تاملی بر فرهنگ کوچیگری
اگر کوچی ها خود را بخشی از مردم افغانستان میدانند راهی جز زندگی مسالمت آمیز و برادرانه در کنار سایر اقوام و اقشار کشور ندارند که این امر مستلزم ایجاد تغیر درمناسبات فرهنگ بدوی و کوچی گری است نه دوام فرهنگ کوچیگری .
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بحث را با این پرسش آغاز میکنم که فرهنگ چیست ؟ " فرهنگ را میتوان به صورت مجموعه ای از آداب، رسوم، اخلاقیات، اعتقادات، ارزش ها و نماد هائی تلقی کرد که معمولا از طریق جامعه پذیری از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود"1. ادوارد تایلر TYLOR معتقد است که : " فرهنگ مجموعه پیچیده ای است که در برگیرنده دانستنی ها، اعتقادات، هنر ها، اخلاقیات، قوانین، عادات و هرگونه توانائی دیگری است که بوسیله انسان بعنوان عضو جامعه کسب شده است"2. انسانها چون در بستر فرهنگی جامعه شان رشد مینمایند قطعا از محرکه های فرهنگی آن جامعه متاثر گردیده و تاثیر این عوامل در تکوین شخصیت" personality" آنان اهمیت بسزائی دارد. خانم مارگارت مید، بانوی انسان شناس امریکائی گفته است که :" فرهنگ هر جامعه، خوی و خلق و اخلاق افراد متعلق به آن فرهنگ را قالب ریزی میکند ". دورکهیم نیز معتقد است که " جامعه قبل از فرد وجود دارد و اثر خود را در فرد انباشته و او را تربیت کرده و بر او مسلط میگردد . روحیه هر فرد مستقیما مربوط به تشکیلات و وظایف و دستورات و الگوهای اجتماعی بوده و در روابط خصوصی نیز عوامل مذکور تاثیر کلی دارند ".
اما قبل از شروع بحث این واقعیت غیر قابل انکار را متذکر میشوم که مشاهده خشونت و پرخاشگری در کردار و رفتار عده ای به این معنی نیست که خشونت در آنان، امري ذاتی و فطری است زیرا هیچ قومی ذاتا وحشی و یا متمدن نیستند، بیشتر به صفحه سفید و نانوشته ای میمانند که بعدا در بستر فرهنگی، نوعیت پرورشی، تربیتی، خصوصیات فامیلی و... است که صفحه صاف ذهن شان خط خطی گردیده، شکل گرفته و در قالب این خمره های فرهنگی، رنگریزی میگردند و به همین علت، نگاه انسان هائی که در يک قبيله ای با فرهنگ خشن و رشد نیافته و با جهان بینی بسته و منجمد زندگي کرده و از دوران کودکي تا بلوغ همیشه شاهد جنگ، خونريزي و ديگر مظاهرخشونت بوده اند در مقايسه با انسان های که در جوامعی زندگي مي کنند که هيچگاه تجربه کشتن و خونریزی و خشونت را نداشته اند، قطعا متفاوت میباشند . زیرا زندگي در زمينه هاي فرهنگی، اجتماعي مملو از خشونت، خود بخود باعث تشدید و افزايش خشونت و زندگی مبتنی بر مناسبات فرهنگی، اجتماعی صلح آمیز باعث تقویه ذهنیت مدارا و همزیستی مسالمت آمیز در رفتار و کردار انسانها گردیده و به مرور زمان جزء هنجار های پذیرفته شده فرهنگی و اجتماعی آنان میگردند . به همین لحاظ «روت بنه دیکت » دو نوع فرهنگ صلح طلب و جنگ طلب را متمایز کرده و نشان میدهد که " فرهنگهای جنگ طلب، فرهنگ هائی هستند که یک نوع خشونت طلبی بر تمام ارزش ها غلبه دارد و رقص ها، نیایش ها، شعر ها ، موسیقی، آئین و رسوم خویشاوندی، کار و کشاورزی همه یک نوع خشونت را در دل خودشان دارند . یک نوع رفتار تند و خشن و نابردباری و عدم خویشتن داری در آنها وجود دارد . یعنی فرهنگی که به بروز عصبانیت در هر لحظه مشروعیت می بخشد . فرهنگ های صلح طلب فرهنگ هائی هستند که همه چیز بر مبنای آرامش و تفاهم و همزیستی است و مشروعیت بروز عصبانیت را می زداید . به طور خلاصه در فرهنگ جنگ طلب، رقابت و ستیزه ارزش تلقی میشود در حالیکه در فرهنگ صلح طلب، همکاری و تفاهم و سازگاری ارزش بنیادی و پایه تلقی میشود "3 .
پس با این برداشت، متمدن بودن و یا رفتار وحشیانه داشتن، جزء هنجار ها و ناهنجار های فرهنگی، اجتماعی است نه جزء ذات، خمیرمایه و سرشت آدم ها . زیرا شخصیت انسان ها محصول فرهنگ جامعه شان میباشند و فرهنگ جامعه نقش برازنده ای در تکوین شخصیت، خلق، خوی و خصلت انسانها دارد و اریک فروم معتقد است که از طریق شناخت فرهنگ یک جامعه میتوان به چگونگی شخصیت انسانهائیکه در آن بستر و زمینه فرهنگی رشد نموده اند، پی برد.
بر علاوه فرهنگ، عوامل مهم و تاثیر گذار در تکوین شخصیت افراد عامل محیط طبیعی( آب و هوا، شرایط اقلیمی، منابع غذایی...) و محیط اجتماعی (الگوهای فرهنگی، طبقه اجتماعی، ساختار خانواده، سیستم های تربیتی و پرورشی ...)میباشند که روی ساختار شخصیت افراد نقش بسزائی دارند و تاثیر هر کدام از این عوامل را میتوان بر روی شخصیت افرادی که به نحوی با آنها در ارتباط هستند، مشاهده نمود . مثلا انسان های که در محدودیت جغرافیائی و اقلیمی و محدودیت روابط اجتماعی و فرهنگی رشد مینمایند، قطعا دچار محدودیت دید اجتماعی و جهان بینی بسته میگردند که این جهان بینی تنگ و بسته به آنان شخصیت خشن، خشک، مغرور و خودبین بخشیده و در نتیجه هیچگونه انعطافی در قبال پذیرش نقد اجتماعی از خود نشان نمی دهند و به همین لحاظ هر حرکتی در راستای تغییر مناسبات فرهنگی و فکری قبیله را با مقاومت سرسختانه جواب میدهند . زیرا اینگونه افراد همه چیز را از دریچه دید بسته و تنگ خود دیده و هیچگونه تحول و تغییر در مبانی عقاید و دگرگونی در شیوهء زندگی خود را نمی پذیرند. که تاثیر این جهان بینی بسته به ویژه بر کودکانی که در این فضای فرهنگی خشن چشم بدنیا می گشایند و بزرگ می شوند بسیار مخرب و ویران کننده میباشند زیرا با گذشت زمان، کودک در وجدان خویش جنگ و خشونت و درنده خويي و استبداد و تحجر را که به عنوان پدیده ی فرهنگی در کنار سایر پدیده های اجتماعی وجود دارند، امری عادی و ملموس پنداشته و بمرور زمان این خشونت و درنده خوئی به هنجار های فکری، فرهنگی و الگو های رفتاری آنان مبدل میگردند . آلبرت باندورا و ريچارد والتزر دو محقق روان شناسي كه به يادگيري كودك از طريق مشاهده و تقليد از والدين اهميت زيادي مي دهند در يك تحقيق علمی رفتار والدين و رفتار فرزندان آنها را مورد مقايسه قرار داده و چنين نتيجه گرفتند كه : كودكان پرخاشگر، داراي والدين پرخاشگر هستند و كودكان گوشه گير داراي والدين گوشه گير و منزوي مي باشند4.
حالا که از نقش تعین کننده فرهنگ بر تکوین شخصیت انسان بحث گردید، در ینجا سوالی ایجاد میگردد که آیا نقش انسان در ارتباط فرهنگ یک نقش انفعالی است ؟ یا نه، همانطوریکه فرهنگ انسان ها را مي سازد ، انسانها نیز در ایجاد و تکامل فرهنگ جامعه شان نقش دارند ؟. در پاسخ باید یاد آور شد که شخصیت انسان امر ذاتی و مادر زاد نیست بلکه شکل گیری آن از نقش های دوجانبه ای است که جامعه به او واگذار میکند و بالعکس جامعه در برابر او ایفا مینماید . باید خاطر نشان ساخت که در پدیده های اجتماعی برخلاف پدیده های مادی، روابط علی، معلولی دو جانبه است. همانطوریکه فرهنگ، در تکوین شخصیت افراد اثرگذار میباشد، متقابلا شخصیت افراد نیز در دگرگونی های فرهنگی جامعه موثر اند . درست به همین دلیل«آنتونی گيدنز» جامعه شناس بریتانیائی، معتقد است که فرد هم از فرهنگ تاثير ميپذيرد و هم بر آن تاثير مي گذارد . انسان تعادل و تعاملي را با فرهنگ برقرار ميكند و فرهنگ را تدريجا تغيير ميدهد در حاليكه خودش نیز از آن تاثير مي گيرد (برقراري يك رابطه دو طرفه ).
از آنجائیکه فرهنگ، تمام ویژگی های اکتسابی اعم از کنش، رفتار، باور، اخلاق، ارزش ها و الگو های رفتاری اعم از هنجار ها و ناهنجار های یک جامعه میباشد که آن جامعه را از جوامع دیگر متمایز میسازد . فلهذا فرهنگ های مختلف در جوامع گوناگون، مناسبات خاص خود را ساخته و آن جامعه را زمینه و بستر رشد مناسبات فرهنگی ای میسازند که آن مناسبات، فقط در بستر آن جامعه، امکان رشد و نمو و تبارز دارند . همانطوریکه در پرورش دانه ها و گیاهان، هر زمین صلاحیت و امکانات برابر و همگون ندارد، مثلا در شوره زار نمیتوان گل رویاند. بستر فرهنگی جوامع نیز امکانات برابر و یکسان در رشد مناسبات و خصوصیات اخلاقی گوناگون را ندارند . چنانچه در فرهنگ غرب، ملاعمر را در کاخ شانزه لیزه فرانسه نمی توان امیرالمومنین خواند وسارتر نیز از فرهنگ قبیلوی افغانستان، اگزیستانسالیزم را استخراج نخواهد توانست . فرانس بواس انسان شناس امریکائی دقیقا همین معنی را در نظر داشته چنین میگوید"از لحاظ روش شناختي وقتي مي خواهيد يك فرهنگ را مطالعه كنيد شما بايد براي فهم و درك ارزشها، معاني، آداب و رسوم آن فرهنگ را از منظر اعضاي همان فرهنگ و مردم همان جامعه مطالعه كنيد ؛ زيرا اگر بخواهيم براي درك فرهنگ آن جامعه، آنرا از منظر جامعه ديگر ببينيم در واقع قادر به درك فرهنگ آن جامعه نخواهيم بود"5. "
پس با این دلایل واضح میگردد که در بستر فرهنگ کوچی گری و قبیله ی نیز نمیتوان ارزش ها و مناسبات عادلانه و انسانی را در روابط اجتماعی، به باروری و رشد نشست . به لحاظ همان جهان بینی بسته و شخصیت خشک و مغرور کوچی ها است که ضریب توحش و کینه توزی و انتقام در بستر فرهنگ کوچیگری سیر صعودی مییابند که با نیم نگاهی بتاریخ گذشته افغانستان، بازدهی این فرهنگ کوچیگری و قبیلوی، در برخورد با سایر اقوام به روشنی قابل رویت اند . مگر اینکه این فرهنگ را با آتش تعقل و اندیشه انسانی از ریشه سوزاند و خاکسترش را به زباله دان تاریخ افگند و "طرح نو" در انداخت.
برای بیرون رفت از فرهنگ بدوی و کوچی گری و توحش، یگانه راه آنست که کوچی ها مسکون شوند . وقتی کوچی ها ساکن شدند، طبعا نفس این شیوه جدید زندگی ایجاب پذیرش مدیریت اجتماعی - فرهنگی جدید را مینماید که درفرجام، توسعه نهاد های اجتماعی، فرهنگی، محیط کار و مدرسه و بازار و سینما و تلویزیون و روزنامه و .. فرایند انتقال فرهنگ اجتماعی جدید را سرعت بخشیده و فرزندان آنان مستقیما ازین منابع فرهنگی جدید متاثر گردیده و برمبنای این فرهنگ جدید، شخصیت اخلاقی و الگوهای رفتاری شان را تنظیم مینمایند و با این رویکرد، بهبودی در زمینه های مختلف زندگی اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی شان بوجود میاورند که به نفع آنان و آینده فرزندان شان بوده و در نهایت روند بهزیستی مسالمت آمیز با دیگر اعضای جامعه را سرعت بخشیده و در پربار ساختن فرهنگ ملی سهم بسزائی خواهند داشت. زیرا "فرهنگ ملی، مستلزم تحقق شرایط عینی و ظرفیت های ذهنی برای درک ارزش ها و مفاهیم ملت سازی، بلوغ فهم عمومی و تکوین بینش جمعی زیست کنندگان یک واحد سیاسی می باشد و بدون تأمین و تمکین چنین پیش شرط هایی، الگو و نمایه ی فرهنگ ملی صورت عملی نخواهد بست"6.
اگر کوچی ها خود را بخشی از مردم افغانستان میدانند راهی جز زندگی مسالمت آمیز و برادرانه در کنار سایر اقوام و اقشار کشور ندارند که این امر مستلزم ایجاد تغیر درمناسبات فرهنگ بدوی و کوچی گری است نه دوام فرهنگ کوچیگری . آیا کوچی ها گاهی با خود اندیشیده اند که تداوم فرهنگ کوچیگری، آنان و فرزندان شان را از امکانات بهداشت و درمان، آموزش عمومی، امنیت اجتماعی، دستیابی به بازار کار و تولید، اوقات فراغت، میزان مشارکت سیاسی و آزادی های اجتماعی و حقوق شهروندی در آینده محروم خواهند ساخت ؟ چرا رهبران و بزرگان کوچی ها که خود مسکون شده و از خیرات ساکن شدن در شهر ها و قصبات، فرزندان شان از تمام امکانات رفاهی و بهداشتی و آموزش عمومی بهره مند شده و اکنون پیشوند ها و پسوند های استاد و انجینیر و داکتر و جنرال و ... را یدک میکشند، نمی گذارند فرزندان کوچی ها نیز ازین امکانات بهره مند شوند ؟؟ جواب روشن است چون این سردمداران و به اصطلاح بزرگان کوچی ها نیک میدانند که الگوهاي فرهنگي، ارزش ها و باورهای جدید كه در نتيجه برخورداري از رفاه و دانش شكل مي گيرند خود بخود مناسبات ارباب رعیتی و ریش مداری و خان سالاری را در هجوم فرهنگ انسان مدارانه جدید، در ذهن و روان کوچی های تحصیل کرده و مرفه، در هم کوبیده و مناسبات قبیلوی کهنه و فرسوده گذشته را به زباله دان تاریخ می افگنند . آن وقت کوچی ها میتوانند با بهره گيري از فرهنگ انسانی جدید و رشد توانمندی هاي علمی، فرهنگی فزندان شان، به وفاق اجتماعي، همبستگي و انسجام ملي کمک کرده و در تبدیل واحد هاي كوچك قومی به يك كل همبسته تر ملی، سهم ارزنده ای داشته باشند.
پی نوشت ها :
1-Comparative Political Culture”, in Lucian w. Pye and Sidney Verba, (Eds.), Political Culture and Political Development (Princeton, N. J.: Princeton University Press, 1965).
2- http://abbasbashiri.blogfa.com...
3- کتاب الگوهاي فرهنگ " اثر روت بنه دیکت
4- كرمي نوري , رضا , 1372 , روان شناسي رشد – مراكز تربيت معلم , 1372
5- نظریه های انسان شناسی فرانس بواس http://www.farhangshenasi.com/...
6- نقل از سایت نقد و جامعه – "مقاله سنخ شناسی فرهنگ ملی" نوشته حمزه واعظی
پيامها
25 می 2011, 21:40, توسط شبیر کاکړ
آقای عباس دلجو سلام!
نقل قولهای فیلسوفافنه را هرقدر درمقاله های تان بیفزائید روح قوم ستیزانه ومنش فاشیستی شمارا پنهان کرده نمیتواند. من ازشما می پرسم زمانیکه طرح میدهید که برای ازبین بردن فرهنگ کوچیگری فقط ساکن ساختن اجباری آنها یگانه راه حل معضل است من به شما میگویم اگر بی ادبی هم شود : شما بد می کنید! ولو اینکه مرا متهم به وابستگی به فرهنگ خشونت هم بکنید حالا من دلایل خودرا پیشکش حضور تان میکنم:
اصولا تقسیم بندی فرهنگ میان فرهنگ خشونت وفرهنگ صلح طلب یک تقسیم بندی ناکام وناقص است. انسان در ذذات خود وفطرت خویش این دو نیرو را دارا می باشد. هیچ انسانی را شما نمیتوانید کاملا مدارا جو ویا صلح طلب بیابید ویاهم درمقابل هیچ انسانی پیدا نمیشود که کاملا وحشی وعاری ازهرگونه احساس وعاطفهء بشری باشد.
تاریخ میگوید که تیمور لنگ، اگر در پیش چشمانش ملیونها زن وطفل وکودک وپیر وجوان را سر می بریدند به اندازهء سرمو هم در وی تاثیر نمی کرد ورحم اورا نسبت به قربانیان بر نمی انگیخت. اما همین تیمور لنگ خود دارای رقیق ترین احساسات وعواطف عارفانه بوده وگرویده افکار واندیشه های عارفانهء شیخ محمود شبستری خودرا میدانست ونظر به روایت خودش درکتاب منم تیمور جهانگشا پیرو آن طریقه عرفانی بود. ازصحبت با شاعران وعلمان وهنرمندان لذت می برد رسامان ونقاشان علمای هردین ومذهب را ازکشتن معاف ساخته بود وبالاخره اولاده واحفاد همین انسان بی رحم وقسی القلب درهندوستان بنیانگذاران سلسله تیموریها بحساب می آیند. این یک مثال کوچک بود که هرانسان دارای دو احساس است هم خشونت وهم مدارا
ازنظر من وباشناختی که من ازکوچی ها دارم کوچی ها مردم آزاده هستیند آنها چنانچه درفطرت شان آزادی وآزاده گی عجین شده است باید مطابق به همان احساسات وعواطف ازاده گی شان زنده گی شان تامین ومرفه گردد. تغیر دادن یک فرهنگ ریشه دار ویا ازبین بردن وکشتن یک فرهنگ خود فاشیسم است که شما اکنون زیر کلمات ظاهرا فیلسوفانه میخواهید علم بردار آن باشید.
کوچی ها نباید ستستم زنده گی شان تغیر بکند بلکه باید این سیستم را مدرن ساخت وبرای مدرنیزه ساختن زنده گی کوچی ها باید مکاتب ومدارس سیار بوجود آید ودرساختار اقتصادی کشور برای شان سهم قایل شویم این بهترین فرزندان دلسوز این ملت که نه تنها افتخار ملت افغان بلکه افتخار جهان میباشند ازبین همین کوچی ها سر برآورده اند. مانند پروفیسور اشرف غنی احمد زی ودیگران که هرکدام آنها درمسلک ورشتهء خود نابغهء عصر خویش میباشند. متاسفانه ما افغانها بمرض مهلک نفرت آموخته شده ایم. قبل ازآنکه خود وفرهنگ خودی را نقد کنیم می پردازیم به نقد طرف مقابل.
من درینجا نمیخواهم بالای فرهنگ خشونت بار شیعه ایزم وهزاره های هموطن خویش اعتراض داشته باشم اما این را آقای عباس دلجو بدانند که دیگران نیز ازعهدهء این کار برآمده می توانند. شما لطفا اول نقد وانتقاد را ازخویش شروع کنید. تغیر دادن فرهنگ کوچی ها نه کار ممکن است ونه هم عقلانی ونه هم عادلانه. کوچی ها را باهمین شیوهء زنده گی شان باید مدرن ساخت واین کارممکن است. هیچ کسی حق ندارد که شیوه زنده گی کردن خاص را بالای کس دیگری به زور بقبولاند.
26 می 2011, 05:14
گله یی کتاب من تیمور جهانگشا را از کی دزدیدی؟؟؟
روبا پیر چوپ ها زیر بغل تان بطرف گورستان در حرکت هستید ؛ اخیرین ماه های عمر بریاد رفته تان دارد به پایان خود نزدیک میشود ... اما بازهم اثار توبه و انسانیت و شرافت در پیشانی تان دیده نمی شود ..
میشه از جناب تان در باره هوتخیل و تره خیل بپرسم که چرا این نام های عزیز را برای خود قبول کرده اند ؟؟؟
خان
26 می 2011, 19:25, توسط مزاری
نباید سیستم زنده گی کوچی ها تغیرکند ، بلکه باید این سیستم را مدرن ساخت وبرای مدرنیزه ساختن زنده گی کوچی ها باید مکاتب ومدارس سیار بوجود آید ...
بلی هموطنان عزیز ، سیستم زنده گی کوچی ها نباید تغیرکند ! یعنی که کوچی ها را بگذارید کوچیگری کنند ، اشتر چرانی کنند ، زنفروشی کنند ، دارایی و زمین مالچر باشنده گائ این سرزمین را بزور کرزیان و کورزیان بگیرند ولی بخاطیکه کوچی ، کوچیگری کند باید مکاتب ومدارس سیار برایشان بسازیم .
به به ، چی پلان مؤثر ، انسانی ، بجا و قانونمندی ! یعنی که مکاتب و مدارس را در سرویس ها و تیلر تراکتورها جابجا نموده ، هر جایی که کوچی ها قافله کشال کردند ، حکومت مجبور است یک قطار سرویس و تراکتور تیلر دار مکتب و مدرسه را هم بخاطر کوچی ها که از کوچیگری نمانند به پشت شان روان نماید . با این تدابیر و منطق اوغانیگری بازهم مشکل کوچی های ارجمند اوغانها حل نخواهد شد زیرا ، یک خیل کوچی بخاطر بهبود بخشیدن مشکل جنسی دریوران مجرد میخواهند نزدیک سرک عمومی اتراق کنند و یک دیگرشان بخاطر مالفروشی و شیر فروشی نزدیک بیشه پر آب و سرسبز را خواهش دارند و یک گروپ دیگرشان بخاطر راهگیری ، دزدی و وندگیری از مسافرین در کوه ها و مغاره ها جابجا میشوند . این قطار مکتب و مدرسه با دریوران و استادان ، چی گناه عظیمی مرتکب شده باشند که مسؤلیت آموزش و پرورش کوچی زاده ها را بدوش کشند و هی میدان ، طی میدان و خار مغیلان یک روی بهار ، تابستان و خزان شیر شتر خورند و دختر کوچی حامله کنند ؟
...وهمچنان درساختار اقتصادی کشور برای شان سهم قایل شویم .
بلی هموطنان عزیز ! چون کوچی ها کوچیگری میکنند و کوچیگری جز وظیفه ، رسالت و مجبوریت هر اوغان شرافتمند است ، دولت مجبور و مکلف است درساختار اقتصادی کشور برای کوچی های صحراگرد چادرنشین سهم قایل شود . یعنی که ماهانه مبلغ ده هزار اوغانی (یا کلدار) برای هر کوچی بشکل کله شمار تخصیص معاش از بودجه ملی کشورتخصیص داده شود و مبلغ مذکور طور پیشکی و نقده حین ورود شان در سرحد پاکستان برایشان داده شود . تا ساختار اقتصادی کشور از برکت کوچیگری کوچی ها رونق یافته سرو سامانی پیدا کند . فرزندان برومند و نابغه زمان را که عبارت اند از پروفیسور اشرف غنی احمد زی و اکادمیسن سیستانی ودیگران راکه هرکدام آنها درمسلک ورشتهء خود نابغهء عصر خویش میباشند باید به مقامهای وزارت و صدارت توظیف نمائیم تا حق کوچیها و کوچیگری اجداد و نیاکان شانرا ادا نموده باشیم .
هیچ کسی حق ندارد که شیوه زنده گی کردن خاص را بالای کوچی های متمدن و با فرهنگ به زور بقبولاند و ایشانرا مجبور به شهری شدن نماید . أخر دعوانا أن الحمد الله رب العالمين و الصلاة و السلام على خير کوچياء و الکاکرین .
26 می 2011, 20:50, توسط فرهاد مهاجر
سلام و درود بر شما اقای مزاری فرزند راستین و برومند این کشور.
حال این مردم خود قضاوت کنند،که چرا این کشور کشور نمی شود،این وطن، وطن نمی شود.من که شخصآ از اشخاص عادی هموطن پشتون هیچ گلایه ندارم،چون آنها هم مانند دیگر اقوام کشور قربانی خرافات کاری،جهالت کاری و حماقت طبقه حاکمه این قوم قرار گرفته اند.وقتیکه چیز فهمان این قوم که خود را یکی از نوابغ دنیا تصور می کند، چنین اندیشه داشته باشد، پس کوچی بیچاره که عمر اندر عمر را در عقب رمه گزارنیده چطور بین وحشت و تمدن تمایز قایل شود؟ اقای کاکر و جناب روستار ترکی چیز فهمان این قبیله اند،پس ازاین قبیله چه توقع مدنیت ورشد را باید کر؟ کوچیها در طول تاریخ به صورت یک اهرم فشار بالای دیگر اقوام کشور وبه خصوص قوم هزاره توسط طبقه حاکمه این قوم استفاده شده،در حالیکه کوچی، خود اولین قربانی این استفاده بوده در حالیکه خود هرگز بدان متوجه نشده.دیگر اقوام از خون و مال خویش گذشته،برای کوچی از سرمایه عمومی این ملت می خواهد که دولت نامشروع فعلی وسیله رفاه و آسایش فراهم کند،ولی جناب کاکر اصرار دارد که بگزارید،کوچی همانند عصر حجر به زندگی بدوی ادامه دهد،وای عجب کشور و عجیب مردمانی دراین کشور نقش باز می کنند.
12 جون 2011, 10:13, توسط هوتک هوتخیل
به قوم هوتخیل هچ کس به چشم بد دیده نمیتواند
اګه ببنه کور میشه -به خاتریکی کابل سری هوتخیلا اباد است .دیکرا کوجا بودی استند بی قوم
12 جون 2011, 13:10
هوتک و هوتخیل زمان و زمان فرق دارد .
هوتک غلجایی قندهار هیچ ربطی با هوتخیل و تره خیل کوچی لغمانی ندارد .
بمانند ان کوچی سلیمان کوهی تان ادعا پوچ و بی معنی میکنید گویا هوتخیل و تره خیل کابلی اصلی و دیگران کوچی اند پس معلوم نشد که چرا این صاحب خانه به دهان دروازه در چقری های بی اب و علف بین پل چرخی و یکه توت و سمنت خانه و قلعه زمان خان و بی بی مهرو بارو بستره شان را بزمین گذاشتند ؟
12 جون 2011, 13:32, توسط خان
هوتخیلی های کابل و لغمان در حاکمیت سیاه طالب ادعا عجیب و غریبی را سر داده بودند انان ادعا داشتند که ملا عمر رهبر طالبان که از گله هوتک ارزگان بود گویا هوتخیل است و ما پاچا زاده و از بینی بالا کسی با ما گپ زده نمی تواند .
یکی از وزیر های طالب که چون خود ملا عمر عیبی و از یک چشم یک دست و یک پا تکلیف داشت
قصه کرد که از ملا عمر اخوند پرسیدم ایا براستی هوتخیلی هستید ؟ ملا عمر گفت هوتخیل کی و چه است من که تاحال نام هوتخیل را نشنیده ام کی گفته هوتخیل هستم ؟؟ کمی مشخصات انان را که از زبان مردم در کابل شنیده بودم برایش بیان و گفتم هوتخیلی ها میگویند که شما از جمع انان هستید ,ملا عمر اخوند خندید و گفت غول خوری من هوتک و غلجی هستم .