نیم نگاهی به مدیحهء فرشته حضرتی اندر وصف مارشال فهیم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
باری یکی از دوستان از شخصیتی در کابل در بحبوحهء دومین انتخابات ریاست جمهوری پرسید: شنیدم عبدالجبار تقوی یکی از بزرگان تخار که در پادشاهی حامدکرزی حاکم اعلای پروان بود، و قبل از انتخابات اخیر چون وزیر داخلهء اسبق انجنیر احمدضرارمقبل از این مقام از سوی پادشاه برکنارگردیده بود، ریاست کمپاین انتخاباتی حامدکرزی در ولایت تخار را به عهده گرفته است. دوست نکته سنج ما پاسخ داد: تشویش نکن در این انتخابات بسیار با تقوی ها بی تقوی شدند!
واقعیت جزهمین نیست، چه چهره هایی که در این معرکه عریان نشد! چه پرده های که برداشته نشد و چه بازی های که رسوانگردید! چه صادق های که کاذب نشد و چه ملاهای فاسق و چه میناهای که از جیب محتسابان و اربابان زرو و زور و تزویر به زمین نیفتاد!
گرچه دلم نمی خواست قلم را، حتی در پاسخ به مدیحه ای در مورد یکی از معلوم الحال ترین چهره های تحولات اخیر آلوده سازم، ولی ناگزیر برآن شدم نیم نگاهی به این مقاله داشته باشم. گفته اند آفتاب آمد دلیل آفتاب، این فهیم خان خود دلیل رسوایی خود است و نیازی به استدلال برای اثبات این مقوله در جامعهء ما نیست. استدلال و منطق در مواردی نیاز است، که مسئله ای از مسلمات به شمار نرود و مردم در مورد صحت و سقم آن تردید داشته باشند. در مورد نادانی سیاسی، اشتباهات مرگبار، تصامیم زیانبار، خودخواهی، درقدرت بودن به هرقیمتی بودن، خیانت های مالی و ... فهیم خان و خانواده اش دیگر در کشور ما در میان دوست و دشمن و حتی جامعهء جهانی تردیدی نیست. او نه تنها به خود که به آرمان های جهاد و مقاومت مردم افغانستان آشکارا خیانت کرد و تلاش و تقلای مسعود بزرگ را به بهای ناچیز به راحتی فروخت.
شاید فهیم خان جوانمرد و اسپ باز و چاپنداز و نیکو شعر و نیکو ادب و ... باشد، ولی یک چیزمسلم است که در سیاست پیاده است. اگر تنها به فهرستی از مسایلی که در یادداشت ها و نظرات خوانندگان در ذیل مقالهء خانم فرشته بازتاب یافته نگاهی بیندازیم، عمق و پهنای این پیاده بودن را به خوبی در تصامیم سیاسی و نظامی این نابغهء شرق با گوشت و پوست و استخوان خود احساس می کنیم..
توصیهء من به هر نویسنده و صاحب نظر این سرزمین این است: وقتی از فهیم خان صحبت می کنید، از او صحبت کنید، از پسوند زدن یا پیشوند زدن نام پرافتخار احمدشاه مسعود رهبر فقید جهاد و مقاومت مردم افغانستان در کنار نام او اجتنبا نمایید. به قول ابوعمار از کابل: "خوبی و بدی، مجاهد و غیر مجاهد، مبارز و غیر مبارز، صفات ذاتی هیچ کس نیست. اشتباه نشود، هرکی یار مسعود بود، صفت ذاتی خوب بودن را کسب نمی کند، عکس مسئله نیز صادق است." مسعود از اعجوبه ها و بازیچه هایی این چنینی چه در زندگی و چه در مرگ بیزار بود و بیزار است، و شما، با این استفاده های ابزاری از نام او بیشتر از این نه او را بیازارید و نه جهاد و مقاومت مارا بدنام سازید. بس است از خون مردم غمدیده بدمستی، مریزانید دیگر آبروی سنگر مارا!
بحث ارزیابی و تحلیل عملکردها، یا به قول عیاران ما، جوانمردی و ناجوانمردهای فهیم خان را به یک نوبت دیگر می گذاریم، چون داستان جفاکاری ها و خطاهای سیاسی و نظامی به اصطلاح بسیاری از پیروان نامدار ناخلف احمدشاه مسعود در مرحلهء بعد از شهادت وی کتابی می خواهد قطور و تحلیلی همه جانبه.
می رسیم به بی تقوایی های پیشا و پسا انتخاباتی اخیر، از سیاست بازان اگر آغازکنیم، بازهم نام نامی فهیم خان و صدیق چکری از اعضای جبهه متحد در بالای فهرست قرار می گیرد، و هرقدر که به پیش می رویم از اسماعیل خان و دوستم خان گرفته تا محقق خان و ... صدهای دیگر به این طومار افزوده می شود. اما هدف در این مقال، سیاست بازان نیست، نیش عقرب نه از پی کین است، که مقتضای طبیعتش این است. هدف بیشتر تعدادی به اصطلاح فرهنگیان، نویسندگان یا روشنگران است. البته نه فرهنگیان و روشنگرانی که نه اندروصف اربابان قدرت و توجیه عملکردهای آنان یا اندر وصف زلف یار قلم فرسایی کرده اند، که با تعهد و رسالت فریاد مردم را بلند نموده و اندر دل طوفان و بیم موج و گردابی چنین حایل رسالت و تعهد دینی و میهنی خویش را پاس داشته اند. اگر عده ای از این جمع به اصطلاح فرهنگی و نویسنده و روشنفکر برای رسیدن به قدرت، یا در مقابل تهدید یا تطمیع سر به آستان قدرت ساییده اند، نه تنها خود را سبک و بی ارزش می ساخته اند، که به جمعی به نام قلم به دست و روشنگر توهین روا داشته اند. به عقیدهء فهیم خان و کرزی خان، این روشنفکران، عده ای بی معاش و بی روزگاری بیش نیستند، که هر از گاهی می توان آنان را خرید یا قلم و فهم شان را به کرایه گرفت.
داستان اسف بار احمدضیاء رفعت، استاد پوهنتون کابل -از عمد وی را از نام استاد دانشگاه محروم می سازم، چون او را این نام نمی سزد، و استاد پوهنتون برایش با مسمی تر است-، رازق مامون، ستانکزی و تمام آن مجموعه هایی که از سوی قدرت به کرایه گرفته شده بودند نیازی به شرح و بسط بیشتر ندارد. این ها مشتی نمونه خروار از این مجموعهء بی خاصیت، درباری و محروم الوجدان اند، که اندر وصف کرزی خان و فهیم خان گلو پاره کردند. هرکی در هرمکان و جایگاهی از این قلم به دستان، وقتی بر اصالت تفکر کرزی خان و فهیم خان مبنی بر بی خاصیتی روشنفکران و فرهنگیان با عملکردهای زبونانهء خود مهر تأیید می گذارد، بدون هیچ درنگ و مدارایی محکوم است.
در همین راستا اندرباب خانم فرشته حضرتی، عرایضی هست که لاجرم باید به آن پرداخت. وی به عنوان مدافع حقوق زنان، دفتری و رادیویی برای خود درسویدن به کمک سویدنی ها باز نمود و با مصاحبه های تبلیغاتی زیادی با مسلمان و کافر خود را مدافع جهاد فی سبیل الله خواند و به یکبارگی نویسنده شد و با دفاع از مقاومت در این چند سال اخیر از طریق رادیوی زنان و سایت خاوران برای خود جای پایی جستجو نمود. او بیشتر بسیار آتشین و با قهروخشم در این چند سال اخیر بر حکومت کرزی و کرزییان تاخته است. شاید کمتر از احمدضیاء رأفت و رازق مامون، ولی دست از انصاف نباید داشت که او برکزی خان و فهیم خان و دارودستهء حکومت قومگرا و فاشیست اوغانان، بسیارتاخته و غایله ها برپاکرده است. اما شگفت در این است، حضرتیی که در رادیویی زنان نمی تواند به راحتی دوسه جملهء فارسی را ردیف کند، یا سوالی را به صورت منطقی و عقلانی مطرح سازد، در این اواخر چگونه به نویسنده ای توانا و با ادبیات عالی و قابل وصفی ارتقاکرده است؟! اما از نوشته های کاملا ضد و نقیض وی هویداست که نیم کاسه ای زیر کاسه است. بهتر است خود را معرفی نماید که فهمیده شود کی اندرباب کی صحبت می نماید.
جان مطلب در اینجاست که این نوشته ها از خانم حضرتی نیست. او نیز کسی را مثل کرزی به کرایه گرفته، با این تفاوت که کرزی خان و فهیم خان به افغانی و دالر کرایه می گیرند، و خانم حضرتی به کرون سویدنی. این هم از همان مقوله های آفتاب آمد دلیل آفتاب است، که بر اثبات یا تردید آن نمی پیچیم. ولی مشکل در اینجاست، که این راز سر به مهر، مثل بردگی کرزی خان به عالم پناهان و جهان پناهان، و همانند معامله های ننگین پشت پردهء فهیم خان، به همگان معلوم نیست و الا همه به حال مظلومانه و سالوسانهء فرشته اشک می ریختند. به همین دلیل عده ای فرشته را نویسنده و تحلیلگر توانا می پندارند. اگر این خرقهء سالوس بدرافتد، تردی نیست که راز نویسندگی و قلم به دستی فرشته افشاگر می گردد و ما نیز از دغدغهء دفاع و حمایت از آبروی نویسندگان و روشنفکران آسوده خاطر می شویم. هدفی که این تیر آن را نشانه رفته است.
آشفته ذهنی، اصول گریزی و حرکت های متناقض فرشته در این اواخر خود گویایی این مسئله است. او هم از جهاد دفاع می کند هم از دستگیر پنجشیر، هم از روستاترکی هم دفاع می کند هم از قانونی، هم از احمدضیا هم دفاع می کند، هم از داکتر عبدالله و هم از فهیم خان مارشال کارتهء پروان! در یک وقت نمی شود هم در کنار کرزی باشیم و هم در کنار داکتر عبدالله. این دوتا مانعة الجمع اند. آخر باید به اصول و آرمان هایی اعتقاد داشت و بر آن اصول و مبانی پای بند ماند.
درست عین عملی را که داکتر سید اکبرزیوری یکی دیگر از روشنفکران ما انجام داد، تا توان داشت برکرزی و کرزییان تحت عناوین قومگرا و فاشیست و خاین و ... تاخت. از طرح تئوری تفرقه اندازی میان درانی و غلزایی شروع تا حملات شدید بر دکتور اسپنتا به عنوان نماد روشنفکران معامله گر و ... به پیشرفت. و چه داستان ها و حکایت هایی که اندروصف احمدشاه مسعود و جبههء ما و مذمت فهیم خان و معامله گران خلق نکرد. ولی در آستانهء انتخابات به یکبارگی به عنوان صاحب نظر بی طرف ظاهرشد و باتوصیه ها و رهنمودهای پدرانه همه را به سوی حق و عدالت فراخواند. چندی نگذشته بود که به آستان دست بوسی سفیرکبیرکرزی خان در سفارت لندن حضور رساند، و تا تشریف فرمایی پادشاه معدلت گستر افغانستان سراج الملة والدین کرزی خان با جمعی از محصلین و محصلات به آستان دستبوسی وی و هیئت همراهان آمادگی گیرد تا باشد از سوی پادشاه معدلت گستر و وزیر مشیر وی اسپنتا، فاقد اعتماد ملت، به انواع انعامات و خلعت ها و یک شمشیر مرصع ذهبی مورد نوازش و پذیرش قرارگیرد.
حالا باید سببی برای این مدیحه سرایی فرشته به فهیم خان جستجوکرد، تا رازسربه مهر این داستان به همگان برملا گردد. گفته اند، القول لگوگل، یکی از دزدان معروف زمین به نام اصغری، معاون شهرداری سابق کابل در حکومت اول کرزی خان فهیم خان، از بانو حضرتی خواسته است که جهت استخدام در وزارت امورخارجه یا جای دیگر در یکی از ادارات کرزی خان-فهیم خان، آنهم به دعوت فهیم خان به کابل تشریف ببرد. شاید وی فکر می کرد که قانونی هم در مقرری نقشی می تواند ایفاکند، به همین سبب مدیحه سرایی را اول از سیدنا، الفصیح فی الکلام و الخاسر فی المهام، محمدیونس قانونی رییس مجلس نمایندگان آغاز کرد، و باز به عنوان تحفه ای قبل از قدوم به کابل از اجیر زرخرید خود خواست مدیحه ای اندروصف فهیم خان بسراید تا مواجب الفت و عنایت وی را هنگام قدوم فرشته به کابل فراهم گرداند. الآفرین لها و لصاحب المقال.
ولی خانم فرشته و اجیر ایشان، مثل کرزی خان، از یک چیز در اجرای این طرح غافل بودند و آن اینکه: سقف این فلک شکسته و طرح نوی در این سرزمین افگنده شده است. نسل آگاه و روشنی درحال شکل گیری است. نسلی که در پی تلاش ها و تقلی های مسعود بزرگ قدم به عرصهء سیاست گذاشته و با اتکاء بر اصول و ارزش ها قضاوت می کند. حاضر به معامله و خیانت نیست. از خاین و معامله گران نفرت دارد. خانم فرشته پول پرداخت و اجیرش نوشت، ولی مردم ما پاسخ دادند. چه پاسخ به جا و دندان شکنی! نگاهی به ابراز نظرها در پای مقالهء فرشته، نشان می هد چه فرزانگانی و چه انسان های آگاهی عکس العمل نشان داده اند. عمق فهم و دانش نویسندگان این دیدگاه ها از هر سطری برملاست. حالا از این مختصر می توانید مفصل نفرت و انزجار مردم ما را در مقال کرزی-فهیم خان بخوانید.
این بود داستانی از بی تقوایی و نمونه های از تناقض در گفتار و رفتار فرهنگیان، فرهنگی نماها و قدرت پرستان ما کشور ما، أعاذناالله من شرهم و من شر اعوانهم اجمعین. و خداوند دیگر توفیق دهد تا دهن خویش اندروصف خسان نگشاییم و موجب سرافگندگی خود و دوستان نشویم.
پيامها
6 فبروری 2010, 23:40, توسط میرویس غیاثی
من داکتر صاحب عبدالله را مجاهد وارسته و بزرگ میدانم ولی از فهیم بینی خوشم نمیآید. فرشته حضرتی غلط کده که این گپها را زده. شاید گپ تو درست باشد که این گپهایی که فرشته حضرتی میزند از خودش نیست وکس دیگر ازطرفش نوشته میکند.
پیشنهاد من اینست که تو بجای اینکه پشت فهیم بینی را بگیری جنایتکاران دیگر مثل سیاف و خلیلی ومحقق را افشاکن. هرچه باشه جنایتهای اینها بیشتراست. سیاف=سگ ریش دراز. خلیلی= بینی بچوق چاپلوس کرزی. محقق= شپش فروش.
9 فبروری 2010, 10:03, توسط فردوس ناصری
فرشته حضرتی فکر میکنم که در مداحی برای خونخواران، غداران، قاتلان و وطنفروشان در کدام مکتب استخباراتی باید مدرک پروفیسوری گرفته باشد. وی باید جایزه اول را در مداحی برای پلیدترین انسانها دریافت کند.
و منطق جانانه وی را ببینید که "وقتی نادرغدار به عنوان شاه شهید تحمیل میشود، وقتی داودخان با آن همه تعصب وکینه اش علیه اقوام غیر پشتون به عنوان قهرمان ملی معرفی میشود..." حال باید افرادی چون فهیم، مسعود، قانونی، ربانی، عبداله و جاسوس زادگان دیگری از این جنس هم باید قهرمان تراشیده شوند!!!
لعنت به آن پشتون های شوونیست و بی قلبی که بخواهند از نادر غدار، داوود خان و دیگر غداران منسوب به این ملیت قهرمان بسازند. این نوع قهرمان سازی هم به همان اندازه بویناک و منزجر کننده است که قهرمان تراشی های خانم فرشته حضرتی و باند دزدان شورای نظارش.
مردم ما میگویند که "مشک آنست که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید". فهیم و قانونی و ..... هرکدام آنچنان کارنامه های ننگین و سراپا خیانت و جنایت و مزدوری و چپاولگری در تاریخچه شان دارند که جز چند شورای نظاری و چند فردی که بر چشم و وجدان شان سیاهی شوونیزم ملیتی سایه افکنده، کس دیگری اینان را حتی به مثابه انسان تحویل نخواهند گرفت بگذاریم از اینکه به حدی ساده لوح شود که اینان را "قهرمان" بنامد.
اما طبعا فهیم، قانونی، مسعود و .... "قهرمانان" استخبارات فرانسه، ایران، هند و امریکا حتما هستند. مگر این فرانسه نبود که مسعود را "چه گوارای افغانستان" نام ماند؟ حال هم به پاس خدمات بیکرانی که این جناوران به استخبارات خارجی کرده اند بدون شک و باید "قهرمان" آنان به شمار روند. اما زمانی ممکن همین استخبارات نیز اینان را بیکاره تشخیص داده دور بیاندازد، طوری که ربانی و باندش زمانی مزدبگیر و خادم آی اس آی پاکستان بودند اما امروز رخ خود را به سوی دیگری کرده اند.
اما برای اکثریت مردم ما اینان تف تاریخ ما هستند. اینان به زودی در کنار نادر خان، ظاهر شاه، ببرک کارمل، حفیظ اله امین، نور محمد تره کی، شاه شجاع، مزاری، و .... به زباله دان تاریخ ما خواهند پیوست. نام هرکدام اینان مرادف خیانت، جنایت، چپاولگری و جاسوسی و وطنفروشیست.
فرشته حضرتی نیز با این گونه ستایشش از دژخیمان تنفر و لعن اکثریت خاموش افغانستان را صاحب میشود.
7 فبروری 2010, 01:55, توسط قاضی زاده
آقای حشمت الله پیکان!
نبشته شما چاشنی طنز را با خود دارد که به جذابیت آن افزوده است. به نوشتن به همین سبک و سیاق ادامه دهید.
در مورد فرشته حضرتی باید گفت: فکر می کنم که سخن شما درست باشد که وی شخصا قادر نیست که چیزی بنویسد و کس دیگری را برای این کار اجیر کرده است. خانم ثریا بهاء هم باری به این مطلب اشاره کرده بود.
7 فبروری 2010, 04:51, توسط Bina
ارجمند حشمت الله ما فرشته حضرتى اين زن دلير و قلم بدست را خوب ميشنا سيم. ضرورت نداريد كه وجدان خودرا تحت فشار قراربدهيد.شما در مقاله بى ربط تا ن خودرا نويسنده جيره دست معرفى كرده و به خود ستاييى برداخته ايد.برعكس از ديكران عيب جويي كرده ايد.وهم به زيورى صاحب هم دهن انداخته ايد.
درمورد شما همان قصه عيب جويي زاغو طاووس صدق ميكند.به كوشش مكس شكر مردار نميشود.بصير بينا