له ښاغلو بزگر صیب او بیانزی صیب سره د زړه خواله
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
حدس من ازخلال عبارات آن جناب این شد که آقای بیانزی مانند دیگر هم قماشان فاشیست مشرب شان چه مربوط جریانهای چپی ویا راستی پشتونی؛ به فقدان بصیرت دل دچار می باشند، واین قابل تداوی ومعالجه نیست. این حس دیگر دروجود شان مرده است وزنده نیست به عبارت واضحتر: دروجود آقای بیانزی چیزی بنام وجدان بیدار وجود ندارند واگر این حس زنده می بود ایشان هرگز چنین چرند نمی نوشتند. هرکی معتقد باشد که در وجود آقای بیانزی حس بینایی دل؛ فعال است پس او باید درتعریف کلماتی چون: وجدان واحساس وعاطفهء بشردوستی، عدالت پسندی وحقگویی باید ازسر تجدید نظرنماید.
جناب بیانزی صاحب زمانیکه تاکید می نمایند که هیچ حرفی مبنی برتعصبات کورقومی درنوشتهء خانم عالیه راوی اکبر به چشم شان نخورده است باید یقین نمایند که دیگر وجدان شان مرده است. نتیجه ای را که میتوان ازنوشته ای آقای بیانزی گرفت این میشود که درقاموس جناب الحاج؟؟! استاد؟؟؟! بیانزی : دشنامزدن یک پشتون برای غیر پشتون را نمیشود تعصب تعبیر نمود، داشتن گرایشهای تعصب آمیز برای یک زن پشتون ویا مرد پشتون اصلا تعصب گفته نمی شود زیرا که این امر را به برداشت خودشان هم خدا وهم قوانین جاری دنیای مدرن امروز برایش مشروع وحلال دانسته است، واین نماد غیرت وشهامت وانسانیت واسلامیت وی می باشد. تعصب آنست که کسی برای پشتونها بگوید که بالای چشم تان آبرو است ویا اینکه دربرابر هویت پشتونی هویت تاجیکی وهزاره گی ویا ازبیکی خویش را نمایان سازد به آن میگویند تعصب؟؟؟؟؟.
نگارندهء این سطور ازدیگران نماینده گی نمیکند ولی ازطرف خودم چنانچه بارها نوشته ام بار دیگر خدمت آن سرورگرامی اما بی بصیرت به تکرار بعرض میرسانم که: من کوچکترین دشمنی وخصومت قومی با قوم پشتون وهویت پشتونی وانسان پشتون بحیث یک کتلهء بشری ندارم. پشتونها بحیث بخشی ازانسانهای این کرهء خاکی، حق حیات درروی زمین را دارند، این حق را خدا به تمام مخلوقات خویش ازجمله پشتونها هم داده است که بحیث یک ملت ویک قوم هرطوریکه میخواهند زنده گی کنند آنها درانتخاب خویش آزاد اند. اما این آزادی زمانی محدود میگردد که ازآن برای اسارت واشغال وتجاوز برحقوق شهروندی انسانهای دیگر استفاده شود.پشتونها درمیان خودشان حق تعلیم وآموزش به زبان مادری شان را دارند ،پشتونها مستحق داشتن یک حکومت ملی براساس فرهنگ وزبان ملی شان می باشند اما تحمیل خواست وسلیقه های شخصی وقبیلوی بالای زبان وفرهنگ دیگران تجاوز است . درقرن حاضرهیچ انسان معقول وباسوادی که ذره ای ازمعرفت درکله اش باشد بخود اجازه نمیدهد که دریک کشورچند قومی وچند فرهنگی چون افغانستان یکی از اقوام به زور واجبار خواهان ذوب واستحالهء جبری ملتهای دیگر درفرهنگ وهویت افغانی یا پشتونی در داخل کشوری که نامش را افغانستان گذاشته اند باشد. باید با چنین پدیده های مزخرف وغیر انسانی باشدت وقاطعیت مقابله کرد. من خودم به این باور استم که هرکی بخواهد زیرنامهای جعلی لوی افغانستان ولوی پشتونستان ولر وبراوغانسان و کوز پشتون وبرپشتون حق مرا ازخودم بگیرد با وی مبارزه میکنم، هرکی بخواهد به بهانه های واهی اکثریت واقلیت، اصیل ونا اصیل، برمن حاکمیت قومی وزبانی خویش را تحمیل نماید با وی تا دم مرگ مبارزه میکنم وازین باک ندارم که آیا درمقابل من یک حزب قرار دارد ویا یک شخص ویا یک گروه ویا یک کشور. هرکی خواهان زورگویی باشد درمقابلش می ایستم. هرکی بخواهد با جعل وتزویر برای من تاریخ سازی نماید دربرابرش می ایستم.
اما ازآنجاییکه جناب محترم استاد بیانزی حاجی ومسلمان متدین مجاهد تشریف دارند وازموضع جهاد ومبارزه با اشغالگران وارد میدان شده اند اجازه دهند که من اینجا دو نقل قول از دو پشتون غیر حاجی وغیرمجاهد ویک نقل قول ازیک ایرانی را بیاورم . اولی کسیکه عمرش را درمبارزه به آرزوی رسیدن به جامعهء ایده آل سوسیالیستی وتحقق عدالت ومساوات میان افراد جامعه و حاکمیت زحمتکشان وبینوایان گذشتانده وسالها رنج وعذاب وزندان وشکنجهء رژیم سلطنتی خاندان آل یحیی را بجان خریده ولی حالا بهردلیلی کمونیست وکافرش میخوانند عباراتی را از وی اینجا نقل کنم تادیده شود که تفاوت میان یک پشتون متدین وبظاهر مجاهد وحاجی؛ با یک پشتون بظاهر بی دین وبیخدا درکدام حد می باشد:
این پشتون بظاهر بی دین وبیخدا وبرچسپ خوردهء کفر وکمونیزم همانا دکترصالح محمد زیری نویسندهء کتاب خاطرات نیم قرن می باشد.
وی دریک قسمت ازنظریاتش راجع به زنده یاد طاهربدخشی می نویسد که : درجوامع عقب مانده ایی مثل افغانستان گاهی چنان اتفاق می افتد که مردم متعلق به یک قوم ویا یک ملیت خاص ظلم واستبداد هم تباران خودی را در دستگاه حاکمیت وقدرت احساس نکنند. برای بسیاری از انسانها ظلم واستبداد حاکمان خودی زیاد قابل درک نیست. روی همین منظور زمانیکه راپورهای بحث انگیز دربارهء طاهربدخشی از رده های پائینی حزب به سطح رهبری حزب میرسید که گویا وی دربارهء ترکیب قومی افغانستان وظلم پشتونها درجلسات حزبی چنین وچنان گفته است، درآن سالها ما را زیاد خشمگین میساخت وبرای ما قابل درک نبود. زیرا ما خود ازقربانیان ظلم واستبداد حکومتهای خاندانی همتبار خویش بودیم وفکر میکردیم که تمام اقوام ساکن کشور درحد ما به یکسان از ظلم وستم طبقات حاکمه جفا دیده اند ولی حالا درک من این است که غیر پشتونها نسبت به ما ظلم ها وستم های مضاعفی را تحمل میکردند، آنها برعلاوه ازستم طبقاتی بار ستم های قومی وملیتی ومذهبی را نیزباخودشان حمل می نمودند ولی این موضوع درآن سالها برای من وامثال من که ازنظر قومی پشتون بودیم قابل درک نبود.»
از دونفر دیگر نیزکه از القاب الحاج واستاد محروم اند اینجا نقل میکنم:
" مسعود قیام ژورنالیست سابق درتلویزیون طلوع ونویسندهء شناخته شده درسایت کابل پرس که خود ازنظر قومی پشتون می باشد دریکی ازمقالات علمی وگرانسنگ خویش زیرعنوان: " نیاکان من محور جدال" عامل عقبمانی فرهنگی واجتماعی این کشوررا حاکمیت قبیلوی نیاکان خویش دانسته است"
مسعود رجوی رهبرسازمان مجاهدین خلق ایران مانند دکترصالح محمد زیری نظرمشابه را دربارهء وضعیت پیروان اهل سنت ایران ابراز داشته میگوید:
« اینکه رژیم آخوندی ایران برای احاد ملت ایران مصیبت آفریده است درین شکی نیست ولی پیروان مذاهب غیرشیعی خصوصا اهل تسنن وجامعهء بهایی نسبت به دیگران بیشتر اماج تبعیض های مذهبی این رژیم قرار گرفته اند»
اما آقای بیانزی بحیث یک مسلمان ویک حاجی ویک استاد میفرمایند که سه بار مضمون خانم عالیه روای اکبررا خوانده ولی درک نکرده است که درکجای آن حرفی ازتعصب قومی بکاررفته است؟ ببین که تفاوت ره ازکجاست تا بکجا؟ اینجا شاید بجا این باشد که آن قصهء قرآن را که ازسرگذشت سرکشان بنی اسرائیلی خبرداده که چگونه درشکارنمودن ماهی به حیله متوسل گردیدند این حکایت را خدمت آقای بیانزی پیشکش نمایم واز ایشان بپرسم که نشود خدا نخواسته جناب عالی نیز مانند سرکشان بنی اسرائیلی به عذاب الهی مبتلاگردیده باشید ولی ازخود بی خبر باشید؟
« قرآن درسورهء ( گاوبنی اسرائیل) دربارهء قصهء بخشی ازبنی اسرائیل خطاب به نافرمانانان میفرماید:
پس شناختید آنانی را ازمیان خودتان که درروز های شنبه ازحد خویش تجاوز نمودند وما به ایشان گفتیم: که بعدازین بوزینه های لال ( گنگ) باشید»
(منبع : پارهء اول قرآن: تفسیرنمونه ناصرمکارم شیرازی)
علمای اسلامی را عقیده برآن است که یک سلسله عذاب های الهی مانند: زیرزمین شدن ناگهانی اقوام وملل ، مسخ شدن چهره ها، تبدیل شدن آدم ها به خوک یا بوزینه، باریدن سنگریزه ها ازآسمان، جاری شدن سیلابها و طوفانهای خانمان براندازیکه در ظرف یک ثانیه یک شهررا زیر ورو میکرد همه وهمه به سبب نافرمانی های مکرر امتهای پیشین ازاوامر خداوندی، وگستاخی ها و لجاجتها واذیتهای بیحد امتهای گذشته دربرابر پیامبران شان صورت میگرفت که بعداز بعثت پیامبر آخری رسول گرامی اسلام حضرت محمد (ص)؛ اکثر این عذاب ها براثر التماس ودعا های مکرر پیامبر اسلام برداشته شد. اما عیسویان بدان باور اند که بعداز بدارکشیده شدن وچارمیخ شدن حضرت عیسای مسیح، خداوند ازگناهان بشریت درگذشت ومصلوب شدن عیسای مسیح خودش فدیه ویا عوضی بود که حضرت عیسای مسیح بخاطرآن جانش را فدا نمود وبشریت را از مبتلا شدن به آن عذابهای قبلی نجات داد.
ولی محور سخن بنده درینجا همانا عذاب تبدیل شدن آدمی به بوزینه های گنگ می باشد . این عذاب مطابق عقیدهء پیروان هردو دین حالا بصورت فزیکی ازروی زمین برداشته شده است ولی به شکل متافزیک وغیر مرئی آن تاهنوز دیده میشود. انسانهای که درصورت انسان ولی درمعنی بوزینه اند به وفرت اینجا وآنجا دیده میشوند. اینگونه انسانها هرچند درصورت آدم جلوه می نمایند ولی درمعنی احساسات وعواطف بشری شان کشته شده است. چیزی را بنام وجدان جمعی برسمیت نمی شناسد. وجدان جمعی آنست که فرد هم خودش را متعلق به اجتماع بداند ودرعین حال اجتماع را دروجود خودش خلاصه سازد. اما اگر کسی فاقد این وجدان باشد نزد این چنین انسانی تفکیک نمودن اشخاص وپدیده های چون: ظالم ومظلوم ، حق وباطل، استکبار واستضعاف ، تاریکی وروشنی، نادانی ودانایی ، نیکبختی وخوشبختی براساس منافع مادی وسیاسی ویا حزبی ویا قومی رقم میخورد.
همه چیز وهمه کس را در دایرهء تنگ قوم وقبیلهء خود سنجیده و میزان حق وباطل بودن آنها را براساس منافع قومی وقبیلوی خویش محک میزنند. هرکی از قبیلهء خودش بود، او مجاهد است، اومبارز است او انسان است او حق است او مرشد است او سزاوار احترام است، وهرکی خارج ازین دایره بود او شیطان است، او نوکر استعمار است اونوکر روس است او نوکر امریکا است او نوکر دالر است، او وطنفروش است او بی غیرت است او بی ناموس است، اوجنگ سالار است او ناقض حقوق بشر است او فاشیست است واو دشمن او ودشمن نسل های بعدی او است.
هرکه اورا وقوم وقبیلهء اورا تائید کرد او جوانمرد است او مسلمان است او وطنپرست است او آزادی دوست او شخصیت ملی؟؟؟ وفرا ملیتی است. ولی هرکی اورا تائید نکرد او خاین ونوکر اجنبی است او بیمارروانی است او نوکر استعمار است.
حالا از استاد معظم ومکرم شخصیت علمی؟؟؟؟؟ وروحانی؟؟؟؟ وجهادی؟؟؟ ومبارز ملی؟؟؟؟ جناب استاد الحاج استاد بیانزی می پرسم که دین وجهاد واسلام وحج خانهء خدا به شما چی را آموخته است؟ و چه تاثیری درشخصیت معنوی جناب عالی نموده است؟ جناب عالی که با سه بار خواندن مقالهء عالیه راوی اکبر نتوانسته اید جلوه های آشکار وعریان قوم ستیزانهء آن زن شلیطه را احساس نمائید این اسلام وقرآن وجهاد وحج به درد کدام حصهء بدن تان میخورد؟
دکترصالح محمد زیری از خلال مبارزات چندین سالهء چپی و مطالعات کمونیستی وپژوهشهای مارکسیستی اش در کتابهای کاپیتال مارکس وانگلیس ولینن بحیث یک پشتون حد اقل این را دریافت که درافغانستان بالای غیر پشتونها ستم شده است ولی شما با آنهمه عشق آتشین تان به قرآن واسلام وجهاد تان تا هنوز تعصبات کور قومی هم تباران خویش را احساس نکرده اید. آیا شما به بوزینهء گنگ وبی احساس تبدیل نشده اید؟
ادامه درصفحهء بعدی
پيامها
24 دسامبر 2012, 06:06, توسط ahmad
متن معاهده مخفی بین احمدشاه مسعود و قوای اشغالگر شوروی در افغانستان
منبع: عملیات گروه MO SSSRدر افغانستان، دسامبر 1988
این سند بوسیله جنرال گرموف، جنرال تنی و احمدشاه مسعود امضأ گردید.
1. گروه مسلح پینجشیر کلیه عملیات نظامی خود را در سالنگ جنوبی و مناطق همجوار متصل به شاهراه کابل-حیرتان، بشمول استعمال هرگونه اسلحه در مناطقی که بدست قوای مسلح پینجشیر قرار دارد، علیه مواضع قوای شوروی، افغانی، محافظین سرحدی و حارندوی متوقف سازد.
2. گروه مسلح پینجشیر مسؤلیت حفط خطوط مخابراتی بین تاجیکان و چاگانی را بدوش گرفته و مانع حمله، قطاع الطریقی و سایر اعمال خصمانه علیه قوای شوروی و افغانی گردد.
3. طرف شوروی طبق موافقه دوجانبه مسؤلیت تهیه تدارکات، ضروریات فوری و سائر مواد مورد احتیاج را برای تقویه و نگهداری پینجشیر و سایر مناطق متعلقه بر حسب وقت تعین شده بدوش میگیرد.
4. به سائر گرو ها و دسته جات مسلح اجازه داده نخواهد شد تا در مناطق مربوطه داخل شده و علیه قوای شوروی و قوای افغانی دست به حملات تروریستی و تخریبی زده و پایپ لاین را منهدم کنند.
5. تبادله معلومات و مساعی مشترک جهت پیداکردن اتباع شوروی و افغانی در منطقه مورد نظر بین دو جانب بعمل خواهد آمد.
6. در صورت خلق و اوج تشنج ، مشاوره لازم در مورد اجتناب عملیات جنگی و برقراری صلح در منطقه مورد نظر بین دو جانب بعمل خواهد آمد.
7. مؤثریت این پروتوکول در سراسر قلمرو 30 کیلومتری در هردو سمت بین تاجیکان و چاگانی امتداد خواهد ییافت. در ماورای این قلمرو، قوای شوروی و قوای مسلح پینجشیر حق دارند تا عملیات نظامی را علیه سائر گروه های مسلح متعلق به دیگر تنظیم های مجاهدین براه انداخته و ایشان را محو نمایند. خصوصاّ گرو های که عملیات نظامی را علیه هردو جانب متعاقدین متوقف نساخته اند.
8. پروتوکول حاضر از لحظه امضأ و صحه گذاشتن به آن مرعی الاجرا میشود.
24 دسامبر 2012, 08:14, توسط صمد
مردم ازین جعلکاریهای اوغانهای فاشیست را زیاد خوانده اند. طوریکه نویسنده هم تاکید کرده است اگر چنین ادعاها درست باشد پس کشته شدن وزخمی شدن وتباه شدن مردم پنجشیربه سبب چی بود؟ کدام یک را باید قبول کرد متن ترجمهء شدهء جعلی اوغانها را یا تباهی وبربادی پنجشیریها را.
راست گفته اند که اوغانها یک جیره خور انگلیس را که در دامان انگلیس مرد وی را بحیث فاتح میوند قبول دارند ولی آتش بس یکسالهء مسعود قهرمان را نماد وطنفروشی وی تبلیغ میکنند. ههههههههههه!!!!!
بروبچیم اوغان که وقت چنین جعلکاریها گذشته است
24 دسامبر 2012, 10:21, توسط ahmad
هوادارن مسعود و سایت های که برای مسعود مینویسند، این قرارد مسعود را با روسها نه تنها که رد نمیکند، بلکه هرکدام به نوبه و ذوق خود را آنرا تعبیر میکنند. اینجا فقط چند نمونه از صدها....
در: تار نمای پیشین خراسان زمین
به آن جنبه اسلامی میدهد:
"شباهت ، مقایسۀ ودست آورد دو قرارداد صلح مؤقت مسعود در سالنگ جنوبی با جنرالان روس درسال 1982 با قراردادصلح حدیبیۀ پیامبرش با کفار قریش مکه، در ماه ذی قعده، سال 628 بعد از میلاد یا سال ششم هجری"...
heratcity.net در سایت:
و در: ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
بعد از سه سال نبرد با روسها در سال 1361 درپی شکست کامل شش تهاجم گسترده ارتش اتحاد شوروی سابق
در پینجشیر، فرمانده کل نظامی روس ها در افغانستان برای توافق آتش بس با احمد شاه مسعود وارد مذاکره گردیده و به مدت دوسال، این توافق به امضاء رسید(1982)
که در واقع روس ها با این توافق، مجاهدین را برای اولین بار به عنوان یک طرف سیاسی به رسمیت میشناسند.
ariaye.com در سایت آریائی
گروموف آخرین قوماندان اردوی اتحاد شوروی در افغانستان در کتاب " ارتش سرخ در افغانستان" مینویسد :
" تلاشهای مرکز اطلاعاتی سپاه چهلم دستاورد های معینی به همراه داشتند . در سال 1982 ما توانستیم به مهمترین هدف خود نایل گردیم . ما توانستیم با احمد شاه مسعود تماس های بس پایدار برپا کنیم که تا پایان خروج نیرو های اتحاد شوروی از افغانستان تداوم یافتند . طی زمان حضور نظامی ما در افغانستان ، کار ما با موفقیتهای متناوبی ادامه یافت . ".....
"بویژه در سال 1982 نمایندگان سپاه چهلم و شخص احمد شاه مسعود موافقتنامه ای را به امضا رسانیدند که درآن مسعود تعهد سپرده بود بروی کاروانهای نظامی ارتش شوروی در سالنگ جنوبی ، جای که او فرمانروای بی چون و چرای آن بود ، آتش نگشاید ."....
"مسعود به اعضای گروهش دستور داد تا از فعالیت شدید بر ضد نیروهای دولتی دست کشیده و مبارزه مسلحانه را در گام نخست برضد سازمانهای مخالف جمعیت اسلامی افغانستان پیش ببرند . " . . .
" همه گفتگو ها با مسعود مستقیما توسط فرماندهی نظامی شوروی انجام می گرفت ." ...
" مصالحه چندین ماه دوام یافت ، باید بگویم که مسعود به تعهدات خود به استثنای چند مورد پابند بود . "
24 دسامبر 2012, 10:36, توسط دشمن مائوویستهای مفت خور آلمان
هیچکسی ین را نکرده که مسعود برای یکسال قرار داد آتش بس باقوای شوروی سابق امضا کرد بلکه درهمان وقت وهمان زمان بهترین ومعقول ترین کارر انجام داد. ولی تعبیر اوغانک های مائوویست این است که او ومردم مجاهد پنجشیر همیشه درصلح ومودت با روسها بسر برده اند.
آقای بهمن درست فرموده اند. اگر مسعود آن آتش بس را با روسها امضا هم نمیکرد وی برای پشتونها قابل تحمل نبود. زیرا وی ازنظر قومی تاجیک بود وهم قلادهء رهبری یک پشتون وطنفروش را مانند گلبدین وخالص وحقانی بگردن نه آویخته بود
24 دسامبر 2012, 07:46, توسط .
این اعلامیه بعد از سه سال تهاجم قشون سرخ بر وطن عزیز ما از جانب مبارزین قهرمان پینجشیر نشر شد.
درین اعلامیه بخوانید، که مسعود کدام فرزندان راستین این کشور را ترور کرد.
نویسنده: میرویس ودان محمودی
احمد شاه مسعود قهرمان یا جاسوس؟
سایت afgazad.com
24 دسامبر 2012, 08:22, توسط دشمن مائوویستهای مفت خور آلمان
اگرنویسنده گان آن اعلامیه ازگروهک های مائوویستی مفت خور آلمان باشند باید پرسید که دربرابر این ادعای گلبدین که گویا مسعود پنجشیررا به سنگر گروه های مائوویستی شعلهء جاوید درآورد چه میگویند؟ گپ گلبدین درست است ویا ازنویسنده گان اعلامیه. نشود که هردو گروه باهم برضد مردم پنجشیر دست شان را یکی کرده باشند که کرده اند
24 دسامبر 2012, 12:05, توسط ؟
پرویز "بهمن"
“خودم هشت سال دورهء ابتدایی مکتب را بزبان پشتو درقندهار خوانده ام، علاوه برآن ازنظرقرابت ورگ ورشته درخانوادهء ما با پشتونها ازچندین طرف پیوند خونی برقراربوده ...“
بلاخره از زیر پلو مولی برامد.
“هرکی دشنام میزند حتما اورا دردی رسیده است.اما من شخصا هیچ علاقه ایی به دشنام دادن به آدرس قوم خاصی را ندارم،”
دروغ گوی حافظه نداره.
“من تاکنون پشتونی که پشتونیست نباشد آنرا کمتر دیده ام ولی اگر بالفرض چنین انسانهای با وجدان پیدا شوند من ایشانرا انسانهای باوجدان وآزاده می نامم نه پشتون.“
حال میفامیم که به تو بیچاره حتمن کدام دردی از مرد های فاسد قندهاری رسیده.
24 دسامبر 2012, 16:06, توسط طبیبی
من هیچ چیزی درین کامنت شما درمورد بهمن نیافتم که باهم درتناقض قرار بگیرد. پشتونیست با پشتون منطقا ازهم فرق دارد. اگر کسی پشتونیست را انتقاد میکند ویا باوی مخالفت میکند او پشتون را توهین نکرده است. اگر پشتونی را هم توهین میکند او پشتون مخالف خویش را که پشتونیست است هدف قرار داده است. فکر کنم که شما مقالات آقای بهمن را درست درک نکرده وخوش دارید که بیجا دشنام بدهید.
25 دسامبر 2012, 08:29, توسط الف
پرویز بهمن ادعا میکنه که همه پشتون ها پشتونیست هستند. به معنای دیگر همه پشتون ها فاشیست هستند.
25 دسامبر 2012, 13:00, توسط دشمن فاشیسم
اگر هم نباشند شما چگونه خلاف آنرا ثابت میکنید؟مگر اینقدر دشمنی پشتونها را با غیرپشتونها بخاطر قدرت وچوکی درطول تاریخ چه کسی منکر شده میتواند؟ آیا پشتونها تحمل رئیس جمهورشدن یک غیر پشتون را دارند آیا قدرت شنیدن سرود ملی را بزبان فارسی دارند؟
26 دسامبر 2012, 21:10, توسط وطندار
تما شا کنید یک مسابقهء کشتی گیری جالب را بین بزگر صیب و بیانز ی صیب
youtube.com/watch?NR=1&v=yBxTM1_F2AA