صفحه نخست > دیدگاه > زندگی نامه سید جمال الدین افغانی

زندگی نامه سید جمال الدین افغانی

نویسنده: دکتر محمد عماره/ برگردان: مهران موحد/ پرداختن به علوم فلسفی و منطق و کلام از سده ها پیش، مساله ای آشنا و شناخته شده در نصاب آموزشی مسلمانان بوده است. از نیمه دوم قرن نخست هجری، مسلمانان به دانش های مزبور رغبت نشان می داده اند. در قرن دوم هجری، دانش های یاد شده توانستند در میان مسلمانان جا بیفتند و جایگاه مناسب خود را در محافل علمی مسلمانان پیدا کنند به ویژه پس از آن که جریان ترجمه علوم فلسفی از زبان های دیگر به زبان عربی در عصر مامون عباسی (170- 218 هجری- 786- 833 میلادی) رواج و رونق خاصی یافت.
مهران موحد
جمعه 3 دسامبر 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

بخش اول | بخش دوم

بدین گونه روشن می شود که اتهام ایرانی و شیعی بودن ایشان نیرنگ و توطئه ای بود که دستگاه شاه ایران برساخت و آن «سند» را هم که ادعا می کرد جمال الدین افغانی از ایران و پیرو مذهب تشیع است جعل کرد تا بدین وسیله جمال الدین را در دستگاه عثمانی منفور بسازد تا آن ها به دولت ایران تسلیمش کنند تا او را در برابر کشته شدن ناصرالدین شاه به قصاص برسانند. از سوی دیگر، دشمنان سید جمال در پایتخت عثمانی از این فرصت پیش آمده به بهترین شیوه استفاده کردند تا جامعه سنی مذهبِ دشمن ایران را برضد وی برشورانند.

زندگی نامه سید جمال الدین افغانی

بخش دوم

نویسنده: دکتر محمد عماره

برگردان: مهران موحد

  • 3-آن عده از پژوهشگران و نویسندگانی که معتقد به شیعی بودن سید و خانواده اش هستند می گویند که وی کسی است که علاقه فراوانی به بحث های فلسفی و کلامی از خود نشان می داده است و سال های چندی را سرگرم فراگیری علوم فلسفی بوده و در زمینه منطق و علم کلام تبحر و آگاهی خاصی داشته است. این عده از پژوهشگران و نویسندگان می افزایند که اشتغال به دانش های فلسفی و کلام و منطق در عصر سید جمال تنها در حوزه های علمیه شیعی طرفدارانی داشته است. این در حالی است که محافل علمی و نهادهای آموزشی اهل تسنن، دانشجویان را به تبحر در حدیث و تفسیر و زبان و ادبیات ترغیب می کرده است- جدای از این که به آموزش فقه و اصول آن به دانشجویان می پرداخته است.

در پاسخ به این استدلال باید گفت: پرداختن به علوم فلسفی و منطق و کلام از سده ها پیش، مساله ای آشنا و شناخته شده در نصاب آموزشی مسلمانان بوده است. از نیمه دوم قرن نخست هجری، مسلمانان به دانش های مزبور رغبت نشان می داده اند. در قرن دوم هجری، دانش های یاد شده توانستند در میان مسلمانان جا بیفتند و جایگاه مناسب خود را در محافل علمی مسلمانان پیدا کنند به ویژه پس از آن که جریان ترجمه علوم فلسفی از زبان های دیگر به زبان عربی در عصر مامون عباسی (170- 218 هجری- 786- 833 میلادی) رواج و رونق خاصی یافت.

این را هم بدانید که معتزلیان که بنیان گذاران و جلوداران علم کلام در میان مسلمانان به حساب می آمدند، پیرو مذهب تشیع نبودند. نیز اکثریت شخصیت های نامور اسلامی در زمینه اندیشه های فلسفی، شیعی نبودند بلکه متعلق به جهان اهل تسنن بودند. حتا پس از سایه افکندن انحطاط بر زندگی مسلمانان و به پستی گراییدن آن ها و عقب گرد کردن علوم عقلی در جهان اسلام به دلیل از هم پاشیدگی ای که مسلمانان در دوره های «ممالیک و عثمانی» گرفتار آن گردیدند؛ باز هم مطالعات و پژوهش های فلسفی جذابیت و درخشش خود را در مناطق مختلف دنیای اسلام و در حلقات گوناگون فکریِ مسلمانان از دست نداد. گفتنی است، آن بخش از تاملات فلسفی که با تصوف در آمیخت در دوره های انحطاط نسبت به تاملات فلسفیِ محض، هواخواهان بیشتری داشت. جمال الدین هم به این گونه تاملات فلسفی رغبت و اشتیاق نشان می داد.

ما نمی خواهیم دراین جا اهتمام و توجه برادران اهل تشیع را به مباحث و مسائل فلسفی کم اهمیت جلوه دهیم و نیز اعتراف می کنیم به این که پیروان مذهب تشیع تا همین اکنون توانسته اند جنبش عقل گرایی در میان مسلمانان را زنده نگه دارند، ولی این را نمی پذیریم که دیگران را بیگانه با مباحث و موضوعات فلسفی معرفی کنیم که اگر این کار را کنیم جفا و بی مهری بزرگی در حق آن ها مرتکب شده ایم.

موقعی که زندگی نامه مفکر اسلامی عبدالرحمان کواکبی (1854- 1902 میلادی) را که معاصر سید جمال الدین است مورد مطالعه قرار می دهیم مشاهده می کنیم که ایشان در سال های نخست دوران تحصیل خود دانش هایی همچون منطق و ریاضیات و علوم طبیعی و بسیاری از دانش هایی را که سید جمال به آن ها رغبت نشان می داد؛ فراگرفته بود. هیچ کسی کواکبی را به خاطر فراگیری این دانش ها، شیعه مذهب نه شمرده است..

4- از جمله استدلالات آن عده از دانشمندان و مورخانی که جمال الدین را فارسی و ایرانی به حساب می آورند این است که می گویند: وی توجه و اهتمام خود را به جنبش اصلاح گری در ایران گمارده بود و تحولات سیاسی در آن کشور را به دقت زیر نظر داشت. این گروه از دانشمندان و تاریخ نگاران می گویند که سید، کوشش های فراوانی به خرج داد تا ایران را مرکز اصلی «جامعه اسلامی» ( ایده ای که تمام فعالیت های فکری و سیاسی سید جمال بر محور آن می چرخید) قرار دهد.

واقعیت آن است که زندگی و اندیشه ها و مبارزات طولانی سید جمال همگی این ادعا را نقض می کنند. در واقع، حرکت «جامعه اسلامی» که سید لوای آن را برافراشته بود، به مثابه جنبشی درخشان و با نشاط بود که می خواست با طرح ایده «جامعه اسلامی» وحدت مسلمانان را تحقق بخشد. مرکز فعالیت این جنبش، در واقع همه جهان اسلام از خاور تا باختر آن بود. چند سالی جمال الدین تلاش هایی را به کار برد تا مسلمانان را پیرامون خلافت عثمانی گرد آورد و از ظرفیت های این خلافت به منظور مقابله با استیلای روز افزون استعمار اروپایی بر کشورهای اسلامی استفاده کند.

درست است که سید جمال الدین به ایران، اهتمام و توجه داشت ولی نه به این خاطر که این کشور را مرکز اصلی « جامعه اسلامی» قرار دهد و اسلام در ایران را نمونه ای از اسلام راستین بشمارد و بخواهد طرح های اصلاحی و بیدارگرانه و نوگرایانه خود را در آن کشور پیاده کند. توجه ایشان به ایران فقط به این انگیزه بود که ایران نماینده اندیشه شیعی در جهان اسلام به حساب می آمد و وی به این گمان بود که نزدیکی ایران با جهان تسنن به معنای متحد و یکپارچه شدن دو گروه فکری بزرگ در جهان اسلام است و این کار باعث می شود که جنبشی نیرومند در میان مسلمانان راه اندازی شود که آن ها را از عقب ماندگی و جمود و تحجر و سنگ شدگی برهاند و به مرحله خیزش و آزادی و پیشرفت و ترقی برساند.

فی الواقع، جمال الدین خیال آن را در سر می پرورانید که یکی از کشورهای اسلامی را به جنبش اصلاحی خود جذب کند تا آن کشور نمونه ای شود که سایر کشورهای اسلامی از آن پیروی کنند و بدین گونه راه مسلمانان به سوی پیشرفت و اصلاح و نوسازی باز شود. آن گونه که امام محمد عبده می گوید:« هدف سیاسی جمال الدین این بود که یکی از دولت های اسلامی را وادار به پذیرش پروژه اصلاح گرانه خود بسازد تا بدین گونه این دولت نیرومند شود و بتواند شئون خود را به خوبی مدیریت کند. این دولت، نمونه ای شود که دولت های اسلامی دیگر از آن تبعیت کنند و بدین گونه، امت اسلامی همانند ملت های پیشرفته دنیا عزت خود را بازیابد و دولت های اسلامی همچون دیگر دولت ها به نیرومند دست یابند... ( الاعمال الکامله للامام محمد عبده، ج 2، ص 352).

این که جمال الدین می خواست با طرح ایده «جامعه اسلامی» وحدت اسلامی را محقق گرداند بخشی از حقیقت است چرا که بخش دیگر حقیقت آن است که دولتی که جمال الدین تلاش کرد تا نمونه قابل پیروی برای دیگر دولت های اسلامی شود همانا دولت مصر بود. این که ایشان، مصر را برای تحقق آرمان «جامعه اسلامی» برگزید اسباب و دلائل عینی دارد که خودش در نوشته هایی که از خود به جا گذاشته از این انگیزه ها و دلائل ، سخن گفته است.

از جمله مسائلی که در تاریخ زندگانی سید جمال، محرز و مسلم است این است که سال های اقامت وی در مصر (1871- 1879 میلادی) مثمرترین و پربازده ترین سال در زندگی مبارزاتی وی بوده است. در همین سال ها بود که ارزشمندترین و سودمندترین کارها را – خواه در زمینه اندیشه گری یا در عرصه فعالیت های سیاسی یا در زمینه پرورش شخصیت ها و ایجاد و سازمان دهی جریان های سیاسی- به انجام رساند. انگیزه افغانی در انتخاب کشور مصر به عنوان مرکز فعالیت های فکری و سیاسی خود این بود که وی گمان می کرد که مصر، مستعدترین کشور برای پذیرش اندیشه های وی هست چرا که کشور مصر دارای پیشینه تمدنی ریشه دار است و نیز پتانسیل های سیاسی و اقتصادی و انسانی آن به مراتب نسبت به بسیاری از کشورهای دیگر بیشتر است.

این هم هست که این کشور پیشگام ترین کشور در زمینه طرح مباحث ناسیونالیستی هست که کشورهای منطقه به پیروی از آن این مباحث را طرح کردند. کسی که نوشته های سید جمال را بخواند به روشنی به این دریافت می رسد که کشور مصر یگانه کشوری بود که ایشان امید خود را به آن بسته بود و آرزوی آن را داشت که این کشور روزی به مرکز رهبری رنسانس سرزمین های شرقی مبدل شود. سید جمال همان کسی است که راجع به مصر می گوید:« هر گاه کسی به احوال و اوضاع مصر نگاهی بیفکند در خواهد یافت که پایتخت این کشور لا جرم روزی – در آینده دور یا نزدیک- مرکز تمدن بزرگ ترین کشور شرقی خواهد گردید. احتمالا تحقق این امر چیزی است که مردم کشورهای همسایه مصر سخت به دنبال آن هستند. هر گاه مردم این کشورها به مشکل بزرگ و گرفتاری چاره ناپذیری مواجه شوند، تنها منبع امیدشان مصر است...» ( الخاطرات، ص 278).

سید جمال، خیزش مصر در زمان زمامداری محمد علی باشا ( 1805- 1848 میلادی) را این گونه توصیف می کند:« این کشور به مرحله تازه ای از مرحله های مدنیت و ترقی پا گذاشته است و نظام حکومت داری مدرن در آن شکل گرفته و دراین زمینه از همه کشورهای خاور زمین بدون استثناء پیشی گرفته است...( همان منبع، ص 130). نیز ایشان می گوید:« کشور مصر دروازه حرمین است... و مسائل مصر از مهم ترین مسائل در خاور زمین است... کشور مصر دوست داشتنی ترین کشور در نزد من است...»( همان منبع، ص 89).

روی این حساب، کشور مصر- و نه کشور ایران- کشوری بوده که جمال الدین تلاش داشته تا آن را مرکز «جامعه اسلامی» و نمونه ای برای تحقق آرمان ها و اهداف مبارزاتی خود بسازد. توجه ویژه سید جمال الدین به مصر نه به خاطر انگیزه های مذهبی بود بلکه ایشان به اندیشه بود که کشور مصر به دلیل شایستگی های تمدنی اش- علاوه بر دلائل سیاسی- صلاحیت بر عهده گرفتن نقش رهبری کننده در زمینه رنسانس اسلامی را دارد و به آسانی می تواند به مرکز و قلب و مغز و رهبری بیداری شرق و خیزش دو باره مسلمانان را مبدل شود.

و از همین جا می توان معنای سخنی را که امام محمد عبده بر زبان آورده و شیخ محمد رشید رضا آن را نقل کرده دریافت، آن جا که رشید رضا می گوید:« از استادِ امام محمد عبده شنیدم که می گفت: سید جمال الدین کار قابل واقعی و قابل توجهی انجام نداد مگر در سرزمین مصر!» ( تاریخ الاستاذ الامام، ج1، ص 79. چاپ قاهره، سال)1931.

5- این گروه از نویسندگان و محققان برای اثبات ایرانی بودن و شیعه مذهب بودن جمال الدین افغانی به دلیلی چنگ می زنند که در واقع تباه کننده ادعای آن ها است و خلاف مقصود آن ها را ثابت می کند. اصل ماجرا این است که در سال 1313 هجری (1895 میلادی) یکی از پیروان و شاگردان جمال الدین به نام میرزا رضا دست به ترور شاه ایران ناصرالدین شاه (1831-1896) به تاریخ 17 ذی القعده در حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری زد. حرم شاه عبدالعظیم دقیقا همان جایی بود که شاه، جمال الدین را که در آن جا بست نشسته بود دستگیر کرد و با خواری و افتضاح، مجبورش کرد که از ایران بیرون شود و این باعث شد که احساسات ایرانیان و غیر ایرانیان تحریک شود و نسبت به جمال الدین همدردی نشان دهند.

پس از ماجرای ترور ناصرالدین شاه به دست میرزا رضا شاگرد سید جمال، جانشین شاه مقتول مظفرالدین شاه به این باور رسید که برانگیزاننده اصلی برای ترور ناصرالدین شاه همانا جمال الدین بوده است. در این هنگام جمال الدین در آستانه به سر می برد. مظفرالدین شاه به این می اندیشید که با چه نیرنگی بتواند عبدالحمید سلطان امپراتوری عثمانی را متقاعد بسازد که جمال الدین را به وی بسپارد. همچنین به این می اندیشید که طرحی بریزد که سلطان عبدالحمید از جمال الدین افغانی متنفر وبیزار شود. بدین گونه بود که مظفرالدین شاه، «خان بابا خان صاحب اختیار» ر ا که در آن هنگام حاکم «اسدآباد» بود دستور داد که نامه ای به سلطان عثمانی بنویسد که در آن آمده باشد که جمال الدین، ایرانی تبار و از اسدآباد همدان است و خانواده اش هم در آن جا زندگی می کنند. همچنین در آن نامه روی این نکته تاکید کند که جمال الدین، بر خلاف آن چه تظاهر می کند شیعه مذهب است. این نامه به همان صورتی که شاه می خواست نوشته شد و بزرگان شهر هم پای آن امضا کردند. شاه مظفرالدین این «سند» را به دست سفیر خود در آستانه علاء الملک به سلطان عبدالحمید فرستاد واز عبدالحمید درخواست کرد که جمال الدین را به حکومت ایران بسپارد چرا که وی شهروند ایران است.

با آن که سلطان عبدالحمید از ترس شورش هواخواهان و مریدان جمال الدین حاضر نشد وی را به حکومت ایران تسلیم کند؛ با این وجود، این «سند مکتوب!» به سلاحی به دست نهادهای واپسگرا و نیز مفتی خلافت عثمانی ابوالهدی صیادی (1266-1328 هجری- 1849-1909 میلادی) و حتا خود سلطان عبدالحمید تبدیل شد که با استفاده از آن به خوبی می توانستند سید جمال الدین را بکوبند چرا که این «سند و مدرک» نشان می داد که جمال الدین فردی شیعه مذهب است که خود را در لباس سنی ها جا زده و از لحاظ تبار، ایرانی است و خود را به ناروا به افغان نسبت می دهد.

ایرانی و شیعی بودن در پایتخت عثمانی آستانه در آن دوره اتهامی خطرناک بر ضد جمال الدین محسوب می شد. درآن دوره، دشمنی سیاسی و مذهبی میان آستانه و تهران به اوج خود رسیده بود و امپراتوری عثمانی با اندیشه تشیع سخت سر ستیز داشت.

جالب این جاست که دشمنان و مخالفان سید جمال الدین و اندیشه و حرکت تجددگرایانه وانقلابی اش این اتهام را پس از وفات جمال الدین هم بر ضد وی استفاده کردند. به طور مثال، به تاریخ 29 رجب سال 1316 هجری(1898میلادی) ابوالهدی صیادی به شیخ محمد رشید رضا نامه ای نوشت و در آن از این که مجله "المنار" اندیشه های جمال الدین را بازتاب می دهد انتقاد کرد. صیادی در این نامه چنین نوشت:« می بینم که جریده ات (مجله ات) سرشار از چرندگویی های جمال الدین افغان نما است. شما هم حسینی بودن وی را باور کرده اید و همیشه تکرار می کنید در حالی که در دوائر دولت عثمانی به طور رسمی به ثبوت رسیده که وی مازندرانی (مازندران یکی از مناطق ایران است) و از شیعیان متعصب بود.. وی از آیین اسلام بیرون آمده همان گونه که تیر از نشانه، بیرون می آید»(همان مرجع،ج1،ص90).

بدین گونه روشن می شود که اتهام ایرانی و شیعی بودن ایشان نیرنگ و توطئه ای بود که دستگاه شاه ایران برساخت و آن «سند» را هم که ادعا می کرد جمال الدین افغانی از ایران و پیرو مذهب تشیع است جعل کرد تا بدین وسیله جمال الدین را در دستگاه عثمانی منفور بسازد تا آن ها به دولت ایران تسلیمش کنند تا او را در برابر کشته شدن ناصرالدین شاه به قصاص برسانند. از سوی دیگر، دشمنان سید جمال در پایتخت عثمانی از این فرصت پیش آمده به بهترین شیوه استفاده کردند تا جامعه سنی مذهبِ دشمن ایران را برضد وی برشورانند.

من نمی دانم چه گونه می توانند طرفداران شیعی بودن و ایرانی بودن سید جمال، از این «ادعای شبهه دار و توطئه آمیز» برای به کرسی نشاندن سخن خود استفاده کنند در حالی که خود وی از زندگی خود به گونه ای دیگر روایت می کند. همچنین کسانی که همزمان با او زندگی می کرده اند و با او دوستی و مراوده داشته اند به گونه ای دیگر از او و زندگی اش نوشته اند.

6- همچنین این گروه از پژوهشگران و نویسندگان به «کاغذ پاره هایی» که گمان می کنند «اسناد ومدارکی» است که نشان می دهد که سید جمال الدین ایرانی است، دستاویز می جویند. عکس هایی از گذرنامه هایی را به اسم جمال الدین نشر کرده اند مخصوصا دو گذرنامه را که یکی از کنسولگری ایران در قاهره و دیگری از کنسولگری ایران در وین به نام وی صادر شده اند. این گروه از پژوهشگران این طور استدلال می کنند: هنگامی که به اثبات رسیده که گذرنامه ای از کنسولگری ایران به نام وی صادر شده و وی با استفاده از آن گذرنامه از کشوری به کشوری دیگر سفر کرده پس معلوم می شود که وی ایرانی بوده است!.

نخست از همه باید گفت: این که شخصیتی متفکر و مبارز همچون سید جمال، حامل گذرنامه کشوری باشد به هیچ صورت نشان دهنده این نیست که این کس در آن کشور زاده شده است. بسیاری از کسانی که با نظام های دیکتاتوری حاکم بر سرنوشت مردم خود درافتاده اند و به همین خاطر جایی برای ماندن در کشور خود نداشته اند از گذرنامه های کشوری دیگر استفاده کرده اند بدون این که شهروندان آن کشور باشند چه برسد به این که زاده آن جا باشند. این چیزی است که بارها رخ داده و اتفاق شگفت انگیزی نیست.

از آن گذشته، نشانه هایی وجود دارد دال بر این که این «اسناد ومدارک» ساختگی و جعلی است. کسانی که این مدارک را جعل کرده اند سر آن داشته اند که جمال الدین افغانی را به هر وسیله ای که می شود به مذهبی مشخص و سرزمینی معین وابسته نشان دهند.
دلایل ما در خصوص دروغ بودن و تقلبی بودن این مدارک به شرح زیر است:

الف- گذرنامه صادر شده از کنسولگری ایران در قاهره به زبان فارسی نگاشته شده و در چاپخانه چاپ شده است. نام دارنده گذرنامه که به قلم نوشته شده این گونه آمده:« السید المحترم جمال الدین». در این گذرنامه هیچ نشانه ای وجود ندارد که ثابت کند این جمال الدین همان جمال الدین افغانی است.

ب- در گذرنامه در زیر نام جمال الدین این عبارت آمده:« عازم اسلامبول است». این به این معنا است که گذرنامه در هنگامی برای جمال الدین صادر شده که وی می خواسته عازم پایتخت دولت عثمانی شود. تاریخ صدور این گذرنامه همان گونه که در زیر آن آمده برابر است به روز شنبه 13 جماد الاول سال 1288 هجری قمری. به زندگی نامه جمال الدین افغانی که نگاهی می اندازیم متوجه خواهیم شد که هیچ نسبتی بین این گذرنامه و بین جمال الدین افغانی وجود ندارد یا به دلیل این که این گذرنامه ساختگی و تقلبی است و یا به جهت این که این گذرنامه مال کس دیگری است به نام جمال الدین!. در تاریخ مزبور(13 جمادی الاول سال 1288 هجری که برابر می شود با 31 جولای سال 1871 م) جمال الدین افغانی در مصر اقامت گزین بود. تاریخ ورود جمال الدین به مصر هم اول محرم سال 1288 هجری – 23 مارچ سال 1871 میلادی است. در این تاریخ هرگز به اسلامبول سفر نکرده است؛ شهری که از آن جا از سوی حاکم عثمانی پس از درگیری با اطرافیان حاکم و رجال دین عثمانی تبعید شده بود.

ج- با مراجعه به حساب ماه های قمری باز هم روشن می شود که این گذرنامه ساختگی و تقلبی است. بر پایه آن چه در این گذرنامه آمده سیزدهم جمادی الاول موافق به روز شنبه است ولی واقعیت آن است که این تاریخ، موافق به روز دوشنبه است. اول جمادالاول دراین سال برابر است با روز چهارشنبه 19 جولای سال 1871 ( تقویم این سال را در کتاب "التوفیقات الالهامیة في مقارنة التواريخ الهجرية بالقبطية والافرنكية، ص1336، نگاه کنید. مولف این کتاب محمد مختار باشا المصری است. ویراستاری و نسخه شناسی: دکتر محمد عماره، چاپ الموسسه العربیه، بیروت، سال 1980 م). این که دو روز بین حساب های ثابت ماه های قمری و بین آن چه در گذرنامه آمده فرق وجود دارد به طور قطع به اثبات می رساند که این گذرنامه دروغین و بی اساس است. این تفاوت را نمی توان این گونه توجیه کرد که ممکن است بین رویت هلال و بین حساب فلکیِ ماه ها تفاوتی آمده باشد. اگر تفاوتی باشد این تفاوت بیشتر از یک روز نخواهد بود و قطعا در ماه دیگر باز با هم همآهنگ می شوند.

د- اگر فرض را بر این بگیریم که امضایی که در پای گذرنامه صادر شده از کنسولگری ایران در وین آمده امضای جمال الدین افغانی است، این امضا هم ساختگی و تقلبی است.
در این امضا عبارت:«شیخ جمال الدین الحسینی» به کار رفته است. سید جمال هیچ گاه از لقب شیخ استفاده نمی کرد و به این لقب معروف هم نبود و در گذشته هم هیچ وقت به این لقب امضا نکرده بود. از آن گذشته، این چه شیخی است که شیخ بودن خود را در هنگام نوشتن امضای خود در گذرنامه به رخ مردم می کشد؟!

نمونه های دیگر امضای جمال الدین افغانی نشان می دهد که وی چنین امضا می کرد:« جمال الدین الحسینی» گاهی واژه «افغانی» را هم به دنبال نام خود اضافه می کرد. لقبی که در نزد جمال الدین دوست داشتنی بود و به آن شهرت داشت و بدون ذکر نامش هم بر وی اطلاق می شد لقب "سید" بود. وی این لقب را در هنگام امضا کردن نمی نوشت چه طور ممکن است که لقب شیخ را بنویسد؟

از همه این ها گذشته و بالاتر از همه این ها، مقایسه میان امضایی که در گذرنامه صادر شده از کنسولگری ایران در وین وجود دارد و میان دیگر نمونه های امضای سید جمال الدین افغانی که در نامه ها و نوشته های خود آن را به کار می برد و ساختگی نبودن آن ها محرز شده به روشنی نشان می دهد که امضای به کار رفته در گذرنامه بی گمان ساختگی و دروغین است.

بدین گونه در می یابید که این «مدارک»، ساختگی و دروغین است و هرگز نمی تواند ادعای آن ها دائر بر ایرانی و شیعه مذهب بودن جمال الدین افغانی را به کرسی بنشاند.

بخش اول | بخش دوم

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس