محمد گل مهمند نمایندۀ دشمنان سوگند خوردۀ فرهنگ و تمدن بشری و بانی بی عدالتی اجتماعی و نا برابری ملی در افغانستان
برجسته ترین نمونۀ این گونه عملکرد های دور از انسانیت، وغیر مسؤلانه از جانب آقا فاشیست های افغانی، ویران سازی هزاران اثر با ارزش تاریخی در ولایات ننگرهار،غزنی، زابل، قندهار، هرات، پکتیا، فراه، گرشک، غور، بادغیس، کابل، کنر، بامیان وسر تاسر شمال هندوکش است که، آخرین نمونۀ آن را نابود سازی مجسمه های بودا وده ها اثر تاریخی دیگرتوسط گروه های مختلف فاشیستی وطالبان در چند سال اخیرمی توان مثال آورد.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
قسمت چهارم
نشر نخست: 27 نوامبر 2010
محمد گل مهمند ونظام های سیاسی پرورش دهندۀ محمد گل مهمند ها بزرگترین دشمنان فرهنگ وتمدن بشری ودر نهایت واژگون سازندۀ ارزش های متعالی انسانی در جوامع بشری اند که، با دستبرد وغارتگری به داشته های فرهنگی ومواریث تمدنی اقوام وملیت های دیگر، بزرگترین ضربۀ تمدن ستیزانه را بر پروسۀ شناخت ودسترسی به عناصر آگاهی بخش، وشناسانندۀ تاریخ بشردر بخشی از این کرۀ خاکی وارد نموده ودر نتیجه مجموع عالم انسانی را از دسترسی به آن داشته های ارزشمند وواقعی که ثروت متعلق به همۀ انسانهاست محروم میسازند.
این عملکردهای وحشیانه که با تأثیر پذیری از خباثت تبعیض وتعصب، درنهاد این چنین اشخاص وگروه ها، نسبت به اقوام وملیت های دیگر، وانگیزۀ هموار سازی راه، برای اثبات داعیۀ من برتر وانحصار قدرت، از طریق برده سازی دیگر انسانها با محو داشته های هویت سازبرای آنها صورت میگیرد، صرفاً به تداوم عمر مجهولات درتاریخ تکامل انسانهامدد رسان گردیده، و پروسۀ تکاملی شناخت ومعرفت انسان را، نسبت به تاریخ وداشته های تاریخی آن، نه تنها دریک کشور بلکه در سرتاسر عالم به کندی مواجه میسازد، که این عمل درذات خودبزرگترین جنایت برعلیه بشریت وتکوین معرفت انسان نسبت بخود انسان میباشد.
طوریک قبلاً توضیح نمودیم ، عمل کردهای فاشیستی محمد گل مهمند ودیگرهمدستان اودرمیمنه ودیگر ولایات افغانستان صرفاً به کتاب سوزی، وتعمیل سیاستهای پشتونیزه نمودن کشورخلاصه نگردیده، یک سلسله فعالیت های وسیع وهمه جانبۀ فاشیستی دیگری راهم، در برخورد با اقوام وملیت های تحت ستم کشوردربر میگیردکه، ثمرۀ مجموعی آن ها نه تنها خلق های تحت ستم این سرزمین را متحمل خسارات گستردۀ مادی ومعنوی در گذشته وامروزنمود، بلکه خلق پشتون را هم، چنان درعمق بازی های عوام فریبانه وتحمیقی خودبرتربینانۀ واهی، تحت نام پشتونوالی غرق نمود که، درنتیجۀ آن، این مردم اسیروعقب نگهداری شده در چنگال اسیر کنندگان فاشیست خودی، تاامروزهم موفق به شکستن قالب های زندگی قبیلوی وایجاد یک سیستم معقول وانسانی حیات برای خود نگردیده، صرفاًدرنقش توده های عقب مانده ومتحجرمورد نیازسیاست مداران فاشیست ونژاد پرست قبایلی، برعلیه دیگرباشندگان این مرز وبوم باقی مانده اند.
در حالیکه حاکمیت طاغوتی نمایندگان این خلق عقب نگهداری شده توسط حلقات فاشیستی وقبیله پرستان فاسد واجنبی پرست خودی در افغانستان، نه تنها خود این مردم را با این حالت رقتبار خود فراموشی باغرق بودن در ابتذال قبیله پرستی، مانع ازراهیابی به پروسۀ توقف ناپذیررشد وتکامل فکری واجتماعی عالم بشریت گردید، بلکه دیگرباشندگان این سرزمین راهم، جبراً محروم ازهمراهی با کاروان تمدن وتعالی حیات انسانها ساخته، محکوم به زیستن درقعربد ترین نوع استبداد سیاه قبیله سالارانه وعقب گرایانه، با بر باد سازی همه داشته های تمدنی ایشان در تاریخ نمود.
ما زمانیکه از محمد گل مهمند حرف میزنیم، سخنان ما مرتبط است با حقایق موجود دردوره های معینی از تاریخ ونظام های سیاسی حاکم درکشورکه، گردانندگان اصلی آن نظام های سیاسی را، افراد وگروه های معینی باعقاید طرازفاشیستی واندیشه های اغوا گرانۀ برتری های قومی، قبیلوی، نژادی، زبانی، دینی وغیره تشکیل داده، با نیرنگ ودسیسه حاکمیت سیاسی کشوررا غصب، وزمینه را برای تعمیل آرزو های شوم وغیر انسانی خود هموار نموده اند.
بناءً محمد گل مهمند نمایندۀ فکری وعملی آن نظام عقیدتی وسیاسی در کشور ماست که، با وارد شدن قبیله سالاران سدوزایی، بارکزایی ومحمد زایی درعرصۀ حاکمیت سیاسی کشورظهور، ودرزمان زمامداری آل یحیا، بعداز سقوط دولت امانی شرایط پی ریزی مکتب فاشیسم قبیله پرستانه را درافغانستان مهیا نمود، که با کمال تأسف دامنۀ آن تا امروزهم ادامه دارد، وچون خنجری زهر آلود هستی وحدت ویکپارچگی خلق های ساکن درین حدود جغرافیاوی را مصروف شکافتن ودور ساختن از هم است.
بحرانی را که در عرصه های مختلف حیات جامعه، بعدازظهور نظام قبیله سالاری وپیدایش عنصر خاندان سالاری سدوزایی وبعداً هم بارکزایی ومحمد زایی، باشندگان مظلوم سرزمین کنونی افغانستان تجربه نموده اند، آن صفحات سیاهی از تاریخ این سرزمین است که، اندر تداوم آن همه داشته های انسانی این جغرافیای مصیبت وبد بختی، قربانی خواسته های اهریمنی زمامداران فاسد واجنبی پرست بر خاسته ازمتن خانواده های زعامت طلب گردیده وقبیله پرستی عقب گرایانه باضمایم برتریت خواهانه، در ضدیت با منافع مجموع باشندگان کشور، به روحیه ومنش هر طفل دبستانی هموطنان پشتون ما مبدل میشود.
مصیبت بارتر ازهمه اینکه، این قبیله سالاران ره گم وبد هویت تاریخ، تفالۀ منحوس آریا وآریانا بازی راهم از کثافت دانی های اروپا وآلمان جمع آوری، وبه ردای افتخار پارۀ از اقوام وقبایل این کشور مبدل میسازند، وبدین ترتیب جامعه را عملاً به دو قطب آریایی وغیر آریایی منقسم نموده، ومزرعۀ زشت ترین نوع نژاد پرستی فوق فاشیستی را درین کشور بزرگری مینمایند که، حاصل آن جزتقویت و تداوم بخشی جدایی ودشمنی های اقوام وملیت های ساکن این سرزمین با عناوین آریایی بودن( اصیل ونجیب بودن) وغیر آریایی یعنی نا نجیب وغیر اصیل چیز دیگری نیست!!!!
به این ترتیب در سرزمینی که تنوع وکثرت اتنیکی باشندگان آن در طول تاریخ،مشخصۀ اساسی آنرا تشکیل داده، وهیچگاهی هم نظر به خصوصیات خاص جغرافیاوی و ژئوپولیتیکی خود مسکن اقوام وقبایل خاصی که، وابسته به یک گروه خونی ونژادی باشندنبوده است، تخم چنان اندیشه های ویرانگر ونفاق آفرینی را بذر نمودند که حاصل آن برای مجموع مردم این سرزمین،ازابتدا تا امروزجز بدبختی وسیه روزی هیچ چیز دیگری را به ارمغان نیاورده ونمیآورد.!!!
بنا به گواهی تاریخ محمد گل مهمند به نمایندگی اززمامداران آن مرحلۀ تاریخ، درشهرمیمنه ومجموع ولایات کشورکه، بصورت طبیعی سکونت گاه اقوام وملیت های مختلف غیر پشتون بودند، چنان فعالیت های فوق فاشیستی وآگنده ازتبعیض وبیعدالتی را درمعرض اجرا قرارمیدهد که، از لحاظ شکل ومحتوا نمونۀ آن درعملکردهای فاشیستان هتلری، در آلمان واروپاهم کمتر بچشم میخورد.
زیرا که فاشیست های هتلری تعالی پسند بودند وخواهان تثبیت این داعیۀ بر تری جویانۀ خود نسبت به همۀ عالم از هرطریق ممکن که، بر اساس آن هتلروفاشیست های هتلری همیشه در عملکرد های خود، خواهان اثبات برتری نژاد ژرمن، نسبت به دیگران، از طریق اعتلای علم وتخنیک، ورشد داشته های فرهنگی در جامعۀ آلمان آن روز بودند، وداشته های علمی وفرهنگی سایر جوامع را بعدازغصب، هیچگاهی هم به نابودی مطلق سوق ننموده، بلکه بعداز وارد نمودن یک سلسله تعدیلات از آن خود میساختند. اما فاشیست های افغانی ما بر عکس آن، ازاینکه استعداد وتوانمندی استفادۀ خلاق ازداشته های گرانسنگ سایر باشندگان کشوروجهان را درخود نداشتند، پس هرآنچیزی را که متعلق به دورۀ زمامداری قبایل تازه بدوران رسیدۀ آن ها نبود کاملاً نابود و کار نابود سازی را علناً با مرتبط دانستن این آثار وداشته های تاریخی با دوره های زمامداری اقوام وملیت های مختلف امروزی در گذشته ها ی نه چندان دور، با عناوینی همچون آثاردوره های مغول، چنگیز، تورک، غیر اسلامی غیر افغانی وبالآخره هم غیر پشتون نابود نمودند که نمونۀ آن در هیچ گوشۀ عالم بچشم نمیخورد. برجسته ترین نمونۀ این گونه عملکرد های دور از انسانیت، وغیر مسؤلانه از جانب آقا فاشیست های افغانی، ویران سازی هزاران اثر با ارزش تاریخی در ولایات ننگرهار،غزنی، زابل، قندهار، هرات، پکتیا، فراه، گرشک، غور، بادغیس، کابل، کنر، بامیان وسر تاسر شمال هندوکش است که، آخرین نمونۀ آن را نابود سازی مجسمه های بودا وده ها اثر تاریخی دیگرتوسط گروه های مختلف فاشیستی وطالبان در چند سال اخیرمی توان مثال آورد.
چنانچه تاریخ نشان میدهد که محمد گل مهمند با اعلان یک جنگ علنی وکاملاً پلان شده بر علیه افتخارات تاریخی، ارزش های فرهنگی وآثار باستانی سرتاسرکشور وارد میدان سیاست گردیده، وهرآن چیزی را که شناسنامۀ پشتونی بودن نداشت ومتعلق به دوره های زمامداری قبایل پشتون نبود، نابود وویران نمود که ما بعضی از آنها را که توانسته ایم تجسس وبازیابی نموده وازواقعییت مسأله آگاهی حاصل نماییم ذیلاً درمعرض مطالعۀ هموطنان گرامی خویش قرار میدهیم!!!
هدف ازاین بازگویی حقایق تاریخ جلو گیری از فاجعۀ تفریق وتجزیه دربین مردم ما با اثر پذیری از ویروس سرطانی بر تری جویی های قومی ونژادی، بیشترازین، درین کشور ویران وذلت کشیده است، نه بیان فضیلت هیچ گروه قومی واتنیکی بر گروه دیگر، همانند آنکه عدۀ ازنژاد پرستان وآریایی پرستان همه روزه مصروف آن اند، وجهنمی را که همه را با هم در حال سوختن وبلعیدن است عاجز از توانایی درک واحساس بوده، وبا دستان خود به شعله های آتش آن هیزم آوری مینمایند!!! وعربده های من آریایی ایشان گوش عدۀ از جوانان نا آگاه ودنباله رو را کر وچشم شان را هم کورساخته است. این خود به معنای بد ترین دشمنی با هست وبود جامعه ومردم ما درین کشور است که، باید است راه چاره جست ومانع از گسترش سرطانی آن شد.
این است پارۀ از جنایات وزیر محمد گل مهمند:
1- بالاحصارتاریخی شهرمیمنه را که مسمی به قلعۀ سیف الملوک شهزادۀ مصری بود وقدامت ایجادآن به ادواربس کهن تاریخ میرسید، بی رحمانه ویران نمود.
دررابطه با این قلعۀ تاریخی که بی رحمانه بعداز چندین هزار سال پا بر جایی واستقامت، ازمیان برده شد وبا خاک یکسان گردید، دربخشی ازکتاب (تاریخ میمنه) اثر دانشمند وپژوهشگرتوانای کشورمحمد کاظم امینی که، با اقتباس از کتاب (ارمغان میمنه) و(قصۀ منظوم سیف الملوک) از شاعرنیمۀ اول قرن یازدهم هجری مولانا مجلسی ترتیب یافته است، چنین میخوانیم:
« ارگ تاریخی میمنه که سابقۀ تاریخی سه هزار ساله داردطی بیشتر از یک قرن اخیر سه بار تخریب گردیده وتغییرات زیادی در آن رونما شده است. بزرگترین تخریبات در این نقطۀ تاریخی توسط وزیرمحمد گل مهمند که رئیس تنظمیۀ سمت شمال وغلام حیدر عدالت که حاکم اعلای میمنه بوده، طی دهه های دوم وسوم قرن چهاردهم هجری صورت گرفته است.
پس از تخریب ارگ تاریخی میمنه توسط محمد گل مهمند وغلام حیدر عدالت طی دو الی سه سال متواتراز اینجاخاک بر داری شد».
مؤ لف کتاب ارمغان میمنه درین باره چنین معلومات میدهد:
در کنارتپۀ بالاحصار قدیمۀ میمنه که تقریباً دروسط این شهر واقع شده زیارتی است بنام سیف الملوک شهرت دارد. تعمیر این زیارت از سطح زمین به ارتفاع تپۀ بالاحصار ازخشت پخته اعمارشده ودر مرور زمان حصۀ بالایی آن منهدم وقسمت پایانی آن باقی، وچنین نشان میدهد که هزار ها سال از تعمیر آن گذشته است. تپۀ باحصار از سطح زمین به عرض وطول یکصد متر به ارتفاع 35 متربلندی داشته که بالای آن سابقاً مانند یک قلعۀ متین دارای دیوار ودروازه، برج وباره وعماراتی بوده که جایگاه دوایرحکومتی بوده است. در سال 1321 هجری به اندازۀ ده متر از تپۀ مذکور بمقصد هموار ساختن آن برداشته شده وخاک آنرا به اطراف آن ریخته وهنوز هم از سطح زمین 25 متر بلندی دارد. در اثر همین خاکریزی که تپه وسعت یافتهاست، تعمیر زیارت هم در حصۀ غربی تپهجزو تپه شده ولی همان حصۀ زیارت به قطر چهل مترمخلوط از خشت وخاک، مانند یک میناریبحال خود باقی مانده در بالای آن نشان قبرولوحه سنگی هایی که در سال 1274 قمری به یادگار ترمیمی که حاکم آن وقتۀ نقل شده بجاست...
خود تپۀ قریمی طوریکه دو سه جای آن بر علاوۀ مقبرۀ سیف الملوک بصورت مناره باقی گذاشته شده ،اندازۀ تپۀ قدیمه را نمایندگی میکند.
معلوم است که طبیعی نیست.زیرا در متن همینبلندی های مناره تنها پارجه های سفالین، خشت های پخته وتکه هایذغال بوفرت دیده میشود.( تاریخ میمنه ص 55، 56 57)
بازهم مولف یاد آور میشود که:
قابل یاد آوریست که این معلومات60 سال قبل از امروز(1387هجری شمسی)ثبت گردیده بود واکنون آثار وعلایمی از این مقابر وآبدات بر جا نمانده، عمارتیکه بنام سینمای سیف الملوک طی دهۀ دو وسه سدۀ معاصر پس از تخریب وانهدام ارگ تاریخی میمنه در زمان غلام حیدر عدالت اعمار گردیده وتا سال 1379 بر پا بودتوسط لشکریان جهل وبربریت طالبانی منهدم گردیده واز آن تاریخ تا اکنون مقبرۀ تاریخی سیف الملوک پس ازحفریات وکندنکاری تخریب ودر زیر تودۀ آوار مدفون مانده است.
بنای نیمه تاریخی سینمای سیف الملوک در زمستان سال 1379 بوسیلۀ لشکریان جهل وظلمت طلبی وبه همیاری برخی عناصر فروخته شدۀ محیطی به آتش توپخانۀ ثقیل بسته شده وتوسط تانکهای غول پیکرنظامی منهدم گردید. این بنا به تحریک یکی از سران طالبی در فاریاب بنام ملا یونس وفرمان ملا باز محمدوالی وملا وهاب قوماندان امنیل طالبان ویران گردیدهف سپس مواد ومصالح ساختمانی آن توسط ملا یونس مذکور بفروش رسیده واز آن منزل شخصی در گذر پرید گاه اباد گردید......(ص 58، تاریخ میمنه)
2- بازارزیبا وتاریخی سرپوشیدۀ مرکزشهررا هم با چهار جادۀ سر پوشیدۀ بزرگ ومنقش به نقاشی های ظریف آن که بنام چهار سوق یاد، وبیک میدان سر پوشیده ودارای گنبد بزرگ نیلگون بنام (تی تم) متصل بود ، با بهانۀ تطبیق پلان شهر سازی ازمیان برداشت.
3- مقبره ها ی سلاطین تورک، مخصوصاً خاندان حاجیم خان بیگی در جوارزیارت امام باقر علیه الرحمةواماکن مقدسه ای چون زیارت حضرت یعقوب فاریابی، تربت جان، بابا یادگار، خواجه عبدارازق، باباعارف، خواجه پوستین لیگ، خواجه سلیمان فاریابی وغیره که مراجع اعتقادی واستناد گاه های تاریخی مردم میمنه بود، بصورت کل تخریب ولوحه سنگ های مقابر بقسم سنگ های تعمیراتی مورد استفاده قرار گرفت.« دررابطه با زیارت معدوم شدۀ خواجه عبدارزاق توسط محمد گل مهمند روایت های تاریخی ثقه وغیر قابل انکاری بدین شرح وجود دارد که در بخشی ازمقالۀ محترم ایرکین قاچمس تحت عنوان تاریخچۀ معارف در فاریاب ومراجعه به یادداشت های شهید عبدالروف نفیر فاریابی چنین میخوانیم:
این آرامگاه قبلاً درقسمت جنوب غربی شهر میمنه جاییکه آثار چیپ ویا خندق های کنده شده درزمان لشکر کشی امیر عبدالرحمان خان به خان نشینی میمنه واقع بود. به روایت ثقات محل در هنگام قتل عام ازبیکها توسط لشکر امیر عبدالرحمان در میمنه، ده ها چاه از نعش آنان انباشته شد، درینجا نیز چاهی بود که کشته ها درآن انداخته شده بود، آخرین فردی که توسط مهاجمین مقتول وبه چاه انداخته میشود صاحب همین آرامگاه(عبدالرزاق)است، در هنگام قتل عام صاحب دلی این واقعه را می بیند وپس ازفرو خوابیدن غایله بکمک مردم جنازه هارا از چاه برون آورده ودفن میکند.......»
3- هزاران جریب زمین مزروعی، باغ ها، خانه ها ودیگر دارایی های مردم تورک با حیله ونیرنگ غصب وبه ناقلین توزیع گردید. از ثقات کهن سال میمنه روایت چنین است که محمد گل مهمند با دیدن باغ های سر سبزاطراف شهر میمنه که بنام منطقۀ سبز یاد میگردد، بخشم آمده از ناقلین وبازماندگان لشکر ویرانگر امیر عبدالرحمان خان در میمنه دعوت به عمل میآورد که به هر شکلی که باشد ، باید است فکر تصاحب این زمین ها وباغ هارا داشته باشند. زمانیکه آن ناقلین میپرسند که! چگونه؟ او جواب میدهد که با آدم های ضعیف دعوا ومرافعه را سر براه کنید وبه آدم های نیرومند هم دختر بدهید تا راه تصاحب این باغ ها وزمین ها برای شما باز شود!!!!یکی از آن باغ های تصاحب شده بنام باغ شیر خان هنوزهم در جوار مکتب پسرانۀ عبدالروف نفیر فاریابی در قریۀ انجلاد وجود دارد که از حق آبۀ مجموع منطقه در هر هفته دو روز آن به آن باغ اختصاص داده شده بود. وهیچکسی در آن روز ها حق نزدیک شدن به جوی آب را نداشت، ودهقانی که سهواً به جوی آب نزدیک میشد توسط پاسداران باغ بجای سنگ وگل در بند جوی ها دفن میگردید!!!
4- کار برد زبان تورکی ازبیکی دراموردیوانی وتدریسی ممنوع اعلان شد، وبرای مرتکبین آن جزا تعیین گردیده، وده ها تن از منورین وقلم بدستان بجرم تورکی نوشتن انواع شکنجه هارا متحمل گردیدند. اتهام کمونیست وجاسوس بلشویک را، درآن روزگار برای فرهنگیان تورک بستن، یک امر بس ساده وهمه روزه بود، که با اندک حرکتی به این اتهام راهی زندان گردیده وسالهارا در عقب میله های زندان میگذرانیدند.
مکاتب مطلقاً به زبان پشتو وتدریس نیز به زبان پشتو بود که به نقل از روانشاد استاد احمد ضیاء تخاری که در عالم بی وطنی در شهر کپنهاگن دنمارک وفات نمود، ومن گاهگاهی افتخار ملاقات ایشان را داشتم، واوبعدازباز گشت از تحصیلات امریکا بحیث مدیر معارف میمنه مقرر گردیده بود چنین شنیده ام که: در زمان علی احمد پوپل وزیر معارف وقت مردم از عدم مؤثربودن سیتسم تعلیم وتربیه شکایت نموده وورقۀ عرضی را به این عنوان تقدیم مقامات دولتی وقت نمودند: ما از هدر رفتن عمر فرزندان خود در جریان سالهای مکتب رفتن نگرانیم. کتاب ها همه به زبان پشتواند. معلمین هم بیشتر پارسی گوی که پشتو ندانند، وشاگردان همه تورک اند که نه پشتو دانند ونه هم پارسی! عاقبت این سیستم آموزش وپرورش را نمیدانیم بکجا منتهی خواهد شد!از مقامات عالیه وجلیلیۀ معارف تمنا داریم که درین مورد توجه نموده وتدریس به زبان تورکی را برای فرزندان ما اجازه دهند! تا مؤثریت درس وتعلیم بیشتروبهتر شود.
علی احمد پوپل استاد تخاری را بجرم عدم جلو گیری از ترتیب چنین عریضۀ از میمنه تبدیل ودر مکتب ابن سینا بحیث معلم لیلیه مؤظف میسازد ودر ورقۀ عرض عارضین احکام میدهد که ( اگر به زبان ازبیکی درس خواندن میخواهید به ازبیکستان بروید، اینجا افغانستان است.)
5- پوشیدن البسۀ ملی تورک ها همچون چپن وپوستین وغیره با قیوداتی توأم شد.
6- بزرگترین مدرسۀ دینی شهر میمنه را که بنام مدرسۀ کاروانباشی یاد میگردید وبه همت مرحوم روزیقل کاروان باشی یکی از تجار بزرگ شهر میمنه وپدرمرحوم نذیرقل خان رئیس شرکت قند بغلان، اعمار گردیده بود واز لحاظ استحکام وزیبایی در نوع خود بی نظیر بود بکلی نابود ساخت.
عمق جنایات انجام شده را توسط محمد گل مهمند ودستگاه فاشیستی خاندان محمد زایی را بر علیه مردم میمنه وسایر ولایات کشور، زمانی خوبتر میتوانیم درک ومجسم نماییم که ازبعضی عمل کردهای معروف فاشیستی دیگرآن هابرعلیه مردم این ولایت نیزاندکی آگاه شویم.
با مراجعه بتاریخ ما در می یابیم که:
- در زمان ماموریت محمد گل مهمند بنا به فیصله وفرمان حکومات وقت دردفاتر دولتی هر آنکسی مراجعه مینمود مکلف بود که عریضه ویا در خواست خودرا جبراً به زبان پشتو مینوشت در غیر آن عریضه ویا درخواست آن قابل سمع واجرا نبود.
- جوازنامۀ گشایش دکان ودیگر امورات تجارتی بدون داشتن سند کورس پشتو به هیچ کسی داده نمیشد.
- نام محلات ومناطق زیادی از نام های قبلی وتاریخی آنها به نام های جدید پشتو همچون پشتون کوت، افغانکوتوغیره تبدیل گردید که نمونه های آن در دیگر ولایات کشور نیزبه کثرت دیده میشودهمچون پشتون زرغون، شیندند،تورغندی، شولگره وغیره.
- به ناقلین پشتونی که درولایت فاریاب، خصوصا منطقۀ جهنمی افغانکوت استقرار یافته بودند، در آن زمان امتیازات خاصی اعطا گردیده بود که، بر اساس آن گرفتن واستفاده نمودن از اسپ وخر وسایر وسایل حمل ونقل مردم تورک این ولایت هر وقتی که میخواستند مجاز بود، ومالکین آن اموال واجناس حق هیچ نوع اعتراضی را نداشتند.
عدۀ ازاین ناقلین ومهاجمین جابجا شده در متن وحواشی شهر میمنه که به افغانکوت مسما گردیده بوددر روز های بازار( در شهر میمنه همانند بسیاری از شهر های دیگر کشور، درهرهفته دو روزبازارعمدۀ خرید وفروش برگزارمیگردیدوهنوزهم وجود دارد که بنام های کته بازار وکیچیک بازار یاد میشود. روز بازار دوشنبه را کیچیک بازار وروز بازار پنجشنبه را کته بازار میگویند)، برسر راه ها می نشستند ومردمی را که بخاطر خرید وفروش عازم بازارمیبودند مورد آزار واذیت قرار داده ومحاسن سفیدانی را که سوار بر خر ویا اسپ از آنجا عبور مینمودند با صدای استهزا آمیز( اوخر) صدا نموده وعلاوه مینمودند که( او خر ایستاده شو، توره میگم ایستاده شو، خراستی که نمی فهمی، مه خره کار دارم.....اگرکسی سواربر اسپ میبود با استهزا می پرسیدند که اسپ است یا قاطر، نراست یا ماده وامثالهم.....) که سخت مایۀ رنج وعذاب مردم این ولایت بود، وبه این ترتیب آن شخص را ازخر ویا اسپ آن پیاده نموده وبا به بیگاری گرفتن آن، ساعت ها در کنار راه به حال انتظار باقی می گذاشتند، تا اسپ ویا خرش برای اوباز گردانیده شود!! ودر بعضی حالات هم جوانانی را که پای پیاده در حال حرکت بودند توقف داده ومورد آزار واذیت قرارمیداند که چرا خرندارد، بناءً گندم ویا جوایشان را باید است بر سر شانه تا آسیاب انتقال دهد!!!!
این عملکرد های اهانت بار وغیر انسانی که بنابه دستور مقامات حکومتی وهدف تعجیز ونابود سازی روحیۀ ملی واعتماد به نفس مردم بالوسیلۀ یکعده انسانهای بیسواد واوباش با داشتن امتیازحمایت از جانب مقامات دولتی صورت میگرفت باعث آن میشد که، اکثر مردان با اعتبارجامعۀ تورکان از ترس بی آبرو شدن مدتهای مدیدی از آمد ورفت به شهر خود داری نموده ویا هم در حالات فوق العاده ضروری از راه های غیر عادی ودوری که از بالای منطقۀ جهنمی افغانکوت نگذرد، خودرا به محل مورد نیاز خود به شکل مخفی میرسانیدند. در داخل شهر نیز شحنه های دولتی بصورت پیگیر لباس ولنگی مردم را نظارت وهمه روزه ده ها چپن ولنگی قیچی وبصورت مستهجنی واپس به صاحبان آنها پوشانیده میشد. گاهی هم مردم میدیدند که دهاتی مظلومی که زبان پارسی وپشتو راهم نمیداند، سرچپه بالای خرسوار، ودر بعضی حالات هم از لنگ به سرخر آویزان وبا وجود هزاران ناله وفغان به شهر گردانیده میشود. آنهم بجرم اینکه چرا خرش را اضافه از حد بار نموده ویا دونفرپسروپدرازیک خر استفاده نموده اند، ویا هم مرغی را که جهت فروش به بازار مِیاورد از لنگ بر سرجوال کاه ویابسته های هیزم آویزان نموده است وامثالهم که همه وهمه صرفاً با هدف سرکوب روحیه وغرور انسانی مردم انجام میگرفت که تکرار آن اعمال جنایت بار را ما در دوران حاکمیت طالبان در کشور خود یکبار دیگر تجربه نموده ایم!!!! که عنقریب دوباره بلطف وعنایت اشغالگران وتیم فاشیستی حامد کرزی زمام امور کشور را دراختیار عام وتام خویش قرار خواهند داد.!!!!!
البته مردم هم در برابر این جنایات هیچگاهی سکوت اختیار ننموده وهرآنگاهی با قیام ها وخیزش های حماسه آفرین، به این عملکرد های وحشیانه ودور از انسانیت پاسخ میدادند که ، معروفترین آن ها قیام دولت کپتان که لقب کپتانی اش رتبۀ اهدایی دوستان وهمرزمان عیارش در جریان مبارزات ضد بیدادگری های قبیله سالاران بود، نه کدام رتبه ومقام دولتی، که جانش را درین راه قربانی نمود وسر بریده اش سالها بر فراز داربا سرافرازی باقی ماند، ویاهم قیام مردم المار وقرائی تحت قوماندۀ شهید نورالله خان قرائی ودیگر مناطق فاریاب در هنگام هجوم کوچی ها، قیام توره جان که در شهر تالقان به دار آویخته وجسدش به توپ بسته شد،نورل جان که در دشت رباطک شهید میگردد وغیره که هریک از آنها داستانی دارند وتا اکنون هم خاطرات ایشان در ادبیات فلکلور مردم جای ومقام خویش را در سینه های خلق حفظ نموده است ودل هر نوجوانی که از درد وجفای روزگار خواهان ترنمی باشد با نام وعنوان آنها آغاز میگردد، میباشد..
بیایید یک واقعۀ مضحک(زه ک... ورکه اوپشتودی زده که) راهم نا گفته نگذاریم تا از خبث باطن این جلاد بی مروت ودلقک استبداد گران حاکم کشورخوبتر آگاهی حاصل نماییم.
شرح واقعۀ معروف احکام دهی( زه کاف... ورکه اوپشتودی زده که)ای محمد گل مهمند را در ذیل ورقۀ عرض یک ریش سفید تورک زبان اهل بلخ که، اصل آن سند توسط مرحوم نصرالله خان مستوفی مدیر تحریرات ریاست تنظمیۀ صفحات شمال، دستیاب وافشا میگردد واز واقعییت آن عدۀ زیادی از شخصیت های سیاسی وفرهنگی آن دوران همانند مرحوم عبدالکریم نزیهی، مرحوم ابوالخیرخیری، مرحوم نظر محمد نوا، مرحوم مولانا خال محمد خسته، مرحوم مستوفی نصرالله خان رستاقی، مرحوم نور محمد تره کی، گل پاچا الفت، عبدالحی حبیبی، غلام حسن خان صافی وغیره آگاهی داشتند، وآن را بباد انتقاد گرفته اند، ومرحوم گل پاچا الفت سرود بلند بالای قبیله پرستی را به زبان پشتو،با مقدمۀ «دلته ژوند قبیلوی ده قبیله لکه قبله »سروده است،آگاه شویم.
این قضیه را محمد گل مهمند با زبان خود، برای یک عده اعضای رهبری جنبش چپ آن وقت مثل فقید نورمحمد خان تره کی، غلام حسن خان صافی وغیره یکجا با عدۀ ازدانشمندان همچون استاد عبدالحی حبیبی که درین رابطه اورامورد سوال قرار میدهند، با افتخارحکایه نموده، ونور محمد تره کی این حقیقت را بازبان خود به محترم استاد شرعی جوزجانی وعدۀ دیگری از سران حزب دموکراتیک خلق بازگومیکند که:
اصل آن ازین قرار است:
روزی یک مرد محاسن سفید ومؤقرتورک ازبیک ازاهالی بلخ، با دردست داشتن عریضۀ، به نزد محمد گل مهمند داخل شده وعریضۀ خودرا بحضور جناب عالی تقدیم مینماید. این مردعارض که همانند اکثریت تورکان کشور، که زبان پارسی راهم با هزار مشکل در دوره های مکلفیت عسکری ویا هنگام درس خوانی در مکتب ومدرسه فرا گرفته ودر غیر آن بجز زبان مادری یعنی تورکی ازبیکی هیچ زبان دیگری را نمیدانند، صرفاً زبان تورکی بلد بود وبس! اما محمد گل مهمند زبان تورکی ازبیکی را خیلی روان حرف میزد وعلت آن هم این بود که او یکی از تحصیل یافتگان کشور تورکیه بود وزبان تورکی استانبولی را نیک میدانست که با زبان تورکی ازبیکی قرابت های زیادی دارد.
او که باستی منحیث یک نمایندۀ دولت وماموردرمنطقۀ تورک نشین کشور،با عارض به زبانی که برای او قابل فهم باشد حرف میزد، واو زبان عارض را هم میدانست. عمداً با مرد بیچاره به زبان پشتو حرف میزند، واو هیچ نمیداند که رئیس تنظمیه چه گفت. بعداز اندکی کنایه گویی های غیرقابل فهم به عارض در ذیل ورقۀ عرضش مختصراً مینویسد که(زه ک...ورکه او پشتودی زده که) عارض از دفتر او خارج میشود وعریضۀ خودرا به مستوفی نصرالله خان رستاقی که در آن وقت بحیث مدیر تحریرات محمد گل مهمند در مزار شریف کار میکرد، ویکی از تدوین کنندگان ارمغان میمنه است، نشان میدهد. مستوفی با خواندن این حکم متعجب گردیده ونا باورانه به دیگران نشان میدهد، به این ترتیب یک جنایت دیگر محمد گل مهمند ثبت اوراق تاریخ میگردد.
ختم قسمت چهارم
ادامه دارد
منابع ومأخذ ها:
- تاریخ میمنه اثر استاد کاظم امینی
- ارمغان میمنه به اهتمام ناصر کوهی
- یادداشتهای شهید عبدالروف نفیر فاریابی
- مقالۀ ایرکین قاچمس تحت عنوان تاریخچۀ معارف در فاریاب( بخش زیارت ها واماکن مقدسه)
- یا داشتهای نویسنده ازجریان یک صحبت تیلفونی با استاد دکتور عبدالحکیم شرعی جوزجانی
- دیوان مرحوم گل پاچا الفت به زبان پشتو
- یادداشتهای مرحوم خلیل الله رستاقی پسر مرحوم مستوفی نصرالله خان رستاقی که اصل آن عریضه وحکم محمد گل مهمند نیز در نزد او بود.
- افغانستان در مسیر تاریخ اثر مرحوم میر غلام محمد غبار
- یاد داشت های نویسنده ازجریان صحبت مستقیم با مرحوم استاد احمد ضیاء تخاری
پيامها
26 نوامبر 2010, 21:19, توسط nader
تشکر از شما آقای میمنگی. پیروان این فاشیست بدانند که مردم ما جنایات و خیانات آنان را فراموش نمیکنند.
27 نوامبر 2010, 22:14, توسط سهراب سپهر
میمنگی صاحب بزرگوار!
قلم تان رسا و تلاش تان در جهت برملا ساختن این جانیان اعصار پر ثمر ترباد! اگر شما قلم بدستان چیز فهم نباشد نسل فعلی و نسل های بعدی چگونه از وحشت و بربریت کلتهء فاشیست آگاهی یابند.
28 نوامبر 2010, 14:20, توسط شبیر "کاکر"
آقای توردیقل!
ببنید اکثرسخن های شما سخنان به اصطلاح عوام (پیتاوی) است یعنی اینکه روایات که درینجا نقل کرده اید حاصل مجالس شما با بعضی ازاشخاص وافراد است منجمله عبدالحکیم شرعی جوزجانی. تاکنون شرعی جوزجانی خودش زنده است او تاکنون به این اندازه که شما ازحاکمیت مطلق یک قوم حرافی میکنید او چنین کاری نکرده است شعری را به مرحوم گلپاچا الفت نسبت میدهید نیز مستند نیست وحتی مکمل نیست تا خواننده به کنه موضوع پی ببرد که آیا ادعاهای شما درین موارد درست است ویانه.
درتاریخ حوادث بس ناگواری رخ داده است اما ثقه بودن راوی نیز درکارهای تحقیقاتی مهم است آنجا که خود میفرمائید(ثقات) چنین گفته اند وچنان گفته اند این ثقات چه کسانی اند که ما تاهنوزآنهارا نشناخته ایم. بهرترتیب آنچه را میخواهید بالای روحیهء خواننده بقبولانید بمراتب خشن ترازنوشته های خانم فرشته حضرتی است. مثل اینکه شما هر دو پیمان بسته اید که به بهانه بازنگاری حوادث تاریخی هر بد و رد یکه ازقلم تان می آید به شخصیت های تاریخی وملی کشورما منجمله مرحوم محمد گلخان مهمند نسبت دهید. این کارشما نه ملی است ونه هم اخلاقی. شما با این زهر پاشی های تان سیاهی های فرشته حضرتی را سفید کردید. وسخن آخراینکه شما کی هستید شما وآقای پرویز بهمن تا حال کجا مخفی بودید که مردم شمارا نمی شناختند ومثل (پته خزانه) یکباره گی از سرزمین گمنامی سربرآوردید؟
28 نوامبر 2010, 18:04, توسط raheb
جالب است اقای کاکړانسانهای فرهنگ ستیزکتاب سوز متعصب وطن فروش این همه شد شخصیت ملی برای شما و
افتخارهم میکنید که مادرطول تاریخ چنین شخصیتها داشتیم یک چنددهه دیگرشما ازاحدی ها ازکرزی هااز ملاعمرها
ازگلبدین هاوازدیگروطن فروشان غداران شخصیت ملی خواهدساختید چیزیکه ماامروزمیبینیم شخصیتهای تعصبی
شمارا دیروزهم چنین بوده انداگرگل محمدخان شخصیت ملی است پس به نظرشماگلبدین خان هم شخصیت ملی بنده
بین گلبدین وگل محمد هیچ فرق نمیبینم هردو نوکربودندهردوفرهنگ ستیزبودند وهردودشمن دین وملت بودند چیزیکه
آقای توردیقل فرمودندکاملا درست است مگراین گل محمدخان نبودکه نامهای تاریخی کشورراتغیردادوبه پشتونام گذاری
کرد مثلا دربلخ قریهء به نام سلطان بهاءالدین رابه اشپوله تغیرنام داداشپوله چه معناازتومیپرسم گل محمدیک انسان
بسیارتعصبی بود وبرضدفرهنگ دیگران عمل میکرد
29 نوامبر 2010, 05:38, توسط rastgo
karkar
tu 2 mushkil dari .. ya inke waze meli ra ba awghan budan gad kardi ke in masala be koli rawaj shode dar bain awghan ha dar afghanistan zira waqte atan megoyand kaleme meli ra hame megoyand zira atan faqat marbot mardom paktia ya pashtun ha ast .digar inke har awghan ke be nafa pashtun ha qatel , mazdori , wairani karda , an shakhs yak shakhs meli ast . tu yak haramzadah hasti , wa tanwir hamchonan .. shuma be hich chez bawar nadarid , faqat har kas pashtun bud khob ast .. o harami yak bar mesl insaan fekr ko ,an waqt dark mekoni ke pashtun ha az insaanyat che qadar fasela darand ?!!! bro o bradar dar afg german wa tol awghan .. in ja jai tu nest .. shuma khawaran wa jawedan ra rad mekoni ama dar tolawgahn tabsera farsi aslan hazf mesha .. shuma ra che gharaz be azadi beyan .. !be komonisti shuma kheyanat kardid , ba ekhwaniat shuma jafa kardid! , be demokrasi shuma tawheen kardid , ba insaniat wa islamiat khianat kardid , emroz mardom az islam farar me konad ba khatere jenayat shuma mordagaw hai panjaabi , nokoran sharq wa gharb . hanoz ham sharm nadarid !!!!???
28 نوامبر 2010, 19:09, توسط میر عبد الرحیم "عزیز"
آقای توردیقل میمنگی سلام!
هرچند نمی توانم با تمام نظریات شما موافق باشم اما باید صادقانه اعتراف کنم که اکثرمطالب درمضمون شما برایم تازه گی دارد. به امید موفقیت های هرچه بیشترشما
میرعبدالرحیم عزیز
29 نوامبر 2010, 09:48, توسط مزاری
آقای عزیز سلام ! از حضور بزرگوار خواهشمندم مرحمت نموده چشم بند های غریزه ایتنالوژی را از چشمان مبارک باز نموده و پخته های استعماری را از گوش هایتان بکشید و به تاریخ و نوشته های محترم میمنگی هم اعتنا نکنید . فقط یکبار از مرد کهن سال بیسواد سرزمین ما جریانات حکمرانی مامدگل خان را بپرسید ، آنگاه مطالبی را برایتان حکایه نماید که به نوشتۀ محترم میمنگی صد ها شکر نمائید که بخاطر عفت قلم کم نوشته اند .
3 فبروری 2013, 16:09, توسط دلآغا
زنده باد بچى سقاو و امر صاحب پُل پران، دو شخصيت برجسته و سر بلند افغانستانى ها