بشردوست دیوانه نخبگان و قهرمان مردم
مردم خسته از مسلمان ومارکسیسم به فکر پناه بردن به لیبرالیسم افتادند وآرزو کردند که این بار شاید لیبرال های اومانیسم پا پیش نهند و مارا از این همه فلاکت وسیه روزی وهردم شهیدی نجات بخشند.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
انتخابات امسال افغانستان از نظرگاه های گوناگون قابل بررسی وارزیابی است.هرکسی این فیل را آنگونه که خودش حس کرده است توصیف می کند. من اما می خواهم این فیل را با محوریت بشر دوست ارزیابی کنم به نظر من این نقطه از پیکره ی انتخابات ریاست جمهوری کشور برجستگی ووضوح بیشتری دارد که نباید گذاشت- درغوغای هلهله های پیروزی ازسوی وفریادهای تقلب ازسوی دیگر- به فراموشی سپرده شود. نقش بشردوست در انتخابات اخیر افغانستان از چندین جهت قابل بررسی است که من در این مجال تنها می خواهم به دو پرسش مهم در این زمینه پاسخ دهم :
1- چرا بشر دوست ازنظر نخبگان دیوانه است ؟
2- چرا بشردوست از نظر مردم قهرمان است؟
برای دریافت پاسخ این دو پرسش باید گفت که نخبگان امروز افغانستان- که ساختار قتدرت را شکل می دهند- ازنظرذهن وزبان در یک وضعیت دوگانه ونا همگون قرار دارند که شاید با کمی تسامح بتوان از آن به ذ هنیت عقلانی وزبان قبیله ای تعبیر کرد. در ظاهر این دو پدیده پارادوکسیکال به نظر می رسد زیرا اولی یک پدیده ای مدرن است ودومی یک عنصرسنتی . اما باید گفت که اجتماع این دو پدیده در ذهن وزبان نخبگان وحتی روشنفکران امروز افغانی اتفاق افتاده است وتلاقی همین دو عنصر باعث بسیاری از پسماندگی های کشور وعامل گره افکنی در فرآیند ملت سازی شده است. بهم پیوستن این دو عنصر نا متجانس تمام فرصت های جدید ملت ما را برباد داده وآفاقی از رنج و مشقت را در برابر حیات سیاسی واجتماعی ما گشوده است . براساس بافت زبان قبیله ای، نخبگان ما همیشه باید از قوم وقبیله سخن بگویند.شعارها قومی. برنامه ها قومی وحتی هنرها باید قومی باشد.بارها مشاهده شده است وقتی یک نخبهی دولتی درمیان قوم خود فرصت صحبت و یا کمپاین می یابد، تمام سخنش بیان دستاوردها ی دولت جدید برای قومش میباشد.اوتمام اتفاقات مثبت سالهای اخیر را مرهون تدبیر شخص خود میداند وحتی اگرشنونده ای بیابد "بارندگی های چند سال اخیر" را هم از آثار حسن تدبیر خویش می شمارد. عامل اصلی زبان قبیله ای برداشت کلیشه ای نخبه گان از ساختار جامعه ی ا فغانی می باشد بر اساس این برداشت افغانسان دارای یک ساختار قبیله ای است وادبیاتی در این جامعه شنونده خواهد داشت که واقعیت ها وآرمان های این ساختار را بازتاب دهد.
عقلانیت ابزاری
ازطرفی خود نخبگان بر اثر مطالعات وآموزش های علوم جدید ویا کسب تجارب شخصی از ذهنیت قبیله ای عبور کرده اند ودر عمل به عقلانیت ابزاری پیوسته اند .
ذهنیت عقلانیت ابزاری مانع ازآن شده است که نخبه گان شعارهای قبیله ای خویش را جامه عمل بپوشاند. نخبه ای که از نظر ذهنی خودش هم قبیله ای باشد برای دستیابی به اهداف قبیله، به خود گذری وفداکاریهای شایانی دست می زند و کمایی کردن نام وننگ برای قبیله را برهرنوع منفعت شخصی رجهان میدهد اما نخبگان ما چون از نظر ذهنی به قبیله تعلق ندارند همیشه منافع قوم وقبیله را فدای منافع شخصی وسود فردی کرده اند. منافع مردم وقوم وغیره تا زمانی قابل مطالبه است که در امتداد منافع او قرار داشته باشد اما اگر با نفع شخصی اش نا سازگار باشد بی هیج نوع درنگی باید کنار گذاشته شود. لذا است که درعمل همیشه منافع قومی فدای منافع شخصی شده است وآدم چنین فکر می کند که بروز شعارهای قومی همیشه یک ابزار بوده است در دست نخبگان. آنان همواره قومی شعار داده اند وشخصی عمل کرده اند وبا اغتنام هرنوع فرصت به ذخایرارزی وتصرف اراضی خویش در خارج وداخل همت گماشته اند. چنانکه سیره تمام نخبگان حکومتی امروز کشور موید این امر است. عقلانیت ابزاری حکم می کند که مقام حکومتی چنان سخن بگوید که دردور ترین نقطه دنیا دل کسی نرنجد. منافع تمام کشورهای دورونزدیک - به جزخود افغانستان- باید به رسمیت شناخته شود و...
درچنین فضای ظهوری پدیده ای به نام بشر دوست، که نه ذهن عقلانی وسود اندیش دارد ونه زبان قومی ، طبیعی است که دیوانگی به نظرآید. شعارهای فراقومی ورفتار های غیر عقلانی او درچارچوب گفتمان مسلط نخبگان توجیه پذیر نیست . نخبه هنگامی که می بیند بشر دوست وقتی به وزارت می رسد اولین کارش برقراری عدالت انسانی به ضرر قوم خودش است ،این عمل را سادگی می پندارد وخوشحال می شود که یک رقیب قومی از دست خود پایگاه قومی اش را ویران می کند وبه اطرافیان می گوید که این ازباب خوش خدمتی به ریاست دولت واقوام دیگر است. نخبه وقتی می شنود که بشردوست "خرج دسترخانش" را ،که می شود با هرماهش یک خانه خوب دربهترین نقطه کابل خرید، برای نان ظهر کارمندان وزارتش اختصاص می دهد ازتعجب شاخ در می آورد. به نزدیکان می گوید این آقا نرمال به نظر نمی رسد. نخبه وقتی می شنود که بشردوست برای انحلال چند انجوی خارجی، خود را در برابر خواست تمام جهان قرارمی دهد در برابر فشار های داخلی وخارجی مقاومت می کند وتا سرحد ازدست دادن وزارت به پیش میرود دیگر یقین می کند که او یک "دیوانه" است. رفتارهای بعدی بشر دوست این فرضیه را در نذد اومستند می کند. رفتارهای ازقبیل:
الف:زندگی در خیمه
ب: تقبیح بعضی از اعمال منسوب به افراد قومی خود
ج: مطالبه دلیل از نماینده ی قومش در پارلمان که ازاو در برابر حملات دیگر نمایندگان حمایت کرده است .
و...
فکر می کنم همین شواهد ودلایل کافی باشد برای اینکه بفهمیم چرا بشر دوست در بین نخبگان به دیوانه معروف شده است. اما بخش دوم سوال این بود که چرا همین دیوانه در میان مردم به قهرمان تبدیل شده است ؟!
پاسخ روشن است برای مردم همین دیونگی ها جذابیت دارد مردم نجات کشور خویش را در سایه همین دیوانگی ها جستجو می کند. انگار مردم دیگر کم کم خودشان هم می خواهند از فرهنگ قبیله ای فاصله بگیرند. تصمیم گرفته اند از این جهت به نخبگان بپیوندند چون دریافته اند که با چنین فرهنگی گره از کار شان گشوده نخواهد شد، مردم به چشمان خویش دیده اند که نخبگان خودشان چقدر خوب از این مرحله عبور کرده اند وراه ورسم عقلانی پیشه کرده اند. مردم درهمین تاریخ چهل سال اخیر خویش منادیان مکاتب فکری گوناگونی را تجربه کرده اند. که در ظاهر سخنان بسیار قشنگ قشنگ گفته اند. مدتی حکومت برادران خلق و پرچم را تجربه کرده اند که برای شان از مارکسیسم - این افسون توده های قرن بیست – گفتند. از برادری وبرابری .از نان، لباس مسکن و... اما در عمل کشور شان را درکام ارتش سرخ فروبردند وآغاز یک دور نابسامانی را برای ملت ما رقم زدند.
مدتی حکومت مجاهد را تجربه کردند که از تقوا جهاد ،شهادت ؛اخوت و... سخن گفتند اما در عمل در کوچه کوچه شهر کابل جوی خون جاری ساختند وزمینه ساز ظهور طالبان کرام شدند که در سیاه کاری روی شب را سفید کردند...
مردم خسته از مسلمان ومارکسیسم به فکر پناه بردن به لیبرالیسم افتادند وآرزو کردند که این بار شاید لیبرال های اومانیسم پا پیش نهند و مارا از این همه فلاکت وسیه روزی وهردم شهیدی نجات بخشند. لیبرالها هم کم لطفی نکردند وبه آرزوی آنان پاسخ مثبت دادند؛ آمدند؛ با بوق وکرنا؛ با اشرف غنی واسپنتا؛ با کرزی وملالی جویا...آمدند برای ما قانون اساسی نوشتند حقوق بشر آوردند هزاران انجو تاسیس کردند. تلویزیون آوردند روزنامه آوردند و... اما فلاکت انسان افغانی هیچ تفاوتی نکرد. ناامنی ها پایان نیافت. مهاجرت وبازی با جان در سرنوشت جوان افغانی پایان نیافت گرسنگی وبیکاری پایان نیافت. طالب قوی ترشد کشت خشخاش چندین برابر شد. ناامیدی بیشترشد. یاس شگرف تر. فساد، اعتیاد آدم ربایی و...
مردم بعد از تجربهی این همه نحله های گوناگون حکومتی از مارکسیستی گرفته تا امارت اسلامی وجمهوری اسلامی دیگر کم کم به این نتیجه رسیده اند که راه حل افغانستان سخنان شیک وزیبا نیست. نجات افغانستان تنها نوشتن قوانین مدنی واساسی نیست این ها هرکدام در جای خود مهم اند اما مشکل افغانستان عمل است مشکل اساسی مردم افغانستان این است که هیج کسی از نخبگان بر اساس شعار ها وگفتارهای خویش عمل نمی کنند در هررژیمی تنها شعارها وگفتارها عوض می شود وعمل حاکمان هیج نوع تغیری نمی یابد. هیچ کسی برای پیشرفت کشور از جان مایه نمی نهد. هیچ کسی برای آرمان والای نجات مردم خود دست به فداکاری وایثار نمی زند. همه چوکی حکومت را فرصتی میداند طلایی برای زراندوزی وثروت مردم دریافته اند تا این وضع ادامه داشته باشد نابسامانی آنان هم ادامه خواهد داشت. اینجا است که بشر دوست به عنوان یک منجی جلوه می کند چراکه چنین می نماید که او تنها کسی است که خود را فراموش کرده است وتنها به فکر نجات انسان افغانی برآمده است. اوتنها کسی است در میان نخبگان که به پول ومقام بی اعتنا است . او یگانه کسی است که وقتی حرف می زند دربهایش دلار مطالبه نمی کند. اویگانه کسی است که حرفهایش را با پول وزن نمی کند. ومهمتر ازهمه او تنها کسی است که به حرفهایش عمل می کند. اوتنها کسی است که از حمایت افراد قومی خود میترسد.( شاید به این دلیل که فکرمیکند این حمایت ها هدف اصلی او را که نجات فرد فرد افغانی است ناکام خواهد کرد . شاید)
اوتنها کسی است که... با چنین اوصافی شایسته استکه مردم اورا قهرمان خود بداند وطالب حتی به او آسیب نرساند ودر استقبالش گوسفندی ذبح کند ( خواه ازسر علاقه وخواه ازترس افکار عمومی)چنین به نظر می آید که مردم افغانستان دیگر فریب شعارها را نخواهد خورد و به کسی اقبال خواهد کرد که مردعمل باشد .اگرچه در سخن لغزشهای هم داشته باشد.چرا که آنا به این شعر ایمان پیدا کرده اند که به عمل کاربرآید به سخندانی نیست بشردوست آغاز این راه است هرکس میتواند با او رقابت کند و یا یاری اش کند بسم الله.
پيامها
14 سپتامبر 2009, 18:21, توسط توفیق
کاملاً درست نوشته اید آقای تابش. بشردوست یگانه امید تمامئ اقوام افغانستان است. دست حق با او باد!
15 سپتامبر 2009, 10:56, توسط radmanesh
جناب آقای سردبير فرزانه کابل پرس? . درود بر شما .ثبت نام برای کامنت گذاری ، و اينکه اغلب ( پاس ورد قبلی ) فراموش ميشود و تجديد آن باعث هدر رفتن وقت است ازيکسو و التفات به اين امر که گاه کامنت نويسان ، قلمزنان مشهور ، مجرب و با آبرو و اعتباری هستند ، نه تازه کاران وقت گذران ؛ فحاش و سرگرمی طلب ، بهتر است مانند گذشته ، آزاد و عاری از قيد و شرط باشد ، اگر اين شروط بخاطر کنترل اشخاص و تحميل مقررات ژورناليزم دلخواه شماست ؛ هرگز مفيد و کارا نبوده ( برای ثبوت اين ادعا به کامنت های زير مطلب شيخ الشياطين مجددی .. مراجعه کنيد که همه به يکد يگر فحش خواهر و مادر داده اند!) لطفا به حالت سابق ، بر گرديد . با احترام . رادمنش