صحنه های از فیلم گدی پران باز به روایت بیست قطعه عکس
A Brief Look at Kite Runner Via twenty Images
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
دو گدی پران و درخت انار
نمايی از کابل در فيلم گدی پران
صحنه هايی از جشن عروسی امير و ثريا
حسن غولک اش را به چشم آصف نشانه گرفته است
حسن به دنبال گرفتن آزادی آخرين گدی پران
حسن و امير در مسابقه گدی پران بازی
و....
پيامها
4 جنوری 2008, 17:16, توسط فرجاد
انتظار نداشته باشید که فلمی که بنابر اقتضای سیاست های دولت امریکا در افغانستان ساخته شده چیز بدرد بخور برای مردم افغانستان باشد. این فلم نه بخاطر افشای واقعیت های دردناک افغانستان، بلکه بخاطر پرده انداختن به آن گوشه هایی از واقعیت های کشور ما ساخته شده که دولت امریکا میخواهد بر آن پرده انداخته شود.
ناول "گدی پران باز" چندان چیزی نبود ولی فلمش را تصور کنید که سانسور شده کتاب است.
وقتی آقای بوش از خالد حسینی در کاخ سفید دعوت بعمل میآورد و بعد با لورا بوش یکجا وی را به تماشای فلم فرامیخواهد، این دیگر قضیه را روشن میسازد و میرساند که اگر فلم اندکی چیزی در خدمت مردم افغانستان میداشت انکل سام این برخورد را نمیکرد. این رساننده آنست که این فلم از فلم های تبلیغاتی امریکا در جنگ دروغین و محیلانه اش علیه تروریزم است. جنگی که فقط طالبان را اندکی اماجش قرار میدهد اما تروریست های ائتلاف شمالی را بر اریکه قدرت نصب میکند و برایشان اختیارات کامل میدهند که کشور و خاک و مردم ما را به کام خود فروبرند.
آقای خالد حسینی باید از این نقشی که در پیاده سازی تبلیغات دروغین امریکا بازی کرده کمی هم شرم و ننگ کند.
این مقاله نیز نکات جالبی در مورد این کتاب و فلم دارد:
The Guardian, January 2, 2008
Slaughter and Forgetting
4 جنوری 2008, 21:02, توسط دوست تان
دوصت عزیز، توضیح نگار عکس ها!
لطف نموده همو "آیینه مصاف" را به "آیینه مصحف" تبدیل کنید. مصحف یعنی قرآن. و آیینه و مصحف، زمانیست که عروس و داماد یکدیگر خود را برای نخستین بار پس از نکاح می بینند. شاید توضیج بیشتر ازین نیاز نباشد...
5 جنوری 2008, 07:21, توسط benjamin
دیوانه بی سواد کم جنبه، چرا قبل از فهم مطلب به عیب جویی می پردازید. عاقلان پی نقطه نرود. مهم این است که شما فهمیدید که منظور این آقا چه هست. کمی آدم شو
5 جنوری 2008, 02:27, توسط فرید تابش
آقای جعفر سلام.
وبلاگ غرب را رها کرده فعلآ به کار عکاسی آغاز کرده ای ،طوریکه ملایی را نیمه کاره رها کرده خودرا به اصطلاح به جمع روشنفکران حل کردید.توصیه دوستانه من به شما اینست،که یک مسیر را عاقلانه انتخاب کنید و تا آخر خط،ادامه دهید.
زمانیکه در کویته،تشریف و حضور داشتید یک دنده آخوند متحجر بودید که از اندیشهء خمینی آدمکش پاینتر حرف نمیگفتید،ولی در کانادا از دوستان میشنوم،که قضیه بالعکس است.
به هر حال توفیق روز افزون تانرا در یک مسیر و خط مثبت،ولی ثابت ارزومندم.
5 جنوری 2008, 11:31, توسط رضا ج م
دوست گرامی فرید جان
مشکل مردم ما همین است که لجوجانه دوست داریم که همان که هستیم بمانیم
و از تغییر و ترقی بیزاریم چه عیبی دارد که اگر راهی را اشتباه رفته ایم از روی ننگ و لج ادامه ندهیم
به عقیده بنده هر تغییر مثبتی خوب است حتی اگر برای هزارمین بار راه خودرا تغییر داده باشیم
مهم این است که هدف مثبتی را دنبال نماییم و برای رسیدن، راه بهتری در پیش بگیریم.
5 جنوری 2008, 15:21, توسط لیسه نور
سلام فرید جان. تا جاییکه من جعفررضایی را می شناسم هیچ وقت ملا نبوده او از هم مکتبی های من در لیسه نور بود. لیسه نور متهم به داشتن استادن شعله ای بود.
5 جنوری 2008, 15:55, توسط فرید تابش
دوستان عزیز رضا ج م ولیسهء نور.
منظور من همین است که شما فرمودید،ولی متاسفانه که جعفر جان رضایی یکی از همان انسانهایی است که نان را همیشه به نرخ روز خورده.من خود باور کامل دارم که انسان همیشه یک مسیر را آگاهانه
و عاقلانه انتخاب کند وتا آخر خط باید از عتقادات و باور های خویش حفاظت وپاسداری کند.چیزیکه من در شخصیت آقای جعفر دیدم نان را در دستر خوان معاویه نوش جان میکند و نماز را در عقب حضرت علی اقامه میکند.
و نیز راجع به نظر دوست محترم از لیسه نور،شما شاید منظور امرا متوجه نشده باشید،آقای جعفر جان شاید به مدت کمتر از شش ماه در لیسه عالی نور متعلم بود،ولی منظور بنده بر میگردد به سالهای قبل آن.
موفق وشادکام باشید
6 جنوری 2008, 00:32
آها این دوست که اعتراض به آیینه مصاف دارد از همان های استکه همه چیز ا در آینه مذهب میبیبند. مثلکه کلب علی را توجیه میکنند که کربلایی علی است. این هیچ وقت آیینه مصحف نبوده و بلکه همان مصاف به مفهوم میدان وعرصه است...
8 جنوری 2008, 18:00
آقای فرید تابش از نظرات جنابعالی معلوم میشود که شما آدم مریض وعقده یی استید. آنچه مهم است نظر یک شخص نه خود شخص. دوا اینکه شما سند ارایه کنید از اینکه آقای رضایی ملا و یا مرتجع بوده ونان را به نرخ روز خورده است. در وبلاگ آقای رضایی و نوشته های او در اینجا یک جمله و کلمه ای که نشان از دفاع از خمینی باشد وجود ندارد. اگر شما آدم طرفدار دموکراسی و روشنفکر استید چرا وقت تانرا برای دفع شیطنت های روحانیون طرفدار ایران و گلبدالدین حکمتیار و ربانی نمیگذارید.
9 جنوری 2008, 08:29, توسط فرید تابش
دوست گمنام سلام.امید که در عقب این نظر بی نام و نشان جناب جعفر جان مخفی نباشد،ای کاش حد اقل یک نام (حتی مستعار )برایت انتخاب میکردی که من مخاطبم را به آن نام خطاب میکردم.
من نه مریضم و نه عقدهء،شاید جناب عالی به این مریضی گرفتار باشید،تصور میکنید که همه دنیا،ازین مریضی رنج میبرند.
من برای کسی جواب مینویسم که حرفی برای گفتن داشته باشد.
سلامت و تندرست باشید.
27 جنوری 2008, 10:23, توسط دوست شما ضیا
دوست عزیزفریدتابش،آقای جعفری ودوست بی نام سلام.
چرابااین جملات پوچ وبی معنی به جان هم افتاده همدیگر راتوهین می نمائیدکه درواقع خود تان راتوهین نموده اید.
آیابااین کارشماکدام درد ازاین ملت بیچاره دوامیشود ویاکدام سود برای خود شمادارد.
توصیه من به شما این است که بجای این چرت وپرت چیزهای آموزنده ومفیدبرای استفاده کننده گان سایت بنویسید.
بامیدآنروز.
13 آپریل 2008, 07:52, توسط دوشیزه
این کتاب عالی بود البته در ایران سانسور هم شد اما از ارزش اولیه آن کاسته نشد و باید بگویم در ایرا ن هیچ توجهی به این اثر باارزش نشد
باتشکر: دوشیزه