عملیات نرم
رد پای فرعون | رابطۀ ایران در ترور احمدشاه مسعود | بخش دهم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بخش دهم
به تاریخ ششم میزان 1375 خورشیدی، لشکر تحت فرمان احمد شاه مسعود که در طی چهار سال دفاع از حاکمیت مجاهدین درکابل تا میزان زیادی توان عملیاتی خویش را از دست داده بود، با بخش عمده سازوبرگ جنگی و تجهیزات لجستیکی، به سوی دره پنجشیر عقب نشست. ساعات بعد، هزاران تن از جنگجویان طالبان که از دوران صباوت وحتی کودکی در اردوگاه های مهاجران و مدارس مذهبی در نواحی مرزی پاکستان، کابل پایتخت تاریخی افغانستان را از ورای تبلیغات درازمدت مدرسان افراطی ورسانه های پاکستان، به نظر اشباح و شهرگناه کاران می دیدند، از سه جناح به شهر جنگزده سرازیر شدند.
همزمان با خروج نیروهای دولتی، خطوط جنگی نیز به خارج شهر کابل منتقل گشت و فصل تازه جنگ ها به شکل تهاجم پیوسته طالبان به سوی پایگاه های دفاعی مخالفان در شمال کابل با قوتی تمام، پی گیری شد. نصیرالله بابر وزیر داخله دوران نخست وزیری خانم بوتو به حامیان طالبان درغرب نوید داد که پنجشیر – پایگاه سنتی مسعود- به زودی به وسیله طالبان تسخیر می شود. گوهر ایوب وزیرخارجه پاکستان اظهار داشت که جهانیان و خصوصاَ منتقدان پالیسی پاکستان درافغانستان به زودی یقین حاصل خواهند کرد که سیاست پاکستان در امر کنار زدن مسعود از محور قدرت، کاملا درست بوده است. نصیرالله بابر طراح پروژه طالبانیزم و مجری تهاجم کارساز بر صحنه افغانستان درادامه گشاده گویی های معمول، با تکیه بر صحت موضع گیری های خویش در برابر دولت مجاهدین، از پایان قریب الوقوع ماجرای جنگ و بحران درافغانستان با مباهات سخن می گفت.
از یک منظر، انتقال نبرد ها به خارج از پایتخت، کم وبیش گویای دگرگونی عمده سیاسی به حساب می آمد؛ اما پایان درگیری های تاریخی درکابل، عملاَ به معنای ختم معضل منطقه ای افغانستان نبود و اداره کنندگان اصلی جنگ به سرشت بحران در کشور وقوف داشتند و می دانستند که جنگ های مدهش و بازی های گسترده تر، با شدتی بی سابقه دنبال خواهد شد.
به همان میزانی که جنگ در میادین هموار و ناهموار، با قساوت، شتاب زده گی و ویرانی همراه بود، مدیران جنگی وابسته به چندین کشور درگیر درچهار راه افغانستان، عقب در های بسته، روی اجرای پروژه های مشترک بازی روانی برضد یکدیگر سرگرم فعالیت بودند.
پاکستان برای رسیدن به آسیای میانه خواهان، درهم شکستن هرچه سریع تر مقاومت مسعود، ختم جنگ و تحقق رؤیای « عمق استراتیژیک» در افغانستان بود. اما دولت ایران ظاهراَ افاده می داد که ازپروژه یک طرفه انگلیس- پاکستان رضائیت ندارد و آن را به معنای کنار زدن ایران از حوزه منافع حیاتی اش تعبیر می کرد. پیشروی احتمالی پروژه طالبان از نظر ایران راه را برای حضور احتمالی امریکا درافغانستان درهمسایه گی ایران نیز صاف می کرد. اما علت اصلی مخالفت نانوشته ایران، تضمین منافع اقتصادی و تکمیل اعمار تأسیسات بزرگ ذخیره آب در ناحیه سرخس ایران و ترکمنستان در نزدیکی سرحد با افغانستان بود که تا آن زمان، امور احداث آن به پایان نرسیده بود.
در پس سیاست های رسمی و رسانه ای چهار کشور ایران، پاکستان وانگلیس و عربستان سعودی دربازی افغانستان، سیاست عدم اطاعت و بازی فرسایشی و پیچیده مسعود برای بقا، مانع بزرگی را به وجود آورده بود. پاکستان دراشتیاق احداث خط لوله ترکمنستان از طریق افغانستان می سوخت و ایران، برای جلوگیری از ایجاد فضای امن برای اجرای پروژه خط لوله گاز ترکمنستان، بر ادامه جنگ در افغانستان اصرار می ورزید. این کشورها هیچ گاه سهم دایمی مسعود دربرنامه های استراتیژیک را مورد توجه قرار ندادند. مسعود با درک این اصل، ناگزیر به ادامه مقاومت بود؛ این سیاست آن چیزی نبود که قدرت های منطقه ای را خوشنود سازد.هیچ یک ازین قدرت ها، هیچ گاه به این نتیجه نرسیدندکه مسعود می تواند خود را به عنوان متحد استراتیژیک برای آنان به اثبات برساند.
به همین علت، چهار کشور دارای سیاست های مقابله آمیز و متضاد، با طولانی تر شدن عمر مقاومت مسعود، احساس کردند که دریک نکته کلیدی یعنی کشتن مسعود( هرگاهی که نیاز احساس شود) می توانند با هم کنار بیایند. با توجه به همین توافق اعلام ناشده، از نخستین روزهای استقرار دو باره مسعود درپایگاه های پنجشیر، گزینه عملیات نرم به هدف غافلگیری و گمراه کردن مسعود، روی میزبازیگران قرار گرفته بود.
چنان که بعد ها به اثبات رسید، هدف از تکیه بر پروژه عملیات روانی، تحقیقات سری و پیشروی سایه وار درعرصه تماس های فریبنده سیاسی، ارسال زیگنال های رنگارنگ به مسعود، در واقع حذف فزیکی فرمانده جنبش مقاومت بود. جنگ های اطلاعاتی زمانی به اوج خود نزدیک شده بود که هزاران جنگجوی تازه نفس چند ملیتی خصوصاَ واحد های ویژه متشکل از فدائیان اسامه بن لادن، دوش به دوش قطعات توپچی و کوماندویی و استخباراتی پاکستان در شمالی و ناحیه شمال شرقی ( کندز) آرایش نیرومندی را به وجود آورده بودند.
انجنیر محمد عارف سروری رئیس اداره اطلاعات مسعود در سال های مقاومت می گوید:
« مجموعه اطلاعات درآن زمان نشان می داد که همزمان با تغییر جغرافیای جنگ درجبهات، عملیات مخفی و تحرکات گمراه کننده استخباراتی به منظور شناسایی ظرفیت و مانور جنبش مقاومت با شگرد های ظریفانه ای آغاز شده بود. انگیزه های نوع جدید جنگ اطلاعاتی به طورعمده، روی این اهداف استوار بودند:
یک: پژوهش مرحله به مرحله، به منظور کشف درجه پایداری روانی مسعود برای ادامه جنگ
دو: کاربالای شاخص های اعتقادی مسعود به هدف بهره برداری سیاسی
سه: کشف نقطه ضعف های نظامی و تشکیلاتی درجبهه
چهار: ایجاد اشتغال سنگین مغزی برای مسعود
چهار: استفاده حساب شده از عنصر زمان به منظور ایجاد شکاف روانی برای مسعود
پنج: تولید خلاء تصمیم گیری
شش: تلقین حس خوشبینی، انتظار و امید به معامله های کلان؛ که قدرت اراده رهبری جنگ را تحت تأثیر قرار می داد.
هفت: ایجاد اعتماد وفضای حسن نیت دروغین در ذهن مسعود برای رسیدن به یک راه حل سیاسی
درپس همه این تدابیر پیچیده، هدف اصلی پنهان بود تا مسعود هیچ گاه احساس نکند که اداره کنندگان منطقه ای جنگ به طور قطعی درکمین فرصت اند تا به زندگی اش خاتمه دهند.»
جنگ نابرابر در چندین استقامت، روابطی را به وجود آورده بود که تمامی امور نظامی، اطلاعاتی و معامله های سری به طور اجتناب ناپذیر، به تصمیم و اراده شخص احمدشاه مسعود پیوند خورده بود. مسعود اگرچه در موقعیتی قرار داشت که از رهگذر روبه رو شدن با شکست وخطرقریب الوقوع، میان دو انفجارزندگی می کرد؛ با آن هم احتمال نمی داد که سازمان القاعده فراترازقاعده جنگی دارای ظرفیت عملیاتی باشد.
مسئول اطلاعاتی مسعود می گوید:
بعد از آن که مرکزیت جدید جنگ برضد طالبان در وادی پنجشیر برای مقابله دوامدار با طالبان به وجود آمد، هدف گیری مسعود ازسوی ائتلاف منطقه ای به شیوه های مختلف نیز دو باره آغاز گشت. اگرچه مسعود درجنگ اطلاعاتی و حفظ موقعیت نوسانی خویش از تجارب پخته ای برخوردار بود؛ در بحرانی ترین هفته ها و ماه های جنگ، اطلاعاتی به دست ما می رسید که عوامل اطلاعاتی عرب ها به شکل نامنظم وچریکی، مطالعات خویش را توسعه می دادند.
در زمستان 1376 سه گروه از عرب ها به دیدار مسعود آمدند. نخستین دسته از عرب ها، خود را کارکنان روزنامه عربی زبان الحیات معرفی می کردند. سیدجلال مشهور به « نابغه» شهروند افغان باشنده عربستان سعودی نیزآن ها را همراهی می کرد. این گروه دو سه روز درپنجشیر به سربردند. این خبرنگاران که از طریق کابل به پنجشیر آمده بودند، احساس می شد که در واقع وضعیت عمومی در جبهه را بررسی می کردند.
هیأت روزنامه الحیات به جای طرح پرسش های اساسی درمورد جنگ، راهبرد سیاسی و دیگر جزئیات کلیدی، بیشتر مسایل کلی جهان اسلام، جهادگران عرب درافغانستان، مسأله فلسطین و کشمیر را مورد بحث قرار دادند. صحبت درخصوص مسایل عمومی جهان اسلام، با توجه به اطلاعات وسیع تاریخی و شناخت مسعود از سیاست جوامع اسلامی، اتفاقاَ از موضوعات مورد علاقه وی بود و عرب ها، ضمن آن که قدرت رزمی، روحیه جنگجویان واراده مسعود برای جنگیدن را به بررسی می گرفتند، بدون شک ازهمین زاویه، مسعود را ازنظرروانی، مطالعه و بررسی می کردند. آن ها امکاناتی را در دیدگاه و بینش مسعود مورد مطالعه قرار می دادند که احتمال تکیه بیشتر برآن ها درآینده وجود می داشت.
طولانی کردن مباحث اعتقادی درجوامع اسلامی، تلاش برای وادار کردن مسعود به صحبت های طولانی درین باره و گوش دادن مطیعانه همراه با تائید زبان وتکان دادن سرو سرانجام برقراری نوعی پیوند عاطفی به عنوان پیروان اسلام و ...بی تردید به کارگیری انواع تاکتیک فریب کارانه به منظور برانگیختن حس ترحم، برادری اسلامی، بی ریا نشان دادن این گونه رفت وآمد ها و جلوه هایی ازین دست، ازنظربازیگران حداقل سوء ظن مسعود نسبت به نیات حلقاتی که درظاهرامر، دشمن تلقی می شدند، کم رنگ می شد. این مأموریت ها در ذات خود، پیروزی حساب می شدند.
پیش از آن نیز یک فرد عرب به طور مرموزی وارد پنجشیر شد. متعاقب آنان دو عرب دیگر نیز وارد تخار شدند و با مسعود در باره مسایل مبهم و کلی صحبت هایی داشتند. مسعود از سال هایی که با عرب ها درافتاده بود، از روی یک نیاز روانی، همواره ترجیح می داد که حقانیت خود را دراذهان جوامع عرب توضیح دهد و آنان را برای پذیرش موقف وی به حیث یک مبارز دنیای اسلام متقاعد کند. این نیازطبیعی تا آخر عمرش در روح وی دست ناخورده ماند. عرب هایی که درزمان جنگ به دیدارش می آمدند، مورد استقبال و مهمان نوازی وی قرار می گرفتند. ساعت های متوالی با آنان درمسایل عمومی جهان اسلام صحبت می کرد. علاقه مند بود تا ازین طریق مواضع خود در برابر اسامه بن لادن و ملاعمر را به دنیای عرب و مسلمان تشریح کند. انتظار می داشت که سخنان وی از سوی عرب ها به گوش جوامع اسلامی برسد.
اما از نظرما، وضع طوردیگری بود. احساس می کردیم که عملیات تحقیقاتی چندین جانبه ای از سوی حلقات عرب درباره مسعود درجریان است. اما کمتر کسی می توانست درتصمیم مسعود برای ملاقات با آنان خلل وارد کند.
درآن زمان، سازمان القاعده با عبور از خاک افغانستان، درتاجکستان، ازبکستان وقرغیزستان شبکه های پیچیده ای را برپا کرده و حتی شماری از افغان ها وتاجیک ها را که در میدان هوایی فرخار تاجیکستان مشغول کار بودند، برای کشف اسرار و ارسال خبر از رفت و آمد مسعود به آن جا استخدام کرده بودند. این شبکه از سوی ما کشف و متلاشی شد. مقامات حکومتی پاکستان نیز هیأت های مرموزی را برای مذاکره وتفاهم به قلمرو مسعود اعزام می کردند که هدف از آن، مصروف نگهداشتن ذهن مسعود، ایجاد امید برای حل سیاسی، بررسی تفکرات و تشخیص توانایی های وی درجنگ های آینده بود. منظور اصلی آن بود که مسعودبه این نتیجه برسد که پاکستان به حیث یک کشورمسلمان، علی رغم مخالفت با وی، هیچ گاه برای نابودی وی برنامه ریزی نخواهد کرد.
پاکستانی ها در تماس های حضوری با مسعود، مهارت های ظریفانه روحی را به کارمی گرفتند. برای ما افغان ها خیلی دشوار است که یک پاکستانی را از نظر روانی ونیات باطنی اش به خوبی درک کنیم. من شاهد بودم و سند دردست دارم که پاکستانی ها با سپر دوستی و رابطه اسلامی به دیدار مسعود می آمدند. این تماس ها بعد از تسلط طالبان بر کابل آغاز شد. درجریان صحبت ها به خوبی می توانستم متوجه شوم که جانب پاکستانی، حرکات حساب شده و ظاهر آرایی ملایمی را دربرخورد های شان با مسعود به کار می گرفتند. تعبیر منطقی چنین برخورد ها آن بود که سعی می کردند به ذهن طرف مقابل حساب پس بدهند؛ به امید آن که حتی حداقل مصاحب شان چند درصد اطمینان یابد که درورای این مأموریت نیات ناگواری وجود ندارد. خطوط درشت این عملیه مرموزآن بود که چطور بتوانند ذهن مسعود را از خطرات کشته شدن پاک کنند و یا با استفاده از اشتغال فکری وی را چند درصد محدود از مسیر طبیعی منحرف کنند. این انحراف ممکن بودکه در موارد بعدی آرام آرام گسترش یابد. مسعود مثل این که رنگ وبوی رفتار هیأت های وزارت خارجه و استخبارات پاکستان راتشخیص داده بود.
وی باری درین باره با من گفت:
می خواهم بدانم که حرکت بعدی شان چیست؟
فشرده کلام هیأت پاکستان همواره این بود که پاکستان دوست شماست و لازم است با طالبان مدارا کنید. احساس می کردم که چیز دیگری درعقب تعارفات وپیشنهادات دپلوماتیک پنهان بود. من درصحبت خصوصی با مسعود، از ادامه این سفر ها ومذاکرات به طور ملایمی ابراز نگرانی کردم. او گفت که پاکستانی ها به دنبال کشف نقاط مثبت و منفی ما هستند.
در نوبت بعدی، حکومت پاکستان به اعزام هیأت های حسن نیت به سرپرستی افغان ها آغاز کردند که نخستین گروه از آنان به سرپرستی قاضی محمد امین وقاد از شخصیت های معروف جهادی به به خانه دکتر عبدالله در روستای دشتک به دیدار مسعود آمدند. در ترکیب هیأت، شماری از چهره ها از« تنظیم» های مختلف افغانی شامل بودند. مسعود مجلس مهمی در دشتک برگزار کرد و تقریباَ تمامی رهبران مقاومت را درآن جا گردهم آورد. شاید شخصیت های افغان به درستی از رموزپنهان چنین مسیر سازی های ماهرانه چیزی نمی دانستند. اما حس می کردیم که پاکستان به این وسیله بررسی های خویش را تکمیل می کند.
نتیجه گیری من آن بود که پاکستان از یک سو سعی داشت تا مسعود را از لحاظ روانی درموقعیتی قرار دهدکه ( درصورت نیاز ویا تغییر حوادث به ضرر پاکستان وطالبان) نوعی مصالحه ومدارای استراتیژیک ( البته به نفع پاکستان) را دررفتار خود متبارز کند و ازجانب دیگر( ومهم تر) آن که حس تردید وخطراز یک تهاجم خصمانه علیه جان خویش را از دست بدهد. این دقیقاَ همان نتیجه گیریی بود که من به آن باور داشتم؛ اما متأسفانه اصرارمن برای انصراف و یا برهم زدن این پروسه، با مخالفت علنی مسعود رو به روشد.
من درین جا با شاهدگیری ذات خداوند، شاهدی می دهم که حتی ذهن بسیاری از چهره های مهم جبهه مقاومت ( که ازافشای نام شان احتراز می کنم) درحالت ناخودآگاهی، ازسوی مذاکره کنندگان پاکستانی، تحت نام همبسته گی های اعتقادی و برادری اسلامی تا اندازه زیادی تسخیر شده و دستخوش نوعی تحول منفی گشته بود. این عملیات نرم چنان پررنگ گشته بود که کمترکسی می توانست به رخ دیگر این بازی توجه خویش را متمرکزکند.
سال بعد، دو تن از جوانان دیگرعرب نیز از راه پاکستان به دیدارمسعود آمدند. آنان شکایت داشتند که از جنگ برضد برادران مسلمان خویش خسته شده اند و انتظار دارند که مسعود آنان را یاری کند که روانه اروپا شوند. ضعف جبهه این بود که یک فرد عادی می توانست مسعود را ملاقات کندو دقایق طولانی با وی گفت وگو کند.
باری مسعود از تخار با من تماس گرفت و یاد آور شدکه دو فرد عرب با من ملاقات کردند و حالا به پنجشیر آمده اند. آنان با من صحبت هایی داشتند که راستش نفهمیدم که آن ها از ما چه می خواهند؟
یکی ازین عرب ها را در مهمانخانه کوچک کنار جاده روستای آستانه پذیرایی کردیم. به انجنیر علی از مسئولان کمیته اطلاعات ( دربخش کابل) که نسبت به دیگران استعداد فعال تر داشت، مأموریت داده شد که انگیزه فرد عرب از آمدن به پنجشیر را کشف کند. تحقیق « دوستانه» از طریق صحبت های عادی اما مداوم ازین شخص آغاز شد. سه روز بعد گزارش رسید که همان مهمان عرب، درجریان صحبت با آقای علی شکیبایی خویش را از دست داده و به سوی وی حمله شده بود. آقای علی توضیح داد که فرد عرب در سه روزپس از صحبت های استفهامی کارش به بن بست رسید وبه سوی اسلحه من دست انداخت تا آن را از چنگم خارج کند. معلوم شد که عرب درنتیجه پرسش های بی وقفه و بازجویانه آقای علی به ستوه آمده بود. وی درموقعیت دشوار روانی به سوی بازجو حمله کرده و گفته بود:
من مهمان خاص ربانی و مسعود هستم ...تو چه گونه مرا تحت فشار می گیری؟
نیت باطنی مرد عرب فاش شدو به دستور مسعود روانه زندان شد. درزندان مشخص شد که از قبل با طالبان روابط نزدیک داشت. عملیات رخنه و نفوذ در پنجشیر به علت ادامه حالت جنگی درهمه جا، به طور وسیعی از جانب القاعده و طالبان انجام می گرفت. هیأت های طالبان که گاه گاه به دیدن زندانیان طالبان به پنجشیر می آمدند، تأثیرات بس منفی برجا می گذاشت. آنان درمدت اقامت درپنجشیر، درجریان تماس با مأمورین ما موفق می شدند تا بسیاری از آنان را با شیوه های مختلف تطمیع و تخلیه اطلاعاتی کنند. در فاصله همین رفت و آمد ها شش تن از زندانیان طالبان اززندان مستحکم پنجشیر موفق به فرار شدند؛ امری که وقوع آن درگذشته، اگرمحال نبود؛ ازموارد استثنایی به حساب می آمد.
پروژه تخریب روانی و بازی استخباراتی ( گاه نامتعارف) درپنج سال دوره مقاومت علیه طالبان به درازا کشید.
مسعود درین سال ها با وسواس خاصی، مجموعه این بازی ها را به امید بهره برداری استخباراتی بررسی و تحلیل می کرد.
پيامها
3 اكتبر 2010, 06:37, توسط تنویر-
فکر کنم در این ده یا 15 قسمت از قصه های آقای مامون این قسمت بیشتر با واقعیت ها نزدیک باشد.
من دلایل ذیل را برای حرف بالایی خویش ارائه میکنم:
احمق شاه مسعود که خود بوسیله همین بابر و همین پنجابی های کثیف و باهمان تاکتیک های اسلامی ، اخوت و برادری خر شده و بر ضد داود خان و بر ضد کشور خویش سلاح گرفته بود تا زمانیکه طالبان او را از کابل نرانده بودند هم مانند دیگر رهبران جهاد خر باقی مانده بود و از همین رو از رسیدن طالبان به دروازه های کابل و پاک شدن رقبای جنگی اش بوسیله آنها استقبال کرده به وردک برای ملاقات با آنها شتافته بود.
این مسله آخر چیزی است که آقای مامون متاسفانه در هیج قصه خویش به آن توجه نکرده است. اگر همین مسله اعراب و القاعده نیمبود این به اصطلاح مقاومت یک گروه کوچک و آنهم در یک دره کوچک برای ایجادگران پشت پرده طالبان بخصوص انگریز به اصطلاح وطنی به انندازه پشم هم نمیبود و دولت طالبان را برسمیت میشناختند.
انگریز و امریکا فقط بعد از ورود طالبان به کابل دریافتند که عملیات طالبان بیشتر بوسیله القاعده و آن دسته از پنجابی های کثیف و بویناک چتلستان رهبری میشود که عملاً با امریکا دشمنی دارند و میخواهند تروریزم را صادر کنند.
از روی شواهد و صحبت های مقامات روس چنین بر میاید که در این زمینه اف اس بی ( خلف ک جی بی) به مقامات امریکایی در زمینه اخطار داده که در برسمیت شناختن دولت طالبان وحشی در کابل بوسیله آنها تاخیر وارد کرد.
3 اكتبر 2010, 08:52, توسط tareq
tanweer ra salam taqdeem ast
hamwatane khoob, hala ke namat ra tnweer gozashtaye yak cheraghake kochake ham dar dilat beyafrooz ta hade aqal gah gah khodat ra baraye khodat qabele deed besazad, dar khate etedal wa adab sohbat kardan hech gahe khatere khwanenda ra az har jenahe ke bashad name azarad, ok
3 اكتبر 2010, 11:56, توسط سهراب سپهر
تنویره د کوندی زویه!
احمد شاه مسعود مثل احمدشاه ابدالی بینی بریده نبود که کسی (نادر افشار) اورا گروگان گرفته، بچه بی ریش ساخته باشد. هر کس را خیال بابای بچه بیریش مفعولت نکن. همان بابایی که باری شبی را در خانواده شما هم سپری کرده بود و حاصلش گوسالهء چون است که هی به بع بع کردن مشغول میباشد.
3 اكتبر 2010, 12:39, توسط تنویر-
چوچه سگ پنجابی های کثیف و بونیاک چتلستان اول خیلی تلاش کرد زیر ده نام بوی کثیف خود را پنهان کند و حالا با معلومات که از شکم ننه کثیف خود که آی اس آی نام دارد میخواهد چهر کثیف یک اجنت را پنهان نگهدارد
3 اكتبر 2010, 09:39, توسط تنویر-
طارق جان سلام
هرگاه من به خاطر یک جنایتکار این یا آن قوم با شهامت و سرفراز افغان را با کدام کلمه نادرست یاد کردم شما حق دارید مرا محکوم کنید. ولی از شما خواهش میکنم به خاطر محکوم کردن جنایتکاران مرا به باد انتقاد نگیرید.
در ضمن آرزو دارم بتوانید هر چه زود تر امکان نوشتن زبان شیرین دری را با الفبای که مروج است بیاموزید تا در افهام و تفهیم دچار کدام اشتباه ممکنه نشویم.
در ذیل ببینید بزرگان در مورد زبان شیرین دری چه میگویند:
دری در شاهنامه :
کجا بیور از پهـــلوانی شمار
بود در زبان دری صد هزار
فرخی سیستانی شاعر ارجمند دربار غزنوی در غزلی زبان دری را چنین مدح می نماید:
دل بدان یافتی از من که نکو دانی خواند
مدحت خواجهء آزاده به الفــا ظ دری
خاصه آن بنده که مانندهء من بـــنده بود
مدح گوینده و دانندهء الفاظ دری..(الخ)
ناصر خسرو بلخی به زبان دری ارج میگذارد و او را زبان ادب و مقام ارجمند می شمارد و می گوید:
من آنم که در پای خُوکان نریزم
مراین قیمیتی دُر، لفــظ دری را
سوزنی هم در شعر از زبان دری یاد میکند:
صفات روی او آسان بود مرا گفتن
گهی به لفظ دری و گهی به شعر دری
نظامی گنجوی شاعر برازنده زبان دری می فرماید:
گزازندهء داستان دری
چنین داد نظم گزارشگری
نظامی که نظم دری کار او اســت دری نظم کردن سزاوار او اســــــت
هزار بلبل دستانسرای عاشـــق را بباید از تو سخن گفتن دری آموخت
حضرت حکیم سنایی هم در بزرگی زبان دری و مدح او چنین می گوید:
شکر لله که ترا یافتم ای بحر ســـخا
از تو صفت زمن اشعار به الفاظ دری
عنصری بلخی ملک الشعرأی دوره سلطان محمود غزنوی می سراید:
آیا به فضل تو نیکو شده معانی خیر
ویا به لفظ تو شیرین شده زبان دری
حضرت سعدی درباب آموزش زبان دری می فرماید:
هزار بلبل دستان سرای عاشق را
بباید از تو سخن گفتن دری آموخت
حضرت حافظ شیراز از سخن سرایان زبان دری می سراید:
ز شعر دلکش حافظ کسی شود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
علامه اقبال لاهوری هم در مورد زبان دری می گوید:
گرچه اردو در عذوبت شکر است
طرز گفتار دری شیرین تر است
3 اكتبر 2010, 11:16, توسط trader
مامون !
کلمه ( نرم ) به قاموس لغات افغانها نیست . . این کلمه را از کجا اوردی . . بهر حال من میخواستم عرض کنم که همین ( گوربز عطاخیل ) بسیار یک ادم جاهل است , البته جنگ انداز نیز میباشد . . نظر تو چیست ؟
3 اكتبر 2010, 11:58, توسط سهراب سپهر
نظر این است که بسیار یک گه کلان خورده ای!
3 اكتبر 2010, 14:36, توسط Bina
سبهر عزيز واقعا كه اين جواب مطابق حال اين مزدور بنجابى تنوير و تردر هردو سركين باى است,كوتاه نوشته ايد.اين شخص مانند ...عرعر ميكند من لازم نميدانم كه باين طور انسان كودن انسان داخل بحث شود .او فورى باد خودرا هميشه خارج ميكند.اكر بشم هم برايش نشان بدهى فورى عرعر ميكند.به رهبران غير بشتون نا سزا ميكويد.جوابش همان است كه شما نوشتيد از ماهم همانطور.بكزار مانند سك بجفداز 250 سال است كه اين سك هاى قبيله ميجفند و بعضا از باجه مردم ميكيرند.قتل عام ها كردند و به نخبه كان غير بشتون مانند اين كودن حيوان صفت ,تابه هاى كه ساخته و بافته معده شان است ميزنند و بسيارى از انها يا درزندان جان داد و يا توسط قبيله زن فروش كشته شدند.باز هم جواب شما را تاييد ميكنم و از همه خواهش دارم كه همين طور به اين كوردل و سياه دل و نوكر بنجابى ,جواب بدهند.بكزار عرعر كند او خر است كارش همان است .
3 اكتبر 2010, 14:59, توسط تنویر-
بینا جان
اگر تو هر حرفی بزنی حتی دو هم بزنی من میتوانم با شما جر و بحث کنم چون من میدانم که خودت از افغانستان و هموطن من هستی.
ولی وقتی این پنجابی کثیف و بویناک چتلستان یکبار زیر نام عطا خیل ، یکبار خان و بعداً مزاری مریضی ظاهر شده و از شکم کثیف ننه خود مانند دیگر پنجابی های کثیف کثافت بیرون میکند من فقط به دهن کثیف شان میکوبم.
حالا اگر شما میخواهید باز هم در مورد احمد شاه بابا و یا احمق شاه مسعود صحبت کنیم مشکل نیست شما بگویید کدام بخش از نوشته من در مورد آن جهان گشای کبیر و در مورد آن جنایتکار ملی مورد پسند شما قرار نگرفته که من برای شما در مورد بیشتر روشنی اندازم.
به سلامت باشید
3 اكتبر 2010, 15:14, توسط trader
سهراب خان !
چه احتیاج داشتی که چاپلوسی مامون کنی . . مامون خودش یک پنجشیری جتء خشتک کنی است که پناه بر خدا . . یک چند روز به بندی خانه پل چرخی رفته بود کاسه و دیگ سیاسی ها را میشست به اینجه رسیده . . به نظرم که تو هم مانند خر عیسی پی نیکان گرفت ادم شد . .میخواهی به وسیله محکم گرفتن دمب مامون ادم شوی . بد نیست .. من از این ادم ها چند تا میشناسم که پاین و بالا میروند , یکی دیگش یک فقر و گدایی گر قبرستان تاریخ خاندان های نادری افغانستان صبور سیاه سنگ است که توبره را به پشت خود انداخته سرک به سرک قبرستان به قبرستان دنبال استخوان های مرده های خاندان شاهی و مزدوران شان راه میرود , یک دیگر که میخواهند که مانند خر از خر پس نماند که بینی بریدنش روا است گوربز عطا خیل است که میخواهد از مامون و سیاه سنگ جلو یزند . ببین من واقعیت ها را برای شما عرض میکنم , وقتی به چشم های شما جند گدوله مانند قسیم و فهیم ویا عبداله عبدالله دستمال سیاه بسته است و نمیگذارند که شما جای دیگری را ببینید . شما متهم هستید نه من . ویا اگر ارواح مردگان پنجشیری و کلکانی از شما به جای افغان گلدرهء و سنجدرهء و چاریکاری و بایانی ساخته است گناه خود شما است که در این سی سال جنگ نتوانسته اید ( چله ) افغان بودن خود را پخته نماید .