دزد چراغ بدست

عصر دولتشاهی
جمعه 12 مارچ 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

به گردانندهء محترم سایت کابلپرس، سلام! چون پیشتر ازین نوشته های آقای سمیع رفیع اینجا نشر شده بود، اگر این نوشته را نیز به گونهء یک مقالهء مستقل روی صفحهء اصلی بگذارید، بهتر خواهد بود. البته کار مملکت خویش خسروان دانند، اصراری نیست.

حرمت

عصر دولتشاهی

دزد چراغ بدست

به دنبال پاسخنویسی های سر به هوای آقای سمیع رفیع به دو نوشته ازین قلم که در مورد دیدگاه ها و یکی از مقاله های شان آمده بود، ایشان در پیوند نا مستقیم به همان نوشته ها چیز دیگری نوشتند که تلاشی بود برای ثابت کردن همنوایی شان با به کارگیری واژه های سچهء فارسی. اما این تلاش، رسوایی دیگری برای شان بار آورده است که شرحش چنین است:

ایشان مقالهء "گره گشای" خود زیرعنوان "شناسایی واژه گان زبان دری" را چنین آغاز کرده اند:

"در این تازه گی ها، هم وطن ارجمندی از آسترلیا، ذریعه ی یک ایمل از این حقیر پرسیده:

" « من از شما که مانند من مدافع زبان دری هستید می پرسم که آیا کار برد واژگان دانشگاه و دانشکده توسط دری زبانان چه عیب دارد و چه گناهی دارد؟

چرا در کشور دری زبانان واژگان دری به دار زده می شوند و بر آن ها بر چسپ حلال و حرام کوبیده می شود؟"»

من، با این هم وطن عزیز خود هم نوا بوده، این نبشته را که در مورد واژه گان دری و کاربرد آن ها است، به وی و به ملت عزیز خود تقدیم می کنم. در این مقال، به یک قسمت محدودی از واژه گان تماس گرفته شده و با مثال از پیش کسوتان زبان دری، به صحت و طریق کاربرد آن در زبان، اشاره ها شده. با تاسف باید یادآور شوم که تلاش های مزورانه برای رنگ دادن زبان، سیاست های ناکام بوده که با رجوع به تاریخ زبان و ادبیات ما، به حقیقت آن ملتفت می شویم. زبان ما، زبان مولانا، سنایی، جامی، ناصر خسرو بلخی و بلخی های دیگر، نظامی، و بیدل و ... می باشد، و ما وارثین این زبان، استفاده و کاربرد این واژه گان را، حق مسلم خود می دانیم. از چندی بدین سو، استفاده ی بعضی از واژه گان جنجال برانگیز بوده و نزد بسیاری از هم وطنان عزیز ما تا هنوز گنگ مانده که امیدوارم این کوتاه نبشته، گره از کار فروبسته ی ما بگشاید، و اینک از واژه ی دانش آغاز می کنم:"

من به ساده اندیشی آن هموطن استرالیا نشین خود کاری ندارم که چرا آنهمه منابع و ماخذ های متعبر را گذاشته و از آقای سمیع رفیع در مورد درستی به کار بردن واژه های دانش و دانشگاه پرسیده اند. اما دلیل شگفتی ام درین جملهء آقای رفیع نهفته است که می گوید: . " از چندی بدین سو، استفاده ی بعضی از واژه گان جنجال برانگیز بوده و نزد بسیاری از هم وطنان عزیز ما تا هنوز گنگ مانده که امیدوارم این کوتاه نبشته، گره از کار فروبسته ی ما بگشاید..."

خواندهء بیخبر و آن که ایشان را نشناسد چنان خواهد انگارید که حالا آقای سمیع رفیع فرآوردهء کدام پژوهش تازهء شان را پیشکش میکنند تا "گره از کار فروبستهء ما" بگشایند. وقتی به "تشریحات" شان خیره میشوید، در گام نخست آفرین می گویید به اینهمه تحقیق و تتبع درین نوشته که رد پای واژگان در دیوان بزرگترین و حتی کمتر شناخته شده ترین شعرای زبان فارسی دری گرفته شده. اما یک فرهنگی آگاه و زیرک بیدرنگ می پرسد که آقای نویسنده، اینهمه معلومات را از کجا گرده آورده اید؟ یعنی به دنبال ماخذ نویسنده میگردد- چیزی که در هیچ کاری از سمیع رفیع نمیتوان یافت.

بنده، از چندی پیش میدانستم که فرهنگ دهخدا و معین را در یک سایت انترنتی به نشر رسانده اند. این سایت www.mibosearch.com نام دارد. اینرا هم میدانستم وبار ها آزموده بودم که هرگاه معنی واژه یی را کار داشته باشید، آنرا هم از فرهنگ دهخدا و هم از فرهنگ معین میتوان درین سایت یافت که یکی پس از دیگری فهرست شده است. به همین ترتیب اگر روی واژه در بخش "دهخدا" یی آن کلیک کنید، شما را به شرح مفصلی از واژه میبرد و نمونهء به کارگیری واژه در شعر و نثر پیشینیان را نیز می آورد. به همین گونه کاربرد دایره المعارفی واژه نیز درآنجا آمده و واژه هایی را در گونهء های اسمای خاص نیز توضیح کرده است. رحمت حق باد بر دهخدا.

واما وقتی توضیحات سمیع رفیع برواژه ها را در مقالهء شان خواندم میدانستم که ایشان از همان سایت برگرفته اند. اما هرگز تلاش نکردم درین مورد تحقیق کنم. تا این که مقالهء طنزی اقای حکیم فرحت، زیر عنوان "حکایتی که اندرگلستان نیامده- اندر باب ندانم کاری های یک دانشمند" را خواندم. درین طنز مسالهء استفاده از سایت یاد شده توسط سمیع رفیع، یاددهانی شده بود.

و زمانی که من واژه های توضیح شدهء آقای سمیع رفیع را با سایت یاد شده سردادم، دود از کله ام برآمد که چرا یک نویسنده و فرهنگی به این ناروا تن دردهد تا مگر برای اندک زمانی شهرت و احترامی کاذب نصیبش گردد. ایکاش آقای رفیع در پاسخ به آن هموطن باشندهء استرالیا سایت یاد شده را معرفی میکرد که این خود میتوانست یک کار فرهنگی سودمند برای همزبانان به شمار آید. ایکاش در پایان نوشته اش یادی ازین منبع می کرد تا هم حق معین و دهخدا به جا میماند و هم از اتهام دزدی ادبی میرهید. و با درد و دریغ که چنین نشده و به جایش در پایان نوشته اش می نگارد:

"امیدوارم که این نبشته ی مختصر اما مستحکم و وارد، تحقیقی و علمی، جوابگوی بسیاری از پرسش های در عرصه ی زبان و به خصوص کاربرد واژه گان در زبان دری باشد. اکنون دانستیم که واژه های نامبرده و به خصوص همان جنجال برانگیزها ، مربوط به زبان دری مردم افغانستان است که سه کشور از آن به عنوان زبان ادبی و کلاسیک خود استفاده می کنند. امیدوارم که هم وطنان عزیز ما به عظمت زبان دری خود ملتفت شده باشند.

گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن .. مصلحی تو ای تو سلطان سُخن « مولانا»

عبدالسمیع رفیع صافی"

درینجا دیده می شود که دزدی در یک سو و سرتنبه گی در سوی دیگرِ این به اصطلاح موخرهء جناب شان موج می زند. او نوشتهء خویش را "مستحکم، وارد، تحقیقی، علمی و جوابگوی بسیاری از پرسش ها" میداند اما هرگز مستندش نمی خواند تا هرگونه گمان دزدی و برگرفته شدن از منبع دیگر را برطرف کند و چنان وابنماید که کار کار خودشان است. اینست تعمد در دزدی. همچنان بازهم می توان دریافت که سمیع رفیع میخواهد هنوز هم با سرتنبه گی این را که زبان دری یی به نام "دری افغانستان" وجود دارد به ما نشان بدهد. اما شگفت این که منبع معلوماتش دو فرهنگ معتبریست که در ایران امروزی و به همت دو شخصیت فرهنگی یی که در قلمرو سیاسی ایران امروزی زندگی کرده اند، نوشته و ترتیب گردیده است. اگر این زبان مربوط افغانستان است، پس چرا منبعش از زبانی آورده می شود که ایرانی ها آنرا از خود میدانند؟

سمیع رفیع را حتی شیوهء کار دهخدا و معین هم هدایت نکرده است که از دزدی و کاپی برداری ناقص و ابزاری جلوگیری کند و منابع مقاله اش را نشان بدهد. دهخدا منبع لغت های خود را می نویسند. منابعی چون "آنندراج، غیاث اللغات، برهان قاطع...." و همچنان کتاب هایی که نمونه های نثر آنها در فرهنگ درج شده است، به گونهء مرجع نشان داده شده اند.

البته هرکسی که امروز به کار تحقیق و پژوهش می پردازد خود را، برمبنا های قانونی و یا اخلاقی، تابع حق نسخه برداری میداند. این درست که در کشور ما هنوز قانون حق نسخه برداری (کاپی رایت) نافذ نشده است، اما اهل ادب و فرهنگ ما از گذشته های دور این عمل را دزدی ادبی یا "سرقت ادبی" خوانده اند. همگان میدانند که دزدی جرم است و زمانی که کسی دزد شناخته شود، برایش کیفر مشخصی وجود دارد.

هرنوشته یی حاصل فکر یک انسان است و حق مالکیت برآن را دارد. هیچکس حق ندارد آن را بدون اجازهء مالک دو باره به کار ببرد- مگراین که صاحبش آنرا برای استفادهء عامه بخشیده باشد.

سمیع رفیع صافی را میتوان یک مجرم متکرر خواند. ایشان ایمیل های شخصی مردم را که برایش فرستاده اند و گیرنده اش تنها خودش می باشد، در معرض تماشای مردم می گذارد. این کار نه از نگاه اخلاقی درست است و نه هم از نگاه قوانین مدنی امروز. اما برای سمیع رفیع "پروا نیست".

سطح دانش ودرک سمیع رفیع از ادبیات و فرهنگ را در نوشته هایی که درین اواخر برکارهایش برآمد میتوان تشخیص داد. بیحرمتی اش به اهل ادب و فرهنگ نیز ثابت گردید که به بهانه های واهی به پر و بال بزرگان می چسپد. اینهم از سرقت ادبی اش.

حالا اینهمه را یکسو بگذارید، و ادعاهای بلند بالایش در مورد ادبیات و عرفان را تماشا کنید!


بنام خداوند یکتا و بی همتا

شناسایی واژه گان زبان دری

« دانش، دانش آموز، دبیر، دانشگاه، دانشکده، دانشجو، آموزش، آموزگار و بازرگان، واژه های زبان دریست.»/ تلاش های مزورانه برای رنگ دادن زبان، سیاست های ناکام بوده که با رجوع به تاریخ زبان و ادبیات ما، به حقیقت آن ملتفت می شویم. زبان ما، زبان مولانا، سنایی، جامی، ناصر خسرو بلخی و بلخی های دیگر، نظامی، و بیدل و ... می باشد، و ما وارثین این زبان، استفاده و کاربرد این واژه گان را، حق مسلم خود می دانیم.

پنج شنبه 25 فوريه 2010, نويسنده: عبدالسمیع رفیع صافی

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • آقای رحيل. اين بار حق با شماست . قبلا دوستان ديگری نيز « سرقت خونسردانه ادبی » را عملی زشت انگاشته بودند. حاصل تحقيق سی ساله يک سازمان فرهنگی ( لغتنامه دهخدا) را به نام خود انتشار دادن ، دور از اخلاق وعدالت است. آقای رحيل، شما هم از استقلال انديشه و قضاوت هنوز برخوردار نيستيد واگر کسی بر ( پهلوان پنبه های فرهنگی ) يعنی واصف باختری و ناظمی و ... خرده ميگيرد، بر اساس بينش تنظيمی و احساسات و غيرت قومی، بر او پرخاش ميکنيد ، و اورا « راوايی» ميخوانيد!! گويا اين فرهنگيان همکار اشغالگران شوروی( يکی رييس راديو) و يکی مدير ژوندوون ( وابسته به شعبه تبليغ و ترويج حزب حاکم) و تئوريسن های ادبيات سوسياليستی و هم پياله های سليمان لايق و فريد مزدک و دستگر پنجشيری ، مرتکب هيچ خطايی نشده اند ؟! گويا فقط « راوا» است که کاشف حقايق است ، اما بقيه ی ملت کور و کراند ، واز چيزی خبر ندارند ؟!احترام.

  • سلام به محترم کامران میرهزار

    نخست باید بگویم که این نوشتهء آقای رحیل هرگز قابل نشر نبود، گرچه میدانم که سایت کابل پرس? سانسور نمی کند، اما نوشته های مردمان مریض مثل آقای رحیل را باید شناسایی کنند. بهر صورت، آقای رفیع در آغاز نوشتهء شان زیر نام شناسایی واژه های دری، اشاره کرده که این واژه ها را با استفادهء درست ذریعهء کلام بزرگان آورده، تا هویت واژه ها مشخص شوند. همهء ما میدانیم که آقای رفیع کدام لغت نامه بنام خود ندارند و پیش کسوتان زبان، یعنی شعرا را همه می شناسند. هدف این نوشته، صرف ثابت کردن ریشهء لغات بود که مربوط به زبان دری است. ما و شما همه یا به فرهنگ عمید، و یا معین و یا دهخدا مراجعه می کنیم. آقای رفیع این منبع را در سایت خود هم ذکر کرده. به هیچ صورت به اینگونه نوشته سرقت ادبی گفته نمی شود. آقای رفیع همین زحمت را بخود داده و آن ها را جمع آوری کرده، که خود یک تحقیق است. ما بجای آنکه از ایشان تشکری کنیم، بدهکار دیگر هم شده اند. آقای رحیل ، که همه میدانند در پی قصد بدنام ساختن و تخریب قلم بدستان افغان شده است، به اینگونه تهمت ها دست میزند.
    آقای رفیع، جناب رحیل را با تمام کیف و کوایف معرفی کرده و نیازی نیست که وی را بیشتر معرفی کنم. علت این دشمنی و جبه گیری در برابر آقای رفیع را همه فرهنگیان میدانند. اما من جای تاسف میدانم که نوشته های غرض آلود در این جا به نشر میرسد. آیا آقایان که با قلم و نوشتن سرو کار دارند، نمیدانند که برای شرح لغت، از لغت نامه ها استفاده میشود؟ آیا تا به امروز کسی لغات را از معدهء خود معنی کرده است؟؟
    عجب زمانهء شده.
    اگر میخواهید رحیل را خوبتر بشناسید، به این سایت مراجعه کنید.
    www.fasel.blogfa.com

  • ناگفته نباید گذاشت که هوشنگ نیز همان رحیل دولت شاهی است که به صد ها نام عرض اندام میکند.
    این آدم مریض است، مریض. و ببینید که به چه نام های دیگر اینجا خواهد آمد و جفنگ ها سر داد...

  • جناب رحیل:

    استاد رفیع ادعا نکرده که این واژه ها را اختراع کرده، همچنان نگفته که معانی آنها را خود شان آفریده، بلکه در همان مقاله یادآور شده که در این خصوص تحقیق شده و تفحص شده و با کلام بزرگان آورده شده تا من و تو بدانیم که این واژه ها مربوط زبان ماست. چرا قبل از استاد رفیع یکنفر دیگر و یا شما که خود را غمخوار و قلم بدست میدانید، همین زحمت را متقبل نشدید؟
    پس باید چنین گفت که ( استاد چراغ بدست) با تفحص مشکل ما را حل کرده. دعوا بر سر واژه های دانشگاه و دانشکده و دانشجو صورت گرفت، شما و امثال تان کجا بودید که سرنوشت این وازه ها را مشخص میکردید، تا آتش خاموش میشد؟
    حالا که یکنفر پیدا شد و این کار را کرد، از یخن وی گرفته اید که چرا زبان و لغت ما را مشخص کرده ای؟
    دشمنی و تعصب شما از حد گذشته:
    آقای رحیل: من از شما میپرسم و به این سوال من جواب بدهید.
    آیا وقتی که با شورای نظار در افشار کابل قتل عام کردید، آن زمان وجدان تان برای مردم تان بیدار نبود؟ اما برای یک واژه و قصد انتقام جویی به چه ترفند ها دست میزنید، اما قتل انسان ها برای شما هیچ مفهوم نداشت و ندارد؟
    آیا امروز با یاددادن زبان فارسی به عساکر امریکایی، خجالت نمی کشید؟ شما برای عساکر امریکایی بهتر تاراج کردن و دزدی کردن و آدم کشتن و غارت را در کشورت تان میدهید. کجاست غیرت افغانستانی شما؟؟

    جنگ سالار آدم کش والی بلخ، قومندان عطا را شخصیت فرزانه خوانده اید و برایش مقاله ها نوشته کرده اید. تمام آدم کشان و قومندانان بدنام شورای نظار را تعریف میکنید، و به یک استاد ادبیات، دزد خطاب میکنید، شما وجدان دارید؟؟

    دوستان در سایت استاد بخوانند که در آغاز و انجام یادآوری شده و هیچ ادعای ملکیت نشده، فقط صحبت در این مقاله از یک تفحص و تحقیق است برای واضح شدن وازه ها.
    www.bedil1.blogfa.com

    • آقای عمر پیمان!
      میدانم که در پشت این نام چه کسی پنهان است. اما برای من مهم نیست. چرا که میدانم برای چه کسی این یخن ها پاره میشود. شما یک بار مسالهء دزدی ها، بیسوادی ها، تفسیر نادرست شعر بیدل و مشکل ندانستن تفکیک میان نثر مهمل و نثر مسجع را حل کنید، باز می رسیم به این که من چه کاره ام و شورای نظار چیست یا استاد عطامحمد نور چه کرده. چرا یک مسالهء ادبی را سیاسی می سازید. مساله بسیار ساده است، جملاتت غلط است، مهملات بی وزن و قافیه را نثر مسجع می خوانی، شعر بیدل را نادرست تفسیر می کنی و اگر کسی انتقاد کرد، جوابش میدهی که تو از شورای نظار هستی و تو قوماندان ها را تعریف میکنی و....
      گیرم که من همهء همان چیز های بدی باشم که تو میگویی؛ آیا بیان این مطلب شما را از دزدی برائت میدهد؟ آیا نادرستی های املایی و انشایی شما را اصلاح می کند، آیا تفسیر نادرست تان از شعر بیدل را درست می سازد و آیا آن جملهء مهملهء تان را نثر مسجع با معنی خواهد ساخت؟
      بحث شورای نظار و جنگ های کابل و قوماندان عطا بحث دیگریست. حالا پیراهن خونین افشاریان را فاشیست های افغان ملتی بلند کرده بودند و حالا این پیراهن بدست سمیع رفیع هم افتیده که با آن نادرستی های املایی و انشایی خود را اصلاح کند. خون شهدای افشار بشرماند این سوداگران بی آزرم را!
      آقای عمر پیمان، سمیع رفیع میداند که من پنج شش سال پیش با دوستان هزاره در مورد مسایل افشار و جنایت های افشار گفت وشنود های زیادی داشته ام. بگذارید، آنهایی که وارث خون شهدا اند، با حفظ حرمت آن خون های معصوم، به دادخواهی بروند. شما را به افشار چی؟ افشار و افشاریان وارثین خود را دارند، به شما و افغان ملت نمی رسد. همه میدانند افغان ملت ازین مساله به کدام هدف می خواهد استفاده کند. بنده درین مورد چندین سال پیش زیر عنوان "جنایات جنگی و تاجران خون" نوشته ام. من روی حرف های خود ایستاده ام. من هرگز جنایتی را ماست مالی نمی کنم و جنایتکار را تمجید نمی کنم.
      اگر تو عمر پیمان سمیع رفیع نیستی، یک مقاله جداگانه درین مورد بنویس، در کدام سایت بگذار و آن وقت درین مورد نیز بحث می کنیم. اگر خودت نمی نویسی ازاستادت بخواه که این کار را بکند. کار بحث ادبی را به پایان بردی و سرخرو برون شدی که حالا به بحث سیاسی پرداخته ای. عجب آدمی؟
      ازمن می شنوی همین یک جبههء ادبیات را محکم بگیر. تیراندازی از سنگر افغان ملت و طالب و پاکستان و راوا، درد شما را دوا نمی کند. آنها سالهاست مصروف استند و نیازی به شما نیست و کسانی هم که در برابر آنها ایستاده اند، سالهاست درین سنگر رزمیده اند. بنا بران تو آقای عمر پیمان که شاید سمیع رفیع نباشی، کوشش کن ازین جنگ ها بگذری تا زیر پا نشوی....
      و اگر نمی پذیری، یاالله، مردانه در اصل سنگر و با نام اصلی ات بیا. ورنه در مورد ادبیات نوشتن و نادرستی و عیوب خود را با منطق راوا و افغان ملت پنهان کردن، کار یک فرهنگی نیست. هرچه درجایش!

  • آقای رحیل:
    آفرین به وجدان شما، با وصف اینکه مرا میشناسید که من کیستم و زمانی به سایت سرنوشت تان مقاله نیز میفرستادم، همان عمر پیمان از شهر مونشن آلمان استم. نمیدانم چرا طرفه میرویید؟ شما جناب به طرفداری اقطاب تان از مدتی است که نه در زمین جا دارید و نه در آسمان، همان انگیزه برای من که از استاد رفیع شناخت درست دارم، باعث شده، تا شما را متوجه بسازم. در مورد شعر بیدل و تفسیر آن، باید یادآور شوم که استاد رفیع از جملهء صاحب نظران بوده و در سابق هم بشما گفته بودم اگر فراموش نکرده باشید، در انجمن گسترش اندیشه و عرفان مولانا و بیدل، هر هفته که جمع کثیری حضور دارند، استاد رفیع اشعار بیدل را تفسیر میکند و از سال ها به اینطرف، یک کتاب از تفسیر و تحلیل های شان از طرف انجمن به چاپ رسیده که مورد علاقهء بیدل دوستان در همه جا قرار گرفته. در اینکه خود شان شاعر توانا استند، همه این را میدانند و اشخاص صاحب نظر در مورد اشعار شان صحبت ها و قضاوت ها کرده اند. مولانا را نیز تفسیرر می کنند و شرحی بر مثنوی مولانا نیز نوشته اند که عنقریب بچاپ خواهد رسید. باز هم بشما میگویم که ایشان برعلاوه ء دانشگاه تعلیم و تربیه، دانشکدهء ادبیات را خوانده اند و در این زمینه کتاب ها نیز نوشته اند. همچنان تاریخ ادبیات زبان دری را نیز مینویسند. جسارت شما که جناب رفیع را به نحو و زعم خود معرفی میکنید، برای ما تکان دهنده است و از این رو ناراحت شده، بشما مینویسم، چون شما استاد رفیع را از دید تعصب و حسادت و علت های دیگر قضاوت میکنید. در نوشتهء شان پاسخ بشما، بخصوص در همان قسمت ها که شما را تصحیح میکند و اشتباهات و بیخبری های شما را در مورد نقد نوشتن و نثر مسجع و استفادهء حرف ربط و غیره و غیره بیان میکند، کاملا واضح میشود که شما در برابر استاد رفیع بسیار ضعیف جلوه میکنید. من دلیل ننوشتن، استاد رفیع را در برابر ده ها نوشتهء تان فقط یک چیز میدانم و آن اینست که ایشان لازم نمی بینند تا ورقی را سیاه کنند. نادرستی های املایی و انشایی از شما دیده میشود نه از استاد رفیع. ایشان یک رساله در مورد درست نویسی در زبان دری نوشته اند که خود گواه شناخت دقیق شان از زبان و املا و انشا است. برای شما نیز توصیه کرده اند، اما شما نمی پذیرید.بری من توصیه نکنید که بشما ننویسم، چرا شما برای استاد رفیع مینویسید؟؟ من اگر بجای شما باشم، هرگز خود را با کسانی که از من بالتر باشند، درنمی آویزم، چون رسوایی و سرافگندگی چیزی دیگر ببار نمی آورد.
    باز هم برای تان میگویم که از تعقل کار بگیرید. بخش سیاست تان بخود تان مبارک باشد، در اینکه سابقهء تان چگونه بوده، همه میدانند، کسی که تعصب و تفرقه و جنگ های لسانی و قومی را همیشه دامن بزند و به هرکس تاخت و تاز بکند، از آدم کش ها بنام فرزانه تعریف بکند و انسان های دانشمند را توهین، این خود دلیل بی خردیست.
    مردم خود قضاوت میکنند.
    یکبار دیگر برایتان مینویسم:
    1. آقای رفیع نگفته که این واژه ها را اختراع کرده است
    2. ایشان نگفته اند که معانی همان واژه ها از لغت نامهء خود شان استخراج شده.
    3. اشعار پیشکسوتان را از خود ندانسته اند.
    4. در مقالهء شان هم در آغاز و هم در انجام یادآور شده اند که این واژه ها توسط کلام پیشکسوتان و کتاب های معروف در مورد واژه ها به خوانندگان پیشکش میشود تا بدانند که مربوط به زبان دری است
    5. این کار استاد رفیع، جمع آوری، تحقیق و |زوهش است برای روشن ساختن قضیه، اما شما به بهانه های مختلف و به علت که در این سایت به نشر رسیده زیر نام ( انگیزهء خشم و انتقام جویی رحیل دولتشاهی را بدانید، بی موجب بجان استاد رفیع افتاده اید. ادعای تان پوچ و بی معناست..همه میدانند.
    دوستان در سایت استاد رفیع، نوشتهء شان را در مورد شما زیر نام ( گریز از حقایق فرهنگی به شود مانیست) بخوانند و در مورد سواد شما و قلم استاد قضاوت کنند.
    www.bedil1.blogfa.com

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس