کابل؛ دیدار با ملا عبدالصمد خاکسار

رد پای فرعون | رابطۀ ایران در ترور احمدشاه مسعود | بخش هجدهم
رزاق مأمون
سه شنبه 7 دسامبر 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

بعد از تشریح ماوقع برای ملاخاکسار درکابل، اشک از چشمانش جاری شد وگفت:

خداوند به داد این ملک برسد... از سال هاست دلم گواهی می دهد که مسعود به کسی وابسته نیست وبرای نجات افغانستان آفریده شده است!

خاکسار بعد ازابراز این سخن، ناگاه به آدرس نامعلومی دشنام گویی کرد و چشم هایش سرخ شدند. او گفت: خداوند آزمون سختی را پیش آورده است.

پلان عملیاتی را به ملاخاکسار تحویل دادم. این درحالی بود که به طور همزمان، زرق اطلاعات وسبوتاژ روند عادی جنگ وکارنفوذی درولایات شمال به خصوص درولایت سرپل که از مظالم فرماندهان دوستم به ستوه آمده بودند، رو به اتمام بود و اسناد زیادی را در مورد بچه بازی، زن بازی،غصب ملکیت های مردم وزورگویی های فراوان درمناطق شمال از سوی فرماندهان آماده کرده و به ملاخاکسار تحویل دادیم. اضافه برآن، درگزارش اسنادی درج شده بود که انگلیس ها به خرج ایران وهمکاری یک امریکایی فراری، برای جنرال دوستم بانکنوت های ده هزاری چاپ می کرد. خاکسار مأموریت داشت تا قدم آخری را موفقانه به جلو بردارد.

خطوط اصلی گزارش اپراتیفی مشخص می کرد که روس ها، ازبک ها وایرانی ها خواهان تجزیۀ افغانستان اند. همچنان با خطوط درشت تصریح کرده بودیم که جنبش ملی به رهبری جنرال دوستم که اکنون با ایرانی ها دست اتحاد داده، درآینده به کمک ترکیه، پاکستان وانگلیس هرزمانی که بخواهند می توانید"گلیم" حاکمیت طالبان را برچینند! این نکته ای بود که ملاعمر نسبت به آن بسیار حساس وسریع العمل بود.

ظرف یک هفته نتیجۀ صریح دیدارملاخاکسار با ملاعمر درمورد سرنوشت این پلان مشخص شد. خاکسار بامداد هفته بعد چنین رمز صادرکرد:

خبره بیخی اوکی شوه!

من بلافاصله این پیام کوتاه و مهم را به دستگاه مخابره پنجشیر فرستادم.

ملاخاکسار مأموریت تاریخی خویش را به سررساند ودربازگشت به کابل چنین حکایت کرد:

وقتی پلان عملیاتی را به ملاعمرشرح دادم، جوانب مختلف قضیه به بحث کشیده شد، ملاعمر ناگهان ازمن سوال کرد: آیا فکر نمی کنی که مسعود درپس این پلان قرارداشته باشد؟ من توضیح دادم:

از جانب مسعود به ما اطمینان داده شده است که اگر قرار باشد طالبان به هدف جلوگیری از توطئه ایرانی ها به خاطر تجزیۀ افغانستان وارد میدان شوند، هرگزبر مواضع ما حمله نخواهد کرد!

ملاعمر با تردید گفت: می دانم. مسعود با دوستم وایرانی ها قابل مقایسه نیست!

ملاخاکسار فشردۀ نتایج حاصل شده را این طوربیان کرد:

به ملاعمر تشریح کردم که جز نجات افغانستان راه دیگری نداریم!

ملاعمر گفت:

دوستم از طریق مولوی باقی ترکستانی با ما درتماس است. باور ندارم که دوستم درتوطئه تجزیه افغانستان مشارکت داشته باشد.

من گفتم: اسناد درین رابطه وجود دارد که درج همین گزارش است و درضمن صدای سردارناصری ضبط است که از موافقت دوستم سخن می گوید و تصریح کرده که" پهلوان" با این طرح توافق دارد. ملاخاکسار می افزاید:
ملاعمر به ادارۀ اطلاعات قندهار هدایت داد که مولوی باقی ترکستانی را تحت نظربگیرند که آیا با مرکزفرهنگی ایران درتماس است و یا خیر؟ وی همچنان هدایت داد که تا حصول نتیجه از سوی شبکه اطلاعاتی ازقندهار خارج نشوم. شبکه استخبارات، به زودی اطلاع داد که مولوی ترکستانی با ایرانی ها درتماس است.

ملاخاکسارمی گوید:

ملاعمر درپایان ملاقات با من با صدای بلندی به مخابره چی گفت به کلیه فرماندهان طالبان اعلام کند که: راتول شی!

درآن زمان آغاشاهی وزیرخارجه پیشین پاکستان به حیث مأمورسازمان ملل درقندهاراجرای وظیفه می کرد. وی کلیت ماجرا را از طریق باقی ترکستانی که با وی رابطه داشت، برداشت کرده و به سازمان ملل متحد گزارش داده بود. علت گزارش آغا شاهی به سازمان ملل این بود که درصورت عملی شدن تجزیۀ افغانستان، برنده اصلی ایرانی ها بودند و قطعه ضعیف دردست پاکستان باقی می ماند. اگر براسناد رسمی سازمان ملل متحد مربوط به سال 1998مراجعه شود، پلان تجزیه افغانستان از سوی ایران ممکن است به طور مستند دربایگانی آن سازمان قید شده باشد.

با آن هم مسعود از وقوف احتمالی شبکه های پاکستانی ازین پلان بیمناک بود. آغا شاهی نیز ازین روند آگاهی داشت و اطلاعات مسعود نشان می داد که پاکستان نیز درآن مرحله با تجزیۀ افغانستان موافقت نداشت. این طرح سیاه عمدتاً از سوی ایران حمایت می شد. با همۀ بیم ها و امید ها، عملیات اشغال مزارشریف مثل دیگر عملیات های جنگی شکل طبیعی به خود گرفت. به دستور ملاعمر فعالیت گسترده به خاطر جاده کشی ازهرات به سوی شهر میمنه از طریق کوتل سبزک به راه انداخته شد. این تحرک عجیب و با ورنکردنی تحت رهبری ملایارانه، ملااخترمحمد عثمانی و ملابرادر آغاز گردید وطی یک هفته به پایان رسید. جادۀ دشوار گذر از کوتل سبزک به سوی شهر مزارشریف باید درکمترین مدت برای عبور تسیلحات سنگین هموارکاری می شد. همزمان با شروع عملیات، مسعود مرحلۀ دیگری را مطرح کرد که دایرۀ بازی استخباراتی را تکمیل می کرد.

وی با پیشنهاد در بارۀ شایعه پراکنی گسترده درشبکه های مخابراتی وابسته به ایرانی ها موافقت خود را اعلام کرد که به موجب آن تبلیغات ارعاب آوری به راه افتاد که ایرانی ها قصد تجزیۀ افغانستان را دارند وعملیات طالبان به منظور انهدام دسته های جواسیس ایرانی با سرعت ممکن است مزارشریف را اشغال کنند. اطلاعات تزریقی هشدار می دادند که طالبان قصد دارند دپلومات های ایرانی مقیم درقونسل گری ایران مزارشریف را زنده دستگیر کنند تا ازآنان درمورد نیت ایران درتجزیۀ افغانستان اعتراف بگیرند و فیلم آن را به سازمان ملل متحد ومردم افغانستان نمایش بدهند! حملۀ اطلاعاتی کاذب به وسیلۀ سازمان ضدجاسوسی احمد شاه مسعود زمانی اوج گرفت که ایرانی ها درمحاسبه های خویش کوتاه آمده وهرنوع چانس برای خروج ازشهر مزارشریف را از دست داده بودند.

قونسلگری ایران درناحیۀ اول شهرمزارشریف کنار مکتب سلطان رضیه موقعیت داشت. امنیت ساختمان برعهدۀ افراد حرکت اسلامی بود.

سرعت زرق اطلاعات آشفته هرچند ناشیانه وبعضاً مبالغه آمیز انجام گرفت؛ با آن هم شبکه های ایرانی اصلاً نسبت به صحت وسقم این قضیه فکرنکردند و فرصت تحلیل را از دست دادند. درحالی که همان زمان اداره های قونسلی ایران درهرات وجلال آباد هم فعال بودند و اگر طالبان قصد بازداشت دپلومات های ایرانی را درسر می پرورانیدند، ابتداء از بازداشت دپلومات های ایرانی درهمان شهر ها آغاز می کردند.

با شروع عملیات طالبان که از استقامت دوراهی به سوی شهر هجوم بردند، ایرانی ها د درورطۀ اختلال و سردرگمی افتادند وازاسلام آباد وتهران پیوسته طالب کمک می شدند.

کارمند ارشد ادارۀ دی ایکس ( ایکس 2) ضد جاسوسی مسعود نیز این قضیه را از زاویۀ دیگری روایت می کند:
نقاط ضعف قبلاً از سوی نفرات ما درمزارشریف تثبیت و گریزگاه ها بسته شده بودند. استخبارات ایران ازموقعیت درتله افتاده، به افراد خاص خود به نام های سیداسد وعلی محمد نام که جزو محافظان ادارۀ کنسولی بودند اخطار کردند که دسته جات طالبان به طور ناگهانی وارد شهر شده و به سوی اداره کنسولی روان اند. آن ها به سید اسد وعلی محمد دستور دادند که هرگز اجازه ندهند که دپلومات ایرانی زنده به اسارت طالبان بروند. سفیر ایران دریک اقدام بی حاصل به مقامات اسلام آباد گفت هیأت دپلومات های ایرانی درمزارشریف دریک قدمی خطر قرار گرفته اند و شما باید برای نجات آنان وارد عمل شوید. این درحالی بود که همۀ ایرانی ها افراد نظامی وجواسیس مجرب درامور افغانستان بودند که برای عملی کردن طرح تجزبۀ افغانستان درآن جا مرکز گرفته بودند.

کارمند ادارۀ دی ایکس می افزاید: به وسیلۀ فردی به نام زمان لبیب، به سید رؤف ( ازاعضای حوزه مرکزحرکت اسلامی) پیغام فرستادم که به زودی از شهر بیرون بروند. من مطلع بودم که سید حسین انوری از سران حرکت اسلامی و انجنیروحیدالله سباوون از سران جبهۀ متحد ضد طالبان از تقرب سریع نیروهای طالبان به داخل مزارشریف اطلاع حاصل نکرده بودند. سید رؤف برای آنان اخبار کرد که شبانگاه بی درنگ شهر مزار را ترک کنند.

شهر به محاصره کشیده شد. مدیران اطلاعاتی ایرانی که دروضع دشواری قرارگرفته بودند، به سید اسد وعلی محمد ( افراد ویژۀ خویش) خبر دادند که دستور قبلی درمورد دپلومات های ایرانی را بدون تأخیر عملی کنند. سید اسد وعلی محمد همراه با دیگر بادیگارد ها، دپلومات ها را به زیرزمینی ساختمان قنسولگری هدایت کرده و همه را به رگبار بستند. سپس اجساد کشته شده ها را به صحن لیسه سلطان رضیه منتقل کرد و خود از صحنه فرار کردند. طوری که بعد ها اطلاع رسید، این قضیه دریک مجلس خصوصی به نحوی از سوی محمد علی درز کرده بود. خانه محمدعلی درناحیه مهاجر نشین شهرمرزی مشهد ایران موقعیت داشت. پس ازمدتی کوتاه، سید اسد و علی محمد دریک برخورد مشکوک دربالاحصار مزارشریف هدف گلوله قرارگرفت وجان باختند. علت انتقال اجساد ایرانی ها به حیاط مکتب سلطان رضیه آن بود تا به دنیا نشان دهند که نفرات طالبان، دپلومات های ایرانی را به قتل رسانیده اند. مقامات استخباراتی ایران اصلاً ازکنه ماجرا سردرنیاورده بودندو حالا ناگزیر بودند برای پاسخ گویی به افکار عامه درایران و بهره برداری تبلیغاتی درسطح جهانی، از دست دادن کادرهای اطلاعاتی خویش را با کارزار تبلیغاتی جبران کنند.

انصافا درگیرودار حوادث آن سال، حکومت ایران درسطح منطقه امتیازاتی به دست آورد. درآغاز، ملامنان نیازی را به قتل ایرانی ها متهم کردند تا موقعیت او را دررهبری طالبان تقویت کنند. شبکۀ ضد جاسوسی مسعود کشف کرده بودکه ملامنان نیازی خود جاسوس ایران است و درمدرسۀ جامی تربت جام ( شهرک مرزی سنی نشین) تحصیلات دینی را نزد علمای اهل تسنن به پایان برده است. زمانی که ملامنان درمدرسۀ جامی به درس مشغول بود، سردار ناصری مسئولیت بخش سپاه پاسداران ناحیۀ تربت جام و سیستان وبلوچستان را برعهده داشت. چون سردار ناصری پروژه های استراتیژیک وخاصی را برعلیه اهل تسنن ایران به پیش می برد، بالطبع عقده هایی میان منان نیازی و سردار ناصری ایجاد شده بود. با همه این ها ، منان نیازی با مسئول اطلاعات سپاه ( به اسم مستعار آقای احمدی) رابطۀ تنگاتنگی داشت.

موازی با تشدید دشمنی وجنگ سرد میان مسعود و جاسوسان ایرانی، رهبری آن کشور سیاست های خود را به هدف انزوا و شکستن مسعود بیشتر از گذشته متمرکز کرد. چنان که شبکۀ ضد جاسوسی پنجشیر درهمان آوان اطلاع داد که اطلاعات ایران از طریق جاسوس خویش مولوی منان نیازی سعی دارد با طالبان برسرمسایل مهم به توافق برسد؛ ولی اطلاعات بعدی نشان می دادند که منان نیازی درین کار موفق نبوده است. در همان سال گزارش دریافت شد که برخی حلقات طالبان نیز به نحوی به ایران گرایش هایی نشان می دهند. درگزارش آمده بود که یک هیأت طالبان به سرپرستی عبدالحق وثیق معاون اول ریاست عمومی استخبارات طالبان از راه دریاچۀ نیمروز به آن سوی مرز گذشته بود. احمد شاه مسعود بلافاصله به شبکۀ مخفی مستقر درایران سفارش کرد که این سفر از طریق رسانه های بین المللی افشا شود. یک فعال ضد جاسوسی ( اسمش محفوظ) این مسأله را از طریق آژآنس فرانسپرس به دنیا انتشار داد. درصورت نیاز باید به بایگانی فرانسپرس مراجعه شود. پس ازآن نیز، هیأت های طالبان به تهران رفتند وبرخی ازکارکنان ویژۀ اطلاعاتی ایران نیزبه کابل وولایات جنوب غرب سفرهایی داشتند. هدف ازسفرهای آنان، مطالعۀ ذخایرآبی و دریافت نقطه های آسیب پذیرنیروگاه برق کجکی درهلمندبود.
حکومت ایران با استقرارنمایشی حدود هفتاد هزار نیروهای پیاده وموتوریزه درمرز با افغانستان به آسانی توانست حقیقت ماجرا را مستور کند. افکارعامه ایران علی الظاهر تا اندازه ای متقاعد شد که دپلومات ها به خاطر منافع ایران از سوی طالبان افراطی جان های شان را از دست داده اند؛ حال آن که خود آقایان درنتیجه سیاست های غلط و نامشروع شان درافغانستان، دردام افتاده و ناگزیردستور قتل همرزمان خویش را صادر کرده بودند.
تا جایی که من مطلع هستم تا زمان تحریراین کتاب، به غیرازافراد خاص اطلاعات، هیچ کس دیگری به شمول خانواده های دپلومات های کشته شده از اصل ماجرای قتل بستگان خویش اطلاع درست ندارند. حکومت ایران این قضیه را فراموش شده تلقی کرده به خیال آن که ملافۀ روزگار روی آن کشیده شده، ازین بابت خیالش راحت است. با نشر این کتاب ممکن است حال وهوای آنانی که ازماجرا با خبرمی شوند، نسبت به تبلیغات مقامات رسمی کشورخویش دگرگون شود.

آیت الله علی خامنه ای رهبرمذهبی ایران درهمان شب ها و روز ها به نیروهای ارتش ایران اعلام کرد که برای حمله "قاطع" علیه طالبان آماده باشند. " درحالی که خطر درگیری به اوج خود رسیده بود، مقامات سفارت پاکستان درکابل به طالبان اطمینان می دادند که قصد ایران فقط تهدید است وبا آزاد شدن راننده های کامیون های ایرانی که درمزارشریف توسط طالبان دستگیر وبعد آزاد شدند، افکارعمومی درایران نیز تغییر کرده و مردم خواهان درگیرشدن درجنگ با همسایۀ شرقی شان نیستند." افغانستان وپنج سال سلطۀ طالبان- وحید مژده- صفحۀ 125

راز اصلی کشتار کادرهای اطلاعاتی ایران فقط برای چند منبع درگیر که درشطرنج عملیاتی برای خرد کردن هستی افغانستان بازی کرده بودند، افشا بود و دیگران فقط از روی حدس وقیاس های سطحی دربارۀ آن سخن می گفتند. برای ارتش ایران از سوی امریکا و متحدان، دامی پهن شده بود که با ورود ارتش آن کشور به افغانستان، اساساً همه چیز درمنطقه دگرگون می شد؛ اما مقامات آخوندی هشیاری را از دست ندادندو یک بار دیگر "جام زهر" را خاموشانه نوشیدند ومنتظرماندند که انتقام این فاجعه را درفرصت معین ازاحمد شاه مسعود بگیرند.

رد پای فرعون

نقش ایران در ترور احمد شاه مسعود/ سرگفتار نویسنده

بخش اول: مهمان سرکش

بخش دوم: جلسه القاعده درقندهار

بخش سوم: به سوی هندوکش

بخش چهارم: مهمانان در کابل

بخش پنجم: نگاهی بر چلیپای شمشیر ها

بخش ششم: شناسنامه بن لادن

بخش هفتم: شتر به غمزه می افتد

بخش هشتم: گژدم عربی، سحاری امریکایی

بخش نهم: بازی موش و پشک


بخش دهم: عملیات نرم

بخش یازدهم: پیشمرگان عرب در پنجشیر- تخار

بخش دوازدهم: پردۀ اسرار

بخش سیزدهم: آخرین ملاقات

بخش چهاردهم: حالت فوق العاده

بخش پانزدهم: مرحله دوم تحقیقات

بخش شانزدهم: ایران و احمد شاه مسعود

بخش هفدهم: طرح تجزیه افغانستان از سوی ایران


بخش هجدهم: کابل؛ دیدار با ملا عبدالصمد خاکسار

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • یک. آقای رزاق مامون و آقای پرتو نادری در زمانی که طالبان بر اکثریت مناطق افغانستان حکمروایی می کردند، در رادیو بی بی سی -بخش افغانستان کار می کردند. اسم مستعار رزاق مامون در این رسانه "احمد آرمان" بود و اسم مستعار پرتو نادری "علی سینا". خوب به یاد دارم که هفته نامه پیام مجاهد مطلبی نوشت راجع به این که "قلم بدستان ما در خدمت آی اس آی قرار گرفته اند" (عنوان مطلب چیزی قریب به این معنا بود). نویسنده این مطلب ادعا می کرد که رزاق مامون و پرتو نادری از سوی استخبارات پاکستان استخدام شده اند و گزارش هایی را که در رادیو بی بی سی به نشر می رسانند در راستای اهداف پاکستانی هاست. این را هم می دانیم که اطلاعاتی از این قبیل را حتما مسعود به کارمندان پیام مجاهد می رساند. سوال این است که آیا رزاق مامون حالا هم در خدمت آی اس آی هستند یا خیر؟ نکند آن چه که این جا نوشته اند به خاطر کمرنگ کردن نقش پاکستان در فجایع افغانستان باشد. موضوعی که شک بنده را بر می انگیزد این است که رزاق مامون می کوشد ملاعمر را شخصیتی وطن دوست معرفی کند. این درحالی است که عملکرد طالبان و رهبرشان ملاعمر به خوبی نشان داده که ملاعمر و گروه تحت فرمانش غلام حلقه به گوش پاکستان است ( مساله وابستگی رزاق مامون را به استخبارات پاکستان می توانید در آرشیف پیام مجاهد به آسانی پیدا کنید).

    دو. خوب به یاد دارم که پس از سقوط مزار به دست طالبان نیروهای مخالف طالبان قدرت مقاومت را به کلی از دست داده بودند و هر لحظه امکان نابودی نیروهای احمد شاه مسعود می رفت. تهدیدهای ایران بر ضد طالبان پس از کشته شدن دیپلومات های این کشور در مزار شریف و جمع شدن نیروهای نظامی ایران در مرز میان ایران و افغانستان باعث شد که طالبان نیروهای خود را به سوی مرزهای افغانستان با ایران سوق دهند. این باعث شد که نیروهای مقاومت به رهبری مسعود نفس تازه ای بکشند و از نابودی حتمی نجات پیدا کنند. مسعود از جمع شدن نیروهای طالبان در مرز میان افغانستان و ایران به شدت خوشحال شده بود.

    • اقای قاضی زاده، سلام!
      آیا معقول نخواهد بود بگذاریم گزارش و نوشته های آقای مامون پایان بیابد و در روشنی فاکت ها و دلایلی که ارائه می کند، به اصل مساله و به انگیزه های نوشتن این کتاب پی ببریم؟

      کار کردن در بی بی سی که مستلزم عضویت در آی اس آی نیست. دلایل شما برای نشان دادن وابستگی علی سینا و احمد آرمان به آی اس ای سخت بی پایه است. سند ندارید. اتهام پیام مجاهد درین زمینه نیز نمی تواند حکم حقیقت داشته باشد.

      وانگهی، گیرم که مامون عضو آی اس ای بوده باشد، آیا آنچه می نویسد دلیل و منطقی دارد یا خیر؟ آیا تبلیغات صرف است یا این که واقعیت های به هم پیوسته یی را بیان می دارد.

      به طور مثال نقش منان نیازی که من از شنیدن صدای او نفرت داشتم، با آنچه مامون می گوید راست می آید. او چندی پس از عملیات مزار شریف ناپدید شد و چنان می نماید که او را طالبان شناخته باشند.

      جلوگیری ملاعمر از تجزیهء افغانستان به نفع ایران هرگز نمی تواند ضامن اثبات و طنپرستی او باشد. چرا که با تجزیهء افغانستان بدانگونه، آی اس آی هم مخالف بود. پس عمل ملا عمر بیتشر در خدمت آی اس آی قابل توجیه است تا احساس وطنپرستی اش.

      کوتاه سخن این که دوستان به جای ذهنیت سازی در برابر مامون بهتر است به آنچه مامون می نویسند توجه کنند. شاید این به گفتهء شما ((وابسته به آی اس آی)، حرف های بسیار مهمی داشته باشد که در روشن شدن قضایا کمک کند.

    • آقای قاضی زاده سلام

      در باره قصه شما در پیوند با آقایان نادری و مامون و پیام مجاهد من چیزی نشنیدم بلکل خبری ندارم.
      اگر در اینباره خواسته باشیم پاسخی به شما داده باشیم نیاز مطالعه زیاد دارد. چون من عادت ندارم از روی هوا سخن زنم.

      اما اینکه فرمودید:" سوال این است که آیا رزاق مامون حالا هم در خدمت آی اس آی هستند یا خیر؟ نکند آن چه که این جا نوشته اند به خاطر کمرنگ کردن نقش پاکستان در فجایع افغانستان باشد. موضوعی که شک بنده را بر می انگیزد این است که رزاق مامون می کوشد ملاعمر را شخصیتی وطن دوست معرفی کند. این درحالی است که عملکرد طالبان و رهبرشان ملاعمر به خوبی نشان داده که ملاعمر و گروه تحت فرمانش غلام حلقه به گوش پاکستان است ( مساله وابستگی رزاق مامون را به استخبارات پاکستان می توانید در آرشیف پیام مجاهد به آسانی پیدا کنید)."

      باید بعرض شما برسانم خود من هروقت در مقالاتم رهبرانی همچون ملا عمر , عبدالرحمن خان , نورمحمد تره کی , حکتیار, حفیظالله امین را میکوبم و افشای شان میکنم فورا برادارن پشتون به ایمیل نامه روان میکنند . در ایمیلها اعتراض دارند شما ضد پشتون هستی . یا زیرنویس مقالات عین همین اعتراض را بمن میکنند. حتما همین اعتراضها با آقای مامون هم شده.

      اینست که آقای مامون هم از ملا عمر به نیکی یاد کرده. اینکه شما مترقی هستی و از ملاعمر بدت می آید از نظر من مشکلی نیست. اما بدان همان ملا عمردر بین پشتونها از رهبران شما مترقی ها و دمکراتها و آقای کرزی بیشتر محبوبیت دارد. میتوانم بگویم 80% پشتونها طرفدار ملا عمر است. شما مثل اینکه از دنیا بیخبر هستی. آقای داکتر روستار تره کی استاد یکی از دانشگاه های فرانسه طرفدار سرسخت طالبان هستند. مرتب در سایتهای که به زبان پشتو نشراط دارند بطرفداری از طالبان مقاله روان میکند. باز هم اگر زبان پشتو نمی دانستید با سایت "افغان = جرمن نازی" مراجعه کن مقاله های زیاد از استاد پیدا خواهی کرد. در این مقالات بسیار از طالبان تعریف و تمجید میکنند. حتی طالبان را نیروی نجات بخش ملی مینامند.
      من خودم یک مقاله در باره آقای کرزی و ملا عمر نوشتم برو بخوان بسیار چیزها دستگیرت میشود.
      مــلاعمــر رهبــر پشــتونها و کــرزی رهبــر غیــر پشــتونها
      http://www.khawaran.com/%D8%A7...

      از شما خواهش میکنم به ملا عمر توهین نکن چون برادران پشتون خفه خواهند شد.

      نکته مهم در آخر اضافه کنم آقای مامون یک خبرنگار و مورخ هستند. مورخ باید طرف هیچ کس را نگیرد. آنچه هست و اتفاق افتاده باید بازگو کند. بدون اینکه تمجید کسی را بکند یا بد کسی را بگوید. اگر مورخ یا خبرنگار چنین نکند آن دیگر مورخ و خبرنگار نیست.

      موفق باشید و آگاه. چون آگاه نبودن موجب رنجوری میشود.

    • آقای عصر دولتشاهی، سلام مرا هم پذیرا شوید
      یک. شما می گویید "دلایل شما برای نشان دادن وابستگی علی سینا و احمد آرمان به آی اس آی سخت بی پایه است...". ولی بدانید که استدلالات مامون هم شبیه استدلالات بنده یا حتا بی پایه تر از آن است. به طور مثال، وی به جای این که با سند و مدرک حرف های خود را ثابت کند ارجاع می دهد به آرشیف سازمان ملل متحد یا فلان خبرگزاری بین المللی!!! چرا به خود زحمت نمی دهد که به این آرشیف ها مراجعه کند و با سند و مدرک مخاطب پسند حرف های خود را به اثبات برساند.
      از کجا معلوم که چیزهایی را که به نقل از منابع اطلاعاتی مسعود می زند درست باشد؟ آیا ممکن نیست که این منابع، به هر دلیلی بخواهند دروغ سرهم کنند. جاسوس ها معمولا در دروغ گویی ید طولایی دارند.
      همچنین، آیا ممکن نیست که این چیزهایی را که مامون می نویسد ساخته و پرداخته ذهن خودش باشد و هیچ نسبتی با آن چه اتفاق افتاده نداشته باشد با توجه به این که وی در نمایشنامه و داستان تخیلی نویسی مهارت و زبردستی ویژه ای دارند.
      می خواهم بگویم: همان گونه که من نمی توانم - به قول شما- سند بیاورم در اثبات نادرست بودن حرف های مامون، شما هم نمی توانید درست بودن سخنان وی را ثابت کنید. "سند و مدرک" باید طوری تنظیم شده باشد که برای همه قابل دسترس باشد نه این که فقط نویسنده به آن دسترسی داشته باشد. می توانم در این جا سندهایی را که ویکی لیکس منتشر کرده از باب مثال ذکر کنم که همه به آن ها دسترسی دارند.
      دو. سخنان رزاق مامون از لحاظ محتوا هم گرفتار اشکال جدی است. آیا شما باور می کنید که احمدشاه مسعود به خاطر این که افغانستان را از خطر تجزیه ( فرضی) نجات دهد خود را به دست خود به نابودی بسپارد و دست به خودکشی بزند؟ می دانی که سقوط مزار شریف آخرین امیدها را در دل جنگجویان مسعود کشت ولی آن چه جبهه مسعود را از خطر نابودی حتمی نجات داد درگیری هایی بود که میان طالبان و نیروهای ایرانی درگرفت.
      وآنگهی، آیا موضوع تجزیه افغانستان به این سادگی است که پهلوان یا ریش سفید راجع به آن تصمیم گیری کنند؟ به نظر من رزاق مامون حتا نتوانسته داستان تخیلی خود را طوری تنظیم کند که قابل قبول مخاطب باشد؟ آیا احمدشاه مسعود نمی دانست که ایران قدرت خارق العاده ای ندارد که بخواهد با موافقت با پهلوان یا... تجزیه افغانستان را عملی کند؟ با وجود حضور قدرتمند طالبان و سیطره آن ها بر اکثریت مناطق افغانستان آیا طرح تجزیه افغانستان شدنی بود؟ در این معادله چرا طالبان در نظر گرفته نشده اند؟
      به هر حال، نوشته های مامون در این زمینه به شدت معیوب است.

    • فرهنگ دوست هروی، سلام

      یک. این که ملاعمر یا گلبدین یا... در میان پشتون ها طرفدارانی دارند ما را به این وا نمی دارد که جنایت های این جانوران قرون وسطایی و مزدوری بی قید و شرط آن ها را به حلقات بیگانه نادیده بگیریم.

      دو. من هیچ گاه از رزاق مامون نخواسته ام که در نوشته های خود طرف مسعود را بگیرد یا طرف طالبان را یا طرف پهلوان پنبه ( دوستم) را. آن چه من از وی خواسته ام و می خواهم این است که مخاطب خود را دستکم نگیرد و لا طائلات را به هم نبافد و به عنوان حقایق تاریخی به خورد مردم ندهد. همین و بس. آیا این تقاضای من تقاضای بی جایی است؟

    • جناب قاضی زاده!
      تصور می کنم که بخش دوم پیام اخیر تان همان چیزی است که من خواهان ارائهء آن از سوی شما بوده ام. یعنی به جای اتهام وارد کردن به اشخاص آنهم برپایهء فرضیات، باید روی سندی که نویسنده ارائه کرده تعمق کرد. شما پایهء های اصلی داستان مامون در بخش جنگ های مزارشریف و غیره را زیر سوال برده اید که باید خود مامون پاسخ بگوید. کار تان منطقی و عقلانی است. اگر دنیا به دل من باشد، اصلاً اسناد را هیچگاه نباید ارزش داد، مگر این که در متن و سیاق رویداد ها درستی خود را ثابت کند. در جهان امروز "سند" ساختن مشکل نیست. مگر پاسپورت کشور های مختلف را نمی سازند، مگر پول جعل نمی کنند؟ ساختن اسنادی که مهر و تاپه و یا امضای این آن دران باشد، چه سختی دارد؟

      بنده به سند های امروز باور ندارم. به طور مثال آیا دخالت مسعود در قتل عام افشار می تواند به کردار او و اعمال دیگر او در زندگی اش همخوان باشد؟ آیا مسعود به عمل جنایتکارانهء دیگری که خلاف نورم های قبول شدهء جنگ و حقوق بشر باشد دست زده است؟ ایا رفتار مسعود پیش از افشار و پس از افشار در برابر هزاره ها کدام جنبه یی از ضدیت قومی، نژادی ویا مذهبی داشته است؟ ازین است هرگز نمی توان دخالت مسعود در ماجرای افشار را با هزار سند هم پذیرفت- اسنادی که کسان به خصوصی جعل کندد و بهره برداری سیاسی ازان نمایند...

      شما خواسته اید اسناد و ادعا های مامون را در متن رویداد ها به بررسی بگیرید. پاسخگوی این پرسش ها باید شخص مامون و یاهم بخش های دیگر داستانش باشد. حالا باید چشم به راه بخش های دیگر کتاب آقای مامون شد. وقتی کتاب به پایان رسید، دوستان با درنظر داشت کل کتاب می توانند دیدگاه های خود را در قالب نقد و تبصره ارائه بدارند. اما پیش از ختم کتاب دست به ترور شخصیت نویسنده زدن، جنایت خواهد بود.

      از نظر بنده رزاق مامون یک برجستگی ، یک فضیلت و یک ارزش بزرگ دارد که در بسیاری از نویسنده ها و روشنفکران ما نیست. مامون از پرکارترین نویسنده های ماست. و از نظر من تهمتی که به او نمی چسپد، تهمت جاسوسی است. چرا که یک جاسوس آنقدر احساس و وجدان نمی داشته باشد که "حق پادشاهی" نوشته کند یا "عبدالخالق" را نمایشنامه بسازد. او پیوسته می نویسد و از هیاهوی دوستان ناجوان و دشمنان نامرد هم بیمی ندارد. بدون این که حتی یک بار هم به جواب اشخاص و افرادی که به شخصیت او تجاوز می کنند، بپردازد، به کار خود ادامه می دهد. این شکیبایی ناشی از تعهد و عشقی است که او به اصل کار خود دارد و می داند که پرداختن به فرعیات او را از کار های با ارزش دیگر باز می دارد.

      من شخصاً با مامون آشنایی بسیار نزدیک ندارم. چند باری که او را در پاکستان ویا کابل ملاقات کرده ام بسیار گذرا بود که حتی با او در یک مجلس ننشسته ام. دیدگاه من نسبت به مامون بدون هرگونه احساس مثبت یا منفی شخصی است. اما حجم، محتوی و شکل نوشته های مامون را ستودنی می دانم. البته اگر نویسنده می بودم، بی هیچ تردیدی می توانستم بگویم که رشک برانگیز است.

      به هر حال، جناب قاضی زاده! پیشنهاد و تقاضای من از شما اینست که به تحلیل منطقی و استدلالی هر بخش از نوشته های مامون، بدانگونه که در بخش دوم پیام اخیر تان آورده اید، بپردازید. فکر می کنم مثبت ترین کار همین است. چرا پیامخانهء کابلپرس جای ارائهء عقل و منطق و اندیشه نشود و شما آقای قاضی زاده به خیالم که بهترین قلم بدین منظور استید.

      بیایید درین پیامخانه ها اندیشه ورزی را رواج بدهیم تا دشنام و ابتذال جرئت داخل شدن به آنرا نکند....

    • با سلام شما محترم قاضی زاده . بهتربود که به اوهام گویی این جاسوسک هم اشاره میکردید بطورمثال در یک پارگراف دوچیز متضاد درباره یک نفر : (شبکۀ ضد جاسوسی مسعود کشف کرده بودکه ملامنان نیازی خود جاسوس ایران است و درمدرسۀ جامی تربت جام ( شهرک مرزی سنی نشین) تحصیلات دینی را نزد علمای اهل تسنن به پایان برده است. زمانی که ملامنان درمدرسۀ جامی به درس مشغول بود، سردار ناصری مسئولیت بخش سپاه پاسداران ناحیۀ تربت جام و سیستان وبلوچستان را برعهده داشت.)
      درادامه به نقض گفته های خویش میپردازد: (چون سردار ناصری پروژه های استراتیژیک وخاصی را برعلیه اهل تسنن ایران به پیش می برد، بالطبع عقده هایی میان منان نیازی و سردار ناصری ایجاد شده بود. با همه این ها ، منان نیازی با مسئول اطلاعات سپاه ( به اسم مستعار آقای احمدی) رابطۀ تنگاتنگی داشت.) این جاسوسک فکر میکند عوام را با یک ( باهمه این ها ) گفتن میفریبد.

    • آقای عصر دولتشاهی،

      یک. شما در پیام نخست تان خواستید که به دفاع از نوشته های رزاق مامون بپردازید ولی پس از این که اشکالاتی را از نظر محتوایی در سخنان مامون به شما گوشزد کردم، از جواب دادن طفره رفتید و پاسخ به آن پرسش ها را به مامون سپردید. باید شما موقف تان را روشن کنید. یکی به میخ و یکی به نعل زدن فایده ندارد.

      می توانم از شما بپرسم که این اشکالاتی که من راجع به موضوع "تجزیه افغانستان" در آن دوره ای که مامون از آن سخن می گوید وارد کردم آیا مقرون به واقعیت است یا نه؟

      این که شما از مامون خوشتان می آید به معنای این نباید باشد که لاطائلاتش را هم بپذیرید.

      شما اگر آن طور که مدعی هستید هیچ حب و بغضی نسبت به رزاق مامون ندارید پس چرا اشکالات جدی ای را که در سخنان وی وجود دارد نادیده می گیرید؟ چرا شما هنگامی سر وکله تان پیدا می شود که بخواهید از وی دفاع کنید؟

      فرض کنیم که رزاق مامون نویسنده چیره دست و پرکاری است. این چه ربطی به این دارد که بنده یا امثال بنده تحریف گری هایش را بازگو کنیم؟

      هر آدم منصفی که از اوضاع آگاه باشد می داند که حرف های رزاق مامون در زمینه موضوع مورد بحث ما با عقل سلیم جور در نمی آید. محدثان در زمینه نقد حدیث اصطلاحی دارند به نام " نقد متن حدیث". از لحاظ متن و محتوا سخنان رزاق مامون گرفتار اشکالات جدی است.

      دو. شما کرارا یاد آور می شوید که تا هنگامی که از اول تا آخر کتاب رزاق مامون را نخوانده ایم نمی توانیم راجع به نوشته هایش قضاوت کنیم. راستش من این منطق شما را نمی توانم درک کنم. من کی به همه آن چه در کتاب آمده اشکال وارد کرده ام. من فقط در پای بخش هیجدم از نوشته های ایشان پیام گذاشتم. این بخش از سخنان مامون بسیار واضح و گویا است و نیازی نیست به این که منتظر بنشینیم که پسان تر چه می گوید.

      سه. با شما موافقم که بسیاری از کسانی که دیدگاه خود را در کابل پرس? می نویسند در بسیاری از مواقع از ادبیات غیر بهداشتی در سخنان خود استفاده می کنند. این اشخاص، کابل پرس را به لجن کشیده اند و سطح گفتگوها را پایین آورده اند.

      بهترین شیوه برخورد با این قماش افراد بی اعتنایی است بر اساس کلام مجید که می فرماید:" و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما".

      تعجب می کنم که شما چرا گاهی با این افراد درگیر می شوید و به بحث و مناقشه می پردازید.

      جناب دولتشاهی، وارد گفتگو شدن با اشخاصی که عفت کلام را رعایت نمی کنند و به هیچ اصل و ارزشی پایبند نیستند و جز جفنگ گویی و هتاکی و سخنان بی پایه زدن و به این و آن توهین کردن کاری ندارند؛ به گمان من کسر شان برای شما است.

      البته این را هم بگویم که بنده اگر چه سعی می کنم از گفتن سخنان غیر بهداشتی یا بی سند و مدرک و غیر عقلانی بپرهیزم اما با این همه، ترجیح می دهم که سخنان خود را صریح و بی پرده با طرف مقابل خود در میان بگذاریم. از این رو، شما باید این را به حساب "تُرت بودن" من بگذارید نه چیز دیگر.

      پیروز باشید

    • حضرت قاضی زاده را سلام،
      خوشم آمد که گفته های تان را مقوله بندی کرده هریک را شماره بندی می کنید. روش خوبیست، مبارک تان باد!
      نخست استنطاق هایی از من کرده اید. تو گویی بنده با زیر سوال بردن انتقاد های شما از آقای مامون جرم عظیمی را مرتکب شده باشم. گفته اید که من درآغاز از مامون دفاع کرده ام و پس از آن که گویا اشکالات کارش را جناب شما گوشزد ساختید، بنده از پاسخ داده به پرسش شما طفره رفته و پاسخ را به مامون واگذار شده ام. از من خواسته اید که موقفم را روشن کنم چرا که یکی به میخ و یکی به نعل زدن فایده ندارد.
      مرد خدا، یگانه دفاع من از مامون این بود که شما او را وابسته به آی اس آی قلمداد کردید و من گفتم که چنین اتهامی پایه ندارد و نباید بدون سند به کسی اتهام بست. این را اگر شما دفاع بدانید هنوز هم پابرجاست و "گوشزد" های شما نمی تواند اتهام وارد کردن شما را ثابت و دفاع مرا درهم بشکند. میماند محتوای نوشتهء مامون که بنده تاکنون دران مورد اظهار نظر نکرده ام و دفاع از آنرا به مامون گذاشته ام. من که وکیل مدافع مامون نیستم. اگر گفته ام بدون سند اتهام نبندید، این حرف دفاع از یک اصل اخلاقی و حقوقی است نه دفاع از گفته ها و نوشتهء جناب مامون.
      شما از من پرسیده اید که آیا موضوع "تجزیهء افغانستان" در دوره یی که مامون ازان سخن می گوید مقرون به حقیقت است یا خیر؟ از نظر بنده از امکان بعید هم نیست. چرا که عملکرد مسعود دران سال ها با سناریویی که مامون ارائه می کند همخوانی های زیادی دارد. از جمله: چرا مسعود گذاشت که طالبان در کندز بمانند؟ از نگاه موقعیت طالبان در کندز مانند قطره یی بودند در بحری از دشمنان. چرا آنها می توانستند در کندز بمانند اما در شمالی مانده نمی توانستند؟ عقب جبههء طالبان در شمالی، کابل بود و کابل هم تا پشاور باز بود. یعنی طالبان هیچگونه مشکل رس رسانی و دفاع عقبی جبههء نداشتند. اما چرا مسعود پروان و کاپیسا را نگه کرده می توانست اما کندز را از دست داد. من خود بارها شاهد بودم که کندز در آستانهء سقوط قرار می گرفت اما از سوی مسعود امر عقب نشینی داده می شد. در آن وقت ها برایم سوال بود که چرا چنین است. چرا دفاع و بسیج همگانی برای مقابله با طالبان و برچیدن گلیم شان از شمال صورت نمی گیرد؟ و هزاران سوال دیگر. شطرنج با روش های غیر متعارف بازی می شد...
      حالا اگر سناریوی مامون مستند باشد، برخی از سوال های من نیز پاسخ می یابند. یعنی مسعود با کشاندن طالبان در شمال کار انقطاب افغانستان به دو قطب شمال و جنوب را درهم شکسته است. این که مسعود چه قیمتی را درین بازی از جیب مردم شمال پرداخته است پرسش دیگریست و این که در نهایت پرداختن این قیمت ضروری بوده است یا خیر، به تحلیل عمیقتری نیاز است.
      کوتاه سخن این که من در سناریوی مامون نکاتی را می یابم که تعبیر کننده و توجیه کنندهء بسیاری از مسایل دیگر است. اما این را می پذیرم که مامون برای به کرسی نشاندن ادعا هایش به تفصیل و استدلال به مراتب بیشتر ازین نیاز دارد. چرا که مساله بسیار حساس و مهم است. نباید درین بخش به استدلال های سرسری بپردازد. شاید چندین پاراگراف و سند دیگر نیاز باشد تا گفته هایش بیشتر پذیرفتنی شوند.
      بدین ترتیب حرف مامون برای من لاطائلات نبوده و پذیرفتن آن از روی خوش آمدن و بد آمدن نیست و پیداشدن "سروکله" ی من بستگی به دفاع از او ندارد. او خودش توانایی دفاع از خود را دارد و من هم کسی نیستم که برایم کس دیگری فکر کند و من از فکر او دفاع کنم. من حرف خود را دارم و سرو کله ام برای دفاع از حرف و باور خودم پیدا می شود نه دفاع از کس دیگر.
      تبصرهء بنده در مورد نویسنده بودن و چیره دست بودن مامون ربطی به بازگویی یِ به گفتهء خود تان "تحریف گری" هایش از سوی شما ندارد و ازهمینرو آنرا در پاراگراف جدا نوشته بودم. من از شما نخواسته ام که به خاطر چیره دست بودنش ادعا هایش را نیز بپذیرید. حالا من باید بپرسم که نویسنده بودن مامون را شما چرا با پذیرش ادعا هایش ربط داده اید؟
      من خواسته بودم بگویم که نویسنده یی چون مامون را بدین سادگی وابسته به آی اس آی خواندن بیحرمتی به قلم است و بیتفاوتی در برابر جامعه فرهنگی ما. یک شخصیت فرهنگی مانند مامون را که کار های بس مفیدی در عرصهء فرهنگ انجام داده است، با بیدردی و بیتفاوتی وابستهء یک سازمان استخباراتی که دشمن درجه یک مردم ماست خواندن، از نظر من نکوهیدنی است.
      در پاراگراف دیگری می نویسید که "هر آدم منصفی که از اوضاع آگاه باشد می داند که حرف های مامون در زمینه موضوع مورد بحث ما با عقل سلیم جور در نمی آید."
      شما را به خدا این گونه استدلال یک نوع استدلال کهنه که از آن بوی نظام کمونیستی می آید، نیست؟ آنها هم می گفتند هرکه نظام ما را نمی پذیرد کاسه لیس امپریالیزم است. مرد خدا، شما می خواهید بگویید که تنها سرو کلهء شما پر از مغز است و هرکسی که حرف شما را نپذیرد یا سرو کله ندارد یا هم سرو کله اش کاه پراست. حد اقل حرمت خوانندگان پیام تان را نگهدارید. شما می خواهید که یا حرف شما را بپذیرند یا با اتهام بی انصاف بودن، ناآگاه بودن و نداشتن عقل سلیم روبرو شوند. این را اتهام بخوانم یا توهین یاهردو؟
      آنچه شما "اشکالات متن و محتوی" در نوشتهء مامون عنوان می کنید یک سخن کلی و گنگ است. شما باید مشخصاً اشکال در متن و محتوی را نشان بدهید. البته معلومات تان از چگونگی روایت حدیث نیز غنیمت بزرگی است که می توانید روش های برگرفته از آن را در استدلال های تان به کار ببرید.
      من طرفدار آن خواهم بود اگر این اشکالات را به صورت مستدل بیان کنید. ما نوکر بادنجان استیم نه از مامون خان. اما متوجه باشید که مفاهیم و متون انتزاعی همیشه جای برای بحث و استدلال می داشته باشد و زیرسوال بردن همچو بحث هایی سبب انفصال آدمیزاد از انصاف و آگاهی نمی شود. بلی اگر مسایل مجرد مورد بحث باشد، منکر حقیقت کافر است... دو جمع دو مساوی چهار است، سنگ سخت است... هزاران نمونهء دیگر.
      بحث روی مسایل سیاسی، اجتماعی و تاریخی، بحث روی حقایق مجرد نیست. بلکه مسایلی اند انتزاعی و همیشه قابل بحث. ازینرو نباید به فکر تحمیل دیدگاه خود بردیگران باشید و مخالفین خود را بی انصاف و ناآگاه بدانید...
      بخش دوم پیام اخیر تان مبین آنست که شما با به تعویق انداختن انتقادات تا پایان کتاب مخالف استید. اشکالی ندارد. می توانید حرف های تان را بگویید. اما آنقدر ها هم که فکر می کنید آنچه را شما قابل نقد دانسته اید، قابل نقد نیست. تصور می کنم درخواست من به صبر کردن بیشتر از عجلهء شما حقیقت جویانه است. چرا که شما بنده بدون رد یا پذیرش گفته های مامون، با درنظرداشت حقایقی که نزد من بودند، می خواستم همهء حقایق را گفته های آقای مامون را جمع کرده روی آن دیدگاه خود را استوار کنم اما شما با چسپیدن به تنها یک فصل هم نوشتهء اورا لاطایلات می دانید و هم او را وابسته به آی اس آی. تصور می کنم اگر برای صدور یک حکم هرقدر حقایق بیشتر در اختیار داشته باشیم حکم ما منصفانه تر خواهد بود. می خواهم بدانم که معلومات شما از حدیث در مورد عجله در اصدار حکم چه فرمایش دارد؟
      این که شما با عرض بنده در پیوند با رواج ساختن ادبیات "بهداشتی" همنوا استید، هم خدا را شکر می گویم و هم از شما سپاسگذارم. اما این که من به آنها "سلام" نداده ام و با برخی از انها به استدلال پرداخته ام دلیلش این بوده است که آنها را جاهل ندانسته ام و تصور کرده که اگر زبان شان اصلاح شود سخن شان از شنیدن است. خدا کند با این توضیح از تعجب شما کاسته باشم.
      من به "ترت بودن" تان نه تنها احترام دارم بلکه آنرا می پسندم. اما امید است از "ترت" بی آب کردن و توهین کردن مردم جلوبگیرید. یعنی کسی را بی انصاف و نا آگاه نخوانید و با طعنهء "سروکله تان پیدا می شود" ترت گفتن را زهر هلاهل برای دوستان هم صحبت تان نسازید.
      سرفرازی تان تمنایم!

    • آقای مامون را از آن جاییکه من می شناسم عضویت حزب اسلامی گلبدین حکمتیار را داشت و بوسیله حکمتیار به سازمان استخبارات پاکستان معرفی شد و استخبارات پاکستان که دشمن شماره یک مسعود بود و تاکنون هست،باز نمی دانم آقای مامون با داشتن شناسنامه ی گلبدینی چگونه به دفاع از مسعود بر خواهد خواست، شاید زیر کاسه نیم کاسه ی دارد، چونکه فرد بسیار مشکوک است و چند طرفه کار می زند ، اگر مامون از مسعود دفاع کند، شخصیت مسعود را باید زیر سوال برد؟

    • من ازآنچه که قاضی زاده ترت گو دربرابر آقای عصر دولت شاهی ارائه کرده است این را درک کردم:
      قاضی زاده بزرگوار کسی نیست جزیکی ازجیره خوران دسترخوان برهان الدین ربانی که بی ادبیهای خودرا ترت گوئی وانتقاد دیگران را بالای خویش الفاظ غیر بهداشتی میداند.
      این کم ظرف مسلما ازدیار پنجشیر است که دربین پنجشیریزم مسعودی و سابقهء جیره خوری در دسترخوان ربانی گیرمانده است و حالا نمی داند که کدام یک را بردیگری ترجیح دهد او دررقابت های قبیلوی با مامون قرار گرفته است وترس دارد که برهان الدین ربانی ازجیره های که سالها به پدر محترم قاضی زاده صاحب ارزانی فرموده ازآن کم کند و آن را به مامون حواله کند. درغیر آن اگر این قاضی زاده صاحب اینقدر عالم قرآن وحدیث است بفرماید مانند مامون دریک میز گرد تلویویزیونی یا رادیوئی با وی مناظره کند وحقایق را که نزد خود قاضی زاده موجود است با شنونده گان وبیننده گان درمیان گذارد. درغیر آن فکر میکنم که آقای قاضی زاده فکر کرده است که چون مثل سیاف ربانی وصدیق چکری وچند مسخره دیگر چندتا حدیث را ازبرکرده وآنرا به رخ دیگران کشیده وبرای کوبیدن مخالف خویش ازآن استفاده میکند ودرعین زمان فکر کرده است که جز جیره خوران دسترخوان ربانی دیگر هیچکسی به علم حدیث آشنائی ندارد.

      با این عرایض نمیدانم که قاضی زاده صاحب مرا درلست کدام اشخاص قرار میدهند درلست جاهالان که باید برایم سلامی بزند یا درلست ترت گویان که پوست اش را درچرمگری شناخته ام

    • اقای کاکر،
      فکر نمی کنم قاضی زاده به جواب تان بپردازد. لااقل همین پیام تان را پاسخ نخواهد داد...

    • adabeyate ghayre behdashti???????? yani chi

      behdasht beshtar ba sehat wo weqaya wa az een qabeel gap ha sar wo kar darad

      adabeyate na motaaref ya adabeyate sakheeef ya az een qabel gap ha mesha estafada bord

      ya shayad man dorost na fahmedam ba har hal mamoon cheze nawesht wa rah ra baz gozasht ta degaran naqdash konand wa dar nehayat hade aqale haqeqat az labalaye gap wo goft ha ashkar shawad

      ok

    • جناب دولتشاهی،

      یک. من در نخستین پیامی که نوشتم احتمال جاسوس بودن رزاق مامون را مطرح کردم. البته مستمسک من در این باره چیزی بود که در هفته نامه پیام مجاهد ارگان نشراتی جبهه مقاومت مسعود به نشر رسیده بود. تا آن جا که من می دانم احمدشاه مسعود به شدت آن چه را که در پیام مجاهد در آن دوره منتشر می شد زیر نظر داشت و هرگز نمی خواست چرندیات در این هفته نامه به نشر برسد.

      بعلاوه، ادعای جاسوس بودن کسی را مطرح کردن آن هم در ارگان نشراتی مجاهدین افغانستان! موضوعی نیست که ساخته و پرداخته ذهن کارمندان پیام مجاهد بوده باشد. آیا این احتمال را نمی دهید که منابع مسعود به آن ها خبر جاسوس بودن رزاق مامون را فرستاده باشند؟

      شاید شما بگویید که این استدلال شما قوی نیست و نمی تواند ما را متقاعد کند. من از شما می پرسم آن چه رزاق مامون تا اکنون نوشته است برای خوانندگان کنجکاو تا چه حد متقاعد کننده است؟ استدلال های من راجع به جاسوس بودن وی همان قدر سست و بی تمکین است که ادعاهای وی راجع به طرح تجزیه افغانستان از سوی ایران در زمان مقاومت.

      شما می گویید که رزاق مامون نویسنده زبردستی است پس چه طور می تواند جاسوس آی اس آی باشد.

      من در پاسخ شما عرض می کنم: آیا نویسندگان و روزنامه نگاران - و حتا متفکران- بزرگ دنیا به شغل شریف جاسوسی سرگرم نبوده اند؟ نیازی نیست که من در این باره مثالی بزنم. اتفاقا میان روزنامه نگاری و جاسوسی شباهت های فراوانی وجود دارد.

      شاید آگاه باشید یا نباشید که احمد رشید روزنامه نگار و پژوهشگر سرشناس پاکستانی کسی بود که برای جبهه مقاومت به رهبری احمدشاه مسعود جاسوسی می کرد و پول هنگفت می گرفت. هر چند بعدها معلوم شد اطلاعات غلط را به مسعود می رساند چرا که دستیاران مسعود وقتی که این اطلاعات را به خارجی ها منتقل کرده بودند، خارجی ها گفته بودند که این اطلاعات، نادرست و غیر واقعی است..

      چه طور کسی دلش به وطن بسوزد و متعهد به ارزش و آرمان های میهنی باشد و ملاعمر وطن فروش و اجنبی پرست را شخصیتی "وطن پرست" معرفی کند؟ آیا این باعث نمی شود که این پرسش در ذهن ما خلجان کند که مامون چه انگیزه ای دارد در پس این حرف هایی که می زند؟

      دو. مامون سناریوی طرح تجزیه افغانستان را بدین صورت ترسیم می کند: سردار ناصری به مسعود تلفن می زند و می گوید که ما با پهلوان و ریش سفید به توافق رسیده ایم افغانستان را تجزیه کنیم! شما هم باید همکاری کنید. مسعود به محض این که این گپ را می شنود تنش به لرزه می افتد و متیقن می شود که ایرانی ها می خواهند افغانستان را تجزیه کنند و شاید تا چند روز دیگر این کار عملی شود. به همین خاطر به افراد اطلاعاتی اش دستور می دهد که به ملا خاکسار تماس بگیرند تا او نزد ملاعمر وطن دوست برود و به او بگوید که تا حالا ما ما بین خود می جنگیدم و از خود بودیم اما حالا دیگران می خواهند مداخله کنند ( یعنی تا حالا هیچ مداخله ای ا سوی پاکستان صورت نگرفته است!). پس بیا با هم یکی شویم و طرح تجزیه افغانستان را خنثی کنیم. الخ...

      نقدی که از نظر متن و محتوا بر نوشته مامون دارم به صورت بسیار فشرده بدین گونه است:

      ** آیا طرح تجزیه افغانستان به این سادگی شدنی بود؟

      ** طالبان که بر اکثریت مطلق ولایت های افغانستان حکمروایی داشتند و طبعا مخالف تجزیه بودند چرا در سناریویی که از سوی ایران طراحی شده بود در نظر گرفته نشده بودند؟. جالب است که پایتخت افغانستان که اکثریت فارسی زبان نشین دارد چرا از این معادله بیرون مانده است؟

      ** در این وسط مسعود چه کاره بود؟ اگر احمد شاه مسعود مخالفت سرسخت تجزیه افغانستان بود و ولایت های چندی را در زیر کنترل خود داشت؛ پس چرا تا این اندازه دستپاچه و وارخطا شده بود. آیا تجزیه افغانستان بدون در نظر گرفتن ولایت هایی همچون بامیان و پروان و کاپیسا ( که پنجشیر هم در ضمن پروان هست) و تخار و بدخشان ( طبعا فرماندهان بزرگ بدخشان بدون اجازه مسعود آب نمی خوردند و بیچاره ربانی در این وسط هیچ کاره بود) و... امکان تحقق می یافت. احمد شاه مسعود می توانست بسیار به آسانی بگوید که من با طرح شما مخالف هستم و هیچ خطری هم افغانستان را از ناحیه تجزیه شدن تهدید نمی کرد.

      ** قرار گزارش هایی که در آن زمان منتشر می شد عبدالرشید دوستم روابط بسیار خوبی با استخبارات پاکستان برقرار کرده بود ( در کتاب وحید مژده هم به چنین چیزی اشارت رفته است) و برهان الدین ربانی هم تا حدودی با استخبارات پاکستان رابطه داشت. آیا این دو شخص - مخصوصا پهلوان پنبه- می توانستند بدون این که استخبارات پاکستان به آن ها اجازه بدهد قدمی در راه اجرای طرح تجزیه افغانستان بردارند؟. این در حالی است که استخبارات پاکستان شدیدا مخالف تجزیه افغانستان در آن زمان بوده است.

      ** آیا احمد شاه مسعود نمی دانست که حتا اگر سناریوی تجزیه افغانستان عملی شود به مراتب بهتر است از این که چکمه های دژخیمان طالبی هزاران آدم بی گناه را در ولایت های شمالی خرد و خمیر کند و هزاران آدم را از زن و مرد و پیر وجوان به کام مرگ بفرستد؟ احمد شاه مسعود نسبت به سرنوشت مردمی که در کنارش می جنگیدند تا این اندازه بی اعتنا بود؟ آیا راه دادن طالبان به شما به خاطر جلوگیری از تجزیه (خیالی) افغانستان به مثابه پناه بردن از زیر چکک به زیر ناوه نبود؟

      ** آیا ایران قرار بود معجزه کند تا به هدف خود دائر بر تجزیه شدن افغانستان برسد؟ آیا شما نمونه ای از کشورهایی دارید که یکی دو پهلوان پنبه بنشینند و راجع به تجزیه شدنش تصمیم بگیرند و به همین سادگی گپ تمام شود؟

      سه. شما می گویید چرا قندز را احمدشاه مسعود نمی خواست تصرف کند. پاسخ به این پرسش سخیف خیلی ساده است: نمی توانست این کار را بکند.

      ولایت قندز از مراکز مهم و مرکزی القاعده و طالبان بود و فرماندهان ارشد این دو گروه در این ولایت مستقر بود. ملا دادالله و ملا فاضل از فرماندهان طالبان در این ولایت حضور داشتند. این دو فرمانده - مخصوصا ملا دادالله- هم از نظر شجاعت و هم از لحاظ آشنایی با فنون جنگی زبانزد خاص و عام بودند.

      اگر به یاد داشته باشید هنگامی که از برکت بی 52 امریکایی ها گلیم طالبان از همه ولایت های افغانستان برچیده شد، ولایت قندز آخرین ولایتی بود که سقوط کرد. حتما به یاد دارید مقاومت سرسختانه و جانانه افراد طالبان و القاعده را در قلعه جنگی که منجر به این شد که دوستم به کمک امریکایی ها دست به کشتار وسیع و بی رحمانه آن ها بزند.

      از آن گذشته، حضور قابل توجه پشتون ها در این ولایت هم مزید برعلت شد و باعث شد که طالبان بدون این که خطری از سوی مردم بومی متوجه شان باشد به مقاومت خود ادامه دهند.

      جالب است که شما از این که نیروهای مسعود ولایت قندز را تصرف نکردند تعجب می کنید، در حالی که این نیروها نه تنها نتوانستند قندز را تصرف کنند بلکه تخار را هم بعدا از دست دادند. آیا عقب نشینی اجباری نیروهای مسعود از تالقان هم به خاطر خنثا کردن سناریوی تجزیه افغانستان بود؟

      این که شما می خواهید جبهه شمال کابل را با جبهه تخار- قندز مقایسه کنید مرتکب اشتباه فاحش می شوید.

      شمال کابل پایگاه سنتی مسعود بود و چرسی های این منطقه - چه رسد به آدم های تندرستش- تا پای جان برای دفاع از وطن خود می جنگیدند. برای آن ها نجنگیدن مساوی بود به خودکشی دسته جمعی و تاراج شدن مال و ناموس شان چرا که آن ها پیش از این نتائج اشتباهات خود را مشاهده کرده بودند.

      اگر مسعود از شمال کابل دفاع نمی کرد چه چیزی برایش باقی می ماند؟

      ولی در قندز حضور ملیت های گوناگون و همچنین حضور فرماندهان قدرتمند محلی طالبی باعث شد که مسعود هرگز نتواند این ولایت را تصرف کند
      چهار. من فکر نمی کردم که شما از آدم های "نازک نارنجی" باشید که از شنیدن سخنان تلخ به آسانی آزرده شوند ولی حالا چنین فکر نمی کنم.

      به هر حال، از این که با شما باب گفتگو را باز کردم خوشوقتم.

    • آقای قاضی زاده، بازهم سلام!
      فکر می کنم بیشتر ازین صحبت های من با شما جنبهء خصوصی تر به خود می گیرد و بسیاری از مسایلی را که با یکدیگر در میان می گذاریم، یا تنها مورد علاقهء من و شماست و یا هم تنها ما ازان باخبریم و برای بسیاری ازخوانندگان روزمرهء کابلپرس مسایل نا آشنا بوده و نیاز به تفصیل و تشریح دارد. اگر آن مسایل را تشریح کنیم، مثنوی هفت من کاغذ می شود و اگر نگوییم، برای آنها گنگ خواهد بود. پس بهتر است از ادامهء این بحث صرفنظر کرده و اگر مایل باشید به گردراه که وبلاگ شخصی بنده است بیایید و آنجا پیام بگذارید. شاید آدرس گردراه را بلد باشید و اگر نباشید اینست:
      www.garderah.persianblog.ir
      واما تا آن وقت می خواهم چند نکته را خدمت تا عرض کنم.
      من و شما روی دو مساله تاکنون اختلاف داشته ایم. یکی اصول و روش برخورد با نوشته هایی از قبیل آنچه آقای مامون آورده اند و دیگر موضوع بحث نوشتهء آقای مامون.
      این روش برای من دیگر پذیرفتنی نیست که به جای بررسی موضوع یک نوشته، به دوسیه سازی یا دوسیه پالی در مورد صاحب نوشته بپردازیم و با کوبیدن تاپه برپیشانی صاحب نوشته، ارزش نوشته را پایین بیاوریم. به همین گونه هست موقف من در مورد کسانی که برایش مقام دست نیافتنی و مقدس قایل شوند و بدون در نظرداشت عمق و محتوای، به نوشته های شان جایگاه و مقام قایل شوند. یعنی نوشته ها را باید جدا دید و صاحبان شان را جدا. بحث ما روی "نقش ایران در رویداد های سی سال است". حالا اگر مامون درین مورد نوشته کند یا هرکس دیگری نباید با پیش کشیدن "علم رجال" به حدیث شناسی بپردازیم.
      در مورد موضوع مورد بحث مامون نیز من در جایگاه فردی که به اصطلاح خونم در کف دستم تا سال 1377 در داخل افغانستان بودم و پس ازان نیز تا سال 2001 در پشاور به سربرده و سرنوشتم مردم و کشورم با گام به گام تعقیب کرده ام، حرف هایی دارم و دیدگاه هایی که تا منطق قوی نیابم سر به پذیرش هرتوجیه و تعبیری خم نخواهم کرد. بحثی که مامون پیش کشیده است، از نظر من، جان دارد و با بسیاری از رویداد ها همخوان است.
      من چگونگی مقاومت مردم شمالی در برابر لشکر طالب را از همان روی پنجشنبه 25 میزان سال 1375که طالبان کابل را گرفتند، شاهد بودم و می دانم مردم از چه دوزخ هایی عبور کردند. مردم شمالی بار بار تنها زندگی شان در معرض معاملات قرار گرفت...
      مسعود هرگز مردم شمالی را درک نکرد. او مصروف بازی شطرنج خودش بود. او به افغانستان فکر می کرد و هرگز به تخار و پنجشیر و پروان و شمالی به مثابهء هویت های تاریخی و جغرافیایی فکر نمی کرد. این کار خوب بود یا بد بود، مفید بود یا مضر، این را تاریخ ثابت می کند. اگر ما افغانستان را خانهء مشترک خود بدانیم، کار مسعود درست بود. اگر فکر کنیم که این این کشور متشکل از جزیره های مختلفی است که هر جزیره سرنوشت تاریخی مشخصی دارد و باید مسعود به یکی دو جزیره فکر می کرد، دران صورت کار مسعود به درد هیچکسی نمی خورد. مردم جنوب نمی پذیرفتندش و به مردم شمال او فکر نمی کرد. منظورم این است که خوبی و بدی کار مسعود را چگونگی پهلو گرفتن سرنوشت نهایی مردم افغانستان معین می سازد. بنابران من ازان تشویش ندارم که با افشا شدن راز های پشت پرده در دوران مقاومت و جهاد مقام مسعود چه شکلی می گیرد. وانگهی من مسعود را دوست دارم که تصور می کنم فرد مفید به کشور و سرنوشت آن بوده است و اگر ثابت شود که چنین نیست، بگذار نباشد. مسعود عزیز است به خاطری که او را وفادار به مردم و کشور می دانیم و اگر این ارزش در او نباشد دیگر عزیز هم نخواهد ماند.
      من دلایل زیادی دارم که نشان می دهد مسعود هرگز نخواسته است کار بسیج همگانی در برابر طالبان را سر و سامان بدهد. چرا که هرگونه تشکل سیاسی دران زمان تنها در محور شمال میماند و این کار به رویارویی با جنوب می انجامید. مسعود تلاش زیادی می کرد تا قوماندان های جنوب در شورای متحد بیایند و بمانند. او به خوبی می دانست که این قوماندان ها هرگز چنانچه باید در برابر طالبان نه سرجنگ را دارند و نه هم توانایی آنرا. اما بازهم آنها را در کنار خود نگه میداشت. حتی اگر برنامهء تجزیه یی از سوی ایران در کار هم نمی بود، افغانستان بالقوه مساعد به تجزیه بود. اما مسعود با شکستاندن و تضعیف آنچه "اتحاد شمال" نامیده می شد تلاش داشت تا از تمرکز لنگر اختلاف میان شمال و جنوب بکاهد. درین کار بیشتر از ایران پاکستان تلاش در تجزیه داشته است. پاکستان و ملاعمر تجزیه به نفع ایران را مخالف بودند اما اگر تجزیه به نفع و فرمان پاکستان می بود، آنها ابایی از تطبیقش نداشتند.

      درین میان تنها مسعود است که در میان دو دیو می جنگد، تا هم خود را نگهدارد، هم کشور را. هم با دوستم و خلیلی پیوند اشته باشد و هم با حاجی قدیر و استاد سیاف. هم علناً در برابر ایران نایستد و هم با پاکستان بجنگد. این کار از حد توان یک انسان عادی برون بود...
      پس به باور من کتاب ها و نوشته هایی از نوع آنچه آقای مامون می نویسند، رخنه ییست به سوی همین راز های سر به مهر و صندوقچه های اسرار. بگذار این مسایل به بحث کشیده شود. بگذار مسایل از زوایای مختلف دیده شود.
      البته اتهامی که شما پافشاری دارید پذیرفته شود، همه حدس و گمان است. زمانی که مامون در بی بی سی کار می کرد و متهم به همکاری آی اس آی می شود او در پشاور کار می کرد نه در پنجشیر. اگر او جاسوس آی اس آی می شد باید در پنجشیر می بود نه در پشاور.
      از شما خواهش می کنم که اگر به کسی اتهام وارد می کنید باید با شخصیت و هویت اصلی تان پیام بنویسید. شما به یک شخصیت حقوقی از یک نام مستعار پیام می نویسید. شما باید اتهام تان را ثابت کنید ورنه مفتری استید و افترا جرم است.
      اگر خواستید پاسخ بنویسید، در گرد راه بنویسید. چرا که به زودی مقاله در آرشیف کابلپرس می رود و دیگر کسی آنرا نخواهد خواند.
      بهروز باشید.

      یک نوشتهء جدی مانند نوشتهء مامون را به جای بررسی موضوع آن،

    • آقای قاضی زاده، بازهم سلام!
      فکر می کنم بیشتر ازین صحبت های من با شما جنبهء خصوصی تر به خود می گیرد و بسیاری از مسایلی را که با یکدیگر در میان می گذاریم، یا تنها مورد علاقهء من و شماست و یا هم تنها ما ازان باخبریم و برای بسیاری ازخوانندگان روزمرهء کابلپرس مسایل نا آشنا بوده و نیاز به تفصیل و تشریح دارد. اگر آن مسایل را تشریح کنیم، مثنوی هفت من کاغذ می شود و اگر نگوییم، برای آنها گنگ خواهد بود. پس بهتر است از ادامهء این بحث صرفنظر کرده و اگر مایل باشید به گردراه که وبلاگ شخصی بنده است بیایید و آنجا پیام بگذارید. شاید آدرس گردراه را بلد باشید و اگر نباشید اینست:
      www.garderah.persianblog.ir
      واما تا آن وقت می خواهم چند نکته را خدمت تا عرض کنم.
      من و شما روی دو مساله تاکنون اختلاف داشته ایم. یکی اصول و روش برخورد با نوشته هایی از قبیل آنچه آقای مامون آورده اند و دیگر موضوع بحث نوشتهء آقای مامون.
      این روش برای من دیگر پذیرفتنی نیست که به جای بررسی موضوع یک نوشته، به دوسیه سازی یا دوسیه پالی در مورد صاحب نوشته بپردازیم و با کوبیدن تاپه برپیشانی صاحب نوشته، ارزش نوشته را پایین بیاوریم. به همین گونه هست موقف من در مورد کسانی که برایش مقام دست نیافتنی و مقدس قایل شوند و بدون در نظرداشت عمق و محتوای، به نوشته های شان جایگاه و مقام قایل شوند. یعنی نوشته ها را باید جدا دید و صاحبان شان را جدا. بحث ما روی "نقش ایران در رویداد های سی سال است". حالا اگر مامون درین مورد نوشته کند یا هرکس دیگری نباید با پیش کشیدن "علم رجال" به حدیث شناسی بپردازیم.
      در مورد موضوع مورد بحث مامون نیز من در جایگاه فردی که به اصطلاح خونم در کف دستم تا سال 1377 در داخل افغانستان بودم و پس ازان نیز تا سال 2001 در پشاور به سربرده و سرنوشتم مردم و کشورم با گام به گام تعقیب کرده ام، حرف هایی دارم و دیدگاه هایی که تا منطق قوی نیابم سر به پذیرش هرتوجیه و تعبیری خم نخواهم کرد. بحثی که مامون پیش کشیده است، از نظر من، جان دارد و با بسیاری از رویداد ها همخوان است.
      من چگونگی مقاومت مردم شمالی در برابر لشکر طالب را از همان روی پنجشنبه 25 میزان سال 1375که طالبان کابل را گرفتند، شاهد بودم و می دانم مردم از چه دوزخ هایی عبور کردند. مردم شمالی بار بار تنها زندگی شان در معرض معاملات قرار گرفت...
      مسعود هرگز مردم شمالی را درک نکرد. او مصروف بازی شطرنج خودش بود. او به افغانستان فکر می کرد و هرگز به تخار و پنجشیر و پروان و شمالی به مثابهء هویت های تاریخی و جغرافیایی فکر نمی کرد. این کار خوب بود یا بد بود، مفید بود یا مضر، این را تاریخ ثابت می کند. اگر ما افغانستان را خانهء مشترک خود بدانیم، کار مسعود درست بود. اگر فکر کنیم که این این کشور متشکل از جزیره های مختلفی است که هر جزیره سرنوشت تاریخی مشخصی دارد و باید مسعود به یکی دو جزیره فکر می کرد، دران صورت کار مسعود به درد هیچکسی نمی خورد. مردم جنوب نمی پذیرفتندش و به مردم شمال او فکر نمی کرد. منظورم این است که خوبی و بدی کار مسعود را چگونگی پهلو گرفتن سرنوشت نهایی مردم افغانستان معین می سازد. بنابران من ازان تشویش ندارم که با افشا شدن راز های پشت پرده در دوران مقاومت و جهاد مقام مسعود چه شکلی می گیرد. وانگهی من مسعود را دوست دارم که تصور می کنم فرد مفید به کشور و سرنوشت آن بوده است و اگر ثابت شود که چنین نیست، بگذار نباشد. مسعود عزیز است به خاطری که او را وفادار به مردم و کشور می دانیم و اگر این ارزش در او نباشد دیگر عزیز هم نخواهد ماند.
      من دلایل زیادی دارم که نشان می دهد مسعود هرگز نخواسته است کار بسیج همگانی در برابر طالبان را سر و سامان بدهد. چرا که هرگونه تشکل سیاسی دران زمان تنها در محور شمال میماند و این کار به رویارویی با جنوب می انجامید. مسعود تلاش زیادی می کرد تا قوماندان های جنوب در شورای متحد بیایند و بمانند. او به خوبی می دانست که این قوماندان ها هرگز چنانچه باید در برابر طالبان نه سرجنگ را دارند و نه هم توانایی آنرا. اما بازهم آنها را در کنار خود نگه میداشت. حتی اگر برنامهء تجزیه یی از سوی ایران در کار هم نمی بود، افغانستان بالقوه مساعد به تجزیه بود. اما مسعود با شکستاندن و تضعیف آنچه "اتحاد شمال" نامیده می شد تلاش داشت تا از تمرکز لنگر اختلاف میان شمال و جنوب بکاهد. درین کار بیشتر از ایران پاکستان تلاش در تجزیه داشته است. پاکستان و ملاعمر تجزیه به نفع ایران را مخالف بودند اما اگر تجزیه به نفع و فرمان پاکستان می بود، آنها ابایی از تطبیقش نداشتند.

      درین میان تنها مسعود است که در میان دو دیو می جنگد، تا هم خود را نگهدارد، هم کشور را. هم با دوستم و خلیلی پیوند اشته باشد و هم با حاجی قدیر و استاد سیاف. هم علناً در برابر ایران نایستد و هم با پاکستان بجنگد. این کار از حد توان یک انسان عادی برون بود...
      پس به باور من کتاب ها و نوشته هایی از نوع آنچه آقای مامون می نویسند، رخنه ییست به سوی همین راز های سر به مهر و صندوقچه های اسرار. بگذار این مسایل به بحث کشیده شود. بگذار مسایل از زوایای مختلف دیده شود.
      البته اتهامی که شما پافشاری دارید پذیرفته شود، همه حدس و گمان است. زمانی که مامون در بی بی سی کار می کرد و متهم به همکاری آی اس آی می شود او در پشاور کار می کرد نه در پنجشیر. اگر او جاسوس آی اس آی می شد باید در پنجشیر می بود نه در پشاور.
      از شما خواهش می کنم که اگر به کسی اتهام وارد می کنید باید با شخصیت و هویت اصلی تان پیام بنویسید. شما به یک شخصیت حقوقی از یک نام مستعار پیام می نویسید. شما باید اتهام تان را ثابت کنید ورنه مفتری استید و افترا جرم است.
      اگر خواستید پاسخ بنویسید، در گرد راه بنویسید. چرا که به زودی مقاله در آرشیف کابلپرس می رود و دیگر کسی آنرا نخواهد خواند.

      بهروز باشید.

  • باسلام خدمت خوانندگان سایت خوب کابل پرس?. اما در باره این نوشته این آقاخدمت شما دوستان عرض کنم ، همانطورکه شما هم مانند اینجانب دراخبار خوانده یا شنیده باشید قرار برآورد و تحقیق که در وطن ما صورت گرفته است نزدیک به شصت فیصد مردم مظلوم و رنج کشیده افغانستان دچار بیماری های روانی و مهمترازهمه افسردگی شدید هستند که صدالبته یکی ازمهمترین عوامل این بیماری ها جنگ های خانمانسوز میباشد، که بازهم باید بگوییم صدالبته عامل این جنگ ها هم همین به اصطلاح جنگ سالاران وامثال ( شخص رزاق مامون) میباشد.
    حال ما ملت رنج کشیده افسرده بعدازاین همه مصیبت باید حالت دست و مورد ریشخند این جاسوسک چند جانبه قراربگیریم؟ باطلب بخشش ازمردم دردمند،مصیبت دیده ولی با شعورافغانستان، من از این جاسوسک میپرسم آیا تواین ملت را دیوانه فرض کردی که میخواهی بااین جفنگیات ونوشته های مضحک آنهارا بازی بدهی؟... آیا میخواهی خودات را با این سیاه نوشته ها غصل بدهی یا که اربابانت را میخواهی ازگور متعفن شان کشیده وافکار پوچ شانرا مثل زباله بازیافت نمایی؟؟... جاسوسک رزاق مامون میدانی دراسلام چند نوع غصل است ولی امثال تو انسان ها آلوده هیچگاه پاک نمیشوید چراکه درتعاریف فن جاسوسی آمده یک جاسوس به ناموس خودش هم نباید پایبند باشد. بااین توصف توچطوربه خودات حق میدهی اسم خودرا نویسنده یا .... بگذاری. راستی چقدر دروغ سازمانی گفتی درگذشته ای پرازخیانتت؟ آیا تو سابقه ای ننگین ات راانکار میکنی؟ مگرخودات نمیگویی که دراستخبارات مسعود کارمیکردی؟ حال با چه توهم آمدی تاریخ نگاری میکنی میخواهی افکارمالیخولیایی مسعود را غصل بدهی یا اینکه برای طالب جنایتکار نشخوار میکنی؟...
    تو وهمه ای جاسوسک هاباید بدانید که ملت فهمیده افغانستان هیچ وقت خیانت وجنایت های که شما درحق همه قومیت های ساکن افغانستان رواداشتید فراموش نمیکند ودیگر باید به تو یادآورشوم که هیچ جاسوسی تابه امروزنبوده ونخواهد بود که زندگی شرافتمندانه داشته باشد بنابرین توهم ازاین قاعده بیرون نیستی وتو یک دروغگویی بیش نیستی. پس بااین اوصاف تو نه تنها یک نویسنده باشرف نیستی بلکه یک دروغگویی کم هوش وموهوم هستی .چرا؟ حال فقط یک قسمت از نوشته ای پرازدروغ ات را مرور میکنیم، نوشتی که مردم شمال از مظالم افراد دوستم به ستوه آمده بودند این درست که افراد دوستم ظلم کردند به مردم شمال، اما! آیا دست به قتل عام مردم هزاره یا پشتون،تاجیک زده بودند؟... آیا تو انکارمیکنی که وقتی طالبان با نقشه وهمکاری مسعود جنایت کاروارد مزارشریف شدند چندین هزار مردم بیگناه شهررا بشمول بیشترازقوم هزاره و...را قتل عام کردند.
    نتیجه میگیریم که مسعود جانی درقتل عام مردم بیگناه شمال بدست طالبان فصیل شده دوران جاهلیت دست داشته. خداوند مردم افغانستان راشاید دشمنان زیادی داده باشد ولی فراموش نکنیم که خودش درکتاب آسمانی خویش میگوید(ما دشمنان شمارااز کم هوش ترین آدم هاقرار دادیم تا خود ایشان خویشتن رسوا نمایند) جاسوسک مسعود تابحال اگر با اکراه مسعود را لعنت میگفتم ازاین به بعد باخاطر آسوده خودم و همه ملت افغانستان مخصوصا مردم داغدار شمال دیگر ولایات اعم از ازبک و هزاره وتاجیک و پشتون.... روزی صدبار نفرین و لعن به روح جهنمی مسعود میفرستیم. جاسوسک مسعود آمدی که خودت را بزرگ کنی وخواستی پرده ازراز کشته شدن نه نفردیپلمات ارباب قدیم ات ایران پرده دری کنی و در کاسه گدایی ات دال پاکستانی ببینی و مسعود را یک منزل از تهی جهنم بالا بکشی نه تنهااینطور نشد بلکه خودت راهم دربرابر دیدگان پرازسوال مردم افغانستان احساس خواهی کرد اگرچه اربابانت به زباله دان تاریخ پیوستن تو باید حالا زنده باشی تا به تعداد نفرین کنندگان روح مسعود و مسعودیان اضافه شود.

    • چقدر جالب است کسیکه در باره ی غسل در اسلام می گوید، غسل را به "ص" می نویسد... ما نمی دانیم که گپ رزاق مامون باور کنیم و یا از نطر دهنده ها را؟؟؟؟؟؟

    • پنحشنبه عزیز ! به واقعیت گپ ها زیاد است و هر کی گپی دارد . انسان عاقل آنست که گپ عقل و وجدان خود را بپذیرد . نادانسته پشت این یا آن رفتن در شرایط امروز از بیخ و بن غلط است .

    • مزاری عزیز! تشکر از نظرتان!
      من شاید تا اندازه ی فکرم کار کند... تا جاییکه از مردم افغانستان تجربه دارم، می گویم... یک وقتی طالبان به شمال نزدیک شدند و من در حالیکه نوجوان بودم خوب متوجه بعضی گپ ها بودم... بعضی قومندان های جهادی در قرارگاه شان چند دانه بیرق داشتند. به مجردیکه خبر آمد آمد طالب می شد؛ بیرق طالب را بلند می کردند و وقتی می دیدند که نیروی های احمد شاه مسعود نزدیک می شد بیرق دولت اسلامی بلند می شد و اگر جنرال دوستم زور می شد باز بیرق جنبش بلند می شد. ما در آن وقت خوب آن قومندان ها را شناخته بودیم. حال در بین افغانستانی ها تاپه یا به اصطلاح لیبل های مختلف وجود دارند. اگر کسی چیزی برای گفتن داشته باشد، چند نوع تاپه زده می شود. اول جاسوس و آنهم از چند جا: جاسوس امریکا، جاسوس پاکستان، جاسوس ایران، جاسوس روسیه؛ یا می گویند کافر شده، یا هم می گویند فاشیست است. این گپ ها معمول شده میان افغانستانی ها. من مطمین استم که اگر چیزی بنویسم به من هم همان تاپه ها را می زنند در حالیکه در زمان جنگ سنم بسیار پایین بود و در زمان اوایل حکومت کرزی دانشجو بودم و بعد افغانستان را ترک کردم... حالا در بحث های سیاسی اجتماعی بالاترین منطقی را که در رد یک مقال ارایه می کنند همان برچسپ جاسوس بودن است. در حالیکه اگر همان نبشته و یا پژوهش خوب بررسی شود، راه های دیگری وجود دارند تا رد گردد. ولی می دانم همانطوری که گفته شده که اضافه تر از 60% مردم افغانستان از بیماری های شدید روانی رنج می برند، گناه شان نیست؛ البته افغانستانی های که در غرب زندگی می کنند، از این بیماری مبرا نیستند، البته یک تعداد شان... وگرنه اینقدر دو دشنام چرا... اگر از روی احساسات گپ بزنیم از منطق بحث بیرون می شویم و نتیجه اش دو دشنام است که به هیچ انسان که دست به قلم می زند، زیبنده نیست. یک نکته دیگر اینکه؛ بالای گپ های کسانی دقیق می شوم که از آدرس مشخص، با نام مشخص و بالاخره از منابع مشخص گپ می زنند... نه از افراد گم نام

    • بنجشنبه جان برايت عرض كنم كه اين عزيزانيكه به كفته شما دو ميزنند انها كار هاى سخت دارند وو قت براى نوشتن و فكركردن ندارند وبدين لحاظ زحمت خودرا اسان ساخته به نام مستعار يك جند كلمه مينويسند و تمام احساسات خودرا از طريق جند كلمه ابراز ميكنند.وكرنه همين افراد افراد بسيار لايق و دانا هستند و توان نوشتن هاى خيلى عالى را دارند.ولى بهتر است كه عفت قلم را بداريم.

  • ااولترازهمه خدمت آقایان قاضی زاده ویاسا باکمال احترام باید عرض کنم که یک وقت کدام هموطن ازبک را محتسب پرسان کرد که نامت چیست؟ آن مرد که نامش الله بردی خوجه ئین بود وکمی لکنت زبان هم داشت بمجرد اینکه گفت الله محتسب او را به اندازه ای شلاق کاری کرد که مرد از الله گفتن ماند. تا اینکه کدام هرد دیگری که ازهمان روستا بود ازراه میگذشت چشمش به این حالت زار افتید وترسیده ترسیده خودرا به محتسب شلاق بدست نزدیک ساخت واز او پرسید که محتسب صاحب بزرگوار اجازه است که پرسان کنم که جرم این مرد چی بود که اورا به این حال رساندی؟
    محتسب گفت: او دعوای خدائی کرده است ومیگوید نامم الله است. آن مرد به حماقت محتسب خندید وگفت جناب محتسب نام من این بیچاره را میشناسم اوهیچگاهی دعوای خدائی نمیکند بلکه نامش الا بردی خوجه ایین است. محتسب وقتیکه به کار احمقانه ای خود پی برده بود خیلی خجالت شد وازمرد معذرت خواسته وبا خود عهد کرد که دیگر مردم را بگذارد که تا آخر کلامش را تمام کند.
    حالا با این قصه ای مختصر من هیچ ندانستم که شما اقایان قاضی زاده ویاسا درحالیکه سخنان آقای رزاق مامون تکمیل نشده است چرا وی را زیر بمباران خویش قرار داده اید؟
    نشود که کدام یکی از بستگان فامیلی تان نامش درین دوسیه ها باشد که با ایران اطلاعات محرم مسعود را میداده است وشما ازناحیه آن تشویش دارید ورنه اینقدر بی حوصله گی شما سوال برانگیز است که یکی قاضی زاده ودیگر یاسا بدون سنده قوی فقط وفقط به دشنام وتوهین رو آورده اید که بیانگر میزان تحمل وتربیهء فامیلی وظرفیت های معنوی شماست . اگر شما اینقدر مانند مامون جاسوس نیستید وخودرا نسبت به او ذی حق میدانید بفرمائید از آدرس های معلوم ومشخصی خویش وارد میدان شوید تا مردم به حقانیت شما ی ببرند که شما عالی جنابان کس هستید.
    موضوع لعن فرستادن به مسعود ازجانبق یاسا شاید بتواند تعدادی را خوش سازد اما اگر این لعن فرستادن ها ازسنخ همان لعن های باشد که ایرانی به عمر وعثمان وابوبکر میفرستند آنوقت خط فکری واعتقادی اقای یاسا معلوم میشود که کسی به اصحاب پیامبر لعن بفرستد به کسان دیگر باید خیلی آسانتر وسهل ترلعن میفرستد واین کار هیچ موثریتی ندارد جز اینکه به نفع هوا داران مسعود تمام شود.
    اگر اقای یاسا با این کلمات توهین امیز خویش از ورای چادری خواسته اند عقده گشائی کنند اینکار نه تنها مامون را خورد نمی سازد بلکه برعکس بر اعتبار او می افزاید.
    بناء من با تمام اختلافات که با بسیاری از پیامگزاران دارم اما دریک موضوع می توانم ب بسیاریها موافق باشم که دشنام زدن و توهین کردن مردم ازآدرس های نامعلوم نه شهامت است ونه هم غیرت ونه هم شرافت ونه هم عزت .
    وهیچ وقتی دشنام دهنده با چنین رفتار وسلوک غیراخلاقی نمی تواند طرف مقابل را مجاب سازد بلکه طوریکه قبلا عرض کردم این کاربرعکس براعتبار ونفوذ نویسنده می افزاید.
    واما درباره ای آنچه که آقای مامون درباره ای مسعود نوشته است باید بگویم که هنوز خیلی وقت است که ما به حقایق پشت پرده ای که تاکنون از انظار پنهان مانده است پی بریم.. درمجموع آنچه که اقای عصردولت شاهی نوشته است باید به نویسنده موقع بدهیم که این اقای مامون چه میخواهد بگوید. حوادث دردناک که درزمان طالبان چه درمزار ویا سایر ولایات رخ داده به هیچ صورتی نمیتواند یکطرف را تبرئه وطرف دیگررا محکوم کند. اگرهموطنان هزاره با این تبلیغات وسیع که درباره نسل کشی هزاره ها درمزار ویاسایر ولایات به راه انداخته اند دیگران نیز ازظلم وقساوت وتجاوز به نوامیس مردم توسط جنگ سالاران ممسلح وملیشه ای بقایای رژیم نجیب دارند آنطرف نیز سند موجود است. همین اقایان که ضد اتن ملی ودغه وغیر اینجا قلم فرسائی میکنند بستگان شان وجنگ سالاران مربوط به قوم شان متهم به جنایات جنگی وتصفیه نژدادی پشتونهای مناطق شمال میباشند.
    پس تامی توانید به خونسردی با قضایا برخورد کنید وبنا به مثل مشهور: آب را نادیده موزه ها را ازپا نکشید!

  • دوستان در مورد این خبر چه نظر دارند؟
    چگونه ایران سبب می شود که حقوق فارسی زبانان کشور و به ویژه هراتیان غارت شود. یعنی چه کسی بهانه فراهم می کند و چه کسی درین گیر ودار، متضرر می شود؟

    http://afghanpaper.com/nbody.p...

    • با عرض سلام برای تمام دوستان من همیشه پیام های دوستان را در سایت کابل پرس? میخوانم اما نمیدانم که این اقایان که هر کدامشان خودرا نابغه فکر میکنند و نظریات خود را در پای مطالب دوستان میگذارند جرا در پرده های تلویزن نمیروند و سخنان خود را بیان نمیکنند من در این جا از کدام نویسنده طرفداری نمیکنم بکذارید که اخر کتاب اقای مامون چی میشود اما این نظر دادن های شما پیش از وقت است یک متل است میگوید آهو را نزده میگوی که قیمت ان چند است اقای قاضی زاده و دیگرا دوستان شما بناحق فکر خود را خراب میکنید تا جای که من این کتاب اقای مامون را مطالعه نمود بسیار دقیق و درست بوده است و از شما خواهش میکنم اگر نابغه زمان استیت بروید در پرده های تلویزن و نظر یات خود را بیان کنید در شرایط فعلی افغانستان به پدر پدر مامون سلام که بسیار زیاد از اسناد را در این کتاب افشا کرده است اگر شما جرت این کار را دارید به مثل اقای مامون بروید در پرده تلویزون صحبت کنید در غیر ان بکذارید که کتاب ختم شود و بعدآ هر قدر نظر دارید بدهید و این کمنت های شما افکار عامه را خرچه دار میسازد امروز در این سایت را دشمنان افغانستان هم مطالعه میکنند و بسیار جای افسوس است که افغانهای ما هنوز هم در فکر این استن که جی طور یک دیگر را مورد حمله قرار بدهیم در دیگر کشور ها اگر کسی حقایق را بیان میکنند مثل ما وشما واری برسریک دیگر نمیکوبند اگر شما بخواهید یا نخواهید مامون این کتاب را نشر میکند و بسیار از حقایف تا بحال افشاشده و خواهد شد بکذارید که کتاب تمام شود در فکر این باشید که جی رقم وطن را از این کشمکش خلاص کنیم
      با احترام
      برادر کوجک شما
      عبدل مقیم فاروقی

    • آقای مامون را از آن جاییکه من می شناسم عضویت حزب اسلامی گلبدین حکمتیار را داشت و بوسیله حکمتیار به سازمان استخبارات پاکستان معرفی شد و استخبارات پاکستان که دشمن شماره یک مسعود بود و تاکنون هست،باز نمی دانم آقای مامون با داشتن شناسنامه ی گلبدینی چگونه به دفاع از مسعود بر خواهد خواست، شاید زیر کاسه نیم کاسه ی دارد، چونکه فرد بسیار مشکوک است و چند طرفه کار می زند ، اگر مامون از مسعود دفاع کند، شخصیت مسعود را باید زیر سوال برد؟

  • زمان از بطن خود حقايق را بيرون ميكشد.دارد جلو صاف ها از اب بيرون ميشود. تا امروز ما همه يكطرفه فكر ميكرديم. من متيقن بودم كه ديبلوماتهاى ايرانى را طالبان كشته است.در حاليكه نفر مخصوص خودشان اين كارا كرده است.بس مسعود بايك دوست بدل و هم تقلب كار مواجه بوده است. افرين به هوشيارى مسعود كه فريب ايران و نيرنك دوست نما هارا نخورده و به انها باور نكرده است.ايران هم ما نند با كستان بشتيبان طالبان و قبيله بوده است.و ميخواسته كه ديكران را اغفال كند.
    ميدانستيم كه ايران هميشه دمباله رو با كستان بود و براى با كستان مشكلى بميان نمياورد و ظيفه فتنه كرى را داشت.من به تحقيقات رزاق ماموند صد درصد باور دارم كه او حقايق را كشف كرده است واو در عمق مثله دخيل است.اين حقايق تكان دهنده است اين يك جرخش 180 درجه يي است.بما هم رنج اور است كه ما تا حال غلط فكر كرده بوديم.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس