صفحه نخست > دیدگاه > در حاشیه ای ترور احمد ولی کرزی و مروری بر رویداد های ګذشته

در حاشیه ای ترور احمد ولی کرزی و مروری بر رویداد های ګذشته

پرویز "بهمن"
شنبه 8 اكتبر 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

قسمت نهم وپایانی

این بخش که بخاطر شهادت استاد پروفیسور برهان الدین ریس جمهور پیشین به تاخیر افتید میخواهم درارتباط آن نیز چیزهای خدمت خواننده ګان عرض نموده وبعد به این پرسش باید پاسخ بیابیم که راه حل منطقی برای ایجاد دولتهای پایداریکه منبعث از اراده ای ملت باشد واراده ای ملت را در افغانستان کنونی بتواند تمثیل کند چی است. خواست پشتونها ازاقوام ساکن غیر پشتون وازجامعه ای جهانی چی است؟ چرا مسأله زبان پشتو درافغانستان وپاکستان درمیان پشتونها به یک شمشیر دولبه تبدیل شده است واز آن به عنوان یک ابزار سیاسی استفاده میګردد چنانچه که هر وقتی که پای منطق تعدادی ازفاشیستان پشتون می لنګد خودرا به کوچه حسن چپ زده و برای ګریز ازبیان حقیقت ، قضه را رنګ عادی جلوه داده و میګویند که زبان صرف یک وسیله ء افهام وتفهیم است وبس، هیچ فرقی نمیکند اګر انسان پشتو صحبت کند یا فرانسوی یا اردو یا هم انګلیسی .، واما زمانیکه یکی از ګوینده ګان فارسی زبان به عوض کلمهء پوهنتون نامانوس دانشګاه را استعمال میکند آنوقت چرا قضیه رنګ حقوقی وملی را بخودمیګیرد؟ وزیر نام ترمینالوژی ملی نزد هزار قاضی کور و رشوت خور صورت دعوا جور میشود، اګر زبان صرف وسیله ای افهام وتفهیم است چرا پشتونها درمقابل زبان فارسی حساسیت دارند؟ زبانی که پدر وپدرکلانهای شان با آن انس والفت داشتند، با این زبان به رشد فرهنګی وبلوغ سیاسی رسیدند باسواد شدند، تحصیل کردند شخصیت شدند، تالیفات علمی وتاریخی ازخودشان بجا ګذاشتند چرا پشتونهای امروزی درمقابل این زبان حساسیت دارند؟ چرا این زبان را پشتونها امروز مال خودشان نمیدانند ؟ نفرت وکینه ای شترمانند ودو رویی پشتونها دربرابر زبان فارسی ازکجا آب میخورد؟ امروز پشتونهای که صد درصد قادر به تکلم ونوشتن به زبان فارسی هستند چرا با این زبان صحبت نمیکنند وبرای اظهار نفرت شان اززبان فارسی باوجودیکه خوب میدانند که مخاطب شان دربرنامه های رادیویی وتلویزیونی فارسی زبانها اند ولی مثل شتریکه دربرابر چیزی کینه ګرفته باشد دغ دغ دغ دغ را از اول برنامه الی اخیر برنامه ادامه میدهند علت چیست؟ . چرا ګاهی پشتونها زمانیکه مناطق سرحدی ازطرف قوای پاکستان مورد حملات توپخانه وسلاح های ثقیل قرار میګیرد بطرف اقوام غیر پشتون افغانستان رجوع میکنند واز آنها دربرابر هژمونیزم پنجاب به بهانه ای افغانیت و وحدت ملی استفاده می برند اما زمانی که منافع شان تامین شد بار دیګر ازهمان پاکستان وپشتونهای آنطرف مرز علیه فارسی زبانان وغیر پشتونهای اینطرف مرز طالب کمک ویاری میشوند؟ آنوقت همه را نوکر ایران وفارس های مجوسی ګفته به کمک عرب وعجم آنهارا قتل عام میکنند و سرود های انتقام اشرف وسوختاندن اصفهان ودشمنیی های ګورګین ومیرویس خان را زمزمه نموده و افغانستان را با این همه تاریخ مکتوبش در زبان فارسی ، جزو کشورهای فارسی زبان نمیدانند؟ مګر چه کسی میتواند ازین حقیقت آشکارا چشم بپوشد که خاستګاه زبان فارسی، مهد زبان فارسی، بلخ باستان یعنی ام البلاد است وسرزمین کنونی افغانستان تا کاشغر و دهلی واز دهلی وکاشغر تا حوزه بالقان همه وهمه شامل یک حوزه ای تمدنی فارسی زبانها بشمار میرود وتمام ملت های این سرزمین ها باهمه ای تنوعات قومی وایتنکی شان همه فارسی ګو بودند وتا امروز درکشور یوګوسلاویای سابق هنوز نامها والقاب تاریخی زبان فارسی رایج است. درین حوزه ای تمدنی بزرګ ازنظر تاریخی نقش زبان پشتو بحیث یک زبان مستقل وجدا از فارسی درکجای تاریخ وجغرافیه قرار دارد؟ معنای این موضوع چیست که امروز حرکتهای نمایشی توسط ا بقایا و اولاد های غیر شرعی محمدګلخان مومند در زادګاه مولانای بلخ ، زیر نام جنبش های ادبی زبان پشتو یا به اصطلاح خودشان ( دام البلاد ادبی خوځښتوته) راه افتیده است ؟

چقدر این به اصطلاح ادبی خوځښتونه دربلخ سابقه ای تاریخی دارد؟ هدف برګذار کنندګان این محافل به اصطلاح ادبی زبان پشتو در زادګاه عنصری بلخی ومولوی چی است؟ اګر آقایون پشتون ، معتقد اند که افغانستان کشور فارسی زبان نیست پس تا قبل ازکودتای ثور کدام زبان در دفاتر ودیوانهای رسمی لشکری وکشوری افغانستان مرعی الاجرا بود؟ زمانیکه یک اوغان به سطح طارق بزګر وسرلوچ مرادزی وقریب رحمان سعید، مسوول ونویسنده های چتل نماهای دعوت و تول اوغان وبینوا و امثال شان با اصرار ودیده درایی بی مانند، مدعی میشوند که افغانستان کشور فارسی زبان نیست چرا از خودشان نمی پرسند که لا اقل نکاح نامه ها یا طلاقنامه ها والدینشان به کدام زبان نوشته شده است؟ چرا هرکی طرفدار سچه سازی زبان فارسی وپیوند های فرهنګی با همزبانان شان درسطح منطقه باشد باید برچسپ نوکری ایران را برجبین بخورد؟ چرا فارسی زبانها حق نداشته باشند که نویسنده ګان پشتون را نوکر پنجاب وآی اس آی بدانند؟ قبل از رونق ګرفتن وسایل اطلاعات جمعی وانترنت زبان پشتو درکجای افغانستان کارایی رسمی داشت؟ این ګرامر سازی ها و واژه سازی های بی رویه که اکنون پشتونها آنرا (لیګدود) و(ګردود) نام ګذاری کرده اند چند سال سابقه تاریخی دارد؟ چرا نویسنده ګان تازه بدوران رسیده ای پشتون اعتراف نمیکنند اګر اکثر مضامین ومقالات شان نزد توده های پشتون بخوانش ګرفته شود اصلا قابل فهم نیست؟ زبانیکه قدرت تحرک وپویایی درمیان متکلمان خودش را نداشته باشد وتوازن منطقی میان زبان ګفتاری ونوشتاری موجود نباشد چګونه میتواند غیر پشتونها را قانع بسازد تا این زبان را فرا ګیرند ویا این زبان بنویسند؟ آیا کدام قندهاری پشتون قدرت خواندن و فهم و درک یک مقاله ای عادی مجاور احمد زیار را دارد؟ چرا هرکس وناکس درزبان پشتو به خود صلاحیت داده است که هرروز یک واژه ای جدید اختراع کند. نوشته های رحمت آریا مترجم پرده نشین و با حجاب پشتون را در چتل نمای اوغان جرمن انلاین بخوانید که درهرمقاله یک واژه ای من درآوردی به آن اضافه میشود، مثلا قبلا واژه های : قوماندان وقوماندانی وقومانده در زبان پشتو وفارسی مروج بود که حالا آقای رحمت آریا لطف کرده نامش را ګذاشته است: بولندوی، بولندنه، بولند، درحالیکه این ..... فراموش کرده است که بول به فتح (با) وسکون (واو) در مکالمات روزمره ای پشتونها درقندهار همانا شاشیدن است . درحالیکه بولندوی به ضم (ب) بخاطر عدم اشتراکش با فعل شاشه وشاشیدن باید بالای سرخود ضمه را داشته باشد . اما مهمتر ازهمه این است که باید تشریح ګردد که این اصطلاح را آقای رحمت آریا ازکجا کشف کرده است؟ مصدر اصلی این اسم غیر جامد وقابل اشتقاق جدید الاختراع آقای رحمت آریا درکدام ولایت افغانستان با پاکستان میان پشتونها کار برد عملی دارد؟ همچنان واژه ای تازه ای جدید دیګر بنام (وراشو) که خودشان آنرا مباحثه یا (بحث کول) ترجمه کرده اند درکجا ریشه دارد؟ ریشه ای اصلی این اختراعات درکجا غرس شده است که جز خود آقایون دیګران از آن بی خبر مانده اند؟ بهمین ترتیب یک نویسنده ای دیګر بنام یوسف هیواد دوست واژه مشهور( سنډر غاړی) که همانا آواز خوان معنا میدهد وهمیشه میان پشتونها معمول ومشهور بوده آنرا به (سندر بول) تبدیل کرده است که خواسته است که ازخرهای مماثلش پس نماند. زیرا شنیده است که اګر یک خر ازخر دیګر عقب ماند بینی اش قابل بریدن است، حال درین مسابقه خردوانی واژه سازی سرنوشت زبان پشتو وفرهنګ پشتو در افغانستانیکه آن را کشور فارسی زبان نمی دانند بکجا می کشد؟ این چه مسخره ګی است؟ مګر با این ترفندها میشود که همچو زبانی را بالای احاد یک ملت با فرهنګ تحمیل کرد ونامش را زبان ملی ګذاشت؟ آیا زبان پشتو اینقدر ریشخند وپیش پا افتاده است که هرکسی به میل ورغبت شخصی خود یک کلمه ای من در آوردی را بنام پشتو وارد میدیا بسازد؟ ډومپکی، سرغړه، ډوربنو، سمپګی، سوربړۍ، بربړه این مهملات چه معنا دارد؟ چه نتیجه ای منطقی ازین همه تالیفات واختراعات لغوی آقایون رحمت آریا ، ګوهررحمن ګوهر ولطیف خان بابی حاصل میګردد؟ مګر این همه توهین ، ریشخند زدن وتمسخر نمودن به انسانهای یک سرزمین نیست؟ با این تاکتیک ها زبان تاریخی یک ملت خراسانی وآریایی را که همانا فارسی شیرین است ازبین بردن وآنرا با چنین زبانی تعویض کردن فاشیزم قبیلوی نیست پس چی است؟ این مضحکه چرا پایان نمی یابد بلکه هرروز به ابعاد وسیع آن افزود میګردد چه دستهای مرموزی زیر نام غنی ساختن زبان پشتو درحقیقت با تاریخ پربار مردمان این سرزمین میخواهند بازی کنند؟ مضحک ترازهمه اینکه قاعده ګزاران نوشتاری این زبان میان خودشان توافق نظر ندارند، معلوم نیست که پشتوی درست وقبول شده ای رسمی را ګوینده ګان ونویسنده ګان کدام سمت پشتون نشین بکار میبرند؟ چهار ګونه (یا) ی که پشتو ټولنه درزمان شاهی وضع کرده است اصلا کاربرد عملی میان پشتونها ندارد، درچنین حالتی چرا یک فارسی زبان حق نداشته باشد که زبان پشتو را یکی از زبانهای پاکستانی بخواند؟ زیرا هم ازنظر کمیت ، تعداد پشتونهای پاکستان بیشتر از پشتونهای افغانستانی است وهم ازنظر کیفیت میزان کار فرهنګی در زبان پشتو نسبت به پشتونهای افغانستان صد برابر بالا است تنها اګر بخش تولید فلم های هنری سینمایی پشتو را درپاکستان زیرمطالعه قراردهیم ، در پاکستان تولید فلم های سینمایی به زبان پشتو با افغانستان هیچ قابل مقایسه نیست میتوان ګفت بعداز تولید فلمهای هندی بالیوود درمنطقه ای جنوب شرق آسیا فلم های پاکستانی پشتو درمقام دوم قرار میګیرد، بهمین ترتیب بزرګترین شاعران زبان پشتو درپاکستان زنده ګی کرده اند یا اینکه همانجا مدفون اند، حمید مومند، رحمان مومند مشهور به رحمان بابا، خوشحال خان ختک که آنرا پشتونها مرد قلم وشمشیر میدانند، ازشاعران معاصر، حمزه شینواری، اجمل ختک، ازمنتقدان ادبی قلندرشاه مومند که جعلی بودن کتاب پته خزانه را ثابت کرد، ازسیاست مداران ومبارزان خان عبدالغفارخان، خان عبدالولی خان، خان افضل خان، خان اسفندیار ولی لطیف افریدی ، ازآواز خوانان سردارعلی تکور، زرڅانګه، خیال محمد، همه وهمه آنطرف خط سرحد قرار دارند. ازنظرکمیت ونفوس جمعیت انسانی،. امروز درپاکستان سی ملیون پشتون درکشور دوصد ملیونی پاکستان زیر بیرق اسلام آباد زیست می نمایند درحالیکه مجموع نفوس افغانستانی ها جمع تاجیک وازبیک وهزاره واقوام دیګر تاکنون به بیست ملیون تخمین زده شده است، پس بادرنظر داشت این فاکتورهای زنده چه کسی حق دارد که خودرا میراث دار زبان پشتو بدانند پشتونهای افغانستان یا ازپاکستان؟

اګر تمام این پرسشها را یکطرف بګذاریم اظهارات نبی مصداق یکی از فاشیستهای رسوای تاریخ درامریکا با بخش پشتوی رادیو بی بی سی خیلی جالب است . نبی مصداق که حالا زیر نام مستعار بیل ریچاردسن نوشته های انګلیسی خویش را بخورد مردم میدهد دریک مصاحبه ای رادیویی خویش دربخش پشتوی بی بی سی خاطره اش را از اولین روزهای ایجاد برنامه های پشتو دربی بی سی بیاد آورده و میګوید: درسالهای اشغال افغانستان توسط شوروی ما چند نفر پشتونیکه سالها درلندن زنده ګی میکردیم ، خواستیم که درپهلوی برنامه های اردو و فارسی رادیوی بی بی سی صرف برای پانزده دقیقه یک برنامه ء خبری را بګنجانیم ولی مسؤولین بی بی سی یکسال منتظر دریافت اجازه حکومت باکستان ماندند. آقای مصداق ګفت : مسؤولین بی بی سی درآنزمان بما ګفتند که اګر حکومت باکستان موافقه نکند ما اجازه نشر برنامه ها بزبان پشتو را درکنار برنامه های فارسی و اردو داده نمیتوانیم. به قول مصداق بعدازیکسال چانه زنی با مقامات پاکستان سرانجام حکومت باکستان موافقت اش را بخاطر نشر برنامه های پښتو به بی بی سی ابراز نمود.. از سخنان آقای مصداق چنین برمی آید که نماینده ګی فرهنګی پشتونها را درزمان اشغال افغانستان توسط روسها باکستان عهده دار بوده است، درعین حال پاکستان حساسیت موضوع را نیز درک کرده بود که مبادا این برنامه ها برای پشتونهای پاکستان برنامه های تجزیه طلبانه را روی دست نګیرد، اما زمانیکه باکستان مطمین شد که چنین چیزی ازطرف بی بی سی وانګلیس علیه پاکستان وجود ندارد آنګاه پاکستان موافقت خویش را مبنی بر آغاز پانزده دقیقه برنامه خبری ابراز نموده است. به نظر بنده اګر امروز این پرسشها وصدها پرسش دیګر را حل نکنیم فردا مردم افغانستان ونسل های بعدی چه پشتون وغیر پشتون را دریک حالت سردرګمی قرار خواهیم داد ویا حتی در آتش سوزان خواهیم انداخت آتشیکه برهیچ کسی رحم نمیکند، آنګاه نسل های بعدی ، امروزیان را محکوم خواهند کرد که چرا یک سرزمین بی هویت وبی تاریخ را به آنها به ارث ګذاشته ایم.

بنا بخاطر حل موضوعات مجبوریم که همه این مسایل را بدون حب وبغض شخصی مورد کنکاش قر اردهیم . تاجای که این قلم از فحوای نوشته های ناسیونالیستهای پشتون درک کرده ام پشتونها خودشان را در منطقه مانند کردها وبلوچها محروم احساس میکنند که سرزمین دارند ولی دولتی که بتواند هویت ملی آنها را بحیث خلق پشتون تمثیل کند وجود نداشته وندارد البته منظور بنده بیشتر پشتونهای پاکستانی اند که کمیت بزرګی از پشتونها درآنجا زنده ګی میکنند، کسانیکه درتاریخ ازنام پشتون درین طرف مرز یعنی افغانستان کنونی به قدرت رسیده اند ازمتن جامعه پدوی پشتون برنخاسته اند، اکثر آنها توسط قدرت های خارجی براریکه ای قدرت تکیه زده اند و درحقیقت خود بشتونها را قربانی اهداف قدرت طلبانه ای خویش ساخته اند. واین محرومیت تا حد زیادی قابل درک است. پشتونها درطول تاریخ دارای یک حکومت ودولت منظم که بتواند قبایل پراګنده ای پشتون را جمع کند ومطابق زبان وفرهنګ شان دولتی را ایجاد کند محروم بوده اند. این موضوع باعث شده است تا قبایل پشتون همیشه قانون ګریز باشند زیرا قوانین مدون ازطرف دولتهای حاکم مطابق خواست وضرورت پشتونها تدوین نګردیده است. ازجانب دیګر بعداز شکست استعمار در جنوب شرق آسیا وتقسیم هند به دوکشور هندوستان وپاکستان، پشتونها بار دیګر قربانی توطیه انګلیسها ګردیده واز داشتن حکومت ملی محروم ساخته شدند. پشتونها ازیکطرف خودرا به هم تباران شان به افغانستان کنونی نزدیک میدانستند درحالیکه کابل نشینیان داخل ارګ شاهی که بنام پشتون ودرانی حکومت می راندند ولی درحقیقت با فرهنګ وزبان پشتو فرسنګها فاصله داشتند و از الحاق پشتونها به افغانستان جدا کراهیت داشتند. زیرا این الحاق ، توازن قومی وزبانی را به ضرر آنها کاملا برهم میزد. درینجا پشتونها خصوصا رهبران ناسیونالیست پشتون چون خان عبدالغفار خان وعبدالولی خان وخان افضل خان، میان دو سنګ آرد ګردیدند، الحاق شان به افغانستانی که زبان رسمی ودولتی آن فارسی بود با الحاق آنها به دولت جدیدالتاسیس پاکستان که زبان رسمی ودولتی آن انګلیسی و اردو بود هیچ تفاوتی نداشت، چه بسا که درحکومت جدیدالتاسیس اکثر آزادیهای دموکراتیک ومشروع درچوکات نظام فدرال نیز تضمین شده بود ولی درنظام پادشاهی قرون وسطایی کابل که همه چیز رنګ سمبولیک داشت چنین آزادیهای اصلا به چشم نمیخورد. در آن سالها درکابل حکومت های خاندانی دراثر فشار جامعهء جهانی مجبور شد که یک سلسله اقدامات نمایشی مانند دموکراسی تاجداررا روی دست بګیرد ولی به هیچ صورت مبارزات پارلمانی را درچوکات احزاب وګروه های سیاسی برسمیت نشناخت، بلکه بیشتر افغانستان را بطرف قبیله ګرایی سوق داد ونماینده ګان پارلمان دوران شاهی نه براساس علمیت وشایسته سالاری وفهم ودرک سیاسی بلکه براساس تعلقات و وابستګی های شان به قبایل وخاندانهای ژمین دار واستثمارګر وارد صحنه سیاست میګردیدند، این مسایل است که حالا پشتونهای دوطرف مرز بین المللی ورسمی دیورند را سخت عقده مند ساخته است اینها بخاطر ګرفتن این انتقام میخواهند از وضعیت پیش آمده توسط القاعده وناتو حسن استفاده را ببرند. ګاه، صدای استرداد اراضی از دست رفته را بالا میکنند وګاهی هم نعره ای مظلومیت پشتون را ازکشمیر تا بدخشان سر میدهند که درهردو صورت چیزیکه پشتونها آنرا آرزو دارند ایجاد یک حکومت پشتونی مطابق فرهنګ وزبان وعنعنات ملی پشتونها است.

آقای احمدجان آریوزی دریک قسمت از مقاله ای شان زیر عنوان ( یک هدف ویک راه ) راجع به ملت پشتون چنین می نویسند:« این یک واقعیت مسلم است که روز به روز شعور وآګاهی پشتونها افزایش می یابد وباګذشت هرروز وبالا رفتن شعور سیاسی ، پشتونها درک میکنند که تمام بشتونها چه در افغانستان وچه درباکستان همه ملت واحد اند وازیک پیکر واحد نماینده ګی میکنند این ملت دارای ویژه ګیها وخصوصات خاص ملی خود می باشد که به هیچ صورتی با اقوام دیګر این منطقه شباهت ندارد تا وقتیکه این ملت دوباره دریک جغرافیای سیاسی واحد جمع نګردد آوردن صلح وسلامتی وامن درین ګوشه ای ازدنیا کاملا محال است ماخذ:( سایت تول اوغان مقاله یوه لاره یو هدف احمدجان اریوزی)»

بناء با درنظرداشت این تیوری ، استحاله قومی واقعی وعملی درافغانستان کنونی میان اقوام مختلف این کشور که منجر به ایجاد یک ملت واحد ګردد کاملا یک امر خیالی به نظر میخورد، وچه بسا که آینده ای نسل های بعدی این سرزمین هم برای تاجیکها وازبیکها وهزاره ها وهم برای پشتونها خیلی خطرناک است. پشتونها نظر به تاریخ جعلی که مورخان پشتون برای شان ارایه داده اند درین فکر اند که این سرزمین یعنی افغانستان کنونی جمع مناطق پشتون نشین پاکستان تاقسمتهای کشمیر وپنجاب، همه وهمه مال پدری پشتونها بوده که جز پشتونها دیګر کسی حق سیادت واداره ای این مناطق را ندارد. پشتونها حالا احساس شان این است که تمام قدرت های بیرونی درصدد حذف فزیکی ومحو هویت فرهنګی وتضعیف نمودن پشتونها برامده و ازراه تقویه وتجهیز غیر پشتونها هم درافغانستان وهم درپاکستان جلو ایجاد یک حکومت مقتدر پشتونی رادرمنطقه ګرفته وبه تدریج هویت پشتونی را میخواهند به زباله دان تاریخ بسپارند. به عبارت دیګر چنانچه دربالا عرض شد پشتونها خودشان را مانند کردها وبلوچها از داشتن یک حکومت ملی براساس هویت فرهنګی شان محروم احساس میکنند. زیرا نه در افغانستان ونه هم درپاکستان براساس هویت پشتونی هیچ دولت ملی مطابق خواست پشتونها وجود ندارد.

اسلام ګرایی ومشکلات قومی درمنطقه:

. درینجا پای اسلام نیز می لنګد. یعنی اینکه اسلام نیزبحیث دین مشترک که هم پشتونها وهم غیر پشتونها در افغانستان وپاکستان ادعای پیروی آنرا دارند قوت واستعداد راه حل منطقی این معضل قومی را درین ګوشه ای از دنیا از دست داده است . لنګیدن بای اسلام درجنوب شرق آسیا از امروز آغاز نګردیده است، بلکه زمانیکه کشور بنګلدیش بحیث یک کشور مستقل مسلمان ازبطن پاکستان اسلامی تولد ګردید ، ناسیونالیستهای پشتون درباکستان را بیشتر جرأت بخشید تا صدای خویش را هرچه رساتر علیه اسلامګرایی بلند سازند. افراسیاب ختک یکی ازملی ګرایان پشتون چندی قبل دریک مصاحبه ای اختصاصی با بی بی سی ګفت: « امروز ما پشتونها درپاکستان ګرفتار دو بلا شده ایم: . بلای اولی همان ناسیونالیزم پاکستانی است که براساس آن باید تمام شهروندان پاکستان خودرا یک پاکستانی احساس کرده وهیچ قومی برقوم دیګر احساس برتری نکرده وهمه دربرابر قوانین وضعی باکستان منقاد باشند. درین بلا پشتونها باید زبان اردو یا انګلیسی را بجای پشتو فرا ګرفته ودرهر جا هویت پشتونی شان را فدای ناسیونالیزم پاکستانی سازند. بلای دوم همانا اسلام است که مطابق احکام این دین باید تمام مسلمانها بدون درنظرداشت رنګ وزبان وقوم وغیره همه باهم دریک کشوراسلامی زیست باهمی نموده ونداهای جاهلانه قومی را سرندهد. این دو بلا مانع بزرګی فرا راه هویت ملی پشتونها قرار دارد وناسیونالیستهای پشتون درمقابل مخالفان ایدیالوژیک خویش فقط یک سوال مختصر را طرح مینمایند اګر اسلام وملی ګرایی پاکستانی راه حل معضلات قومی وملی بود چرا بنګالی ها استقلال خویش را از پاکستان ګرفتند ومطابق هویت ملی خویش دولت بنګلدیش را تاسیس کردند؟» بادرنظر داشت حقایق فوق ملاها وروحانیون یا اسلام ګراهای که معتقد اند که دین اسلام می تواند این اقوام مسلمان را زیر درفش توحید جمع کند نیز به بیراهه رفته اند زیرا قبل ازهرچیز دیګر شهادت پروفیسور برهان الدین ربانی یکی ازبنیانګذاران نهضت اسلامګرایی در افغانستان توسط انتحاری های طالب پشتون نشان داد که در افغانستان نیز اسلام قدرت وتوانایی حل معضل قومی وزبانی را ندارد. امروز دراکثر کشورهای عربی شعار اخوانی ها واحزاب اسلام ګرا این است که : تنها اسلام راه حل تمام مشکلات بشری است. این شعار از کشورهای افریقا تا آسیا ګوشهای مردمان را کر کرده است که یګانه راه حل معضلات قومی واجتماعی مسلمانان همانا بازګشت به اسلام راستین است. اما تاکنون درهیچ یک ازکشورهای مسلمان کسی اسلام راستین را نه دیده و نشناخته است که این اسلام راستین چی است؟ ‌ذایقه ومزه آن چګونه است؟ همه کس مدعی است که وی به اسلام راستین وحقیقی چنګ زده است ودیګران همه بی راه وګمراه اند. کشورهای نظیر افغانستان ، پاکستان ویمن و الجزایر بهترین نمونه های از ین ګونه داعیه های رنګا رنګ اسلام خواهی اند که مسلمانان خودرا درشناخت وتشخیص بهتر اسلام راستین ګم کرده اند. هر طرف قتل وخون ریزی است ، به هرجا کشتن وترور است، وتمام این قتل ها کشتارها بنام دین صورت میګیرد، حتی کشتن مسلمانان توسط مسلمانان درمساجد نیز توجیه دینی یافته است، زیرا فرد انتحاری معتقد به این است زمانیکه یک کشور مسلمان ازطرف کفار اشغال شود، ومسلمانان دیګر از یاری وکمک برادر مسلمان خویش سرباز زنند آنها مسلمان نبوده ومساجدشان نیز هیچ پیوندی با اسلام ندارد ، بناء قتل آنها مانند قتل کفار اجر وثواب الهی را درپی دارد.

درشهرهای پاکستان سه نوع آذان متفاوت بګوش میرسد. دونوع مشهور آن همانا شیعه وسنی است ونوع سوم ، سنی های صوفی که قبل از آذان کلمات اضافی را در آذان اضافه کرده اند. پیروان هریک ازین سه فرقه مذهبی یکی دیګر خویش را مسلمان حقیقی ندانسته بلکه هرکی برحقانیت خود تاکید دارند. روزانه به صدها انسان بی ګناه درجنګهای فرقه ایی میان این سه قرقه ای مشهور کشته میشوند، مزارات واماکن مقدسه هریک ازطرف دیګری مورد حملات بم وفیرراکت قرار میګیرد. درمساجد وقوع انفجارها به یک امر نسبتا عادی ومعمول تبدیل شده است. همه جا صدای آذان های رنګارنګ ازطریق بلند ګوهای مساجد طنین انداز است ولی اسلام راستین هنوز ګم است. سایتها وپورتال ها کانال های تلویزیونی مختلف همه از اسلام راستین وبیداری امت اسلامی سخن میزنند، ولی تاکنون هیچ یک قادر نشده است که نمونه ای خوبی از اسلام راستین را بحیث نیروی رهبری کننده وسمت دهنده ای حاکم برسرنوشت مسلمانان عصر حاضر را عرضه کند. سایت شهادت مربوط ګلبدین حکمتیار بهترین مسلمان کسی را میداند که درراه خدا خودرا فدا کند ازجان ومال خود درراه خدا وآزادی کشورهای مسلمان مایه بګذارد. سختی ها را تحمل کند ودرین راه کوچکترین احساس ناراحتی در وجودش ایجاد نګردد. برخلاف سایت های مخالف وی ، اسلامیت را درصلح وصفا وصمیمت با تمام انسانها ودعوت مردم از راه تبلیغ وګفتار نیک میدانند. آنها قتل وکشتاررا جز در جنګهای جبهه ایی واعلان شده وآنهم درمواقع ضروری و با اجازه وفتوای علمای با اعتبار ومجتهدین ثقه ای دینی مردود می شمارند. اما پیروان افراطی نظیر ګلبدین وامثال آنها با استناد به بخشی از آیات قرآن وبرداشتی که قبلا سیدقطت وابوالاعلی مودودی ازآن ایات نموده اند تاکید برآن دارند که اسلام برای عزت وسربلندی مسلمانها از آسمان فرود آمده است. درجامعه ایکه مسلمانان ذلیل باشند آنجامعه اسلامی نیست. درجامعه ایکه علمای اسلامی از صلاحیت عام وتام صدور فتوا برخوردار نباشند آنجامعه اسلامی نیست ولواینکه درظاهر امر مساجد وجودداشته باشد. پیروان افراطی اسلام بر ایه از قراڼ تاکید دارند که خداوند برای مسلمانان ندا داده است که شما احساس ذلت وخواری نکنید. عزت وسربلندی از آن شما است. هرګاه که یک مسلمان خودرا دریک اجتماع ذلیل وخوار احساس کرد باید بداند که آن جامعه اسلامی نیست برای تغیر آن جامعه ازتمام وسایل ممکن منجمله قتل وکشتار نیز استفاده کرده میتواند.

اما منشی مجید یکی از اعضای بلندپایه حزب ګلبدین و والی فعلی ولایت بغلان که ازسالهای شصت میلادی به اینطرف با ګلبدین ازنزدیک معرفت شخصی دارد میګوید: اګر این آیات جهاد درقران هم نمی بود، بازهم حکمتیار صاحب آرام نمی ماند. آقای منشی مجید معتقد است که شرارت وماجراجویی ، زدن وبستن ، جنګ وغالمغال وکش وګیر از خصلتهای ذاتی انجییر صاحب است» ازفحوای کلام آقای منشی مجید چنان برداشت می شود که :ګلبدین خیلی خوشحال است واحساس راحتی میکند که ماجراجویی هایش حد اقل میتواند با بخشی از آیات قرآن همخوانی داشته باشد.

ایران بحیث یکی از نمونه های رژیم اسلامی مطابق فقه شیعه مدعی اسلام راستین علوی است که از اهل بیت پیامبر به ارث برده است. درحالیکه آنچه پژوهشګران سنی مذهب وسیکولارهای ایرانی نظیر آقای شجاع الدین شفا واکبر ګنجی بیان میدارند این نظام نه تنها که اسلامی نیست بلکه بانی شرک وکفر نیز میباشد. یعنی اینکه آیت الله خمینی ویا جانشیننان وی مطابق عقیده ولایت فقیه، خودرا درجایګاه پیامبر وحتی بالاتر از وی قرار داده اند، مطابق مفکوره ای پیروان ولایت فقیه، ولی فقیه یا امام عصر کسی است که عالم به تمام امور ظاهری وباطنی باشد، کسی که ازرمز ورازنهانی تمام اشیاء باخبر باشد، قدرت وتوانایی پیشګویی را دارا باشد. طبعا چنین صفاتی جز از راه معصومیت وپاکدامنی ارثی که نسبتی به خاندان پیامبر داشته باشد درکنار علم ومعرفت ازدیګر طریقی ممکن نیست. پس امام عصر تجلی عینی خدا درروی زمین یا بخشی اززمین است. ولی فقیه یا امام عصر، خود صلاحیت تحویل احکام را از حلال به حرام وازحرام به حلال دارا می باشد ودربسیاری موارد امام خودش منبع الهام و وحی میباشد سخن وی همانا الهام خداوند است درحالیکه چنین عقایدی را اصلا اهل تسنن وتعدادی ازشیعه ها منجمله زیدی ها واسمعیلی ها نمی توانند قبول کنند. سنی ها مدعی اند که هیچ مقام روحانی بالاتر از پيامبر واحکام قرآن بوده نمی تواند. هیچ کسی صلاحت تحریم ویا حلال شمردن اشیاء را به مسلمانان ندارد. هر اجتهادی که صورت میګیرد باید درچوکات احکام قطعی قرآن وسنت محمد باید پی ریزی ګردد. ګذشته ازینها درخود جامعه ای تشیع موضوع بازګشت امام مهدی خود یکی ازمسایل بحث انګیزی شده است که حالا به یک چالش قوی درایران شیعه تبدیل شده است. رییس جمهور محمود احمدی نزاد سال ګذشته در اسامبله ای عمومی سازمان ملل متحد مدعی شد که او چهره ای امام مهدی را دیده است وآنچه که وی درمقرسازمان متحد راجع به هلوکوست وغیره ایراد نموده کلام حضرت امام مهدی بود که بوی الهام شده است. آقای احمدی نژاد بعداز بازګشتش ازامریکا درتهران ګفت. هدف نهایی ایران بخاطر دست یابی به سلاح اتومی آماده بودن بودن ایران هنګام ظهور امام مهدی میباشد که هنګام ظهور آن بزرګوار ایرانیان دستخالی نباشند. وهر امکانی را برای قلع وقمع دشمنان وی به مصرف برسانند ازجمله سلاح اتومی که منجر به ویرانی زمین میشود. مطابق فکر پیروان مهدویت هرقدر زمین زودتر نابود ګردد ودنیای کنونی زوال یابد به همان زودی ظهور امام مهدی امکان پذیر میګردد، بعداز ختم این جهان است که حضرت امام مهدی دنیای دیګری از عدل و داد وشفقت وانسانیت را بنیاد میګذارد. زیرا دنیای فعلی مملوء است ازظلم، فساد، جور، حق تلفی، بالادستی کفار وغیره پدیده های منفی . ولی دنیای جدیدی را که امام مهدی پایه ګذاری میکند سراسر عدل است ، رحمت است وشفقت است وانسانیت و اخلاق. ابراز این عقاید ازطرف عالی ترین قوهء مجریهء ایران حتی میان علمای حوزه ء قم بحث های زیادی را پیرامون مهدی موعود وظهور وی برانګیخته است. آقای محمود احمدی نژاد که تاقبل ازرسیدنش بمقام ریاست جمهوری خودرا محتاج روحانیون بلندپایه ازجمله آیت الله خامنه ایی میدانست بعد ازاینکه خودش عین الیقین چهره ای امام مهدی را درمقر سازمان ملل متحد دیده است دیګر به این واسطه ضرورت احساس نمیکند. زیرا تا وقتی یک شیعه ای مقلد محتاج امام وروحانی است که ارتباطش با امام موعود بصورت مستقیم برقرار نګردیده باشد هر وقتیکه این ارتباط مستقیم برقرار شد آنوقت حاجت به وسیط ومیانجی نیست.

بدون شک افغانستان کنونی بحیث یکی ازکشورهای مسلمان وهمزبان با ایران که کمیت قابل ملاحظه ای ازشیعه های دوازده امامی و اسماعیلی را درخویش دارد از بروز این تحولات عقیدتی در هردو جبهه ای سنی وشیعه ای آن بی تاثیر نمی ماند. هرتحول دینی ومذهبی که درکشورهای پیرامون افغانستان وکشورهای عربی رونما میګردد افغانستان نیز به نحوی از آن متاثر میګردد.

نقش ناسیونالیزم افغانی:

آنانیکه معتقد اند که همه را زیرلوای افغان وافغانیت جمع میکنند مانند اسلام ګرایان به بیراهه رفته اند که هم خودرا فریب میدهند وهم دیګران را ، زیرا حد اقل تجربه ای سی سال مبارزات تنظیم های جهادی واحزاب چپی که یکی براساس دین ودیګری براساس انترناسیونالیزم پرولتاریا برنامه های مبارزاتی شان را عیار کرده بودند نشان دادند که هم اسلام وهم انترناسیونالیزم پرولتاریا هردو در ایجاد وحدت وهماهنګی وذوب ساختن اقوام مختلف این سرزمین به شکست قطعی مواجه شده اند. اګر خیلی پوست کنده حرف بزنیم می توانیم بګوییم که هم اختلافات خلقی ها وپرچمی ها وهم ګروه های مجاهدین حزب اسلامی وجمعیت اسلامی وحالا شمالی تلوالی وطالبان همه ریشه در عدم استحاله ای قومی دارد که حالا اشخاصی چون استاد روستاره تره کی نیز به آن اعتراف دازند. تاجیک ها وپشتونها هرکدام میکوشند که هزاره ها وازبیک ها را بطرف خویش بکشانند، هر وقتیکه هزاره ها وازبیکها بایکی ازین دو قوم تاجیک و یا پشتون همدست شود ، همان طرف میتواند وزنه ای سنګین را درمعادلات قدرت به شکل کوتاه مدت داشته باشد. به همین ترتیب ناسیونالیزم افغانی سردار محمد داوود که عصاره ای ازفاشیزم آلمانی بود قبل از این دوجریان فوق الذکر به زباله دان تاریخ سپرده شده است وکسانی که از روی حسن نیت ویا هم سوء نیت بخواهند بار دیګر بر افکار واندیشه های سردار داوود نهضتی را پایه ګذاری کنند خودرا مسخره ای عام وخاص خواهند ساخت. بناء حل مسآله ملی درافغانستان نه از راه دین ممکن است ونه هم از راه ناسیونالیزم افغانی وافغان ملتی .

مطابق فرموده ای آقای آریوزی هرقدر شعور وسواد پشتونها بالا میرود به همان اندازه پشتونها درک میکنند که آنها یک ملت بخصوص ودارای فرهنګ وعنعنات قومی وتاریخی خاص خود استند. بناء ترکیب فعلی قومی افغانستان در آینده ها باعث درد سرهای زیادی برای نسلهای آینده ای این کشور میشود. آنچه تاکنون ما از عملکرد سیاسی پشتونها در سه دهه اخیر مشاهده کرده ایم این است که باسوادان پشتون جز حفظ سلطه و قدرت قومی حتی از راه تحریک احساسات قبیلوی پشتونها به چیز دیګری نمی اندیشند. درصورت حاکم بودن یک رییس جمهور ویا وزیر یا نخست وزیر غیر پشتون ، پشتونها احساس محرومیت شان دوچندان میشود وخودرا مانند اقوام محکوم درافریقا که سالها زیر سلطه اقلیت سفید پوست رنج برده اند همسان میدانند. درین راستا پشتونها با تمام طیف های فکری آن از اسلام ګرا تا کمونیست تا سلطنت طلب وجمهوری خواه ولیبرال وغیره دربرابر غیر پشتونها متحد ویکپارچه عمل میکنند. چه بسا که حتی تعداد زیادی ازتاجیکها وازبیکها وهزاره ها را نیز درراه به ثمررساندن اهداف سیاسی خویش که همانا حفظ وتداوم سلطه و هژمونیزم پشتونی است بخدمت میګیرند. امروز زنان ومردان زیادی ازغیر پشتونهای که یا ازتاریخ اطلاع ندارند ویاهم درد توهین ها ، زجرها وتبعیض های حقارت بار حاکمیت های تګ قومی را نکشیده اند با طیب خاطر ، و جدان آرام و جبین ګشاده سربازان داوطلب فاشیزم قومی پشتون ګردیده وبرای نشاندادن وحدت ملی کاذب در وسایل اطلاعات جمعی ازهیچ ریاکاری وترفندهای شیېطانی دریغ نمی ورزند.

اسلامګرایان پشتون چون ګلبدین خان هرګاه که راه رسیدن به قدرت نزدشان ازراه دین وجهاد واسلامګرایی وامارت اسلامی وارتباط با شبکه های تروریستی بین المللی به حمایت پاکستان مسدود شد، به مقوله های چون دموکراسی، آزادی، استقلال وانتخابات رو می آورند اګر آنجاهم بخت با ایشان یاری نکرد آنګاه ازکلکینچهء قوم وقبیله وارد معرکه میګردند، درین جا هیچ تفاوتی میان اسلامګرایان و کمونیستان خلقی وپرچمی چون امین وتره کی وداکترنجیب الله وجود ندارد . تاوقتیکه شوروی سابق آنهارا برمسند قدرت حفظ کرده بود وفادارترین شوروی پرستانی بودند که حتی شوروی پرستی را مقدم برایدیالوژی کمونیسم میدانستند وبهترین ومستحکم ترین دوستی را با شوروی سابق همین ها برقرار کرده بودند پای شوروی ها را به منازعه قبیلوی خودشان کشاندند وبرای سرنګونی سردار داوود به امر واشاره و حمایت روسها کودتا را براه انداخته و افغانستان را میدان رقابتهای شرق وغرب ساختند. برعلاوه اینکه با امریکا وسازمان سیا نیزرابطه داشتند وازسفارت امریکا نیز بصورت ماهوار پول دریافت میکردند. ( رجوع شود به مقاله ای آقای حکیم نعیم درکابل پرس) اما حال با بی حیایی وپررویی غیرقابل تصور، اقوام دیګر خصوصا تاجیکان را هم پیمانان شوروی سابق تبلیغ میکنند. این آزادی خواهان و وطندوستانی پشتونی که امروز درشهرهای مختلف اروپایی دستارهای قبیلوی را برسرمیګذارند واز روس وامریکا ګیله ها وناله ها سر میدهد وسنګ شوروی ستیزی وامریکایی ستیزی را ریاکارانه به سینه میکوبند فراموش کرده اند که روزی به هزاران نفر پشتون های قبایل از لر وبر درزمان اشغال افغانستان به شوروی سابق بخاطر درس وتحصیل راهی کشور شوراها شدند . با استفاده از بودجه دولت وقت مفت ورایګان دررشته های مختلف علوم صاحب تخصص ګردیدند، شوروی ها درآنوقت به این باور بودند که این بشتونها واقعا از لایه های پایینی ومحروم جامعه ای پشتون چه در افغانستان وچه درپاکستان میباشند ومستحق هرنوع دستګیری وکمک میباشند. این محروم های تاریخ درعمر خویش با هوا پیما چه که حتی باموترهم ازیکجا بجای دیګر سفر نکرده بودند، دیدن زن ودختر جوان برای شان درخواب هم میسر نبود ( رجوع شود به داستان فلم د کوندی زوی) ولی زمانیکه به اتحاد شوروی وقت رسیدند، همه به این باور شدند که : ( دا دی دخدای جنت) (دعه ته وایی جنت) این است آن جنتی که ملاها آنرا در آخرت به ما وعده داده بودند اما رفیق لینین ومارکس درهمین دنیا برای ما آنرا ارزانی کرده است. این محروم های جنسی غرایژ جنسی شانرا چنان اشباع کردند که حالا یک تعداد پشتونهای بی پدر درجمهوریتهای سابق شوروی وجود دارند که خودرا اوغان می نامند ولی پدرهای شان را ندیده اند ولادرک هستند. اما حالا که شوروی دیګر وجود ندارد قبله ای پشتونها امریکا ودول غرب ګردیده است. اینجا نیز مترصد اوضاع هستند هرقدر زمان خروج قوای ناتو نزدیک میشود ، دهل استقلال طلبی واجنبی ستیزی پشتونها بیشتر بصدا می آید، ولی هر وقتیکه نیرو ګرفتن غیر پشتونها یا به اصطلاح خودشان (شمالی تلوالی ) بعداز خروج قوای ناتو محتمل به نظر میرسد، پشتونها طرفداری شانرا از امضای یک پیمان نظامی استراتیژیک اعلام میدارند. به این میګویند حالت بلا تکلیفی خفقان آور.

حالا نظر به نوشته ها ومقالات انترنتی پشتونها دیګر هیچ پشتونی خلقی نیست، هیچ پشتونی خادیست نبود، هیچ پشتونی درزمان حفیظ الله امین مردم را قتل عام نکرده است، هیچ پشتونی درخدمت روس قرار نداشت، بلکه این دیګران اند که هم مردم را کشته اند وهم باروسها آتش بس کرده اند وحتی جاسوس بوده اند، پشتون ازین خاک دفاع کرده پشتون خون داده است پشتون اولادهای حرامی درجمهوریت های شوروی از خود بجا نګذاشته پشتون مسلمان بوده وبشتون ضد باکستان جنګیده است. همه قلمبدستان پشتون یکشبه به بهترین مجاهدان راه آزادی و استقلال تبدیل ګردیدند. دیګر نوک قلم ها سینه های اشغالګران شوروی را نشانه رفت. ( دا یو ریښتی اشغال وو) (زمونږ وطن د پردیو په لاس خصوصا دشوروی د بی رحمانه یرعل په مقابل کښی ډیری قربانی ورکړی) ترجمه: آن یک اشغال واقعی بود، وطن مارا شوروی ها اشغال کرده بودند ودرمقابل این اشغال بی رحمانه ملت پشتون بزرګترین قربانی ها را متحمل شده اند. حالا که شوروی شکست خورده است دیګر خلقی وپرچمی های پشتون ازمدافعان سرسخت وطن وجهاد ګردیده اند. دیګر هرکی پشتون است ملی ګرا وناسیونالیست افغان واقعی وهرکه تاجیک وازبیک وهزاره است مزدور وطنفروش غلامهای حلقه بګوش روسها وایرانی ها .

دیګر حتی برای براءت دادن جانی ترین، مردورترین، وچاکرترین رهبر خلقی پشتون تبار، مجاهد ترین، عالم ترین وباتقوا ترین رهبر پشتون تبار قلم وزبان خویش را به حرکت می آورد. آن جانیان را بخاطر اشتراکات قبیلوی شان بعنوان باغیرت ترین وملی ګرا ترین پشتونهای شجاع وباغیرت میخواهند ثبت تاریخ کنند که ګویا دربرابر تهاجم بیګانه جام شهادت نوشیده اند. چنانچه به همګان روشن است که آقای فقیری وزیر داخله ای زمان حفیظ الله امین سال ګذشته دریک برنامه ای مناظره ای تلویزیونی حفیظ الله امین را اولین شهید راه آزادی وانقلاب اسلامی افغانستان خواند وآقای قاضی محمد امین وقاد نیز آنرا تایید کرد. مولوی محمدیونس خالص بعداز کشته شدن حفیظ الله امین مراسم عزا داری وفاتحه را درپشاور بخاطر حفیظ الله برګذار کرد ودراولین واکنش خویش دربارهء هجوم شوروی سابق ګفت : اګر حفیظ الله امین کمونیست بود بازهم یک کمونیست افغان بود باید مردم افغانستان درباره اش تصمیم میګرفتند. اما همین مولوی خالص دربارهء همسنګران به اصطلاح مجاهد تاجیک وازبیک وهزاره خصوصا شهید عبدالعلی مزاری که مانند خودش دربرابرتهاجم شوروی سابق سینه سپر کرده بودند، معتقد به این بود که به شیعه های افغانستان همان قدر باید حق مشارکت درقدرت داده شود که رژیم آخوندی ایران به سنی ها داده است. یک ملا وعالم دین چون مولوی خالص، هموطن خودرا وجه المصالحهء یک کشور بیرونی میکند و انتقام ظلم وبربریت رژیم آخوندی در ایران علیه سنی ها را ازهموطنان شیعه مذهب خود میګیرد ونامش را نشنلیزم میګذارد لعنت براین نشنلیزم واین علمیت واین جهادیکه شیطانهای مانند مولوی خالص آنرا انجام داده اند واکنون بخشی از خرهای انسان نما لقب خالص بابا را بوی اعطا کرده اند.

بازخوانی کوتاه مطالب ګذشته

چنانچه دربخش های قبلی با اسناد وشواهد، به اثبات رساندیم که نقش رهبران فاشیست مشرب چون ګلبدین حکمتیار، بخاطر برانګیختن احساسات قومی پشتونها تاجه حد موثر میباشد، ودانستیم که اګر اشخاص غیر فاشیست ورهبران مردمی و روحانیون چون مولوی نصرالله منصور، رهبری قوم پشتون را بدست داشته باشند، پشتونها هرګز به جنګ وعظمت طلبی علیه اقوام دیګرعلاقه ای ندارند، ودرضمن خواست آنها این است که درمناطق خودشان آزادیهای قبیلوی مخصوص خودشانرا داشته باشند.این قشرتحصیلکرده وباسواد پشتون است که توده های پشتون را استحمار وتحمیق نموده واز آدرس آنها به کرسی های بلند حاکمیت ، تکیه میزند. آنها را تحریک میکنند، نفرت آنهارا دربارهء اقوام وزبانهای دیګر تشدید می بخشند، آنهارا ازمردن زبان وفرهنګ واتن ملی وموسیقی وشعر ودهل وسرنای شان می ترسانند، به آنها تبلیغ میکنند که زبان حیثیت ناموس را دارد، که اګر زبان یک قوم بمیرد درحقیقت خود آن قوم مرده است. اشخاصی چون لطیف بهاند که عمری را درماسکو سپری کرده و اکنون خویشتن را منتقد ادبی جا زده است به این باور است که غنامندی یک زبان درګرو حاکم بودن متکلمان آن در رأس ادارات دولتی یک کشور میباشد، هروقتیکه یک قوم حاکم بود، زبانش نیز غنی میشود، اولادهای پشتون را تشویق میکنند تا زبان فارسی را فرا نګیرند، زبان فارسی را یک زبان بیګانه ودشمن به آنها معرفی میکنند وآنرا صرف متعلق به ایرانیها وتاجیکهای تاجکستان میدانند، از حوادث تاریخی چون جنګ های ګورګین ومیرویس خان هوتکی پیراهن عثمان میسازند، بهای آنرا میخواهند ازشیعه های غیر پشتون سرزمینی بنام افغانستان بستانند، واختلافات مذهبی شیعه وسنی را بهانه قرار داده و دراصل با زبان وفرهنګ فارسی ومتکمان آن دشمنی می ورزند. برای ازبین بردن آثارتاریخی وفرهنګی اقوام غیرپشتون تغیر نامهای اماکن تاریخی ازهیچ جنایت وخیانتی دریغ نمی ورزند، این استراتیژی هرفاشیست پشتون میباشد خواه اسلام ګرا خواه کمونیست خواه لیبرال وخواه مایوویست. این ګروه ها واین ګونه شخصیت ها به پشتونها هزاران وعدهء چرب ونرم را میدهند امازمانیکه مقعدهای شان درکرسی های قدرت تماس ګرفت، درقدم اول هم تباران خودرا به تباهی می کشانند، به تباهی کشاندن هم تباران شان عبارت ازین است که آنهارا درجهالت مطلق نګاه میدارند، ویاهم زیر نام هویت پشتونی چیزهایرا درګوشهای شان زمزمه میکنند که نه باعقل سازګاری دارد ونه هم بادین ونه هم با منطق زمانه. هرقدر درمیان قوم پشتون افراد بیسواد وجاهل زیاد باشد به همان اندازه فاشیستها وباسوادان پشتون خوب تر مبتوانند مانند خر آنها را سواری نموده و ازنام آنها استفاده کرده وبنام حق خواهی آنها تجارت سیاسی را راه بیاندازند.
.
( زه پښتون یم دا وطن دپښتنو دي نور قومونونه دهیواد له بهر نه راغلی دي اوپښتانه ورته د اوسېدو اجازه ورکړی، تاجکان دتاجکستان دي، ازبکان له ازبکستان، هزاره ګان له مغولستان اوهرڅوک چه وایي زما ژبه پارسی ده هغه ایرانی دي په اوغانستان کښی هیخ پارسی ژبه والا خلک نسته هغه ژبه چه دوی ګدېږی هغه دری ده او دری ژبه والا خلک دي چه دپښتو لغاتونه کاروي: سایت بینوا)

(من پشتون هستم، این وطن ازپشتونهاست دیګر اقوام همه اقلیتهای اند که ازخارج ازمرزهای این کشور وارد این کشورشده اند وبه اجازه ای پشتونها حق زیستن را حاصل کرده اند، تاجیکها ازتاجکستان ازبیکها ازازبکستان وهزاره ها از مغولستان به این سرزمین آةده اند، زبانی را که میان خودشان بکار می بندند زبان دری است ودر دری اکثر لغات پشتو موجود میباشد واین نشانه ای وحدت ملی افغانهاست)

بحث را تا آنجا رساندیم که ملاعمربحیث یک رهبربیسواد غلجایی اما زرنګ ترازحکمتیار و وابسته تر به پاکستان، درحوادث چنددههء اخیر توانست خلاء رهبری قبیلوی پشتونها را به صورت موقتی پرکند. ولی طوریکه درهمان مباحث ذکر کردم، اینجا بار دیګر به ایجاز باید ذکر کنم که اګر شخصیتی چون مولوی نصرالله منصور هنګام قدرت ګیری ملاعمر دررهبری قبیلوی پشتونها می بود، ملاعمر هرګز نمیتوانست به موقعیت رهبری، خودرا برساند. بخت باملاعمر زمانی یاری کرد که احمدشاه مسعود، دیګر متحد سیاسی دربین قبایل پشتون درجنوب نداشت. واین موضوع نیز جای تأمل دارد که تاوقتیکه ولایت هرات درغرب افغانستان به اثرسازشها واختلافات درونی جمعیت اسلامی سقوط نکرده بود، احمدشاه مسعود واستاد برهان الدین ربانی، بحیث رهبران سیاسی تاجیک توانسته بودند که چندین حملهء پی درپي طالبان پشتون را عقب زنند.

این قلم چنانچه در بخش های قبلی ذکر نمودم اینجا نیز به تکرار می نویسم که هدف این قلم بازګو کردن وقایع تاریخی به شکل مستند آن میباشد، حوادث آنطوریکه شکل ګرفته است درین مباحث بیان میشود، من با این نظر ګاندی که ګفته است ملتی که تاریخ خویش را نداند روزی مجبور به تکرار آن میشود کاملا باور دارم، بناء این مسؤولیت هرقلمبدست باوجدان است که تا چشمدیدهای خویش را درچند دههء اخیر آنطوریکه واقع شده است بنویسند تا برای جعل کاران تاریخ خصوصا جعل کاران پشتون که دست شیاطین را ازپشت بسته اند موقع این پیدا نشود که هرناروایی را بنام تاریخ وحوادث تاریخی بخورد مردم بدهند

اګر حادثه یازدهم سپتمبر درامریکا رخ نمیداد..........؟.

جعل کاران پشتون بالعموم ازتمام طیف های فکری آن درعصر حاضر بدون مراجعه به حافطه ای تاریخ ویاهم مسخ نمودن تاریخ میخواهند مردم را به این متقاعد سازند که نظام طالبانی یک ضرورت تاریخی بود، ازدید پشتونها اګر امریکا به افغانستان حمله نمی کرد وملاعمررا بحال خودش رها میکرد ملاعمر قادر به ایجاد یک حکومت مقتدر (ومشروع درافغانستان در زیر سایه نظام اسلامی آنطوریکه درعربستان سعودی برقرار است) می شد. درحالیکه تاریخ حاکمیت عنعنوی پشتونها وبافت قبیلوی پشتونها باعربستان وهرکشورقبیلوی دیګر کاملا فرق دارد،قبایل عرب را دین اسلام توانست متحد ویکپارچه سازد درحالیکه فرهنګ بشتونوالی بیشتر قبایل پشتون را درطول تاریخ پارچه بارچه ساخته است واین فرهنګ نسبت به فرهنګ دینی چربی میکند، فرهنګ بشتونوالی بافرهنګ اسلام هیچ سازګاری ندارد، تاوقتی که این فرهنګ دربین قبایل پشتون باشد قبایل پشتون هرروز بجان هم افتاده ویکدیګر خویش را مانند حیوانات در جنګل میخورند، هرکی زور مند و قبیله اش نفو‌ذ بیشتر داشت وی میتواند سایر قبایل را به زور سرنیزه مسخرساخته وتابع نماید. درحالیکه جهان امروز بطرف ګلوبلازیشن روان است ولی پشتونها وروشنفکران اروپا نشین آن ازپاریس ولندن قبیله ګرایی را تیوریزه میکنند. خودشان با اولاد واحفاد شان درکشورهای پیشرفته ازتمام نعمات مادی ومعنوی کشورهای پیشرفته مستفید میشوند ولی به هم تباران شان در داخل کشور همان نسخهء کهنه وفرسوده وتاریخ زدهء قبیله ګرایی را پیشنهاد کرده آنرا تقویت نموده به آن افتخار ومباهات نموده ودرجهت ترویج آن ازهیچ توطیه وخباثتی روګردان نیستند. بناء اګرطالبان برسر قدرت باقی می ماندند و بحیث یک دولت رسمی درافغانستان هم ازطرف جامعهء جهانی وهم ازطرف غیر پشتونها برسمیت شناخته میشدند بازهم سلسلهء اغتشاشات، کودتاها، قتل عام ها، جنګ ها وبغاوتهای داخلی قبیلوی میان خود پشتونها هرګز ازبین نمی رفت، اګر پشتونها صرف ، امنیت وثبات طالبان را به رخ مردم می کشند وآنرا توجیه برای کتمان خواستهای پشتون پرستی خویش عنوان میکنند پس بیایید که اینطور پرسش را مطرح سازیم که: اګر یک حرکت طالبان تاجیکی ، ازبیکی وهزاره ګی باهمان سلیقه های طالبانی ازشمال افغانستان برای برچیدن انارشی جهادی به همکاری روسیه وازبکستان وتاجکستان وایران ازمزارشریف سربلند میکرد وګلیم احزاب جهادی را جمع میکرد وکابل را اشغال می نمود وحرکت خویش را بطرف جنوب ادامه میداد، آیا آنوقت هم پشتونها خصوصا قشر باسواد پشتون حاضر بودند که آن حرکت را یک حرکت مشروع بدانند؟ طبعا جواب منفی است زیرا درآنصورت پشتونها افغانستان را یک کشور اشغال شده بوسیلهء روسها وازبیکها وایرانی ها میدانستند، درحالیکه خودشان توقع دارند که غیرپشتونها ، طالبان را یک حرکت داخلی ومنبعث از ارادهء مردم جنوب بدانند؟ ولی تعدادی تاجیکها وازبیکها وهزاره ها ازبس که درطول تاریخ درسرشان کوبیده شده است جرأت ندارند که زمان طالبان را زمان اشغال افغانستان توسط پاکستان بدانند. امروز بحدی این بی غیرتی دروجود غیر پشتونها افزایش یافته است که جرأت ندارند پشتونهای آنطرف مرز را پاکستانی خطاب کنند، درتمام ادارات دولتی پشتونهای صوبه سرحد باکستان کرسی هارا اشغال کرده وتذکرهء تابعیت کشور برای شان اعطا شده است. یک نمونه ای کوچک آن علیشاه پکتیاوال قوماندان سابق امنیه ولایت کابل است، که ازقبایل آنطرف مرز وتحصیلکرده دراتحاد شوروی سابق بود وامروز درجلال آباد توظسف ګردیده است ولی أحد من الناس را جرأت نیست که بګوید پاکستانی ها برمقدرات کشورما حاکم ګردیده اند. اصلا کاربرد این اصطلاح درافغانستان درشرایط کنونی تابو شده است
بحث را با نظریات آقای محمد اعظم سیستانی ادامه میدهیم :

مسخ نمودن تاریخ بخاطر اهداف سیاسی
:
چنانچه دربخش هشتم نقل قولی ازمحترم اعظم سیستانی درمورد مسعود نمودیم حالا درین بخش این موضوع را کمی با تفصیل مورد موشګافی قرار میدهیم: آقای محمداعظم سیستانی دریکی ازمقاله هایش درمورد مسعود می نویسد:
مسعود زمانی به یاران خود ګفته بود که: آرزوی در دل دارم وآن این است که خداوند اګر مرا توفیق دهد به کابل برویم وکابل وکابلیان را چنان آرام بسازیم که اګر پشت در هر خانهء کابلی دق الباب بزنی از آنطرف صدای را نشنوی که بګوید: (څوک یۍ ؟) کی هستی ؟.

حالا آقای اعظم سیسانی درغم صحت وسقم این موضوع نیست که آیا بحیث فردیکه با مسایل تاریخی به شکل اکادمیک سر وکار دارد این ادعای پر مسؤولیت را چګونه ثابت میکند او صرف، همین قدر وظیفه دارد تا حریف قومی خویش را بدنام سازد و روحیهء انزجار ونفرت را میان حریف قومی وپشتونها همچنان تازه نګه دارد. تاهر پشتونیکه بخواهد به افکار وشخصیت مسعود تمایل پیدا کند وی را متهم به بی ننګی وبی غیرتی بسازند.

این سیاست مداران پشتونی تقریبا درطول تاریخ ، توانسته اند که باهمین ترفندها ودسیسه ها وشعارهای فریبنده وپر زرق وبرق، قبایل پراګنده ومرکز ګریز پشتون را تا مدتهای کمی یکپارچه نګهدارند تاچنین دشمن تراشی نکنند قبایل پراګنده پشتون هرګز جمع نمیشود. زیرا همهء این سیاست بازان از اسلامګرا تا لیبرال شان میدانند ویقین دارند که پشتونها تا وقتیکه علنا وظاهرا دشمن را روی صحنه نبینند هرګز باهم متحد ویکپارچه نمی ګردند. روی همین منظور است که درپهلوی آقای سیسانی تاریخ نګار ، سیاست مدار ناسیونالیستی چون آقای اریوزی درهرمقالهء خویش سرنوشت پشتونها را ازکراچی تا بادغیس مطرح میکند و درآخرین مقاله اش حالا سرنوشت پشتونها را ازکشمیر تا بدخشان رسانده است آقای اریوزی درهرمقالهء خویش عین مطالب تکراری را صرف با تغیر نامهای مناطق نشخوار پشتونها میکند قبلا ازکراچی تا بادغیس بود حالا ازکشمیر تا درقد ولایت تخار وبدخشان رسیده است وفردا ممکن است از هندوستان تا به مسکو دامنهء سرنوشت پشتون هاوسعت یابد. وبالاخره آقای اریوزی با این نامهای مناطق آهسته آهسته به آخرین ودور دست ترین مناطق قطب شمال میرسد.

آقای اریوزی با بکار بردن اصطلاح سرنوشت پشتونها ازکراچی تا دور دست ترین مناطق شمال افغانستان میخواهد یک زنجیر فولادین میان پشتونهای این مناطق یاد شده ایجاد کرده ودرضمن اقوام دیګریکه درین مناطق با پشتونها زیست باهمی دارند دشمنی ونفاق را چاق ساخته وحلقه ء وصلی شود میان سرنوشت پشتونهای پاکستان وافغانستان که به تعبیر وی همه باهم ګره خورده است. هرجا که پشتون زنده ګی میکند خانه اش تباه است. تمام مخلوقات روی زمین درتمام مناطقی که درآن پشتونها سکنی ګزیده اند با پشتونها دشمن اند.

چرا چنین است وچرا یک نفر پشتون عاقل جلو این هذیان سرایی های آقای اریوزی را نمیګیرد؟ جواب واضح است:
برای اینکه آقای اریوزی مجبور است که برای رسیدن به هدفش که همانا متحد ساختن قبایل پشتون باشد حق ویا ناحق باید این دشمنان را خود خلق کند. اګر چنین هم نباشد باید ازنظر آقای اریوزی این دشمنان بوجود آیند، تا میزان دشمنی را تا آن حد بالا ببرد که منجربه یک نسل کشی پشتونها آنطوریکه در روندا میان هوتسی ها وتوتسی ها واقع ګردید اینجا نیز چنان واقع ګردد وبعد با این دستاویز که بشتونها به جرم پشتون بودنشان درشمال مورد نصفیه نژادی ومجبور به کوچ اجباری شده اند با جعل و فریب مقامات ملل متحد ، صد چند پشتون دیګررا درمناطق مذکور جابجا کنند. البته این چیزیست که این قلم ازصحبت های شخصی تعدادی ازفاشیستان نیز اطلاع حاصل کرده ام. حتی حالا ناسیونالیستهای پشتون بی علاقه نیستند که باوجود تمام مسؤولیت بذیری سخنګویان طالبان ودست داشتن سازمان استخبارات نظامی باکستان درچاق ساختن اختلافات قبیلوی میان پشتونها بازهم بار مسؤولیت این ترورها را حتی بدون هیچ ګونه سند و مدرک ازشانه های طالبان برداشته وبه دشمنان طالبان یعنی (شمالی تلوالی) بیندازند.
متهم ساختن شمالی تلوالی وسران اتحاد شمال وکتمان اختلافات قبیلوی پشتونی توسط افرادی چون احمد جان آریوزی به ناسیونالیستهای پشتون این امکان را خواهد داد تا صف پشتونها را علیه تاجیک ها هزاره ها وازبیک ها بیشتر ازپیش متحد ساخته وبه آنها تفهیم کند که درصورت ادامهء این اختلافات قبیلوی ، غیر پشتونها برشما حاکم میګردند.
آقای احمد جان اریوزی درمقاله ای که راجع به ترور احمد ولی کرزی درسایتهای دعوت وبینوا نوشته است اظهار مینماید که کشتن وترور رهبران پشتون از امروز آغاز نګردیده بلکه سی سال است که دشمنان پشتونها سران ورهبران قبیلوی پشتون را درهردو طرف مرز حتی درشمال افغانستان در دستور کارخویش قرار داده اند.

آقای اریوزی حاضر نیست که بپذیرد طالبان ، مدارس ومکاتب پشتون نشین را حریق مینمایند به روی دختران جوان تیزاب پاش می دهند زن را دربدل قاطر میفروشند وازایجاد مکاتب ومدارس درمناطق خویش جلوګیری بعمل می آورند.
آقای اریوزی ازاینکه اسناد مشخص در دست ندارد ولی بازهم اصرار دارد که این کارها توسط دشمنان پشتونها صورت میګیرد. اګر آقای اریوزی به اندازهء سرسوزن دست کدام تاجیک وازبیک یاهزاره را دراین حوادث بیابند بی درنګ صدا وناله اش ګوش خلایق را تا آسمان کر میکند که شمالی تلوالی مکاتب پشتونها را می سوزاند وشمالی تلوالی به روی دختران پشتون تیزاب پاش میدهد. اما بازهم بخاطر اینکه بتواند از شدت خصومت های قبیلوی میان پشتونها بکاهد کوشش دارد تا دستان خارجی را در دامن زدن به این ترورها وبدبختی های مناطق پشتون بحیث یک دشمن فرضی وخیالی اما مشترک معرفی دارد.
.
کسی که نامش محفوظ است برای این قلم حکایت کرد که : برای یکی ازهمین قماش نویسنده ګان پشتون ګفته بود که: به لحاظ خدا ما پشتونها هم بلا می کنیم درکجای ولایات شمال، پشتون ازخانه کاشانه شان به این اندازهء که ماوشما تبلیغ میکنیم کشیده شده اند؟ آن دیګری ګفته است که خوب میدانیم که این بی غیرتها(غیرپشتونها) هرګز این جرأت را ندارند ولی بګذار که آهسته آهسته این غیرت را در وجود شان تحریک کنیم تا یک چند نفر دیوث پشتون بی غیرت را بکشند وآنګاه ماوشما همان حادثه را دستاویزساخته به آن، نام اسناد هلوکوست شمال( دپښتنو جنوساید په شمال کښي) ګذاشته وبه جابجا سازی چند ملیون پشتون دیګر موفق شویم. پشتون تا وقتی که سرش به سنګ لحد نخورد هوشیار نمی شود.

البته این برنامهء فاشیستان پشتونی که بخاطر رسیدن به هدف، با شعله ورساختن احساسات تباری وقومی ودرظاهر امر، دفاع از پشتونهای شمال حتی تا سرحد قربانی نمودن و نسل کشی بخشی ازپشتونها درشمال افغانستان توسط غیر پشتونها نیز کمر بسته اند خارج ازچوکات دولتی درسطح رسانه های پشتو هرروز مطرح میباشد تا بدینوسیله بتوانند صف قبایل پراګندهء پشتونی را بسیج سازند
مثال دیګری ازین نوع جوسازیها را ارایه میدارم
:
درست بعداز قتل احمد ولی کرزی، بخاطراینکه ناسینونالیستان پشتون بتوانند به نحوی آتش نفرت را ازمیان خودشان به سوی خارج از دایرهء بشتونی برګردانند، حتی حاضر نیستند که پاکستان یاهم طالبان را درین حادثه مقصر بدانند. خوب میدانند که درین عمل هیچ سندی مبنی براینکه این عمل وحشیانه را فردی ازمیان تاجیکها وازبیکها وهزاره ها کرده باشد وجود ندارد ولی باوجود آنهم خیلی علاقه مند اند تا دستهای غیر پشتونها را درین عمل وحشیانه دخیل بدانند. محمد مصطفی مستعان یکی ازنویسنده ګان پشتون درسایت بینوا راجع به کشته شدن احمد ولی کرزی می نویسد:

حیرانونکې بحث دا دې چې څرنګې د هغې د لس کلن وفاداره ساتونکي له خوا دغه عمل تر سره شو او بیا څرنګې په څو دقیقو کې دننه دننه امرالله نا صالح په منډه د نشراتو مخې ته رادرومي او ددې حادثې په هکله خپل نظر وړاندې کوي. دا پداسې حال کې تر سره شول چې نه د ولسمشر ویاند لا څه ویلي ول او نه هغې په خپله او یا هغې ته اړوند هیڅ بل چا پدې دومره خاصه تبصره ندرلوده او نه هم د چا سره دومره مؤسقه خبر ؤ، خو امرالله نا صالح بیا نه یوازې دا چې ددې خبر پخلې کوي بلکه پرې خپله تبصره هم کوي

جای تعجب این است که چګونه یک محافظ باوفای که ده سال وظیفهء بادیګاردی احمد ولی کرزی را بعهده داشت این عمل توسط وی صورت میګیرد، وباز اینکه چګونه درخلال چند دقیقه امرالله ناصالح با عجله می شتابد ودر روبروی خبرنګاران نظرش را راجع به این حادثه بیان میکند این درحالیست که نه سخنګوی ریس جمهور چیزی درین رابطه ګفته بود ونه هم کدام شخص دیګر درین باره چیزی برای ګفتن داشتند ونه هم نزد کسی این اندازه معلومات مؤثق موجود بود اما امرالله ناصالح نه تنها اینکه وقوع این حادثه را تایید کرد بلکه تبصره خویش را نیزدرین رابطه بیان داشت. مصطفی مستعان/ سایت بینوا

البته آقای مصطقی مستعان بحیث یک نویسندهء پشتون تبار طوریکه قبلا عرض شد وظیفه دارد تا فضای بی اعتمادی وانزجار میان پشتونها وغیر پشتونها را بحدی بالا ببرد که حتی تخلص رسمی یک شخص را به شکل غیر انسانی وخلاف تمام موازین اخلاقی تغیر داده واورا ناصالح خطاب میکند. درعین زمان درین کوشش است که دست سازمانهای استخبارات بیرونی خصوصا باکستان وطالبان را پنهان نموده وبرعکس کس دیګری را خارج از دایره پشتونی باظن وګمان وحدس متهم اصلی نشان دهد. این درحالیست که شخص امرالله سالح درمصاحبهء اختصاصی اش با تلویزنون طلوع دربارهء کشته شدن احمدولی کرزی میګوید:

«نزد من فرق میان قاتل جنرال داوود داوود وسیدخیلی وهزاران شهید سرفراز دیګر وقاتل احمد ولی کرزی هیچ وجود ندارد. من با احمد ولی کرزی شناخت حضوری داشتم او بارها به خانهءما به پنجشیر آمده بود ومن نیز بالمقابل چندین بار به قندهار سفرکرده وخانه اش رفته بودم میان ما قطع نظر از اختلافات سلیقوی، یک دوستی برادرانه استوار بود. من قاتل وی را قاتل برادر خود میدانم. وهر وقتی با طالب برسرمیزمذاکره بنشینم بحیث یک دشمن وبحیث یک قاتل برادران خویش باوی می نشینم. »

اما با این همه صداقتی که امرالله صالح دربرابر کشته شده های پشتون دارد وحتی اورا ازدست داشتن درقاچاق مواد مخدر بریء میداند اما بیچاره نمیداند که خودش قربانی صداقت خویش ګشته است او مسکین تاجیک تبار هنوزنمی داند که ازطرف پشتونها بحیث عامل ترور وی تشخیص شده وبرعکس طالبی که علنا مسؤولیت ترور وی را بعهده ګرفته است وی براءت حاصل کرده است. ببین تفاوت ره ازکجاست تا بکجا.

با آنچه ګفته آمدیم به این نتیجه میرسیم که حفظ یکپارچګی پشتونها مستلزم تبلیغات دوامدار وپيدا کردن یک حریف ضد پشتونی است تا درسایهء آن ناسیونالیست های پشتون به اهداف غایی خویش که همانا رسیدن به قدرت واستفادهء ابزاری ازنیروی پشتونها درجهت حفظ منافع شخصی شان باشد برسند

راه حل چیست؟

با آنچه که درین نه بخش مقالات خویش راجع به ترور احمد ولی کرزی ومروری برحوادث ګذشته نمودم به این نتیجه ای منطقی میرسیم که کشور کنونی ما افغانستان به یک راه حل اساسی ضرورت دارد. راه حلی که هم پشتون وهم غیر پشتون را به یک صلح دوامدار برساند، دیګر هیچ مادری بخاطر مرګ فرزند خویش داغدار نشود، دیګر به قول محترمه فرشته حضرتی هیچ پشتونی بخاطر پوهنتون ودانشګاه بیدار خوابی نکشد، دیګر هیچ ازبیک وهزاره ای بخاطر ازبیک بودن وهزاره بودنش تحقیر نشود، دیګر هیچ تاجیکی وادار نشود که بخاطر مصلحتهای مقطعی ومنافع مادی کوتاه مدت خودرا سربازان داوطلب واجیر پشتونها در آورده و بدروغ وریا کاری ترانه های وحدت ملی موهوم را بصدا آورد.

آری! افغانستان به راه حل اساسی نیاز مبرم دارد، اګر میخواهیم نسل های بعدی این سرزمین قربانی رقابتها ودشمنی های قومی وقبیلوی نګردند اګر میخواهیم نسل بعدی مارا مورد لعن ونفرین ابدی خویش قرار ندهند ، اګر میخواهیم که نسل های بعدی قربانی نسل کشی های قومی نشوند. اګر میخواهیم هیچ زبانی درین منطقه به مرګ تدریجی ګرفتار نګردد درقدم اول نام افغانستان نام بحث انګیز است، این نام به هیچ صورتی هویت تاریخی وفرهنګی اقوام این کشور را بازتاب نمی دهد. درقدم دوم پشتونها درین ګوشه ای از دنیا ضرورت دارند که حکومت ملی خویش را داشته باشند، اګر ما میخواهیم که فاشیزم پشتونی محو ګردد باید آزادی های مشروع انسانی یک قوم وملت را باید برسمیت بشناسیم. چرا باید یک ملت ومردم از تعلیم وتحصیل به زبان مادری شان محروم باشند؟
بناء تمام این دلایل مارا وادار می سازد که راجع به سرنوشت اقوام این سرزمین تجدید نظر نموده وراه حل منطقی خویش را پیشکش کنیم. راه حل منطقی این است که یک ریفرندوم آزاد زیر نظر سازمان ملل متحد دربین پشتونهای افغانستان وپاکستان در دوسوی خط مرزی افغانستان وپاکستان براه بیفتد، دو سوال اساسی از پشتونهای دوطرف مرز پرسیده شود، آیا حکومت مستقل پشتونی ملی را خواهانند یا الحاق به پاکستان را
در هردو صورت جواب یعنی حکومت مستقل پشتونی یا الحاق به پاکستان ، مقامات کابل باید تمام ولایات پشتون نشین را از قندهار تا ننګرهار وکنر به پشتونهای آنطرف مرز واګذار کند. پشتونهای ولایات متذکره ای افغانستان کنونی باید با هم تباران شان درآنطرف مرز بپیوندند. اقلیتهای پشتون درشمال افغانستان درصورت تمایل شان برای پیوستن شان با همتباران شان درجنوب آزاد ګذاشته شوند ولی درصورت باقی ماندن شان در شمال باید بحیث شهروندان متساوی الحقوق کشور شمال شناخته شده وامنیت جانی ومالی شان تضمین ګردد
پایان.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • آقای بهمن، ممنون از تحلیل عالی تان. عمر تان دراز و قلم تان همیشه جاودان باد.

    • عالی است بهمن عزیز انتظار مقاله های جدید تان را دارم
      مخلص و ارادتمند تان

    • شما با این تحلیل عالی تان یک اشتباه بزرگ را مرتکب شده اید که فرشته حضرتی را که اصلاً سواد نوشتن ندارد و همه می دانندکه کم سواد است، شما وی را نویسنده جا زده اید، آن چه فرشته را نویسنده معرفی می دارد پول های باد کردۀ وی از مدرک قاچاق انسان است و بس

  • زه تر ډیر حده ښاغلی بهمن سره موافق یم خو لیکن خبره داده چه:
    كه چېرې بحث ډېر سياسي نه شي دومره به وايم چې خلكو ته سياسي شعور وركول ډېر ضرور دي، په دې برخه كې د رسنيو ونډه زياته ده، موږ نه شو كولاى د خپلو خلكو سترګې پټې وساتو، خو دا شعور وركول بايد په معقوله بڼه ترسره شي، د ملت جوړونې حس بايد په ټولو افغانانو كې غښتلى شي، ډېر لاسونه په موږ كې كار كوي، چې د قبيلو او قومونو ترمنځ تفرقه اچوي، خو د يووالي لپاره هم هڅې په كار دي. يو تريخ حقيقت چې بايد وويل شي دا دى چې پښتنو خپله خپل حقوق په سمه توګه نه دي پېژندلي، كه پېژندلي يې هم دي، د ترلاسه كولو لپاره يې اقدام نه كوي.

    موږ او تاسې شاهدان يو چې د همدغو مطبوعاتو په زور ځينې كسان د وزارتونو له څوكيو راغورځول شوي، دا ځكه چې دا څلورمه قوه ګڼل كېږي. د ځينو تل راسره دا جګړه وي چې هوسۍ مجلې ګواكې يوازې د يوه قوم ګټو ته كار كاوه، دوى داسې فكر كوي چې په هوسۍ كې د نورو قومونو پرضد خپرونې كېدلې، خو زه فكر كوم دوى هوسۍ سمه نه ده كتلې، دا سمه ده چې يو څوك به د پښتنو د حقوقو د دفاع لپاره هڅې كوي، خو د يو چا له حقوقو دفاع د تعصب مانا نه وركوي، خپل خلك پوهول او سياسي شعور وركول كومه ګناه نه ده، دا زموږ مدني حق دى.

    نوره نړۍ موږ د افغان په نوم پېژني، خو په هېواد كې دننه لږه ستونزه موجوده ده چې زه فكر كوم د بهرنيو هېوادونو لاسوهنو له كبله ده. دا مهال چې پښتنو ته كومې ستونزې متوجه دي، له كبله يې نور قومونو هم دردېږي، تاسې ګورئ د طالبانو له لوري دغه قوم ته دومره بدنامي وراړول شوې چې تر ډېره به يې دا تور داغ پر تندي پروت وي. نن د نړيوالو تر فشار لاندې دي، د دوى سيمې د بمباريو ښكار شوي دي، د دوى بېګناه ښځې او ماشومان وژل كېږي، هغه كه تر پولو هاخوا دي يا هم دېخوا، نن د يو څو كسانو د ګناهونو په تور د يوه قوم لمنې اور اخيستى، د دغسې حالت د له منځه وړلو لپاره د پښتنو يووالى اړين دى، دوى به تر كومه دا نارې وهي چې موږ اكثريت يو او يا هم پنځه زره كلن تاريخ لرو، دا سمه ده چې ته تر نورو مشر يې خو دا دا مانا نه وركوي چې پښه پر پښه واړوه او د دې لوى نوم په اړخ كې ژوند تېر كړه، ځان غښتلى كړه، لوى نوم او لرغونى تاريخ تا ته څه نه دركوي په خپله له ځانه خوشالخان او اېملخان جوړ كړه

    • باقی سمندر
      میزان/مهر ماه سال ۱۳۹۰ خورشیدی
      اکتوبر سال ۲۰۱۱ میلادی

      سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
      سلام به آقای پرویز بهمن

      پیش از همه جمله ای را از کابل پرس در آغاز این نبشته مینویسم وسخنم را باهمین سخن کابل پرس می اغازم:
      « سانسور- «
      حقایق واندیشه ها سانسور میشوند «
      آزادی ها ، حرف ها ، نوشته ها- حقایق واندیشه ها سانسور میشوند
      ، تضمینی برای آزادی بیان وجود ندارد
      . علیه سانسور رسانه ای و نقض آزادی بیان پیا خیزید »
      آقای پرویزبهمن !
      من نهمین بخش مقاله شما را بخوانش ګرفتم و خوشحال شدم که بازهم بی پرده و بدون تعارفات معمول و ګویا دیپلوماتیک نظر خود رانوشته اید . من در مورد بخش های پیشتر نوشته شما نظرم را بیان داشته ام و بازهم بیان خواهم داشت . به اصطلاح ما کابلی ها مانده نباشید . اګر در افغانستان استبداد وتفتیش عقاید و سانسور وجود نمیداشت و مردم میتوانستند در پرتوآزادی ګفتار وبیان صد سال پیش از امروز یا در زمان شمس النهاردر وقت شیر علی خان – یا سراج الاخبار در وقت امیر حبیب الله خان فرزند امیر عبدالرحمن خان بنویسند –امروز وضعیت دیګری میداشتیم و شاید درافغانستان مشکل دولت ملت اصلن مثل امروزوبه این شکل امروز وجود نمیداشت .
      پیش از آنکه نظر خود را بیان دارم – می باید خاطر نشان سازم که تبصره آقای یون را برنظر شما خواندم و من در مورد تبصره آقای یون هم تبصره یی دارم .اقای یون نوشته اندکه :
      زه تر ډیر حده ښاغلی بهمن سره موافق یم خو لیکن خبره داده چه: «
      كه چېرې بحث ډېر سياسي نه شي دومره به وايم چې خلكو ته سياسي شعور وركول ډېر ضرور دي، په دې برخه كې د رسنيو ونډه زياته ده، موږ نه شو كولاى د خپلو خلكو سترګې پټې وساتو، خو دا شعور وركول بايد په معقوله بڼه ترسره شي، د ملت جوړونې حس بايد په ټولو افغانانو كې غښتلى شي، ډېر لاسونه په موږ كې كار كوي، چې د قبيلو او قومونو ترمنځ تفرقه اچوي، خو د يووالي لپاره هم هڅې په كار دي. يو تريخ حقيقت چې بايد وويل شي دا دى چې پښتنو خپله خپل حقوق په سمه توګه نه دي پېژندلي، كه پېژندلي يې هم دي، د ترلاسه كولو لپاره يې اقدام نه »
      ( تکیه زیر کلمات از من است – باقی سمندر )
      آقای یون !
      این درست است که بایست برای خلق شعور سیاسی بدهید اما فراموش ننماییدکه یک اصل جامعه شناسی اینست که « محیط اجتماعی تعیین کننده شعور انسان است » سرحدات موجود درافغانستان – سرحدات استعماری است که درسالهای امارت امیر عبدالرحمن فرزند افضل خان توسط استعمار آنروزه روسیه تزاری و استعمار بریتانیای کبیر کشیده شده ودر طی صد وسی سال همین طور است . شعور اجتماعی انسانهای که چار وناچار در افغانستان زندګی نموده اندومینمایند درهمین افغانستان شکل ګرفته است . شعورانسانهای یی در نیم قاره هند درهمانجا شکل ګرفته است و از مردم آسیای میانه وترکستان چین و روسیه هم درهمین سال ها بارها شکل ګرفته است . تغییر در مناسبات اقتصادی – سیاسی درافغانستان هیچګاه متوازن نبوده است باانهم افغانستان در طی صد سال اخیر از مناسبات پیش مدرن کنده شده و ګسست تاریخی واجتماعی بوحود آمده است . هم پای این تغییرات و تبدلات و تطور دراګاهی اجتماعی افغانستان مسایلی رخداده اند که نیاز به باز نګری دارند .
      من میدانم که روشنفکران در افغانستان درقدم نخست خود را باهویت کتله پیش مدرن – قومی تعریف مینمایند .
      حال چند سوال مشخص از آقای یون در مورد روشنګری !
      ایا شما حاضر هستید تابرای خوانندګان مشخص ای که نوشته های شما را بزبان پشتو میخوانند بنویسید که :
      از زمان های ګذشته تاحال زمامداران افغانستان بزرګترین ظلم رابرای همه مردم افغانستان به ویژه برای مردم پشتون روان داشته ومردم پشتون را بسیار عقب نکهداشته اند و با تحمیل ماکیاولیسم در عقب نګهداشتن مردم سهم ای ادا کرده اند ؟
      از دور اګر نه از نزدیک حرکت نماییم – شاه شجاع کی بود و به زور کی به اقتدار رسید؟
      تمام خانه جنګی های افغانستان برای ګرفتن قدرت سیاسی را کدام شاهان و شاهزادګان بالای مردم تحمیل کردند ؟
      امیر عبدالرحمن مرتکب چګونه جنایات شد و چه خیانت هایی را برای مردم افغانستان بویژه مردم پشتون مرتکب شد که تا حال زخم خون چکان دیورند تمام جسم وجان مردم افغانستان را می سوزاند ؟
      امیرحبیب الله تاچه حد ظلم وستم روا داشت ؟
      استقلال سیاسی افغانستان را کی ها با انګلیس ها وجه المعامله قرار دادند ؟
      کی ها در قران کریم امضا کردند تاحبیب الله کله کانی به کابل بیاید وکی ها وی و دوستانش را کشتند ؟
      کی ها محمد نادر شاه را به قدرت رسانیدند وچه تعهداتی با انګلیس ها داشتند ؟
      محمد ګل خان مومند چه ستم هایی را برګرده مردم رواداشت ؟
      محمود طرزی راکی ها از افغانستان تبعید کردند ؟
      محی الدین انیس را کی ها به زندان انداختند ؟
      در افغانستان کی ها در راس قدرت قرارداشته اند و تاحال باعث شده اند که بسا از مردم دارای زندګی قومی وقبیلوی باشند و از زندګی شهری و حق وحقوق شهروندی نمیدانند ؟
      اګر حق وحقوق شهروندی در افغانستان پذیرفته ګردد – وهمه خود را شهر وند افغانستان بدانند نه کم ونه زیاد وبرابری وعدالت اجتماعی در افغانستان تامین ګردد – یګ ګام بّه پیش خواهد بود .
      با نقد صریح دو قرن اخیر میتوان خودرا برای زندګی نمودن در قرن بیست ویک آماده ساخت . دنیا ګپ های از پسا مدرن دارد و ما تاهنوز در پای پیچ پیش مدرن و زندګی قومی وقبیلوی ګرفتار مانده ایم .
      بدون انتقاد صریح وآشکار از مناسبات سیاسی – فرهنګی – اقتصادی ونظامی موجود به مشکل خواهیم توانست – ګامهای استوار بسوی مدنی بودن ومدنی شدن برداریم .
      در سعودی و کشورهای خلیج همه آًثار مدرن به چشم میخورند اما افکار پیش مدرن در زندګی جامعه نقش اصلی وتعیین کننده دارد .
      اقای یون !
      یکبار از افکار پیش مدرن نقدی بدست بدهید و همه مردم افغانستان را درعمل باخود برابر حساب کنید بعدن برادری ګپ دیګر خواهد بود.
      سو تفاهمات را بایست روشنفکران ګروه قشری برتری طلب وشوینیست برطرف سازند و برتری طلبی و شوینیسم را نقد نمایند – تادیده شود که روشنګری چه خواهد شد !
      بسا از روشنفکران پشتون را میشناسم که برضد انواع ظلم وستم ستمګران مبارزه نموده اند اما اینها در اقلیت قراردارند .
      بحث درمورد طالبان – حزب اسلامی و ایالات متحده امریکا وناتو و متحدین را در بخش دیګر مطرح میسازم .همینطور بحث درمورد دولت های همسایه وکشورهای منطقه را .
      بحث شعور واګاعی سیاسی را دررابطه به شعور و آګاهی ملی ومنافع ملی دربخشهای بعدی مطرح مینمایم .
      برای بوجود آوردن اعتماد بایست همه زمینه های بی اعتمادی مورد نقد صریح قرار ګیرند ،
      اقای بهمن !
      من درمورد نوشته آقای یون بازهم ګفتنی هایی دارم و این پیش درآمد بحث باشد،
      یار زنده وصحبت باقی ،

  • په سیمه او نړی کې بدلونونه په ډیره چټکتیا سره روان دي . د استعمار او استبدادپه وړاندې د خلکو مبارزې او غورځنګونه نوی رنګ او ځواک پيدا کوي . یو ددې غورځنګونو څخه د پښتنو او بلوڅو غورځنګ دی چې د پښتنو او بلوڅو د ازادی له پاره ډير مهال کیږي چې پیل شوي او د ډیرو لوړو ژورو په تیرولو سره بیا هم د بریالیتوب په لوري روان دی اوس دا غورځنګ په نویو شرایطو کې نوي بڼه نیسي . که د یوې خوا په سیمه کې استعماري ، استبدادي دولتونو د پښتنو او بلوڅو په وړاندې خپلو تیریو او توطیو ته زیاتوالی ورکړی دی نو له بلې خوا دا دواړه قومونه ( پښتانه او بلوڅ )ورځ په ورځ راویښیږي یو موټی کیږي او په وړاندې ځي تر څو خپل روا حقوق ( بشپړه خپلواکي او بیرته یووالی )تر لاسه کړي .

    په دې کې هیڅ شک نه شته چې هره ټولنه د ودې او پرمختګ په حال کې ده د هرې ټولنې وګړي په دې هڅه کې دي چې خپل حقوق چې په نړیواله سویه تثبیت شوي دی تر لاسه کړي . دوی غواړی په خپلواکی او دموکراسی کی ژوند وکړي نو همدا سبب دی چې استبدادي اودیکتاتوري رژیمونو ځای دموکراتیک او اولسي رژیمونه نیسي .
    په تیره پیړی کې په نړیواله سویه ستر بدلونونه رامنځته شوي او په یوویشتمه پیړی کې دا بهیر لا چټک شوي دی .د ساري په ډول که د یوې خوا شوروي اتحاد په نړی کې ړنګ شو او په مقابل کې د امریکا متحده ایالات د یوه لوی ځواک په توګه رامنځه شو.

    همدارنګه په نړیواله سویه هغو ملتونه او اولسونه چې د استعماري او زور سیاست له امله ټوټې شوي و بیرته سره یو کیږي شمالي ویتنام او جنوبی ویتنام سره یو شول همدارنګه شمالي یمن او جنوبی یمن څخه یو هیوادجوړ شو. په اروپا کې دبرلین دیوال ړنګ او د ختیز المان او لویدیز المان څخه یوازی المان رامنځته شو. هانګ وروسته له سلو کلونو څخه بیرته د چین سره یوځای شو .
    خو په سیمه کې یو او په دې لویه وچه کې یو شمیر اولسونه شته چې تر اوسه محکوم او ټوټې دي .چې د هغوی له جملې څخه د کردانو، بلوڅانواو پښتانو نومونه اخیستلی شو دوی په دې نه دي بریالي شوي چې مستقل او متحد هیوادونه ولري . بلوڅان په پاکستان ، ایران او افغانستان کې ژوند کوي پښتانه په افغانستان ، ازادو قبایلو، پښتونخوا ، بلوچستان په څو ټوټو کې ژوند کوي . په دې ټولو برخو کې پښتانه او بلوڅ اولسونه محکوم او بیواکه دي . دوی د ډيرو اساسي حقوقو څخه لکه په واک کې وړ شته والي ، په مورنې ژبو زده کړو ، د متوازن انکشاف او په یوه سیاسي جغرافیا کې د ژوند څخه بې برخې دي .

    د ویلو وړ ده چې په نړیواله سویه په ځانګړي توګه په اسیا کې ځینې اولسونه د یوکیدو او ځینې استعماري هیوادونه د تجزیې په لور روان دي . چې په سیمه کې د هغوی له جملې څخه د پنجاپ ( پاکستان ) او ایران نومونه یادولی شو. په دی هیوادونو کې زیاتره اولسونه د بنسټیزو حقوقو څخه بې برخې دي .
    په نړیواله سویه هم د ځواکونو په تناسب کې بدلون روان دی هند او چین د نویو اقتصادي او پوځی ځواکونو په توګه راڅرګندیږی . افغانستان هم خپل اقتصادي ، پوځي او سیاسي جوړښتونه رغوي او کیدای شي چې په راتلونکو څو کلونوکې په سیمه کې د یوه مطرح هیواد په توګه را څرګند شي ..دا نوی ځواکونه به نړیوالو سیاسي معادلاتو ته بدلون ورکړي.

    د شوري اتحاد په ماتیدو سره امریکا د متحده ایا لاتو هڅه وکړه د شرایطو څخه په استفادې سره په ټوله نړی کې خپل واک او نفوذ ته پراختیا ورکړي . د القاعدې سازمان د لویدیز له پاره په لوړ تهدید باندې واوښت لویدیز اړ شو چې په دې سازمان د تروریستي سازمان ټاپه ووهي او د هغې په ضد جګړه پیل کړي .
    د تروریزم په ضد په افغانستان کې، د اټومي وسلو د درلودلو په نوم په عراق کې، د امریکا د متحده ایالاتو له خوا جګړې تر ډیره بریده د پنجاب او تهران په ګټه تمامې شوې.په افغانستان او سیمه کې یې د دموکراسۍ ضدقوتونه پیاوړي کړل.

    د یوه اولسي او ازادي بښوونکی خوځښت بریالیتوب ، په موجوده شرایطو او د خوځښت په پوخوالي پورې اړه لري .په سیمه او نړی کې ملي ازادي بښوونکي غورځنګونه نوي ساه او رنګ اخلي .
    په منځني ختیز کې خلک د پاسدو دیکتاتوریو په وړاندې پاڅونونه کوي او ځینې یې تر بریالیتوبه په وړاندې تللي دي .
    دا چې هر ټولنیز سیاسی بدلو ن د ځینو دننیو او د هغو سره د موافقو بهرنیو شرایطو له مخې رامنځته کیږي . د هر مترقي ټولنیز سیاسي بدلون شاته د خلکو غوښتنه او اراده موجوده وي . خو په سیمه کې شرایطو بل ډول انکشاف وموند. دلته نړیواله ټولنه د تروریزم سره په جګړه کې ښکیله شوه هغه تروریزم چې په خپله د پنجاپ د ادارې له خوا تولید او صادر کیږي.
    که څه هم د لویدیزو هیوادونو له خوا تروریزم په نوم جګړې په نتیجه کې په افغانستان کې متعصبو او په جنایتونو تورنو ډلو د واک اساسی مزي په لاسو کې ونیول دا کړۍ او د پنجاپ او تهران واکمنان په دې بریالي شول چې د تروریزم ضد جګړه دپښتنو په ضد په جګړه باندې واړوي او پښتانه په بې رحمانه توګه وځپي.

    د پښتنود ځپلو څخه دپنجاپ دا موخه ده چې هر هغه غورځنګ چې سل ګونو کاله کیږی د یوه واحد او ازاد دولت له پاره پښتانه یې په مخ وړي له منځه یووسي . ددې غورځنګونو څخه د پښتنو او بلوڅو د خپلواکی او د بیا یووالی دی چې په سیمه کې د افغانانو ، پښتنواو بلوڅو ټولې سیمې رانغاړي .
    د تاریخ په اوږدو کې ډیره مشکله ده چې پښتانه او بلوڅ دوه بیل اولسونه فکرشي . که څه هم ددوی ژبې بیلې دي خو د دوی ترمنځ د خپلوی اړیکي ، ګډ کلتور ي ،ټولنیز او اقتصادي مناسبات ، د اوسیدو ګډې سیمې د بهرنیو په وړاندې د یوه ګډ وجود په توګه دریدل ډیر خلک په دې باوري کړي دي چې پښتانه او بلوڅ یو اولس دی.
    د پښتون اولس او د بلوڅ اولس په ټوټې کولو کې انګریزي استعمار مهم رول لوبولی دی. انګریزانو او نورو استعماري ځواکونو پښتانه او بلوڅان په څو ټوټو د ویشلوپه ترځ کې تر خپل کنترول لاندې راوستل.
    د استعمار په وړاندې د پښتنو او بلوڅو مقاومت پيل په سیمه کې د یوه نوي ملي ازادي بښوونکي غورځنګ پيل شو.
    د پښتنو او بلوڅو ازادې او بیا یووالي له پاره مبارزې لس ګونه او یا سل ګونه کاله نیولي دي او دا مبارزه د لوړو او ژورو د مختلفو پړاونو څخه تیریږي خو بیا هم بري ته نه دي رسیدلي. په دې موده کې په سل ګونو زره تنه او یا په میلیونو تنو په ډیره میړانه سره د استعماري ځواکونو په وړاندي خپل ځانونه د لاسه ورکړل
    .
    د انګریزي استعمار په وړاندې د پښتنو او بلوڅو وسله وال مقاومت ، د پاچا خان او ګاندي سوله ایز خوځښتونه ددې سبب شول چې انګریزان دا نیمه وچه پریږدي . خو انګریزانو د پاکستان تر نوم لاندې د پنجاپ واکمني د یوه لوي سیمه ایز مشکل په توګه پرېښوده. انګریزانو ددې په ځای چې اولسونو او ملتونو ته خپلواکي ورکړي دوی یې په نوي جال کې د مسلمان تر نامه لاندې د پنجاپ استعماري واک لاندې راوستل.

    • دوهمه برخه

      بلوڅانو په ډيره میړانه د پنجاپ او تهران د پاشیستي او استعماري ادارو په وړاندې مقاومت کړي دی په ایران کې په زرګونو بلوڅان د تهران پاشیستي ادارو له خوا په بې رحمانه توګه شهیدان شوي او کیږي په پاکستان کې د بلوڅانو د نابودی او ددوی په ټاټوبې کې د دوی په لږکي قوم باندې د اړولو پروګرام په منظم ډول سره روان دی خو بلوڅان خپل روا حقوق غواړي او د هغې له پاره مبارزه کوي .

      همدارنګه په تیره پیړۍ کې عبد الصمدخان اڅکزی ، خان عبدالغفارخان او نورو شخصیتونو د پښتنو مبارزې رهبري کړې . ایپي فقیر ( حاجي میرزاعلي خان ) چې دده وسله والې مبارزې د انګریزانو په ماتیدو کې اغیزمن رول درلود . هغه ګروېک د پښتنو د خپلواکی له پاره د مبارزو مرکز وټاکه د پښتونستان بیرغ د وزیرستان په سیمه باندې د یوې ازادې سیمې په توګه په ګروېګ کې رپانده وساته او تر دې وروستیو پورې ګروېک د پښتنو د یوه ازاد مرکز په توګه پاتې شو.
      تروریزم، افراطیت او دولتي فشار د تهران او د پاکستان د بهرني او کورني سیاست مهم توکی جوړوي. په پاکستان کې د هیواد په د ننه کې د پاکستان پوځیان زیار باسي د افراطي توند لارو ډلو څخه په کار اخیستلو سره مترقي ، ازادي غوښتونکي او ملي ځواکونه وځپي .

      د پنجاپ واکمنان د کشمیر هیواد خپله خاوره بولي او افغانستان خپل ستراتیژیکه ژورتیا بولي . په داسې حال کې چې د پنجاپ او کشمیر خلک بیل اولسونه او بیل تاریخ لري ددوی سیمې سره بیلې دی پاکستان ځکه کشمیر خپله خاوره بولي چې مسلمانان دي .
      د پنجاپ استعماري اداره په ډيره بې رحمانه توګه هغه کشمیریان چې د یوه مستقل هیواد د درلودلو فکر کوي له منځه وړي.

      په دې مانا که اسلامیت د پاکستاني توب هویت وي نو موږ ویلای شو چې ټوله اسلامي نړۍ باید د اسلام اباد د ولکې لاندې ژوند وکړي. پاکستان او تهران د اسلام سپیڅلي دین تر پردې لاندې غواړی چې خپلو ناوړه استعماري موخو ته ورسیږي .
      په دې ډول د پنجاپ هیواد د جنرال ضیاالحق د واکمنۍ په مهال کې یوې نوي ستراتیژي ته انکشاف ورکړ هغه دا چې افغانستان او پاکستان په نومونو دوه مستقل هیوادونه ژوند نه شي کولي نو له دې امله نو لدې امله ددې هیوادونو څخه یو باید ړنګ شي . نو ځکه د پنجاپ اداره د افغانستان هیواد له منځه وړلو د پاره چې د دې ستراتیژی یوه برخه ده په نه ستړي کیدونکی توګه کار کوي .

      د پورتنی ستراتیژي څخه په پيروی د پاکستان اولسمشر غلام اسحاق خان د افغانستان سره د یوه کنفداسیون د جوړولو وړاندیز وکړ. هغه غوښتل چې افغانستان د کنفدریشن تر نامه لاندې خپله ازادي په بشپړه توګه د لاسه ورکړي .
      د پنجاپ د ستراتیژي په بنسټ دا اداره نه یوازېبشپړه توګه د افغانستان د لاندې کولو پروګرامونه لري بلکې غواړي مرکزي اسیا ته هم پښې اوږدې کړي .

      د پنجاپ واکمنانو او د هغې له جملې ضیاالحق د هغې ورځ خوبونه لیدل چې د کابل څخه اورونه او لوګي پورته شي او یا د میانواز شریف دا خوب چې د افغانستان اردو ړنګه شي . میانواز شریف د افغانستان د پوځ ړنګیدل خپل ویاړ ګاڼه .
      د ویلو وړ ده چې ددوی دواړو دا خوبونه په بهر کې روزل شویو وسله والو ډلو په کابل کې د خپل مینځي جګړو په ترځ کې په واقعیت بدل کړل.دې وسله والو ډلو افغانستان د ایران او پاکستان په وړاندې ډير کمزوری کړ..

      د پنجاپ اداره ددې له پاره چې د هیواد په دننه کې ملي ازادي بښوونکي غورځنګونه وټکوي او په بهر کې خپل پراختیا غوښتنې سیاست ته ادامه ورکړي نو ددې له پاره راز راز تکتیکونو ته مخه کوي چې یو یې د خپلو موخو ته د رسیدو له پاره وسله واله تروریستي ډلې روزلي دي .
      د سیاسي کتونکو په باور سره د پاکستان دولت د اووه ویشتو تروریستي ډلو سرپرستي او ملاتړ کوي چې د کتونکو په باور ددې ډلو څخه پنځلس یې په افغانستان کې د تخریبي فعالیتونو له پاره ګومارل شوي دي .

      سیاسي کتونکي دې وسله والو ډلو ته د پاکستان پټه اردو وايي .
      دا پټه اردو د هیواد په دننه او د هیواد څخه په بهر کې ډیرې مهمې دندې لري
      دا ډلې په ملي او مترقي ډلو باندې راز راز تورونه لګوي او غواړي د خلکو په اذهانو کې هغوی ورټي . همدارنګه دا تروریستي او توند لاري ډلې د مترقي وګړو په وژنو او ترور کې د پاکستان دپټو استخبارتي سرویسونو سره مرسته کوي.
      همدارنګه دا ډلې د هیواد څخه بهر د نورو هیوادونو کورنی حالات نا ارامه کوی او غواړي د پاکستان د لوړتیا او پراختیا غوښتنو موخو ته د رسیدو له پاره هر ډول ناوړه جنایتونوڅخه صرفه نه کوی.د پنجاپ اداره نه یوازې تروریزم افغانستان ، هند او منځنی اسیا ته لیږي بلکې د پنجاپ د تروریزم څخه اروپا ، امریکا،ختیزه اسیا او چین هم په امن کې نه دی. خو د پنجاپ د تروریزم اصلي موخه پښتانه دي هغه که د پنجاپ د استعماري دولت په چوکاټ کې دي او یا په افغانستان کې.
      په دې سربیره د ټولو جنایتونو چې د پښتنو ، بلوڅو او نورو اولسونو په وړاندې د تهران او پنجاب له خوا تر سره کیږي او د دوې سیمې په ډیره بې رحمانه توګه بمبارد کیږي بیا هم دواړه اولسونه ژوندي دي او د دوی د وجودونو ټوټې شوي برخې بیرته یو بل ته سره نیږدې کیږي او یو کیږي .

      د ډيرو کتونکو باور د کابل حکومت ته اړینه وه چې ددې ټوټو د یووالي له پاره مرکزي او لارښوونکي رول ولوبوي . مګر له بده مرغه د کابل د ادارې ټولو واکمنانو یوازې خلک تیرایستلي دی او تش په نامه یې د بښتنو او بلوڅو د مبارزو ملاتړ کړی دی. د امیر عبدالرحمن خان له مهاله تر ننه د کابل واکمنانو د پښتنو او بلوڅو بر حقه داعیې ته شا کړي ده. دې واکمنانو یوازې په سمبولیکه توګه د پښتنو او بلوڅو څخه ملاتړ کاوه.

      په کابل کې د ډاکټر نجیب الله ادارې دنسکوریدوڅخه وروسته د کابل ادارې د پښتنواو بلوڅو غورځنګ په بشپړه توګه هیر کړ. دوی حتې په پښتونستان واټ کې د پښتنو او بلوڅوبیرغ چې ددې غورځنګ څخه یې یو سمبولیکه بڼه یې درلوده راکښته کړ .
      د کابل ادارې زیاتره لوړ پوړي چارواکي په ځانو کې دا توان نه وینی چې د افغانستان په وړاندې د پاکستان او ایران د ناوړو پروګرامونو په هکله غبرګون وښيي .

      د ساري په ډول په کنړ او نورستان د پاکستان پوځونو له خوا د توغندیو بارانونه اوریږي خو د کابل چار واکي په خبر هم نه دي . دا چې په سل ګونو خلک ددې توغندیو په نتیجه کې شهیدان او یا ټپیان شول او د افغانستان خلکو تصمیم ونیوه چې ددې توغندیو مخنیوی وکړي نو ایله یو واریې د پاکستان سفیر یې راوغوښت او په ډیره نرمه لهجه یې د توغندیو په باره کې ورته وویل.
      او یا کله چې د تهران واکمنان په زرګونو بیګناه افغانان په ډيره وحشیانه توګه اعداموي دکابل اداره حتی د اعتراض کولوجرات نه شي کولی.
      د کابل د ادارې یو شمیر لوړ پوړي چارواکی د ایران او پاکستان د مداخلو په وړاندې غبرګون نه شي ښودلی د خلکو په وینا ، د دوی خولې د اوبو ډکې دي .
      د کابل ادارې نه یوازې د افغانستان څخه بهر د پښتنو او بلوڅو د ازادی له پاره د غورځنګ ملاتړ پریښود بلکې په افغانستان کې یې پښتانه په محکوم اولس واړول او د هغو ځپلو دپاره یې ملاوتړله او په افغانستان کې دپښتنو ځپل په مختلفو نومونو او پلمو سره روان دي.
      د بلې خوا:
      د کابل ادارې او نړیوالې ټولنې د پښتنو او د ا فغانستان د اکثریت اولس سره عملا د دشمنی ګامونه پورته کړل. په داسې حال کې چې د سیمې د اوسني حالاتو په څیړلو سره نړیواله ټولنه او په ځانګړي توګه د امریکا متحده ایالات ، بلوڅان او پښتانه ډیر ښه دایمي او ستراتیژیک متحدین کیدلای شی .دا هغه حقیقت دی چې د پنجاب او ایران واکمنان ترې ویريږي.پښتانه، بلوڅ او د امریکا متحده ایالات په سیمه او نړی کې د خپلو ستراتیژیکو هدفونو د ترلاسه کولو د پاره د یوه بل همکاریو ته اړتیا لري. د دوی دواړو ګټې سره یو دي.
      لومړی دا نړیواله ټولنه د تروریزم مخالفه ده او پښتانه هم د تروریزم قربانیان دي پښتانه او نړیواله ټولنه په دې ښه پوهیږي چې تروریزم د پنجاپ د پټو سازمانو له خوا رامنځته شوی او په سیمه کې یې موخه د پښتنو ځپل او په نړیواله سویه د ترور او ویرې فضا رامنځته کول دي. نو لدې امله پښتانه هم په مجموع کې د پنجاپ له خوا د رامنځته شوي تروریزم مخالف او د پنجاپ استعماري اداره خپله دښمنه اداره بولي.
      همدارنګه پښتانه د تهران سره د تاریخي سیالی د درلودلو له امله تل ددې هیواد د مداخلو او توطیو سره مخامخ وي تهران هم په ټول قوت سره په دې لټه کې دی چې پښتانه کمزوری شي . همدارنګه تهران د اټومي وسلو د جوړولو د پروګرام له امله ټوله نړی تهدیدوي نو ځکه دا هم د نړی او د افغانانو ګډ دښمن بلل کیدای شي .
      روس هم د تاریخ په اوږدو کې د خپلو پراختیا غوښتنو د پروګرامونو د تطبیق په لاره کې پښتانه لوی خنډ ګڼي نو ځکه د پښتنو ضد قوتونو څخه ملاتړ کوي . دا چې چین د پنجاپ د استعماري ادارې د ناوړو پلانونود تطبیق په لاره کې مرسته کوي نو طبعا په پښتنو ښه نه لګیږي .
      همدا خبره ده چې په سیمه کې دپښتنو ، بلوڅو او نړیوالې ټولنې موخې یو بل ته نږدې دي او کیدای شي یو د بل متحدین شي
      خو پښتانه او بلوڅ هم د نړیوالې ټولنې او په تیره بیا د امریکا د متحده ایالاتو اخلاقي او سیاسي ملاتړ ته اړه لري . امریکا ته هم اړینه ده چې د پښتنو او بلوڅو د ازادې او بیا یووالي د غورځنګ ملاتړ وکړي . د امریکا او لویدیز د مرستې پرته د پښتنو او بلوڅو د ازادې او بیا یووالي له پاره غورځنګ نه شی بریالي کیدای .
      اوس د امریکا متحده ایالات په سیمه کې یوه داسې متحد ته اړتیا لری چې په مرکزي او جنوبې اسیا په چارو کې د امریکا سره همکار واوسي. او دا متحد د امریکا له پاره یوازې پښتون ملت کیدای شي.
      همدا پښتون ملت کولای شي په جنوبې او مرکزی اسیا کې د تروریزم په وړاندې په کلکه ودریږي او د سولې په ټینګښت کې مثبت اوفعال رول ولوبوي. چې دا رول به د نړیوالې ټولنې او په ځانګړی توګه د امریکا د متحده ایالاتو په ګټه او د هغوی روا ګټې به خوندي کړي.
      په دې خو په لویدیز کې د ستراتیژیکو څیړنو د مرکزونو پروفیسران تر اوسه خبر نه دي. چې پښتانه او د امریکا متحده ایالات یو د بله سره د کومو ستراتیژیکو موخو له پاره یو له بله څنګه دوستانه اړیکې جوړولی شي.
      د امریکا هیواد ددې په ځاې چې خپل بالقوه او قوی متحد ( پښتون اولس )خپل ځان ته رانېږدې کړی په لږکیو ( دیګانو ، هزاره ګانو او ازبکو) پورې د تړلو متعصبو کړیو د خوښې سره سم یې د پښتنو ځپلو او سټې ته یې ملا وتړله او په سیمه کې یې د ایران او پنجاب لوړتیا غوښتونکو او د تروریزم د ملاتړ کونکو د اهدافو سره سم حرکت وکړ. او د متعصبو ډلو د فرمایشونو سره سم یې په افغانستان کې جګړه په مخ بوتله.
      اوس راځو دې خبرې ته تر هغه چې د امریکا متحده ایالات او د ملګرو ملتونو سازمان خپلې پورتنی تیروتنې سمې نه کړي تر هغه به په افغانستان کې جګړه روانه وي او د پاکستان اوایران هیوادونه چې د تروریزم اصلي تولیدونکی او صادرونکی دي د تروریزم څخه د نړیوالې ټولنې په ضد استفاده وکړي. او د لویدیزو هیوادونو برخلیک به هم د شوري اتحاد غوندې شي. چې د دې جګړې تاوان به د امریکا متحده ایالاتو او د افغانستان خلکوته ورسیږي خو ګټه به یې د پاکستان هیواد او ایران ته ورسیږي.
      نو له دې امله اړینه ده چې د امریکا متحده ایالات د پښتنو په سیمو کې جنګي عملیات بند کړی او د پښتنوحقه حقوق چې تر پښو لاندې شوي دي په تر لاسه کولو کې مرسته ورسره وکړي.
      همدارنګه د پښتنو او بلوڅو مشرانو ، سیاستوالو او سیاسي ګوندونو ته اړینه ده چې په بشپړه توګه د خپلواکی د تر لاسه کولو د پاره ، د هر ډول ښي او کیڼ تمایلاتو په پرې ښودلو سره د ګډ عمل ملي پروګرام ترتیب کړي ، د پنجاپ د استعماري ادارې د اغیزې څخه ځانونه خلاص او په میړانه د یووالي او خپلواکی له پاره بیرغونه را پورته کړي . او په دې لازه کې هر ډول سرښندنې ته چمتو شي . یووالی او بشپړه خپلواکي په هوښیاری او سرښندنې سره تر لاسه کیدای شي .
      دا اړینه ده چې په دې ټول سیاستوال او نړیواله ټولنه پوه شي تر څو چې ټولو پښتنو او بلوڅو خپلواکي نه وي تر لاسه کړي ، په سیمه کې د پنجاپ او تهران استعماري او لوړتیا غوښتونکي سیاستونه پای ته نه وي رسیدلي تر هغه دا سیمه باثباته نه شي کیدای. با ثباته سیمه د ټولې نړی په ګټه ده.

  • رئیس جمهور ایران از سخنان فروردین ماه خود در مشهد که به گفته برخی منتقدان اشاره ای ضمنی به حمایت امام زمان از دولت او بود، دفاع کرده است.
    هرچند محمود احمدی نژاد در آن سخنان هرگونه ادعایی دایر بر داشتن "ارتباط مستقیم" با امام زمان را انکار کرد، اما برخی روحانیون آن اظهارات را وسیله ای برای سوءاستفاده سیاسی تعبیر کرده اند و اکنون یک روحانی خواستار استیضاح وی شده است.

    آن سخنرانی که در فروردین ماه در جمع طلاب و روحانیون مشهد انجام شده بود روز دوشنبه 16 اردیبهشت از تلویزیون دولتی ایران پخش شد.

    محمود احمدی نژاد که تقریبا سه سال قبل به ریاست جمهوری رسید "تسریع ظهور امام مهدی"، امام دوازدهم شیعیان، را از الگوهای سیاسی دولت خود قرار داده است.

    وی در سخنرانی مشهد قسم خورد که دست امام مهدی را در همه امور می بیند و گفت هدف او نیز فراهم کردن زمینه برای ظهور امام دوازدهم شیعیان است.

    او حتی از "موفقیت" سخنرانی در دانشگاه کلمبیای نیویورک، علیرغم آنچه مانع تراشی سیاستمداران آمریکایی خواند، سخن گفت و تاکید کرد که به جز با یاری امام زمان ممکن نبوده است.

    وی ادعا کرد که با مدیریت امام زمان 500 میلیون نفر سخنان او را از تلویزیون دیده اند.

    رئیس جمهور ایران گفت: "من در این دو سال و نیم - البته در تمام دوران انقلاب - به شما عرض کنم ما دست این مدیریت الهی را هر روز داریم می بینیم. خدا خود شاهد است که ما می بینیم. اغراق نمی گویم. ندیده را خدمتتان عرض نمی کنم. درست مثل همان چیزی که شما خدا را در عالم می بینید."

    وی هسته ای شدن ایران را "بالاترین معجزه تاریخ معاصر" خواند که با کمک امام دوازدهم ممکن شده و پیروزی انقلاب اسلامی را نیز به "امام مهدی" نسبت داد.

    وی همچنین گفت ایران در جنگ عراق پیروز شده که آن را نیز به امام مهدی نسبت داد.

    آقای احمدی نژاد در میان سخنان خود تکرار کرد: "به خدا ما دست مدیریت امام را در این صحنه می بینیم."

    انتقادها
    اینکه اصل مهدویت و اصل انتظار را دستاویز مسائل سیاسی قرار دهیم و اینگونه طرح کنیم که امام زمان با ماست، نه تنها به نفع نظام جمهوری اسلامی نیست بلکه کوچکترین همخوانی با منطق شیعی و اسلامی ما ندارد

    آیت الله الله بداشتی

    رئیس جمهور ایران در تعبیری بی سابقه از حمله آمریکا به عراق گفت هدف آن جلوگیری از ظهور امام زمان بوده است.

    وی گفت: "همین هایی که آمدند عراق را اشغال کردند، درست است ظاهرش این است که آمده اند نفت را ببرند و منطقه را بچاپند. اما وقتی یک لایه پشت آن می روی می بینی اینها تحلیل دارند، مطلع شده اند که بناست در این منطقه یک اتفاقی بیافتد، یک دست الهی بیرون بیاید و ریشه ظلم را از جهان بکند."

    سخنان آقای احمدی نژاد با واکنش انتقادآمیز برخی روحانیون روبرو شد که همچنان ادامه دارد.

    به گزارش سایت روزنامه آفتاب آیت الله الله بداشتی نماینده سابق مجلس و عضو شورای مرکزی مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم در تازه ترین واکنش خواستار استیضاح رئیس جمهور از سوی مجلس شده است.

    وی گفت: "اینکه اصل مهدویت و اصل انتظار را دستاویز مسائل سیاسی قرار دهیم و اینگونه طرح کنیم که امام زمان با ماست، نه تنها به نفع نظام جمهوری اسلامی نیست بلکه کوچکترین همخوانی با منطق شیعی و اسلامی ما ندارد."

    اما آقای احمدی نژاد در یک کنفرانس خبری در روز سه شنبه در تهران گفت که سخنانش در مشهد "شفاف" بوده و اتهام استفاده سیاسی از امام مهدی را مستقیما به منتقدان برگرداند.

    به گزارش خبرگزاری فارس وی گفت "نفی حاکمیت خلیفه الهی منجر به نفی حاکمیت خداوند می شود" و افزود: "توصیه می کنم با اعتقادات بازی سیاسی نکنند. من یک بحث علمی کردم و هر کس حرف علمی دارد بگوید. نباید این بحث ها را مسخره کرد. ما در دولت تمام وقت مسئول کار و مذاکرات و پیگیری علمی کارها هستیم اما اینکه ما امدادهای امام عصر و امدادهای الهی را انکار کنیم، خیلی چیز بدی است."

    تورم 20 درصدی
    قطعا امام زمان تورم ۲۰ درصدی، گرانی ها و خيلی اشتباهات را بر ملت نمی پسندد و اگر اظهارات احمدی نژاد در مورد مديريت امور را به مديريت درست از سوی ايشان تعبير کنيم بايد بسياری از اشتباهات را پای امام زمان بگذاريم که اين لطمه جبران ناپذيری به اعتقادات جوانان می زند

    غلامرضا مصباحی مقدم نماینده مجلس

    هفته قبل پس از پخش سخنان وی از تلویزیون نیز چند روحانی نماینده مجلس آقای احمدی نژاد را متهم کردند که می خواسته بگوید امام دوازدهم شیعیان از دولت او حمایت می کند.

    غلامرضا مصباحی مقدم، سخنگوی جامعه روحانيت مبارز از احزاب اصلی محافظه کار در گفتگو با روزنامه "اعتماد ملی" گفته بود: "اگر مقصود احمدی نژاد از اين سخنان اين باشد که امام زمان از رفتارهای دولت حمايت می کند، صحيح نيست."

    وی افزود: "قطعا امام زمان تورم ۲۰ درصدی، گرانی ها و خيلی اشتباهات را بر ملت نمی پسندد و اگر اظهارات احمدی نژاد در مورد مديريت امور را به مديريت درست از سوی ايشان تعبير کنيم بايد بسياری از اشتباهات را پای امام زمان بگذاريم که اين لطمه جبران ناپذيری به اعتقادات جوانان می زند."

    روحانیون همچنین ابراز نگرانی کردند که اظهارات رئیس جمهور در مشهد می تواند انتقاد از دولت را دشوارتر کند.

    محمود مدنی یک روحانی دیگر که نماینده مجلس است به اعتماد ملی گفت: "زمانی که مسئولين عملکردشان را به مقدسات دينی منسوب می کنند، يک رابطه تقدس آميز بين افراد و مبادی غيبی ايجاد می شود که راه نقد را بر منتقدان می بندد و زبان پرخاشگران نسبت به مسائل معنوی باز می شود."

    البته در این میان امام جمعه مشهد از اظهارات رئیس جمهور دفاع کرد و منتقدان را متهم کرد که به بهانه مخالفت با دولت ارکان دین را زیر سوال می برند

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس