افغانستان: تجزیه و راه حل بحران!
نوشته چهارم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مقدمه!
باروری فرد و جامعه، در گرو عقلانیت آنان نهفته است!
هر گاه؛ جامعه و ملتی شیوه تفکر نمودن صحیح و کاربرد ابزاری درست از این پدیده حکمت آمیز خدا دادی را آموخته، و آنرا در تئوری و پراکتیک همچون اصل راهبردی، در تعیین جهت خطوط کلی سیر تاریخی خویش به کار برده اند؛ بدون شک در گذر زمان موفق و پیشتاز بوده اند! عقلانیت؛ این همان نردبان رشد و تکامل تاریخ بشریت میباشد! این همان رمز، و یا شاه کلید موفقیت انسان بر ناملایمات و شکست های آنان بوده است! انسان ها؛ این با عقلانیت خویش، راه و رسم درست زنده گی نمودن را آموخته اند! و، از همین رهگذر، تمدن های اعصار، همچون ر نگین کمان ی از شرافت، بر بام تاریخ بشری به درخشیدن آغاز نموده اند!
«عقلانیت جز اساسی نیاز و ضرورت های زنده گی بشری است؛- به همان شکل که احساس نردبان صعود آدمی بر بام اندیشه و شناخت میباشد!»
در حیطه تفکر، انسان را رنج و بیهوده گی نیست! گر هم رنجی هست؛ رنج شریف و سازنده یی هست! رنجی است که در آن افتخار و شرف آدمی به جولان می نشیند؛ که در آن عظمت است و بزرگی است و افتخار؛ رنج مسیح وا ر، در جهت راستا ی سعادت بشری و..!
اصل عقلانیت را با رنج " تحجر " همسو یی و هم خوانی نه میباشد! این یعنی: هر گاه جامعه یی پا به مرحله بلوغ فکری خویش نهاده اند، تحجر« رادیکالیزم و خشونت؛ و مضر بودن » از درون آنان رخت بر بسته، و آنان رو بسوی تمدن و بالنده گی « مفید بودن» تاریخی خویش نهاده اند! این یعنی: تفکیک و " تجزیه " انسان و جامعه بالغ، جامعه معقول و مفید! تفکیک و صف بندی ها میان " خیر و شر " خوبی و بدی " بهشت و دوزخ، مفید بودن و یا مضر بودن، خیر رساندن و یا در یک محیط و دایره مضریت تاریخی مستدام، همچون طاعونی، یک طاعون مرگ بار تاریخی، و... آری؛ انتخاب از همین زاویه « معقول بودن و یا در جهالت خویش پوسیدن » آغاز میگردد...!
« جامعه معقول، جامعه ایست بالغ! و جامعه بالغ، جامعه یی است ایدیال؛ که؛ بر مبنای واقعیت های عینی روند جهانی، و به گونه معقولانه آن زیر بنای امروز و فردای جامعه خویش را به اعمار میپردازند! و اما؛ جامعه ما بیش از آنکه بر مبنای واقعیت ها گام بر دارند، و در مسیر تفکر و عقلانیت حرکت بنمایند، اسیر موهومات بوده، و در باتلاق احساس مطلق، رو به خاموشی گراییده اند! حر کت در محیط ابهام و با قوه احساس مجرد از عقلانیت، جامعه یی همانند افغانستان امروزی را به ار مغان خواهد داد»
و من؛ مردم، جامعه، و نسل ام را به عقلانیت دعوت مینمایم! عقلانیت که در آن سعادت همگانی مان به تضمین خواهد بود! بگذار آنان که در حیطه غرور شمله و شمشیر خویش در پی قتل و غارت ما بوده اند، و میراث فرهنگی مرا، تاریخ و هویت مرا؛- حتی بودنم را به عنوان یک انسان آزاد و مختار تحمل دیدن ندارند؛ در حیطه از دنیای غرور آفرین شمله های خویش بمانند، و ما راه مان را با آنان« باید» به تفکیک بپردازیم!!
آری؛ مردم و جامعه ام، این یعنی « اون ها یی که با آنان پیوند های گوناگون تاریخی را دارا میباشم! فرهنگ مشترک، تاریخ مشترک، هویت مشترک، سرزمین مشترک. و.. و در نهایت درد تاریخی مشترک و.... هزاره تاجیک...!!
( ویل دورانت میگوید:« اگر قومی به تفکر آغاز نمود نه میتوان ان را متوقف ساخت»)
عقلانیت ما، گزینه تجزیه افغانستان را به ما به تجویز می گیرد! تجزیه یی که در آن آغاز ختم ی بر زنده گی گوسفند گونه گی ما را به نوید میگیرد! تجزیه؛ این یعنی یک انتخاب شعور مند و آگاهانه تاریخی نسل کنونی، جهت بقا و عزت نسل های آینده این سرزمین! من؛ متیقین و باور مند هستم که بانیان و معماران اصلی تجزیه افغانستان، در تاریخ امروز و فردای این سرزمین همچون آرش، کاوه و ابومسلم های دیگر در سینه تاریخ این سرزمین ماندگار خواهند درخشید! که؛ تجزیه ختمی بر خشونت و استبداد سه صد ساله تاریخی بر این سرزمین میباشد! تجزیه رهیافت خرد مند و جسورانه نسل ما است! چگونه میشود با آنانی که چندین قرن در پی شکار نمودن مان بوده اند، و در جهت حذف کلی مان « فیزیکی و هویتی» مساعی کامل به خرج داده، و در این راستا از هیچگونه امکانات ممکن دریغ نه ورزیده اند؛ تداوم حیات جمعی و مشترک و ملی را ادامه بخشید؟! چگونه و با کدام منطق!؟ شما ها بگویید و روشنی بیندازید؛ ها؟؟!
« در یک فرجام آزاد، ما راه خویش را به انتخاب خواهیم گرفت! و آنگاه مسئولیت هرآنچه از شر و خیر ی که بر ما میگذرد، خود بر دوش خواهیم داشت! هر چند، در چند صبا یی حضور نیمه بند دموکراسی، و زدودن یو غ استبداد در کشور، شوق بی پایان مردم و جامعه ما را در امر رشد و بالنده گی، پا به پای جهانیان ناظر میباشیم! که این امر، خود نوید ی برای فردای عالی و متعالی تر برای مان میباشد! این یعنی: ما قابلیت و استعداد بالنده گی را دارا میباشیم؛ اگر یو غ استبداد و قلدری حاکمیت های تک محوری قبیله، از گردن مان برداشته شود!»
تعریف کلی از وحدت ملی و منافع ملی، در ساختار ملت سازی!
وحدت ملی: این یعنی همدلی و همسویی " هدفمند و رضا کارا نه " همگانی یک کتله واحد « ملت»! همسو یی که در گرو درد ها، آلام، آرزو ها، و " ایدیال های جمعی و مشترک " « منافع ملی و همگانی، سرزمین، و سرنوشت مشترک » در قالب « ملت» شکل گرفته؛ و در پیوند و تعاون تنگاتنگ مردمی < مشارکت، حضور و اراده جمعی در قالب دولت> قوام یافته، و در گونه یی از همبستگی ملی در قالب ملت به تبارز نشسته باشد؛ شکل گیری وحدت ملی یک کشور و جامعه را باز گو میباشد!
وحدت ملی مقوله چند بعدی بوده، که به اضافه بار های فرهنگی، خونی - تباری، جغرافیایی و...، منافع، مالکیت، و اراده جمعی بر سرزمین مشخص، یکی از بن مایه های اساسی این امر را تشکیل میدهد!
وحدت ملی و منافع ملی دو مقوله لازم و ملزم هم اند! و اما، منافع ملی در این امر زیر بنای این اصل را شکل میبخشد! این یعنی: منافع ملی، اصل بر اصل وحدت ملی میباشد. بر همین اصل است که در حاکمیت های " نا مردمی " وحدت ملی را همچون شعار فریبنده بر همگان به دیکته میگیرند، و منافع و داشته های همگانی، « ملی » در کیسه ارباب ستم و حامیان وی سرازیر میگردد. که صد البته در پر تو چنین حاکمیت ها، وحدت ملی همچون پدیده غیر حقیقی، یک شعار ی بیش نبوده و ریشه در باور جمعی نه خواهد داشت!
( تقسیم عادلانه قدرت و ثروت، بن مایه های اساسی ساختار شکل گیری وحدت ملی میباشد! که صد البته؛ آزادی های فردی و جمعی، در تداوم حیات اجتماعی، تضمین کننده بقا و سلامت آن خواهد بود!»
جهت ایجاد وحدت ملی، نیاز مند تقسیم عادلانه " منافع ملی " را دارا میباشیم! این یعنی: تضمین مالکیت جمعی فرد بر داشته های ملی یک کشور و مملکت! تنها در این صورت است که افراد یک کشور و مملکت خود را در روند سیستم حاکمیت و ثروت ملی سهیم دانسته، و در پرتو آن میهن واحد شکل میگیرد!
وحدت ملی، این همان تشکل و همسویی خانواده بزرگ « ملت » را ممثل بوده، که این وحدت در گرو منافع مشترک « فرد ی و جمع» در نهاد خانواده بزرگ « جامعه»، بر اساس تعلقات مشترک جمعی شکل گرفته و به وجود آمده باشد! و یا به عبارت دیگر:« حس تصاحب و مالکیت جمعی کتله یی از انسان های ساکن در یک محدوده جغرافیایی مشخص، بر سرزمین، و محدوده جغرافیای سیاسی از پیش تعیین شده یی؛ پیش شرط، و یا فوندانسیون ساختار ایجاد وحدت ملی یک کشور و مملکت را شکل بخشیده و باز گو یی مینماید!»
فرضیه و پیش طرح کلی مکانیزم تجزیه افغانستان!
آنچه را که در امر تجزیه افغانستان ضروری تر از هر پدیده دیگر نیاز مند ی میطلبد، ایجاد پلاتفورم، و مکانیزم « قدرت» اجرایی این تئوری در عمل به اجرا گذاشتن ان میباشد! امر تجزیه افغانستان، امر سهل ی نیست! این پروسه، بدون شک با چالش های جدی فرا روی خویش رو به رو خواهد بود! قدرت های سنتی « عوامل استبداد تاریخی» بدون شک با تمام قساوت، سینه در سینه این طرح ایستاده گی نموده، و در هر فرصت ممکن، آن را به خون خواهد کشید ! استبداد تاریخی هرگز نخواهد پذیرفت تا فرزندان نسل ستم، حیات و سرنوشت تاریخی کشو و مملکت خویش را خود با دستان خویش ترسیم بنمایند! استبداد در زیرکی خویش، کار کشته و دارای تجارب تاریخی میباشد! لذا، احیای هویت دوباره، و باز گشت به اقتدار و عظمت ایران تاریخی و خراسان بزرگ، نیاز مند ی درایت و هوشمندی فرزندان آگاه، شریف، و درد مند این سرزمین را میطلبد! آنهایی که به آزادی، اقتدار و عظمت ملت و مردم خویش می اندیشند و به آن عشق میورزند، باید ردای کاوه بر تن نموده و عشق و شکوه و عظمت آرش گونه یی را در تار و پود وجود خویش زنده بنمایند! و آنگاه، این عشق مقدس را در روان جامعه یی از رمق افتاده مان جاری نموده، و بر این پیکره نیمه جان حیات دوباره ببخشند!! آن گاهی که توده ها به اهمیت این امر سترگ واقف گردند، سیل اسا سر به طغیان خواهند برداشت و ریشه درخت استبداد را باژ گون خواهند ساخت! آری من باور مند هستم و بر این امر یقین دارم!!
« سازمان، تشکیلات و جریان فکری منظم و قوی؛ متشکل از روشنفکران همدرد و همسو ی فکری نیاز مند است، تا چنین پروژه شریف و رسالت مند تاریخی را به مرحله کمال آن تحقق بخشند»
عشقی در ضمیر و نهاد فرزندان این مرز و بوم باید جاری کرد! یک عشق نوید بخش و مقدس! عشقی به سرزمین، به تاریخ، به فرهنگ، به هویت و. به اقتدار و عظمت هزاران ساله نیا کان مان! و، عشقی به مادر و زبان مادری و داشته های فرهیخته تاریخی آن! عشق و خود باوری! و، چیره شدن بر مرز بندی ها و خط کشی های ارباب ستم در این سرزمین!« هزاره، تاجیک، سنی، شیعه و...و، در درون این عشق باید ذوب گردید! و آنگاه، همچون پیکر واحد، در فراخنای تاریخ سربلند و پرغرور قامت بلند نمود و... !» و این عشق را باید بارور ساخت! با گفتن ی حقایق، با پرده دری های استبداد! تا بدان پیمانه که همه گان در این عشق ذوب گردیده و از قالب بندی های تحمیلی رها گردیده و همچون ملت واحد، همچون فرزندان یک مادر، یک اصالت سر فراز، گردن بر افرازیم!!
قالب های تحمیلی استبداد سد های بازدارنده مان میباشد! این همان افسار ی ایست که بر ما زده اند و چندین قرن بر گرده ها مان سوار شده اند؛ و سوار بر خر مراد، میتازند!!
..و اما چگونه؟!
توده ها نیز که عمری را در سر کوفته گی و حقارت تاریخی خویش سپری نموده اند، بخصوص هزاره ها! آنان پذیرای پذیرفتن بار روانی تجزیه کشور نه بوده،بلکه به آن به دیده شک و تردید خواهند نگریست!« اون ها یی را که همواره عمال " استبداد و خرافات " بر گرده شان سوار بوده اند، و این امر را همچون پدیده تقدیر گونه یی برای خویش پذیرفته اند، چگونه میتوان ایمان ی به خود باوری در ضمیر نهاد وجود آنان به احیای دوباره گرفت؟! بخش اعظم از توده ها، ردای "عافیت " قناعت " و توکل " را بر سر کشیده، و به زنده گی گوسفند گونه گی خویش دل سپرده، و در کلبه های گلین خویش به زاد و ولد خواهند پرداخت؛- مگر این که: پیام آوران رهایی این خلق در یک برنامه ریزی منسجم، هوشمندانه، و فشرده، بر ضمیر وجدان و شعور خلق نور و گرمای تحرک؛ و بیداری بدمند! که در این راستا، حد اقل ترین ان، آنان را از مزیت عالی و متعالی انسان بودن آنان مطلع نموده و در مسیر افتخار و هویت تاریخی شان رهنمون شان بنمایند! که ، واقف گردیدن بر افتخارات فرهنگی و تاریخی گذشته، خون تازه یی بر پیکره جامعه نیمه جان مان به دمیدن خواهد گرفت!
استبداد در این سرزمین، از تجارب سیاست گذاری سه صد ساله یی بر خور دارا بوده، و در این کریدور« جریانات سیاسی در افغانستان» با تمام پیچ و خم های آن آشنایی کامل به هم رسانیده اند! لذا اون ها یی که طرح تجزیه این کشور را در دستور کار مبارزاتی خویش قرار میدهند، بدانند تا در گام نخست همچون " سرباز راسخ " خویش را با سیستم دفاعی کاملا مطمئن « باید» مجهز بنمایند! برای نیل بر این امر؛ یعنی ایجاد سیستم دفاعی لازم، نیاز مند پشتوانه مردمی توده های میلیونی این سرزمین را میطلبد!
این توده ها هستند که همچون نیروی دینامیک ی پایان ناپذیر، و خدا گونه، چرخ عظیم تاریخ را در راستای نیل به جانب سعادت و شکوفا یی نسل های امروز و فردای جامعه ما سمت و سو داده، به حرکت وا می دارند! نیاز است تا در پرتو روشنگری های پیگیر و هدفمند، توده های میلیونی سرزمین مان را بر امر مهم تجزیه کشور واقف بنماییم!
« طرح تجزیه افغانستان، این نه یعنی این که اعلان جنگ و خشونت به آدرس قوم و یا گروه خاص در این سرزمین، بلکه؛ این موضوع امری است داد خواهانه، و صرف یک داد خواهی بر حق و معقولانه تاریخی! اما، برای تحقق این امر سترگ نیاز مند مکانیزم و پتانسیل اجرایی« تشکیلات » قوی و نیرومندی را دارا هستیم! که، استبداد در این سرزمین عادت به خون خواری و خون ریزی دیرینه یی را دارا میباشد» ما اعلان جنگ نه داشته و نداریم، بلکه این استبداد است که در راستای نخبه کشی فرزندان این سرزمین، ساطور خویش را به جولان در آورد اند!
زنده گی حق ماست و این حق برای همگان محفوظ است! لذا تشکیلات و انسجام جهت بقا و تداوم هویت و تاریخ مان یک امر ضروری و حیاتی به نظر میرسد!
کار در راستای تثبیت هویت، و دست یابی به ارزش های تاریخی مان را در دو جبهه متفاوت باید سازمان دهی نمود:
1= فعال شدن در جبهه داخلی! این یعنی، آگاهی بخشیدن به توده ها، و منسجم نمودن آنان، در جهت نیل به اهداف از پیش تعیین گردیده شده؛ و متقاعد نمودن شخصیت های درد مند و با نفوذ کشور، به امر تجزیه افغانستان، به عنوان یگانه آلترناتیو و گزینه ختم بحران در این سرزمین!
2= کار در راستای بین المللی} جهت همسو نمودن عقاید و افکار شخصیت های خارجی تاثیر گذار در روند تحولات تاریخی در افغانستان! بدون شک دست یابی بر این امر« داشتن متحدان قدرت مند خارجی» سیر جریان بحران و تنش ها ی موجود در افغانستان را به سود نسل های ستم دیده این سرزمین سمت و سو خواهد بخشید! قابل ذکر است:« هر گاه اگر ما به عنوان یک قدرت تاثیر گذار همچون طالبان در صحنه ملی و بین المللی ظاهر بگردیم، بدون شک دوستان و متحدانی را از دور و نزدیک به راحتی پیدا خواهیم نمود! بخصوص اگر همگام با جهان دموکراسی و با عقلانیت گام بر داریم!»
3= متحد و منسجم شدن روشنفکران ملیت تاجیک و هزاره به عنوان فرزندان یک مادر «زبان مادری پارسی»، و در محوریت آنان؛ منسجم نمودن ملیت های تحت ستم «ازبک، ترکمن، پشه یی و..»! اصل سوم را به عنوان تهداب و فوندانسیون این مبارزه مقدس میتوان نا نهاد!!!
ادامه دارد!
مقاله بعدی: آیا تعصب برای ما یک امر ضروری است؟!
پيامها
20 سپتامبر 2012, 08:23, توسط khut
این نوشته ها جای را نمیگیرد تا فهیم چاق مزدور کرزی است و تا اوغان ملت گلبیدینی و طالبی کرزی را کنترول میکند تجزیه نا ممکن است.
20 سپتامبر 2012, 09:01, توسط نادر
نقل قول از مقاله آقای بازل نیکوبین در همین صفحه.
"افغانستان امروز تبدیل به لاشه ی شده که نه تنها سبب اختلاف و کشمکش میان درنده های گرسنه ی بیرونی شده بلکه کرمهای که از درون تجزیه اش میکنند نیز از اتفاق عمل برخوردار نیستند"
20 سپتامبر 2012, 11:00, توسط vr
اکنون اگر خلیلی دوستم فهیم یکدست طرح جامع بسنجد و وطن را به پنج زون و ایالت تقسیم وفدرالی اعلان نماید بشرطیکه دفاع و خارجه مربوط حکومت مرکزی و افغانستان تجزیه نا پذیر اعلان و همه اتباع حقوق مساوی و مسکن ازاد در هر نقطه وطن و انتخابات تحت نظر سازمان ملل و پنج کشور در گیر و همسایه صورت گیرد.هر وزیر اعلی و والسوال شاروال انتخابی باشد مجلس ایالتی و مرکزی بوجودبیاید.خط گو پر و جنجالی دیورند برسمیت شناخته شود.روابط دیپلماتیک مساوی با هند وپاکستان بوجود اید.طالبان و همه دارای حق انتخاب و کاندید باشد.وزارت دفاع ود اخله و امنیت بر اساس سیستم قبلی جلب و احضار سن ۲۰ سرباز گیری کند.کدر ها دفاعی مساویانه بر اساس نفوس و مسلکی باشد.سر شماری نفوس تحت نظرسازمان ملل و نماینده اقوام در کمیسیون سر شماری دقیق احصاییه شود.در غیر اینصورت افغانستان در کام همسایه ها و خارجی ها نیمه دم و مجروح در بین مرگ و زنده گی خواهد ماند.
20 سپتامبر 2012, 21:14, توسط من
دا خوبنه به څان سره ګورته یوسي!!!
بیغرتو...
20 سپتامبر 2012, 21:30, توسط زال
بخدا که اگر صد سال بگذرد با اوغو زندگی شود.
21 سپتامبر 2012, 08:24, توسط babur
Raz I mowafaqyaat dar een eqdaam insejaam WA itehad melyaat ha mebashad. Baayad dar een rah kaar kard.