها
22 مارچ 2012, 00:25, توسط صفر
از این جانوران باید به عنوان پدران القاعده و پدران اخوانیستهای اوغان نام برد.
22 مارچ 2012, 12:35, توسط نیازی
این مضمون درسایت مزخرف ویس ناصری نیز نشرشده است ولی نکتهء قابل توجه این است که اندیشمند صاحب نزد ویس ناصری کریدت خودرا باخته است و آن القاب افتخاری خویش را از دست داده اند مانند دانشمند والامقام، مبارز نستوه، مجاهد فی سبیل الله وغیره که قبلاضمیمهء نامهای شان میشد
فکر کنم بعدازهمان مناظرهء تلویزیونی اندیشمند صاحب با نمایندهء حزب اسلامی حالا ویس ناصری به پهلوی حکمتیار صاحب غلتیده اند واعضای حزب اسلامی را شایستهء آن القاب من در آوردی میدانند.
جنانچه که نام آقای وحید مژده را ازاندازهء معین آن دراز کرده است.
واقعا ویس ناصری انسان پست است باید اندیشمند صاحب وهم دیګر نویسنده های حزب اسلامی مضامین را تنها به کابل پرس? بفرستد تاروزی به سرنوشت اندیشمند صاحب رو برو نشوند.