برترى جويى برنامۀ تجزيه را تسريع مى کند
نویسنده: توحیدی/ آرمان ملی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
پس از تجارب تلخ دهۀ هفتاد خورشيدى و ايجاد اداره موقت باور بر اين بود که فرصت همگرايى و همبستگى ملى بار ديگر مساعد شده است و روند تازه مى تواند انسجام ملى را فراهم کند. اما اين آرزو همانند بسيارى از آرزو هاى ديگر پس از ده سـال به يأس کامل مبدل گرديده و زعامت حاضر نه تنها بر زخم هاى ناشى از نفاق مرحم گذارى نکرد، بل دور تازه اى از نفاق قومى را سرعت بخشيد.
در دهۀ هفتاد خورشيدى حوادثى که رخ داد اکثراً ناشى از ضعف اداره احزاب، مداخلۀ ايران و پاکستان و جاه طلبى هاى رهبران مجاهدين بود که جنگ قومى وسيلۀ براى رسيدن به اهداف جاه طلبانه شمرده مى شد، اما پس از ده سال حکومت آقاى کرزى زمينۀ کامل و تمام عيار جنگ قومى در کشور فراهم آمده است.
فاصله ميان اقوام ساکن در افغانستان امروزه نسبت به هر وقت ديگر قابل ملاحظه بوده و مشهود است. دلايل و عوامل اين بحران بر مى گردد به نحوه حکومتدارى يک تيم مشخص که نفع خويش را در تفرقۀ قومى و برترى جويى مى بينند. بسيار نابخردانه خواهد بود که اگر پذيرفته شود که مى توان افغانستان را به سال هاى دهۀ سى و چهل خورشيدى برگشت داد، (قول معروف است که آن قدر بشکست و آن ساقى نماند)، برخى ها به اين باور بودند که قبيله مى تواند کشور را بهتر اداره کند و حتا تأکید بر سيستم رياستى در افغانستان از همين آبشخور آب مى خورد چيزى که آقاى داکتر خليلزاد و سايرين در لويه جرگه قانون اساسى بر آن تأکيد مى ورزيدند.
بحث روى کارا بودن سيستم رياستى نبود، فقط مى خواستند سيستم رهبرى سنتى را احيا نمايند از اطالۀ کلام مى پرهيزم، اما به چند نکتۀ اساسى مى خواهم اشاره نمايم:
1- استمرار قدرت به دست يک نفر و محروم نمودن حضور مردم در سياست هاى بزرگ سبب فاصله ميان اقوام، مردم ودولت شده که در نهايت کشتى شکستۀ افغانستان را غرق خواهد کرد.
2- عدم توجه به واقعيت هاى تأريخى و عينى کشور سبب گرديده است که خطر آن به وجود بيايدکه در کل روند حاضر به ناکامى منتج شده و فرصت خوب دولت سازى و انسجام ملى از دست برود.
3- ايجاد و تشويق رسانه هاى برترى جو و نفاق افگن و گماشتن افراد قوم گرا در رأس ادارات دولتى برنامۀ تجزيه افغانستان را تسريع مى کند.
4- بى توجهى رهبران و نخبه گان سياسى به منافع عامه و حفظ کيان ملت سبب مى شود که آنها از مردم تجريد شده و زمينۀ تبارز رهبرى ويا رهبرى هاى تازه سياسى مساعد گردد. چيزى که نشانه هاى آن از همين اکنون پيداست.
5- سياست هاى ناکام مصالحه با تروريستان و يا قبول مسؤوليت امنيتى توسط نيروهاى مسلح کشور خطر آن را به وجود آورده است که در صورت ناکامى اين برنامه ها جنگ استخوان شکنى بار ديگر مشتعل و کشور را در مجموع به تباهى سوق دهند.
با توجه به آن چه گفته شد اگر بپذيريم که ممکن است برخى از کشور هاى غربى هم خواستار تغيير وضعيت جغرافيايى در اين منطقه باشند هيزم اين آتش را کسانى فراهم مى کنند که خراسان بزرگ و افتخار آفرين را در نوشته هاى سخيف شان خر- آسان (يک اولاغ و چند اسپ) مى دانند و يا هم هنرمندان در آهنگ هاى شان ازين شکوه دارند که چرا وقتى افرادى از قوم حاکم به وزارت مى رسند به زبان فارسى صحبت مى کنند و از اين ناراحت اند که نبايد وزيران به زبان فارسى صحبت کنند، زبانى که زبان يک قوم نيست بلکه زبان حوزه تمدنيست که از دهلى تا کاشغر، از بخارا تا خليج فارس را در بر مى گيرد.
و يا هم اصرار بر اين دارند که زبان فارسى از زبان درى جداست و همچنان قهرمانان ساير اقوام را دزد و رهزن مى دانند، اما سارقين خويش را سرور و سردار مى خوانند و هکذا ديموکراسى را قصۀ مُفت گفته از تغيير انديشۀ طالبانى نويد مى دهند و گلو پاره مى کنند.
واضح است که تراژيدى تجزيه را همين ها جامۀ عمل خواهند پوشاند که در آن صورت در اسلام آباد و تهران جشن گرفته خواهد شد، اما آنها هم بايد بدانند که بلاى تجزيه تنها گريبان گير افغانستان نخواهند ماند و پاکستان و ايران را بيشتر از ما آسيب خواهد رساند.
از دو هزار رای، هزار و چهارصد و سی و پنج رای به تجزیه افغانستان
این نظرسنجی را می توانید در پایین تمام مقالات منتشر شده در کابل پرس بیابید.
تجزیه قطعی سودان، خیزش همگانی در تونس، مصر، یمن و اردن؛ در افغانستان راه پایان چند قرن استبداد چیست؟
با توجه به تجربه ی ده ساله ی اخیر، به نظر نمی رسد، قبیله سالاران با مفاهیمی مانند آموزش، مکتب، دموکراسی، حقوق بشر و ...خو پیدا کنند و به حقوقی برابر با سایر شهروندان یک جامعه راضی شوند.
جمعه 28 ژانويه 2011
سرنوشت افغانستان، تونس یا سودان؛ فرار قبیله سالاران و پایان چند قرن استبداد یا تجزیه؟
با توجه به تجربه ی ده ساله ی اخیر، به نظر نمی رسد، قبیله سالاران با مفاهیمی مانند آموزش، مکتب، دموکراسی، حقوق بشر و ...خو پیدا کنند و به حقوقی برابر با سایر شهروندان یک جامعه راضی شوند.
جمعه 21 ژانويه 2011
سودان: نفت، جنگ و تجزیه
بقلم نورمن پیچ/ بفارسی از حمید بهشتی
چهار شنبه 19 ژانويه 2011, بوسيله ى حمید بهشتی
— -
انگیزه های اساسی و امروزی طرح تجزیۀ افغانستان در شرایط کنونی
طرح تجزیۀ افغانستان از تئوری تا عمل ( پیش زمینه های تاریخی ، انگیزه های کنونی، وپیآمد های آیندۀ تجزیۀ افغانستان در منطقه وجهان) توطئۀ تجزیه یا سلاح سرکوب نهضت های دادخواهانه درافغانستان
شنبه 15 ژانويه 2011, بوسيله ى توردیقل میمنگی
سودان: عکس هایی از همه پرسی برای تجزیه؛ و اما سرنوشت افغانستان؟
جنگ و کشتار در افغانستان بیش از یک قرن است که ادامه دارد. جنایتکاران افغان مانند عبدالرحمان با کشتار سیستماتیک، و غصب زمین های مردم در نقاط مختلف مانند جنوب، آنان را به صفحات مرکز و شمال راندند و زمین های غصب شده را بین سربازان خود تقسیم کردند. این جنایات سیستماتیک همچنان با کشتار، غصب زمین و تخریب گذشته و تاریخ مردم جایی که امروز افغانستان نام دارد، در حضور بیش از 100 هزار سرباز بین المللی ادامه دارد.
دو شنبه 10 ژانويه 2011
پیش زمینه های تاریخی تجزیه در افغانستان
طرح تجزیۀ افغانستان از تئوری تا عمل ( پیش زمینه های تاریخی ، انگیزه های کنونی، وپیآمد های آیندۀ تجزیۀ افغانستان در منطقه وجهان) توطئۀ تجزیه یا سلاح سرکوب نهضت های دادخواهانه درافغانستان
چهار شنبه 5 ژانويه 2011, بوسيله ى توردیقل میمنگی
تأملی بر تعریف و شناخت تجزیه
طرح تجزیۀ افغانستان از تئوری تا عمل ( پیش زمینه های تاریخی ، انگیزه های کنونی، وپیآمد های آیندۀ تجزیۀ افغانستان در منطقه وجهان) توطئۀ تجزیه یا سلاح سرکوب نهضت های دادخواهانه درافغانستان
دو شنبه 3 ژانويه 2011, بوسيله ى توردیقل میمنگی
پلان بی در افغانستان
چرا تجزیه ی بالفعل کمترین انتخاب بد در افغانستان است؟
مقاله ی جدید بلک ول منتشره ی فارن افیرز 13 دسمبر 2010 / مترجم: دکتر ذکی پاهنگ
يكشنبه 19 دسامبر 2010, بوسيله ى دکتر ذکی پاهنگ
سودان در چند قدمی تجزیه؛ آیا افغانستان به سرنوشت سودان دچار می شود؟
يكشنبه 19 دسامبر 2010, بوسيله ى کابل پرس
تجزیه افغانستان، گروه پاکستانی پښتونخوا و مغزهای متفکر قبیله!
شنبه 2 اكتبر 2010, بوسيله ى کامران میرهزار
طرح تجزیه افغانستان
کافی است خود خواهان و عظمت طلبان قومی دست از این کردار های خود بردارند و خود را برتر از دیگر اقوام ندانسته و حقوق خود را به سطح یک شهروند عادی پائین بیاورند.
شنبه 18 سپتامبر 2010, بوسيله ى م- فرهنگ دوست هروی
تاکید بلک ویل بر پلان ب، تجزیه افغانستان
بلک ویل می گوید، طالبان در حال پیروزی هستند و ما در حال باخت. آن ها روحیه ی بالایی دارند و می خواهند به نافرمانی خود ادامه دهند. پلان ب با شکست مواجه شده است. او تاکید می کند که مناطق پشتون نشین جنوب و شرق افغانستان را باید در اختیار طالبان گذاشت. او می گوید دهه ها در نزدیکی غرب با افغانستان خطاهای زیادی صورت گرفته است.
دو شنبه 13 سپتامبر 2010, بوسيله ى کابل پرس
هدف از تجزیه افغانستان وعقب نشینی به شمال چیست؟
هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، در سخنانی در برابر یکی از کمیته های کنگره این کشور نسبت به عواقب اجرای توافقنامه دولت پاکستان و یک افراطیون اسلامگرا در دره سوات، در شمال غرب این کشور، ابراز نگرانی کرده و گفته است که وضعیت پاکستان خطری مهلک را متوجه امنیت جهان می کن ولی اقا جان چپمن باخاطرارام میگوید که این همه اهداف که غربیان درمورد مبارزه با ترریزم داشتند محقق شده است
جمعه 10 سپتامبر 2010, بوسيله ى عبدالصبور
تجزیه طلبی واقعیت یا برچسپی ناروا
وقتی ما خوب تجزیه طلبی را شناختیم و به ابعاد مختلف آن آشنا شدیم آنوقت است متوجه میشویم در کشور ما تجزیه خواه وجود دارد یا نه
جمعه 30 ژانويه 2009, بوسيله ى ناصر فیروزی
طرح تجزیۀ افغانستان خیال باطل یک لابییست کاسب است!
فدراسـیون سازمانهای پناهندگان افغان در اروپا
دو شنبه 16 اوت 2010
احمق خودتان هستید آقای اشرف غنی احمد زی، آقای وحید عمر
اشرف غنی: کسی که در رژيم جنایتکاران طالب، این رژيم را رژيمی مردمی معرفی می کرد و پس از روی کار آمدن کرزی یکی از کلیدی ترین افراد در بنا نهادن سیستم فاسد و مافیایی بود و بصورت غیر قانونی رییس دانشگاه کابل بود و در انتخابات ریاست جمهوری بصورت غیر قانونی با داشتن تابعیت آمریکا شرکت کرده بود.
چهار شنبه 4 اوت 2010, نويسنده: کامران میرهزار
طرح تجزیه افغانستان
تجزیه افغانستان باعث می شود که مردم قرون وسطایی به روش خود زندگی کنند و از آن لذت ببرند و مردم متمدن تر به شیوه ی دلخواه خود زندگی کرده و آزاد باشند. در ضمن در این صورت از سیطره طلبی یک قوم خاص که صدها سال است بر گرده ی ملیت های دیگر سوار است خلاصی خواهیم یافت.
يكشنبه 1 اوت 2010, نويسنده: مهرورز
طرح تجزیه ی افغانستان
چهار شنبه 14 ژوئيه 2010, نويسنده: احمد بهار چوپان
رابرت بلک ویل: آمریکا باید افغانستان را به دو قسمت تقسیم کند
عدم پرداختن به مسایل افغانستان و عدم جسارت برای عبور از خطوط ممنوع که بیشتر درونی می باشد و نوعی خودسانسوری همراه با وطن پرستی چشم بسته را با خود دارد، به ضرر جامعه ی افغانستان است. دیگران به راحتی بدون اینکه درگیر وجدانی تقلبی شوند، به بحث و تجزیه و تحلیل مسایل مختلف در حوزه های مختلف می پردازند و کند و کاو درباره ی مسایل را لازمه ی برخورد سالم تر و صحیح تر با آن برای منافع خود می دانند و در افغانستان اما وقتی دیگران درباره ی سرنوشت و آینده ی مردم بحث می کنند، اهالی قلم به همان احساس وطن پرستی چشم بسته پناه می برند.
شنبه 10 ژوئيه 2010, نويسنده: کابل پرس
طرح تئوریک تجزیه افغانستان
در شرایط فعلی طرح تئوریک تجزیه یک ضرورت به نظر می رسد، مهم ترین حد و مرزی که باید از آن عدول نکنند، این است که از تعصبات و خشونت های قومی به دور بوده و عدالت در طرح های تقسیمات در نظر گرفته شود، برای بدست امدن این شرایط، بهترین راه حل این است که جامعه جهانی و بخصوص سازمان ملل بر روند تجزیه اشراف کامل داشته باشد و داوری در تقسیمات اراضی به سازمان ملل داده شود.
چهار شنبه 7 ژوئيه 2010, نويسنده: محمد اسحاق فياض
به تجزیه افغانستان بیندیشیم و یا به تغییر پشتونها؟
جامعه شناسان باور دارند که خلای ایدولوژیک موجب بیداری و تقدس ارزشهای قومی میشود/اگر بنا میبود تا برای هر گروه قومی و زبانی یک کشور مستقل وجود داشته باشد امروز در جهان بجای 195 مملکت باید شش هزار و پنجصد کشور وجودمیداشت./. تجزیه افغانستان به هیچوجه یک تجزیه آرام، صلح آمیز و متمدنانه مثل، چک و سلواکیا، نخواهد بود/معجون "پشتونوالی و شریعت" سمی است که باید آنرا از مغز پشتونها شست/ چگونه می توان انتظار داشت که پشتونها مثل فارسی زبانها و یا ترکها فکر کنند در حالیکه در زبان پشتو منابع فکری، علمی، ادبی و هنری بسیار اندک وجود دارد؟
دو شنبه 5 ژوئيه 2010, نويسنده: جعفر رضايی
طرح تجزیه ی افغانستان
پاسخهای به کابل پرس: چون من یکی از مخالفان تجزیۀ افغانستان هستم بنا برآن در بخش مخالفان تجزیۀ افغانستان به پاسخ دوستان و وطنداران ام خواهم پرداخت.
شنبه 3 ژوئيه 2010, نويسنده: نعمت الله ترکانی
طرح تجزیه ی افغانستان
درمیان مردم عامه – عناصرغیر"اوغان"- هنوزاین آگاهی بوجود نیامده است که بدون "اوغان" ها می توان راحت تر وانسانی تر زندگی کرد وبنابران باید کشوررا تجزیه کرد تا ازشرمصیبت های تمام ناشدنی ی که این طایفه برکشور تحمیل کرده است؛ درامان ماند.
چهار شنبه 30 ژوئن 2010, نويسنده: ربانی بغلانی
طرح تجزیه افغانستان!
عبور از خطوط ممنوع: مخالف، موافق و نه مخالف و نه موافق: نظر شما چیست؟/ هدف از طرح این بحث شاید عبور از خطوط ممنوع در کشوری باشد که سرکوب، خفقان، کشتار، تبعیض و چپاول بیداد می کند و این سرکوب، خفقان، کشتار، تبعیض و چپاول از حداقل 150 سال پیش تا دوره ی حکومت فاسد، طالبانی و مافیایی حامد کرزی با حضور حدود 150 هزار سرباز بین المللی بر جنازه ی کشوری بنام افغانستان ادامه یافته است.
سه شنبه 29 ژوئن 2010, نويسنده: کابل پرس
خاورميانه با طراحی آمريکا!
افغانستان از نقشه ی جهان حذف می شود؟
سه شنبه 5 فوريه 2008
آنلاین : http://www.armanemili.af/spip....
پيامها
28 مارچ 2011, 13:19, توسط شبیر "کاکر"
توحیدی صیب محترم! تا هم لکه ویس ناصری غوندی خپل هغه جمیعیتی ببولای تکرارکړي . تاسو شورای نظاریان نه شرم لری او نه حیا اونه له خدای څخه بیریژیء
نن شپه میلمانه وو، مونږ دال پاخه کړي وو. تکُلف مو باید کړی وو. مونږ خو هسی هم میلمنو خراب کړي یو. روسان میلمانه وو، له صحرایی عربه نیوله تر تور پنجابی او بیا تر شنه سترګي امریکایی، ټولو خدمت په مونږ فرض دی. میلمانه دي او میلمه بیا دخدای دوست وي!!!
خو میلمه باید تر نوروزه نه وي، یو څو شپی وی او بس. خو زمونږ په کلتور کی هر څه له نورو خلکو توپیر لري، دلته بیا میلمه داهیره وي چی څه وخت لاړ شي.
که زر یی خلاصه وی، نو بیا وایی چی ته اوس کبرجن شوی یی، پیسه دار شوی، پښتو دی هیره کړی او څه او څه.
هماغه وو چی راغلو میلمنو ته باید ډوډی له ښاره راوړو، د شپی ۸:۳۰ بجی وی، موټر کی کیناستو، موټر کی لا دوخته دوه کسه وو، دسرک په منځ کی یوه ښکلی ماشومه چی وطنی جوړه یی اغوستی وه، ښکلی ښکاریده، ناصر ته می وویل چی ښکلی ماشومه دی. ورسره ولاړ یو ځوان هلک او ناسته په تور ټکري کی یوه ښځه وه. خپل افسوس مو ښکاره کړ، شاته ناست سړي په سرک ولاړ سړي انتقاد وکړ چی ولی غریبی نه کوي، ولی سوال ته لاس اوږده وي. دی هم سیی وایی. په کابل کی دسوال نه وی فارموله دادی چی ناوخت مهال سوالګر راوځی، پاکی جامی اغوندي او د سوال شعار یی داوي چی فلانکی ځای ته روان یم دلاری روپی راسره نشته که مرسته راسره وکړی. خلک هم کمک کوي، ځینی بیا تبصری کوي- دبیان ازادي دی.
د پیښور د بسونو یوه خاطره لرم: بس کی به ډیر ځله یو سوالګر راخته او د باجوړ په پلمه به یی سوال کاوه. دی به هره ورځ باجوړ ته ته خو نه رسیده. یوه ورځ یو سړي له لاسه ونیوه او ورته یی وویل چی راځه چی زه دی د باجوړ په بس کی وخیژوم. سوالګر چی هماغه ورک شو بیا یی درک ونه لګید.
کباب مو په دانه باغ کی له پیشوری چپلِ کباب هاوس!!! څخه وپیره. بارن هم شړکندی وریده تر څلور لاری یی ښه خوشته کړو. کورته نږدی مو له دوکانه ډیو بوتل راخیسته، دوکان کی تلویزون وو، تلویزون باندی د مولینا سیدخیلی د فاتحی مراسم وو یو پکولی چی ایډِټ شوی ږیره یی هم درلوده خبری کولی. پیل یی داسی وو:
برادرانِ مجاهد، فرزندانِ حبیب الله شهید (دسقاو ځوی-نامي غل)، فرزندانِ مسعود قهرمان(معرفی ته به یی اړتیا نه وي)، همسنګرانِ شهید سیدخیلی (کندز کی الوځول شوی امنیی قوماندان)، و یار و یاوران امان الله ګذر-دایی نوی غل دی او ...
ماغزه می خراب شول یا به زه هسی عصبانی وم. کیدای شي دوی په حقه وي. خو هر څه چی وو، شاعران وایی چی مونږ ته د شعر ویلو پرمهال الهام کیږي ماته هم ددی لیکلو الهام وشو!!! مانا داشوه چی لیکوالان هم له شاعرانو کم ندي.
حاجی قدیر مړ شو، هر څه چی وو خو له سیدخیلی ډیر قوي او ډیر با رسوخه وو. استاد حکیم تڼیوال والوځول شو. استاد وو. د ایرانیانو خبره دانشمند وو، فیلسوف وو، داچی پکتیا ته یی څه کړي وو یا نه خو له سید خیلی ډیر اعلی او بالا وو، د مجاهدینو د حکومت لومړی وزیراعظم شهید کړای شو، حکمتیار هغه د مسعود مقابلی ته راویستلی وو، د کرزی حکومت پرمهال شهید شو خو هیڅ خبره نه وه، نه پری ټلوالی ویښته وشکول، نه پری حزب اسلامی څه وویل، ټولو ځانونه په کوچه حسن چپ کی ووهل.
څو ورځی مخکی د شهید مزاری کالیزه ولمانځل شوه، شهادت یی تجدید شو، د مسعود د شهادت ورځی ته دشهیدانو ورځ ویل کیږي. د فهیم هغی ته به څه ویل کیږي؟ زمونږ مولوی بورجان، استاد رحیم نیازی، استاد حبیب الرحمان شهید، مولوی خالص، مولوی محمد نبی او ... خو څوک نوم هم نه اخلي. دومره پښتانه وزیران، دومره پښتانه والیان ټول ولی ګونګ دي؟ په دی تجلیلونو ډیر کم ډالر مصرفیږي خو زیات ځای نیسي. مننه له څلورو حروفو تشکیل شوی خو که چاته استعمال شي، نو ډیر ځای نیسي.
په کندهار کی هره ورځ ډله،ډله مشران شهیدیږي، دکندهار مرستیال والی شهید شو خو نه ویر وو او نه هم ژړا، نه هم لمانځ غونډهخ، درهین بیا ریخ لاړ وو.
په شمال کی د پښتنو مشران سرخوري، هیڅوک یی هم په کیسه کی ندي، خو د سیدخیلی جنازی او فاتحی ته دنرشځو وزیر رهین هم تشریف وړي او سیدخیلی د فارسو ژبو هیواد نامتو مجاهد بولي.
هلکه چی دیی دومره باتور وای نو طالب جان به څنګه له منځه وړه. که زمونږ حال همداسی وو نو د ټلوالی ډیر غله به داسلام سپیڅلی رهبران شي. مونږ باید یو بل ومنو. کنه ورځ مو خرابه دی. که مونږ وغواړو یا ونه غواړو، قوم پالنی او ژب پالنی ته به تسلیمیږو.که مار څومره کوږ وُږ ځی، خو چی خپلی سوړی ته نږدی شی، نو سمیږي.
همدا نن ماښام په پکتیکا کی بده چاودنه شوی، په سلګونو کورنی به بیا په ویر ناستی دي، ګورو به چی حکومت، وحید عمر او د کورنیو چارو وزارت یی په اړه څه عکس العمل ښیی، که د کونړ، د نن پکتیکا پیښه، د ننګرهار وحشی پیښه بل چیری(کوم بل ټلوالی ولایت کی شوی وای) نو ډبل عبدالله، قانونی، زمونږ ږیرور سیاف او ټولو به غندله. د پښتون دی خدای مل شي. که مونږ د حکومت خلاف د مصریانو او یمنیانو او یا... غوندی نشو را پاڅیدلای، لږ تر لږه خو باید خپل قلمی جهاد وکړو، لږ خو باید خلک له هغه څه چی اهل قلم خبردي، خبر کړو.
تر نورو خبرو د خدای په امان.
28 مارچ 2011, 14:33, توسط صالح
حالا این تجزیه برای یکعده چون دانشمند کبیر توحیدی و تحلیل گر کبیر پرویز بهمن به یک بچه ترسانک مبدل شده است
مثل اینکه اگر حرف های اینها را نپذیری پس افغانستان فردا تجزیه خواهد شد
من به آقای دانشمند کبیر توحیدی میگویم که ایجاد یک کشور و تجزیه آن نه کار توحیدی است و نه کار من بلکه این خواست توده های میلونی است اگر آنها خواستند نه شما نه گروه شما و نه قهرمانان مولی شما و نه من و نه قوم و سمت من میتوانند در مقابل خواست ملت قرار گیرند
28 مارچ 2011, 16:18, توسط شبیر "کاکر"
محترم صالح برفکوچ زما دیر دیر سلامونه ومنیء!
من هممین اکنون یکی ازنویسنده گان جمعیت اسلامی آقای ربانی که در وصف آقای سیدحیلی یک مقالهء فیلسوفانه را درسایت آزمون ملی مربوط ویس ناصری ملعون ومنافق جمعیتی نشرشده است به شما نشر میکنم وقضاوت را به شما وخواننده گان بیطرف میگذارم. شاید تعدادی فکر کنند که من کدام دشمنی شخصی با ویس ناصری دارم اما اگر شما سیاست شیطانی نشراتی سایت ویس ناصری را تعقیب کنید در می یابید که فرق میان ناصری وچند تا خراسانی طلب دیگر هیچ نیست. تنها فرقی که موجود است خراسان طلبان بصورت علنی وآشکار ازبرنامهء خود سخن میگویند اما ناصری وامثال وی زیر نام پشتو وافغانیت واسلامیت غیر مستقیم همان اشخاص را به تبجیل وتجلیل می نشیند وبا ادا های ظاهر فریب میخواهد به چشم مردم خاک بیفشاند.
شما به این مقالهء نشرشده درسایت آزمون ملی درست توجه نموده وبه غور آنرا مطالعه کنید. ناگفته نماند که همین نویسنده دررثای آقای سیدخیلی یک شعری را نیز انشاد کرده که مولانای سیدخیل را با مولانای بلخ همسان دانسته است اول مقاله :
(در رثای یک قهرمان
یاد یارمهربان
سیدعزیزصفوی
بهار می رسد وبی تو گل نمی روید؛
هرگز بر مرگ تو نخواهم گریست، تو هرگز نخواهی مرد.
بر مرگ کسانی میگریم که میمیرند وچنان نیست که میگویندکندز جای مرگ است، مرگ برای کسانی است که می ترسند نه برای توکه هرگز نترسیدی، پس چگونه خواهی مرد!
من بر مرگ دیکتاوری که لجظه خطر بزدلانه میگریزد و امپراتوریکه لحظۀ دشواری همچون بید می لرزد وفرمانده که درجنگ به لشکر و مردم پشت میکند وبا اندوه شکست درتنهای خویش میگرید و برمجاهدیکه ازنام خود ننگ دارد و درپنهانی میمیرد و بر دیوانگانیکه نمی دانند برای چه کسانی میمیرند ومیمیرانند می گریم.
اما برای تو هرگز!
تو افتخار زندگی ومرگی ای شیر شمشیر بدست.
آری! چنین است وچنین باد که مولانا نام است ماندگار!
گاهی گمان میرفت که آیا می شود نام مولانا به دیگری اطلاق گردد؟ مناسبت این نام با مرد کوه پایه های سالنگ چیست؟ درحالیکه مولانا می بایست شاعربزرگ وسخنور سترگ باشد!
چسان به هرکی می توان مولانا گفت؟
این پرسش های گنگ، خاموشانه یکباره با ظهور مردآهنین که تا چند دیریبجز در درون دره های سکوت پس از دنیای مهربانی وقهرمانینا شناخته مانده بود پاسخ یافت، نا گهان زمان آن رسید که مفهوم مولانا در نهاد این مرد معنی بزرگ پیدا کند وسزاوار واژۀ مولانا که مخصوص مشاهیر است بگردد.
امروز دیگر از یک مولانا سخن نمی رانيم بلکه از دو مولانا، قهرمان سخن وقهرمان میهن سخن راند. وچه خوب در این معنی درخشید ونشان داد که قهرمان در خواب نمی میرد، ننگ قهرمان در خواب مردن است ونباید چنان جان دهد که دیگران میمیرند.
وآی همه جان بازان بدانید، آنانیکه اورا هدف قرار دادند پوقانه های انسانی بیش نیستند که نمی دانند برای کی میمیرند و چرا میمیرند؟ برای کسانی میجنگند که هرگز نمی بینند و پیش آز آنهم ندیده اند وپس از مرگ، هرگز نشان از این خیره سران مرگجو در اذهان نیست بجز نشانه مرگ زود رس ایشان.
اما قهرمان هرگز نمی میرد!
وای بر شمشیر بدستان که تا دیروز ستایش بزرگی شان بر سر زبانها جاری می شد و دستان ملتی برای سلامتی وپیروزی آنها برآسمان به دعا بلند بود وآوازه شهکاری ها شان در گوش ها طنین می انداخت یکباره درسکوت خویش پنهان شده اند وپیش ازمرگ مرده اند، چگونه شد که یکسره خاموش نشستند؟ تا در زیر سایۀ درخت یا در درون کوه پایه های ساکت ویاهم در میان کلبۀ نوساختۀ بی روحی یا اینکه در ساحل تابستانی گرمی خاموشانه سر بر دوش مرگ بگذارند و دیگر خبری از همت های عالی ورشادت های پایدار نباشد.
چقدر سخت است که همه حماسه ها و میراث های والای قهرمانی، فدای کوتاه نمودن ریشی ویا گره زدن نکتایی ویاگرفتن چند پول از موسسۀ های بین المللی و یاهم بدست آوردن کرایۀ حویلی از مستأجر خارجی وداخلی ویا دربند ایجاد ساختمانی با نوشتن ماشاء الله در پیشانی قصریویا سفر به بیرونوخزیدن در وسط موتر های لوکس که بتوانند خود را از نگاه های مردم مشتاق دور نگه دارند، بشود.
این ها با وجود مردانگی دیروز اما دوری امروز از مردم عملا مرده اند یکی در درون موتر دیگری در درون قصر وسومی در درون دفتر وآن یکی در کشور بیرونی مرده اند و بجز نفس کشیدن اثری ندارند و تنها سرمایه های باد اورده نیز میراث فرزندان چاق وچله ایشان است واینها با ریش های سپید و رنگ کردن سرو صورت تنها به بهانه حج چند پولی از ورثه تخصیصی برای زندگی بدست مي آورند وبس.
کجاست مجاهد شیر مرد که دیروز در سنگر ها می غرید وامروز بدنبال اخذ کرایه ای خانه شیر پور وقصر شهرنو سرازپا نمی شناسد تا برای نوادگان که تعلق زمانی برای وی ندارند گنجینه مفت به یادگار گذارد.
شهیدسید خیلی دانسته بود که اگر در درون کاخی یا در زیر تاک انگوری شمالی یا در کشور دیگری بمیرد تنها آنچه که از مرگ دستاورد دارد مردن است وبس ومرده حسابش کن و بگذار بمیرد.
اما مولانا از آنجایکه نجابت در دماغش ریشه کشیده، شجاعت درسینه اش خرامیده، رشادت در تصمیمش تجلی کرده، صلابت در اراده اش درخشیده وتاج بخت دلاوران تاریخ بر تارکش نشسته و زیبیده است، میدانست که ملتی برای نجات، از گرو درنده ترین وسیاه ترین چهره های تاریخ، دست بدعا نشسته است ودر انتظار گام قهرمانی لحظه شماری میکند.
تا با رادمردیي دلیرانه، دشمن زبونی را که شهری را به خاک وخون نشانده و ملتی را به قهر کشته از سرزمین شان براند وبا پیوند جاودانه عشق، خیمه ابدی مهر ودوستی بر دلهای بیچارگان ستمکشیده زند.
از این رو شگفت نیست که صدها هزار دست، پیکر قهرمانی را از کهندژ تا کهن سالنگ بر شانه هندوکش کشند ونشان دهند که این است مرگ یک قهرمان وثابت نمایند که 6 ماه برای قهرمان شدن در یک گوشۀ این سرزمین کافی است در حالیکه برای سرمایه اندوختن به نوادگان نازپرور، عمر نوح کافی نیست.
هزاران مجاهد وصدها خان دیگری که مردانگی شان برسر زبان ها می نشست، کمال ایشان در این نیست که در درون قصرها وکاخ های دروغین خودرا پنهان نمایند و با ریختن اشکی برسر گوری درانتظار مرگ بی نام بنشینند.
هان ای مجاهدان برای راندن دشمن وسرفرازی ملتی که تنها چند سال قبل از دم تیغ هلاکوهای قرن رهای یافته، همانند سید خیلی ها شتاب باید كرد وجنگند که اگر همچون شیر نجنگیدی همانند گوسفند سرت را بریده می خواهند.
هان ای قوم! زندگی زود گذر است مردانگی ها جاویدانه خواهد ماند باهمه جسارت بر سر دشمن بتازید وبدانید که در برابر اراده قاطع خلل ناپذیر نا بود خواهدشد وبه قهرمانی ها بیافزاید که دشمن در شکست است وچنین تاریخی بر نخواهد گشت.
قهرمانان نباید زیرلحاف پیچده بمیرند وگم شوند. برخیزید که ملتی درانتظار رسیدن گامهای استوار شما است و دشمن زبون در برابر استقامت شما کمر خم خواهد کرد وبیاید که از قهرمانی شما قهرمانان تان دربهشت برین آسوده بخوابند وبر غرور ملی شما آفرین نثارکنند.
یا همچو شیر باید زیست ویا همچو گوسفند قربانی شد،با شهادت سیدخیلی دلیر، احمد شاه مسعود یک بار دیگر زنده شد وبر قهرمانی فرزندش درود فرستاد.
واو را ستودکه ای ابرمرد، تو دیگر ازتبار عرب، تاجیک، پشتون، ازبک و هزاره نیستی تو بزرگتر ازنسلی، گسترده تر از جغرافیایی، کهن تر ازتاریخی، باستانی تر از شهرها، زیباتر از شعر، پرطروات تر ازبهار، پاک تر از آب، ارزنده تر از الماس، آبدار تر از گوهر، طوفنده تر ازموج، غرنده تر ازابر، خروشنده تر ازباد ، بلند تر ازکوه، جهنده تر از شاهین، نرم تر از نسیم، خوشتر ازگلاب وحقاکه تو ابر قدرت انقلابی.
می دانیم که برخیها بخاطر صلح ناموزون که جز توسعه جنگ نتیجه ندارد بدنبال چیزهای چیز ناشده میگردند، صلحی که تاج میبرد وباج می خواهد.
همه باید بدانیم که شمال جای برای صلح نیست، باندهای قاچاق و تروریستی که توسط سازمان جهنمی استخبارات پاکستان وطالب والقاعده و... بدانجا فرود آمده وانتقال داده شده اند چگونه با آنهاصلح برقرار کرد؟ هیچ گروهی داخلی درشمال مخالف مردم ودولت مردمی نیست ، شمال هیچ طرفی را به عنوان مخالفنمی شناسد، در شمال مخالف وجود ندارد، آنها گروه های تروریستی انتقالی صادر شده از سوی استخبارات بیرونی هستند نه نیروهای داخلی قابل مذاکره، تنها با خشکانیدن ریشه های این گروه تروریست که جای پای درآن منطقه باز کرده اند به صلح خواهیم رسید.
شهکار که شهید سیدخیلی با دوستانش درکمتر از 6 ماه انجام داد، با صلح خواهی جبونانه در60 سال بدست نمی آید و جنگيدن جسورانه تنها راه رسیدن به صلح است وبس!
درشمال جنگ صلح می آورد و صلح جنگ.)
حالا من ازشما آقای صالح ویا توحیدی میپرسم که آیا بعداز اشغال افغانستان توسط امریکا سیدخیلی اولین شخص است که ترورشده وازبین رفته است؟
آیا این نویسنده گان حد اقل درمرگ استاد فرید اولین صدراعظم حکومت مجاهدین که اوهم یک تاجیک بود همین زارناله گی را کرده بودند؟
بگذریم از استاد حکیم خان تنی وال، حاجی قدیر و کریم عابد قره باغ انجییر عمر والی کندوز وغیره که این ها آنهارا ازخودشان نمیدانند بخاطریکه پشتون بودند. آیا شما درسایت ویس ناصری حد اقل یک تسلیت نامه را از ویس ناصری مطالعه کرده اید؟
حالا آقای صدیق الله توحیدی جواب بدهد که برتری قومی وفاشیسم قومی را کیها دامن میزنند؟
حال توجه شمارا به شعرآقای صفوی در وصف مولانای سیدخیل درسایت آزمون ملی جلب میکنم:
در رثای مولانای شهید
در رثای مولانای سیدخیل قهرمان کهن دژ ( كندز)
سیدعزیزصفوی
ازدو مولانا سخن گویم کنون باطل از شمشیر ایشان واژگون
آن یکی مولای روم ومثنوی دیگری سید زخیل مولوی
آن یکی پیرسخن دانای راز این جوان قهرمان یکه تاز
آن یکی رومی تبار بلخ زاد دیگری شرقی وهندوکش نژاد
آن یکی روم از جمالش روشن است شرق میگوید که فرزند من است
ازدیگر بالد سراپای شمال میکشد شهباز کویش پرو بال
آن یکی مرد کتاب است وسخن دیگری فرزند شمشیر و وطن
زنده می سازد یکی نام مرا دیگری روشن کند شام مرا
ای ابرد مرد به میدان ستیز باز روغن برچراغ ما بریز
کندز وتخار وبغلان ومزار میزند صد بوسه بر سیمای یار
درفراقش شانه پامیرپیر خم شود مانند دستان اسیر
هندوکش از غم به خود پیچیده ای همچو یارمهربان کم دیده ای
برگ گل پیراهن جان تو باد بلبلان ماتم سرایان تو باد
مرد شرقی وشمالی وجنوب آفتاب سرخ هنگام غروب
برسرگور شهید شهسوار گل گذارم هدیه از جان بهار
کابل 23/12/1389 ////