صفحه نخست > دیدگاه > زبان و جهان آقای گنجی

زبان و جهان آقای گنجی

نگاهی به " اختراع ضروریات تشیع"
میرحسین مهدوی
دوشنبه 8 آگوست 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

" اختراع ضروریات تشیع" جدید ترین نوشته ی آقای گنجی است که به بررسی بخشی از احکام فقهی شیعی می پردازد. مدعای اصلی این نوشته طرح و احتمالا تلاش برای اثبات این فرضیه است که بخشی از ضروریات تشیع در مرور ایام به آن اضافه شده و یا به تعبیر آقای گنجی اختراع شده اند. آقای گنجی مقاله اش را به چندین زیر فصل تقسیم کرده و در این زیر فصل ها به بررسی مطالب مختلف می پردازد. " طرح مسئله" عنوان زیر فصلی است که در آن آقای گنجی بخش عممده ای ازمطالب مقاله اش را طرح نموده و به بسط و تحلیل آنها می پردازد. " مخالف"، "نجاست اهل تسنن"،"غیبت و لعن اهل تسنن" عنوان سرفصل های دیگر این نوشته است که سرانجام باطرح سرفصل نهایی "نتیجه گیری" مقاله به پایان می رسد. آقای گنجی در "طرح مسئله" موضوعاتی چون عصمت، علم غیب و غیبت امام زمان را از سلسله ی آن ضروریاتی می شمارد که به ادعای ایشان بعد ها در اندیشه مذهبی تشیع اختراع شده اند. علاوه براین مسایل، وی مخالف خوانده شدن اهل تسنن، بحث فقهی-تاریخی نجس شمرده شدن اهل تسنن و جواز غیبت و لعن آنان را از ضروریات مخترعه تشیع قلمداد می کند.
این مقاله را می توان با دو رویکرد متفاوت مورد ارزیابی و تامل قرار داد، نقد ارزشی و نقد ساختاری. در نقد ارزشی می توان صحت، صقم، درستی و یا نادرستی ادعاهای ایشان را مورد ارزیابی قرار داد. بررسی اینکه این مسایل مخترعه هستند یا مستحدثه و نقش منافع سیاسی اجتماعی در شکل دهی آنان زیادتر بوده یا مصالح و منافع اعتقادی و ... از جمله مسایلی است که در رویکرد ارزش محور می توان به آنان پرداخت. اما ارزیابی ساختارگرایانه نسبت به نقد ارزش مدارانه تقدم دارد. نوشته ای که از نظر ساختاری با مشکلات محوری و جدی مواجه باشد، قابلیت زبانی و شکلی لازم برای سنجش های بعدی را نمی یابد. به همین دلیل نگاه من به نوشته ایشان یک نگاه ساختار محورانه بوده وقضاوت در مورد صحت و سقم ادعاهای ایشان را به مجالی دیگر وا می گذارمُ.

در اکثر نوشته های دین پژوهانه آقای گنجی، از قرآن محمدی تا " اختراع ضروریات تشیع"، زبان روزنامه نگاری در خدمت شرح و توضیح مسایل کلامی، فقهی و فلسفی قرار گرفته است. زبان روزنامه نگاری زبان سطح است که در آن جملات کوتاه، صریح و ساده اند. زبان روزنامه نگاری، به ویژه نوع شرقی آن، با عاطفه پیوند عمیقی دارد. نوشته های روزنامه نگارانه عموما یا با هدف تحریک عاطفه جمعی نگاشته می شود و یا اینکه می خواهد عاطفه جمعی را جهت دهی نماید. درست به همین دلیل حساسیت و دقت علمی زبان روزنامه نگاری بسیار پایین است. زبان و ساختارادبی-منطقی " اختراع ضروریات تشیع" دقیقا چنین زبان و ساختاری است . نحوه چینش کلمات از دقت کافی ادبی برخوردار نیست و این مسئله نوشته را تا سطح یک شعار و بیانیه سیاسی تنزل داده است. برای نشان دادن این کاستی ها، به دو مقوله چالش های زبانی و منطقی این نوشته اشارات زیر را تقدیم می کنم:

1- یکبار دیگربه عنوان این مقاله توجه فرمایید. عبارت " اختراع ضروریات تشیع" چه معنی یا معانیی می تواند داشته باشد؟ علاوه براینکه "اختراع" در موقعیت ابهام آمیزی نشسته ، " ضروریات تشیع" نیز نا روشن و گنگ است. کلمه " اختراع" می تواند به دو صورت لازم و متعدی تعبیر گردد وهرکدام از این حالت ها معنی جمله را به کلی دگرگون می کند. در ضمن تعبیر " ضروریات تشیع" که آقای گنجی آنرا از دل ادبیات فقهی –سنتی برداشته و درمتن این نوشته گذاشته، چندان روشن نیست. نا روشنی این تعبیر از آن روی است که فقها در مجموع و فقهای شیعه بالاخص وقتی می گفتند فلان مسئله ضرورت دین یا ضرورت مذهب است به هیچ روی مرادشان وجوب شرعی مسئله نبوده و نیست. به عبارت روشن تر، در ادبیات فقهی ما تعبیر " ضرورت مذهبی" یک تعبیرشرعی نیست و "ضرورت" معادل هیچیک از تعبیرهای تکلیف سازی چون " واجب، مستحب، حرام و مکروه" نمی باشد. اگربه بررسی تاریخی این تعبیر بپردازیم، به این نتیجه خواهیم رسید که این تعبیریک تعبیر کاملا سیاسی است. سیاسی بودن این تعبیر گره خوردگی آن را با حوادث سیاسی- احتماعی به خوبی روشن می کند. سرانجام می توان گفت که عکس العمل ما در برابر حوادث سیاسی به صورت بسیار طبیعی " مخترعه " هستند و ما آنها را بر مبنای منافع سیاسی جمعی و فردی خود اختراع می کنیم. در چنین بستری، کلمه " اختراع" در تعبیر " اختراع ضروریات تشیع" کاملا حشو است.

از سوی دیگر تخصیص حرمت غیبت مومنین به مومنین شیعه مذهب نیز نشان می دهد که تعیین قواعد و نظم در روابطه بین مذاهب، علی الرغم قدمت همواره یک امر مستحدثه بوده است. کسانی که با فرایند استخراج حکم شرعی در فقه شیعی آشنایی دارند به خوبی می دانند که در تعیین حکم شرعی یک موضوع خاص، اگر نتوان از منابع درجه اول یعنی قرآن و نص کمک گرفت، سخن امام معصوم تکلیف حکم شرعی را مشخص می کند. اگر یکی از امامان شیعه به جواز غیبت اهل تسنن امرمی کرد، این امر در فرایند فقهی تشیع به صدور حکم لایتغیر وجوب غیبت اهل تسنن تبدیل می شد و هیچ فقیهی در هیچ دوره تاریخی قادر به تغییر امر صریح امام معصوم نمی بود. اما تفاوت آرای فقهای شیعه نشان گر آن است که امر صریح و قابل اتکایی از ناحیه امامان شیعه در این خصوص در دسترس نیست. در چنین خلایی، تعیین حکم شرعی به عهده مرجع تقلید و فقیه جامع الشرایط گذاشته می شود. ارجاع تعیین حدود شرعی به فقها همواره با این پیش شرط همراه است که ما سرنوشت آن حکم شرعی را به اجتهاد علمی فقها واگذاشته ایم. اما اجتهاد علمی چیزی جز همان "اختراع " آقای گنجی نیست.
اما مراجعه به آراء و فتاوی مجتهدین معاصرشیعه به آسانی ثابت می کند که " مخالف خواندن، نجاست فقهی، غیبت و لعن اهل تسنن " دیگر از ضروریات مذهب تشیع به حساب نمی آیند. مجتهدین معاصر تشیع فتوا به تحریم غیبت اهل سنت و جماعت و طهارت شرعی آنان داده است. این مسئله نیز ثابت می کند که ضرورت های مذهبی پدیده های سیاسی اند.

اما " ضرورت" نزد آقای گنجی چیزی در حد و حدود اصل دینی ویا واجب شرعی شمرده می شود. کاربرد کلمه " ضرورت" در عنوان و در متن مقاله نشان می دهد که آقای گنجی آنرا چنین معادل سازی کرده است.

2- بی دقتی آقای گنجی در استفاده ازکلمات و واژگان فضای حاکم بر نوشته ی ایشان را گنگ و مبهم کرده است. کمی دقت و یا بازخوانی و ویرایش می توانست این مشکل جدی را بر طرف نماید. به یک نمونه از این بی انظباطی های ادبی توجه فرمایید:

• شیخ مفید در المقنعة، سید مرتضی، طوسی در تهذیب، ابن البراج و ابن ادریس در السرائر؛ مخالف را نجس کرده اند

• در این جمله ی آقای گنجی ، تعبیر " نجس کردن" چیزی فراتر از یک اشتباه ادبی است. بعید به نظر می رسد که آقای گنجی نداند که " نجس کردن" معادل " کثیف کردن" نیست. و باز هم بعید به نظر می رسد که ایشان نداند که " نجس" یک اصطلاح فقهی است و " نجس کردن" به معنی این است که طهارت یک شی یا یک شخص را از او زائل نمود. با چنین فهمی از این تعبیر، چگونه بزرگوارانی چون شیخ مفید در المقنعة، سید مرتضی، طوسی در تهذیب، ابن البراج و ابن ادریس در السرائر می توانند مخالف را از طهارت شرعی زایل نمایند؟ می شود تصور کرد که این بزرگواران در میانه بحث و جدل فقهی و در میان کتاب های شان سطلی از نجاست در دست دارند و بر کالا و یا بدن مخالف می پاشند؟ طبیعتا که چنین چیزی نه مراد حضرت گنجی عزیز است و نه چنین امری ممکن است. تنها می توان بی دقتی آشکار ایشان را در چینش کلمات به روشنی دید. منظور آقای گنجی این است که حضرات علمای شیعه مخالف را نجس شمرده اند.

3- در فرهنگ واژگانی آقای گنجی تفاوت تقریبا تضاد آمیزی بین دو تعبیر" شیعه" و " شیعه غالی" وجود دارد. در اکثر نوشته های دین پژوهانه ، آقای گنجی کوشیده است که گروهی از شیعیان ( که شامل عده کثیری از شیعیان نیزمی شود) به دلیل برخی از باور ها و اعتقادات، مورد ملامت و نکوهش قرار داده و خود را از عضویت در آن جمع و پیروی ازعقاید شان تبرئه نماید. اما علی الرغم این موضوع آقای گنجی دقت چندانی در مصرف این کلمات و تعبیرها به خرج نمی دهد. گاهی " شیعیان" را به جای " شیعیان غالی" و زمانی نیز " شیعیان غالی" را به جای " شیعیان" استفاده می کند. این موضوع می تواند نشان گر بی دقتی بارز و یا بی مبالاتی ایشان در نحوه به کاربردن واژگان کلیدی باشد. می تواند حتی به معنی این هم باشد که برای آقای گنجی عملا تفاوت آشکاری میان این دو تعبیر وجود نداردو ایشان خود را از عضویت در هردوی این گروه فارغ می داند.

آقای گنجی می گوید: " اما تشیع در طول تاریخ رفته رفته اختراع شد. ناانسان کردن ائمه، اختراع امام زمان (امام دوازدهم) و غایب کردن او معلول علل و دلایل بسیار- از جمله منافع- بود. این دیدگاه "تشیع غالی" به شمار رفته است" . در این جملات تفاوت ارزشی و معنایی بین " تشیع" و " تشیع غالی" مشاهده نمی شود. در جای دیگر آقای گنجی به نقد تفکر رسمی تشیع پرداخته و می گوید ” تشیع غالی" با ناانسان کردن ائمه فقط به اندیشه‌ای غیرعقلانی/نا عقلایی تبدیل نمی‌شود؛بلکه با تبدیل اهل تسنن به دشمنان کافر فاسق نجس مستحق لعنت و غیبت، به امری غیر اخلاقی هم تبدیل شده است" اما بلا فاصله پس از غیر عقلانی و غیر اخلاقی خواندن تشیع غالی می گوید: "مسئله فقط مسئله‌ی عقلانی کردن تشیع نیست، مسئله، مسئله‌ی اخلاقی کردن تشیع نیز هست". ازاین تعبیر می توان چنین نتیجه گرفت که نزد آقای گنجی " تشیع" نه عقلانی است و نه اخلافی و باید برای عقلانی کردن و اخلاقی کردن آن تلاش کرد. اما همین آقای گنجی در جملات قبلی خود " تشیع غالی" را متهم به غیرعقلانی و غیر اخلاقی بودن کرده است. پس می توان از کنار هم گذاشتن این جملات – که واقعا کنارهم نیز هستند- به این نتیجه رسید که یا برای آقای گنجی " تشیع" مساوی " تشیع غالی" است و یا اینکه ایشان در استفاده کلمات و واژه ها بسیار بی مبالات هستند. در صورتی که گزینه اول درست باشد، مذهب و روشی را که خود آقای گنجی می پسندد در هاله ای از ابهام فرو می رود و در صورتی که گزینه دوم درست باشد، توانانی ایشان در نقد اندیشه ی دینی وهمچنین اعتماد علمی به نوشته های ایشان را با خطر جدی مواجه می کند.

به ذکر یک نمونه ی دیگر از این دست بسنده می کنم. آقای گنجی درنقد حکومت دینی در تفکر شیعی می گوید: " امامت "شیعیان غالی"، پیامدهای کلامی و فقهی بسیار دارد. مطابق این برساخته، دموکراسی و حقوق بشر منتفی خواهد شد. اندیشه‌ی اهل تسنن به دموکراسی و حقوق بشر نزدیکتر است. چون انتخاب زمامداران سیاسی را به مردم می‌سپارد. اما در تشیع غالی، دولت/حکومت/زمامداری سیاسی حق امامان معصوم است. مردم هیچ حق/نقشی در "انتخاب" یا "عزل" ائمه ندارند". طبق توضیح آقای گنجی، شیعیان غالی کسانی هستند که زمامداری سیاسی را حق امامان معصوم بدانند. ایشان در همین خصوص تعبرات کاملا متفاوتی از مسئله دارد. به سه نمونه تعبیر متفاوت ایشان از حق حاکمیت توجه فرمایید: " شیعیان، مدعی بودند که امام جانشین معنوی و دنیوی پیامبر است" ، " شیعیان حکومت را حق علی بن ابی طالب می‌دانستند. مدعای خود را با آرای مردم یا شورا موجه نمی‌ساختند" و " در واقع شیعیان چون امامت را ارثی قلمداد کردند که در خاندان بنی هاشم از پدر به پسر به ارث می‌رسید، باید دلیی برای این مدعا بر می‌ساختند. آنان رفته رفته ائمه را معصوم، دارای علم لدنی و متصل به منبع وحی به شمار آوردند". در این دو دسته از نقل قول ها، به سختی می توان تفاوتی بین " شیعیان" و " شیعیان غالی" در کلام آقای گنجی پیدا کرد و با به تعبیر دیگر، این چند جمله نشان می دهد که برای آقای گنجی شیعیان همان شیعیان غالی هستند.

4- عدم دقت کافی در گزینش و چینش واژگان می تواند به زبان پریشی های خطرسازی بیانجامد و برای نویسنده پرکار، طولانی و احتمالا تند نویس و خطر نویسی چون آقای گنجی مخاطرات جدی تری را به دنبال داشته باشد. به یک نمونه از این دست بد نویسی ها توجه فرمایید. آقای گنجی در مقاله مورد بحث چندین مورد از تعبیر " نا انسان" برای توصیف امامان شیعه استفاده می کند. البته هم قرائت متن و هم فضای حاکم بر فرامتنن نوشته ی ایشان نشان می دهد که مرادشان از نا انسان " فرا انسان" است نه " فرو انسان". ایشان می گوید:" فرایند "ناانسان" کردن ائمه به سرعت تشدید شد، تا آنجا که این گروه مدعی شدند که ائمه در آخرالزمان به دنیا باز خواهند گشت ". یا در جای دیگر می گوید " تشیع غالی" با ناانسان کردن ائمه فقط به اندیشه‌ای غیرعقلانی/نا عقلایی تبدیل نمی‌شود؛بلکه با تبدیل اهل تسنن به دشمنان کافر فاسق نجس مستحق لعنت و غیبت، به امری غیر اخلاقی هم تبدیل شده است". اما کلمه مرکب " نا انسان" به معنی غیر انسان است نه فرا انسان. فرایندی که آقای گنجی به آن اشاره می کند فرایند فرا-انسان سازی امامان شیعه است که طی آن با نسبت دادن اوصاف فرا انسانی چون علم غیب و عصمت، امامان را در درجه ای عالی تر از انسان معمولی قرار می دهد. اما توصیف آقای گنجی دلالت به ضد مقصودشان دارد. تعبیر هایی چون " ناشایسته"، " نا مناسب" نا به جا"، " ناروا" و ... در مفاهیمی چون عاری از شایستگی، مناسبت، به جایی، روا بودن و... به کار می روند. به این ترتیب " ناانسان" عبارت است از موجودی که انسان نیست یا موجودی است که عاری از انسانیت است. اما قطعا آقای گنجی امامان شیعه را با چنین تعبیراتی خطاب نمی کند. ایشان در نوشته های خود از آنان به عنوان عالمان "پرهیزگار" یاد می کند، چگونه می توان باور کرد که آن عالمان پرهیزگاردر این نوشته مورد بی احترامی قرار گرفته باشد. به نظر من این مسئله دقیقا از عدم دقت ایشان در نحوه ساختن و پرداختن تعبیرات و استفاده ی آنها ناشی می شود.

5- امامت شیعه و مسایل مربوط به آن از جمله موضوعاتی است که آقای گنجی زیاد به آن پرداخته است. در این نوشته نیز اعتقاد به امامت را یکی از ضروریات مخترعه خوانده و می گوید: " در واقع شیعیان چون امامت را ارثی قلمداد کردند که در خاندان بنی هاشم از پدر به پسر به ارث می‌رسید، باید دلیی برای این مدعا بر می‌ساختند. آنان رفته رفته ائمه را معصوم، دارای علم لدنی و متصل به منبع وحی به شمار آوردند. بدین ترتیب، فرایند ناانسان کردن ائمه آغاز شد". در این گفتار آقای گنجی عصمت، علم لدنی و اتصال به وحی را مسایل ، اوصاف و عناوینی می داند که برای توجیه تسلسل و توارث امامت اقامه شده اند. به عبارت روشن تر، علت وجودی این اوصاف توجیه گری توارث امامت است. اگر توارث امامت را A بنامیم و مجموعه ی عصمت، علم لدنی و اتصال به وحی را B نام گذاری کنیم، طبق توضیح آقای گنجی، گزاره B در خدمت توجیه و توضیح گزاره A به کار می رود. یعنی گزاره A از نظر وجودی قائم به گزاره B می باشد. اما اگر به تاریخ الهیات شیعی مراجعه کنیم در می یابیم که گزاره A مقدم و مستقل از گزاره B است. الهیات رسمی تشییع بر این باور است که گزاره B به هیچ روی نقش توجیه گری ندارد. شیعیان در هیچ جای تاریخ مجبور به دفاع عقلانی از گزاره A نبوده اند تا برای دفاع از آن گزاره کاملا ناعقلانی B را اختراع کنند. به عبارت ساده تر، نسبت بین گزاره های A و B نه نسبت توجیه و تفسیراست و نه نسبت تکمیل. اضافه براین سخن، آقای گنجی هیچ تلاشی برای اثبات این ادعای خود که گزاره B تنها وجه توجیهی و توضیحی گزاره A را دارد، به خرج نداده است. آقای گنجی فرض را بر این گذاشته که فرضش صادق بوده و احتیاج به اثبات ندارد.

6- یکبار دیگربه منطق زبان و زبان منطق آقای گنجی در این بخش از نوشته ی شان توجه فرمایید: ”امامت "شیعیان غالی"، پیامدهای کلامی و فقهی بسیار دارد. مطابق این برساخته، دموکراسی و حقوق بشر منتفی خواهد شد. اندیشه‌ی اهل تسنن به دموکراسی و حقوق بشر نزدیکتر است. چون انتخاب زمامداران سیاسی را به مردم می‌سپارد"

در بند نخست آقای گنجی می گوید که نظریه امامت در نظام فکری تشیع پیامد ها و نتایج کلامی و فقهی بسیار دارد. خواننده به صورت بسیار طبیعی منتظر بسط و توضیح این پیامد های فقهی و کلامی می ماند اما آقای گنجی بلافاصله بحث نسبت دموکراسی وحقوق بشررا با اندیشه امامت می گشاید و می گوید که " مطابق این برساخته، دموکراسی و حقوق بشر منتفی خواهد شد". اما دموکراسی و حقوق بشر، هرچه باشند، قطعا پیامد های فقهی و کلامی نظریه امامت نیستند. دموکراسی و حقوق بشرو نسبت آنها با نظریه امامت پدیده های سیاسی اند و نمی توان آنها را پیامد های فقهی –کلامی نظریه امامت دانست. مقایسه بین نظام سیاسی حاکم در میان تشیع و تسنن بخش جالب اظهارات آقای گنجی می باشد. به نظر آقای گنجی دلیل نزدیکی اندیشه ی اهل تسنن به دموکراسی و حقوق بشر این است که انتخاب زمامداران سیاسی را به مردم می سپارد. در تاریخ سیاسی اهل تسنن، تنها خلیفه را می توان با موقعیت دینی، سیاسی و اجتماعی امام قابل مقایسه دانست. بنابراین مراد آقای گنجی نباید سلاطین و پادشاهان باشد. اما واقعیت این است که هیچ خلیفه ای در هیچ جای تاریخ اسلامی توسط مردم برگزیده نشده است. اگر اشاره ایشان صرفا به حادثه ثقیفه بنی ساعده باشد باید گفت که ابوبکر را نه رای ها که راس ها به خلافت و جانیشنی پیامبر گرامی اسلام برگزید. همان گونه که می دانیم رای راس ها برخاسته از منافع سیاسی راس ها و سران قبایل است نه رای مردم عادی. در چنین وضعیتی چگونه می توان حکم به دموکراتیک تر بودن نظام سیاسی در اندیشه مذهبی اهل تسنن کرد؟ نکته نهایی در این بخش می تواند این پرسش باشد که چرا آقای گنجی اسرار دارد که نظام سیاسی مورد نظریک مذهب را با معیار های لیبرال دموکراسی غربی بسنجد؟ اصولا دین به معنی قبول حاکمیت خداوند است و این قابلیت و قبولیت از راه رای مردم حاصل نمی شود. دین داری به معنی قبول حکومت مطلقه خداوند نه تنها در ساحه سیاست که در سواحل امن فردیت، تنهایی و خلوت افراد نیزمی باشد. کسی که در پی آشتی دادن حکومت خدا و در عین حال حکومت جمعی مردم بر افراد است یا حقیقت دین داری را به درستی درنیافته است و یا معنی تقابل تئوریک لیبرالیزم غربی با اندیشه دینی را درک نکرده است. با این بیانات نیز قصد نفی دموکراسی را ندارم. فقط می خواهم بگویم که در جامه ی دین جایی برای دموکراسی نیست و تنها راه رسیدن به حاکمیت دموکراتیک در جامعه ی دینی، استقرار نظام سکولاراست. تشیع و تسنن هر دو به میزان بسیار زیادی شبیه به هم غیر دموکراتیک و اسلامی اند و اگر کسی بتواند ثابت کند که یکی از این دو دموکراتیک تر از دیگری است به صورت بسیار طبیعی ثابت کرده است که آن یکی غیر اسلامی تر نیز می باشد.

7- آقای گنجی در باره احادیثی از ائمه شیعه که اهل سنت را مخالف دانسته و غیبت آنان را مجاز می داند دو احتمال را مطرح می کند. از نظر ایشان احتمال اول این است که این احادیث توسط علمای تشیع جعل شده باشند و احتمال دوم این است که این احادیث واقعا از ناحیه امامان شیعه صادر شده اند. وی می کوشد نشان دهد تصور اینکه این احادیث از طرف ائمه شیعه صادر شده باشند، منطقا اشکال دارد. به همین منظور وی دو نوع استدلال را در رد این داعیه مطرح می کند. در دسته اول استدلالات خود می گوید: اولاً: از یک آدم معمولی هم انتظار نمی‌رود که بگوید به مخالفین خاندان ما دشنام دهید، غیبت شان را بکنید، لعنتشان کنید و آنها را نجس به شمار آورید؛ چه رسد به انسان‌هایی که الگوهای رفتار اخلاقی اند. به همین دلیل، اگر ائمه را انسان‌های اخلاقی به شمار آوریم، که باید بیاوریم، این روایات از آنها نیست و دیگران به نام آنها برساخته اند. در دسته دوم، رویکرد نفی این نسبت به ائمه را پیش می گیرد. او می گوید:" اگر این روایات از ائمه باشد، آن بزرگوران به شخصیت‌های غیر اخلاقی تبدیل خواهند شد. این مدعا "خودشکن" است. یعنی، به جای این که بزرگی ائمه را اثبات کند، آنان را بسیار کوچک می‌کند" طبق این منطق، چون امامان الگوهای اخلاق اند از آنان نمی توان انتظار داشت که امر به امور ضد اخلاق دهند. چون دشنام دادن، نجس دانستن مسلمانان دیگر و غیبت کردن امور ضد اخلاقی اند بنابراین باید قبول کرد که امامان شیعه به این مسایل امر نکرده اند و احادیثی که به آنان نسبت داده شده، جعلی می باشند. این منطق زبانی سئوال جدی تری را مطرح می کند و آنهم این است که رابطه اخلاق و دین چگونه است؟ آیا دین خود را ملزم به رعایت امور اخلاقی می داند یا اینکه خود اخلاق مربوط به خود را می آفریند و به امور اخلاقی پیش از خویش پشت می کند؟ پاسخ مناسب به این پرسش ها در حد طاقت این بحث نیست اما فقط می توان اشاره کرد که خداوند در قرآن کریم خود را به رعایت کامل اخلاق گفتاری ملزم نمی داند. وقتی خداوند می فرماید:وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ (اعراف /176) و یا مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ (جمعه /5) به درستی روشن است که نه تنهاکفار که جاهلان را نیز "خر" می خواند.

البته که این سخن به معنی دفاع از بد اخلاقی در گفتار دینی نیست اما به سادگی می توان فهمید که بنیاد استدلال آقای گنجی سست است. به همان دلیل که وجود آیات فوق در قرآن کریم به حرمت و عظمت خداوند لطمه ای وارد نمی کند، احتمالا وجود بعضی از احادیث تندخویانه نیز نمی تواند دامن پاک ائمه را گرد آلود نماید. تکرار می کنم که از ادبیات تندخویانه مذهبی ( شیعی و سنی) دفاع نمی کنم و فقط می خواهم نشان بدهم که منطق زبانی آقای گنجی بر پایه درستی استوار نیست.

نکته دیگری را که نمی توان در این بخش ناگفته گذاشت اینست که چرا آقای گنجی دشنام ها را تنها یکطرفه می بیند؟ چرا در سراسر نوشته ی شان حتی اشاره ای هم به روند تکفیر و تفسیق تشیع از سوی بعضی از علمای اهل تسنن نمی شود؟ قتل و کشتارشیعیان در سایه حکومت های خلافت می تواند ریشه ای غیر از حدیث و روایات معتبر دینی داشته باشد؟

واژه های کلیدی

دين، عقايد و باورها
آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • در کشورهایی جون ایران و پاکستان دین و مذهب چیزی جز یک ابزار نیست البته در نزد دولت مردان استفاده از احساسات مردمی با اسثفاده از مذهب برای رسیدن به اهداف شوم

    برای کشوری چون افغانستان بهتر این است تا مردم وجامعه را اګاهی بخشد تا از این لحاظ راهی دوباره برای جنګ مذهبی و سلطه همسایه هابر خاک ما نباشد

  • سلام
    آقای مهدوی کاش وقتان را صرف مسئله ساختار مقاله ی آقای گنجی نمیکردید و به اصل مسئله میپرداختید و کنکاش و کاوش های ایشان را به چالش میکشیدید تا بهتر و مفیدتر واقع میشد.
    اما این نکته که "چرا آقای گنجی دشنام ها را تنها یکطرفه می بیند؟ چرا در سراسر نوشته ی شان حتی اشاره ای هم به روند تکفیر و تفسیق تشیع از سوی بعضی از علمای اهل تسنن نمی شود؟ قتل و کشتارشیعیان در سایه حکومت های خلافت می تواند ریشه ای غیر از حدیث و روایات معتبر دینی داشته باشد؟ " را بجا مطرح کردید.

    • باقی – سمندر
      هفتم ماه رمضان- اسد- تیر سال ۱۳۹۰ خورشیدی
      هفتم اګست سال ۲۰۱۱ میلادی

      غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
      زهرچه رنګ تعلق پذیرد آزادست
      (حافظ شیرازی )

      سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
      سلام به آقای مهدوی !

      اقای مهدوی من نبشته شما را مانند همه مقالات شما با شوق زیاد به خوانش ګرفتم – به خاطر شما می آورم که مقاله های اکبر ګنجی را نیز همیشه میخوانم ـ
      من نمی خواهم در مورد برداشتهای شما و اکبر ګنجی وارد بحث ګردم – این ګریز من از بحث بخاطر دلایل بسیار دقیق وعمیق سیاسی میباشد- من طرفدار آزادی ګفتار وبیان بودم ومیباشم- همین حالا ترجیح میدهم تا دراین موارد سخن نګویم ـ از آزادی ګفتار وبیان خودم قصدن وعمدن بنا بردلایل بیشمار سیاسی در این مقال نیمخواهم استفاده ای ببرم ـ
      یکی از دلایل که من را وامیدارد تا بشما بنویسم – اینست که جنجال بسیار بزرکتری را در میان همه مسلمانهای جهان دامن میزنند و این جنجال تاچه حد میتواند به نفع مردم به خاک وخون کشیده افغانستان ودنیا باشد ؟
      شما میدانید که قتل عام در ناروی توسط یک راسیست و اوج ګیری راسیسم و افکار که مایه های جنګ ضد اسلامی وضد خارجی هارا در اروپا وامریکا پرورش میدهد –به نفع کی ها میباشد ؟
      افراطی های اسلامګرا یا به عبارت دقیق تر آنانیکه از اسلام در مجموع و مذاهب اسلامی تا حال برای حفظوګسترش قدرت سیاسی تلاش داشته اند ودارند لحظه ای خاموشی را بر نمی ګزینند و جنګ اسلام وګفر را در سطح بین المللی اشاعه میدهند و به پیش میبرند .
      همین طور نیروهای فاشیست در اروپا جوانان و هزاران انسان را برضد اسلام وبرضد خارجی ها سازماندهی کرده اند ومیکنند و ڼګاهی به اوضاع پارلمانها در اروپا میتواند اوضاع وګرایش راست وبنیاد ګرایی دینی وسیاسی را به نمایش بګذارد .
      جنګ فرهنګ ها وادیان را عمدن ګسترش میدهند !
      من نمیدانم که آیا اشاعه این ګپ ها را میتوان روشنګری نامید ؟
      آیا دامن زدن به اختلافات شیعه وسنی و درون ګروههای شیعه یا سنی چه دردی از هزاران درد مردم را همین حالا رفع مینماید ؟
      من توجه شما را به نوشته ای از بی بی سی معطوف میدارم تا دیده شود که سر نخ این مشکلات تا کجا کشیده میشود !
      آیا امکان دارد تا در مورد ګفته حافظ بیاندیشیم !
      جنګ هفتاد ودوملت را همه عذر بنه
      چون حقیقت ندیدندراه افسانه زدند

      به ګذارش زیر لطفن توجه نمایید !

      ریشه انشعاب در اسلام، موضوع سریال جنجالی
      علی امینی نجفی
      پژوهشگر مسائل فرهنگی
      به روز شده: 23:39 گرينويچ - جمعه 05 اوت 2011 - 14 مرداد

      با شروع ماه رمضان و آغاز پخش سریالی تاریخی به نام
      "معاویه و حسن و حسین"، بحث و جدل درباره این سریال در برخی از کشورهای عرب شروع شده است.
      این سریال در ۳۰ قسمت تهیه شده است، هر قسمت آن یک ساعت طول می‌کشد و در طول ماه رمضان از بیش از ده کانال ماهواره‌ای عربی پخش می‌شود.
      سریال دورانی پرالتهاب از تاریخ صدر اسلام را روایت می‌کند: از مرگ پیامبر اسلام تا قتل عثمان، خلیفه سوم، و ماجراهای بعدی:
      خلافت امام علی، قتل او به دست یکی از خوارج به نام عبدالرحمن ابن ملجم در کوفه، مصالحه فرزندش امام حسن با معاویه، پایه‌گذار سلسله اموی، نشستن یزید فرزند معاویه بر تخت خلافت، قیام حسین ابن علی، سرانجام ماجرای عاشورا و قتل امام حسین و یارانش در کربلا به دست لشکریان یزید.
      در دل همین دوران پرآشوب بود که به گفته سازندگان این سریال، مذهب شیعه شکل گرفت.
      درباره کل این دوران و ارزیابی رویدادهای گوناگون آن، میان پیروان شیعه و اهل تسنن اختلاف نظر جدی وجود دارد.
      سریال ماجراهای تاریخی را یکسره از دیدگاه اهل تسنن روایت می‌کند.
      نمایش این سریال از آغاز ماه رمضان، با اعتراضات گسترده در کشورهای عرب روبرو بوده و اکنون به ایران نیز رسیده است.
      "بزرگترین سریال عربی"
      سریال "معاویه و حسن و حسین" با سرمایه مشترک چند کشور عرب حاشیه خلیج فارس توسط کمپانی کویتی "مها" تولید شده است. پخش فیلم را "شرکت تجارتی نور" بر عهده دارد.
      فیلمنامه این سریال توسط محمد یساری و محمد حسیان نوشته شده و عبدالباری ابوالخیر، فیلمساز سوری، آن را کارگردانی کرده است.
      عده‌ای از بازیگران مشهور سینما و تلویزیون عرب در فیلم شرکت دارند، از جمله رشید عساف که نقش معاویه را ایفا می‌کند. نقش امام حسن و امام حسین توسط دو هنرپیشه اردنی ایفا شده است.
      محمد عنیزی، مدیر شرکت فیلم‌سازی "مها"، به کانال الجزیره گفته است که این سریال بیش از هشت میلیون دلار خرج برداشته و تا امروز پرخرج‌ترین پروژه تلویزیونی در جهان عرب به شمار می‌رود.
      سریال پس از چند سال تدارکات، سال گذشته در کشورهای سوریه و اردن و لبنان و مغرب و امارات فیلمبرداری شد. گفته می‌شود که چند گریمور ایرانی نیز با این طرح همکاری داشتند.
      واقعیت تاریخی و معتقدات دینی
      از آغاز آشکار بود که این سریال با درونمایه‌ای چنین حساس و جدل‌انگیز، با واکنش‌های فراوان روبرو خواهد شد.
      به همین خاطر سازندگان فیلم بر آن شدند که موافقت مراجع اسلامی را کسب کنند. آنها موفق شدند رضایت و تائید بسیاری از مقامات دینی را در عربستان سعودی و یمن و کویت و بحرین به دست آورند.
      افزون بر این، مدیر "شرکت سینمایی مها" که تدوین فیلمنامه و تصویب آن را بر عهده داشته، گفته است که "گروهی کارشناس" در تمام مراحل فیلمبرداری حضور داشته و بر محتوای فیلم نظارت کرده است تا تمام جزئیات هم با اعتقادات دینی و هم با واقعیات تاریخی سازگار باشد.
      با وجود این تمهیدات، سریال با موجی از اعتراض، نه تنها در میان شیعیان، روبرو شده است.
      از همه مهمتر، در مصر مفتی "الأزهر"، بالاترین مرجع شرعی در جهان اسلام، از آغاز با تولید این سریال مخالفت نشان داد.
      علمای "ازهر" از بنیاد با نمایش سیمای بزرگان اسلام در فیلم و تئاتر مخالف هستند. در حالیکه در سریال یادشده، سیمای گروهی از شخصیت‌های اسلامی توسط بازیگران حرفه‌ای "مجسم" شده است، از همه مهمتر سه فرزند امام علی: حسن و حسین و زینب.
      در برخی از کشورهای عرب برخی از فقیهان و مفتیان اعتراض کرده‌اند که این سریال بیش از پیش به اختلاف‌ها و دسته‌بندی‌ها در میان فرقه‌های اسلامی دامن می‌زند.
      به ویژه در کشورهای عرب، شیعیان از دیدگاه سریال ناخرسند هستند و آن را خلاف معتقدات خود می‌دانند. در کویت سید محمد مهری، از مراجع شیعه، اعلام کرده است که گروهی از وکیلان دادگستری علیه فیلم اعلام جرم خواهند کرد و توقف پخش آن را خواستار خواهند شد.
      در ایران نیز چند مرجع شیعه تماشای فیلم را "حرام" دانسته‌اند.
      وحدت یا نفاق؟
      در برابر این مخالفت‌ها و اعتراض‌ها، بسیاری از مراجع و نهادهای "اهل سنت و جماعت" در عربستان سعودی و اردن و کشورهای دیگر از محتوای فیلم و پیام آن دفاع کرده‌اند.
      برخی از مراجع و علما آشکارا گفته‌اند که این سریال در تقابل با "برداشت شیعی" از رویدادهای صدر اسلام تهیه شده است. بعضی از منابع اشاره می‌کنند که این سریال در پاسخ به مجموعه تلویزیونی "مختارنامه" ساخته شده، که از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران پخش شد.
      سازندگان سریال "معاویه و حسن و حسین" گفته‌اند که هدف آنها نه حمله به باورهای شیعیان، بلکه "بیان حقایق تاریخی برای تقویت اتحاد در میان مسلمانان" بوده است.
      برای نمونه فیلم شکل‌گیری "فتنه" علیه عثمان را تصویر می‌کند و نشان می‌دهد که امام علی، و فرزندان او حسن و حسین در دفاع از خلیفۀ سوم، در برابر کسانی که قصد قتل او را داشتند، تلاش کردند.
      در دوران پس از عثمان نیز تأکید می‌شود که امام حسن به سود معاویه از خلافت چشم پوشید، تا مسلمانان دچار تفرقه نشوند و "وحدت و کیان اسلامی" در امان بماند.
      در سریال از امام حسن و امام حسین، نوادگان پیامبر اسلام، ستایش شده است. اما معاویه نیز خلیفه‌ای باایمان و پرهیزگار تصویر می‌شود.
      نکته گرهی در سریال پیدایش مذهب شیعه است. سازندگان فیلم پیدایش این مذهب را تلویحا حاصل دسیسه‌چینی عبدالله بن سبا، یکی از شخصیت‌های مشکوک صدر اسلام، قلمداد می‌کنند.
      به نظر سازندگان سریال، این عبدالله بن سبا و پیروان او بودند که، بر خلاف نیت و خواست علی و فرزندانش، مذهب شیعه را برساختند.
      عبدالله بن سبأ که بود؟
      برخی از علمای اهل تسنن، به ویژه در میان آیین وهابیت که با شیعه دشمنی کینه‌توزانه دارند، تأسیس تشیع را به فردی مرموز به نام عبدالله بن سبأ نسبت می‌دهند.
      گفته می‌شود که ابن سبأ فردی یهودی بود که در حوالی سال سی هجری به اسلام گروید، اما در باطن به کیش خود باقی ماند، و تصمیم گرفت با ایجاد تفرقه در میان مسلمانان، از کیش تازه انتقام بگیرد.
      طبق کتاب‌های تاریخی، که منشأ بیشتر آنها "تاریخ طبری" است، عبدالله ابن سبأ از پیروان علی بن ابی‌طالب بود و او را یگانه جانشین برحق پیامبر اسلام می‌دانست.
      گفته می‌شود که او در جایگاه امام علی اغراق و "غلو" می‌کرد و به "عصمت" امام معتقد بود. از این رو عبدالله بن سبأ را نخستین "غالی" دانسته‌اند، زیرا بر آن بود که امام علی، پیامبر بعدی و حتی خود خداوند یا تجسمی از اوست. به همین خاطر بود که امام علی به قتل یا سوزاندن او فرمان داد.
      همچنین گفته‌اند که عبدالله بن سبأ در ماجرایی که به قتل عثمان، خلیفه سوم، انجامید سخت فعال بود و مردم را به کشتن خلیفه برانگیخت.
      پس از قتل ابن سبأ، پیروان او همچنان فعال بودند، در جنگ‌های جمل و صفین نقشی تحریک‌آمیز داشتند، به آتش خصومت دامن می‌زدند تا هر دو طرف تضعیف شوند.
      در میان فقیهان و مؤرخان شیعه درباره عبدالله ابن سبا دو عقیده وجود دارد. گروهی بر آنند که او موجودی افسانه‌ای است که هرگز وجود نداشته. به گفته مرتضی عسکری، پژوهشگر شیعه: عبدالله ابن سبأ "سیمایی خرافی است که علما و مؤرخان سنی برای بدنام کردن شیعه و انکار ریشه‌های تاریخی تشیع جعل کردند."
      عده‌ای دیگر عقیده دارند که فردی به نام عبدالله بن سبا به راستی وجود داشته، و به دست امام علی نیِز به قتل رسیده است، اما هرگز با تشیع، که توسط فرزندان و یاران امام علی پایه‌گذاری شد، ارتباطی نداشته است.

    • جناب آقای سمندر عزیز سلام بر شما. از عنایت و مهربانی تان نسبت به این حقیر سپاس گذارم. از وقتی که بابت خواندن این مقاله گذاشته اید نیز تشکر. در ارتباط با مسئله ی مورد نظر شما باید عرض کنم که نگرانی شما عمیقا قابل درک است. اما نوشته ی حقیر تنها پاسخی است ساختارگرایانه به نوشتار آقای گنجی. شاید یکی از دلایلی که به نقد ارزشی نوشته ی ایشان نپرداخته ام همین مسئله باشد. نوشته ی آقای گنجی به تشیع تاریخی می پردازد اما شیعه معاصر در فضای متفاوت و با مقتضیات سیاسی متفاوت زیست می کند، آنچنان که فاصله ی فراوانی است بین تسنن تاریخی و تسنن معاصر. به هر روی بار دیگر از شما سپاس.

    • سلام زاهدی عزیز. به نظر حقیر نقش ساختار در سامان دهی یک اثر فوق العده مهم است اما زمانی که این اثر به موضوعات علمی می پردازد نقش ساختار ادبی یک نقش کلیدی می شود. نوشته ای که به موضوعات کلامی- فقهی می پردازد باید دارای ساختار ادبی و زبان مناسب برای این موضوع باشد. کل سخن حقیر این است که با زبانی روزنامه نگاری نمی توان به نقد دین پرداخت. البته که رویکرد ارزشی به این موضوع مهم است اما همانگونه که در مقاله اشاره کرده ام آن رویکرد موخر بر رویکرد ساختارگرایانه است.

  • درود به آقای مهدوی.
    در این نبشته تو امر بسیار مهم قابل درک است:
    1ـ اول اینکه آقای مهدوی نویسندهء چهره دست به معنای واقعی کلمه هستند. یعنی چنین نویسنده ای را ما در افغانستان کمتر سراغ داریم، حتی آنهایی که شهرتی هم دارند به این توانایی قلم فرسایی نتوانند!

    2ـ دوم اینکه؛ بدون شک ادعای آقای گنجی در یک بخشی از آن کاملا درست و حقیقت است. البته نقد آقای مهدوی بیشتر متمرکز بر ادبیات آشفتهء گنجی بود که درست فرمودند. اما در رابطه با اینکه اهل تسنن جهان بینی دموکرات تری نسبت به ادارهء سیاسی دارند؛ کاملا درست و بجاست، لا اقل از نگاه تئوریک اهل تسنن به آیه های (و امرهم شوری بینهم.... و شاورهم فی الأمر...) در امر انتخاب امیر استدلال میکنند. یعنی شوری را مرجع اصلی میدانند و خلیفه و امام را منصوب خدا نمیدانند. حتی ملا امام باید به انتخاب و رضایت اکثر قوم امامت کند. البته در روشنایی نصوص. (تنها در موارد که خطر فتنهء بزرگ و اغتشاش عمومی و ویران مملکت باشد، فقهای متأخرین اهل تسنن، قاعدهء فقهی «الملک لمن غلب» را بکار می برند و این یک مورد قابل سوال و استثنایی است)
    اینکه خلفاء عباسی و اموی و بعدهای ایشان در تاریخ مخالف این شیوهء عمل کردند یا انتخاب شدند و... این دیگر از نقص تئوریک و عقیده اهل سنت نیست و بر میگردد به عمل اشخاص، شرائط و جو حاکم...
    اسلام بذات خود ندارد عیبی
    هر عیب که هست در مسلمانی ماست

    میخواهم اشتباه آقی مهدوی را در اصل ادبیات فاخر و اخلاق دینی رفع نمایم: و آن اینکه؛ پیامر هم خدا نیست که مردم را هرچه خواست بگوید چه رسد به ائمه و دیگر دینداران؛ جناب پیامبر در طول حیات شان یکبار هم کسی را کلمهء رکیک نگفتند و حتی اعضای مخصوص بدن را با نام اصلی آن یاد نمی کردند. و احادیثی زیادی است که نباید دشمنان خود را دشنام دهید.
    همچنان آیت قرآن کریم: «و دشنام ندهید کسانی را که غیر خدا را می پرستند، چون دشنام دهندخدا را به جهالت و شما از کردهء خود پشیمان شوید...» این آیت، روش خود پیامبر گرامی و سیرهء اصحاب و خلفای راشدین می رساند که دو و دشنام دادن مخالف ادبیات دینی است...
    اگر خدا در قرآن کفار را چنین خطاب کرده است، نمیشود کسی را با خدا مقایسه و تمثیل کرد!! پدرود و با عرض پوزش

    • گنجی ، عاقبت سرعقل آمد اما مهدوی هرگز!

      گنجی ، عاقبت فهميد که ۱۲ معمم عرب و يک زن را ، «معصوم » خواندن و به آنان مقام الوهيت دادن و يکی را به« غيبت » فرستادن و هزاران نفر را قرن ها « خر» ساختن ، کمال ابلهی است!
      دوتا صحابه رسول ، يعنی علی و عمر از هم چه تفاوتی دارند که يکی را « سلام » ميفرستی و دومی را لعنت!
      گنجی ؛ عاقبت فهميد که مذهب شيعه ، فقط برای پرکردن جيب آخوند « اختراع » شده، نه منطق سرش ميشود نه با زمانه ، سازگار است!
      گنجی فهميد اما مهدوی ، از دستآموزان خمينی دجال، اين نکته را نه فهميد و مشتی حرف های صد من يک غاز را باز دوباره از روده بزرگ برصفحه کابل پرس? ريخت!
      گنجی ، راه خمينی را رها کرد، اما مهدوی ، راه اين بزنس تهوع را مسدود نکرد ، مهدوی اين دکان شيادی را با خود به هميلتون کانادا برد ! مهدوی ، بحارالانوار مجلسی را ، در امريکای برد ؛ زيرا جماع با اذهان بندگان خدا،بسيار سود آور است؛ هم دولت ها برای آدم پول ميدهند هم آدم های خرف که هزاران اند و همه جا ! با احترام . احمد شبخيز

    • ای مهدوی باید فهمیده باشد ‍که دوران بازی با منطق ادبیات گذشته است . آقای مهدوی آنچه راماله ‍کرده اند همه

      حشواست نه متن .

    • جناب آقای اسلامی عزیز سلام. از محبتت تان نسبت به این حقیر سپاس گذارم. نسبت دموکراسی و دین داری بحث دراز دامنی است که می شود از جوانب مختلف به آن پرداخت اما تفاوت رای و نظر در این خصوص و در هر زمینه ی دیگر می تواند کاملا طبیعی قملداد شود و این تفاوت ها مشکلی در گفتگوی روشنفکری ایجاد نکند. شادکامی شما آرزوی من است.

  • سلام
     مردم افغانستان زبان آقای گنجی رامیفهمند نه زبان آقای مهدوی را
    درود به آقای گنجی

    • آقای مهدوی اگرچه يک حجت ا لا سلام است و به مبانی مذهب اماميه آشناست اما در برابر آقای اکبر گنجی که يک دانشمند اسلام پژوه است و تمام ريزه کاريها و ترفند های تاريخی و بومی مذهب تشيع را تجربه کرده و سال ها همسنگر خمينی بوده ، کودکی نوآموز است!
      مهدوی ، قورباغه ايست که ادای دايناسور را در می آورد!
      گنجی ، پس از پنجاه سال دويدن و لغزيدن در برهوت اسلام، اينک دل به مکتب « سکولار » بسته است ؛ وی گويا با روشنگريها و افشا گری ها ی اخير ميخواهد از مردم خويش و همه خلق های دربند منطقه و سراسر کسانی که هنوز اسير اوهام و خرافه اند ، بخاطر گذشته اش ( هم پيمانی با شرع و خمينی) معذرت بخواهد و امت خمينی زده را از منجلاب فساد و فرسايش ، نجات دهد!
      بانگ گنجی بانگ بيداری است، بانگ دعوت به سوی رستگاری است !
      اما آقای مهدوی ميخواهد ، امت بيخبر و بينوا را يک بار ديگر از چاه به چاله بيندازد!
      مهدوی راه را برای جهانخواران، برای شيادان ، برای استعمار گران باز ميکند؛ تا ذخاير ملی ، خلق های دربند توهم و خرافه را باز هم به آسانی به تاراج برند و آنان را در انتظار « امام عصر » تا قيامت نگهدارند!
      مهدوی از همه کس بهتر ميداند که هم خامنه ای دروغ ميگويد هم اسلاف وی ؛ شکم پرستانی مثل علامه طباطبايی وعلامه مجلسی و علامه حلی!اما اين دروغ و تعميم و ابقای آن به نفع اوست ؛ زيرا جيب آخوند ها با همين دروغ ها و تحميق ها،پر ميشود و مهدوی يک ملای بدون عمامه است و فردا اگر در امريکای شمالی، کار وبارش ، از رنگ و رونق افتاد ، يک توشک راحت در مدرسه محمديه کابل ( پهلوی شيخ آصف ) برای مهدوی، محفوظ بماند!

    • کامنت « مهدوی را ه را برای جهان خواران باز ميکند از ين قلم است .فردوس تجلی پور »

    • این دوست بی نام و نشان هر چه توانسته ایرانی کش کرده

    • شما دوست بی نام و نشان هم اگر توانایی برداشت وتحلیل نوشته آقای آخند مهدوی صاحب را دارید لطف نموده اوغانی وار از داخل خویش را کش کنید تا ببینیم دُم دار است یا بی دُم !!

    • کجای متن فردوس تجلی پور ايرانی است، مثل اين که از شاگردان ولی احمد نوری هستی ؟
      ترا به خدا يک کلمه ايرانی را نشان بده !

    • جناب مزاری صاحب ، مخاطب تان کيست ، اگر من باشم که فرق مهدوی وگنجی را نشان داده ام ، شايد مخاطب تان ، آدم بی نامی است که پس از ديدن اسم من ، متن را « ايرانی » ! انگاشته !!

    • آقای فردوس تجلی پور، درود و احترامم را بپدیذید . با پیام شما کاملا موافقم ، معذرت میخواهم اگر سوءتفاهم رخ داده باشد . هدف پیامم دوست دیگریست که در پایان پیام شما ، ایشان هم نام خویش را ننوشته اند وفکر میکنم همین جملۀ پیام تان که نوشته اید : ( مهدوی قورباغه ايست که ادای دايناسور را در می آورد! ) به مزاج اوغانی شان برخورده و چسپ ایرانی به شما زده اند . از متن پیام شما دریافتیم که آخند مهدوی صاحب قورباقه یا قورباغۀ بیش نبوده و ناحق ادای هیولای چارسر هشت پا را میکنند . فلهذا از ایشان طلب رهنمایی شدم که از نظر اوغانی ، مهدوی صاحب را چگونه موجودی دریافته اند که دیگران را به ایرانی کشی محکوم نموده اند ؟ فقط همین ، پیروز باشید .

    • سلام . انتقاد از کابل پرس?.بنده اصلاأ نفهمیدم که این گنجی میخواست چی را اسبات کند.و شما کابل پرس چطور این مزخرفات را نشر می کنید.این آقای گنجی نان را با برف و گوشت را با آب سرد وغیره غیره ........................

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس