آفتاب را با دو انگشت نمی توان پنهان کرد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
هر زمانی کـه صحبت از آزادگی، خوداتکـائی و استقـلال یـا از وابستگـی و خودباختگـی سیاست مداران کشور دربرابر بیگانه ها به میان می آید باند کرزی ـ سلطنت طلبان سابقه ـ وهمپیمانان ریشدار وعمامه بسر بـه اصطلاح تنظیم های جهادی تندرو وی ـ هواخواهان خلافت و امارت اسلامی ـ انگشت بـه سوی کارمل و کارملی هـا یا در کل به سوی حزب دموکراتیک خلق درازمی کنند و این افراد را بعنوان نمونـه هایی از خودباختگی، خیانت، نوکرمنشی و بیگانه پرستی قلمداد و معرفی می کنند.
صاحب این قلم در این مورد نـه تنها بـا باند کرزی و همپیمانان تنظیمی وی، بلکه بـا همه مردمی که چنین فکر می کنند هم آوا است.
این حقیقت به هیچ انسانی پوشیده نیست که حزب دموکراتیک خلق ـ اعم از پرچم وخلق ـ از نخستین روزهای زایش وپیدایش آن، روابط بسیارتنگاتنگ و نوکرمنشانه ی با روسیه شوروی وقت داشت.
شاید برای خیـلی هـا این نکته غیـرقابـل بـاورباشد، ولی من ایـن گفته را از زبـان یکی از برجسته ترین افراد این حزب که در همان اوایـل تأسیس حزب دموکراتیک خلق از حزب و سیاست بریـد شنیدم کـه یکی دو نفر از اعضای مؤسس حـزب قبل از تـأسیس و تشکیل حزب در زمینه تأمین هزینه ها، تهیه مـواد آموزشی و بخصوص حمایت روس هـا از آن حزب در برابر حاکمیت با مأمورین سفارت شوروی وقت صحبت هائی داشتند.
این هم حقیقت است، که این حزب عملاً بـا نیـرو و حمایت شوروی بـه قدرت رسیـد و بر اریکه قدرت تکیه زد و از اولین سـال حاکمیت حـزب دموکراتیک تــا آمدن و رفتن نیرو هـای نظامی شوروی بـه/ از افغانستان ایـن حـزب و دولـت مـورد حمایت شـوروی قـرار داشت. حفیظ الله امین را شوروی از بین برد؛ و کارمل را هم شوروی در درون تانک یا هواپیمای نظامی خود به کابل آورد وبه کرسی قدرت نشاند. اینها همه واقعیت های هستند که همه آن هـا را می دانیم. بسیاری از خلقی ها و پرچمی ها هم امروز این واقعیت ها را قبول دارند.
صاحب این قلم در اینجا برآن نیست که به اثبات یا رد این مطالب به پردازد یا از خلق و پرچم و کارمل و روس و این و آن به دفاع برخیزد. در صدد رد و ابطال و بحث با توده ها یا مردم عوام هم نیستم، زیرا این هـا ضمن اینکه حقیقت را می گویند، هیچ کدام ریگی در کفش ندارند که با آن هـا بـه بحث بپرازیم؛ ولی وقتی نابابی از نابابی نقد می کند و به او می گوید شرم دار یا شرم کن، فکر می کنم که سکوت گناه خواهد بود!
نوشته ی را درپورتال وزین افغان جرمن آنلاین بقلم آقای قاسم بازخواندم که جناب ایشان از ظاهر خان چند نقل قولی را آورده بودند و بر اساس آن ـ یا بر اساس کار هـا یـا حرف های مانند آن ـ از یک طرف ظاهرخان را مردی ملی ونیکی که مستحق داشتن لقب بابای ملت و تعریف و تمجید هستند معرفی نموده بودند و از طرف دیگر کسـانی را کـه ظـاهر خان را ـ به زعم ایشان ـ درست نشناخته اند مورد ملامت قرارداده دارای وجدان ضعیف خوانده اند. ضمناً از چند نفری که اسم آقای کرزی نیزدر آن میان دیده می شود بـه عنوان دوستان و همکاران سیاسی یا طرفداران ظاهرخان نام برده اند.
من نمی خواهم با یک سیلی چندین روی را افگار کنم،ولی در این میان بـه گونه نمونه دو شخص را انتخاب می کنیم: یکی آقای عبدالحق و دیگری آقای کرزی را.
در قسمت عبدالحق کافی خواهد بـود کـه بـه دوموضوع اشاره کنیم: اول، ماجـرای ارتباط وی را بـا ام. آی 6 سازمان جاسوسی یـا ضد جاسوسی انگلستان کـه 15 ـ 20 سـال قبل یکی از مامورین این سازمان آن را افشا نمود شایـد بسیـاری فراموش نموده باشنـد، ولــی کسانی هستند که آن را نـه فراموش کرده انـد و نـه فراموش می کنند. در این کتاب عکس این مجاهد نامدار و قهرمان ملی ما ـ یـار و همسنگر و همراه ظاهرخـان ـ در کنار خانــم تاچر در حالی که دست در دست تاجر داشت، دیده می شد.
مثل مشهوری است که می خواهم آن را برای شناخت بهتر ظاهرخان در این جـا نقل کنم. مثل چنین است: " اگرمیخواهی کسی را به درستی بشناسی، ببین که دوستان وی کیانند."
دوم، نمونه زنده، آقای کرزی است!
آیـا شاه پرستان بـه این اعتقاد نیستند که کرزی را امریکائی ها به قدرت رساندند؟ آیـا شاه پرستان به این باورنیستند که کرزی و دارودسته اش با آمدن امریکائیهاهمراه با امریکائی ها به افغانستان آمد. آیا کرزی به دستور امریکائیها بـا یک تعداد افـراد محدود ـ امریکائی ها بر اساس قول کرزی فکر میکردند که کرزی در منطقه ی خود طرفدارانی دارد و می تواند طالبان را از آن منطقه بیرون کند ـ در منطقه ی از ولایت خود نرفت؟ آیا امریکائی ها زمانی که پنجاه طالب کرزی را محاصره نمود، وی را از محاصره طالب با هلیکوپتر نجات نداند؟ امریگائی هـا چه گفته کرزی را نجات دادند؟ آیا امروز کرزی استقلال دارد؟ آیا سفیر و جنرال امریکائی و سفرا و جنرال های سایـر کشور هـای همپیمان امریکا هــر روز ـ مانند دوران کارمل و امین و تره کی و نجیب که سفیر و جنرال های روس در هر نشست و محفل و مجلسی حاضر بودند ـ در هـر نشست و محفل و مجلس حاضر نیستند و ...
رابطه عبدالحق نیز با امریکائی ها تا زمانی که کشته شد، چیزی کم تر از رابطه یکرزی با امریکائی ها ـ از طریق انگلیس ـ نبود! آیــا امریکائی ها قبل از کرزی در نظر نداشتند که عبدالحق را به قدرت برسانند؟ اگرعبدالحق زنده میبود و فعلاً درجای کرزی قرار می داشت، آیا مریونتی شبیه کرزی نمی بود؟
حال سؤال این است که کرزی چـه چیزی دراز خودباختگی، بیگانه پرستی، نوکرمنشی و خیانت از کارمل کمتر دارد؟
کرزی سلطنت طلب بود، یعنی شاه را تا آن زمانیکه امریکائی ها او را به ریاست دولت انتخاب نکردند، شاه خطاب می کرد. افتخار بابای ملت را هم همین نوکر خانه زاد وی به وی دست و پا کرد تا او هم از این نمد بی کلاه نماند!
بازهم تکرار می کنم که انسان را باید از روابط، یا از روی دوستان وی شناخت.
در مورد خود ظاهرخان باید بگویم که مگرظاهرخان خود درهودج زربافت امریکائی ها به افغانستان آورده نشد؟ در این آوردن، و آوردن کرزی با آوردن کارمل بـه وسیله روس ها به افغانستان چه تفاوتی وجود دارد؟
آیا ظاهر خان در مجالسی که در افغانستان بعد از آمدن امریکائی ها بـه افغانستان و زیـر سایه ی بال های جنگنده های امریکائی دایرمیشد اشتراک نمی کرد و در صف اول قـرار نمیگرفت؟ آیا واقعاً این جرگه ها ولویه جرگه ها جرگه های ملی بودند؟ آیا سلطنت طلبان دیروز منکر این واقعیت هستند که شاه بعد از حمله امریکایی ها به افغانستان به فکر آن بود که در رأس قدرت در کشور قرار می گیرد؟
فرض کنیم که ایشان بـه این آرزوی شان می رسیدند. در آن صورت، آیـا او تــا دم مرگ همان موقف و حیثیتی را که کرزی فعلاًً دارند، نمی داشت؟
این اصل را هیچگاه نمی توانیم فراموش کنیم که هر انسانی که از جانب امریکائی ها به جای کرزی انتصاب و انتخاب میشد؛ نمیتوانست حیثیت بهتری نسبت به کرزی و کارمل داشته باشد.
شاه نیت و آرزوی رسیدن به قدرت را به کمک امریکائی ها داشت. همینگونـه در زمانی که طالب ظهورکرد، شاه آمادگی اش را برای آمدن به افغانستان برای احراز قدرت ابراز کرده بود؛ طالبی که مانند ده ها نیروی افغانی دیگر در خدمت پاکستان بود؛ و هنوز هـم در خدمت پاکستان است.
معنی این مطلب این است کـه ظاهرخان حتی حاضر بـود بـه کمک پاکستان در رأس یک حرکت کاملاً پاکستانی ـ بیگانه ـ به افغانستان بیاید و به تخت پادشاهی طالبی تکیه بزند.
ما نباید فراموش کنیم که کرده ها و ناکرده ها، و گفته ها و ناگفته ها ـ همانگونه که بودنـد و هستند ـ همه در سینه بی کینه ی تاریخ ثبت و ضبط است؛ و هـم نباید فراموش کنیم کـه سخن ها ـ هرگونه که باشند و هرگونه که گفته شوند ـ خیالات، نیت ها و مقاصد پنهان در سینه ها را همیشه در خود دارند که از نظر تیز تیزبینان هرگز پنهان نمی مانند.
خلاصه ی کلام این که هر انسانیکه بـا نیروی بیگانه به کشور بیاید و به قدرت برسد، چه شاه شجاع باشد و شاه شود چه کارمل و کرزی باشند و رئیس جمهور شونـد و چه قانونی و خلیلی و فهیم و ... باشد و رئیس مجلس شود یا معاون رئیس جمهور و ... هیچ کدام بـا هم فرقی ندارند. همه دست نشانده بیگانه هستند و باید تابع بیکانه باشند و منافع بیگانه را باید تأمین کنند. این هـا، همه، از بالا تـا پائین، در یک کشتی ـ کشتی خیانت، نوکرمنشی، خودباختگی و وابستگی و ضدیت با منافع ملی ـ قرار دارند. این ها با آن هائیکه نتوانسته اند به چنین مقام های برسند، ولی نیتی رسیدن به چنین مقام ها را بـه کمک بیگانه در دل دارند یا در سر می پروراندند، هیج تفاوتی ندارند؛ حتی اگـر خـود شان یـا وابستگان شان از ایشان نمونـه های از مقاومت و صداقت و وطن دوستی و آزادمنشی و مستقل بودن و ... بسازند و بدهن ها بکوبند و به حرمت انسان های آزاده بتازند.
آفتاب را با دو انگشت نمی توان پنهان کرد!!
پيامها
19 دسامبر 2010, 12:58, توسط شبیر "کاکر"
آقای سدید!
این را بدانید که مقاله ای شما همان ضرب المثل عامیانه را بیاد هرکس می اندازد که: دستم به آلوچه نمی رسد پس الوچه ترش است. بناء میتوان گفت که دست تان به کرسی ریاست دولت نمیرسد به همین خاطر سر صدا و اویلا را راه انداخته اید که رأس دولت هرکس که باشد اجیر ونوکر است. اگر همین قوای خارجی امروز خودت را هم به عوض کرزی انتخاب کند جان جان گفته میدوی. کمی شرم وحیا خوب است. خودت کدام پایهء مردمی ویا ملی داری که بالای دیگران تاخت وتاز را شروع کرده ای؟ روی کدام سند این ادعا را کرده ای که ظاهرشاه بخاطرگرفتن کرسی ریاست دولت از روم به کابل بازگشت. مگر مصاحبه خلیلزاد را نشنیدی که خودش اعتراف کرد که ظاهر خان به جزازیک نقش تشریفاتی دیگر هیچ چیزی نمیخواست بازی کند.
نظربه گفته ای خلیلزاد ظاهرخان هیچ گاه آرزوی گرتفن قدرت اجرائی را نداشت. خودش گفته بود که دیگر عمرمن تقاضای این را نمیکند که من درکارهای اجرائی وامر ونهی خودرا مصروف سازم نه تنها که او برای خود چنین کاری را روا دار نبود حتی برای همفکران خود نظیر داکتر عبدالستار سیرت نیز آنرا توصیه نکرد. اما شما صرف بخاطر عقده گشائی خواسته اید تر وخشک را بسوزانید غافل آزانکه دیگران هم عقل دارند ومیتوانند در روشنائی اسناد ومدارک ادعاهای درست را ازنادرست تفکیک نمایند. شما با این نوشتهء خود چیزی را که خواسته اید پنهان کنید آن نفرت شما ازپشتونها است که آنرا با الفاظ کجدار ومریض خواسته اید پنهان نمائید.
19 دسامبر 2010, 13:24, توسط raheb
سلام کاکر خان قربان این عقل ومنطق توشوم که چه منطق عاقلانه داری اصلا حقیقت رانمیپذیری هرکس چیزی که نوشت به نفع قبیله نبود آن شخص به نظرشمابیسواداست یاکه از نوکران خارجی به حساب میاید
19 دسامبر 2010, 14:51, توسط مزاری
سلام خان صیب ! کجایی ورور که منتظر پاسخ های شمائیم ؟ یا اینکه آلوچه تُرش است ؟
در گذشته برایتان فهمانده بودم که وقتی چیزی را نمی دانستید لازم نیست آنرا تکرار در تکرار بنویسید و در قسمت وجیزه کج دار و مریض تان هم کنایتأ تفهیمی نموده بودم که با کمال تأسف که متوجه نشده اید .
کاکر خان ! وجیزه ( کج دار و مریض ) بی افاده وغلط درغلط است . چی معنی دارد این کج دار و مریض ؟ بلکه درست ، معقول و با مفهوم آن (کج دار و مریز) است . یعنی اگر میخواستی در موضوعی که طرف مقابل از در زور ، تحقیر و دشنام پیش آمد ظرف آبرو و حد اعتدال خود را کج دار ولی نریزی ! یعنی در مقابل بیسوادان زور گوی باید آدم جام آبروی خود را کج دارد ولی هرگز مریزد ! پوه دی شوی که بیا تاته ولیکمه !
20 دسامبر 2010, 15:38, توسط شبیر "کاکر"
بخوان بچیم!
الفاظ کجدار ومریض را برایت معنی میکنم:
مریض لقظ عربی است یعنی بیمار. الفاظ کجدار وبیمارگونه یعنی همان الفاظیکه ازسلامت منطق سلیم بی بهره باشد مانند پیامهای بی سرو بی پای خودت.
اما (مریز) کاملا بی معنا است زیرا اگر (مریز) را صیفعه فعل نهی ارزشته وا ازباب ( ریختن)( فرض کنیم طوریکه تو طفل دبستانی فرض کرده ای پس کاربرد صیغه ای نهی یعنی انکه مریزان یا نریز این چه مناسبتی با الفاظ کجدار ومریض دارد؟ توصیه ای من به خودت این است که چند روزی خودرا نزد ملا بابک خودرا طالب بساز تا ترا خوب ملا کند.
انسان بی همه چیز بی سواد!!!
20 دسامبر 2010, 17:33, توسط مزاری
دوستان عزیز با معذرت !
کاکر احمق ! اینقدر بیسوادی که حتی به من حقیر فقیر کسرشأن است با تو مکاتبه نمایم . تو تا هنوز جمله بندی جمع و مفرد بلد نیستی ، معنی کج داشتن را نمی دانی چی رسد به اینکه معنی وجیزۀ مردمی "کجدار و مریز" را بدانی .
بدان و آگاه باش که به گفتۀ خودت صیغۀ نهی یا امر مریزان ارتباط مستقیم و لاینفک با کج داشتن دارد . یعنی جام آبی بدست داری و زمانیکه بیصبری و حوصله تمام میشود آنرا مریزان . یعنی حوصله داشته باش ، صبر داشته باش و جام آب آبروی خود را بزودی نریزان . واژۀ (م) در زبان فارسی دری گاهی حالت نفی امر را ادا مینماید ، مانند نخور - مخور ، نرو - مرو ، نکن - مکن ، نریز - مریز وغیره و غیره .
تو احمق کجا عربی میدانی که معنی و جای کاربرد کلمه مریض را بدانی . مانند نظرات که مینوشتی و وقتی دانستی غلط کرده یی مانند اجدادت گریختی ! حال بیا و معنی همین کلمه مریض یا بیمار را در وجیزه کج داشتن معنی بفرما . کجدار و بیمار ! آیا عقل سلیمی معنی کلمه بیمار بیچاره را درین وجیزه می پذیرد ؟ هرگز !!
زبان ما پختو نیست که با دمبک و پندک یک کلمه معنی جمله تعغیر بخورد ! هرچی است شفاف و روشن است ، بزبان مردم است و روان است ! نوشته های خودت مریض و بیمار است که هرچی عاجل به مداوا ، تداوی و بیمارستان علی آباد ضرورت دارد .
قابل یاد آوری میدانم که اگر راوش عزیز ، بابک عزیز و سلیمان عزیز مرا به حیث شاگرد دانش ، منطق و استدلال خویش عزت بخشند ، کمال مباهات و افتخار من حقیر خواهد بود .
این حقیر صد نی بلکه ملیون فیصد باورمند است که تو احمق نی بلکه کودن در کودنی !!
20 دسامبر 2010, 20:07, توسط سهراب سپهر
به تائید گفته های آقای مزاری
من میدانستم که این کاکرک خیلی بیسواد است ولی نمیدانستم تا این اندازه کودن و غبی باشد.
این انسان غبی هنوز نفهمیده که معنی "کج دار و مریز" چیست؟! وای بحال چنین نویسنده!
به کاکرک میخواهم بگویم که معنی کج دار و مریز یعنی عمل دوگانه، سیاست دوگانه. یعنی هم ظرف پر از مایعی را به یکطرف "کج" گرفتن و هم در عین حال تلاش برای جلوگیری از ریختن آن مایع. به فرض مثال سیاست کج دار و مریز پاکستان در قبال افغانستان که کنایه است از عدم صداقت"سیاست دوگانه" آنکشور.
21 دسامبر 2010, 06:22, توسط Roshan
برادرها لطفا كاكر را ملامت نكنيد زيرا اين بيچاره بوي شتر وگاو وگوسفند از وي مي ايد. براي كاكر افرين بگوييد كه رمه گوسفند خودرا در شهر گوسفندان يعني كابل رها كرده وعقب اين كامپيوتر نشسته واز روده هاي خود براي تان نوشته ميكند. شكايت از وي نكنيد كه ذهن وي عليل است زيرا من يك نفر روشنفكر از اين قوم بربر نديدم. بنا شما در حق اين كوچي زاده زياده روي ميكنيد
21 دسامبر 2010, 10:07, توسط شبیر "کاکر"
پس ای بیسواد!
ازآنچه که نوشتی چه نتیجه گرفتی؟ مریز، نریز، نخور، مخور، نکن، مکن، نرو، مرو، پس همهء افعال به صفت بیمار چی ارتباط دارد؟
سخنان کجدار ومریض یعنی اینکه سخنانیکه کجی داشته ویا به قول عربها معوج باشد وبیمار یعنی اینکه مثل خودت بی بهره ازعقل ومنطق باشد پس ثابت بساز که (مریز) فعل امر ویا نهی با صفت بیمار چه ارتباط دارد.؟
21 دسامبر 2010, 10:29, توسط Roshan
اقاي كاكر. در اينجا مريز به معني مريض نيست واقاي مزاري هم اين ادعا را نكرده است بلكه بالاي شما انتقاد كرده است كه شما بيسواد هستيد ومريز را با مريض مغالطه كرده ايد. كج دار ومريز به معني دوگانه عمل كردن است. يعني اينكه شما كوزه اب را كه داخل ان پر از اب است به طرف پايين گرفته ايد ويا كج گرفته ايد تا از ان اب بريزد تا تشنه يي از ان اب بنوشد ولي نيت شما اين نيست كه از كوزه شما اب بريزد. فلسفه اين گفته در اينجا نهفته است كه شما كوزه را كج گرفته ايد ونشان ميدهيد كه ميخواهيد از ان اب بريزد ولي شما از ان اب نميريزانيد. فكر كنم با اين توضيع مفصلي كه دادم شير فهم شده باشيد
21 دسامبر 2010, 12:15, توسط مزاری
روشن عزیز سلام ! بخدا قسم مانند این کاکر ، کودنی در جهان دیگر نخواهد بود . اگر صد نفر هم بنویسند که شیر سفید است ، به غیرت پختونوالی گیر آمده به سیاه بودن شیر تا آخرین قطره آبروی خویش ایستاده خواهد بود !
اینهم یکی از خصوصیات ایتنالوژیکی ویژۀ پختونوالیست که به چشم سر همۀ دوستان می بینند !
21 دسامبر 2010, 12:36, توسط شبیر "کاکر"
بازهم ازالفاظ (کجدار ومریز
کج دار فعل امر یعنی کج کن ومریز یعنی نریزان هردو شدند فعل. پس درترکیب این جمله که من نوشته ام.الفاظ کجدار ومریز چگونه میتواند افاده وجوب فعل را بکند درحالیکه درینجا مراد صفت است یعنی اینکه الفاظ میشود موصوف وکجدار ومریض هم صفت دو فعل درترکیب کلمات وسخنان چگونه میشود با مریز وکج دار میسرگردد؟
21 دسامبر 2010, 12:47, توسط مزاری
خان کاکر خان ! جاهای کاربرد وجیزه" کجدار و مریز " را دوستم آقای سپهربه بسیار روشنی و وضاحت تذکر داده اند که حتی کودک دبستانیی را قناعت حاصل است ، اینکه خودت کودنی و تکرار در تکرار میپرسی ، جز ریختن آخرین قطره های آبروی خویش ، چیزی دیگری برایت حاصل نخواهد شد .
کجدار امر تأکیدی است ، یعنی ظرف آبی که بدست داری کج بدار یا کج بگیر ولی نریزی . بدار و بگیر از مصدر داشتن و گرفتن گرفته شده و وقتی صفت امری بخود میگیرد بشکل بدار و بگیر تبارز میکند که نفی آن مدار یا ندار ، نگیر یا مگیر است . درین وجیزه به شکل امری میشد که بگویند کج گیر و نریز و یا کج گیری و نریزی ، ولی آوای وجیزه نا همگون ، نا مناسب یا بگفته پهلوان خرم صیب نامأنوس ادا میشد و روی این انگیزه کجدار و مریز بهترین شکل ادای این وجیزه است که تو کودن را هرگز یارای فهمیدن ودانستنش نیست !
21 دسامبر 2010, 13:39, توسط شبیر "کاکر"
من به سیدهاشم خان سدید چنین نوشته ام:
(. شما با این نوشتهء خود چیزی را که خواسته اید پنهان کنید آن نفرت شما ازپشتونها است که آنرا با الفاظ کجدار ومریض خواسته اید پنهان نمائید)
تشریح: اینکه الفاظ وکلمات مضمون آقای سدید ازمنطق رسا برخور دارنیست پس بیمار است واین صفتی است که من به الفاظ وکلمات مندرجه درمقاله سدید قایل شده ام. خودت صحت وجیزهء ای کج دار ومربز که یکی امر ودیگرش هم نهی یا نفی امر است درجملات من به اثبات برسان
21 دسامبر 2010, 13:53, توسط مزاری
به اجازه استادان فرهنگ ، ادب و دستور زبان شیرین پارسی دری ! اگر اشتباه و خطایی در نوشته هایم دریافتید ، به بزرگواری و عظمت خود مرا ببخشاید و گوشزدم نمائید ، نهایت خورسند و شادمان خواهم شد . چون دست درازی به بخشی مینمایم که دانش مسلکی ام خیلی محدود و کوچک است . چون شما نسبت مصروفیت های فراوان وقت ندارید ونمیتوانید پاسخی به این کودن سر تمبه بدهید ، مجبورم دست بازی با آتش نمایم .
خان کاکر خان ! متوجه باش که درین وجیزه هدف از فعل کردن نیست بلکه از داشتن است . یعنی جام آبی که بدست داری کج بگیر ولی مریزان !
کج ، راست ، دراز ، کوتاه ، سپید ، سیاه وو همه صفت اند و "دار" ازفعل داشتن مشتق شده و امرتأکیدی مصدر یا فعل داشتن است . در دستور زبان فارسی جایز بودن و جایز نبودن دو فعل پیهم در جمله قید نشده که غلطی آنرا نسبت دو فعل ویا دوصفت پیهم ثابت سازد . مانند این بیت شعری : "رفتن و آمدنت آمد و رفت دگر است"و یا " سپیدی با سیاهی نقش بندد + سیاه گر سرخ بپوشد خر بخندد " درین قطعات شعری دوفعل رفتن و آمدن و دوصفت سیاه و سپید پیهم سروده شده که چی زیبا هم سروده شده است . درین وجیزه هم صفت کج + امرتاکیدی دار + امر تاکیدی نریز یا مریز زیبا و دلنشین سروده شده و در زبان پارسی دری هیچ عیبی از نگاه دستور زبان وجود ندارد که دوفعل پیهم و یا دوصفت پیهم گفته ویا نوشته شود . ولی در قسمت جمع و مفرد خیلی سخت امر نموده ! آیا باز هم نفهمیدی یا اینکه بعد باد رهانیدن میخواهی چارزانو بنشینی و با این پرشس های کودکانه خود را به کوچه حسن چپ بزنی ؟
21 دسامبر 2010, 14:09, توسط مزاری
اگر در همان دوسطر پیام خود کجدار و" مریز" مینوشتی درست و معقول بود ، یعنی آقای سدید با واژه های دوگانه علیه پخاتین ( تو که زیاد عربی دوست داری به همین خاطر جمع پختون را (ی)و (ن) عربی برایت نوشتم تا درج دفتر خاطرات خود نموده کیف کنی ) مضمون نوشته و سیاست دوپهلو بازی میکند .
اما خودت ندانسته و از روی کودنی و حماقت دوپا را در یک موزه نموده یی که مریز نی ، بلکه مریض درست است و جالب تر اینکه ترکیبات افعال و نوشتن جمع و مفرد را در زبان پارسی دری نیز نمی دانی ! اکنون برایت ثابت شد که کودنی ؟
21 دسامبر 2010, 14:10, توسط شبیر "کاکر"
این اشعار به هیچ صورت نتوانست صحت ادعای خودت را ثابت کند رفتن و آمدنت آمد ورفت دیگر است. این مثال هیچ با پرسش من ربط نمیگیرد.
من خوبب میدانم کج دراز وکوتاه وسیاه وسرخ وسبز همه صفت اند وافغال بدار یا دار وبکن یا کن ویا نکن ویا مکن همه افعال امر ویا نهی میباشند و ارتباط این مثال ها با جملهء که من به هاشم سدید نوشته ام ازنظر منطقی چی است؟
21 دسامبر 2010, 14:17, توسط شبیر "کاکر"
من زمانیکه جملات والفاظ هاشم سدید را خالی ازسلامت منطق یافته ام برایش صفت معوج ومریض قایل شده ام اما اگر نظر به منطق تو می نوشتم: کجدار یعنی کج کن ودرعین حال مریز یعنی مریزان ازین جمله خودت ویا سایر خواننده ها چه انتباهی میگرفتید؟
21 دسامبر 2010, 14:45, توسط مزاری
کاکر خان ! آقای سدید مستقیم بالای تمام پخاتین نی ، بلکه بشکل عمومی بالای حُکام وطنفروش و نوکرمنش پخاتین تازیده اند که به مزاج شما خوش نخورده و نوشته اید که آقای سدید ظرف پختون ستیزی و به اصطلاح ملی اندیشی خود را کج نموده اند ولی از ترس پاچه گیران واحمقان قبیله نریختانده اند . درین جا وجیزه کجدار و مریز بجا بوده نه کجدار و مریض ! پوه دی شوی ؟
21 دسامبر 2010, 17:08, توسط شبیر "کاکر"
آقای خلیل!
من یک مثال دیگر برایت میدهم آیا میتوانی بگوئی که درین جمله ( با الفاظ وسخنان نیشدار تان نفرت خویش را اظهار کردی) آیا نیشدار درینجا فعل است ویا صفت؟
21 دسامبر 2010, 17:51, توسط سهراب سپهر
کاکرک غول!
عادت غول سر تنبگی و لجاجت است. مشت نمونه خروار! با وجودیکه تو گوساله آخور قبیله به اشتباه خود پی برده ای ولی هنوز، چون فرهنگ فبیله به جز لجاجت و غولگری به چیز دیگری اعتقاد ندارد، به غولگری و تعبیر و تفسیر غول مابانه از نوشتهء احمقانه ات ادامه میدهی. بسیار انسان پستی استی! شما گوساله های آدم چهره واقعاً که بسیار بی شرم و بی حیا استید.
21 دسامبر 2010, 19:16, توسط پنجشنبه
شاید در این جا غرض از واژه ی " کجدار" صفت باشد نه فعل امر... به نظر من برای دانستن این که صفت است و یا فعل امر، سه راه وجود دارد... اول در گفتار روشن می شود که چگونه ادا می کنیم. دوم در نوشته از اشاره کار می گیریم که شدت در کدام حرف قرار دارد و سوم که معمولن از هم در گفتار و هم در نوشتار کار می گیرند؛ از نگاه معنی شناسی دریافتن معنی از قرینه در جمله است... اگر از بحث خارج نشده باشم... باز هم مطمین نیستم..
21 دسامبر 2010, 19:32, توسط پنجشنبه
دوست های عزیز! این جا یک مقاله ی طنزی را از طنز نویس خوب ما کاکه تیغون می گذارم... در این مقاله نظر نویسی را در ویبلاگ ها و وب سایت ها بررسی کرده و پیشنهاد های نموده است. یک چند دقیقه مناظره ی سخت داستید، حالا چند دقیقه لبخند بزنید... و این هم نشانی وبلاگ شان:
http://www.kaaka-taighoon.blogfa.com
گستاخی های جواب طلب
(۸)
جسارت و گستاخی در مقابل شخص شخیص شما اگر چه در لفافۀ پیام های کمتر موزون تر نیز باشد، بنابر قوانین وبلاگی و وبسایتی باید مورد پیگرد پیامی شما قرار گیرد. اشارات خارش برانگیز و عملیات انتحاری رقیبان ریموت کنترولی باعث کم شدن و گم شدن پیامگذار می گردد.
در این صورت باید ناتوگری راسرمشق قرار داد: چشم ها را بست ، دهان ها را باز
کرد،قلم ها رابرداشت ، کامپیوتر ها را روشن کرد ، دندان هارا تیز نمود ، گوش ها را
پنبه گذاشت و در یک چشم برهم زدن ، از موی سر تا ناخن پا گرگ شد و نشان داد که یک نان چند فطیر است.
پیام های رقیب افگن که همیشه در صدر " تاپ تن " پیام ها قرار دارد به علت کثرت
استفاده ، اثرات فراملیتی کسب نموده است.
اما توجه شود که در هر حال قواعد خاص خود را دارد. اولین آن داشتن نام مستعار
است. داشتن نام مستعار به دلیل پیشرفت سریع تکنالوژی غیرت ، امروز از مصالح
حتمی نوشتن چنین پیام ها نیست. آگاهی داشتن از انواع نقد مدرن ، مانند نقد ضد
اخلاقی ، نقد جمال شناسی دوران کودکی ، نقد میزان وطن فروشی قومی ، نقد
وابستگی های فراملیتی ، نقد گذشته نگاری خانوادگی ، نقد اته ایزم دینی، و نقد اختلاس اداری برای این نوع حضور وبلاگی نیز از قواعد واجب این راستا به شمار می رود.
در پیام های رقیب افگن ، انتقاد منطقی ، اصلا ً منطقی نیست. استفاده از منطق، شما را در میان وبلاگ نویسان ، منزوی خواهد کرد.
به پیروی از تاکتیک های جنگ جهانی دوم، باید از حملات هوایی شروع کنید. استدلال امروز متاع بی خریدار است. گپ های هوایی را اگر چند بار تکرارکنید ، وقتی می رسد که خود شما هم آن را زمینی دانسته و باور خواهید کرد. محاصره در قدم اول خوب نیست. اول فقط شخص وبلاگ دار را لگدمال کنید ؛ بعد که دیدید سپر نمی اندازد محاصره اش نموده با مرده و زنده و گذشته و آینده ودور و نزدیکش ، حالی بر سرش بیاورید که نیما بر سر عروض نیاورده بود.
احصاییه ها نشان می دهد که توجه عظیم وبلاگ داران و بی وبلاگ داران به این نوع
پیام ها، خیلی روز افزون است. پاشنۀ آشیل این نوع پیام ها ، تشریح دقیق مسایل
ناموسی است. افراط در این امر کار را به مبالغه می رساند و مبالغه در کشف
بی ناموسی های دیگران، احساس ناموس داری را در خود آدم متزلزل می کند. پس
همان بهتر که وقتی گپ به چنین جا ها کشید ، این گونه پیام گذاشتن هارا زیادتر از
شش ماه دنبال نکرد.
قالب های مثنوی و قصیده وغزل و قطعه و رباعی وچهارپاره و پنج پاره وچندپاره و حتی پاره پاره و غیره به خاطر طول و عرض و عمق شان مناسب ترین ها برای چنین پیام های کمتر موزونتر شما خواهد بود :
ای حضور تو سخت ناجالب
جز دُ می کم نداری از طالب
هفت پشت تو جمله کیسه بُرند
بی شرف ها به جز شپش نخورند
غیر از آن، بی کتاب و بی دینی
از جهودان چین و ماچینی
نه کمی از نوابغ شرقی
نه کمی در کتاب ها غرقی
نه هم از عاقلان یونانی
هرچه باشی همیشه نادانی
گپ تو جز گپ هوایی نیست
قوم تو اصلا ً آریایی نیست
مثل جنس نجس تو بد مستی
گرچه در قلب آسیا هستی
ای که در لاف مثل سیمرغی
اینک آیینه ! سخت جُل مُرغی
کار تو انتقاد و تنقید است
باد هرکس رود ترا عید است
اولا ً کار و بار خود سُر کن
بعد از آن بر زمانه غرغر کن
خزان 2010 ، هامبورگ ، کاکه تیغون