بدون شرح
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخریدجمعه 24 جون 2022 ,
دوشنبه 24 جنوری 2022 ,
چهار شنبه 3 فبروری 2021 ,
پنج شنبه 29 آگوست 2024 ,
پنج شنبه 29 آگوست 2024 , ,
يكشنبه 25 آگوست 2024 ,
پنج شنبه 25 جنوری 2024 ,
يكشنبه 21 جنوری 2024 ,
پيامها
25 دسامبر 2009, 13:51, توسط hazarbuz
آشفته بازار "برخورد تاریخی
نویسنده : فهیم ادا
آشفته بازار " برخورد تاریخی
درین اواخر، بازهم، مثل زخم چرکینی که باید خواهی نخواهی دهان بازکند و چیزی از پوسیده گی ، آلوده گی و ازین دست را بیرون دهد، نام های مستعار پشت تارنما ها قطار بسته اند تا ضربه یی اینجا یا آنجا، روا یا ناروا، بر کسی که بی مروتانه، از تاریکی، نشانه اش گرفته اند، حواله کنند و شادمان ازین ضرباتی که، بیجا، هولناک فکرش میکنند، در جمع همراهانِ بیمقدار خود، نعرۀ «تخریبش کدُم» و «بیخشه کندُم» سر دهند. روی حرف ما اینجا نه با «حقشناس» است، نه با «همت»، نه با « زارع» زیرا نام مستعار رو ندارد. زیرا مخاطب آنها هر که باشد، نمیداند که در پشت این نامها کسان یا مقاماتی با نیات پلید خانه کرده اند یا موجود معصومی که به گفتۀ «حقشناس»، «...بر طبق روال عادت و بر حسب عطش، بعد از ختم کار روزانه و گاهی هم شبانه، برای آگاهی از غمنامۀ وطن...به نوشته ها و نوشته گونه های[ی] در سایت های هموطنان نظر می انداز[د]». زیرا مخاطب آنها نمیداند که «حقشناس» و«زارع» و «همت» یک قلم است یا سه قلم؟ زیرا مخاطب نمیداند که با پاسخ گفتن به این ارواح در دامی که از جایی گسترده اند میافتد یا در بحثی دموکراتیک و ضروری سهم میگیرد؟ کار به جایی رسیده است که یکی ازین میان، نامش را بحیث صاحب امتیاز یکی از سایت ها، مستعار گذاشته است و در حالی که خود، حالا به هر دلیلی باشد، نقاب بر چهره دارد، با اتکا بر آرشیفی که درست کرده و اسنادی که در مورد زنده گی خصوصی افراد گرد آورده است، به اخاذی سیاسی دست میزند و تهدید میکند که اگر چنین نگویید، افشا میکنم.
اغلبِ این نام های مستعار در خدمت سؤال هایی در باب گذشته یا مواخذۀ رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا حزب وطن قرار داده میشوند. چرا انشعاب کردید؟ چرا وحدت کردید؟ چرا کودتا کردید؟چرا با انضباط بودید؟ چرا تسلیم شدید؟چرا سازش کردید؟ چرا سازش نکردید؟ چرا کودتا کردید؟ چرا بی انضباط بودید؟ چرا سقوط دادید؟ چرا صمیمی نبودید؟ چرا ایدیولوژی را ترک کردید؟چرا به این خط خیانت کردید؟ چرا به آن خط پشت پا زدید؟ چرا به توده های حزبی جفا کردید؟ چرا به فکر آن هستید؟ چرا به فکر این نیستید؟
البته، صد البته، مستعار نویس یا مستعارنویسان به همه اطمینان میدهند که این انبوه سؤالات هوایی را برای آن مطرح میسازند که گذشته درسی برای آینده شود، که اشتباهات گذشته تکرار نشود. خلاصه، نیت پاک است، اگر فهمیده باشید، اطمینان.
اجازه میخواهیم که به این نیات نیک و غمخوارانه باور نداشته باشیم.
اگر همۀ این نوشته های مستعار را کنار هم بگذاریم،سیمایی غم انگیز از حزبی بدست می آوریم که کوچکترین افتخاری در لحظه یی از موجودیتش نداشته است. رهبرانی را بدست می آوریم که باید از هرانچه کردند، هرانچه گفتند، سر افگنده باشند. صفوفی را بدست می آوریم که بایست از رفتن در راه چنین حزبی و پیروی از چنین رهبرانی سر در گریبان فرو بَرَد و برای ایجاد چند صدمین «سازمانِ برخاسته از دامانِ ح د خ ا» کمر همت بندد.
درین جنگلِ دشنام، عقده، سرخورده گی و انتقامجویی شخصی یی که مستعار نویسان روز تا روز به آن شکل میدهند، آماج و قربانی فقط یکی است و آن همان حزبی است که هر مقالۀ مستعاری با آرزوی « وحدت» !! باز یافتۀ آن خاتمه می یابد. آنها پس ازانکه یک خشت سالم دران بنا باقی نگذاشتند، همه سمبول ها و همه عزت این بنا را زیر سؤال بردند، همه را، یا بهتر بگوییم، همه آنهایی را که ایشان گز و پل کرده اند و خوب و وفادار و استوار تشخیص داده اند، با شور و احساس فرا میخوانند که «به نام شهیدان و دلیران» در احیای همان بنا، با خوبان و بی بَدان، آستین بَر بزنند. چرا برای احیای همان حزب آستین بَر بزنند؟ زیرا که زیاد بودن از کم بودن بهتر است، زیرا یکجا بودن از پراگنده بودن بهتر است، زیرا وحدت آهنین از همسویی چوبین بهتر است، زیرا ما همه برادریم و در زیر یک سقف بزرگ شده ایم و حرف هایی ازین لشم تر.
اجازه میخواهیم که در صداقت این گفته ها شک کنیم. و بگذار سازمان ها، مقامات و افرادی که از پشت این پرده میسرایند، بدانند که این احیا در دستور کار ما قرار ندارد. ما به همسویی، همبسته گی، اتحاد و وحدتِ همۀ دموکرات ها، ترقیخواهان و دادطلبان افغان، بشمول اعضای سابق این حزبِ سابق، اما نه تنها آنان و نه صرفاَ بخاطر آنکه در گذشته عضو آن حزب بودند،معتقدیم. یگانه زمینه یی که ما برای وحدت و همسویی میبینیم و سراغ داریم، همسویی در راه ایجاد جنبشی دموکراتیک، توده یی، دادخواه و پیشرَو، جنبشی مؤثر، ریشه دارو نیرومند در وطن ماست. ما انجمن تاریخ نیستیم، حزبی سیاسی هستیم وبرای گام برداشتن در راه پاگرفتن و ریشه دار شدن این حزب ضرورت نداریم که منتظر «حقایق تاریخی» و نتیجه گیریِ جدلِ جانبدارانۀ آنانی باشیم که مجرم را از پیش تعیین کرده اند و اکنون دنبال سنگ و فرصتِ سنگسار میگردند. ما به درس های تاریخ نیاز و علاقه داریم، اما نزدیک شدن به حقایق تاریخی را پروسه یی تاریخی میدانیم، تفاوت و اختلاف در برداشت ها از تاریخ را برسمیت میشناسیم و از توافق در مورد گذشته و نقشی که رهبران آنوقت ایفا کردند، شرطی برای همراهی با هیچکس نمیسازیم. ما در پاسخ به چالش هاییکه در زیر چشم ما تکوین می یابند، نه به نسخه های گذشته، نه به پاسخ های گذشته، بلکه به روح بیدریغ مقاومت، به آگاهیِ به دشواری بدست آمده، به تحمل، به آینده نگری گذشته گان نیاز داریم. آنها، یک جا، همۀ اینها را داشتند.
هنگامیکه در ماه جوزای گذشته، خبر نگاری از معاون رئیس مجلس مؤسسان نهضت پرسید که آیا در وجود نهضت فراگیر، ح د خ ا احیا شده است ؟ او پاسخ داد : « در وجود نهضت فراگیر، بیش از صد سال مبارزه وفداکاری میهن دوستان افغانستان، داد خواهان و دموکرات های وطن ما احیا شده است. در رگ های این نهضت خونهای پاک هزاران راهرو و رهگذر راه مشروطیت، استقلال، دموکراسی، عدالت و اعتلای وطن ما جاریست...
این مبارزات، در دوره های مختلف، در زمینه ها و اشکال مختلف تبارز کرده اند، اما یک مضمون واحد همه را با هم پیوند میدهد و از آنها حرکتی متجانس میسازد : این مضمون واحد عبارتست از تجدد طلبی و داد خواهی. نهضت فراگیر خود را ادامه دهندهء این امید بزرگ برای آینده یی بهترمیداند. این جنبش ها اکثرا شکست خورده اند، فعالین و رهبران آنها اغلبا به توپ پرانده شده اند یا راهی زندانها، سیاهچالها و تبعیدگاه ها شده اند. اما قدر مسلم اینست که این مضمون انسانی، این روح تجدد خواهی و ایثار، از مرز دهه ها عبور کرده و امروز مبارزات ما را روح میبخشند.»
او رابطۀ بین نهضت فراگیر و گذشته گان را چنین بیان کرد : «اهداف سیاسی مشخصی که این پیشکسوتان ما در برابر خویش قرار دادند، امروز اغلبا فعلیت ندارند. ما امروز مشروطه خواه نیستیم، جمهوریخواه هستیم. اما روح آن مشروطه خواهی درین جمهوریخواهی ما دمیده است. ما در نخستین گام های دموکراسی قرار نداریم و تعیین صدراعظم را از خارج خانوادۀ سلطنتی آرزو نمیبریم، برای سیستم پارلمانی و تعیین صدراعظم از طرف نماینده گان مردم مبارزه میکنیم. اما اگر ما این گام دوم را بر میداریم، ازانروست که آنها آن گام اول را برداشتند. ما برای ایجاد قانون اساسی نه، برای بازنگری در قانون اساسی تلاش میکنیم. اینکار را برای آن میکنیم که دموکرات هستیم وتجربۀ گذشته گان به ما آموخته است که دموکراسی یک مبارزۀ پایان ناپذیر است.»
او بر حذر داشت که « ما در مبارزه بخاطر عدالت اجتماعی نه آن برداشت ساده و ابتدایی یی را داریم که جنبش های آغاز قرن بیست داشتند و نه راه حل هایی را در برابر خویش قرار میدهیم که حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا حزب وطن تجویز میکردند، اما عدالت اجتماعی را هدف عدول ناپذیر مبارزۀ خود میدانیم. این حزب،که معاصر ترینِ ما در جمع جنبش های گذشته هست، دادخواهی و برابری طلبی مردم ما را از آرزو به سیاست مبدل کرد، صفحات بینظیر سهم دهی فرزندان تهیدست ترین اقشار جامعه را درتعیین بزرگترین سیاست ها رقم زد، زیبا ترین وشاید تکرار نشدنی ترین افسانه های برادری و همبسته گی بین ملیتها ومذاهب کشور را آفرید و برابری حقوق زنان و مردان را تجسمی ملموس بخشید.
اینست درفشی که ما ازین حزب تحویل میگیریم و بر می افرازیم، اما خود را تطبیق کنندهء سیاست های این حزب درهمه ابعاد آن نمیدانیم. ما آگاه هستیم که تاریخ بیش از یک دهه حاکمیت یک حزب نمیتواند مبرا از اشتباهات سبک و سنگین باشد. اکنون که اکثر داده های معادلات سیاسی عوض شده اند و وطن ما به مرحلۀ جدیدی گام می نهد، ما میتوانیم، مانند تاریخ مشروطیت، استقلال و جنبش امانی، مانند جنبش های قانون اساسی و جمهوریخواهی، تاریخ و کارنامه های این حزب را نیز خونسردانه و واقعبینانه بررسی کنیم، شیرین را بگیریم و تلخ را بدور اندازیم . »
این پاسخ روشن برای مستعار نویسانی است که میخواهند ما حیات سیاسی خود را از ارزیابی و نقد تاریخ این حزب آغاز کنیم و پیش از جمع شدن و نیرومند شدن، در مورد اینکه کی چه کرد به توافق برسیم.
اجازه میخواهیم که به راه بیفتیم، صف مردم را در وطن آبایی خود، همین امروز و پیش از توافقِ نامحتمل در مورد تاریخ، خالی نگذاریم و جستجو در سطل کثافات را به مستعاریون واگذاریم.
یکی ازین جنابان که پُندیده گی شاهرگ، سرخی رنگ و غضبی بی مهابا از فحوای سخنانش پدیدار است، خود را شش پله میکند که اگر ما خود کار گذشتۀ خود را ارزیابی نکنیم، کی آنرا بهتر از ما ارزیابی خواهد کرد؟ نخیر جگر، چنین نیست. اولَا سنگچل پرانی در سایۀ نام مستعار را بناحق ارزیابی مینامید. دوماَ خود کارِ خود را ارزیابی کردن، بی ارزش ترینِ ارزیابی هاست. این درسِ اولِ مبحث ارزیابی است.
صرف نظر ازین همه، مسلم است که مستعار نویسی کار بُرد دیگری نیز دارد. از نامرئی بودن برای اضافه . . . . ادامه دارد .....
25 دسامبر 2009, 13:53, توسط hazarbuz
باقی از بالا :
گویی و افادۀ آنچه استفاده میشود که در علنیت شاید باید با اعتدال بیشتر و داوری عادلانه تر بیان میشد. به بیان دیگر، نام مستعار، آزادی لذت بخشی فراهم میکند که در نفس خود، دیگری را گروگان میگیرد. آنکه در پشت نام مستعار پنهان است، برای یک لحظه، یک لحظۀ کوتاه، خود را در مسند قدرتی نا متناهی می یابد: قدرتِ گفتن و نشنیدن، زدن و نخوردن، هر بندی را دریدن، از هر حدی فرا گذشتن، از جبر زمان رهیدن، از قید مکان وارستن. چیزی مثل احتلام، چیزی مثل چیز های مثل این. او در باطن خود تمامیت خواه و دیکتاتوری با القوه اما سرخورده است که مجال دیکتاتور شدن را نیافته یا در مقیاسی کوچک یافته است، نه در مقیاسی که اگر همه چیز بر وفق مراد پیش میرفت، میخواست بیابد. با نام مستعار چنین قدرتی را مزه میکند.
ما درینجا نه نیت تمرین روانشناسی داریم و نه معتقد هستیم که میتوانیم با اندرز های ناشی ازین حکایت کسی را از راهی یا چاهی برگردانیم. آن راه و آن چاه ازان خود شان است. ما صرف این سؤال را، آنسانی که صد های دیگر پیش از ما یا در کنار ما مطرح ساختند، از سر میگیریم : آیا ترقیخواهان، دموکرات ها و دادطلبانِ مهاجر از افغانستان نیت و توانایی آنرا دارند که به بحثی باز، علنی و جدی در بارۀ وطن آبایی خود، در بارۀ مفهوم ترقی، دموکراسی، عدالت اجتماعی، وحدت ملی و تجدد دران وطن آبایی خود، بیست سال یا بیشتر پس ازانکه ناگزیر به ترکش شدند،بگذرند؟
آیا ترقیخواهان، دموکرات ها و دادطلبان مهاجر از افغانستان حاضرند با خونسردی، نه با هجران زده گی، با شجاعت، نه با عصبیت، نگاهی به عقب بیاندازند و ببینند که از کجا آمده اند ؟ از کدام کانون سیاسی ؟ وبگویند که برین کانون آنها چه گذشت؟ چه کار نیکو انجام دادند که امروز شان را توجیه کند؟ از چه جفایی که کردند، آینده گان را میخواهند بر حذر دارند؟
آیا حاضرند که به این عقب نگری جای لازم را بدهند و ازان باری سنگین نسازند که شانه های سخاوتمند شان را خم کند و از رفتن به جلو، از دورنمایی با شکوه تر از آنچه در عقب نما دیدند، بازِ شان دارد؟ دورنمایی اینچنین، شاید نه برای خود شان، بلکه برای وطن آبایی شان.
ما نه توان و نه ارادۀ تعیینِ حد برای چنین گفتگویی باز را داریم. بر عکس معتقدیم که هر رهرو راه ترقیخواهی و دموکراسی وطن ما حق دارد داور باشد، بعد از شکستی به آن پهنا، حق دارد اعتراض کند، حق دارد متهم سازد، حق دارد توجیه کند، حق دارد از یاران دیروز خود (و اگر در صف باقی مانده باشد یا مخاطبِ خود را در صف تلقی کند، از یاران دیروز و امروز خود) توضیح، پاسخ و حقیقت را انتظار داشته باشد. وظیفۀ همه است، از رهبران، از رهبران دست دوم، از کادر ها، از رونده گان آن راه، از شهروندانِ افغانِ خارج ازین معرکه، که درین گفتگو سهم بگیرند، با شجاعت و بی انتظارِ معجزه سهم بگیرند. ما، اما همزمان معتقدیم که آن سازمانی که بر مبنای «نقدگذشته» و به دار آویختنِ سیاسیِ رهبرانِ حزب گذشته و در اطراف این ایدیولوژی ایجاد شد، در انزوا قرار گرفت، تغییرِ استراتیژی داد، سالِ گذشته یاد آوری از برازنده ترینِ آنان را علنا و با اعلامیۀ رسمی «حادثه سازی» خواند و امسال، برای بیان همان موضعِ پارسال، یکبار دیگر،«زارع» را بمیدان آورد، به خطا میرود. چرا به خطا میرود؟ زیرا سال گذشته از موضع بحث دموکراتیک، نظر خود را علناَ بیان کرد، نظری که ما آنرا اشتباه و انحراف از حد اقلِ تدبیر و جدیتِ سیاسی میدانیم. امسال اما، این سازمان با به میدان کشانیدنِ «زارع»، موضع جدلِ دموکراتیک و باز را ترک گفت ، به فیر از تاریکی پناه برد و «کیسِ» اخلاقی را هم بر انحرافی که ازان یاد کردیم، افزود. به خطا ازینرو نیز میرود که از انزوا این نتیجه را نگرفت که باید تغییر کند، این نتیجه را گرفت که باید احتیاط کند. عبث !
چند حرف آخر در بارۀ آن رهبرانی که نشانه گرفته شده اند :
آنها، جمعاَ و در کُل، صفحات بینظیری از تاریخ ترقیخواهی و تجدد در کشور ما را نوشتند. بینظیر در ماندگاری، بینظیر در آگاهیبخشی، بینظیر در پذیرش همسویی با رنجبران جهان. با بیگانه. بینظیر در عمق و جدیتِ تعهد اجتماعی و استقامت درتعلقِ سرتاسری. بینظیر در سؤال برانگیزی، بینظیر درتضاد های زاینده و فلج بار نیز.
آنان مصداقِ فرضیه یی ناکام، نه فرضیه یی پیروز اند . مثل همۀ گذشته گان و معاصرانِ خود، مثلِ آینده گانِ بیشمار خود نیز شاید.
آنان از جنس قربانیانند نه از جنس طاغوتیان. نشاید درین داوری به بیراهه رفت. تنها محافظه کاران با چراغ حرکت میکنند. تنها محافظه کاران سالها و قرن ها حکومت داری و تجربۀ دمسازی با شرایط را در دست دارند و خوب میدانند که به کجا میروند. انقلابیون در همه جا و بر اساس تعریف، با جهانِ ناشناخته و دستانِ خالی سر و کار دارند. آنان پیامبرانِ تغییر اند وتجربه را هم باید به میان بیاورند، هم بکار ببندند وهم تعمیم ببخشند.
شب تاریک بود،توفان بیرحم ، خصم بیشمار و نو سفران بی توشه. ازینرو زورق شان غرق شد. زورق ما.
رهبران گذشتۀ ما ایدیولوژی را چراغ فکر کردند، در حالیکه ایدیولوژی رویا ست. رویایی بارور شاید، اما کماکان رویا. آنها انترناسیونالیزم را باز کردنِ بیدریغِ دروازه های قلب خود بروی خوبی های جهان انگاشتند، ندیدند که انترناسیونالیزم ستراتیژی نیز است، ندیدند که همه قلب ها به فرمان آنها نیست. آنان دوست را فاتح و دشمن را در حالِ زوال دانستند. دوست یک فرضیه بود مثل صد های دیگری که در راهند و دشمن یک واقعیت ، مثل سالهای بیشماری که در راهند، تا زوال فرارسد. آنگاه آنان با تن نزار، با جمع بیمقدار، در میدانی بزرگ، با دشمن فاتح تنها ماندند. آنان در بین متنِ طبقاتی و زنده گی پیشا! طبقاتی و تباری وخونی، متن را برگزیدند. زیرا دوری از متن را ناروا پنداشتند، پس آنگاه وجود طبقۀ دورانساز را در برهوت، ثابت شده و دعوا ناپذیرفرض گرفتند و به نامش اجرای امور کردند. آنگاه زورق نشینان با خودِ برنامۀ رفتن به ساحل (خلافِ متن) ناسازگار شدند و مقرر داشتند که موج ستیزی دوام یابد.
اینست آنچه پیش آمد. نه اینکه خوب شد، نه اینکه باید چنین میشد،اما چنین شد، نه آنچنان که مطلوب بود شود. شکست تراژیدی بزرگیست. زمانیکه توفان غالب آمد، رهبر که عاشق وطن بود، در جلای وطن جان سپرد،سرِ آن سردارِ بی همتا بر سرِ دار رفت، شناوران (شناوران و نه زورق نشینان) به پیشرَوی ادامه دادند، اما در شش جهت.
جمعی از رهبران، اما نه تنها آنان، از رفتن باز ایستادند و گفتند : ما سزاوار این عاقبت نبودیم. این در متن نبود. ایستا شدند. آنان نه رهبرانِ فرقه یی مذهبی یا سازمانی سِری، بل رهبران سیاسیِ داوطلب بودند و ازینرو حق داشتند بایستند. جمعی در جستجوی عاملینِ در هم شکستن زورق، بی اندیشۀ توفان و فاتح، دورِ خود گشتند و غرق شدند. حق داشتند غرق شوند، زیرا سؤال شان برحق بود. جمعی، خسته و ناامید، به کشتی فاتحان رو آوردند. حق داشتند، زیرا خسته و ناامید بودند و حق داشتند که خسته و ناامید باشند. جمعی چراغ را بدست موج سپردند اما به شناوری ادامه دادند. نه ضرورتا بسوی آن ساحلِ از آغاز مفروض، بل بسوی هر ساحلی که خواهد باشد. آنان تقدُسِ آن ساحلِ مستفید از اتفاق آرا را زیر سؤال بردند و منزل های کوتاه را ترجیح دادند. حق دارند چنین کنند، زیرا که در راهند. جمعی با دشواری چیزی را که به خط شبیه است از دست ندادند، جز شناوری در کنار همراهان، دل به هیچ خط دیگر نبستند. تا مرزِ انکارِ توفان، تا مرزِ انکارِ دوری ساحل. آنان حق دارند که چنین کنند، زیرا که وفادارند. زیرا که در همان خطند. در همان رؤیا، در همان حقیقت.
اینک چرا از ساحل آرامی که بیشک آن ساحل موعود نیست، میتوان آنچه را بر آن زورق نشینان توفانزده پیش آمد، از فاصله، با انصاف و بنام آینده، آیندۀ وطن آبایی دید. بنام فرضیه یی نیز که ما ناگزیریم به میان آوریم و چیزی را فدای امتحانِ آن کنیم. نه بنام هجرانِ بازدارنده، نه بنام مقاماتِ از دست رفته. بنامِ فرزندانِ باورمند، نه بنام پدرانِ نادِم. به نام آنچه باید بسازیم، نه بنام آنچه ویران شده است.
بگذار آنکه ازان سوی اقیانوس، تو گویی پنجاه سال در خواب بوده است، از همان توفنده گی، از همان بالنده گی، از همان آسمایی و هندوکشِ نامی با آن شیفته گی پایان ناپذیرحرف میزند، گوش ما را برای شنیدن و لبخندِ ما را برای احترام در برابر خود احساس کند. آن نماد مسلمِ حاکمیت انقلابی که بیش از ده سال در صفِ اول بود و با کتابی حجیم خواست بگوید چرا در صفِ اول بود، در صفِ اولِ چه بود و چرا این صف صفی پر افتخار بود، بداند که ما آینده را در کنارِ او خواهیم ساخت و برادرانی که او در خارج از تبار شهید خود برگزید، برادران رزم و برادران همیشه اند. آن فرزندِ فرصت های طلایی و جلالِ فریبنده که در جوانی فقرِ همراهان و ترکِ امتیازات را برگزید، تقسیم کرد و به تقسیم کردن عادت کرد، امروز از الله صبح تا الله شب برای یک گام به جلوِ همراهان زنده گی میکند و به قصۀ زورق و فاتح باور ندارد، بداند که شایستۀ تعظیم است و ما از بازگفتن آن باکی نخواهیم داشت.
...و آن دیگران نیز بدانند که ما به کارنامۀ آنها با عدالت و آرامش نگاه میکنیم. ما تاریخ پروسه ها را بر تاریخ افراد مرجح میدانیم و کرسی اتهام را برای دشمنان شان میخواهیم.
...واینرا نه با نام مستعار، با نام خویش می نویسیم