سید قطب، تئوریسین افراط گرایان در جهان اسلام
هر کس که آشنائی با ادبیات گروه های تکفیری داشته باشد، می داند که اندیشه ها و جمله های معروف سید قطب در ادبیات آن ها بازتاب روشنی یافته است هر چند به صراحت از سید قطب، نقل قول نکنند.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
سید مخدوم رهین وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان که برای کسب تایید پارلمان در برابر نمایندگان مردم سخن می گفت، ضمن معرفی برنامه های وزارت خود برای پنج سال آینده از دستاوردهای وزارت فرهنگ در هنگامی که برای بار نخست متصدی این پست شده بود نیز سخن گفت. در باره دستاوردهای خود در زمینه انتشارات گفت که وزارت فرهنگ در هنگامی که وی عهده دار این پست بوده است ترجمه تفسیر "فی ظلال القرآن" اثر سید قطب را به چاپ رسانده است. نیز تفسیر انوارالقرآن را به زیور طبع آراسته است(البته این تفسیر هم در واقع ترجمه ای بیش نیست).
نویسنده این سطور از چاپ کردن کتاب – هر نوع کتابی که باشد- استقبال می کنم و اقدامات وزیر فرهنگ مخدوم رهین را در زمینه نشر و پخش کتاب تحسین می کنم. ولی پرسش این است که آیا نشر ترجمه تفسیر فی ظلال القرآن در جمله اولویت های فرهنگی ما محسوب می شود که وزیر فرهنگ با آب و تاب از آن سخن می گوید؟ بگذریم از این که کسانی که دست به ترجمه "فی ظلال القرآن" زده اند آیا صلاحیت علمی این کار را داشته اند و امانتداری در ترجمه را رعایت کرده اند؟ نکند همانند مترجمان "تفسیر کابلی" از امیر عبدالرحمان خان در تفسیر آیات قرآن، نقل قول کرده باشند( آخر در کشور ما همه چیز ممکن است. از جمله این که عبدالرحمان خان شاه مستبد جلاد در عداد مفسران قرآن شمرده شود همان گونه که عملکرد مترجمان تفسیر کابلی نشان می دهد).
****
سید قطب متفکر اسلام گرای مصری یکی از تئوریسین های نامبردار جریان های تندرو در جهان اسلام شناخته می شود و گروه های افراط گرا در گوشه و کنار جهان اسلام، خود را پیرو اندیشه های ایشان می دانند.
کسانی که با اندیشه های سید قطب اندکی آشنایی داشته باشند می دانند که سید قطب در زندگی فکری خود مراحل گوناگونی را طی کرده است. در مرحله نخست، وی به عنوان منتقد ادبی در مطبوعات مصر می نوشت و کتاب های ارزشمندی هم در عرصه نقد ادبی از این دوره از زندگی او به یادگار مانده است. در همین دوره بود که وی در مورد زیبایی های بلاغی قرآن مجید، کتاب های ابتکاری و مهمی نوشت مثل کتاب:"التصویر الفنی فی القرآن". همچنان:" مشاهد القیامه فی القرآن".
در مرحله دوم زندگی خود، سید قطب با نوشتن کتاب هایی همچون "العداله الاجتماعیه فی الاسلام= عدالت اجتماعی در اسلام" و "معرکه الاسلام و الراسمالیه= جنگ اسلام و سرمایه داری" و "السلام العالمی و الاسلام= اسلام و صلح جهانی" شهرت زیادی در میان اهل اندیشه و فکر پیدا کرد. نیز مقالاتی هم از او در جرائد ومجلات مصری به چاپ رسید. در این دوره از زندگی خود، سید قطب در نوشته هایش روی این نکته تاکید می کرد که اسلام هم عقیده و باور هست و هم نظامی برای سامان دادن زندگی و از بین بردن بی عدالتی و تبعیض.
در مرحله سوم، با چرخش یک صد وهشتاد درجه ای به همه اندیشه ها و افکار گذشته خود پشت پا زد و اندیشه های تازه ای را مطرح کرد که هیچ شباهتی به اندیشه های گذشته او نداشت.
بهتر است برای باز کردن اندیشه های سیدقطب در مرحله سوم، بخشی از سخنان یوسف قرضاوی را بیاورم. سخنان قرضاوی به این شرح است:
" در این هیچ شکی نیست که سید قطب شخصیتی از شخصیت های اسلامی و دعوتگری بزرگ و نویسنده و ادیبی توانا و مفکری ممتاز است. من در اخلاصی و احساسی که در نوشته های سید قطب وجود دارد کمترین تردیدی ندارم. وی به حدی به دین و به قرائتی از دین که به آن رسیده بود مخلص بود که دیدیم چگونه با شهامت توصیف ناپذیر، برای دفاع از اندیشه های خود مرگ را پذیرا شد.
با این همه، ما مجبوریم این حقیقت را بپذیریم که سید قطب در مرحله سوم زندگی خود به اندیشه های خطرناکی رسید. از نظر سید قطب همه جوامع اسلامی کافر وجاهلی هستند چرا که این جامعه ها حاکمیت خدا را نادیده گرفته اند و حاکمیت غیرخدا را پذیرفته اند و قوانین وضعی و ارزش های زمینی را داور قرار داده اند و فلسفه و شیوه های تربیتی و ارزش های فرهنگی و اجتماعی و مدیریتی خود را از غرب وارد کرده اند. این جامعه ها را چه می توان نامید جز"جامعه های مرتد".
از آن بالاتر، به باور سید قطب این جامعه ها اصلا "مسلمان" نشده اند تا "مرتد" شوند. اسلام آوردن به این است که آدمی شهادتین را بر زبان بیاورد در حالی که این جامعه هایی که خود را اسلامی می دانند اصلا معنای شهادت به یگانگی خدا را نفهمیده اند چرا که اگر فهمیده بودند باید خود را از جوامع جاهلی دیگر جدا می ساختند و همه چیز خود را از آن ها وام نمی گرفتند.
سید قطب این گونه اندیشه ها را موقعی بازگو کرد که در زندان به سر می برد و گرفتار شکنجه های روحی و جسمی طاقت فرسایی بود. همزمان با این، جمال عبدالناصر اعلام کرده بود که نظام مصر به نظامی سوسیالیستی مبدل می شود. پس از این که روابطی صمیمی میان مصر و اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت، کمونیست ها به دستگاه های فرهنگی مصر دست یافتند رسیدند وشروع کردند به تغییر دادن چهره اسلامی مصر و دشمنی با همه نمادهای اسلامی در مصر.
من با برخی اندیشه های متفکر بزرگ شهید سید قطب که در این مرحله به آن رسید مخالفم. از جمله مسایلی که در این مرحله مطرح کرد "تکفیر همه جامعه ها" بدون استثنا بود. در جاهای زیادی از تفسیر "فی ظلال القرآن" وکتاب "معالم فی الطریق" تصریح می کند که همه جامعه ها "جامعه های جاهلی" هستند. مقصود سید قطب جاهلی بودن در عمل و رفتار نیست بلکه مقصودش "جاهلی بودن در عقیده هست(یعنی همه جامعه ها مشرک وکافر اند) به جهت این که این جامعه ها از حاکمیت خدا سرباز زده اند و خدایان دیگری را همباز خدای یگانه قرار داده اند و از نظام و قانون گرفته تا ارزش ها ومعیارهای اخلاقی وافکار ومفاهیم را از دیگران وارد کرده اند و شریعت خدا و احکام کتاب و سنت را به کلی نادیده گرفته اند.
جالب است بدانید که سید قطب بر این اندیشه خود (اندیشه کافر وجاهلی شمردن همه جامعه ها)، مسائل دیگری را پایه ریزی کرده است. بر اساس دیدگاه سید قطب، از آن جا که گروهی مسلمان در جهان وجود ندارد، پس معرفی کردن سیستم سیاسی یا اقتصادی یا اجتماعی اسلام برای مردم کار بیهوده ای است بلکه باید در نخست، مردم را به عقیده اسلامی دعوت کنیم. پس از این که مسلمان شدند می توانیم مسائل دیگر را با آن ها در میان بگذاریم.
از همین رو بود که سید قطب، سخن کسانی را که می گفتند می خواهند فقه اسلامی زنده کنند و توسعه بدهند تا با نیازهای زمان سازگار شود و اجتهاد را تجدید کنند، به باد تمسخر می گرفت. او می گفت: هنگامی که جامعه اسلامی وجود ندارد و حتا اسلام وجود ندارد، سخن گفتن از این قبیل مسائل، یاوه ای بیش نیست.
یادم می آید باری برادر دانشمند عادل الصلاحی در لندن با من دیدار کرد. وی در آن روزها سرگرم ترجمه کردن"فی ظلال القرآن" به زبان انگلیسی بود. در ضمن سخنانی که میان ما رد و بدل شد، من از او پرسیدم: تو که سرگرم ترجمه کردن تفسیر"فی ظلال" هستی، جملاتی را که به صراحت، مسلمانان عصر امروزی را کافر می شمارد، چگونه ترجمه می کنی؟
وی گفت: راستش من معنای دقیق سخنان سید قطب را ترجمه نمی کنم بلکه مفهومی کلی را ترجمه می کنم هر چند معنای مقصود نویسنده را افاده نکند!
گفتم: فکر نمی کنی که این کار تو با امانتداری در ترجمه ناسازگار است؟. اگر کسی بیاید و بگوید که تو از روی تعمد، دست به تحریف در ترجمه زده ای چه خواهی گفت؟
وی در پاسخ من چیزی نگفت و خاموش ماند. سپس از من پرسید: راه حل به نظر تو چیست؟
گفتم: راه حل این است که با صداقت با حقایق رو برو شوی. هیچ کسی جز پیغمبر معصوم نیست و هر کسی اشتباه می کند.
طرح دیدگاه های تکفیری از سوی سید قطب در تفسیر فی ظلال و کتاب معالم فی الطریق، در زمان زندگی سید قطب هم در میان زندانیان منسوب به جنبش اخوان المسلمین کشمکش ها و بگومگوهای گسترده ای را برانگیخت. از جمله مسائلی که مطرح شد این بود که : آیا ما تنها گروه مسلمان هستیم یا این که گروه های مسلمان دیگری هم وجود دارد؟.
بنده گروه ه هایی را مشاهده کرده ام که خود را هواخواه سید قطب محسوب می کنند و اندیشه های تکفیری را رواج می دهند. برخی از این افراد از من پرسیده اند که: به نظر تو بهتر نیست که در خانه های خود نماز بخوانیم و به مساجد نرویم چرا که این مساجد در واقع "پرستشگاه های جاهلی" است؟. آن ها این نکته را از تفسیری که سید قطب از آیه "واجعلوا بیوتکم قبله" ارائه کرده، دریافته اند.
هر کس که آشنائی با ادبیات گروه های تکفیری داشته باشد، می داند که اندیشه ها و جمله های معروف سید قطب در ادبیات آن ها بازتاب روشنی یافته است هر چند به صراحت از سید قطب، نقل قول نکنند.
شاید بسیاری از اعضای جنبش اخوان المسلمین، تفسیر فی ظلال القرآن را خوانده اند ولی متوجه این مساله نشده اند که سید قطب تکفیر را ترویج می کند. این شاید به این دلیل است که کسانی که فی ظلال را خوانده اند، اندیشه های شان بر اساس اندیشه های حسن البنا شکل گرفته بود. به همین خاطر اندیشه های سید قطب برآن ها تاثیری نگذاشت.
بسیاری از آن ها هم پاره هایی از تفسیر فی ظلال را می خواندند نه همه آن را. از همین رو نمی توانستند جمع بندی درستی از افکار سید قطب به دست دهند.
علاوه برآن، هرچند بسیاری از اعضای اخوان المسلمین اندیشه "تکفیر" را از سید قطب نگرفتند ولی روی همرفته متاثر از افکار تندروانه وی شدند. از همین رو است که می بینیم این افراد، گفتگو و دیالوگ با دیگران را نمی پذیرند و احساس بیگانگی با جامعه خود می کنند و با همه مردم جهان اعلان جنگ کرده اند و به کسانی که از اجتهاد و پویا سازی فقه اسلامی حرف می زنند، تمسخر می کنند و آنانی را که طرفدار تسامح و مدارا هستند متهم به ساده اندیشی می کنند و از نظر روانی، شکست خورده می شمارند.
ممکن است داوری سید قطب را در خصوص دستگاه های سیاسی مستبد که با شریعت اسلامی آشکارا صلای جنگ در داده و دعوتگران را مورد شکنجه و آزار واذیت قرار می دهد و می خواهد ریشه دینداری را از بیخ برکند، بپذیریم.
ولی این که همه ملت های مسلمانان را کافر بشماریم- آن گونه که از نوشته های سید قطب بر می آید- هرگز قابل قبول ما نیست. خداوند سید قطب را بیامرزاد.
در مورد "جهاد" هم سید قطب دیدگاه جالبی دارد. به باور او، مسلمانان باید خود را برای جنگ با همه مردم جهان آماده کنند تا این که مردم جهان، مسلمان شوند یا این که با خفت و خواری جزیه بپردازند. سید قطب با طرح این دیدگاه، با اکثریت فقیهان بزرگ و دعوتگران مسلمان معاصر مخالفت کرده است. وی برای تایید دیدگاه خود به "آیه سیف(شمشیر)" استدلال می کند و آیه های متعدد قرآنی را که به صلح و آشتی فرا می خواند و جهاد را فقط در هنگامی مُجاز می کند که تجاوزی از سوی دشمنان، صورت گیرد نادیده می گیرد. این آیه ها را بسیار به آسانی نادیده می گیرد و ادعا می کند که منسوخ شده است. وجود این آیه ها در قرآن چه معنا دارد اگر نسخ شده باشند؟". ( بخشی از سخنان قرضاوی در مورد سید قطب و اندیشه تکفیر).
****
از آن جا که جامعه ما با "فقر اندیشه ای" مواجه بوده و هنوز هم هست و از آن جا که ما همیشه اندیشه های وارداتی را بلغور کرده ایم ومی کنیم؛ با آشنا شدن کتاب خوانان ما با افکار سید قطب در دوران جهاد با شوروی، زمینه نفود و گسترش افراط گرایی که اینک بعضی ها تروریسم اسلامی اش می نامند در کشور ما، فراهم شد.
اندیشه های سید قطب به شدت جنبش اسلامی در افغانستان را تحت تاثیر خود قرار داده است. کسی که می خواهد در باره گروه های مقاومت در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی، تحقیق و پژوهش کند هیچ گاه نمی تواند از این نکته چشم پوشی کند که نوشته های سید قطب یکی از آبشخورهای فکری این جریان ها بوده است. عبدالله عزام تاثیر افکار سید قطب بر مجاهدین افغان را این گونه بازگو می کند:" کسانی که به افغانستان رفته اند به خوبی می دانند که اندیشه های سید، دراین سرزمین چه قدر تاثیرگذار بوده است. برخی از مجاهدین افغان اگر برهنه هم باشند از تو لباس نمی خواهند و اگر گرسنه هم باشند خوردنی از تو طلب نمی کنند و هر چند سلاح نداشته باشند از تو تقاضای تهیه سلاح نمی کنند، بلکه از تو می خواهند که کتابی از سید قطب را برایشان بدهی. در افغانستان برخی پایگاه های نظامی مجاهدین به نام "سید قطب" نام گذاری شده. گاهی اوقات،عملیات های جنگی خود را به اسم "سید قطب" نام گذاری می کنند".
هرگاه برخی از مقاله ها یا رساله هایی را که در دوران جهاد با شوروی نوشته شده بخوانیم متوجه خواهیم شد که تا چه حد این نوشته ها تحت تاثیر "ادبیات سید قطبی" قرار دارد. نوشته های استاد ربانی رهبر یکی ازگروه های عمده مجاهدین در آن دوران به شدت متاثر از ادبیات ولحن هیجانی سید قطب است. گلبدین حکمتیار هم آیات قرآنی را تفسیر می کرد تا در میان صفوف مجاهدین، چهره های نفاق را افشا کند( همان اندیشه تکفیری سید قطب به شکلی دیگر متجلی می شود).
یکی از مشکلاتی که دامن گیر کشورما در عرصه اندیشه هست این است که ما همیشه ترجمه ای فکر می کنیم. گروه های مجاهدین هیچ گاه زحمت تولید اندیشه بومی را برخود هموار نکردند. جمعیت اسلامی افغانستان بزرگ ترین گروه در میان گروه های مجاهدین همان حرف هایی را که جنبش اخوان المسلمین در مصر شعار خود قرار داده بود بدون کمترین حک و اصلاح، شعار خود ساخت. این نشان می دهد که گروه های اسلام گرا در افغانستان از لحاظ فکری تا چه اندازه فقیر بوده اند و تا چه اندازه وابستگی فکری به گروه های خارج از کشور داشته اند تا آن جا که نمی توانستند شعاری برای حزب خود درست کنند و مجبور می شده اند شعار دیگران را کپی کنند.
در مورد گروه های کمونیستی موضوع، بدتر هم می شود. این گروه ها گاهی برایشان دسترسی یافتن به منابع دست اول حزب کمونیست سخت بود. به همین دلیل، ناچار می شدند از نوشته های نویسندگان حزب توده در ایران استفاده کنند(تقلید از تقلید).
تا هنوز هم وضعیت به همین منوال پیش می رود. دگراندیشان ما(پرویز کامبخش) از سایت بی خدایان ایرانی، مقاله ای را کاپی می کند و به تکثیر آن می پردازد ( خوب است حالا به مدد پیشرفت صنعت سخت افزاری ونرم افزاری، کپی-پست کردن هم آسان شده است!). هر اندیشه ای که مد شد جوانان و فرهنگیان ما طوطی وار آن را تکرار می کنند بدون این که به این امر توجه کنند که این اندیشه تا چه حد برای کشور مفلوک ما به درد می خورد و تا چه اندازه ما را کمک می کند تا مشکلات خود را حل کنیم.
علمای سنتی ما هم به شدت تحت تاثیر اندیشه های دیوبندی هستند. همان نصاب درسی که در مدرسه های پاکستانی تطبیق می شود، مو به مو در مدرسه های دینی ما هم اجرا می شود. در مواردی دیده شده که چون موضوع اصلاح کردن نصاب آموزشی به میان آمده برخی از علمای مذهبی به شدت با این کار مخالفت کرده اند چرا که به باور آن ها این چیزی است که از "سلف"! به ما رسیده است. وزارت معارف افغانستان تا کنون نتوانسته هیچ تغییر قابل ملاحظه ای در نصاب آموزشی مدرسه های دینی به وجود بیاورد با وجود آن که افراد کم سواد وبی سواد زیادی در این وزارت، مسئولیت این کار را برعهده گرفته اند و معاش های دلاری هم می گیرند. شاید یکی از موانعی که فرا راه کلید خوردن پروژه اصلاح نصاب آموزشی در مدرسه های دینی وجود دارد این است که برخی از علمای مذهبی با اصلاح نصاب آموزشی از خود مخالفت نشان می دهند.
بسیاری از علمای مذهبی ما دوره تحصیلات خود را در پاکستان گذرانده اند و فرهنگ پاکستانی بر آن ها چیره شده است. به همین خاطر برخی از آن ها در مواردی خود را به پاکستان وفادارتر نشان می دهند تا به افغانستان.
در میان برادران اهل تشیع هم تا حدودی همین فضا حاکم است. یک بار بنده با یکی از علمای محترم اهل تشیع در افغانستان ملاقات کردم. در گفتگو با ایشان احساس کردم که ایشان در سر هوای این را دارد که "ولایت فقیه" روزی در کشور ما هم به تقلید از جمهوری اسلامی ایران تطبیق شود!. این هم نمونه ای دیگر از ترجمه ای فکر کردن ما.
به همه حال، به نظر من بهتر است افغانستان را "سرزمین اندیشه های ترجمه ای" بنامیم.
****
مقصود من از طرح نکات بالا این بود که بگویم: با توجه به این که سید قطب یکی از مبلغان اندیشه تکفیر است و جنبش های افراط گرایی- مثل القاعده و... سخت متاثر از اندیشه های او هستند و نیز با توجه به این که در کشور ما اندیشه انتقادی کمتر رواج پیدا کرده و برخی از جوانان ما با خواندن هر کتابی تحت تاثیر اندیشه های نویسنده اش قرار می گیرند و اجازه جدا کردن سره از ناسره را برای خود نمی دهند. باری، با توجه به این موارد آیا برای وزارت فرهنگ بهتر نبود به جای این که تفسیر فی ظلال القرآن را ترجمه کند به اولویت های دیگر فرهنگی بپردازد؟
مقصود من این نیست که مردم، کتاب های سید قطب و امثال سید قطب را نخوانند. بلکه مراد من این است که اولا: باید اولویت های فرهنگی کشور ما در نظر گرفته شود. ثانیا: از آن جا که جامعه ما از جریان های فکری تندرو، سخت آسیب دیده و نیز برای بعضی ها انتقادی اندیشیدن کار سختی است و بسیاری از کتاب خوانان ما در میان سره و ناسره سردرگم اند و غث و سمین را از هم تفکیک نمی کنند؛ بهتر است از نشر کتاب هایی که افراط گرایی را گسترش می دهد جلوگیری شود. آخر تا کنون چه سودی از افراط گرایی برده ایم که بخواهیم آن را بیشتر ترویج کنیم.
.
پيامها
7 جنوری 2010, 15:08, توسط محمد مهاجر
جناب عالی قدر! اول اینکه آن عکس بسیار دلگیر تان را تبدیل به عکس دورهء های خورد سالی کرده اید، کاری است پسندیده، چون آن یکی خیلی زننده و بی ریخت بود.
جالبتر اینکه؛ شما با نام مستعار ولی با عکس جدید وارد شده اید. اینهم نشان می دهد که خیلی ناشیانه عمل کرده اید. چون از این عکس کاملا دانسته می شود که همان پا.... جان هستید.
بگذریم از این مقدمه چون مقصد این نیست.
جان کلام این است که؛ شما همیشه پیش پای خود را نمی بینید ولی دور ها بشکل یک شبه می بینید.
اول اینکه؛ شما پدر خود را نمی بینید که، با خارج شدن از مذهب حنفی مردم را تکفیر می کند و غیر از حنفی ها دیگران را مسلمان نمی داند.
دوم اینکه، شما با هیچ بد بختی، فجشاء، فساد بی بندو باری، رشوت، ظلم، تقلب، دروغ، تزویر و هر آنچه بدی در این کشور جریان دارد، هیچ خم بر ابرو نمی آورید، ولی بر یاد آوری از چاپ بزرگترین تفسیر ادبی قرآن به خشم می آیید و قلم بر میدارید و به بهانهء ضدیت با افراط گرایی نه اینکه افراط گرایان را بلکه اصل دین را ریشه می زنید.
سوم اینکه شما تفسیر سید قطب را نمی فهمید و خودت هم در این شک نداری که آن از سویهء شما بسیار بالا است. ولی در رابطه با چیزی که نمی فهمی نظر می دهی. این هم جفایی بیشن نیست.
چهارم اینکه؛ خود قرضاوی حملهء انتحاری را در حالت های استثنایی که یکی از آن عدم مادلهء قدرت و ظلم مستدام باشد، جواز می دارد و در بسیاری از نقاط با نظریات ابن تیمیه، ابن قییم جوزی، سید قطب و... موافق است. ولی شما از روی محض عناد دشمن ابن تیمی، سید قطب و هر آنکسی که مسلمان واقعی است دشمن هستی. دلایل شما را هم هر وقتی که خواندیم جز از چرند و بی ربطی چیزی دیگری نبود.
چه علت است که، نظر قرضاوی را در رابطه با سید قطب نقل می کنی؟ حال اینکه قرضاوی در عصر ما از علماء متشدد بحساب می آید و صد در صد نظر ابن تیمیه را تأیید می کند
پنجم اینکه؛ شما می خواهید مشق علماء حلقه بگوش را کنید و در آیندهء افغانستان مثل طه حسین و یا شیخ ازهر طنطاوی مرتد و منافق در خدمت استعمار باشید. ولی باید بدانی که آن زمانها گذشت و دیگر این امت بیدار شده است. علاوه بر اینکه افغانستان جایگاه غلامان نیست.
ششم اینکه؛ هیچ شخص آگاه به ابتدایی ترین الفبای دین در کفر بسیاری ها شک ندارد و این قرآن است که بصراحت آنها را تکفیر می کند.
حالت امروزی در بسیاری از کشور های اسلام در شکل ظاهری بدتر از جهالت زمان جاهلیت در مکه است. اگر به یک کلمهء خواندن کسی مسلمان شود، دیگری مسلمانی ارزشی ندارد.
درست است که یک اقلیت فقهی عمل را جزء ایمان نمی شمارند، ولی جمهور فقهاء و حتی اکثریت نص قرآنی عمل را جزئی ایمان بحساب می آورند. پس این جوامع هم در ظاهرش یک جوامع جاهلی بحساب می آیند. اینکه شما از اکثریت جامعه می ترسید، باید پیامبر هم از اکثریت مشرکین مکه می ترسید؟؟
در کفر حسن مبارک و همهء اتباع آن اگر کسی شک کند. بدون شک به نصف قرآن ایمان ندارد.
کسی در کفر معاونان کفار و صهیونیزم شک کند در اسلام او نیز شک است.
معاونت با کفار در جنگ مسلمین بد از کفر است و در زمرهءمنافقین و محاربین حساب می یابد.
این هم چند نمونه از صدها آیت قرآنی که همراهان ترا کافر می پندارد.
1ـ وتعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الإثم والعدوان.
2ـ ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار.
3 ـ یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصاری بعضهم اولیاء بعض.
4ـ ولن ترض عنک الیهود ولاالنصاری حتی تتبع ملتهم.
5ـ یا ایهاالذین آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونکم...
هزاران نص صریح و واضح قرآنی و احادیث نبوی است که مشارکین در صف کفار، معاونین کفار و پیرو اندیشه های کفری را کفر می پندارد و ایشان را بدتر از کفار محارب بحساب می آرود. پس شما هم اینقدر تقلا نکنید که نظام های دست نشانده و یا مشارکین صهیونیزم را به بهانهء اسلام معتدل مسلمان معرفی کنید.
تو قول هر کس را بیاوری نمی تواند با نص صریح قرآن و احادیث نبوی مقابل شود.
من یک پیشنهاد دارم و آن اینکه؛ توبه کن و از خدا بترس و بخاطر دنیا آخرت خود را خراب نکن. بخصوص در حالی که کدام دنیای هم منتظر تو نیست. شیطان ترا راهبر شده است و من سخت بحال تو تأسف می خورم که در گمراهی قدم می برداری!
شیطان رشتهء فکر ترا بدست گرفته است و بسادگی از صدها آیت قرآن و هزاران احادیث نبوی که در کفر انور السادات، حسن مبارک، امثال ایشان و همهء انظمهء گماشته شده از جانب موساد، انتلجنت سرویس و سی آی أی را چشم می پوشی و ایشان را به مسلمانی نسبت می دهی. شرم است و جای خجالت که نصوص صریح و اقوال معتبر ترا مورد نظر نداری، ولی دنبال نظریات التقاطی و شاذ می گردی.
7 جنوری 2010, 16:10, توسط tareq
ba salam ba hama, man az jenabe mohajer meporsam ke taklefe taleb ha chi meshawad? aya eshan jahad mekonand ya khod amelene fesad wa bad bakhti hastand? man wa toye ke ba estefada az soholat haye koffar az internet estefada mekonem dar kodam jehate een maadela hasteem, wa az een qabeel gap ha
ok
8 جنوری 2010, 08:16, توسط قاضی زاده
سلام به همه!
باید موضوعی را به اطلاع دوستان برسانم و آن اینکه محمدمهاجر همان میرویس غیاثی است. این موضوع چندی پیش از سوی یکتن ازقلم بدستان درسایت خاوران گفته شده با ارائه دلائل وشواهد.
میرویس غیاثی!
از حاشیه نویسی های هیجانی ات معلوم میشود که تو هم روش تکفیری گری را پیش گرفته ای.
از زیر چادری نوشتن هنر نیست. باید شهامت اخلاقی این را داشته باشی که به نام خودت مطلب بنویسی. چهره خود را زیر چادری پوشاندن به این معنی است که تو بزدل و ترسو هستی.
خدمت خوانندگان کابل پرس? بعرض برسانم که میرویس غیاثی از مریدان سیاف دین فروش است. به همین خاطر مثل مرادخود تنگ نظر وارتجاعی است به همین خاطر از این که اینقدر احساسات نشان میدهد جای تعجب ندارد.
راه معقولش اینست که حجت را به حجت جواب دهی نه این که برخورد شخصی کنی-به اعتقاد من.
نمی فامم چرا میرویس غیاثی مرتجع را این قدر زور داده. توصیه من این است که بروند به بیت الخلا وزور بزنند شاید کمی حالشان به جای شود.
یا این که بروند خود را در فیض آباد بدخشان انتحاری کنند شاید درون پلیدشان کمی تسکین یابد.
میرویس غیاثی مرتجع سمبول جهل مرکب است" آن کس که نداند ونداند که نداند- در جهل مرکب ابدالدهربماند".
مثل سگ پاچه گیر پاچه هرکس را می گیرد.
ناکمالی های انسان از سخن پیدا شود/ پسته بی مغز چون لب وا کند رسوا شود.
8 جنوری 2010, 09:25, توسط مهران موحد
به آقای مهاجر یا میرویس غیاثی!(آن گونه که دوستی ادعا کرده)
اگر چه از قدیم گفته اند:"جواب جاهلان باشد خموشی". بنده هم عادت ندارم که از زبان غیر متعارف و تند در مباحثه های خود استفاده کنم، ولی مجبورم چند نا نکته کوچک را متذکر شوم:
1- باید شما به این نکته توجه کنید که در بحث های علمی، نباید مسائل شخصی را دخالت داد. متاسفانه شما این کار را با وقاحت تمام انجام داده اید. این امر، بیان کننده سطح پایین اخلاق در شماست.به کار بردن کلمات زشت و زننده و هجوم شخصی بر نویسنده مقاله- که من باشم- حکایت از عقده های درونی و بیماری روانی شما می کند.
تو به جای این که در فکر هدایت و گمراهی من باشی، از خود شروع کن و اخلاق حیوانی خود را کمی خوب بساز. طوری که ضرب المثل معروف فارسی می گوید:" اول خویش، سپس درویش".
2- من در فهمیدن نوشته های سید قطب در فی ظلال القرآن هیچ مشکلی احساس نمی کنم. این که شما در فهمیدن فی ظلال با سختی مواجه هستید، مشکل شخصی شماست. در کار خداوند اعتراضی نیست که یکی را کودن وبی استعداد آفریده و دیگری را تیزهوش و با استعداد. شاید این مشکل شما با آموزش چندساله نحو و صرف و زبان عربی، حل شود."کار دیگران را قیاس از خود مگیر".
3- شما می توانستید با اثبات نادرستی ادعاهای بنده در خصوص شخصیت و افکار سید قطب، به میدان بیایید ولی از این که این کار را نمی کنید و به یاوه سرایی و هرزه درایی رو می آورید، بیان کننده این واقعیت است که سوادتان به این مسایل قد نمی دهد. از این رو، بهتر است که در کارهای بالاتر از سویه خود، دخالت نکنید.
4- اگر تو میرویس غیاثی باشی طوری که یکی از کامنت گذاران گفته است، توقع زیادی از شما ندارم. شاگرد سیاف، چیزی بیشتر از این نمی تواند باشد. بداخلاقی وبی ادبی وپرده دری در رگ رگ سیاف و شاگردانش، جای گرفته است. در زبان عربی مثلی است که می گوید:داء الجهل لیس له دواء= بیماری نادانی، درمان ندارد. متاسفانه شما با این تبصره های کینه جویانه خود، چهره حقیقی خود را بیشتر برملا می کنید. در عین حال، نشان می دهید که شاگرد خوبی برای رسول سیاف هستید.
8 جنوری 2010, 20:58, توسط jalaludinbaiany
هر تحرک و هر قيام ملی و مردمی با خود تضاد و قطب مخالف را هم زمان ايجاد ميکند .
در سرزمين فرعون ها مصر بار نخست ســتاره بنام جمال عبدالناصر درخشيد که باعث وحدت ، اتحاد .همبستگی کشور های عرب گرديد. ناصر توانست در اندک زمان در قلب مليون ها عربو يک مليارد مسلمان جاه باز کند ومنحيث رهبر کشور های عربی تبارز نموده .در تاريخ اولين بار انديشه پان عربيزم عليه غربی ها وچپاولگران نفت ايجاد گرديد.
اين درخشش هم برای اروپا بخصوص انگلستان وهم برای امريکا که تازه پاه انحصارت گذاشته بود ونيز برای اسرائيل گران تمام شد وديگر گليم خود را خاورميانه وکشور های عربی جمع ديده. و کنترول کانال سويس کاملأ در اختيار مصر افتاد . در پنتاگون و لندن
متخصصين استخبارات طرح فروپاشی اتحاد عرب و تحکيم قدرت غرب در شرق ميانه تنها وتنها ترويج . نســــج . ظهوز اسلام افراطی بنيادگرا را ريخته با همکاری با ريزف های خود در پوهنتون الظهر مصر ديگر مصمم شدند تا در کشور های عرب بخصوص وهمه کشور های اسلامی احزاب راست افراطی بنياد گرد را ايجاد و با تلاش ويورش عاجل انها منافع خود را در خاورميانه حفظ نمايند .
بنأ استخبارات کهنه کار انگليس از جمع ريزف های در مدارس پوهنتون الاظهر دو برادر
بنام های ســيد قطب و محمد قطب را برگزيده با آموزش های چريکی .تخنيکی . سياسی .
و کمک مالی امريکا دو برادر در اندک زمان شــــهره تمام جهان اسلام گرديده . و استخبارات انگليس وامريکا پخش نموده دو فرشته بنام سيد ومحمد د برادر برای نجات . رهای .حفظ اسلام در سرزمين مصر فرود آمده تا کفر الحاد را نابود نمايند .
سيد قطب ومحمد قطب از ساده دلی عراب و ضعف دانش اسلامی مسلمانان استفاده با فرستاده خود به کشور های عربی واسلامی ديگر يک حزب با قدرت مقابل ناصر تبارز نموده و از تمام امکانات مالی .تخنيکی .لوژستکی انگليس .امريکا .اسرائيل بهرمند گرديده نماينده های خود هريک برهان الدين ربانی . نيازی . رسول سياف . گهيز .صبغت الله مجددی را به افغاستان فرستاد که برای اولين بار در سال ۱۳۴۵ جريان مخرب وحشی بنا اخوان در افغانستان به کمک دربار وبخصوص کمک سردار عبدالولی داماد ظاهر شاه ايجاد تا مقابل ديگر انديشان که تازه در صحنه سياست تبارز يافته بودند ايستاده ومانع فعالی انها شوند .
در مصر اين اخوانی ها به کمک انگليس .امريکا .اسرائيل در اردو مر نفوذ با کوده تای انگليسی جمال عبدالناصر را شهيد ساختن و ديگر احزاب بنياد گرا در همه کشور های اسلامی در خدمت ارتجاع .امپرياليزم .صهونيزم .قرار گرفته که تحفه های اين جريان ضد بشری گلبدين .سياف .ربانی . مسعود . خالص .حقانی جلاد . ملاعمر کور در افغانستان . عبدالله عزام .الظواهری .انورالسادات در مصر . بن لادن در سعودی و صد ها تروريست وحشی ديگر برای بشريت بوده وميباشد .
مکتب سيد قطب ومحمد قطب تنها وتنها عليه ترقی .تحول . انکشاف .پيش رفت قرار داشته ومنحيث ژاندارم از منافع انگليس . امريکا .اسرائيل دفاع حمايه نموده ايجادگر تروريزم و بربادی بوده که جز تشکيلات استخبارات انگليس امريکا واسرائيل بوده پذيرش چنين مکتب وحشت ودهشت بوده . جلال بايانی ـــ سويدن
9 جنوری 2010, 10:50, توسط م- فرهنگ دوست هروی
برادر عزیز آقای مهران موحد تندرست باشید و سرفراز..
مقاله تان بسیار عالی بود حکایت از روح پژوهنده شما میکرد.
فقط یک چیز فعلا اگر تغییر کند بهتر نمی شود بلکه بدتر میشود.
شما در جای از مقاله تان فرمودید:
"علمای سنتی ما هم به شدت تحت تاثیر اندیشه های دیوبندی هستند. همان نصاب درسی که در مدرسه های پاکستانی تطبیق می شود، مو به مو در مدرسه های دینی ما هم اجرا می شود. در مواردی دیده شده که چون موضوع اصلاح کردن نصاب آموزشی به میان آمده برخی از علمای مذهبی به شدت با این کار مخالفت کرده اند چرا که به باور آن ها این چیزی است که از "سلف"! به ما رسیده است. وزارت معارف افغانستان تا کنون نتوانسته هیچ تغییر قابل ملاحظه ای در نصاب آموزشی مدرسه های دینی به وجود بیاورد"
دولتی که وزیر آموزش و پرورش (معارف ) آن آقای فاروق وردک باشد چه تضمینی وجود دارد اگر خواسته باشد تغییری بیاورد همه تغییرات فقط به برگردان کردن آنها به زبان پشتو نخواهد بود. حتما این تغییرات را هم با کمک چند آخند پشتون خواهد کرد. آخندهای امروز افغانستان همه به مرض افراط گرایی کم بیش و به مرض خرافه گرایی آلوده هستند بخصوص آخند های پشتو زبان که همه شان تحصیل کرده همان مکاتبی هستند که خود شما نام بردید. نتیجه چنین تغییراتی معلوم است پشتونیزه کردن اصول دینی و افراط گرایی بیشتر.
خیلی خواشحال خواهم شد که نظر خود در این باره به ایمیل من روان کنید.
farhangdost_af yahoo.com
برادر شما محمد فرهنگ دوست (هروی