چند گام به عقب برای یک گام به پیش!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
دوستان وخوانندګان ګرامی و ارجمند
سلام برشما !
دیروز مقاله ای ازمن درمورد ششم جدی منتشر شد و هموطنانم باجروبحث هایی درمورد نبشته من اظهار نظر نمودند . درجریان تبادل افکار با هموطنان متوجه ګردیدم که بایست بسا از کارهایی پژوهشی اغاز یابد تا روابط سالهای قرن هجده ونزده تامروز و کم از کم پنجاه شصت سال اخیر مورد نګری قرار ګیرند و جوانان سرزمین بخاک وخون کشیده ما ګامهایی استوارتری بردارند تا پژوهش همه جانبه ای را آغازنمایند وادامه بدهند وبرای انتشار دادن افکار روشنګری ګامهایی محکم به بیش بردارند . این یاد داشتهای تند نویسی را به همه جوانان وطنم پیش ګش مینمایم تا بانقد این نبشه وافکارم من پیرانه سر را نیز مورد نقد قرار بدهند و درمجموع من نیز بتوانم از جوانان فرا بګیرم .
ګفته اند ز ګهواره تاګور پی دانش بجوی .
من خواهم اموخت ـ این یاد داشت ها درچند بخش منتشر خواهد ګردید .
آغاز سخن
درمورد علل و انگیزه های کودتای هفت ثور و ریشه یابی آن چه از زمان سفر بولگانین و خروشف دردهه 1950 میلادی و یا قبل از آن و یا تاسیس دولت پاکستان در1947 بعد از جنگ دوم جهانی و سفر بری و تشکیل لویه جرگه برهبری داود و یا عدم پذیرش پیمان بغداد و بعدا سنتو یا « چتر حمایتی امریکا» بیش از نیم قرن می گذرد.و کتابهایی زیادی تاحال در توجیه و دفاع از نقش شوروی پیش و بعد از جنگ دوم جهانی به رشته تحریر در آمده اند. به همین ترتیب در مخالفت به آن. نگاهی مختصر به بسیاری از نشرات میرساند که در هر دو نوع ارزیابی موافقین ومخالفین، عنصر منافع ملی و استقلال افغانستان تقریبا غایب است و دفاع از پاکت وارسا و یا ناتو، دفاع از کومیکان و یا « دنیای آزاد» نسبت به منافع ملی افغانستان برجسته گی دارد. این نبشته مقدمه وتمهیدیست برای بحث همه جانبه درمورد علل وانگیزه های کودتای هفت ثور، نتایج کودتای هفت ثور درافغانستان ومنطقه و تا حدی به سویه جهانی از یک سو، ارزیابی طرح ها وعملکرد های مخالفین رنگارنگ و ریز و درشت کودتای هفت ثور پیش از کودتا و بعد از آ ن و چگونگی پیدایش زمینه های برای پیدایش و ایجاد جریان و پروسه حالت موجود افغانستان و منطقه و سطح جهانی درجریان جنگ سرد و بعد از آن تا امروز و در پایان ارایه طرحی با درس آموزی از دردناکترین روزها و لحظات افغانستان.
شما امروزنخستین بخش این نبشته را به خوانش میگیرید و در آینده نه چندان دور من بازهم نتایج تحقیقات فردی ام راخدمت شما ارایه خواهم کرد.
از کنفرانس با ندونگ در اندونیزیا و شرکت سردار محمد نعیم و هییات معییتی افغانستان و پایا ن کنفرانس و سفر جمال عبدالناصر و هییات بزرگ از دهلی به کابل و سرانجام نضج و قوام یافتن پیمان کشور های غیر منسلک هم در حدود نیم قرن میگذرد. اگر دکتو ر سوکارنو و بیشتر از یک ملیون نفر در اندونیزی بخاک وخون کشیده شدند و سوهارتو به قدرت رسانیده شد. باانهم خط کشورهای غیر وابسته و یا غیر منسلک به پیمان وارسا و یا ناتو.هم داشت شکل میگرفت.
طرح پلان های پنجساله اول و دوم و سوم و پلان هفت ساله بعد از کودتای بیست و شش سرطان 1352در افغانستان همه حاکی از آن است که در منطقه تحت نفوذ شوروی که بعد از کنفرانس یالتا در جریان جنگ دوم افغانستان تقریبا جز آن ساحه بشمار میرفت، تغیراتی رونما میگردید. کنفرانس کمپ دیوید که میان خروشف و کندی و هییات آن ها برگذار شده بود، توافق در مورد « مسابقه مسالمت آمیز اقتصادی» در جنگ سرد را نشان میدا د. با نگاهی بسیار مختصر به اوضاع نیم قرن گذشته و چگونگی نفوذ دو قطب موجود آن زمان در جهان و سربلند کردن کشورهای غیر منسلک در می یابیم که نیروی نیابتی ای در افغانستان در دوران جنگ سرد شکل گرفت. که یکی بنام دفاع از« انتر ناسیونالیسم پرو لتاری» از خط مشی ماسکو دفاع میکرد و دیگری بنام مبارزه برضد کمونیسم صف آرایی مینمود. نفوذ از مراجع بالایی قدرت در دولت و هیات حاکمه تا محافل خرد و بزرگ در مدار جنگ سرد و جنگ نیابتی شکل میگرفت. یکی طرفدار نفوذ بیشتر شوروی و اقمارش در افغانستان بود ودیگری از امریکا و متحدینش. نخبه گان سیاسی در دولت و اطراف دولت نمیتوانستند تمایل شان را به یکی از کمپ ها پنهان سازند.
زیر نام مبارزه مسابقه مسا لمت آمیز تدارک برای مسابقه قهر آمیز گرفته میشد.
موجودیت افغانستان به مثابه کشور محاط به خشکه و کشمکش با پاکستان و ایران در نیم قرن اخیر تاثیر مستقیم بالای دولت وهیات حاکمه افغانستان داشته است.
مردم افغانستان در مجموع از طرف دولت و حاکمیت در تاریکی نگهداشته شده بود. مردم از احوال گیرک میترسید و به یک دگر میگفت که :
« دیوار ها سوراخ دارد، سوراخ ها موش دارد وموشها گوش دارند» پس مردم حتی ازسوراخ های دیوارهای خانه ای خویش میترسید و در یک فضای جدایی کامل میان دولت و مردم و نبودن سازمانها و محافل مدنی، « دولت خداداد افغانستان » هرچه دلش میخواست با رعیت و زیر دستانش میکرد. مردم از پیش روی عسکر و پشت سر قاطر سرکاری تیر نمیشد.
من توجه شمارا به چند مطلب جلب مینمایم تا با هم بتوانیم ریشه های کودتا های بیست وشش سرطان و هفت ثور و کودتاهای بعدی را ولو بطور نیمه شفاف ببینیم. در بالا از « چتر حمایتی امریکا» سخن گفتم. اینک توجه شمارا به یاد داشت از « خاطرات سید قاسم رشتیا» جلب مینمایم :
« موضوع چتر حمایتی امریکا :
با رویکار آمدن (آیزنهاور) بعد ازاینکه سیاست ( جان فاستر دالس) وزیر خارجه امریکا جهت تشکیل پکت بغداد و پکت جنوب شرق آسیا برای حلقه کردن اتحاد شوروی و چین روی کار آمد، یک پیشنهاد به افغانستان هم داده شد که در آن ذکر شده بود: « ممالکی که خود را در خطر کمونیسم احساس میکنند، میتوانند از امریکا در خواست حمایت نمایند، امریکا حاضر است چتر حمایتی خود را بالای سر آنها قرار دهد»
البته این پیشنهاد برای ممالکی که خود شان داخل پکت بغداد و جنوب شرق آسیا بودند کدام ضرورتی نداشت. هدف آنها مخصوصا متوجه ممالک بیطرف و غیر منسلک این منطقه بود، اما جوا ب دادن به این پیشنهاد بسیار مشکل و دارای باریکی های زیادی بود. اگر پیشنهاد فوق قبول میشد معنی آنرا داشت که به درجه اول اتحاد شوروی و بعد چین را ملتفت میساخت که ما نسبت به آنها مشتبه بوده و خوف واندیشه داریم، و اگر آنرا رد میکردیم معنی آنرا میداد که اصلا به چتر حمایتی ضرورت نداریم. یعنی از طرف همسایگان بزرک کمونیست خود هیچ گونه خطری را احساس نمی نماییم، که این بذات خود تسلیم بلاشرط به همسایگان مذکور و سپردن کشور را به مرحمت آنها افاده میکرد.
پیشنهاد توسط یک دپلومات کهنه کار امریکایی بنام « جیمز ریچاردز James Richards به حکومت افغانستان سپرده شدو روی این موضوع مجلس وزرا دایر گردید. مباحثات طول کشیدو اکثریت به این نظر بودند که این پیشنهاد رد گردد. من در این مباحثات زیاد تر سهم گرفتم و طرفدار آن بودم که بطور قطع رد کردن این پیشنهاد کار بسیط نیست، زیرا اگر عملا کدام تاثیر نداشته باشد اثرات روحی آن زیاد خواهد بودو چنان وانمود میشود که ما دربلاک مخالف قرار داریم وآینده روابط ما با بلاک غرب کلا قطع خواهد شد ویک حالت غیر مطمئن را رویکار خواهد آورد. از طرز مباحثات معلوم میشد که سردار نعیم خان که وزیر خارجه و شخص مسؤول بودند طرفدار رد شدن این پیشنهاد بودندو عده ای زیاد وزرا هم نظریه شانرا تایید می کردند. برخلاف همیشه، این بار من مخالف نظریه شان قرار گرفتم. چون ماه رمضان بود ومجلس طول کشید، قرار شد همه برای افطار رخصت شوند وشب این مجلس دوباره در منزل سردار محمد داود خان دایر گردد. درمجلس دوم من هردو جنبه این موضوع را به وضاحت شرح دادم. سردار محمد نعیم خان گفتند خوب است خود شما برای این موضوع یک فرمول پیدا کنید.عرض کردم اشکالی ندارد ما برای آنها جواب میگوییم که کلمه«کمونیستی » را از این پیشنهاد حذف نمایند زیرا ما عجالتا از طرف اتحاد شوروی کدام خطر را احساس نمی کنیم و اگر کدام خطری متوجه ما با شد، از طرف پا کستان خواهد بود که متحد خود شان است. اگر آنها این کلمه را حذف کنند حاضریم تا از پیشنهاد شان استقبال نماییم. سردار محمد نعیم خان تبسم کرده گفتند شما به گمانم دکترین ایزنهاور را نخوانده اید. این که درآن ذکر هیچ تبدیل و تغییر در آن امکان پذیر نیست و به حیث نماینده مخصوص رییس جمهور امریکا آنرا برای توضیح وشنیدن دلایل طرف مقابل با خود آورده است. گفتم عفو میخواهم من اینرا میدانستم اما با وجود آن یقین دارم که حکومت امریکا چنین پیشنهادی را که در آن هیچ گنجایش تبدیل و تغییر نباشد بالای چندین مملکت مختلف که هرکدام آن از خود مشکلات، شرایط و موقف های خاصی را دارند تحمیل نخواهد کرد. با وجود آن عوض اینکه به آقای ریچاردز جواب رد بدهیم اگر بااین شکل ارایه شود یک جواب نرمتر بوده و شکل یک پیشنهاد متقابله را خواهد داشت که درآن صورت روابط ما باغرب قطع نشده و راه مفاهمه باز خواهد ماند. در تمام دوران مباحثات سردار محمد داود خان گوش میکرد وحرفی نمی زدند. وقتی گفتار من تمام شد، سردار محمد داود خان داخل مباحثه شده گفتند: «من طرفدار نظریه آقای رشتیا میباشم» و بعد از یک مبا حثه کوتاه همه به این فیصله رسیدند که به وزارت خارجه صلاحیت داده شود تا همین پیشنهاد متقابله را به نماینده رییس جمهور امریکا بسپارد. اگر قبول شد برای ما یک موفقیت بزرگ است و اگر نشد باز هم در ریکارد وزارت خارجه باقی خواهد ماند. سردار محمد نعیم خان بزرگواری کرده این نظریه راقبول کردند. اتفاقا اقای (ریچاردز) این پیشنهاد را باخود برده و مورد قبول حکومت امریکا قرار گرفت. خوشبختانه درآن موقع نه کدام واقعه رخ داد و نه ما محتاج به چتر حمایت امریکا شدیم. » (خاطرات سیاسی سید قاسم رشتیا صفحه 121 تا 123 )
لابد خواننده های ارجمند خواهند پرسید که این مساله چه ربطی به موضوع کودتای هفت ثور 1357 دارد؟
شاید برخی از اعضای بلند پایه ایکه از فرکسیون های پرچم وخلق و دیگران شریک در قدرت بودند.، گفتار بالا را دال بر گویا حقانیت خود شان جلوه دهند و عده ای که هم اکنون زیر «چتر حما یت امریکا : » تکیه برقدرت واقتدار و تاسیس پایگاه های نظامی را توجیه کنند.
« چتر حمایت امریکا » آنزمان برای توجیه « حلقه کردن اتحاد شوروی و چین » مطرح بود و اینکه طناب دار به حلق شوروی آویخته شد و پوتین از فروپاشی شوروی به مثابه فاجعه ژئو پولیتیکی قرن سخن میگوید کمربند محاصره ای چین تنگ تر میگردد. و ملا محمد عمر و ملا و شرکا ابزار و توجیه تبلیغاتی برای استراتیژی است که بعد از جنگ دوم جهانی مطرح شده و اینک بعد از فروپاشی شوروی و پکت وارشا و اقمار شوروی درخدمت جهانی شدن قرار میگیرد.
نیروهایی که به نیابت از شوروی آنزمان و برضد امریکا و متحدینش سر وسامان یافتند، بوسیله کودتای هفت ثور به اقتدار رسیدند.که من حرکت و نظم درونی آنهارا با ارایه اسناد درونی وبیرونی فرکسیون های متعدد « حزب دیموکراتیک خلق » آن روزه و پیش از کودتای هفت ثور وبعد از آنرا در بخش های متعدد این بازنگری مطرح خواهم ساخت. نیروهای که به نیابت از امریکا و غرب در افغانستان شکل گرفته بودند. از بدو پلان پنجساله اول تا کودتای داود در 26 سرطان و پیش و پس از آن تاامروز یکی به دنبال دگر به اشکال خونین و غیر خونین جلوه گر شده اند. یک عده زیادی هنوز در قطار ذخیره و یا ریزرف اند. و به گفته راننده ها ی کابلی، هنوز افراد شتپنی منتظر قدرت اند تا زیر چتر حمایتی در مواقع گویا اضطراری به میدان آورده شوند. ـ اینک «امریکا را ه های حمایت از مر دم افغانستان را بررسی میکند » و طرفدار « همکاری دراز مدت با افغانستان» است و با تاسیس پایگاه های نظامی و باحضور هزاران سرباز امریکایی در افغانستان خواستار اسقرار تا وقت نامعلوم اند.
.....
. عجب روزگاریست نازنین من !
یک عده ای از دنیا بیخبر و باخبر به شکل خدایی خدمت گار در توجیه این حالت برآمده اند و عده انگشت شمار برمن زر و زور نشان میدهند تا انگشتم را بشکنم و از نوشتن خود داری ورزم.
برای آنهاییکه علاقمند خواندن مقاله های تبلیغی اند و با مرده باد گفتن وزنده باد گفتن عادت کرده و پرورش یافته اند، خواندن این بازنگری جالب نخواهد بود ولی برای آنهاییکه میدانند که تاحال مردم افغانستان قربانی اهداف نیروهای جهانی و منطقه و ایادی داخلی آنها شده اند، شاید جالب بوده و زمینه ای گردد برای بازنگری و تدوین یک استرایژی و تاکتیک های ملی دموکراتیک برای مردم امروز ونسل های فردای افغانستان، تا اینکه روزی افغانستان مستقل، آزاد ، آباد ، شگوفا ن ومترقی بوجود بیاید و نیاز برای توجیه « چتر حمایتی برادر کوچک.و بزرگ » یا « همسایه کبیر شمالی:» یا همسایه های توسعه طلب صغیر نباشد. اگر کمی بازهم به عقب برمیگردم یعنی اقلا به پنجاه سال به عقب.، این به منظوریست تا خطی برای امروز و فردا و اقلآ صدسال آینده را در جاده ناکوبیده بکوبم و ترسیم نمایم.
برمیگردیم به عقب : شاد روان سید قاسم رشتیا نوشته بود که :
«وقت پروگرام انکشاف دهات رویدست بود که کارآ ن به چندین وزارت خانه تعلق میگرفت. ما وزارت های ذیعلاقه را یکجا کرده و کمیته مختلط تشکیل دادیم و یک محل راهم برای آغاز عملیات انتخاب نمودیم.
در همین موقع پروگرام ( نقطه چهار ترومن) که مقصد آنها کمک های اقتصا دی و تخنیکی حکومت امریکا بود. در افغانستان تازه روی کار آمد. کار این شعبه هم شباهت زیاد به کارهای هییت امداد تخنیکی ملل متحد داشت و از همین جهت شعبات مربوط آنرا هم محض از لحاظ ارتباط موضوع بدون انکه در زمینه کدام فیصله از طرف مقامات بالا صورت گرفته باشد، دوایر مربوطه به صوابدید خود به ما محول می کردند. برای انسجام کار آمرین، هردو شق را یکجا نموده پیشنهاد کردم که یک پروگرام مشترک ترتیب نمایند تا از یک طرف از تکرارعمل و اختلاط کار و تشتت جلو گیری شود و از جانب دیگر بصورت همکاری نتایج بیشتر و بهتر بدست بیاید. آنها به خوشی این تجویز را قبول نموده یک پرو گرام مشترک بصورت WORKING PAPERS یا اوراق کار ترتیب نمودند که مقصد آن تمرکز وهماهنگی تمام فعالیت های امداد خارجی در افغانستان بود. واین موفقیت بزرگ بود که در عرصه کوتاهی نصیب ما گردید. از طرف دیگر موسسات اختصاصی مختلف ملل متحد به ملاحظه پیشرفت کار علاقمندی بیشتر به افغانستان نشان داده، تعداد متخصصین و سویه آنها بلند رفت و کارها رنگ و رونق تازه پیدا کرد.
من بکار خود راضی بودم . کار دلچسپی بود و فکر میکردم که بزودی موفق خواهیم شد به یک نتیجه مثبت برسیم مخصوصا که موضوع سروی منابع نفت زیر بحث بود و در آن باره با نماینده ملل متحد که یک هالندی بود مذاکراتی به عمل آمد و موافقه شده بود که یک هییات ملل متحد برای سروی بیاید. اگر چه روابط افغانستان با اتحاد شوروی شکل عادی داشت ولی بازهم یگانه اندیشه مخالفت با توسعه فعالیت های ملل متحد در افغانستان مخصوصا در صفحات شمال از طرف آن کشور متصور بود. با وصف این هنوز عکس العملی به میان نیامده و بنا برآن درحلقه ها حکومتی خوشبینی زیاد راجع به امکانات سهمگیری ملل متحد در بکار انداختن منابع طبیعی افغانستان و انکشاف دیگر شقوق و شیون مملکت موجود بود. به این قسم یکبار دگر خود را دریک جریان تازه و دلچسب سهیم وشریک میدیدم.ولی بازهم خود همین علاقمندی و حساس شدن موضوع سبب شد که مدت زیادی باین وظیفه باقی نمانم. جریان موضوع به این قرار بود که این انکشافات و ارتباط آن با پالیسی های بسیار مهم و حساس موجب آن گردید که اولیای امور بیش از پیش توجه خود را به اینطرف معطوف سازند وجریانات را در چوکات عمومی سیاست خارجی مورد مطالعه قرار دهند.
چنانچه موضوع نفت وخواهش افغانستان از ملل متحد برای افغانستان برای اعزام متخصصین ممالک بیطرف برای سروی منابع مذکور که بیشتر امکان پیدایش آن در صفحات شمال افغانستان متصور بود، از یک طرف و پالیسی جدید حکومت امریکا که در اثر جنگ کوریا قیودی را برای ممالک امداد گیرنده در قسمت تجارت شان با کشورها ی کمونیستی وضع کرده بود.تا مواد حربی به کشورهای کمونیستی صادر نشود. از طرف دیکر ایجاب میکرد که حکومت روی این ملاحظات پالیسی عمومی خود را به مقابل کشورهای بزرگ مورد ارزیابی و تجدید نظر قرار دهد. برای این مقصد مجا لسی را در وزارت خارجه دایر ساختند تا بامطالعه تمام جنبه های موضوع، موقف حکومت در برابر جریانات مذکور تثبیت یابد. واقعا درسالهای اخیر، بعد از ختم جنگ جهانی و دیتانت (DETENTE) تشنج زدایی که در روابط بین المللی رونما شده بود. بالاثر افغانستان، با استثنای ظهور قضیه پشتونستان، در روابط خود باکشورهای بزرگ تصادمی را احساس نمی نمود. اما دراین وقت به تعقیب در گرفتن جنگ کوریا و تشدید جنگ سرد بین کشورهای شرق وغرب دفعتا خود را برسر یک دوراهی مشاهده میکرد و نمی دانست که آیا محض براساس منافع خود از سیاست مستقلی پیروی نماید و یا اینکه مثل گذشته اولتر مراعات همسایه های خود را مد نظر داشته باشد. علاوه از دیگر جنبه های سیاسی چیزی که اتخاذ تصمیم را مشکلتر میساخت این بود که لست موادی که امریکا عدم صدور آنرا به کشور های کمونیستی شرط ادامه کمک های خود قرار داده بود، اشیایی از قبیل پشم و پنبه نیز شامل آن بود که ظاهرا مواد حربی نبود. در عین زمان برای افغانستان مهمترین اقلام صادراتی و وسیله عمده تولید مواد ضروریه حیاتی مردم به شمار میرفت. چون من در این وقت نماینده ارتباطی حکومت افغانستان با هییات امدادی ملل متحد بودم، کمک های حکومت امریکا که با اساس پروگرام نقطه چهار ترومن آغاز یافته بود و کدام مرکز جداگانه در دستگا ه حکومت نداشت، و هم نظر به ارتباط با همی فعالیت های این دو دستگاه تا اندازه زیاد عملا به وظایف من تماس پیدا میکرد. بنابرآن چنان اتفاق افتاد که من هم در این مجالس برای عرض معلومات دعوت شوم. مباحثات مجلس بطوریکه ذکر شد از جنبه های اقتصادی تجاوز کرده و به پالیسی های بسیار مهم سیاسی تماس میگرفت.
چنانچه در یکی از مجالس که درصدارت عظمی تحت ریاست شخص سردار شاه محمود خان صدر اعظم انعقاد یافت و در آن علاوه برعلی محمد خان وزیر خارجه و میرزا حیدر خان حسینی وزیر اقتصاد ملی، بعضی از مامورین وزارت خارجه نیز شرکت داشتند، مباحثه در اطراف جنبه های مختلف قضیه صورت گرفت. اصل موضوع و جان مطلب در این بود که اگر افغانستان به انتظار کمک های ا مریکا پیشنهاد آن کشور را قبول کرده و تجارت خود را با ممالک کمونیستی و به درجه اول با اتحاد شوروی محدود سازد. پس مواد خام یعنی پشم و پنبه خود را که خریدار عمده آن در انوقت شوروی بود، چه کند.؟ و از جانب دیگر به حیث یک مملکت بیطرف ما چطور زیر این قیود رفته میتوانیم و بالمقابل کمک های امریکا چه خواهد بود و از کدام راه ها بما خواهد رسید.؟
برسبیل عادت باز هم در این مباحثات سهم فعال گرفتم و پیشنهاد کردم که تقاضای حکومت امریکا بصورت تام و مطلق قبول نشود، زیرا کمک های امریکا یک چیز مجهول است، هنوز کمکی به میان نیامده و اگر هم عملی شود به پیمانه ابتدایی و محدود خواهد بود. اما جلب مخالفت و ضدیت اتحاد شوروی برای ما خطر آنی دارد.برعلاوه داخل کردن پنبه و پشم در کته گوری مواد حربی روی هردلیل ومنطقی که باشد نه تنها معقول نیست بلکه از نقطه نظر افغانستان که همین مواد اقلام عمده صادراتی آنرا تشکیل میدهد و حیات اقتصادی مملکت به آن تعلق دارد، قطعا قابل قبول نمیباشد. باید در مورد افغانستان این اقلام از زیر قید و شرط کشیده شود. باقی افغانستان کدام مواد حربی از خود ندارد که به اتحاد شوروی و دیگر ممالک بلاک شرق صادر نماید. از اینرو برای قبول تقاضای امریکا عملا کدام مانعی باقی نخواهد ماند. بنابرآن ما باید با امریکایی ها به همین اساس و بروی واقعیت های مملکت خود بحث و قناعت شانرا حاصل نماییم.
البته سپه سالار و علی محمد خان بیشتر از جنبه های اقتصادی متوجه عواقب سیاسی موضوع بودند و فکر میکردند که اگر دامنه جنگ سرد به طرف منطقه ما توسعه یابد و افغانستان احساس خطر نماید، برای پیش بینی چنین یک احتمال، وجود روابط حسنه و جلب علاقمندی امریکا لازمی خواهد بود. واقعا وقتی انگلیسها، که سالها خود را حامی افغانستان و در مواقع خطر مسئول مدافعه آن میشمردند، نیم قاره را ترک گفتند. خلای سیاسی بزرگی از این ناحیه احساس میشد.و همین مساله موضوع مهم سیاست خارجی افغانستان را تشکیل میداد که تاچندین سال این وضع دوام داشت تا اینکه در دوره صدارت سردار محمد داود خان با تثبیت سیاست بیطرفی مثبت و فعال و عدم انسلاک در پیمانهای منطقوی، سیاست خارجی اساسات ثابت و واضح بخود اختیار نمود. » (خاطرات سیاسی سید قاسم رشتیا صفحه های 94 تا 96 )
برای آنکه اندکی سیاست بیطرفی وغیر فعال را با ارایه اسنا د معتبر مطالعه نماییم، لحظه ای بر میگردیم به سالهای 1967 تا 1970 و رشته سخن را به شادروان عبدالحکیم طبیبی واگذار میشوم تا بخوانیم که او چه دیده وشنیده است.
«در جریان باز دید رسمی اعلیحضرت پادشاه افغانستان از جاپان حادثه مهم و غیر مترقبه ای اتفاق افتاد که لازم به یاد آوریست. در آن وقت مرحوم نور احمد اعتمادی صدر اعظم افغانستان بود که در دوره کارش روابط افغانستان و شوروی نزدیک و صمیمانه بود. زمانیکه معاون صدراعظم عبدالله یفتلی، وزیر تجارت وقت داکتر نورعلی و عده دیگر از وزرا و مامورین عالی رتبه برای همرا هی با پادشاه در مسافرت رسمی اش به جاپان تعیین گردیدند، صدر اعظم طی جلسه کابینه به وزرای متذکره هدایت اکید داده بود که از امضای هرنوع قرار دادی باجاپان جلو گیری به عمل آورند و باز دید پادشاه بایست صرفا یک بازدید دوستانه باشد. طی یک ملاقات خصوصی با اعلیحضرت پادشاه افغانستان برای شان توضیح نمودم که جاپان یگانه کشور پیشرفته صنعتی، اقتصادی وکلتوری است که با اساس قانون اساسی اش با وجود پیشرفت بیسابقه اقتصادی و صنعتی خود، تمایلات تفوق طلبی نظامی ندارد، بنا من از مقامات مربوطه تقاضا نموده ام تا یک قرار داد کلتوری و فرهنگی با جاپان را تهییه وغرض انکشاف روابط کلتوری و فرهنگی قرار داد متذکره را با جلا لتمآب (ایچی)
وزیر خارجه جاپان به امضا رسانند. به همین رابطه تذکر دادم که چرا باید کشور ما به کشوری چون شوروی و یا یک کشور غربی دارای تمایلا ت تفوق طلبی وابسته باشد. در حالیکه جاپان قدرت نظامی ندارد و ابدا نمیتواند در افغانستان مداخله نظامی کند.پس چرا از این کشور تقاضای کمک تخنیکی و صنعتی ننماییم ؟
مهمتر آنکه بنا بر شرایط جیوپولیتیکی، افغانستان دارای معادن با اهمیت آهن و مس می باشد که جاپان به آن احتیاج مبرم دارد اگر درجریا ن مسافرت و بازدید رسمی فعلی، اعلیحضرت شما از جانب جاپان بخواهند تا ما را در ساحه استخراج معادن و استفاده مفید از ذخایر آن کمک و همکاری نمایند، قدم موثری در رابطه برداشته خواهد شد. حضور شاه با این مشوره من اظهار موافقت نمود. اما حین طرح موضوع با آقای یفتلی معاون صدراعظم و داکتر نورعلی وزیر تجارت که پادشاه را دراین بازدیدش از جاپان همراهی میکردند، آنها برایم تذکر دادند که مجلس وزرا برایشان هدایت اکید داده تا هیچ نوع موافقه اقتصادی با جاپان به امضا نرسانند، چه درغیر آن مراتبی نا رضایتی همسایگان ما فراهم خواهد شد.
وقتی موضوع را دوباره با پادشاه در میان گذاشتم خوب به خاطرم دارم که گفت « اگر افغانستان یک کشور مستقل و آزادست پس چرا باید از دیگران ترسید؟ ما باید از دانش تخنیکی هرکشوری برای اعمار افغانستان و رفاه وآسایش مردم آن استفاده نماییم»
با درک این اشاره صریح که مبین توافق شاه با نزدیکی باجاپان و استفاده از دانش تخنیکی آن کشور بود، بلا معطلی در صدد آن شدم تا مذاکرات و بازدیدهای متخصصین جاپان را با پادشاه افغانستان سازمان دهم و از عده زیادی آنها خواستم تا به اقامت گاه اعلیحضرت آمده و در رابطه با مسایل عملی و کمک های جاپان در ساحه استخراج معادن افغانستان مذاکره و مفاهمه نمایند، ولی باتاسف، این امکان کمک های تخنیکی و اقتصادی جاپان در اثر مداخله آنی کشورهای ذینفع دیگر از هم پاشید. اما این ژست ظاهر شاه در زمینه قبول امداد تخنیکی و ارسال متخصصین جاپانی برای استخراج معادن افغانستان، بنا بر تبارز موقف مستقل و آزاد افغانستان قسمتی از تاریخ سیاسی کشور مارا میسازد» (خاطرات دکتور عبلدالحکیم طبیبی – صفحه های 117 تا 118 )