ادبيات آتش است!

نوشته و ويديوی از ماريو بارگاس يوسا نويسنده پرويی
شنبه 22 دسامبر 2007

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

حدود سى سال پيش ، مرد جوانى كه آثار اوليه برتون را خوانده بود، در بيمارستان خيريه اى در اشبيليه (سويل)، از خشم ديوانه شد و مرد. آنچه از او ماند پيراهنى رنگى بود و اشعار پنج بحرى كه دل انگيز و خارق العاده بود. اسمى خوش آهنگ و نيمه شاهانه داشت اما زندگى مشقت بار و پررنجى را ادامه مى داد. در ليما گرسنگى مى كشيد و از شهرستان آمده بود، خيال پردازى كه در محله مركادو زندگى مى كرد، توى دخمه اى بى نور و بعد زمانى كه راهى اروپا شد كسى نمى داند چرا در آمريكاى مركزى او را توقيف كردند، بازداشت و شكنجه، به دنبال آن و مالاريا. پس از مرگ هم بد بيارى اش تمام نشد بلكه به اوج رسيد، توپ هاى جنگ داخلى اسپانيا گور او را از روى زمين محو كرد و سال هاى پس از آن هم زمان او را از ياد مردمى كه بخت يارشان بود كه آثار او را خوانده بودند و با او آشنا شدند، زدود. تعجب نمى كنم اگر موش ها به تنها كتاب او توجه كنند كه در گوشه اى از كتابخانه هاى متروك افتاده كه كسى به آن مراجعه نمى كند و شعرهايى كه كسى نمى خواند به دود، باد و هيچ، بدل شود، مثل پيراهن رنگى جلفى كه خريد تا در آن بميرد. با اين حال هموطن من جادوگر تمام عيارى بود، ساحر كلمات، معمار پردل و جرأت تصاوير، كاشف فروتن رؤياها، خالق سرسختى كه از سلامت و جنون كافى برخوردار بود تا چنانچه بايد به حرفه اش بپردازد: سوختن در آتش ملتهب و روزانه.

امشب سايه سرگردان و پنهان او را فرا مى خوانم تا عيش خودم را منقص كنم، عيشى كه به لطف گشاده دستى دولت ونزوئلا و به نام با شكوه رمولو گايه خوس برپا شده و بانى جايزه اى كه به رمان من اعطا مى شود، مؤسسه مالى فرهنگ و هنرهاى زيباست تا انگيزه اى باشد براى رمان نويسان زبان اسپانيايى و خالق آمريكايى كه نه تنها مرا وامدار ونزوئلا مى كند بلكه بار مسؤوليت مرا در مقام نويسنده سنگين تر مى سازد. نويسنده، چنانچه مى دانيد، هميشه ضد حال است. روح ساكت اوكوئندو دو آمات كنار من ايستاده تا همين را به ما بگويد- به خصوص به من پرويى كه شما از كانگورو والى در ارل كورت لندن كشيده ايد و به كاراكاس آورده ايد تا عزت باران كنيد _ ياد آورى كند كه سرنوشت تيره و تار او در انتظار بقيه هم هست به خصوص در آمريكاى لاتين. درست است كه همه ما نويسندگان مثل اوكوئندو دو آمات امتحان پس نداده ايم، عده اى با خصومت و بى اعتنايى به مقابله و تحقيرادبيات كشورهاى ما پرداخته اند، نوشته اند منتشر كرده اند و آثارشان خوانده شده. درست است كه همه از گرسنگى بى اعتنايى يا تمسخر نمى ميرند. اما اين نويسندگان خوش اقبال استثنا هستند. در قاعده كلى نويسندگان آمريكاى لاتين در شرايط استثنايى دشوارى زندگى كرده و نوشته اند، زيرا جوامع ما ساز و كار تقريباً كامل و بى روحى را براى كشتن استعداد و سرخوردگى نويسنده فراهم كرده است. اين دغدغه زيبا اما در عين حال جذاب و مستبدانه، از پيروان خود تعهد كامل مى طلبد. اين نويسندگان چگونه توانسته اند ادبيات را پيشه انحصارى و وسيله ارتزاق خود كنند، آن هم در ميان مردمى كه اكثريت شان سواد خواندن ندارند و اقليت شان از مطالعه خوش شان نمى آيد. نويسنده آمريكاى لاتين بدون ناشر، بدون خواننده و بدون محيطى فرهنگى كه از او بخواهد و انگيزه هايش را تقويت كند، به ميدان نبردى پا گذاشته كه از همان آغاز مى دانست كه شكست محتومى در انتظار اوست. جامعه دغدغه هاى او را نمى پذيرفت و به ندرت بر مى تافت، جامعه اى كه وسيله اى براى گذران زندگى در اختيارش قرار نداد و او را در حد توليد كننده اى حقير و افتخارى پايين آورد. نويسنده در كشورهاى ما مجبور بوده به آب و آتش بزند، دغدغه هايش را از كار روزانه جدا كند. به هزار كار مشغول شود كه وقت نوشتن را از او مى گيرد، كارهايى كه اغلب با شعور و اعتقادات او جور در نمى آيد. جوامع ما علاوه بر اين كه در دل خود جايى براى ادبيات در نظر نمى گيرد، همواره به احساس بى اعتمادى نسبت به اين موجودات حاشيه اى، بى مقدار و نامتعارف دامن زده است، كه بر خلاف منطق به حرفه اى روى آورده اند كه در آمريكاى لاتين غير عادى است. به همين دليل ده ها تن از نويسندگان ما افسرده شده اند و دغدغه هايشان را رها كرده يا به آن خيانت ورزيده اند و يا از سر بى ميلى و بدون عزم جزم عمل كرده اند.

اما طى سال هاى اخير اوضاع فرق كرده است. به تدريج اقليم مناسب ترى براى ادبيات در كشورهاى ما نفوذ كرده تعداد خوانندگان روبه فزونى گذاشته است، بورژوازى كم كم پى مى برد كه كتاب اهميت دارد و نويسنده موجودى فراتر از دلقك هاى بى آزار است و نقشى دارد كه بايد آن را ايفا كند. اما حالا كه حق مطلب در باره نويسندگان آمريكاى لاتين ادا مى شود يا بهتر بگوييم بار بى عدالتى را كه بر شانه هاى او سنگينى مى كرد سبك مى كنند، خطر ديگرى آن را تهديد مى كند. خطر ديگرى سر بلند كرده. همان جوامعى كه نويسنده را طرد و تبعيد مى كرد، شايد به فكر بيفتد كه جذب و همكارى او و پيشنهاد پست رسمى دولتى مفيد باشد. به همين علت مهم است كه به جوامع خود ياد آورى كنيم چه انتظارى داريم.بايد به آن ها بگوييم كه ادبيات آتش است، يعنى سازش ناپذيرى و شورش، يعنى فلسفه وجودى نويسنده اعتراض، مخالفت و نقد است.به آن ها بگوييم معيار حد وسط وجود ندارد: يا جامعه بايد عنصر انسانى را كه همان آفرينش هنرى است، سركوب كند و يكبار و براى هميشه از بين ببرد و خيال خود را از بابت نويسنده ها راحت كند، يا با ادبيات آشتى كند و به ناچار سيل حملات، طنز هجو و انتقاد را به جان بخرد كه همه لايه هاى هرم جامعه را چه از جنبه هاى گذرا و چه جنبه هاى اصلى زندگى در بر مى گيرد، نويسنده همين است، پيوسته ناراضى بوده و هست و خواهد بود. آن كس كه راضى باشد نمى تواند بنويسد، هركس كه سازش كند نمى تواند مرتكب بلند پروازى ابداع كلامى و واقعيت صورى شود. دغدغه ادبى از تضاد بين انسان و جهان زاده مى شود كه براى كشف و رو كردن پلشتى هاى نابرابرى به وجود مى آيد. ادبيات نوعى شورش مدام است و قيد و بند نمى پذيرد. هر تلاشى براى محدود كردن آن محكوم به شكست است. ادبيات مى ميرد اما سازش نمى پذيرد. ادبيات به شرط تحقق شرايط براى جامعه مفيد خواهد بود. ادبيات به بهبود وضعيت بشر يارى مى رساند و از تنزل معنويت، خود محورى، جمود، ضعف و زوال معنوى انسان جلوگيرى مى كند. وظيفه ادبيات، برانگيختن، تحريك، هشدار و انذار و حفظ موقعيت انسان معترض است. نقش ادبيات ايجاد انگيزه خستگى ناپذير و ميل به تغيير و اصلاحات مداوم است و در صورت لزوم از برنده ترين اسلحه استفاده مى كند. يك نكته اساسى را براى اولين بار و آخرين بار بايد بپذيريم: هر قدر انتقاد نويسنده از كشورش تندتر باشد به همان اندازه كشورش را دوست دارد وعلاقه اش او را پابند مملكت مى كند. در قلمرو ادبيات خشونت علت عشق است. البته واقعيت آمريكايى علت هاى مبسوطى را براى نويسنده فراهم مى آورد كه شورشى و سركش باشد. جوامعى كه در آن بى عدالتى عين قانون است. بهشت جهل، استثمار، نابرابرى افسار گسيخته، فقر، از خود بيگانگى اقتصادى فرهنگى و سياسى، سر زمين هاى آشوب زده، دستمايه هايى مثال زدنى در اختيارتان قرار مى دهد تا در داستان به نمايش درآوريم، مستقيم يا غير مستقيم، از طريق ارائه حقايق، روياها، اعترافات، تمثيلات و الى آخر بگوييم كه زندگى بايد تغيير كند. اما ظرف ده، بيست يا پنجاه سال ديگر ساعت عدالت اجتماعى در كشورهاى ما فرا مى رسد چنانچه در كوبا چنين شده است و تمام امريكاى لاتين خود را از يوغ نظمى كه بر آن تحميل شده و از آزادى محروم مى كند، از كاست هاى استثمارگر كه آن را تحقير و سركوب مى كند، رها مى شود. دلم مى خواهد اين زمان از راه برسد و امريكاى لاتين به صورت يكپارچه، يك بار و براى هميشه وارد دنياى نو شود و كرامت خود را باز يابد و سوسياليسم كه ما را از قيد عقب ماندگى زمانى و هراس رها كند. اما با محو بى عدالتى اجتماعى قرار نيست وظيفه نويسنده تمام شود و او به سازش تن دهد و دهانش را ببندد و جزئى از نظام مستقر شود. مأموريت نويسنده ادامه مى يابد و بايد ادامه يابد. هر نوع سازشى خيانت است. در بطن جامعه نوين و در مسيرى كه اشباح و شياطين شخصى مان ما را مى رانند، مثل سابق ادامه مى دهيم و نه مى گوييم، مى شوريم و بر حق خودمان اصرار مى ورزيم تا آزادى مخالف تحقق يابد و به شيوه اى زنده و جادويى كه فقط از ادبيات بر مى آيد نشان مى دهيم كه جزم انديشى، مميزى و خودسرى دشمن كرامت انسانى و پيشرفت است و ثابت مى كنيم كه زندگى ساده نيست و در قالبى خاص نمى گنجد و جاده حقيقت هميشه هموار و سر راست نيست بلكه اغلب ناهموار و پرزحمت است و گاه با كتاب هايمان پيچيدگى هاى ذاتى و تنوع جهان را نشان مى دهيم و بر پيچيدگى هاى انسان انگشت مى گذارم. اگر دغدغه خود را محترم بداريم مثل ديروز و مثل امروز به مبارزه ادامه مى دهيم و سى و دو جنگ سرهنگ آئورلينا بوئندياى گابريل گارسيا ماركز در صد سال تنهايى را به پايان مى رسانيم هر چند مانند او در همه شان شكست بخوريم.

دغدغه ما نويسندگان حرفه اى را ناراضى ساخته: براندازان آگاه و نا آگاه جامعه، شورشيان آرمان خواه، عصيانگران درمان ناپذير، سر سپرده هاى ابليس. به خوب و بدش كارى ندارم، فقط مى دانم كه وضع همين است. شرط نويسنده بودن همين است و بايد آن را بپذيريم. در اين سال ها امريكاى لاتين به كشف، پذيرش و حمايت ادبيات رو آورده، بايد خطر ملازم با آن را هم بپذيرد كه بايد بهاى گزافى براى ادبيات بپردازيم. جامعه بايد آگاه باشد زيرا نويسنده مطرود يا مقبول، محكوم يا ممدوح اگر سرش به تنش بيرزد، چشم اندازهايى از درد و رنج و چهره هاى رنجور خواهد گشود كه هميشه خوشايند نمى نمايد.

ونزوئلا بر من منت گذاشته و اين جايزه را به من داده كه آن را با جان و دل مى پذيرم زيرا هيچ سازش عقيدتى، سياسى و كوتاه آمدن از مواضع را نمى طلبد و البته ديگر نويسندگان امريكاى لاتين با كتاب ها و شايستگى هاى بيشتر بايد اين جايزه را مى گرفتند به اونتى كبير اشاره مى كنم كه جايگاه شايسته خود را در امريكاى لاتين نيافته است. از روزى كه به اين شهر آمدم با وجود اين كه شهر پس از زلزله اى مهيب ويران شده، شاهد استقبال گرم اهالى شده ام. تنها راهى كه مى ماند تا اداى دين كنم اعتقاد راسخ به نويسنده بودن است و ايمان محكم به ادامه راه. حرفه نويسندگى حرفه اى است كه هرگز ترديد نكرده ام كه چنان مرا راضى مى كند كه امروز از آن راضى هستم.


ترجمه اسد الله امرايی

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • مردِ بزرگیست، سخنانش به تعبیرِ میرهزار به « نسل نوِ نوشتار» در سرزمین ما هم می تواند سرمشقی باشد.

  • خواهشم از آقای میر هزار این است که علاوه بر رهاپن در کابل پرس? نیز کارهای آفرینشی و ادبی را از حاشیه به متن آورند. تصور میکنم دغدغهء اصلی آقای میر هزار ادبیاتِ پیشرَواست تا پرداختن به مسایلِ گاه حقیرِ سیاسی که می دانم از خلاء بیانِ آزاد و یا بدون سانسور رنج می بردو ایشان گام های باارزشی در این رسته ویا راستا نهاده اند؛ باحفظِ اهمیت و ضرورتِ ادامهءآن.

    • جناب مير هزار . لطفا مطالب ادبيات معاصر را ( بخصوص شعر معاصر افغانستان ) را از حاشيه و جدول به صفحات اصلی منتقل کنيد . برخی از نظريات ارائه شده در باره ( چند در صد شعر ) ارزش آنرا داشت تا در صفحه اصلی درج شود . يکی از نويسندگان ( ابراز نظر کننده) اکنون نوشته اش را که واقعا جالب است در سايت های ديگر چاپ کرده است . شما بسيار مغرورانه و يکه تاز حرکت ميکنيد ، حتا گاه اگر کسی بخواهد با شما همنوايی و همراهی کند، مورد بی مهری قرار ميگيرد و از کرده ، پشيمان ميشود! با ادب .جلال هروی

    • جناب هروی سلام،

      از نظر شما سپاس. در فضای باز بخشی است که ما در کابل پرس? برای بررسی ادبيات افغانستان ايجاد کرده ايم. مطالب اين بخش مانند بقيه ی بخش ها در صفحه ی اصلی نمايش داده می شود و به ترتيب مطالب جديد تر در صدر قرار می گيرند. از آنجايی که احساس کردم مطلب چند در صد شعر هنوز جای برای اظهار نظر دارد، آن را کمی بالاتر آوردم. البته من کوشش می کنم مانند بخش ببينيد و بشنويد قسمت ويژه و مکان مخصوصی نيز برای نمايش در صفحه ی اول ايجاد کنم.

      درباره پيام هايی که فرموده بوديد جای نشر در بخش اصلی را دارد نيز بايد بگويم، نويسندگانی که مايلند مطالبشان در بخش اصلی نشر شود می توانند در کابل پرس ثبت نام کرده، وارد محيط مديريت شده و مطالب را برای نشر پيشنهاد کنند. اين کار چند مزيت دارد. اول اينکه در وقت صرفه جويی می شود. دوم اينکه مطالب آن نويسنده دسته بندی و مرتب شده و دسترسی به آن به راحتی امکان پذير است. سوم اينکه به نوعی و تا حدودی به من اطمينان می دهد که نوشته از خودش است و می خواهد در بخش های اصلی نشر شود.

      اگر چنانچه کسی هم فکر می کند اين دلايل قانع کننده برای ثبت نام در کابل پرس نيست، مطالب را برايم ايميل کند.

      با احترام

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس