پیشمرگان عرب در پنجشیر- تخار
رد پای فرعون | رابطۀ ایران در ترور احمدشاه مسعود | بخش یازدهم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
تجمع القاعده در کناره های رود کوکچه و آخرین تعرض نافرجام مسعود، اشباح عملیات نرم برضد مسعود را به مرحله آخر نزدیک می کرد. ابوحانی مصری از دوستان استاد عبدالرب رسول سیاف بعد از پانزده سال از طریق خط تلفن باوی درتماس شده و توضیح می دهد که از ولایت قندهار افغانستان باوی رابطه برقرارکرده است. ابوحانی به استاد سیاف گفته بود که از بوسنیا با وی درتماس شده است. اما استخبارات امریکا با ردیابی شماره تلفن های ماهواره ای مشخص کردکه وی بار اول از قندهار و باردوم از کابل با آقای سیاف ازطریق تلفن مکالمه کرده بود. استاد سیاف نیزبعد ها گفت: ابوحانی خاین از کابل زنگ زده بود. ادارۀ دی ایکس شماره ماهواره استاد سیاف را به شکل زیرقید کرده است:
00873761331877
ابوحانی ظاهراَ در باره ترتیبات سفر دو خبرنگار عرب به مناطق تحت کنترول جنبش مقاومت، با استاد سیاف مشورت می کند. وی به نمایندگی از سازمان المرصدالاعلامی الاسلامی نهاد تحقیقاتی اسلامی (در لندن) یاد آور می شود که این مرکزبه طور معمول در باره عوامل نفاق درمیان مسلمانان، مصایب امت مسلمه و جستجوی راه های حل برای نزدیک تر کردن زعمای امت اسلامی، تحقیقات گسترده و جهانی را انجام می دهد وآن را درسطح جهان منتشر می کند تا مسلمانان از چالش ها، نقطه ضعف ها و همچنان ظرفیت های خویش واقف شوند.
ابوحانی می گوید که مرکز اسلامی لندن این بارتصمیم گرفته است تا با شخصیت ها و رهبران دنیای اسلام درهرگوشه وکنار دنیا مصاحبه های مفصلی انجام دهد که بخشی ازین برنامه به رهبران وعلمای اسلامی افغانستان اختصاص داده شده است.
وی از استاد سیاف می خواهد که زمینه دیدار خبرنگاران نهاد اسلامی لندن را با رهبران و زعمای مجاهدین افغانستان مساعد کند. تروریست های مراکشی به نام های مستعارکریم توزانی و محمدقاسم بقالی با پاسپورت بلژیکی دراواخر ماه اسد سال 1380 وارد مناطق تحت قلمرو مسعود شدند. سکرتر اول سفارت پاکستان درلندن ( خلیل الرحمن) ویزای یک ساله ملتی پل را برای آنان صادر کرده بود. آنان هیچ گاه تجربه کاری در امور روزنامه نگاری نداشتند و نام اصلی کریم توزانی، عبدالستار دهمن بود که با خانواده اش درجلال آباد زندگی می کرد. درسال 1385 ملکه همسر عبدالستار دهمن به خبرنگاران گفت که وی خوشنود است که شوهرش شهید شده است و شیخ ( اسامه بن لادن) هزینه زندگی وی را تأمین می کند. مرد دیگر عرب ( قاسم بقالی) السویرنام داشت که در شهر بروکس به حیث کارگر ساختمانی مشغول به کار بود.ابوحانی به طور ضمنی اشاره می دهد که خبرنگاران آرزو دارند که با احمدشاه مسعود نیزصحبت هایی داشته باشند. این دو خبرنگار، نامۀ اغفال گرانه ای را از سوی یاسرالتوفیق السری مدیر سازمان المرصد الاعلامی الاسلامی به آقای سیاف درشهرک گلبهار تحویل دادند بدین شرح:
فضیلت شیخ استاد عبدالرب رسول سیاف،
خداوند نگهدارتان باد!
السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته
ازخداوند کریم برای تان توفیق، استقامت، صحت وعافیت می طلبیم. ازپروردگارالتجا مندیم گام های شما را درمسیری که دوست دارد وباعث رضایتش می شود، استوارتر سازد.
شیخ گرانقدرمان!
مسرت داریم برادران مان در( المرصدالاعلامی الاسلامی) را که این مرکز تأسیس نموده اند، برای تان معرفی نمایم. اینان این مرکز را به خاطری به وجود آورده اند که تا به قضایای مسلمانان ودفاع ازآن وارایۀ تصویردرست آن به مطبوعات گام هایی بردارند.
خبرگزاری بین المللی عربی( وکاله الانباء العربیه العالمیه) یکی ازبخش های این مرکزمی باشد. این بخش که یک خبرگزاری تلویزیونی است، تلاش می کند گزارش های قضایای اسلامی را به کانال های مختلف منتقل سازد وفیلم هایی ازبوسنیا درین راستا تهیه نمودیم که نقش آن درمعرفی قضیه به مسلمانان، مهم واساسی بود. تصمیم گرفته ایم حالا فلمی تحت نام"افغانستان؛ گذشته، حال وآینده" درتلاش برای توضیح بخش های مثبت این قضیه با تکیه بیشتربالای ابعاد روشنی بخش موضوع ونقش مهمی که شما درخدمت این قضیه ایفا نموده اید، تهیه نمائیم.
بخش خبرگزاری بین المللی عربی درین زمینه جهت نمایش فیلم با چندین کانال ماهواره ای عربی قرارداد بسته است. برای انجام این کار، برادرژورنالیست کریم توزانی را که یکی ازژورنالیست های حرفه ای به حساب می رود، خدمت شما فرستادیم تا مصاحبۀ تلویزیونی با شما انجام داده و درامور مطبوعاتی با شما مشوره نماید. چنان که امیدوارهستیم وی را همکاری نمائید تا مصاحبه تلویزیونی با برادرمهندس احمد شاه مسعود نیز به سررساند. از خداوند متعال التجا مندیم ما را درانجام این عمل برای خدمت به خدا و مسلمانان یاری رساند.
مسرت داریم برای تان تاکید نمائیم که خبرگزاری بین المللی عربی والمرصدالاعلامی الاسلامی ان شاء الله همیشه درخدمت شما خواهد بود و امیدوارم این ملاقات ابتدای یک رابطه مبارک ودایم میان ما و شخص شما باشد. خداوند برای شما پاداش نیکودهد.
برادردوستدار شما یاسرالتوفیق السری
مدیرالمرصدالاعلامی الاسلامی
یاسر التوفیق السری در دهه هشتاد میلادی به جرم توطئه برای کشتن انورالسادات رئیس جمهور پیشین مصر تحت پیگرد قرار گرفت و به انگلستان گریخت و دارنده تابعیت انگلیسی است.
استاد سیاف پروفیسوربرهان الدین ربانی واحمدشاه مسعود را ازآمدن خبرنگاران عرب مطلع ساخته و در زمینه دیدار وملاقات با عرب ها، از آنان کسب اجازت می کند. عرب ها به زودی از طریق کابل به مرکز استاد سیاف درجبل السراج حضور می یابند. در اولین لحظات تعارف و پذیرایی، یکی ازخبرنگاران، پاسپورت خود را از جیب بیرون کرده و دو دسته به استاد سیاف پیشکش می کند. استاد سیاف می گوید:
وقتی آنان پاسپورت های شان را به طورمرموزی به من دادند، حس کردم که آدم های حرفه ای درعرصه خبرنگاری نیستند. من از همان لحظه نخست بالای آنان مشکوک شدم.
سترجنرال بسم الله فرمانده نزدیک به مسعود می گوید: سترجنرال بسم الله خان از فرماندهان سرشناس دوره جهاد و مقاومت بود که بعد ازسقوط حاکمیت طالبان درسال 2001 تا سال 2010 میلادی به حیث رئیس ستاد ارتش ( لوی درستیز) ارتش ملی ایفای وظیفه می کرد واکنون وزیرداخله افغانستان است.
استاد سیاف به من گفت که دو نفر عرب آمده اند، به انجنیرصاحب زنگ بزن که اجازه ورود به پنجشیر برای شان بدهیم و یا خیر؟ استاد سیاف احمدشاه مسعود را انجنیرصاحب خطاب می کرد که اشاره به زمانی است که مسعود دراوایل سال های پنجاه خورشیدی، دانشجوی انستیتیوت پلی تکنیک کابل بود. تاریخچه آشنایی استاد سیاف با مسعود از همان سال ها شروع می شود.
مسعود بلافاصله موافقت کرده بود. او مایل بود که خبرنگاران خارجی از صحنه های ویرانگری طالبان والقاعده تصویربردارند و واقعیت های مبارزه در افغانستان را برای جهان اسلام گزارش کنند. دو روز بعد، دکتر عبدالله به مهمانخانه آقای سیاف آمدو هنگام رفتن به سوی عرب ها دست تکان داد و تعارف کرد؛ اما آنان جواب تعارف وی را ندادند. دکترگفت:
این وحشی ها از کجا آمده اند؟
جنرال مرزا عضو گروه امنیتی نزدیک به مسعود می گوید:
بسم الله خان به من سفارش کرد تا معلوم کنم که این عرب ها کی ها اند وازکجا آمده اند؟
به مجمتع مسکونی « فامیلی های گلبهار» محل اقامت استاد سیاف رفتم. از طریق ملارازق کوه صافی به عرب ها پیام دادم که از اتاق بیرون بیایند تا آنان را به پنجشیر انتقال دهم. نیم ساعت سپری شد اما از عرب ها خبری نشد. سپس یکی ازآنان ازاتاق بیرون آمد وبه سوی تشناب رفت.
از وی سوال کردم:
چه می کنید؟
گفت: نماز می خوانیم.
وقتی به سواری موتر راه افتادیم، درمسیر راه گلبهار- پنجشیر به هر عابر محتاج یا کودک سرراه نوت های صد کلداری می دادند. هنگام عبور از مدخل دره پنجشیر به سوی «دالان سنگ»، از دیدن جثه درشت کوه های کج و پیش برآمده، دست پاچه شدند. بعد ازترور مسعود فهمیدم که آنان درآن لحظه احساس کرده بودند که شاید مأموریت شان افشا شده است. وقتی متوجه شدم که یکی ازآنان میلرزید، نسبت به آنان مشکوک شدم. با خود گفتم که هرکس درین جا به طور طبیعی دستخوش نگرانی و ترس می شود. موتر پائین دفاتر دالان سنگ ( کنار کوه) متوقف شد و من از روی مهمان نوازی، دست پیش بردم تا بکس آن ها را تا دفتر آقای قانونی انتقال دهم. اما هردوی آنان از دادن بکس های شان خود داری کردند.
مسعود گفته بود که با اتفاق آنان دریک هلیکوپتربه سوی خواجه بهاءالدین تخار می رویم!
جنرال بسم الله خان درهمین زمینه می گوید:
عرب ها مدتی پائین تر از دفاتر دالان سنگ ایستاده ماندند و لوازم شان را به کسی ندادند. شب را در اتاق آقای قانونی سپری کردند. روز بعد اطلاع یافتند که سران «جبهه متحد» در دالان سنگ جلسه عمومی دارند. عرب ها خیلی اصرار داشتند که می خواهند از صحنه مجلس سران، یک شات تصویر بگیرند. اما استاد سیاف مرا به سوی بام کشید وگفت:
من بالای این ها مشکوک هستم. نگذارید به داخل بیایند!
استاد سیاف قبل ازآن، به مسعود نیز خاطرنشان کرده بود که از دیدار با آنان احتراز کند. اما مسعود گفته بود:
توکلت و علی الله...
آقای سیاف باردیگر مصرانه گفت که به هیچ وجه برای عرب ها، حق ورود به جلسه سران را ندهید. سرانجام به عرب ها گفته شد که حق ورود به جلسه سران را ندارند. اتفاقاَ همان روز، جلسه رهبری جبهه متحد سرنوشت ساز بود و روی استراتیژی جنگ وصلح فیصله هایی صورت می گرفت.
روز بعد، عرب ها مطلع شدند که مسعود درجلسه فرماندهان حضوریافته است. اندکی پس ازشروع جلسه، عرب ها با وسایل فیلم گیری عقب درجلسه حاضر شدند و مصرانه تقاضا کردند که از فقط چند ثانیه صحنه زنده جلسه را تصویربرداری می کنند تا آن را به زودی به خبرگزاری های جهان ارسال کنند. مسعود این بار نیز حضور آنان درجلسه را مؤدبانه رد کرد. وی از درون اتاق جلسه به آنان پیام داد که درفرصت مساعد، به طور مفصل با آنان صحبت خواهد کرد.
طی اقامت عرب ها در دالان سنگ، جلسه سران جبهه متحد باردیگر برگزارشد. اما اجازه ورود به آنان داده نشد.
جنرال مرزا می گوید:
روزی که مسعود به سوی خواجه بهاء الدین پرواز می کرد، عرب ها را تا نزدیک «پل فراج» دره پنجشیر انتقال دادیم. دو هلکوپتر در میدانچه ای نشست کرده بودند. طبق هدایت قبلی، قرار بود آنان با مسعود در یک طیاره سفر کنند. آن ها در موتر نشسته بودند و مسعود درحال حرکت با ده ها نفر صحبت می کرد. خودم را به مسعود نزدیک کرده و گفتم:
گمان نمی کنم این ها ژورنالیست باشند. کرکتر ژورنالیستیک ندارند. به دلیل ملاحظات اپراتیفی، حدس می زنم کدام مأموریت دیگری دارند.
مسعود سوال کرد:
چطور بالای شان مشکوک شدی؟ چه نشانه ای دیدی؟
گفتم:
وحشت زده معلوم می شوند. درضمن، وقت آمدن به دالان سنگ وسپس به این جا، خواستم بکس های شان را به
موتر انتقال دهم، با عجله بکس را دردستان خود محکم گرفتند و به من ندادند.
مسعود گفت:
پس آن ها را به مهمانخانه آستانه منتقل کن!
جنرال بسم الله خان ادامه ماجرا را این گونه شرح می دهد:
عرب ها ازپرواز درهلیکوپتر اول بازماندند. در طیاره دوم جای کافی بود؛ اما به دلایلی، از پرواز دوم نیز محروم شدند. آقای سروری می گویدکه مسعود ترجیح می داد که مهمانان عرب احساس بیگانه گی نکنند. عادت مسعود همین بود که به مهمانان بسیار توجه می کرد؛ اما نظام استخباراتی استوار وجود نداشت.با من مصاحبه انجام دادند. کلیه سوالات در باره مسعود بود. پرسیدم که چرا درباره جنایات طالبان سوال نمی کنید؟ یکی ازآنان گفت:
ما از شبکه ای هستیم که در باره شخصیت مسعود فیلم تهیه می کند.
به سویش نظر انداختم. متوجه شدم که درگذشته ریش داشته اما ریش خود را به تازه گی تراشیده بود. جای ریش تراشیده درصورتش اندکی سفیدی می زد که با رنگ پوست کل صورتش تفاوت داشت.
حین حرکت موتردر مسیر جاده ناپخته و ناهموار، یکی ازآنان بکس حامل کمره خود را با احتیاط روی دست گرفته بود تا دراثر تکان موتر آسیب نبیند. عرب ها با پروفیسورربانی نیزبا موتر سفر مختصری داشتند. آقای ربانی می گوید:
با عرب ها ازسال های جهاد قصه گفتیم. سوال هایی از آن ها مطرح می کردم. اما آن ها ازقضایا اطلاع چندانی نداشتند و به نحوی از دادن جواب طفره می رفتند. مثلا روزنامه های عرب زبان را نام گرفتم. با تعجب دیدم که با روزنامه های معروف عرب آشنایی نداشتند. رفتار وکردار شان به روزنامه نگار شباهت نداشت و فکر کردم که آن صرفا فیلم بردار هستند و روزنامه نگار حرفه ای نیستند. آن ها فقط از اتحاد و همدلی مسلمانان کمی سخن گفتند.
جان محمد مشهور به «کاکا» مسئول مهمانخانه روستای آستانه می گوید:
عرب ها درچند روز اقامت درمهمانخانه، خاموش و گوشه گیر بودند. تا نیمه های شب بیدار می ماندند وفقط برای رفتن به تشناب از اتاق خارج می شدند. از مستخدم پیوسته می پرسیدند که مسعود کجاست؟ چه وقت می آید؟ کسی را به اتاق خود راه نمی دادند. غذا و چای را از دم دروازه می گرفتند و در را می بستند. شبانگاه، از ورای شیشه بالای دورازه اتاق، سایه های شان روی سقف اتاق می افتاد و ما از روی سایه های شان می دانستیم که بیخ گوشی با هم صحبت می کردند. هیچ نوع کنترول و تلاشی از وسایل آنان صورت نگرفته بود. رئیس اداره اطلاعات مسعود می گوید که واحد ویژه کوماندویی مسعود وظیفه داشتند که هرکسی را که به مسعود نزدیک می شود، تفتیش کنند. گاهی اتفاق می افتاد که حتی پیلوت ها را نیز تفتیش بدنی می کردند. عرب ها نیز مورد تفتیش قرار گرفته بودند. اما تشخیص لازم صورت نگرفته بود.من درنخستین نگاه متوجه شده بودم که یک کیسه کمری غیرعادی به دور بدن یکی ازآن ها بسته شده بود. درچند لای کیسه کمری، بطری ها کلانی جا داده شده بود که ظاهراَ به دستگاه کمره فیلم برداری برق انتقال می داد.
مسعود با شنیدن گزارش های روزانه، گفته بودکه با آنان کاری نداشته باشند و به مهمانان کمک کنند که روانه تخار شوند.
فرماندهان جبهه با دیدن عرب ها به آشنایی با آنان رغبت نشان می دادند. شنیده بودند که القاعده و تندروان عرب درکشور های عرب و مسلمان برضد مجاهدین تحت رهبری مسعود تبلیغات منفی به راه می انداختند. به این ترتیب، فرماندهان به طور ناخود آگاه سعی می کردند پیش چشم آنان بیشتر ازحد معمول نماز بخوانند!
رد پای فرعون
نقش ایران در ترور احمد شاه مسعود/ سرگفتار نویسنده
بخش اول: مهمان سرکش
بخش دوم: جلسه القاعده درقندهار
بخش پنجم: نگاهی بر چلیپای شمشیر ها
بخش هشتم: گژدم عربی، سحاری امریکایی
پيامها
5 اكتبر 2010, 22:07, توسط trader
مامون زنده باد .
6 اكتبر 2010, 12:00, توسط hashimi
سلام خدمت تمام بزرگواران کابل پرس? تقدیم است
قلمت رسا باد اقای مامون عزیز معلومات دقیق وقابل دقت هست منتظر قسمت های بعدی اش هستیم واقعا در ترور ان شخصیت بزرگ حیله های زیادی را بکار بردند .موفق و کامگار باشید