صفحه نخست > دیدگاه > انديشه > گذارِ دشوار به دموکراسی

گذارِ دشوار به دموکراسی

دموکراسی در افغانستان با مشکل مواجه است
سردار امیری
پنج شنبه 21 می 2015

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

یک‌ونیم دهه از عمر دموکراسیِ پساطالبانی در افغانستان می‌گذرد؛ اما تاکنون هم، واژگان اساسی که مفسیر اصلی حکومت دموکراتیک اند، ناشناخته مانده اند و شناخت مردم عام از آن اصل‌ها، به منزله ارزش‌های دشمن با ارزش‌های سنتِ بدوی و سنتِ دینی است.

افغانستان از نماد حکومت دموکراتیک برخوردار است و مردمش نیز در زمان مشخصی برای تعیین زعیم کشورشان به رای دادن در انتخابات شرکت می‌کنند. می‌شود ادعا کرد، دراین کشور حکومت دموکراتیکی حاکمیت دارد که آزادی‌ها در آن تضمین شده اند و حقوق اقلیت‌ها نیز پامال اکثریت برنده نمی‌شوند. در حکومت‌های دموکراتیک، خشونت پرهیزی حاکم است و مساله‌های اساسی و داغ، از طریق گفت‌وگو حل می‌شوند. حکومت افغانستان اما نیز سنگ خشونت پرهیزی را به سینه می‌زند، انگار که واقعا دارای حکومتی دموکراتیک است.

یک‌ونیم دهه از عمر دموکراسیِ پساطالبانی در افغانستان می‌گذرد؛ اما تاکنون هم، واژگان اساسی که مفسیر اصلی حکومت دموکراتیک اند، ناشناخته مانده اند و شناخت مردم عام از آن اصل‌ها، به منزله ارزش‌های دشمن با ارزش‌های سنتِ بدوی و سنتِ دینی است. با آن‌که فن‌های زیادی برای آگاهی‌دهی‌ آزادی‌ بیان، اندیشه، عقیده و تامین حقوق افراد و اتباع کشور، برای عامه مردم از حمایت‌گران خارجی گرفته شد و به مصرف رسید؛ اما حضور پایه‌های ارزشی یک حکومت دموکراتیک به ده درصد هم نمی‌رسد. مشکل در چه است. چرا از نهادینه شدن دموکراسی در افغانستان حرف زده می‌شود، اما بازهم حرکت در حال اولیه‌اش باقی است و قابل بحث؟ چه کسی پاسخ‌گو است، حکومت افغانستان، نهادهای مدنی و آموزشی، جامعه جهانی و کشورهای حمایت کننده یا مردم؟ اما واقعیت تلخ این است که دموکراسی افغانستان، با استبدادِ دموکراتیک مواجه و گذار به دموکراسیِ دشوار، بحرانی شده است و راه حل آن سال‌های دور درازی را دربر خواهد گرفت.

می‌شود به چند چالش اساسی فرا روی دموکراسی در افغانستان و نهادینه نشدن آن یاددهانی کرد؛ اما به این معنا نیست که سخن گفتن از آن چالش‌ها می‌تواند تمام راه و چاه را نشان دهد؛ بل به تامل دقیق و راه‌بردی نیازمند است:

یک، آگاهی دهی‌های پروژه‌ای: حضور جامعه جهانی و از جمله امریکا و نهادها و موسسه‌های خارجی، برای مردم رنج کشیده افغانستان پروژه‌هایی ترتیب دادند تا این مردم فقیر هم نان داشته باشند و هم روزبه‌روز به سوی آگاهی نزدیک شوند و با ارزش‌های یک جامعه دموکراتیک آشنایی پیدا کنند. از جهتی پروژه‌های نهادهای خارجی برای مبارزه با فرهنگ استبداد را می‌توان نوعی سانسور تقلی کرد؛ به این معنا که مردم علیه عمل کردهای آنان حرفی گفته نتوانند. و از جهتی می‌توان گفت که حسن نیت خارجیان به مردم جنگ دیده افغانستان می‌تواند در قالب کمک‌های مالی، سیاسی، اجتماعی، آموزشی و فرهنگی، رشد دهنده آگاهی جامعه در هر جهتی باشد؛ اما پروژه‌ای کردن ارزش‌ها و مبارزه در راه آزادی در افغانستان به‌بازار آزادی تبدیل شد که هرقدر بهای پروژه‌های ارزشی سیر عمودی داشته باشد، به‌همان میزان پول هنگفت نیز به دست خواهد آمد. به همین خاطر بود که در سال‌های گذشته نهادهای مخلتف فرهنگی در افغانستان تاسیس شد و اکثر آنان، ارزش‌های انسانی را پروژه‌ای کردند و آگاهی دهی عامه را در قالب پروژه‌ها ریختند و آن‌ها را فروختند. دولت افغانستان نیز در فروختن پروژه‌ها از خود کم و کاستی نشان نداد و پول تعریف کننده میزان آگاهی‌دهی در جامعه بود و است.

بنابراین، زمانی که ارزش‌هایی چون آزادی بیان، عقیده، اندیشه و تعریف فرهنگ جدید دموکراتیک به دست پروژه می‌افتد آن را تا زمانی تعریف می‌کند و برایش هورا می کشد و تقلا می‌کند که تاریخش نگذشته باشد. به طور مثال؛ آگاهی دهی زنانِ عمدتا بی‌سواد و وابستگاه اصلی سنت از حقوق برابرشان با مردان در افغانستان، در پروژه‌ای سه ماهه گنجایش دارد نه بیش از آن. در حالی‌که این مساله ربط می‌گیرد با آگاهی‌دهی متواتر در طول چندین سال آموزش و تقلا برای فرهنگ جدید اجتماعی، سیاسی. و پروژه‌ای کردنِ ارزش‌های انسانی دارای فایده‌هایی زشتی نیز است؛ اما زمانی بدتر از بد می‌شود که مبارزان راه ارزش‌های یک حکومت دموکراتیک ماشینی شود؛ آنگاه دیگر ارزشی جز پول و معامله چیزی وجود ندارد و بی‌ارزش می‌شود. و حرفی کسی دارای اعتبار است که پول داشته باشد.

دو، زبان دموکراتیک به دست استبدادگران: استبداد، فرهنگ کهنه و بُنیه جامعه افغانستان است. این فرهنگ در سال‌های دور و درازی شکل گرفته و با خشونت همیشه سروکار داشته است: چه از سوی مسوولان حکومتی یا هم حاکمان ملک‌الطوایفی. این کشور برای از دست ندادن ارزش‌های سنتی و دینی‌اش ارزش‌های ملی زیادی را زیر پا کرده است و حاکمان این کشور، سروران استبداد نیز بوده اند. بنابراین نمی‌توان فرهنگ استبداد را خیلی زود از صحنه دور کرد؛ اما می‌توان در آینده امیدوار بود که این فرهنگ جایش را به فرهنگ جدید دموکراتیک بدهد تا در آن، مستبدان جایگاهی نداشته باشند. با این حال، افغانستان کشوری است که استبدادگران به زبان دموکراتیک سخن می‌گویند، همان‌هایی که چندی پیش از زبان استبداد نیز سخن می‌گفتند. در یک نگاه، نمی‌شود تفکیک کرد که یک انسان چطور می‌تواند هم استبدادگر باشد و هم علیه استبداد مبارزه کند و از یک زبان دوحرف متضاد بگوید. جامعه سیاه - سفید و دروغین همین است که قدرتمندانِ تیکه دار قومی، برای منافع شخصی یا هم قومی، سیاست را هر نیرنگ و فریبی تعریف می‌کنند. مسبتدان زمانی که حرف دموکراتیک گفتند، باید دانست که پشت پرده این حرف استبداد است و استبداد می‌تواند زبان چرب و ملایم نیز داشته باشد. یگانه مرجع استبدادگران آیدیالوژی مشخص قومی یا مذهبی‌شان است که به‌خاطر آن حاضر نیستند تا از صحنه‌های قدرت بیرون روند. بنابراین مجبورند، ادای انسان مدرن و دموکرات را بکنند. نباید فراموش کرد، زمانی‌که دموکراسی به دست استبدادگران دیروزی می‌افتد، آن وقت فاجعه است برای یک جامعه دموکراتیک و دموکراسی آن جامعه. و این حالت، تبدیل کننده یک جامعه دموکراتیک براساس ارزش‌های دموکراتیک، به جامعه دموکراتیک براساس ارزش‌های دیکتاتوری خواهد بود که می‌توان آن را به حکومت دموکراتیکِ الیگارشی تعبیر کرد.

استبدادگران دموکرات، نُرم و فُرم دموکراسی را سرچپه می‌کنند و هدف برای مبارزه آزادی و تامین حقوق اقلیت‌ها را به بن بست مواجه کرده اند. استبدادگران فضایی می‌سازند که اقتضای حال خودشان باشند نه مردم. بنابراین در هرجامعه‌ای که چنین باشد، حکومت دموکراتیکی وجود ندارد و در واقع، به بحران هویت مواجه است و در چنین کشورها، هیچ امر شایسته ای وجود ندارد، بل راه شایسته آن است که دموکراسی از دید استبدادگران دیده شود؛ چون در جهت منافع شخصی یا هم قومی خودشان تقلا می‌کنند و دیگران را به بند استبدادِ نَرم و استثمار پول می‌کشانند.

سه، حاکمیت فرهنگ دیکتاتوری و سنت‌های کهنه: مردم افغانستان با سنت دینی و بدوی بزرگ شده اند. هیچ منطقه‌ای یافت نمی‌شود که در آن سنت‌های دینی و ارزش‌های بدوی به احساسات مردم نیامیخته باشد. احساسات مردم سنتی با فرهنگ دیکتاتوری‌شان به حدی جوشش دارد که حاضر اند، برای ارضاع احساسات‌شان دست به هر کاری بزنند: ما شاهد حرکت‌های مردم هستیم و هر روز می‌بینیم که در درون جامعه چه اتفاقی می‌افتد؛ مثلا: شخصی در فرانسه کاریکاتور پیامبر اسلام را نشر می‌کند؛ اما احساسات مردم سنتی افغانستان به حدی به جوش می‌آید که به جان هم دیگر می‌افتند و خانه خودشان را به آتش می‌کشانند و... در حالی‌که در فرانسه نیز مسلمانانی زیاد وجود دارند که علیه آن، اقدام‌های قانونی می‌کنند. با این حال، جامعه جدید افغانستان با جامعه کهنه در گیر اند و با هم مساله دارند تا زمانی‌که تفاوت و تفارق میان این دو کهنه و نو، به میزان احساسات باشد، خیلی اشتباه خواهد بود که ادعای یک جامعه دموکراتیک کنیم؛ چون یک جامعه دموکراتیک، تکثرگرا است؛ این تکثر می‌تواند عقیده‌تی باشد یا هم سیاسی؛ اما جامعه کهنه به شدد تکثرگرایی را رد می‌کند و علیه آن به هر شکلی ایستادگی. بنابراین نمی‌توان ادعا کرد که جامعه افغانستان موزون شده است. البته بحث مرکزهای چند شهر که در آن حرف‌های دموکراتیکی گفته می‌شود به معنای این نیست که عبور به دموکراسی و رسیدن به آن دشوار نیست و امیدوار کننده است.

از مهمترین ارزش‌های یک جامعه دموکراتیک، داشتن آگاهی از فرهنگ دموکراتیک است و بیرون شدن از یک آیدیالوژیک و احترام به دیگران؛ که این آگاهی در جامعه افغانستان و در میان عامه مردم کم جا افتاده است و راه طولانی‌ای در پیش است تا تکثرگرایی همه گیر شود.

چهار، ناشناخته ماندن هدف، راه و معیار مبارزه برای عبور به دموکراسی: مبارزه کردن بدون فهم دقیق از هدف، راه و معیار مبارزه در افغانستان مُد نه که خود معیار شده است تا کنون هیچ نهاد مشترکی از قوم‌های افغانستان این مساله را به طور دقیق آن نکاویده و به آن نپرداخته است که با چه معیاری و از چه راهی مبارزه کنند. بازهم به همان پروژه‌های ارزشی می‌رسیم که "هرکی ناخن داشت هلوا خورد". معیار مبارزه برای ارزش‌های دموکراتیک تا کنون هم ناپیدا است. اما هدف مبارزه که همانا رسیدن به دموکراسی است، بازهم با مشکل تشخیص راه مواجه است. این خود می‌رساند که نخبه‌ها، روشنفکران و مبارزان راه آزای و در نهایت، دولت افغانستان چقدر پیش پا بین بوده اند و چقدر در قسمت مبارزه با فرهنگ دیکتاتوری سطحی نگری کرده اند. اگر همین قافله و همین مردمان مبارزِ ایستاده در صف پروژه‌ها، عبور به دموکراسی را همراهی کنند، سرمنزل مقصود خیلی‌ها دور می‌نماید و راهِ بی‌نهایت را باید طی کرد. شاید هم تاریخ گردیشی را به جای پادشاه گردیشی؛ چنانچه تکرار تاریخ را نیز تجربه کرده ایم.

در نهایت، گذار به دموکراسی با این چند سد محکم و استوار و بیشتر از آن مواجه است که عمده ترین آن استبدادِ دموکراتیک است و مورد تامل اهل فکر قرار نگرفته است؛ اگر هم دغدغه فکری اندک کسانی بوده و است؛ با مشکل درداندیشی و دردکَشی گرفتار شده که جامعه به آن خو گرفته است و مبارزان راه ارزش‌های دموکراتیک، امیدشان به پول است و پروژه‌ها برای مبارزه. امید یک دهه بودن با دموکراسی را باز بینی کنیم و راه رسیدن به آن را دقیق پلان سنجی تا رسیدن به سرمنزل مقصود زمان بُرتر نشود.


این نوشته، دردهای اصلی عبور به دموکراسی است.

روزنامه نگاری را در دانشگاه کابل خوانده ام. گاه می نویسم. و عاشق کتاب خواندن هستم.افغانستان را دوستدارم، اما نه مثل طالب.

آنلاین :

hyl.blogfa.com

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس