نقش سردار محمد داود در شکل گیری کودتای ثور1357
اگر سردارمحمدداود وسایر سرداران و زمام داران افغانستان در این نیم قرن اخیر به جای دعوای بیحاصل ونزاع نافرجام برسر دیورند ومطالبه ی حق خودارادایت و استقلال برای قبایل پشتون آنسوی دیورند درتثبیت مرز دوکشور و تحکیم حاکمیت قانون وایجاد جامعه ی قانونمند ومدرن در دوسوی مرز درمسیرتفاهم وتوافق برمبنای منافع متقابل با پاکستان قرار می گرفتند...
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
سردارمحمدداودوخانواده اش نخستین قربانیان کودتای حزب دموکراتیک خلق در7ثور1357(27اپریل1977)است. دولت افغانستان سال گذشته خورشیدی1387به کشف جسدسردارمحمدداودوخانواده اش پرداخت واجساد آنهاراباتشریفات ویژه مجدداًبه خاک سپرد. این کاردرمحافل مختلف جامعه ی افغانستان درداخل وخارج کشور مورداستقبال وواکنش های گسترده وگاهی متفاوت قرارگرفت. برای سردار محمدداود وخانواده اش در داخل وخارج افغانستان مراسم اتحاف دعابرپاگردید ودر موردفضایل ومحاسن شخصیت وگاهی هم خبط ها واشتباهات او حرف وحدیث فراوانی ارائه شد.
صبورالله سیاه سنگ شاعرونویسنده ی افغان اخیراًقتل محمدداود را درکودتای ثور1357بگونه ی مبسوطی به بررسی گرفت که درعنوان "وآن گلوله باران بامدادبهار"درسایت انترنیتی فرداوکابل نتهه دربخش های پیهم انتشاریافت. اما آنچی که هم در نوشته ی سیاه سنگ وهم درابرازنظرها ومقالات دیگردررابطه با قتل سردارمحمدداودخان وخانواده اش توسط کودتاچیان ثور1357از قلم وبیان باقی ماند، نقش محمدداودبه عنوان زمام دارافغانستان درمسند ریاست حکومت و ریاست دولت در شکل گیری ووقوع کودتای مذکوربود. ویا به عبارتی نقش سردار محمدداود درقتل خود وخانواده اش درآن بامدادبهاری.
دراین شکی نیست که سردارمحمدداود با اعضای خانواده اش درکودتای حزب دموکراتیک خلق به قتل رسید. ودراین نیزتردیدی وجودنداردکه مجری قتل امام الدین ازافسران جناح خلق حزب دموکراتیک خلق بود که سپس در سالهای حاکمیت حزب مذکور تارتبه ی ژنرالی ارتقا یافت. ولی نکته ی قابل پرسش وبررسی سیاست وعملکردمحمدداوددرشکل گیری کودتای مذکور است. افسران کودتاچی وحزب دموکراتیک خلق که کودتا را براه انداختند بصورت آنی ویک شبه درصبحدم کودتا ظهورنیافتند. نظامیان کودتاچی دردرون دولت وارتش ازسالها قبل حضورداشتند و گام به گام به نفوذ واقتدارخود افزودند. حزب دموکراتیک خلق ورهبران حزب که کودتا رافرمان دادندوبا کشتاردسته جمعی سردارمحمدداود وخانواده اش برمسند اقتدار تکیه زدندازمدت ها پیش وجودداشتند ودربرابر چشمان سردارمحمدداود ودرزیرسایه ی حاکمیت اورشدکردند. پس وقتی سردارمحمددواد وخانواده اش قربانیان نخست کودتای حزب دموکراتیک خلق وکودتاچیان حزب بودند، نقش او دررشد وتقویت حزب دموکراتیک خلق تامرزقدرت یابی به انجام کودتای که به قتل وی وخانواده اش وفرو بردن افغانستان دربی ثباتی، جنگ وتجاوز خارجی که تا اکنون ادامه دارد، منجرشد چه بود؟
سردارمحمدداودوسیاست نزدیکی با اتحادشوروی:
وقتی بسوی حزب دموکراتیک خلق افغانستان به عنوان یک حزب چپِ موردحمایت شوروی اسبق نگاه می شودونفوذشوروی درافغانستان زمینه های تقویت این حزب راتاتصاحب حاکمیت مساعدساخت، سردارمحمدداوددردوران صدارت خود زمینه سازاین نفوذبود. زیرااین سردارمحمدداودبودکه دردوره ی صدارت خویش زمینه را برای ورود شوروی ها به اردو یا ارتش افغانستان مساعدکردوپای آنهارا درقوای مسلح افغانستان کشاند. این امر راه را به وقوع دوکودتای بعدی هموارکرد. درکودتای نخست(26سرطان1352)سردارمحمدداودبه رهبری دولت رسید ودر کودتای دوم(7ثور1357)حزب دموکراتیک خلق به غصب حاکمیت پرداخت وسردار محمدداودرابه قتل رساند. چرا سردارمحمداود با شوروی ها نزدیک شد وزمینه را برای نفوذ آنهادرافغانستان وتقویت حزب چپِ موردحمایت آنهادر قوای مسلح افغانستان مساعد کرد؟
انگیزه ها وعوامل نزدیکی سردارمحمدداود با اتحادشوروی:
برخی ازتحلیلگران به این باور هستندکه سیاست نزدیکی سردارمحمدداود باشوروی ها ازناگزیری وی ناشی می شدوسیاستی درجهت منافع ومصالح ملی افغانستان بود. برمبنای این دیدگاه سردارمحمدداود زمانی به شوروی ها روی آوردکه تلاش متداوم وی درتأمین روابط نظامی با ایالات متحده امریکا ناکام ماند. امریکایی ها حاضر نشدندتابه تقاضای اوبه خریداری اسلحه پاسخ مثبت بگویند؛در حالی که سردارمحمدداود بدلایل مختلفی به خصوص درمقابله با پاکستان برسر منازعه ی دیورند نیا زبه تجهیز وتقویت قوای نظامی داشت. اما امریکایی هانه تنهادستِ ردبه همه مطالبات محمدداوددرمورد خریداری اسلحه وتأمین روابط نظامی زدند، بلکه ازموقف سردارمحمدداود درمنازعه ی دیورند باپاکستان وموضوع پشتون وبلوچ نه تنها حمایت نکردند بلکه جانب پاکستان راگرفتند. برای محمدداود که موضوع دیورند وقضیه ی پشتونها وبلوچ ها درآنسوی دیورند یک موضوع ملی شمرده می شدوخط دیورند رابه حیث سرحد بین المللی باپاکستان نمی پذیرفت دیگر راه وچاره ای باقی نماندکه به شوروی ها روی بیاوردوبا آنهاروابط نزدیک در تمام عرصه هابه خصوص در عرصه نظامی برقرارکند.
وامادرموردسیاست سردارمحمدداودمبتنی برنزدیکی با شوروی نکات بسیاری مهمی قابل پرسش وبررسی است که این سیاست تاچه حدی سردارمحمدداود رابه اهدافش رساند؟ این سیاست چگونه شکل گرفت وسردارمحمدداود روندروابط با مسکوراچگونه طی کرد؟ آیا این سیاست، افغانستان را بسوی پیشرفت، اقتدار وبسوی تحقق منافع ومصالح ملی که مستلزم ومتضمن ثبات، انکشاف وعدالت درهرکشوری محسوب می شود، سوق داد؟ چه رابطه وتأثیرمتقابل میان سیاست سردارمحمدداود برسرپشتونستان ومنازعه دیورند با پاکستان باکودتای ثور1357 وجودداشت؟و. . . .
سردارمحمدداودخان وشعارپشتونستان:
سردارمحمدداود درسال1933(1310خورشیدی) پس ازبازگشت ازدوره ی تحصیل درشهرپاریس که کاکایش محمدنادرشاه صاحب تخت وتاج سلطنت شده بود شامل مرکزآموزش نظامی گردید. یکسال بعدتعلیمات نظامی رابه پایان رساند وبرخلاف سایرهمصنفان خویش وبدون پشت سرگذاشتن مراحل ومدارج ارتقای افسری دراردو ازسوی محمدنادرشاه رتبه ی ژنرالی یافت وبه حیث نایب الحکومه وقوماندان نظامی مشرقی(ننگرهار، لغمان، کنرها و نورستان)توظیف شد. سپس به این وظیفه درقندهارمقررگردید ودردوران صدارت کاکای دیگرش سردارشاه محمود دوبار (1325و1328خورشیدی)به حیث وزیردفاع ایفای وظیفه کرد.
سردارمحمدداود دردوران صدارت سردارشاه محمودباچنان احساسات وعلاقه از پشتونستان سخن میگفت که حتی فکر آزادی پشتونستان را با توسل به نیروی نظامی درسر می پروراند. یکی از افسران ارتش خاطرات خود را درسالهای اخیر صدارت شاه محمود از اراده و نظرسردارمحمدداود دراین مورد چنین بیان می کند:«روزی با یکی ازهمصنفانم در حالیکه یونیفورم عسکری پوشیده بودیم، از استقامت میدان هوایی کابل پیاده طرف شهر میرفتیم. ناگهان از عقب ما موتری آمدو درپهلوی ما توقف کرد. راننده با اشاره ی سر مارابداخل موترخواست. دیدم راننده سردارمحمدداودخان است. با عجله دویدم و فوراً درسیت عقبی جاگرفتیم. موترحرکت کرد وداودخان بعد از لحظه یی فضای خاموشی را شکست و پرسید: نوفارغ شده اید؟ جواب دادم بلی صاحب! بازپرسید: وظیفه ی اردوی افغانستان چیست؟ رفیق پهلویم جواب داد: دفاع ازافغانستان. سردار درحالی که بامهارت میراند، گفت خوب درس نخوانده یی. اینک یادبگیر! اردو علاوه بردفاع ازافغانستان بایدپشتونستان محکوم را آزادسازد، در آنصورت است که وظیفه ی نهایی خود را انجام خواهد داد. ماکه هردو برسم عسکری استیضاح کرده نمیتوانستیم جواب دادیم صاحب! فهمیدیم، اطاعت می شود.» (1)
نکته ی قابل پرسش و بررسی درسیاست سردارمحمدداود برسر پشتونستان این است که چرا او ازمیان همه سرداران حاکم به آنچی که داعیه ی پشتونستان وسپس داعیه ی پشتون و بلوچ خوانده می شد، دلچسپی شدیدوجدی داشت؟
برخی ها پاسخ این پرسش را در وطندوستی و تعهد سردارمحمدداود به منافع ملی افغانستان جستجو می کنند. کسانیکه از این زوایه به موقف و سیاست سردارمحمدداود به ویژه در دوران صدارت او نگاه می نمایند، او را زمام دار شجاع و وطندوست در عنایت و پایبندی به یک منفعت و مصلحت کلان ملی می بینند. سردار مذکور در این دیدگاه به عنوان یک زمام دار ناسیونالیست نگریسته می شود که می خواست خاک های از دست رفته ی افغانستان را دوباره به کشور برگرداند.
اما دربرخی از دیدگاه ها و بررسی ها سیاست محمدداود درمورد پشتونستان از شهرت طلبی وقدرت خواهی موصوف ناشی می شد. محمدصدیق فرهنگ مؤلف افغانستان در پنج قرن اخیر و از وزیران دوران سلطنت که بامحمدظاهرشاه و خانواده ی حاکم سلطنتی شناخت نزدیک و روابط تنگاتنگ داشت، سردارمحمدداود را "مردمغرور، مستبدوسختگیر"معرفی می کندکه"هرنوع اختلاف نظر رابانظر خودش در حکم خیانت میشمرد." او مینویسد:«بعدازجنگ جهانی دوم(سردار محمدداود) نظریه ی پشتونستان را از خود ساخت وازآن درجهت استحکام نهاد سیاسی خودورقابت عمش شاه محمود خان بهره برداری کرد. شایدآگهی از این نکته که افغانستان پشاور رادرعهد جد اوسردار سلطان محمدخان طلایی ازدست داده بود نیزدر اختیار روش او دراین باره بی تأثیر نبود و میخواست آن حادثه راتوسط این تلاش جبران نماید.»(2)
صرف نظر ازاین که محمدداود درسیاست خویش برسر پشتونستان چه اهداف و اغراضی رادنبال می کرد، موضوع مهم وقابل توجه دراین سیاست، فرآیند وپیامد آن برای افغانستان ومردمش درجهت منافع ومصالح کشور بود. البته قبل از آن، این نکته ی قابل یک بحث وتأمل عمیق است که آیاپشتونستان ومنازعه برسر آن با پاکستان یکی ازمسایل مهم ملی کشورمامحسوب می شدواکنون نیزچنین است؟
علی رغم آن که درتعریف منافع ملی نظر واحد، جامع ومشخصی وجود ندارد و تعریف این مقوله درافغانستان بیشترازهرجامعه وکشوردیگر دستخوش تفاوت و ناهمگونی است، امابرخی ازمفاهم ومطالب رامی توان به عنوان نقاط مشترک دیدگاه های مختلف موردعنایت قرارداد. حفظ ونگهداری استقلال، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، تأمین صلح، استحکام وحدت ملی، استقرارثبات، تعمیم انکشاف و پیشرفت در عرصه های مختلف حیات وهمچنان تحقق عدالت دراین عرصه هامی تواندبه عنوان دیدگاه ها وباورهای مشترک درمقوله ی منافع ملی مدنظرگرفته شود. اماپرسش مهم این است که آیابا چنین رویکردو تعبیری ازمنافع ومصالح ملی میتوان گفت که سیاست سردارمحمدداود برسر دیورندوپشتونستان، این منافع راتحقق بخشید؟
سیاست مخدوش ومبهم درمنازعه دیورند وپشتونستان:
نکته ی شگفت آور واسف انگیزدرسیاست سردارمحمدداود وبسیاری از زمام داران افغانستان برسر منازعه دیورند ومناطق آنسوی دیورند، بیان مبهم ومخدوش و مطالبه ی غیرشفاف وناروشن آنها درمورد این منازعه بود. برغم آنکه سردارمحمد داود ازمیان همه سرداران حاکم، منازعه دیورند را موردتوجه قرارداد و فریاد داعیه ی پشتونستان را بیشترازهمه بلند کرد، اما او بیان صریح وموقف روشن درمطالباتش برسراین منازعه نداشت. برای سردارمحمد داود، پشتونستان در آنسوی دیورند یک موضوع ملی تلقی میگردید؛ اما او در هیچ دوره ای از زمام داری خود نه درصدارت ونه دردوره ی جمهوریتش تصویر روشن و مشخصی از این امرملی ارائه نکرد. زیرا او برای پشتونهای پاکستان حق خود ارادیت مطالبه میکرد؛ در حالی که این سیاست و موقف موصوف نه در جهت یک امر ملی، سیاست درست و اصولی محسوب می شد و نه از این سیاست، اهمیت موضوع مذکور به عنوان یک مسئاله ی ملی قابل استنباط بود. ازتوضیح ومطالبات ماموران ارشد او در مجامع بین المللی درمورد داعیه ی پشتون وبلوچ چیز مشخص و روشنی دستیاب نمی شد. وقتی درسال 1975 وحیدعبدالله معین سیاسی وزارت خارجه ی افغانستان در جلسه ی عمومی سازمان ملل گفت که ماهیچ مشکل دیگربابرادران پاکستانی خودنداریم مگر"شناختن حقوق حقه ی برادران پشتون وبلوچ"،( افغانستان کالنی 1355 ص 154) حتی این وحید عبدالله خودش هم نمیدانست که منظور او از حقوق حقه ی پشتون و بلوچ چیست؟ حد و مرز این حقوق حقه در کجا نهفته است؟ چه کسی این را تعین میکند؟ دولت افغانستان یا پشتونهای آنسوی دیورند؟ این حقوق حقه را بر چه مبنایی مطالبه می کند؟ اگر آنسوی دیورند بخشی از خاک افغانستان بود چرا به جای حقوق حقه ی پشتون وبلوچ حقوق حقه ی افغانستان در ادغام آن مناطق به افغانستان خواسته نمی شد؟ و ...
نبود برنامه وعدم سیاست شفاف و مشخص از سوی سردارمحمدداود پرچمدار داعیه پشتونستان پیوسته سوء استفاده ی افراد سود جو وتاجران سیاسی را دردوطرف دیورند فراهم میکرد. سیدمسعود پوهنیار قنسل افغانستان در دوران صدارت محمدداود درکویته ضمن آنکه به این سوءاستفاده ها اشاره می کند از روش وشیوه ی کارسردارمحمدداود درمنازعه دیورند وموضوع پشتونستان می گوید:«صدراعظم سردارمحمدداود خان به شنیدن خبرها و راپورت های در باره ی پشتونستان هرچند که از واقعیت یک اندازه دورهم میبود شدیداً علاقه داشت.» قنسل مذکور که بدستور سردارمحمدنعیم وزیرخارجه مؤظف بود تا تمام اطلاع و گزارش خودرا از آنسوی دیورندبه خصوص درمورد اوضاع ایالت بلوچستان و پشتون های این ایالت مستقیماً در دسترس سردارمحمدداود بگذارد، می نویسد:«در سال 1957 این جانب بعد ازمحمداکبرپروانی به حیث قونسل افغانی درکویته مقرر شدم قبل از عزیمت بصوب ماموریت نزد پروانی رفتم. میخواستم یک اندازه معلومات در باره ی کویته در خصوصیات وظایف قونسلگری و شخصیت های سیاسی آن جا حاصل نمایم. موصوف معلومات مفید برایم داد و علاوتاً توصیه نمود که راپور ها را باید بسیار مفصل نوشته ضخیم و قطور بسازم. اما گفت دوصفحه ی اول آن راپور باید با عبارت خوب و دلچسپ نگارش یابد مابقی هر چرند و پرندی که باشد بنویس و برضخامت راپورهرچه میتوانی بیفزایی، زیراسردارصاحب(داودخان) از مشاهده ی راپور ضخیم خوشش می آید اما حوصله ی خواندن آن را نداشته همان صفحه ی اول را که خواند راپور را قات کرده به شعبه ی شفر مخصوص وزارت خارجه می سپارد.»(3)
یکی ازنکات دیگردر سیاست مخدوش ومتغییر سردارمحمدداود برسرمنازعه دیورند وقضیه ی پشتونستان، برخورد و دیدگاه وی با موضوع بلوچ ها در آن سوی دیورند بود. سردارمحمدداود درآغاز صدارت خود که تنور این منازعه را گرم ساخت وبرای آزاد ی"پشتونستان محکوم"دست به لشکرکشی وسفربری نظامی زد، ازچیزی به نام داعیه بلوچ ها در آنسوی دیورند سخنی نداشت. هرچند که بعداً داعیه ی پشتونستان در مطالبات وتبلیغات حکومت وی به داعیه ی پشتون و بلوچ تغیر یافت. ولی این تغیر نیز فاقد اهداف و استراتیژی مشخص و مؤفقیت آمیز بود. هیچگاه در توضیحات رسمی گفته نشد که چرا بلوچ ها و داعیه ی شان در آغاز منازعه با پاکستان نادیده گرفته شدند و سپس با چه انگیزه و استدلالی در انطباق با کدام منفعت و مصلحت ملی داعیه ی بلوچ شامل داعیه ی پشتون های آن سوی دیورند گردید؟ پوهنیار قنسل افغانستان در کویته می نویسد:«وقتی که بصوب ماموریت کویته(1957) می آمدم برایم گفته شده بود که با بلوچ ها نباید در تماس باشم. اما علاوه شد که هرگاه خود بلوچ ها مراجعه کردند از ملاقات با ایشان استنکاف نورزم.» همچنان موصوف از عدم اعتنا و همکاری دولتمداران افغانستان به بلوچ های معارض علی رغم مطالبه ی کمک از کابل سخن میزند. وی می نویسد: «درسال (1959) مِنگل بلوچ به سرکردگی نوروزخان برضد حکومت پاکستان قیام نموده به جنگ های خونین مبادرت ورزیدند. یک نفرنماینده ازطرف بلوچ ها نزد من(درکویته) آمده گفت افغانستان کمک های زیادی با پشتونها می نماید که برای ما هیچ گاه نکرده است اما در این وقت اضطراری اگر یک اندازه اسلحه برای ما امداد نماید ممنون می شویم.
به کابل آمدم موضوع را به سردارمحمدنعیم خان عرض کردم. اوگفت حالاصدراعظم صاحب برای تداوی به ایتالیارفته است. همین که واپس آمداقدامی درآن باره خواهد شد. تداوی سردارمحمدداودخان چارماه طول کشید. حکومت پاکستان بعداز جنگ های زیاد ازشدت کارگرفته بلوچ های مذکور راکه درکوه های منطقه جالوان متحصن شده بودند ازهرطرف محاصره کردکه هیچ گونه امدادی برای آن هانمی رسید. باالآخره گپ به مصالحه کشیدوبروی قرآن تعهدشدکه به سردارنوروزخان ودیگرریش سفیدهایشان مزاحمت نمی ورزند. بلوچ ها دراین وقت بکلی ازپا در افتاده بودند. تعهدحلف قرآنی رابرای خودآبرومندانه دانسته تسلیم شدند. . »(4)
بهره گیری ازمنازعه دیورنددرصعود به صدارت:
یکی ازعوامل دسترسی سردارمحمدداود به کرسی صدارت به جای کاکایش سردارشاه محمود به دیدگاه اودرمورد منازعه دیورند وموضوع پشتونستان قابل مطالعه وبررسی است. نخستین مذاکره باپاکستان برسردیورند درصدارت سردارشاه محمودصورت گرفت. این مذاکره را سردارنجیب الله تورویانا به حیث نماینده ی پادشاه افغانستان در نوامبر1947درشهرکراچی پایتخت کشورنوتشکیل پاکستان انجام داد. این مذاکرات تاجنوری 1948بدون هیچ نتیجه ودست آوردی برای افغانستان طول کشید. درداخل دستگاه سلطنت ومیان سرداران حاکم ازموقف دولت درمذاکره با پاکستان برسر موضوع دیورند ناهمسویی واختلاف نظروجود داشت. سردارمحمد داود موضوع دیورندرابه عنوان یک موضوع ملی مطرح میکردو طرفدارموقف شدید دراین مورد بود؛ اما پادشاه و صدراعظم سیاست انعطاف پذیر و آرامی را برسر این موضوع تعقیب میکردند.
سیدقاسم رشتیا از رجال حکومتی دوران سلطنت محمدظاهرشاه ازاختلاف میان سرداران حاکم درمورد دیورند وموضوع پشتونستان سخن می گوید:«بعضی اظهار نظر میکردند که مسئلۀ پشتونستان باید از روز اول به این شکل مطرح نمی شد و باید از اول ادعای ارضی میکردیم و این آسانتر و معقولتر بود. من از جمله ی اشخاصی بودم که ادعای ارضی را درست نمیدانستم و اکثریت مجلس (جلسه ای که در آن بسیاری از وزراء و مقامات عالی رتبه ی حکومتی سهم داشتند) هم طرفدار ادعای ارضی نبودند. . . . .
مباحثه طول کشید. دراین وقت آقای محسن فیروز که در آن وقت مدیر آژانس باختر بود، اجازه خواست و یک فرمول ساده و کوتاه را پیش کرده گفت:"راه حل قضیه ی پشتونستان فقط یک مارش است." البته این گفتار در آن وقت جدی تلقی نشده و بلکه اکثرحضار از شنیدن آن خندیدند. اما دراین شک نیست که اگر انسان بعد از مرور سالیان دراز و تجاربی که در زمینه حاصل شد، بطورRetrospect غور نماید، واقعاً در آن وقت و موقع یک راه حل همین هم بود. زیرا در آن زمان نظام داخلی دولت جدید التشکیل پاکستان نضج و قوام کافی پیدانکرده وکشورمذکور تشکیلات منظم عسکری هم نداشت. ولی این امر واضح است که افغانستان نیز کدام قوه ایکه قادرباشد پاکستان را مجبور به قبول این مسئله بسازد، دارا نبوده با وصف این اکنون بیش از چهل سال از آن وقت میگذرد. مردم میگویند که اگر افغانستان در همان مرحله ی اول تشکیل پاکستان از راه قوه پیش می آمد آنها با قوایی که از عصر انگلیس برای آن باقی مانده بود توان مقابله را نداشتند. لیکن قابل تذکر است که پاکستان با همین قوا با هند که نصف دیگر همان قوه را از انگلیس به ارث برده بود، درسال 1965(1344) مؤفقانه مقابله کرد. . . . .
بعد از اینکه مجالس مشورتی خلاص شد، روابط با پاکستان همچنان کشیده باقی ماند و دراین جا افغانستان به این فیصله رسید که با انگلیسها داخل مذاکره شود. اما انگلیس ها از روزیکه هند را ترک کردند مسئولیت را ازدوش خود ساقط دانسته و علاقه به آینده ی منطقه نشان نمیدادند. سردار فیض محمدخان که در آن وقت سفیرافغانستان درانگلستان بودپیشنهاد این مذاکرات را نمودوسردارشاه محمود خان هم نظربه احترام و اعتمادی که به ایشان داشتند موافقه نمودند. امابه کدام نتیجه نرسید. اکثر این مذاکرات درمجلس وزراصورت میگرفت. چندین بارخود سردار فیض محمدخان در این مجالس شرکت کرده و میخواست کدام فرمول واضح برای حل آن طرح شود ولی پیداکردن فرمول جامع بطوریکه دربالا شرح شد، مشکل بود. لهذاتاآن وقت کدام فرمول ثابت وقاطع بمیان آمده نتوانست. . . »(5)
اختلاف میان سرداران حاکم علی رغم ابهام در نیات و اهداف اصلی شاه، عمو ها و عموزادگان او در داخل دستگاه قدرت در مورد آنسوی دیورند، به نکته ی مورد بهره گیری آنهادرمنازعه ی داخلی بر سر قدرت تبدیل شد. سردار محمد داود سیاست رسمی دولت را در مورد پشتونستان نادرست و ضعیف تلقی میکرد و این سیاست را به شدت مورداعتراض و انتقاد قرار میداد. از این رو سردارموصوف متمایل بودتا خود ریاست حکومت رابه جای کاکایش سردارشاه محمودبدست بگیرد. اوشاه محمود را از طریق کلوپ ملی زیر فشار گرفت تامجبوربه کنار رفتن از صدارت شود. کلوپ ملی درواقع حزب دولتی بنام حزب دموکراتیک ملی بودکه طرح ایجادوتأسیس آن ازسوی عبدالمجیدزابلی وسردارمحمدداودبابرادرش سردارمحمد نعیم ریخته شد. هنوزکه درجهت تشکیل حزب سیاسی مجوز قانونی وجود نداشت، آنها درابتدابه آن نام کلوپ ملی را گذاشتند. هرچندکلوپ ملی درسال 1950 با استعفای عبدالمجید زابلی از وزارت اقتصاد درکابینه ی شاه محمود که کلوپ مذکور با پول و امکانات زابلی فعال بود، از میان رفت اما سردار محمد داود فشار خود را بخصوص در موضوع پشتونستان بالای صدراعظم حفظ کرد.
اتحادیه ی آزادی پشتونستان یک جریان دیگر سیاسی بود که به منظور فشار بر سردارشاه محمود از سوی سردارمحمدداود تشکیل شده بود. به قول محمد صدیق فرهنگ:« دراین هنگام جمعیت نیمه سری و نیمه علنی دیگری هم به عنوان اتحادیه آزادی پشتونستان پی ریزی شد که رهبری ظاهری آن غلام حیدر خان عدالت، اما بنیانگذار واقعی آن محمد داودخان بود. این جمعیت که یک نفر ازمحصلان فاکولتۀ حقوق به نام ببرک(ببرک کارمل)نیزدرآن فعالیت داشت، درظاهر به نام کمک به داعیه ی پشتونستان که بامرام ناسیونالیستی افراطی تشکیل شده بود، امادرواقع برای به قدرت رساندن محمدداودخان کارمیکرد.» (6)
سردار شاه محمود علی رغم آنکه نیت کنار رفتن از قدرت را نداشت سر انجام تحت فشار سردارمحمدداود وسرداران دیگرخانواده ی حاکم سلطنتی مجبور به استعفا شد. یک راپورمحرم"انگوس وارد"Angus wardسفیرایالات متحده ی امریکا در سال 1963 در این موردمی نویسد: «استعفای شاه محمود خان ومؤظف شدن داود خان برای تعین کابینه ی جدید نتیجه ی مؤفقیت گروه مرکب ازهاشم خان، داودخان وشاه ولی خان میباشد. در راپور می آید: چون دراختلافاتیکه پیداشده بود شاه محمودخان دراقلیت مانده بود او مجبورشد یا تصمیم فامیل را قبول کند یا موضوع را بیرون ازفامیل بکشد و در صددجلب وپشتبانی مردم دیگر شود. اماشاه محمود حاضر نبود که تابه خاطرمنافع شخصی خود موقف یحیی خیل را ضعیف نماید و خطراین را که خانواده اش در نتیجه ی این کشمکش ها قدرت را از دست بدهد قبول نماید.»(7)
منازعه دیورند دردوران صدارت سردارمحمدداود:
سردارمحمدداودکه درسپتمبر1953برکرسی صدارت تکیه زد درخط مشی خویش حل موضوع پشتونستان را ازاولویت های وظایف حکومت خود اعلان داشت. امااو طی ده سال درمسند صدارت افغانستان نه تنها به حل این موضوع دست نیافت، بلکه منازعه دیورند وموضوع پشتونستان را به دانه سرطان افغانستان تبدیل کرد وعرصه های مختلف حیات افغانستان را ازثبات وحاکمیت ملی تا پیشرفت وعدالت اجتماعی درگروگان این منازعه قرارداد.
درحالی که سردارمحمدداود بابهره گیری ازموضوع دیورند وپشتونستان به کرسی صدارت دست یافت، ولی اودر دوران صدارتش با ضعف ها واشتباهات زیادی دراین مورد ظاهرشد. اودرطول منازعه با پاکستان برسر دیورند و پشتونستان هیچگاه مؤفق نشدکه حمایت سازمانهای مختلف جامعه ی جهانی چون سازمان ملل متحد، کنفرانس ممالک غیرمنسلک و کنفرانس کشور های اسلامی را ازموقف خودجلب کند. سیاست اودر دوره ی صدارتش که بسیار با جدیت از داعیه ی پشتونستان حمایت میکرد وآن رابه عنوان یک موضوع ملی مطرح می نمود، دارای نوسان ومدوجزر بود. اودر اجلاس سران کشورهای غیرمنسلک منعقده ی بلگراد پایتخت یوگسلاویای سابق به خواهش اعضای اجلاس ازگنجانیدن موضوع پشتونستان صرف نظر کرد. سایراعضا نیز توافق کردند که ازتذکر موضوعات خاص کشورها درقطعنامه صرف نظر کنند. سید قاسم رشتیا یکی از اعضای هیئات افغانی میگوید که رئیس جمهور اندونیزیامی خواست به گونه ای موضوع مربوط به کشور خودرا درقطع نامه بگنجاند دراین حال داودخان خشمگین شد وباعصبانیت گفت:«اگر فیصله ی سابق شکستانده شود، در آن صورت مسأله ی پشتونستان که سرنوشت هشت ملیون انسان به آن بستگی داردبایدبه هر موضوع دیگرحق تقدم داده شود. من به هیچ صورت چنین استثناء را قبول کرده نمی توانم. دوادخان سپس وقتی باسوکارنو (رئیس جمهور اندونیزیا) روبرو شد ازمصافحه با اوخود داری کرد.»(8)
صرف نظر ازاین که خشم وقهرسردارمحمدداودمبتنی برخود داری موصوف از مصافحه با سوکارنو رئیس جمهور اندونیزیا، غیرت و شجاعت او تعبیر شود، مبیین نکته ی مهم و مثبت سیاست او درمورد پشتونستان نبود. او درحالی که موضوع پشتونستان رادرصدر اولویت های سیاست داخلی وخارجی خود قرارداده بود و آنرا ازمسایل مهم ملی کشورمی پنداشت امادرنخستین اجلاس سران کشورهای غیرمتعهد نتوانست توجه وحمایت اجلاس را ازاین سیاست جلب کندوبرعکس به خواهش اعضای اجلاس ازتذکرقضیه ی پشتونستان صرف نظرکرد. تناقض در سیاست محمدداودسپس دردروه جمهوریت او برسرپشتونستان بیشتر آشکار شد.
خصومت با پاکستان وتشنج با دولت های غربی:
سردارمحمدداود درسالهای صدارت خود سیاست خصومت با پاکستان وبی اعتمادی دربرابر دولت های غربی را برسر موضوع پشتونستان ومنازعه ی دیورند درپیش گرفت. وی درکرسی صدارت تلاش کرد تاحمایت ایالات متحده امریکا ودولت های اروپایی را ازموقف وسیاستش درمورد دیورندوموضوع پشتونستان جلب کند. او بارها در صدد تأمین روابط نظامی باامریکا برآمد و تلاش به عمل آورد تا از واشنگتن اسلحه خریداری کند. اما غربی ها عمدتاً ایالات متحده امریکا وبریتانیا که با پاکستان روابط نزدیک تأمین کرده بودند حاضر نشدند تا به تقاضای سردادمحمدداود بدون حل اختلافش با پاکستان برسر مرزدیورند وقضیه پشتونستان پاسخ مثبت ارائه کنند. هرچند امریکایی ها وانگلیس ها تلاش نمودند تا با میانجگیری میان افغانستان وپاکستان به منازعه دیورند پایان دهند.
امریکایی ها و متحدین اروپایی شان به خصوص انگلیس ها علاقمند بودند تا افغانستان به حیث کشور همسایه ی شوروی به عضویت پیمانهای آسیایی درآید که از سوی امریکا و غرب جهت مقابله با نفوذ و توسعه طلبی شوروی شکل میگرفت. امریکایی ها در راستای تحقق این برنامه سیاست موسوم به "کانتینمانت"containment را مورد توجه قرار دادند. این سیاست غرض به محاصره کشاندن شوروی و پیمان وارثا متشکل از کشورهای سوسیالیستی طرفدار شوروی در آن دوران طرح شده بود. هدف امریکایی ها و متحدین اروپایی شان این بود تا شوروی و اعضای پیمان وارثا در نتیجه ی ایجاد پیمانهای نظامی دیگر از سوی آنها در اروپا و آسیا مورد فشار و محاصره قرار بگیرد. پیمان سیاتو(S.E.A.T.O ) به این منظور در جنوب شرق آسیا ایجاد شده بود که پاکستان در سپتمبر 1954 عضویت آنرا پذیرفت. سال بعد پیمان بغداد، کشور عراق را به این اتحادیه ی نظامی کشاند. این در حالی بود که کشور ترکیه در سال 1952 به عضویت پیمان نظامی اتلانتیک شمالی (ناتو) درآمد. امریکایی ها و انگلیس ها خواستار عضویت افغانستان نیز در پیمان های مقابله با شوروی بودند. اما منازعه ی افغانستان با پاکستان بر سرمرز دیورند وپشتونستان مانع عمده در پیوستن افغانستان به هرگونه پیمان به خصوص پیمانهای دفاعی و نظامی محسوب می شد که در آن پاکستان عضویت داشت. از این رو آنها تمایل داشتندکه تا پاکستان وافغانستان ازطریق مذاکره وتفاهم به راه حلی درمنازعه ی پشتونستان برسند.
تلاش امریکایی ها وانگلیس ها درجهت حل منازعه برسردیورندمیان افغانستان وپاکستان که درسالهای صدارت سردارشاه محمودآغاز یافته بود در دوره صدارت محمدداود ادامه یافت. اما دراین دوره نه تنها این معضل راه حلی نیافت بلکه پاکستان وافغانستان درآستانه ی جنگ قرارگرفتند وسردارمحمدداودبسوی شوروی روی آورد.
سردارمحمدداود درآستانه ی جنگ با پاکستان:
سردارمحمدداوددر آغاز بهارسال 1955میلادی که طرح تشکیل"یونیت پاکستان غربی" را ازسوی دولت پاکستان اعلان گردید، واکنش خشم آلودی نشان داد. برمبنای این طرح، ایالات چهارگانه ی پاکستان متشکل از پنجاب، سند، بلوچستان وسرحدشمال غربی در یک ایالت بنام پاکستان غربی جهت ایجاد توازن سیاسی با بخش شرقی پاکستان(بنگله دیش) مدغم می شدند. این ادغام، آزادی های محدود ایالت سرحد را در آنسوی دیورند از بین میبرد. محمدداود درمقام نخست وزیری کشور با ایراد بیاینیه ای از طریق رادیوی دولتی در کابل در مارچ 1955 طرح دولت پاکستان را درجهت پایمال کردن حقوق پشتون ها خواند و اظهار داشت: «هموطنان عزیر! به حیث شخص مسئول خود را مکلف میدانم واقعات مهمی را که در سرنوشت امروز و آینده ی مملکت تأثیری بزرگی دارد به اطلاع عموم رسانیده و هموطنان عزیزم را ازجریان واقعات بی خبر نگذارم. اعلامیه ی که دیروز درکراچی منتشر گردید اشعار داشت که حکومت پاکستان برخلاف تمام قوانین و نوامیس بین المللی بدون درنظر گرفتن حق مردم پشتونستان در تعین سرنوشت آن ها و مراجعات مکرری که به این اساس از جانب حکومت افغانستان به حکومت پاکستان به عمل آمده فیصله نموده است که علاقه های پشتونستان آزاد و محکوم را در یونت غربی پاکستان شامل و با این عمل خود خدا ناخواسته آزادی و ملیت ملیون ها برادران پشتونستانی ما برای همیشه محو و نابود سازد.
این تصمیم نا عاقبت اندیشانه ی حکومت پاکستان به هیچ صورت در افغانستان نظر به علایق تاریخی که با برادران پشتونستانی خود دارد بی اثر مانده نمی تواند و مسئولیت عواقب وخیمی که ار این ناحیه نشأت و صلح این گوشه ی دنیا را به خطربیاندازدتنهابه دوش حکومت پاکستان خواهدبود. به صورت بسیارواضح و روشن می خواهم یک باردیگر به سمع زمام داران پاکستان و همه ی جهان صلح دوست برسانم که ملت وحکومت افغانستان به هیچ صورت علاقه های پشتونستان را جزء خاک پاکستان نشناخته و نمی شناسد. . . . . »(9)
اظهارات سردارمحمدداود و تبلیغات دولتی به تظاهرات علیه پاکستان در شهر کابل و شهرهای قندهار و جلال آباد انجامید. دراین تظاهرات که به روز 30 مارچ 1955 درشهر کابل انجام یافت، معترضین به سفارت پاکستان حمله بردند و با سنگباران ساختمان سفارت پاکستان، بیرق آن کشور را از فراز تعمیر سفارت پایان نمودند. قنسلگری ها پاکستان درقندهار وجلال آبادنیزبه موردحمله قرارگرفت. هرچند که دولت افغانستان ازحمله به سفارت و قنسلگری های پاکستان مراتب تأسف خود را به پاکستان ابراز داشت اماتظاهراتی در پشاور علیه قنسلگری افغانستان براه افتید. معترضین در پشاور نیز قنسلگری افغانستان را سنگ باران کردند.
پاکستان حمله به سفارت و توهین به بیرق آن کشور را به عنوان یک عمل غیرقابل تحمل مطرح کرد و در مورد آن به تبلیغات شدیدی دست زد. دولت های امریکا، انگلیس و ترکیه به تظاهرات علیه سفارت پاکستان درکابل احتجاج کردند و آن را محکوم نمودند. پاکستان در اوایل اپریل 1955 به انتقال اعضای خانواده های کارمندان سیاسی خویش از سفارت و قنسلگری های خود درافغانستان پرداخت و به تبلیغات علیه دولت افغانستان افزود. دولت افغانستان در 29 اپریل اعلان کرد که افغانستان حاضر است تا ازحمله برسفارت پاکستان عذربخواهد مشروط بر آنکه پاکستان نیر به اقدام مشابه بپردازد. اما دولت پاکستان توهین به بیرق آن کشور را در مقر سفارت خانه ی خود درکابل غیر قابل پذیرش خواند و آن را به عنوان تجاوز از سوی دولت افغانستان علیه پاکستان تلقی کرد. دولت پاکستان در اول می 1955 خواستار مسدود شدن تمام قنسلگری های افغانستان در پاکستان و نمایندگی های خود درافغانستان شد.
درحالی که تنش و تشنج میان دوکشور پس از تظاهرات و حادثه ی فرود آوردن پرچم سفارت پاکستان درکابل، گسترش یافت و جنگ تبلیغاتی موجی از ستیزه جویی و مخاصمت را میان طرفین بوجود آورد، سردارمحمدداود صدراعظم کشور نیروهای نظامی را به حالت آماده باش قرارداد. دولت افغانستان با اعلان حالت اضطراری در چهارم می 1955 به گرد آوری نیروهای بیشتر نظامی پرداخت و افغانستان در آستانه ی جنگ با پاکستان قرار گرفت.
با ایجاد فضای پرتنش و خطر برخورد نظامی میان طرفین، دولت عربستان سعودی در 13 می 1955 از تمایل و آمادگی به میانجیگیری میان آنها سخن گفت. پس از ابراز تمایل عربستان سعودی که میانجیگری آن مورد پذیرش افغانستان و پاکستان قرار گرفت، نخستین مذاکره با پا درمیانی سعودی ها میان دوطرف در کراچی برگزار شد. هرچند که نماینده ی سعوی در این میانجیگری از دشواری مذاکرات و عدم پذیرش پیشنهادات دولت متبوع خود از سوی هردو طرف سخن گفت، اما سرانجام این مذاکرات به توافقاتی در عادی ساختن روابط میان طرفین انجامید.
سردارمحمدداود در 28 جولای 1955 پایان حالت اضطراری را اعلان کرد و سپس در نهم سپتمبر همین سال سردارمحمدنعیم وزیرخارجه به پاکستان رفت و در مذاکرات خودبادولت پاکستان توافق نمود تاازتبلیغات طرفین علیه یکدیگرجلوگیری شود. پس از این توافق، پرچم های دو دولت برفراز نمایندگی های سیاسی شان درشهر های یکدیگر برافراشته شدونخستین دورتنش میان هردو کشور مؤقتاً فروکش کرد.
نخستین مرحله ی تنش و تعارض در نخستین سال های صدارت سردار محمدداود با پاکستان بر سر پشتونستان، افغانستان را در آستانه ی جنگ با آن کشور قرار داد، اما چه طرفی از این مرحله سود برد؟ آیا سردارمحمدداود به اهدافش درمورد پشتونستان نزدیک شد؟ مؤلف افغانستان در پنج قرن اخیر پاکستان را برنده ی این تشنج معرفی می کند. وی می نویسد: «حکومت افغانستان سعی داشت تامسئله ی اهانت به بیرق را کوچک جلوه داده و موضوع پشتونستان را مطرح سازد. اما این کار امکان پذیر نبود. زیرا به قرار عرف و رواج قبول شده ی بین المللی باید قبل از همه چیز احترام بیرق دوباره برجا می شد. پس از مذاکرات طولانی بالآخره حکومت مجبور شد بیرق پاکستان را توسط هیأت مختلط دوکشور برفراز سفارت کبرای پاکستان درکابل و قنسل خانه ی آن در جلال آباد برافرازد و درمقابل بیرق افغانستان با تشریفات مشابه درقنسل خانه های آن درپشاور برافراشته شد. امایگانه نتیجه ی سیاسی که ازاین کار به دست آمد، این بودکه افکار عامه درکشورهای مختلف خصوصاً کشور های جهان اسلام از موضوع اصلی اختلاف بین افغانستان و پاکستان به یک موضوع فرعی وتشریفاتی منحرف گردیدو پاکستان از آن به حد اکثر بهره برداری کرد.»(10)
تشکیل لویه جرگه درمورد پشتونستان:
ضعف و ناکامی سردارمحمدداود در دورنخست مشاجره و تنش با پاکستان او را به سوی راهکار وتصمیم جدید درمنازعه دیورندوموضوع پشتونستان برد. ازیکطرف او به خوبی شاهد بهره گیری ازحادثه ی بیرق وحمله بر سفارت آن کشور درکابل بود که موضوع پشتونستان چگونه تحت الشعاع این حادثه قرارگرفت و از جانب دیگر، محمدداود به ناتوانی نظامی افغانستان درجریان اعلان حالت اضطراری بهتر پی برد. بدون تردید او درجریان سفربری نظامی به خوبی متوجه شد که با نداشتن ارتش مجهز ونیرومند نمی توان به جنگ پاکستان رفت و به گفته ی خودش توسط اردو وقوای نظامی"پشتونستان محکوم"را آزاد ساخت. اما آنچی را که او در سیاست و راهکار جدید خویش در پیش گرفت، نه کنار آمدن با دولت پاکستان و حل منازعه دیورند بلکه مقابله با پاکستان بود. اولین گام او در این مقابله، پافشاری به خود داری پاکستان از توشیح لایحه ی تک ایالت ساختن پاکستان غربی و دومین اقدام موصوف تدویر لویه جرگه غرض پشتیبانی سیاست هایش در مورد پشتونستان و تأیید تقویت ارتش افغانستان باسلاح وتجهیزات شوروی بود.
رویهمرفته حکومت سردارمحمدداود پس از کاهش دور اول تنش با پاکستان در 11 اکتوبر 1955باردیگر ازمذاکره با آن کشوردرموردپشتونستان سخن گفت. اما انجام مذاکره رابه خودداری پاکستان ازتوشیح لایحه ای مشروط کردکه درواقع عامل اوجگیری تشنج اخیرمیان طرفین گردیده بود. لایحه ای که برمبنای آن، ایالت چهارگانه ی پاکستان غربی دریک ایالت واحد ادغام می شد. پاسخ پاکستان به این شرط افغانستان منفی بود. تردید پاکستان باردیگر سردارمحمدداود را عصبانی کرد و در واکنش به آن، سفیر افغانستان راازکراچی به کابل فراخواند. پاکستان نیز عمل بالمثل انجام داد. روابط میان دوطرف باردیگر متشنج گردید. پاکستان موانع شدیدی بر اموال تجارتی افغانستان وضع کرد. دولت افغانستان در هشتم نومبر 1955در برابرموانع واردشده ازسوی پاکستان درموردانتقال اموال تجارتی افغانستان ازبندرکراچی دست به اعتراض رسمی زد.
دومین گام سردارمحمدداود در مقابله با پاکستان تدویر لویه جرگه بود. لویه جرگه ی که درواقع برای آن دایرشدتابه تأمین روابط نظامی با شوروی مهرتأیید بگذارد و به سیاست سردارمحمدداود دراین موردمجوز صادر کند. این لویه جرگه ازتاریخ 20 تا 25 نوامبر 1955میلادی(22 تا 27 عقرب 1334 خورشیدی)درکابل دایرشد. در لویه جرگه ی مذکور 371نفر از سراسر کشور به عنوان عضو فراخوانده شده بودند. هرچند لویه جرگه توسط محمدظاهر، پادشاه کشور به عنوان رئیس مجلس لویه جرگه افتتاح شد، اما وی پس از افتتاح ، مجلس را ترک گفت و نقشی در بحث ها و فیصله های لویه جرگه ایفا نکرد. درحالی که محمدگل مهمند وکیل ننگرهار به عنوان نایب رئیس مجلس لویه جرگه انتخاب شد، سردارمحمدداود صدراعظم کشور به ایراد بیانیه ی مفصلی درمورد پشتونستان و سیاست های حکومتش در این مورد پرداخت. او گفت که تلاش دولت افغانستان درحل مسالمت آمیز معضل پشتونستان با دولت پاکستان به جایی نرسید و پاکستان بدون اعتنا به سیاست تفاهم و دوستی افغانستان نه تنهاکه درحل این مشکل همکاری نکرد بلکه به ادغام اجباری خاک پشتونستان در یونت پاکستان غربی پرداخت. ودولت پاکستان با این کار نشان دادکه درصدد محو دایمی هویت ملی وحقوقی پشتونستان برخلاف اراده و تمایل ملت پشتونستان است.
سردارمحمدداودبه تقویت نظامی پاکستان نیز اشاره کرد و آن را برای افغانستان خطرناک ارزیابی نمود. وی گفت که کمک های نظامی واقتصادی بر خی کشور های بزرگ جهان به پاکستان، توازن قوا را درمنطقه برهم زده است. او اظهارداشت که دولت پاکستان با استفاده ازاین امکانات نظامی، حقوق مردم پشتونستان را لگدمال می کند. سردارمحمدداود درپایان سخنرانی خوداشاره نمودکه آگاه کردن نمایندگان ملت افغانستان ازخطر های که کشور ماراتهدیدمی کند، وظیفه ی وجدانی وملی اوراتشکیل میدهد. او سپس به طرح خواست اصلی خود از لویه جرگه پرداخت و آن رابه گونه ی دوپرسش مهمی دربرابر اعضای لویه جرگه قرار داد و خواهان پاسخ آن ها شد. وی در آخرین سخنرانی اش به اعضای لویه جرگه گفت:
«1- آیا حکومت افغانستان صدای تظلم وندای مصرانه ی مردم پشتونستان مربوط حمایه ی حقوق مسلم آن برادران خون شریک خود لبیک بگوید و حقوق مشروع و مسلم شانرا حمایه کند یا نه؟
2- چون موازنه ی قوا با کمک تسلیحاتی که با پاکستان کرده شده و می شود، دراین منطقه کاملاًبرهم خورده، آیاحکومت افغانستان برای بقاومحافظه ی شرافت ملی خود به غرض تقویه ی دفاعی اقدام نماید یا خیر؟»(11)
پرسش ها ومطالبات سردارمحمدداود درنشست روزهای بعدی اعضای لویه جرگه موردبحث قرارگرفت. درحالی که هیچگونه انتقادواعتراضی در برابرسخنرانی و بیانات وی در نخستین اجلاس لویه جرگه مطرح نشد، مباحثات اعضای لویه جرگه در ارائه ی پاسخ به پرسش ها ومطالبات موصوف نیزفاقد هرگونه تحلیل و بررسی نقادانه وتردید آمیزبود. هیچ نظر ودیدگاه مخالف ومتضاددرموردسیاست و عملکرد سردارمحمدداود در باره ی پشتونستان و روابط با پاکستان مطرح نگردید. هیچ عضو جرگه سیاست وخط مشی او را دراین موردبه چالش نکشاند. کسی ازسردار محمدداود نپرسید که "حقوق مسلم و مشروع"مردم پشتونستان چیست ودولت افغانستان با استناد و تکیه برچه مدرک حقوقی و قانونی و درچگونه زمینه ی مساعدملی وبین المللی و باچه ابزاری از این حقوق حمایت می کند؟ کسی به سردارمحمدداود نگفت که این حقوق مشروع ومسلم مردم پشتونستان به منافع ومصالح افغانستان چه ربط وپیوندی دارد؟ ارتباط حقوق مسلم و حق خود ارادیت پشتونستان بامنافع و مصالح ملی کشور به گونه ی روشن و مشخص نه در بیانات و اظهارات محمدظاهرشاه و نه در توضیحات مفصل سردارمحمدداود بازتاب نیافت. هیچ صدایی در لویه جرگه برنخواست تا از سردار محمدداود بپرسد که چرا او و دولت افغانستان قبل از همه به حقوق حقه و مشروع مردم کشور رسیدگی نمی کنند؟ در حالی که مردم در سراسر افغانستان درگیر فقر، بیسوادی، بی عدالتی اجتماعی و ده ها مشکل دیگر بودند. مردم در داخل کشور ازشدیدترین عقب ماندگی اقتصادی و اجتماعی رنج میبردند. افزون بر آن، استبدادو اختناق حاکمیت، مصیبت و عذاب دیگری برحیات سیاسی و اجتماعی جامعه ی افغانستان بود.
سردارمحمدداود در حالی"حقوق مسلم و مشروع پشتونستان" را به عنوان یک موضوع مهم در سر خط سیاست خویش قرار داد که خود با مخالفت به آزادی های سیاسی، مدنی و اجتماعی در داخل کشور، حقوق مسلم و مشروع مردم افغانستان را پایمال کرد. میرغلام محمدغبار از روشنفکران و نویسندگان منتقد آن دوران به عنوان شاهد و ناظر استبداد و اختناق حکومت محمدداود می گوید: «محمدداودخان صدراعظم، این جانب(میرغلام محمدغبار) را نیز بعد از رهایی از حبس سیاسی در سال 1335(1956)درصدارت خواسته و هنگام ملاقات، دعوت به همکاری با حکومتش کرد. من این دعوت را ردکرده گفتم:"یک ملت برای پیشرفت و حفظ استقلال و حاکمیت ملی خود به دموکراسی و رهبری ملی مستقل ضرورت دارد که منحصر و متکی به نیت و ارداه ی یک یا دوفرد نباشد. برای این منظور و سهولت در رشد سیاسی مردم ضرورت به جراید و احزاب آزاد و ملی میباشد. من صاحب امتیاز جریده ی ملی وطن هستم که حکومت سابق آن را از نشر بازداشت و همچنین مؤسس ومنشی حزب ملی وطن میباشم که حکومت سابق آن را ممنوع ساخت. حالاشما می گویید که افغانستان در راه ترقی روان می شود. پس حکومت آزادی مطبوعات و احزاب را اعلان کند و بگذارد که جریده ی وطن و حزب وطن را آزادانه فعال سازم."محمدداودخان صدراعظم مثل کاکایش نادرشاه با عصبانیت خاص خود گفت:حکومت به نشرجریده وبه حزب غیرحکومتی اجازه نمی دهد. جریده ی وطن وحزب وطن ازطرف این حکومت منحل است وشماکه همکاری با حکومت را ردمی کنید درمنزل خودباشید و حکومت مراقب خواهدبود.»(12)
سردارمحمدداود درحالی ازحقوق پشتونهای آنسوی دیورند سخن می گفت که پشتونها درآنسو به عنوان یک اقلیت پانزده درصدی نفوس پاکستان فرصت برخورداری از رسیدن به مدارج ومناصب سیاسی و اجتماعی را درکشور نوتشکیل پاکستان تا سطح رهبری به عنوان رئیس جمهور داشتند. اما سردارمحمد داود و سرداران حاکم خانواده اش درسالهای پادشاهی محمدنادرشاه ودرسه دهه ی نخست سلطنت محمدظاهر شاه یک حاکمیت خانوادگی وتک قومی را در کشور کثیرالاقوام افغانستان تشکیل کرده بودند.
سردارمحمدنعیم وزیر خارجه ی حکومت محمدداود دردسمبر1959جهت مذاکره درموردحقوق پشتونهای آنسوی دیورند با ژنرال ایوب رئیس جمهور پشتون پاکستان به مذاکره پرداخت. جالب این بودکه ژنرال مذکوربه قول"لیوان پاولادا"Leon B.Poullada دیپلومات و نویسنده ی امریکایی برای تحقیرسردارمحمدنعیم به پشتو صحبت کرد. "پاولادا" می نویسد:« برطبق گفته ی سردارنعیم، ایوب نمی خواست با جدیت مذاکره کند بلکه صرف می خواست برای وی لکچر بدهد. ایوب برای آن که نعیم را تحقیر نموده باشد با کمال تکبر به پشتو صحبت می کرد. زیرا وی می دانست که نعیم به پشتو آشنایی ندارد و خود را درآن راحت احساس نمی کند. ایوب از روی یک مدرک فهرستی از شکایت ها و تهدید های مخفی را خواند که چگونه پاکستان افغانستان را پایمال خواهد کرد . . . نعیم مؤدبانه مجلس را ترک کرد.»(13)
عبدالصمد غوث کارمند ارشد وزارت خارجه افغانستان نیز می گوید ژنرال ایوب که خود یک پشتون بود به جای شنیدن نظریات سردارمحمدنعیم او را مورد تهدید قرار داد و ازاشغال کابل درظرف چند ساعت سخن گفت. غوث می نویسد:«به منظور دوام گفتگوها، داودخان برادرخود سردارمحمدنعیم وزیرامورخارجه را به پاکستان اعزام نمود که با جنرال ایوب خان گفتگو نماید. متأسفانه رهبر جدید پاکستان به جای شنیدن نظریات افغان ها، پیرامون قدرت اردوی پاکستان و این که درظرف چند ساعت می تواند کابل را اشغال نماید صحبت کرد. سردارنعیم که احساس کرده بود ادامه ی مذاکرات بی فایده است فوراً به کابل بازگشت.»(14)
لویه جرگه ای را که سردارمحمدداود در مورد پشتونستان دایر کرد مانند بسیاری از لویه جرگه های دیگری که در افغانستان از سوی دولت ها و زمام داران بر حال چه قبل و چه بعد از حیات موصوف تشکیل یافت، لویه جرگه ی فرمایشی بود. اعضای لویه جرگه نه با انتخاب مردم بلکه با انتصاب حکومت تعیین شده بودند. لویه جرگه به عنوان یک سنت جامعه ی قبیله یی و عقب مانده ی افغانستان همیشه ابزاری در دست دولت ها و زمام داران کشور شمرده می شود. اگر جرگه های مردم در یک جامعه ی قبیله یی و سنتی گاهی در رفع منازعات و کشمکش های مختلف اجتماعی، مؤثر و مفید باشند اما لویه جرگه های تدویر یافته از سوی دولت ها و زمام داران کشور درتأییدوتوجیه حاکمیت، اهداف وعملکرد آن ها مورد استفاده قرار می گیرد. از همین سبب است که در هیچ لویه جرگه ای در تاریخ افغانستان حادثه ی استیضاح و برطرفی حاکمان و زمام داران کشور به وقوع نپیوسته است. لویه جرگه های دولتی همیشه به بقای رژیم و دوام اقتدار حاکمان و زمام داران رأی داده اند و به خواست ها و مطالبات آن ها مهر تأیید گذاشته اند.
اعضای لویه جرگه در مورد پشتونستان که ظاهراً به عنوان نمایندگان مردم افغانستان گرد آمده بودند و محمدداود آن ها را"نمایندگان محترم ملت" خطاب کرد به جای پرس و جو از سردارمحمدداود و حکومتش در مورد سیاست خارجی او بر سر پشتونستان، خود مورد استفسار و پرسش قرار گرفتند. آنها از قبل میدانستند که به این پرسش چه پاسخی ارائه کنند. پاسخ اعضای لویه جرگه در 25 نوامبر 1955 به اتفاق آراء این گونه ابراز گردید:
«1- حمایت حق تعین سرنوشت مردم پشتونستان که برادران همکیش و همنژاد ما هستند، بنا بر درخواست عامه ی مردم پشتونستان وظیفه ی ملت و حکومت افغانستان است. بنا براین علیهذا لویه جرگه به حکومت توصیه می کند که مطابق ایجابات اوامر شرعی و اشتراک تاریخ و عرق و کلتور از درخواست عامه ی مردم پشتونستان برای حق تعیین سرنوشت آن ها حمایت نماید.
2- نظر به سیاست موجوده ی حکومت پاکستان مخصوصاً برهم خوردن توازن قوا دراین منطقه که در اثر گرفتن کمک های نظامی از ممالک بزرگ ازطرف پاکستان به وجود آمده، اضرار اراده سوء و اقدامات خطرناک پاکستان به افغانستان نیز متوجه گردیده است. پس درچنین موقع پرخطر وظیفه ی حکومت است، مملکت را نظر به فریضه ی حفاظت استقلال و حاکمیت ملی تقویت کند. بنا براین لویه جرگه به ملاحظه ی ایجابات و ضرورت وقت، حکومت را توصیه می کند تا به هرگونه طرق و وسایل که ممکن باشد و به هر قسمیکه به صورت شرافتمندانه میسر شود، مملکت را بغرض دفاع مجهز و تقویه نماید.
3- لویه جرگه به نمایندگی از ملت افغانستان اعلام میدارد که به هیچصورت علاقه های پشتونستان را برخلاف میل و آرزوی خود ملت پشتونستان جزء خاک پاکستان ندانسته و دراین مورد تصویب نمبر 72 تاریخی 23 میزان 1334 مجلس شورای ملی و اعیان را تأیید و تصدیق می نماید.»(15)
چگونه سردارمحمدداود پای شوروی ها رابه افغانستان کشاند؟
فیصله ی لویه جرگه که در واقع اراده و خواست سرداردمحمدداود را منعکس ساخت، دست او را در تداوم سیاستش برسر منازعه دیورند با پاکستان باز گذاشت. این فیصله، راه را درتأمین مناسبات نزدیک نظامی با اتحادشوروی هموار کرد؛ مناسباتی که نه به آزادی پشتونستان بل به قربانی افغانستان انجامید.
برخلاف ایالات متحده امریکا، دولت شوروی پیشین در منازعه ی دیورند و پشتونستان ازموقف دولت افغانستان حمایت کرد. این حمایت زمانی آغاز یافت که حکومت سردارمحمدداودپس ازتدویر لویه جرگه درسال 1955بمنظور حصول اسلحه و تجهیز ارتش به روس هاروی آورد. "خروسچف" رهبر حزب کمونیست و"بولگانین" رئیس حکومت اتحادشوروی درپانزدهم دسمبر 1955به کابل آمدند. آنها درمذاکرات خود تاهژدهم دسمبر ضمن اعلان قرضه ی یکصد ملیون دالری به دولت افغانستان، حمایت خودرا ازموقف کابل در موضوع پشتونستان ابراز کردند. بولگانین صدراعظم شوروی در این موردگفت:«ماموقف افغانستان را در قضیه ی پشتونستان درک میکنیم. اتحادشوروی طرفداریک راه حل معتدل برآن قضیه میباشدکه آن بدون درنظرداشت منافع حیاتی مردم آن سرزمین عادلانه حل شده نمی تواند.»(16)
خروسچف نیزحمایت خود را ازموقف سردارمحمدداوددرموردپشتونستان ابراز کرد. دراعلامیه ی مشترک مطبوعاتی او بامحمدداودصدراعظم افغانستان گفته شد: «طرفین در عین حال راجع به سرنوشت مردم پشتونستان تبادل نظر نمودند و موافقت خود را با این موضوع اظهارنمودندکه به کار بردن اصل خود مختاری بر اساس اساسنامه ی سازمان ملل متحد برای حل و فصل مسأله کاهش بحران و تأمین صلح خاورمیانه راه حل عاقلانه مسأله ی مذبور می باشد.» خروسچف پس از سفر کابل و بازگشت به مسکو درمورد سیاست شوروی نسبت موضوع پشتونستان اظهار کرد:«قضیه ی پشتونستان برای افغانستان مسأله ی پرهیاهو و جالبی بوده که از چندین سال به این طرف لاینحل مانده و اسباب کشمکش و وخامت در روابط بین پاکستان و افغانستان شده است. پرسش می شود که وضع ما نسبت به این مسأله چیست؟ رویه ی ما از سیاست ملی لنینی ریشه می گیرد که طبق آن هر ملتی حق دارد سرنوشت خود را تعیین کند و مسایل ملی باید با توافق خواسته های مردم حل و فصل گردد. ما افغانستان را محق می دانیم که خواستار این است که به ملت پشتون امکان داده شود تا درطی رفراندم و رأی گیری عمومی و آزادانه تمایلات خود را بیان دارند. این درخواست کاملاًمشروع و مطابق با اصول منشور ملل متحد است. احساس نیک ما به طرفداری از مردم پشتون و افغانستان است. ما معتقدیم که دیر یا زود حقیقت فاتح می شود و این منازعه که اکنون اسباب نگرانی است به طریق مسالمت آمیزی به نفع مردم پشتون و به نفع صلح حل و فصل خواهد شد.»(17)
مسلم بود که اظهارات خروسچف در مورد حق طبیعی هر ملتی برای تعین سرنوشت آن ملت صادقانه نبود. زیرادولت شوروی عملاًملت های زیادی را با زور و اشغال داخل قلمرو امپراتوری خودساخته بود وهیچگاه در طول 82 سال حیات این امپراتوری، زمام داران شوروی به ملت های دربند امپراتوری اجازه ندادند تا بصورت آزادانه سرنوشت خود را تعین کنند. ازسوی دیگر سیاست حمایت مسکو ازموضع سردارمحمدداود وحکومت افغانستان، سیاست دایمی وثابت نبود. روس ها سیاست خودرا دراین مورد برمبنای منافع خودتنظیم کرده بودند.
اگر بسوی مراجعه ی سردارمحمدداود صدراعظم افغانستان به شوروی غرض تأمین روابط نظامی به عنوان ابزار فشار در مقابل امریکا و غرب نگریسته شود و اگر تحقق این روابط، ناگزیری دولتمداران کشور به ویژه ناگزیری سردارمحمداود در جهت منافع و مصالح ملی و درجهت دست یافتن به داعیه ی پشتونستان ارزیابی گردد، حوادث و تحولات بعدی در مسیر متفاوت این اهداف شکل گرفت. فرآیند تأمین روابط گسترده درعرصه ی نظامی با شوروی، مصالح ومنافع ملی کشورمارا برآورده نساخت و منتج به تحقق خواست افغانستان درموردپشتونستان وآنسوی دیورند نشد. مراجعه ی زمام داران کشور به شوروی بجای ایجادتغیردر پالیسی حمایت امریکایی ها ازپاکستان درمنازعه ی دیورند، برعکس به تقویت این حمایت انجامید. آنهاپاکستان رامسلح وتجهیزکردند. به گفته ی "هنری برادشر"ژورنالیست ونویسنده ی امریکایی:
« حکومت ایالات متحده ازمساعی افغانستان "برای کسب حمایت امریکا در مبارزه علیه پاکستان ازطریق تهدید هایی مبنی بر قرار دادن افغانستان تحت حمایت شوروی" ناراضی بود. واشنگتن و لندن هردو مساعی دیپلوماسی خویش رابرای متوقف ساختن این مبارزه به خرج دادند، ولی مساعی آنها به ناکامی انجامید و بنااً افغانستان را به حیث یک عامل بالقوه تجاوز کار علیه پاکستان دانستند و این وضع را نسبت به اینکه اتحادشوروی خطری را علیه افغانستان ایجاد می کند وباید اسلحه ی امریکایی به کابل داده شود، نادیده گرفتند اما تهدید اتحادشوروی به معنی وسیعتر آن بذات خود کافی بود تا امریکا را وا دارد که پاکستان را مسلح سازد و بدین ترتیب افغانستان احساس بیگانگی کند.»(18)
بدون تردید پیشتبانی دولت وزمام داران شوروی از موقف سردارمحمدداود در مورد پشتونستان درحالیکه تغیری را درآنسوی دیورندو درجهت اهداف ومطالبه ی موصوف نیاورد، ولی کشورمارادرمسیرخصومت فزاینده باپاکستان قرارداد ومیزان بی اعتنایی امریکاومتحدین منطقوی وبین المللی اش رادر برابر افغانستان بالابرد.
هنوزدرمیان عناصر و حلقه های مختلف سیاسی کشور بر سر این موضوع توافق نظر وجود نداردکه آیا تصامیم و سیاست سرداران حاکم به ویژه سردارمحمدداود در امتناع از پیوستن به پیمانهای دفاعی و امنیتی مورد نظروحمایت امریکا، اتخاذ سیاست بیطرفی، تداوم منازعه برسر دیورند و تأمین روابط نظامی با شوروی گامی در جهت منافع و مصالح افغانستان بود یا نه؟ هرچند بخشی از عوامل خود داری سرداران حاکم در کشور به معاهده ی بیطرفی و عدم تجاوز بین افغانستان و شوروی بر میگشت که در 5 جون 1931 به امضاء رسید. بند های چهارم و پنجم این معاهده مانع پیوستن افغانستان به پیمان های دفاعی و امنیتی مخالف شوروی محسوب می شد. بخش دیگری از عوامل و دلایل اجتناب از پیوستن به پیمانهای دفاعی و امنیتی ناشی از عضویت و حضور پاکستان در این پیمانها بود. منازعه ی دیورند و پشتونستان، دولت افغانستان را از همراهی و مشارکت با پاکستان در پیمانهای مذکور باز میداشت. در حالی که انصراف از این منازعه راه را در پیوستن افغانستان به پیمانهای دفاعی و امنیتی موردنظر و حمایت امریکا باز میکرد و افغانستان را از کمک امریکایی ها و متحدین منطقوی و بین المللی شان بهره مند میساخت، اما انصراف از آنچی که داعیه ی پشتونستان خوانده می شد در داخل دولت و در میان بسیاری از عناصر و حلقه های سیاسی و روشنفکری مساوی به خیانت ملی بود. و در حالیکه دولتمداران پاکستانی با مشارکت در پیمانهای نظامی و امنیتی غرب از این مشارکت در تقویت ، ثبات و پیشرفت پاکستان استفاده کردند، دولت افغانستان، افراد و حلقه های مختلف سیاسی و روشنفکری از همان آغاز سیاست بیطرفی را در جهت منافع و مصالح افغانستان ارزیابی می نمودند . اما افغانستان در بستر این سیاست(بیطرفی، عدم انصراف از منازعه ی پشتونستان و گسترش روابط با شوروی)، به ثبات سیاسی ،پیشرفت اقتصادی و اجتماعی نرسید. و سیاست بیطرفی نه تنها که افغانستان را ازحمله ی نظامی و تجاوزقدرت هاو نیروهای خارجی مصئون نماند، بلکه افغانستان به میدان تجاوز و حمله ی نظامی هردو ابر قدرت شوروی و امریکا مبدل گردید.
بسیاری از عناصر و گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی کشور از همان آغاز تا اکنون ازمنظردیدگاه هاو باور های شخصی و گروهی خودبه سیاست افغانستان در منازعه ی دیورندو تبعات این منازعه می بینند. عناصروگروه های سیاسی دارای افکار و تمایلات چپ به خصوص طرفداران امپراتوری سرنگون شده ی شوروی، سیاست ارتباط و نزدیکی به شوروی را می ستایند و از حمایت شوروی در مورد"حقوق پشتونها و بلوچ های آنسوی دیورند"تقدیر میکنند. دستگیر پنجشیری از بنیانگزاران حزب دموکراتیک خلق می نویسد:« اردوگاه صلح وسوسیالیزم همان روزگار بویژه دولت واژگون شده ی شوروی، درتمام مراحل مبارزه حق طلبانه ی خلق پشتونخوا در سنگر دفاع از حق خود ارادیت ملل و مردمان پشتون و بلوچ آنسوی خط استعماری قرار داشته و در مجامع بین المللی، از حل عادلانه و صلح آمیز قضیه ی پشتونستان، خلاف استراتیژی کشورهای امپریالیستی پشتیبانی معنوی و سیاسی کرده است.»(19)
علی رغم توهم و شعار پردازی های هوادارن شوروی اسبق در مورد سیاست شوروی بر سر پشتونستان، شوروی از این سیاست در جهت تمایلات و اهداف خود استفاده کرد. انگیزه و عامل اصلی پشتیبانی شوروی از سیاست دولت افغانستان در موضوع پشتونستان نه به نیت و ارداه ی خیرخواهانه ی "اردوگاه صلح و سوسیالیزم" بلکه به اهداف و منافع ملی و امنیتی شوروی بر میگشت. آنگونه که خروسچف در خاطرات خود در مورد این سیاست می نویسد:« امریکا چنین وانمود میکند که به افغانستان کمک اقتصادی میدهد، ولی درحقیقت برای بدست آوردن یک موقف سیاسی در آنکشور دلچسپی بیشتر نشان میدهد.... درهنگام مسافرت در افغانستان (1955) برای ما واضح بود که امریکایی ها در افغانستان برای مقصد واضح وعلنی تأسیس یک پایگاه نظامی نفوذ می نمودند... پولی را که ما در افغانستان سرمایه گذاری کرده ایم ضایع نشده است. اعتماد و دوستی افغانها را کمایی کردیم وبدین ترتیب آنان در دام امریکایی ها نیفتادند. مقدار پولی را که در راه کمک به افغانستان مصرف کردیم با مقایسه بارزش و بهاییکه ما در جهت رفع تهدید وخطر پایگاه نظامی امریکا در قلمرو افغانستان می پرداختیم، بمثابه ی قطره ایست دربحر. شما درباره ی سرمایه هایی فکر کنید که درصورت تأسیس پایگاه های امریکا در آنکشور ما میبائیست در راه تمویل اعمار تأسیسات در امتداد سرحد خود به افغانستان به کار می بردیم.»(20)
شوروی با حمایت از داعیه ی پشتونستان راه را به گسترش نفوذ خود در افغانستان هموار ساخت. پیامد این حمایت نه تحقق این داعیه بلکه فرو رفتن افغانستان در تمام عرصه های حیات نظامی و اقتصادی در حوزه ی نفوذ و وابستگی به شوروی بود. صباح الدین کشککی از وزرای آخرین کابینه ی رژیم سلطنت در مورد انگیزه ی حمایت شوروی از سیاست سردارمحمدداود می نویسد:« این مطلب بوضاحت فهمیده شده می تواند که چرا شورویها سعی داشتند محمدداود را در سیاست او دربرابر پاکستان حمایت کنند و هم ترجیح بدهند تا حزب کمونیست افغانستان ( حزب دموکراتیک خلق) برهبری کارمل خود را با محمد داود آمیزش دهد. درقسمت پشتونستان شوروی ها میدانستند که پیروی از این سیاست افغانستان را از غرب دورتر و به اتحاد شوروی متکی تر میسازد. موازی با آن، درسالیان انزوای محمدداود، مسکوسعی بعمل آورد تا پرچمی ها را بحدی با محمد داود نزدیک سازد که او فکر کند، بعد از غصب قدرت، اعضای این حزب همکاران طبیعی اورا تشکیل می دهند. چنانچه محمد داود نیز روی همین خیال پرچمی ها را ازهمکاران خیلی نزدیک خود میدانست.»(21)
حمایت دولت شوروی ازسیاست سردارمحمدداود درموردپشتونستان درسالهای نخست دوره صدارت وی به حدی بود که خروسچف رهبر حزب کمونیست شوروی درسال1955به میزبانان خود درکابل از جنگیدن درکنار آنهاسخن گفت. یکی از ژنرالان مقتدر ارتش افغانستان درسالهای صدارت سردارمحمدداودمی گوید:«بعد ازصرف غذای چاشت مهمانان(رهبران شوروی حین بازدیدازکابل درسال 1955)خداحافظی کرده، بولگانین پیش و خروسچف از عقبش تالار را ترک گفتند. خروسچف دوباره به تنهایی به تالار برگشته در کنار میز طعام به پا ایستاده گفت:"تا این جابرای توسعه ی صلح آمده ایم، اگرجنگی دربگیرد، می خواهیم در کنار شما پهلو به پهلوی هم بجنگیم."»(22)
تنش مجددبا پاکستان وقطع روابط دیپلوماتیک:
در پانزدهم اکتوبر 1958سکندرمیزرارئیس جمهورپاکستان با اعلان حالت اضطراری، قانون اساسی سال 1956را ملغی کرد و ژنرال ایوب رامسئول تطبیق این حالت معرفی نمود. ژنرال ایوب در 24 اکتوبر 1958 به حیث صدراعظم پاکستان قدرت را بدست گرفت. پس از آن فعالیت احزاب سیاسی در پاکستان ممنوع اعلان شد و فشار برفعالیت های استقلال طلبانه در آن سوی دیورندگسترش یافت. این فشار ها به ویژه علیه بلوچ ها که درگیر جنگ با دولت پاکستان شدند، بسیار شدید بود.
در 13 آگست 1960 دوفروند هواپیمای پاکستانی وارد فضای افغانستان شدند که توسط هواپیماهای افغانی مجبور به نشست به قندهار گردیدند. یک ماه بعد هواپیما و عمله ی پرواز آن به پاکستان تسلیم داده شدند. پس از بروزشورش هایی در سرحدات افغانستان و در میان پشتون ها و بلوچ ها علیه حکومت پاکستان، زمام داران آن کشور دولت افغانستان را به حمایت از این شورش ها متهم کرد. اما دولت افغانستان این اتهامات را تردید نمود.
دورجدید تشنج زمانی آغاز شد که دولت های دوکشور در نزاع مسلحانه میان دو تن از بزرگان قبایلی به جانب داری از آنها پرداختند. پاکستان دولت افغانستان را در ماه می 1961 متهم کرد که نیروهای نظامی آن در لباس ملکی به طرفداری از خان جندول که با خان شار می جنگید وارد پاکستان شده اند. خان جندول از خوانین قبایل مرزمربوط افغانستان بود. با برخورد نظامی در اکتوبر سال مذکور در مناطق سرحدی بین کنر وباجور، تشنج وستیزه جویی میان پاکستان و افغانستان افزایش یافت. این برخورد ها تلفاتی را در پی داشت. به گفته ی میرمحمدصدیق فرهنگ تلفات جانب افغانی پنجصد نفر تخمین می شد. درجریان این درگیری ها افراد قبایل پاکستانی طرفدار دولت پاکستان به خاک افغانستان داخل شدند و تا کنار رود خانه ی کنر در برابر اسمار پیش آمدند. فرهنگ می نویسد:«حکومت افغانستان که ازاین پیشامد ها سخت سراسیمه شده بود، با عجله و شتاب غلام فاروق خان عثمان نایب الحکومه ی ولایت مشرقی را به عنوان مسئول حادثه از وظیفه اش برطرف ساخته، به جای او خان محمدخان معاون رئیس ارکان حرب رابه آن ولایت فرستاد. وی مؤفق شدکه با واردنمودن فشارهمه جانبه امابدون خون ریزی مزید، پاکستانی ها را از خاک افغانستان خارج سازد و با دفع الوقت بحران پایان یافت. حکومت پاکستان نمایندگان رسانه های بین المللی را در منطقه ی که زدو خورد در آن رخ داده بود، برده واسلحه ای را افغانان به جا گذاشته بودند، با افراد اردوی افغانستان که گفته می شد قبایلیان اسیرکرده اند به ایشان ارائه کرد. مقامات پاکستانی مدعی بودندکه تنها یک نفر ازسران قبایل بنام پاچاگل معادل 170 ملیون افغانی اسلحه ومهمات و سایراشیاء مثل ساعت ورادیو و امثال آن ازجانب افغانستان در بین مردم سرحدبه مقصد تحریک علیه پاکستان توزیع کرده است.»(23)
در 6 جون همین سال سردارمحمدداود پاکستان را متهم به بمباران مناطق سرحدی افغانستان کرد. همچنان وی گفت که دولت پاکستان بیش از هزار تن مبارزان پشتون را به زندان افکنده است.
در حالی که رسانه های گروهی هردو کشور به تبلیغات شدیدی علیه هم می پرداختند، در 23 آگست 1961 پاکستان قنسلگری های افغانستان را مسدود نمود و اعلان کرد که درنظر دارد تا توافقات مربوط به حق العبور اموال تجارتی افغانستان را لغو کند. سردارمحمدداود در واکنش به انسداد قنسلگری های افغانستان در 6 سپتمبر 1961 به قطع روابط سیاسی با پاکستان پرداخت. سردار محمدداود که به قطع روابط با پاکستان در جریان اولین کنفرانس کشورهای غیر منسلک منعقده ی بلگراد تصمیم گرفت، نظریات عبدالرحمن پژواک نماینده ی دایمی افغانستان در سازمان ملل متحد را که به عنوان عضو هیأت افغانی در معیت موصوف بود، نپذیرفت. سیدقاسم رشتیا عضو دیگر هیأت در این مورد می نویسد: «در روزهای اول کنفرانس در وقفه بین دوجلسه که هردو با سردار تنها بودیم عبدالرحمن پژواک در زمینه (قطع روابط با پاکستان) از سردار سوال نمود. سردار تفصیل داد که پاکستان بعد از واقعه (باجور) بطور یکجانبه قونسلگری های افغانستان را در پشاور و کویته مسدود نموده و بالمقابل مسدود ساختن قونسلگری ها خود را در قندهار و جلال آباد پیشنهاد کرده بود. چون این حرکت به ذات خود یک حرکت دشمنانه و شیطنت آمیز بود که حکومت پاکستان میخواست با این حرکت ادعا های همیشگی خود را ثابت نماید که گویا قونسلگری های افغانستان درامور داخلی پاکستان مداخله می نمایند. حکومت افغانستان آنرا قبول نکرد و بالمقابل پیشنهاد نمود که اگر درظرف یک هفته حکومت پاکستان و قونسلگری های افغانی را دوباره باز ننمایندما روابط سیاسی خود را با پاکستان بکلی قطع خواهیم کرد. حالا کار حکومت پاکستان است که پیشنهاد ما را قبول می کند یا اینکه به قطع روابط تصمیم می گیرد. پژواک با لحن بسیار آرام شروع به سخن نموده گفت تمام اجراآتی که شده است درست است اما فقط تعیین میعاد آن هم یک میعاد کوتاه به پیشنهاد ما شکل التیماتوم را می دهد و هیچ دولت مستقل حاضر نخواهد بود که در تحت فشار و التیماتوم کدام عمل را ولو که بسیار مهم نباشد انجام بدهد. از این لحاظ اگر به عوض تعین مدت، صرف بصورت جدی به آنها گفته می شد که اگر درظرف یک مدت معقول حکومت پاکستان با بازشدن مجدد قونسلگری های افغانی موافقه نکند، در آنصورت حکومت افغانستان مجبور خواهد شد دوام و یا عدم دوام روابط سیاسی را مورد مطالعه قرار دهد. . .
سردارمحمدداودخان حرف او را قطع کرده گفت:"برادر شما بیشتر به نزاکت های دیپلوماتیک فکر می کنید اما اصل قضیه همان یک چیز است که آیا پاکستان خواهش دوام روابط را با افغانستان دارد یا نه؟ باید موضوع بصورت روشن پیش نظرشان قرار داده شود."
من (رشتیا) از موقع استفاده کرده گفتم اگر اجازه باشد من هم چند کلمه عرض نمایم. سردار با لهجه ی تردد آمیزی گفت بفرمایید. گفتم که هنوز میعاد پوره نشده است. در اجتماع فعلی بسا رؤسای کشورهای دوست و خیرخواه ما وجود دارند. میتوانیم موضوع را با آنها در میان گذاشته همکاری شانرا جلب نماییم تا بدون آنکه ما خود موقف خود را تعدیل کرده باشیم. به ابتکار آنها موضوع فوراً به قطع مناسبات نیانجامد. خیال می کنم جمال عبدالناصر و مارشال تیتو و بعضی دیگر از زمامداران حاضر کنفرانس بطور انفرادی و یا مشترکاً این رول را به شکل محرمانه به عهده بگیرند و به یک وقت از هردو جانب خواهش نمایند تا از هر اقدام مزید خودداری ورزند و به آنها فرصت بدهند تا برای یافتن راه حل شرافتمندانه و قابل قبول داخل اقدامات شوند. باین قسم موضوع ضرب الاجل بمیان نمی آید. . . .
هنوز حرف من تمام نشده بود و می خواستم پیشنهاد کنم که پژواک و من در زمینه با وزرای خارجه مصر و یوگسلاویا داخل تماس می شویم. اما سردار فرصت ختم کلام را نداده گفت تمام اشخاصی که شما به آنها اشاره کردید توسط سفرای خود از موضوع اطلاع دارند. اگر کدام یکی می خواست پای خود را پیش بگذارد خودش تا حال این کار را می کرد. من عادت ندارم به کسی توسل نمایم. هرچه شدنی است خواهد شد.
بازجسارت نموده عرض کردم این اقدام کاملاً محرمانه خواهد بود. سردار با بی حوصلگی زهرخندی نموده گفت اگر پاکستان به قطع مناسبات اقدام نماید آن وقت به تمام دنیا ثابت خواهد شد که می خواهد افغانستان را برای صرف نظر کردن از موقف عادلانه و شرافتمندانه اش توسط محاصره ی اقتصادی منصرف سازد. در آن وقت تمام کشورها به شمول دولت های بزرگ بدون آنکه ما مراجعه کرده باشیم پای خود را پیش خواهند گذاشت و موضوع اصلی که به سرنوشت یک ملت هشت ملیونی تعلق دارد به شکل حقیقی آن روی صحنه خواهد آمد. توکل به خداوند. تشویش لازم نیست. بدون ریسک و قربانی هیچ مقصدی بدست نمی آید. بعد دست های خود را به شکل معنی داری بهم مالیدو از جا برخواست.»(24)
محمدداود پس از قطع روابط سیاسی با پاکستان دست به آمادگی و بسیج بیشتر نیروهای نظامی زد. قطع روابط سیاسی با پاکستان از سوی صدراعظم محمدداود، بیانگر خشم و نارضایتی او از برخورد وسیاست پاکستان درموردمعضل پشتونستان و اِعمال فشار بر دولت پاکستان در این مورد بود. اما این موضوع قابل یک بررسی و تحلیل عمیق است که ازقطع مناسبات سیاسی با پاکستان کدام یک از دوکشور سود برد و کدام طرف متضرر گردید؟
صباح الدین کشککی آخرین وزیر اطلاعات و کلتور دوران سلطنت محمدظاهرشاه می گوید که از قطع روابط با پاکستان نه آن کشور بلکه افغانستان متضرر شد. او می نویسد:«آنانی که درکدرهای مهم حکومتی قرار داشتند شاهد حالات پریشان و نگران کننده ای بودند که بین سال 1961 یعنی تاریخ قطع روابط میان افغانستان و پاکستان و سال 1963 یعنی اعاده ی مجدد روابط میان این دو کشور در افغانستان رونما گردید. درطول این هجده ماه که راه ترانزیت افغانستان ازطریق بندر کراچی مسدودبود، دیده می شود که افغانستان با وجود تلاش خود برای حفظ آزادی اقتصادی اش، بالتدریج بدام کرملین نزدیکتر می شود. سپتمبر موسم اصلی برای صدور میوه ی تازه ی افغانستان به بازار های عنعنوی آن در نیم قاره می باشد. در این موسم، درطول سال های 1961 و 1962 تاجران افغانستان میوه های شان را به این بازار ها صادر کرده نتوانستند. شوروی ها بنام این که با افغانستان کمک می کنند، یک نمایش تبلیغاتی را براه انداخته ادعا کردند که میوه ی افغانی را ازطریق هوا به اتحاد شوروی انتقال می دهند. ولی از آن جایی که این انتقال به شکل خیلی محدود بود و مقامات شوروی مقررات مضحکی را در موردکیفیت میوه های افغانی وضع کردند، مقادر زیاد میوه ی افغانان در درخت یا درمیدان هوایی گندیده و فاسد شد.»(25)
مؤلف افغانستان درپنج قرن اخیر اقدام محمدداود را درقطع روابط سیاسی شگفت انگیز و مضر به افغانستان تلقی می کند. او می نویسد:«حکومت محمدداود خان با این اقدام مهمترین وسیله ی ارتباط را با جهان خارج با حق عبور اموال و افراد از خاک پاکستان و دسترسی به دریاهای آزاد که در معاهدات دوجانبه و عرف و رواج و مقاوله های بین الملل مسجل شده بود، داوطلبانه از دست داد و مشکلات بی نهایت بزرگ را برای خود و عامه ی مردم، بازرگانان و کشورها و مؤسسات کمک دهنده به افغانستان فراهم کرد، بدون آنکه در مقابل هیچ گونه منفعتی از آن به دست آورده باشد. درک علت اصلی این اقدام شگفت انگیز، کار دشوار است زیرا دلایلی که بر مبنای ناممکن بودن تجارت و ترانزیت در شرایط مسدود بودن قنسول خانه وکالت تجاری ذکرشد، بنیاد استوار نداشت و اگر هم این ادعا درست می بود، منفعت افغانستان در آن بود که می گذاشت پاکستان راه عبور اموال را مسدود سازد و نکوهش بین المللی به آن متوجه گردد. یگانه علتی که بتوان تصور کرد، این است که اولیای امورگمان می کردند متحدین پاکستان درمرحله ی نخست امریکا نمی تواند مقاطعه ی افغانستان را با جهان غرب تحمل نمایند و پاکستان را وادار می سازند تا راه را دوباره مطابق شرایط افغانستان بازکند و به این صورت زمام داران افغانستان در نزد افکار عامه به پیروزی رایگان و دست کم ارزان نایل شوند. اما غافل از آنکه نه کشورهای غرب و اسلامی به آن اندازه که ایشان حدس می زدند به افغانستان علاقمند بودند و نه پاکستان، تا آن حد خود را به پیروی ازنظر ایشان مجبور می شمرد. درمقابل دولت شوروی از این معامله جهت نفوذ درافکارعامه ی مردم افغانستان بهره برداری کرد. به این معنی که یک قسمت از میوه ی تازه افغانستان را که آماده ی صدور بود، خریداری نموده و با یک حرکت نمایشی توسط قافله ی طیارات ازکابل و قندهار به خاک شوروی انتقال داد و این ذهنیت کاذب را ایجاد نمود که افغانستان می تواند با اتکاء به آن کشور تمام مشکلات خود را حل نماید.»(26)
صرف نظر از سود و زیان طرفین در قطع روابط سیاسی و بررسی دیدگاه های مختلف دراین مورد، نکته ی مسلم و مشخص آن بود که این اقدام هیچ تأثیر مثبتی را درحل منازعه ی پشتونستان بر مبنای خواست و مطالبه ی افغانستان در قبال نداشت. در حالیکه انگیزه و عامل اصلی تنش با پاکستان تا قطع روابط سیاسی و قر ارگرفتن در آستانه ی رویارویی نظامی، حل منازعه ی دیورندبود؛ اما این منازعه کماکان لاینحل باقی ماند. هرچند سردارمحمدداود تلاش گسترده و پیگیری را درمنازعه دیورند وموضوع پشتونستان از زمان آغاز صدرات خود تا پایان آن که یک دهه را دربرگرفت، انجام داد ولی تلاش های موصوف به هیچ نتیجه ای نرسید. ناکامی سیاست او دراین مورد، به ضعف موقف و موقعیت وی در درون خانواده ی حاکم سلطنتی انجامید. همان گونه که او در رسیدن به کرسی صدارت از موضوع پشتونستان بهره برداری کرد و جای کاکایش سردارشاه محمود را گرفت، ناتوانی او در پایان دادن به این معضل، زمینه ساز دوری موصوف از مقام صدارت و محرومیت از مشارکت در اقتدار با خانواده ی سلطنتی گردید. سردارمحمدداود در مارچ 1963 در حالی از صدارت کنار رفت که مناسبات سیاسی میان افغانستان و پاکستان قطع شده بود و هردو کشور در روابط نامساعد و غیرقابل اعتماد به سر میبردند. بسیاری از نویسندگان و پژوهشگران داخلی و خارجی کنار رفتن و یا کنار نهادن سردارمحمدداود را از مقام صدارت به سیاست تشنج آلود و تنش افزای موصوف با پاکستان پیوند می دهند. صباح الدین کشککی می نویسد:«روابط افغانستان با پاکستان و اتحاد شوروی از دلایل بارز دیگری بود که اعضای خاندان سلطنتی را تشویق کرد تا ساختمان حکومت را تغیر بدهند و در چوکات آن محمدداود از مقام صدارت صرف نظر کند. منازعه روی این مسأله روابط میان دوکشور را عمیقاً متأثر ساخته و دراثر آن افغانستان محاط به خشکه مجبور گردید تا از اتحادشوروی کمک اقتصادی و نظامی بخواهد.»(27)
عبدالصمد غوث نیز موضوع پشتونستان و ناتوانی سردار محمدداود را درحل این مشکل عامل استعفای مذکور از مقام صدارت تلقی می کند: «بدون تردید مسأله ی پشتونستان بیش از حد داغ شده بود. رهبری افغانستان به این نتیجه رسید که بحران به وجود آمده به نفع افغانستان نیست و شاید دریک فضای سردنمی توان راه حل قابل پذیرش رادریافت. نخستین وضروری ترین گام برای احیای روابط افغانستان با پاکستان، تبادله ی مجدد سفرا و لغو انسداد سرحد بود. سردارداود با این نظریه موافقت کرد واستعفا دادتایک حکومت جدید بتواند درمناسبات باپاکستان روش مناسبی را اتخاذکند.»(28)
اشتباهات محمدداودوفرصت طلبی روسها:
خروسچف درسال1955درکابل ازجنگیدن درکنار دولت افغانستان سخن گفت واز سیاست سردارمحمدداود درمورد پشتونستان حمایت کرد. اما درسالهای بعدی که نفوذ شوروی در عرصه های مختلف حیات افغانستان به خصوص درارتش گسترش فزاینده یافت، حمایت مسکو دراین مورد رنگ باخت. این درحالی بود که روابط میان افغانستان وپاکستان درسالهای پایانی صدارت محمدداود بسوی تشنج بیشتر رفت وبه قطع روابط سیاسی میان طرفین انجامید.
بسیاری ازتحلیلگران ونویسندگان داخلی وخارجی که سیاست روس ها را در دوران امپراتوری شان بنام اتحاد جماهیر شوروی در مورد پشتونستان با دیده ی انتقادی و تحلیلی بررسی میکنند، آن سیاست رافرصت طلبی شوروی هاوخبط استراتژیک سردارمحمدداود تلقی میدارند. زیرا زمام داران شوروی دارای موقف ثابت ومستمر در موردحمایت ازداعیه ی پشتونستان نبودند. پشتیبانی زمام داران شوروی از موقف سردارمحمدداود درموردپشتونستان نخست توأم باگرمی وعلاقه بود، اما سپس باگسترش نفوذشوروی به تمام عرصه های اقتصادی ونظامی افغانستان به سردی گرائید:«تا این وقت(سال 1955)قدرت های بزرگ کوشیدندتانظرمحتاطانه ای را در باره ی قضیه ی پشتونستان برای خود حفظ کنند و بغیر از اینکه سرحد پاکستان رابه رسمیت شناخته باشند، کدام تعهددیگری به یکی از دوطرف قضیه بکنند و امید وار بودند تا هردو طرف ازیک سیاست خودداری کاربگیرند. لیکن رهبران شوروی ترجیح دادند تاازموقف یک همسایه ی دوست علیه یک کشوردریافت کننده ی کمک های نظامی ایالات متحده وعضو پیمانهای غربی حمایت نماید. چنانکه بولگانین گفت:"ما با سیاست افغانستان در موضوع پشتونستان همدردی داریم." وی اضافه کرد"اتحاد شوروی معتقد است که قضیه ی پشتونستان نمی تواند بدون درنظرداشت منافع حیاتی مردمی که در پشتونستان بسر میبرند بطور عادلانه و منصفانه حل گردد." اما درسالهای بعدمسکو کوشیدتا ازبیان مجددموقف خود در این مورد بطور صریح خود داری کند.»(29)
تغیر در موقف مسکو بر سرپشتونستان پس از صدارت سردارمحمدداود بیشتر آشکار شد. وقتی محمد ظاهر پادشاه افغانستان در تابستان 1965 از شوری بازدید نمود، وزارت خارجه ی شوروی با ذکر موضوع پشتونستان در مسوده ی اعلامیه ی نهایی ابراز مخالفت کرد. سیدقاسم رشتیا عضو هیئات افغانستان می گوید:«یک هیئات مؤظف شد تا مسوده ی اعلامیه ی نهایی را تهیه نماید. ازطرف افغانستان داکتر روان فرهادی مدیرعمومی سیاسی وزارت خارجه و ازطرف شوروی (ککتیف) مدیر عمومی شعبه شرق(که بعداً در کابل به حیث سفیر کبیر مقرر شد) تعیین گردیدند تا به معیت سفرای دوکشور این کار را انجام بدهند. شام همین روز داکتر فرهادی به ما اطلاع داد که طرف شوروی از ذکر موضوع پشتونستان که درتمام اعلامیه های گذشته ذکر می شد پهلو تهی می نماید. درین وقت من و علی محمدخان وزیر دربار با هم بودیم. هر دو متفکر شدیم. وزیر دربار نظر مرا پرسید. گفتم دلیل آنرا امروز ضمن مذاکرات شنیدند. بعد از این شوروی نمی خواهد پاکستان را تخریش نماید. وی به نظر من موافق بود. اما دکتور روان فرهادی پافشاری مزید را توصیه می کرد و نظریه داشت که به سویه بالاتر موضوع مطرح ساخته شود. بالآخره موافقه شد که موضوع به حضور اعلیحضرت عرض شود. همان بود که به اتفاق هم به حضور اعلیحضرت رفتیم و روان جریان را به عرض رسانید و علاوه کرد که درصورت عدم موافقه از نشر اعلامیه صرفنظر به عمل آید زیرا سفر اعلیحضرت به حیث سفر دوستانه معرفی شده است نه رسمی. اعلیحضرت نظر مرا پرسیدند. گفتم به فکر من اصرار مزید مناسب نخواهد بود زیرا آنها پیش از پیش پالیسی خود را به سویه ی بالا تثبیت نموده اند و به آسانی از آن صرف نظر نخواهند کرد. عدم نشر اعلامیه غیرعادی بوده و تعبیرات مختلف را به میان خواهد آورد که مطلوب نیست. بهتر است ما یک جمله ی نو را ازطرف خود پیشنهاد نمائیم که بطور سربسته به موضوع پشتونستان اشاره نماید. شاید قبول کنند. مثلاً بگوئیم در موضوع اختلاف سیاسی بین افغانستان و پاکستان طرفین متن اعلامیه های مشترک گذشته را تأیید می نمایند. . . . این نظریه از طرف اعلیحضرت قبول شد و اعلامیه بهمان صورت ترتیب گردید و این فرمول در تمام اعلامیه های مشترک ما بعد نیز عیناً استعمال میگردید.»(30)
دولت شوروی در روزهای پس از بازگشت محمدظاهرشاه از آن کشور که دومین جنگ میان هند و پاکستان برسر کشمیر بوقوع پیوست، تغیر موقف خود را با مطالبه ی بیطرفی افغانستان در این جنگ بیشتر از قبل به نمایش گذاشت. سید قاسم رشتیا می نویسد:«زمانی که نزد صدراعظم(دکتور محمدیوسف) رسیدم با لهجه ی طنز آمیزی گفت میدان را بردی (توارش ها) توصیه میکنند تا درین موقع از هرقسم اقدام مخاصمانه علیه پاکستان خود داری بعمل آید. . . بعد با لحن جدی گفت سفیر شوروی پیغام خصوصی کاسگین را با خود آورده است که در آن گفته شده که دولت شوروی موقف واقع بینانه و مسالمت جویانه ی افغانستان را درقبال جنگ هند و پاکستان به نظر تقدیر نگریسته و امید وار است که منازعه ی آنها به زودی متوقف گردد.»(31)
صباح الدین کشککی توسعه ی روابط شوروی را با پاکستان یکی دیگر از عوامل امتناع مسکو در حمایت صریح و روشن از موقف کابل در مورد پشتونستان تلقی میکند: «به تعقیب جنگ هند و پاکستان در سال 1967، بود که اتحاد شوروی در حالت توسعه ی روابط خودباپاکستان قرارگرفت و دیگرحاضر نبودازموقف افغانها درمسئله ی پشتونستان حمایت عام و تام کند. گرچه دراین وقت هم درهمه اعلامیه های رسمی خاطرنشان می شد که افغانستان و اتحاد شوروی یکبار دیگر مندرجات اعلامیه های سابق شانرا تأیید و حمایت میکنند که دریکی از آنها درسال 1955 اتحاد شوروی علناً ازموقف افغانستان درقبال منازعه ی آن پاکستان حمایت کرده بود.»(32)
"کورول کوف"ازکارمندان سازمان جاسوسی شوروی(کی.جی.بی) که در سفارت شوروی درکابل ماموریت داشت، درسال 2006طی مصاحبه ای به تغیر سیاست شوروی در مورد پشتونستان پس از تأمین روابط نظامی و گسترش مناسبات آن کشور با افغانستان سخن گفت. وی اظهار داشت:« حکومت افغانستان از زمان ظاهرشاه، پادشاه افغانستان و بعد تر در زمان داود هوا دار جنگ با پاکستان بود. آنها ادعا می نمودند که این موضوع(منازعه دیورند)را به زودی حل می نمایند. آنها می خواستند که بخش های سرحدی را بگیرند. لیکن زمام داران ما به این کار دست نزدند.»(33)
"هنری برادشر"نویسنده و محقق امریکایی تغیر موقف شوروی را دراواخر دهه ی شصت درمورد حمایت از پشتونستان به رقابت آن کشور با جمهوری خلق چین ارتباط می دهد. او می نویسد:«این سردی(درموضوع پشتونستان) از اواسط دهه ی شصت وقتی آغاز شده بود که مسکو برای رقابت با نفوذ چین در پاکستان تصمیم گرفت، شوروی نرمش بی طرفانه ای در موضوع پشتونستان نشان دهد. سپس برژنف در سال 1969 پلان امنیت دسته جمعی آسیایی را منحیث یک وسیله و حربه در رقابت با چین در منصه ی عمل پیاده ساخت. یک عنصر این پلان تأیید مجدد سرحدات فعلی کشورهای آسیایی بود. هدف عمده ی این پلان رسمی ساختن سرحدات چین و روسیه(شوروی)بود. چین معاهدات مربوط به تعیین این سرحدات را همواره غیرعادلانه و قابل تجدید نظر خوانده بود و محمدداود در 1974 نیز خاطرنشان کرده بود که "ما چنین پلان را خوش نداریم که بر تغیر ناپذیری سرحدات تأکید ورزد، زیرا معنای آن قبول کردن سرحدات فعلی پاکستان خواهد بود که توسط انگلستان تعین شده است.»(34)
زمام داران شوروی در دوره ی جمهوریت محمدداود به ویژه در سال های نخست حاکمیت موصوف که مصادف با شورش مسلحانه ی بلوچ ها و برخی از گروه های پشتون در آن سوی دیورندبود، ازحمایت سیاست داودخان درکمک به شورشیان خود داری ورزیدند. روس ها انتشار مطالب و گزارش های سرکوبی پشتون ها و بلوچ ها را در مطبوعات شوروی که از سوی دولت افغانستان به شدت تبلیغ می شد، مورد سانسور قرار دادند. زمام داران شوروی حین بازدید محمدداود درتابستان 1974 از مسکو به او توصیه کردند تا با پاکستان واردمذاکره شود.
ارتش افغانستان درمعرض نفوذ ووابستگی فزاینده به شوروی:
سردارمحمدداود درنخستین سالهای صدارت خویش پس ازتدویرلویه جرگه زمینه را برای نفوذ شوروی درارتش افغانستان مساعدکردو اردو یا ارتش را دروابستگی کامل به اتحاد شوروی فروبرد. این وابستگی بصورت فزاینده گسترش یافت. به حدیکه دردوره ی جمهوریت سردارمحمدداود"گریلف"سرمشاورنظامی شوروی درارتش افغانستان درپاسخ به این پرسش که آیا او(محمدداود)واضح وشفاف به شما گفته بود که یگانه شریک نظامی اش اتحادشوروی می باشد وچقدرشما به اوبه صفت یک متحد وفاداربه اتحادشوروی باور داشتید، گفت:«درک من چنین است، برای نخستین بارکه اورا دیدم وچندمرتبه دیگر هم بااو ملاقاتهای داشتم وهمچنان همراه باسفیربه ملاقات اورفتم، اوهربار بسیار به گرمی مارا می پذیرفت وبه نیکی ازاتحادشوروی نام میبرد. شما می فهمید که درافغانستان ازمیخ تا طیاره همه ازاتحاد شوروی بود. کسانیکه وسایل تخنیکی را اداره میکردند، تانکیستها، پیلوتها، و. . . همه تحصیل کرده های کشورما بودند. داود صادقانه ویا ریاکارانه برای همکاری با اتحادشوروی گره خورده بود، اینکه چه درضمیراو می گذشت مشکل بودکه تصورمی شد، اما ارتباط او با ما وبامشاورین نظامی بامردم شوروی وباکشور شوراها یک رابطه ی خیلی نیک بود.»(35)
سردارمحمدداوددرسال1959سیستم تاکتیکی ارتش افغانستان رابرمبنای سیستم اتحادشوروی تنظیم کرد. وقتی برسر این موضوع دروزارت دفاع بحث شد سردار محمدداود که مسئولیت وزارت دفاع را نیز بدوش داشت، به شدت نظر صاحب منصبانی را که طرفدار سیستم ترکیه بودند رد کرد ودستور دادتا ارتش براساس مودل اتحاد شوروی تنظیم گردد. برمبنای آن یک هیئات نظامی شوروی در سال متذکره وارد کابل شد. این هیئات سه سال کارکرد وبراساس پلان جدید تمام اردی افغانستان متکی برسیستم اتحادشوروی گردید.(36)
سازمانهای اطلاعاتی وجاسوسی شوروی ازهمان نخستین زمان ورود به حوزه ی نظامی افغانستان فعالیت های استخباراتی خود را درارتش آغاز کردند. هم کی.جی.بی وهم جی.آر.یو سازمان استخبارات نظامی ارتش سرخ شوروی در جذب افراد و شکل گیری سازمانهای نظامی و آیدئولوژیک وابسته و وفادار به
شوروی در درون ارتش افغانستان نقش عمده ای ایفا نمودند. همین افراد و سازمانهای نظامی بودند که دوکودتای نظامی سالهای 1352و1357خورشیدی را انجام دادند. درمنابع استخباراتی اتحادشوروی وحزب کمونیست آن کشورکه پس از فروپاشی دردهه ی نودمیلادی آشکارگردید حتی گفته می شود که حزب دموکراتیک خلق به رهبری نورمحمدتره کی درآغازسال1965(1343)پس ازائتلاف سازمان نظامی ارتش تشکیل گردید:«درموردحزب دموکراتیک خلق گفته می شودکه آن حزب از آغاز دارای یک شاخه ی نظامی بوده که پیش از ایجادآن تحت رهبری میراکبرخیبرفعالیت میکرد؛ بعداً سازمان نظامی مذکور، باغیرنظامیان وحدت نموده وبه تشکیل حزب دموکراتیک خلق مبادرت ورزیدند. همچنان ازساختارهای دیگری به نام های"سازمان نظامی افغانستان"(سنا)ویا"افسران هوایی"یادمی شود، که همکاربااستخبارات شوروی هاقلمدادمی شوند. بنابراین حوزه ی نظامی برای روسها حوزه ی دلچسپ وموردعلاقه بوده است که تاآخرباقی ماند.»(37)
عبدالحمیدمحتاط ازافسران قوای هوایی افغانستان که درکودتای 26سرطان 1352 (17جولای 1973)به رهبری سردارمحمداوددرسرنگونی نظام سلطنتی مشارکت داشت نیزازچنین سازمانی درارتش سخن می گوید. وی که شکل گیری ووقوع کودتای سردارمحمد داود رادرجولای 1973به تفصیل بیان می کند، درموردسازمان نظامی ارتش می نویسد:«این همرزمان دیرین من عبارت بودنداز:انجنیرعزیزاحمد، انجنیرشیرآقا حرکت، انجنیرزرین وانجنیرغلام سعید. آنهاشایسته ترین استادان مسلک خود بودند. دررشته های خوددیپلوم عالی را ازاکادمی اتحادشوروی بدست داشتند. از جانبی دیگرآنها از دیرسالی به اندیشه ی سیاسی تجهیز بودند که سکوت و خاموشی وبی تفاوتی رانسبت به سرنوشت هموطنان خودگناه می پنداشتند. از این روهمه عضوسازمان نظامی ای بودندکه بیشترازشش سال دراردو(ارتش) فعالیت مخفیانه راپیش میبرد. هدف شماره یک این سازمان کوچک نظامی، واژگونی نظام منحط و فرتوت شاهی و ایجادنظام جمهوری بود که مورد حمایت مردم باشدودرپرتو آن شرایطی درجامعه ایجادشودتاتمام اقوام وملیت های ساکن سرزمین واحدما احساس برادری، برابری کنند! در خلال سالیان متمادی مبارزه مخفی، توافق و تفاهم کلی روی تمام مسایل صورت گرفته بود، بشمول موضوع سهم گیری با سردارداود جهت سرنگونی نظام شاهی.»(38)
بسیاری از افسران عضوسازمان نظامی که عبدالحمیدمحتاط از آن نام میبرد از افسران تحصیل یافته درشوروی بودند. محتاط نیزدرجمله ی این افسران بود. چرا این افسران به دورمحمدداودگردآمدند؟ آیا آنهاوسردارمحمدداوددارای افکاروباورهای مشترک سیاسی بودند؟ عبدالحمید محتاط بافیض محمدازافسران دیگرکودتای محمدداودکه سپس درنخستین کابینه ی موصوف وزیرداخله تعین شد برسراهداف خودبحث می نمایند. فیض محمدبه اومیگوید:«محتاط!هدف نهایی من درافغانستان ایجادیک سیستم سوسیالیستی است. من معتقدم که با سردارداود میتوانیم به هدف خودنایل شویم وحالا خودت مرام آخری خود را روشن بساز و برایم تشریح بده؟»محتاط در پاسخ به فیض محمد برنامه و هدف خود را پس ازتوضیح مفصل اینگونه خلاصه سازی میکند:«بمنظور ایجاد یک جامعه ی مرفه و فاقد ازبی عدالتی های ژرف اجتماعی وطبقاتی مادو حرکت می کنیم. حرکت اول ماشامل سردار داود و آنعده اشخاص ایکه با اندیشه های گوناگون مجهز میباشند و حرکت دوم مابعد از بسیج ساختن نیروهای خودی وتشخیص درست زمان، براه می افتدکه در نتیجه ی آن تصفیه و اخراج عناصر نامطلوب از درون دستگاه حاکمه است. با این هدف فشرده می توانیم عمل کنیم.»(39)
یکی ازژنرالان ارتش شوروی که درسالهای اشغال افغانستان دردهه ی هشتاد میلادی ازمسئولان وفرماندهان ارتش مذکوربود،سرهنگ (دگروال) عبدالقادر را بنیانگذاریک سازمان مخفی کمونیستی درارتش افغانستان می خواندکه در پیروزی کودتای حزب دموکراتیک خلق نقش مهمی بازی کرد:«درحزب دموکرایتک خلق افغانستان رول مهمی رادراردو(ارتش)، تنظیم مستقل مخفی به نام"جبهه ی واحد کمونیستی افغانستان"که توسط دگروال اردو، عبدالقادرایجادگردیده بود، بازی می نمود. موصوف ازنگاه مفکوره به برنامه حزب دموکراتیک خلق افغانستان نزدیک بود. وی تکیه به یک کودتای جدیددولتی می نمود. بعدازوحدت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، سازمان جبهه کمونیستی افغانستان، همراه رهبری آنهاارتباط قایم نمود. آنها آمادگی خود را به خاطر یکجا شدن اظهار نمودند، که تاآن وقت جبهه ی مذکور در صف خود از اردو 600نفر عضو و دوهزار نفر هواخواه داشت.»(40)
کودتای سردارمحمدداود؛ تخریب دموکراسی وتحریف انکشاف سیاسی:
کودتای سردارمحمدداود که به توقف وتخریب جریان نوپای دموکراسی دهه ی اخیرسلطنت محمدظاهرشاه انجامید یکی ازخبط های جبران ناپذیر سردارمذکور درعرصه ی سیاست وتحولات سیاسی واجتماعی سده ی بیستم میلادی درافغانستان است. سردارمحمدداود با این کودتا راه را بروی رشد طبیعی انکشاف سیاسی واجتماعی برمبنای دموکراسی درافغانستان بست و سنتِ زشتِ دسترسی به اقتدار سیاسی را ازمجرای غیردموکراتیک با توسل به خشونت وقوای نظامی بناء نهاد. بدون تردید دهه ی اخیر سلطنت محمدظاهرشاه وقانون اساسی این دهه علی رغم کمبودهای که درخود نهفته داشت تکوین طبیعی دگرگونی مناسبات قدرت سیاسی درافغانستان برمبنای مشارکت مردم بودکه درمظاهر دموکراسی چون انتخابات پارلمانی، تفکیک قوا، آزادی مطبوعات واحزاب سیاسی، شکل گیری نهادهای مدنی متبلور می شد. برمبنای قانون اساسی این دوره اعضای خانواده ی حاکم سلطنتی از رهبری حکومت(صدارت) منع شدندو زمینه برای احراز کرسی صدارت ازسوی نخبگان سایر اقوام وقبایل مساعد گردید. تقویت روند دموکراسی دراین دوره، اصلاح وتعدیل بیشتر درقانون اساسی، توشیح قانون آزادی احزاب سیاسی ازسوی پادشاه، تقویت نظام دموکراسی پارلمانی ومحدودیت نقش واقتدار شاه به ابعاد نمادین وتشریفاتی درنظام سیاسی مستلزم رفع کمبودهای نظام وتحولات سیاسی این دوره شمرده می شد. اگر پروسه ی انکشاف وتحولات سیاسی دردهه ی دموکراسی سلطنت محمدظاهرشاه با کودتای سردارمحمدداود متوقف وتخریب نمی گردید وسپس نظام توتالیتر و آیدئولوژیک حزب دموکراتیک خلق وحوادث بعدی ازطریق کودتا، جنگ وتجاوز خارجی شکل نمی گرفت، بدون تردید درجریان تداوم دموکراسی آخرین دهه ی سلطنت محمدظاهر طی 35سال بعد تا اکنون بسیاری از آن الزامات برآورده می شد و بسیاری از آن کمبودها مرفوع می گردید. اما سردارمحمدداود باکودتای خود نقطه پایانی به روند طبیعی انکشاف سیاسی واجتماعی ورشد دموکراسی ونظام سیاسی درمسیر ثبات وعدالت اجتماعی گذاشت. نکته ی مهم وقابل تذکر این است که سردارمحمدداود راه این کودتارا درنتیجه ی نفوذ شوروی برارتش افغانستان که درسالهای صدارت خویش زمینه ساز آن شد هموارکرد. درواقع محمددادود ثمره ی این سیاست خود را که در توهم"آزادی پشتونستان محکوم"، قوای مسلح وارتش افغانستان را درحوزه ی نفوذ ووابستگی به شوروی وآیدئولوژی حاکم برشوروی کشانددراین کودتابدست آورد. زیرابسیاری ازکودتاچیان نظامیان وافسران تحصیل یافته درشوروی ویا درپیوند فکری با نظام سیاسی آن کشور بودندکه قبلاً از آن سخن رفت.
سردارمحمدداوددرجریان ده سال بازنشستگی وانزوا پس از دوران صدارت کماکان روابط خودرا با افراد مورد نفوذ شوروی درارتش وباعناصر وچهره های چپِ طرفدار شوروی حفظ کرد وازطریق آنها به کودتا ی26سرطان1352 دست زد. صباح الدین کشککی آخرین وزیراطلاعات وکلتور درسلطنت محمدظاهر شاه می نویسد:«چند ماه قبل ازاینکه محمدداود بمقام ریاست جمهوری برسد یکی ازاستادان اوبرسریک جنازه به محمدداودگفت:نزدیک شدن شما به پرچمی ها به شهرت شما لطمه وارد می کند. محمدداود در جواب گفته بود: در ملک ماعادت شده تا در دم هر وطنپرست لته ی سرخ را گره کنند.»(41)
محمدحسن شرق که به ادعای خودش تأمین روابط را ازسوی سردارمحمدداود جهت اخذمعلومات با تمام احزاب وازجمله باحزب دموکراتیک خلق با هدایت وی به دوش داشت می نویسد:«با میراکبرخیبر هفته ی یکبار، باسلیمان لایق و. . . ملاقات کرده وبعضاً کارمل راهم می دیدم. نتایج ملاقات ها برای اعضای جذب شده ی کودتا نهایت مفید بود ومحمدداود را مرتباً درجریان میگذاشتم. ازجناح خلق از دو جهت اطلاع گرفته می شد، ازمخالفت های پرچم ودیگری گاهی شخصاً با تره کی درخانه شان ملاقات می کردم. با اطمینان ومعلومات کامل واضح گردید که اینها با تعهد خود به شاه و در عدم مداخله و جذب در میان صاحب منصبان اردو صادق بودند.»(42)
درحالی که اطمینان ومعلومات محمدحسن شرق درموردعدم مداخله وجذب نظامیان ازسوی حزب دموکراتیک خلق نادرست بود وتأکید او برنبود پیوند های فکری وحزبی باحزب مذکور به ویژه باجناح پرچم درتوجیه هویت خودش قابل بررسی است، امایک سندسری آرشیف حزب کمونیست شوروی وکی.جی.بی نشان میدهد که نخستین بیانیه ی سردارمحمدداود ازسوی جناح پرچم وبا مشورت شوروی ها تهیه شده است:
«سندشماره. . .
محرم
کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحادشوروی پیرامون مشوره هابرای حزب دموکراتیک خلق افغانستان
ببرک کارمل رهبرشاخه پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان ازطریق نماینده کمیته امنیت دولتی شورای وزیران اتحادشوروی(کی.جی.بی)درکابل که بااو روابط معتمدانه دارد درپایان جولای کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحادشوروی را مطلع ساخت که محمدداود رئیس دولت ونخست وزیرجمهوری افغانستان ازوی خواهش کرده است تزهایی درزمینه ی مسایل سیاست خارجی وداخلی برای گنجانیدن ممکنه آن دربرنامه حکومت جمهوری آماده سازد.
(تلگرام های رمزی ازکابل ویژه ک گ ب شماره431 تاریخ27/7/1973وشماره444 تاریخ31/7/1973)
دررابطه بااین ببرک کارمل ازکمیته مرکزی حزب کمونیست اتحادشوروی خواهش نموده است توصیه هایی ارائه نماید که برای پیشکش نمودن برای محمدداود سودمندباشد. مطابق با مصوبه کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحادشوروی (شماره102/16 تاریخ27/81973برای ببرک کارمل توصیه های مادرزمینه مسایل سیاسی رسانیده شد. سودمند پنداشته می شود خواهش رهبرحزب دموکراتیک خلق افغانستان رابرآورده ساخته ومشوره هایی به او درزمینه مسایل سیاسی داخلی داده شود. . . . »(43)
سلطان علی کشتمند ازمؤسسین حزب دموکراتیک خلق وازرهبران جناح پرچم حزب نیزتهیه وتدوین نخستین بیانیه ی سردارمحمدداود را ازسوی جناح مذکور که درعنوان خطاب به مردم انتشار یافت مورد تأیید قرارمیدهد:«محمدداود درتحت تأثیر گرایشهای ترقیخواهانه همکاران جوان کودتایی خویش وبخاطر ایفای سیاست مترقی در جهت جلب همکاری نیروهای چپ و دموکراتیک، برنامه خطاب به مردم افغانستان را که بوسیله پرچمی ها تهیه شده بود، پذیرفت و آنرا با اندک تغیرات و دستکاریها درطی یک بیاینه رادیویی اعلام داشت. شاید ضرورت به تذکرباشد که متن اولی برنامه متذکره بنا به دستور رهبری حزب، باملاحظه شرایط مسلط آن دوران نگاشته شده بود. متن نوشته شده را ببرک کارمل ازمجرای ارتباطی ازطریق دوستان میراکبرخیبر برای رهبری رژیم، ارسال نمود. درمتن چاپ شده برنامه خطاب به مردم افغانستان درمطبوعات دولتی، قسمت هایی از آ« به قلم بازنویسی گردیده است وکلماتی اصلاح وجملاتی درآن اضافه یا ازآن حذف گردیده است. بطور کلی برنامه متذکره ازلحاظ ماهوی دارای محتوای دموکراتیک وسمت و سوی مترقی مشابه به برنامه عمل پرچمی ها میباشد و از لحاظ شکل با وصف تغییرات وارده درآن، با ادبیات پیشرو و نوشتار پرچم شباهت های فراوان میرساند.»(44)
داعیه ی پشتونستان وکودتای سردارمحمدداود:
سردارمحمدداود پسرکاکای محمدظاهرشاه وهمچنان شوهرخواهر شاه بود. او با زینب دختر کاکای خود محمدنادرشاه یکسال پس ازجلوس محمدظاهرشاه برتخت سلطنت ازدواج کردوازخواهرشاه دارای هفت فرزندشد. اما سردارمحمدداود علی رغم این پیوند نزدیک خانوادگی، شاه را از سلطنت برانداخت. چرامحمدداود علیه محمدظاهرشاه دست به کودتا زد وبه سلطنت او وتحولات دموکراتیک دهه ی پایانی پادشاهی وی پایان داد؟
صرف نظر ازهر انگیزه وعاملی ناشی ازکینه جویی وانتقام گیری سردارمحمدداود از شاه ویا آنچی که خود درمسند اقتدار به عنوان دلایل وانگیزه های کودتا بیان کرد، منازعه ی دیورند وداعیه ی پشتونستان یکی از مؤلفه های اصلی کودتای وی بود.
کودتای سردارمحمدداود در 17جولای 1973(26 سرطان 1352)در زمان گسترش شورش مسلحانه ی بلوچ ها و پشتونهای مخالف ومعارض آنسوی دیورند علیه دولت پاکستان بوقوع پیوست. "لویس دوپری"و"سلیک هریسن"از نویسندگان و پژوهشگران امریکایی، بازگشت محمدداود را به صحنه ی قدرت ناشی از اوضاع آنسوی دیورند میدانند. "هریسن" معتقد است:« عکس العمل محتاطانه ی پادشاه در قبال تحریکات ضد پشتون و ضد بلوچ پاکستان، بهانه ی خوبی را بدست داود میداد که وی را خلع نماید.»(45)
"دوپری"میگوید:« به صورت شگفت انگیزی مساله ی"پشتونستان"که عامل عمده ی استعفای داود درسال 1963، شد نقش مهمی در بازگشت او درسال 1973، بازی نمود.» (46)
بارنت روبین افغانستان شناس امریکایی نیز کودتای محمدداود را به موضوع پشتونستان ارتباط میدهد:« اختلافات درونی خانواده ی سلطنتی منجر به استعفای داود خان از مقام صدارت افغانستان در سال 1963 گردید. بعد از ده سال نظام شاهی مشروطه همراه با کشمکش ها و پارلمان نامؤثر که سه بار منجر به انحلال حکومات شد، داودخان دست به کودتای بدون خونریزی علیه ظاهرشاه پسرعموی خود زد. داود کودتای خود را قسماً بااین ادعا توجیه می نمود که حکومت ظاهرشاه به خاطر بهبود روابط با ایالات متحده ی امریکا و پاکستان، از داعیه ی پشتونستان منصرف شده بود. افزون بر آن حکومت ظاهرشاه متهم گردید که هیچ واکنشی در برابر بیرون راندن جبری حزب ملی عوامی از حکومت ایالتی سرحد شمال غرب و بلوچستان که توسط ذوالفقار علی بوتو صدراعظم پاکستان صورت گرفته بود، نشان نداد.»(47)
سردارمحمدداود که درنخستین اظهارات خود در سحرگاه کودتا و سپس در بیانیه ی "خطاب به مردم" با تفصیل از انگیزه ی کودتا و سیاست دولتش سخن گفت، سیاست ضد ملی رژیم سلطنتی ودولتمداران آن رژیم را دردهه ی دموکراسی عامل وانگیزه ی اقدامش در برانداختن رژیم معرفی کرد. او در بیانه ی "خطاب به مردم" گفت:« حتماً این سوال مهم درافکار عامه ی مردم ما و افکار عامه ی جهان بوجود خواهد آمد که ما چرا منافع خانوادگی و طبقاتی خود را در راه منافع ملی و طبقات محروم کشور قربان کرده ایم؟
جواب گویای این سوال این است که سیاست غیر عادلانه و ضد ملی رژیم سلطنتی طی دهه ی اخیر و عکس العمل های مشهود تمام طبقات مردم افغانستان، خصوصاً منورین وطن علیه آن و همچنان، مشاهده ی تحولات سریعی که در سیمای منطقه و جهان به منفعت آزادی و ترقی و به زیان استبداد، ارتجاع و استعمار بوجود آمد؛ به وجدان هیچ فرد وطنپرست افغان اجازه نمیداد که دربرابر همه ی این فجایع خاموش بنشیند.»(48)
اشاره ی محمد داود و تأکید آن در مورد "سیاست غیر عادلانه و ضد ملی رژیم سلطنتی طی دهه ی اخیر" به سیاست آن رژیم و زمام داران آن دوره به موضوع پشتونستان بر میگشت. افزون بر آن، امضای توافقنامه در مورد منازعه با کشور ایران بر سر آب دریای هلمند که در این دوره و در زمان صدارت محمد موسی شفیق صورت گرفت، یکی دیگر از مسایل مورد اشاره و تذکر محمدداود به عنوان سیاست ضد ملی رژیم سلطنتی بود. عبدالحمید محتاط از نظامیان کودتاچی که با محمدداود قبل از کودتا در ارتباط بود و پس از کودتا در نظام جمهوری به وزارت مخابرات رسید می گوید که محمدداود خان قبل از سرنگونی سلطنت همیشه به سیاست دولت شاهی در مورد پشتونستان وآب هلمند حمله میکردو آنرا محکوم می نمود:«من بعد ازسنبله (سپتمبر)1972با محمدداود ارتباط پیدا کردم که او هم از طریق شبکه های معینی که در اردو(ارتش) داشت بعضی از افراد واشخاص را برای یک نظام جمهوری دعوت میکرد و داود در جریات مذاکراتی که ما داشتیم، خصوصاً دو نقطه موردحمله ی او قرارمیگرفت؛ یکی موافقت نامه ی آب هیرمندکه توسط صدر اعظم وقت آقای موسی شفیق بامقامات ایرانی امضاءشده بودومسأله دوم، مسأله پشتونستان بودو در سیاست داخلی بیشترحکومت را محکوم میکرد.»(49)
محتاط پس ازوقوع کودتا و درنخستین روزحاکمیت سردارمحمدداود در صبحگاه 17جولای 1973( 26 سرطان 1352) بازهم ازحساسیت سردار مذکور در این رابطه سخن می گوید. او می نویسد که درصبحگاه این روز وقتی در موردبازداشت شدگان مقامات ارشد نظامی و ملکی رژیم سلطنت باحضور محمدداود بحث شد، این افراد به سه کتگوری تقسیم شدند. گروپ یا کتگوری سوم کسانی بودند که پایه های نظامی و ملکی سلطنت را تشکیل میدادند. در مورد این گروپ فیصله شد در بازداشت قرار داشته باشند تا به اتهاماتی که علیه شان موجود است پاسخ بدهند. وی می نویسد:«در گروپ سوم، سردارداود بیشتر به دونفر نفرت بی پایانی داشت که عبارت بودند از: جنرال سردارعبدالولی قوماندان قول اردوی مرکزی و موسی شفیق صدراعظم!
تنفر نسبت به سردارولی بیشتر از عقده های درونی خانوادگی ناشی می شد که در خلال ده سال خانه نشینی سردارداود متبلور گشته بود. در حلقات شنیده می شد که گویا زمانی سردار ولی به توبیخ و سرزنش سردارداود هم پرداخته بود. این موضوع تا کدام اندازه شایعه است نمیدانم. بدبینی و نفرت سردارداود درمورد موسی شفیق صدراعظم از دو موضوع سرچشمه میگرفت. نخست موضوع آب هلمند بودکه موسی شفیق با مقامات ایرانی پروسه ی حل آنرا براه انداخته بود. بین دوکشور هیئات های مبادله گشت. سردارداود تمام موافقت نامه هارا و تقسیم بندی آب را به نقص افغانستان ارزیابی میکرد.
موضوع دیگر البته دیالوگی بود که بین افغانستان و پاکستان در رابطه به دو دهلیز انتقالاتی به بنادر آغاز گشته بود. موسی شفیق میخواست تا پاکستانی ها برای افغانستان امتیازات بنادری بدهند و افغانستان همچنان امتیازات دسترسی پاکستان را به بندر کشک بین افغانستان و ترکمنستان قایل شود. سردارداود فکر میکردکه انجام این داد و گرفت به ختم ادعای پشتونستان منتهی میشود. موسی شفیق را خیلی خطرناک میدانست که خاندان سلطنمتی را تحت تأثیر قرارداده بود.»(50)
نکته ی دیگری که سردار محمدداود در انگیزه ی اقدام خود به آن انگشت میگذارد، همراهی مردم به خصوص"منورین وطن" با دیدگاه و اندیشه ی وی در مخالفت با سیاست ضد ملی رژیم سلطنتی است. مسلماً اشاره ی محمد داود به منورین وطن عمدتاً بسوی حزب دموکراتیک خلق و بویژه جناح پرچم این حزب است که حزب مذکور یکی از جریان های چپ سیاسی طرفدار شوروی بیرون از دولت شمرده می شد که از داعیه ی پشتونستان حمایت میکرد و توافق بر سر آب هلمند را با ایران، خیانت ملی می پنداشت. دستگیر پنجشیری از بنیانگذاران حزب مذکور در این مورد می نویسد:
«محمدموسی شفیق آخرین صدراعظم دهه ی اخیر سلطنت، با امیرعباس هویدا صدراعظم ایران در ماه اپریل 1973 قرار دادی در زمینه ی استفاده از آب دریای هلمند امضاء کرد و برای بهبود مناسبات با ایران گام های"جسورانه" بلند نمود. اما این اقدام موسی شفیق به واکنش های جدی همه نیروهای دموکراتیک، ملی و ترقیخواه از جمله حزب دموکراتیک خلق افغانستان، افغان ملت و محمد هاشم میوند وال رهبر دموکرات مترقی مواجه گردید. علیه امضای این قرار داد نابرابر وحدت ملی نیروهای سیاسی با ملی گرایان تأمین شد. در تظاهرات خیابانی، در مطبوعات و شبنامه ها، خشم و خروش اعتراض آمیز میهن پرستان از جمله هیجانات انقلابی حلقه های مخفی بازتاب یافت و سرنگونی رژیم سلطنتی برای نخستین بار در نشرات زیر زمینی حلقه ی نو بنیاد"گروه کار" و دیگر میهن پرستان در دانشگاه کابل پخش شد.
موسی شفیق صدراعظم برای حل مسالمت آمیز مساله ی پشتونستان با حکومت پاکستان اراده ی محافل حاکم کشور را در یک کنفرانس مطبوعاتی یک روز پیش از امضای قرارداد آب هلمند پیشگویی کرد اما پروسه ی مذاکرات انجام نشد. توافقنامه ی حل وفصل مساله ی پشتونستان از قوه به فعل نیامده بود که درنیمه های یک شب مهتابی و سفید (26 -25 سرطان 1352)ناقوس مرگ سلطنت وحکومت موسی شفیق بصدا درآمد و تاریخ مؤقتاً درست 180 درجه علیه سیاست موسی شفیق چرخش کرد.»(51)
با توجه به اظهارات سردار محمدداود در مورد انگیزه و عوامل اقدام او در بر انداختن سلطنت محمد ظاهر شاه و ابراز نظر دستگیر پنجشیری از مؤسسین حزب دمکراتیک خلق، موضوع پشتونستان در سقوط سلطنت و باز گشت سردارمحمد داود به قدرت، عامل محوری تلقی می شود. اما نکته ی مهم و قابل پرسش این است که آیا توافق بر سر آب دریای هلمند و احتمال حل مشکل پشتونستان از سوی صدراعظم شفیق یک گام و سیاست غیر ملی بود؟
اگر سیاست ملی از منظر باور ها و وابستگی های آیدئولوژیک عناصر و گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی مورد داوری و ارزیابی قرار بگیرد، بدون تردید دیدگاه و وابستگی های مختلف افراد و گروه ها نقش اصلی را در این قضاوت و ارزیابی ایفا می کند. اما اگر سیاست ملی و منافع ملی تنها از زاویه ی این منافع و باعقلانیت به سنجش و ارزیابی گرفته شود، تعریف و تصویر دیگری از سیاست و منافع ملی بدست می آید. کسانیکه به سیاست ملی و منافع ملی از این منظر نگاه می کنند، حل منازعه ی دیورند و آب دریای هلمند را با پاکستان و ایران سالها پیش از امروز در راستای سیاست و منافع ملی کشور میدانند.
آغاز پر تشنج وادامه ی سیاست مخدوش درمنازعه دیورند:
سیاست سردارمحمدداود در مورد آنسوی دیورند و این منازعه با پاکستان در دوران ریاست جمهوری وی همچون گذشته همراه با نوسانات و پر از ابهام و تناقض بود. رویهمرفته در سالهای جمهوریت محمد داود مد وجذر زیادی در سیاست پشتونستان خواهی موصوف پیش آمد. در آغاز کودتای محمد داود و شروع حکومت او روابط میان افغانستان و پاکستان بسوی آشفتگی و تشنج رفت. این تشنج ناشی از وضعیتی بود که در ایالت بلوچستان ایجاد شد. مخالفین و معارضان بلوچ علیه حکومت بوتو دست به شورش مسلحانه زدند. مخالفت ها و انفجاراتی در ایالت سرحد نیز بوقع پیوست. شگفت آور این بودکه مخالفت ها وشورش ها پس ازمشارکت ناسیونالیست های پشتون و بلوچ در حکومت های ایالتی و پذیرش قانون اساسی سال 1973 پاکستان از سوی آنها گسترش یافت. حزب عوامی ملی یا همان جنبش خدایی خدمتگاران خان عبدالغفار خان به عنوان بزرگترین جنبش جدایی طلب و استقلال خواه پشتون در آنسوی دیورند با قانون اساسی 1973 در پاکستان اعلان موافقت کرد. بر مبنای این قانون، ایالت سرحد شمال غربی پاکستان که استقلال آن هدف اصلی حزب عوامی ملی را تشکیل میداد، بخش جداناپذیر کشور پاکستان قرار گرفت. پس از آن حزب عوامی ملی در بلوچستان کابینه ی ایالتی را تشکیل داد و در ایالت سرحد شمال غرب با جمعیت علمای اسلام برهبری مولانا مفتی محمود از رهبران مذهبی پشتون این ایالت به ایجاد حکومت ائتلافی پرداخت. اما این وضعیت با تلاش بوتو که خواستار تشکیل حکومت های هردو ایالت از سوی حزب مردم برهبری خودش بود برهم خورد. شورش های مسلحانه ی که در جریان جنگ 1971 در مناطقی از ایالت بلوچستان ایجاد شده بود، گسترش یافت. توسل دولت پاکستان به قوای نظامی در سرکوبی معارضین بلوچ به تنش در هردو ایالت دامن زد. در ایالت بلوچستان سردار محمد اکبر بگتی از سران قبایل بلوچ که گورنر ایالت مذکور بود مستعفی شد. پس از استعفای گورنر ایالتی، دولت پاکستان به انحلال حکومت ایالت بلوچستان پرداخت و اقدام به دستگیری و محاکمه ی برخی از سران بلوچ کرد. در ایالت سرحد شمال غربی، ارباب سکندر خلیل طرفدارحزب عوامی ملی که سمت گورنری این ایالت را بدوش داشت از سوی دولت مرکزی برکنار شد و بجای او محمد اسلم ختک از مخالفین حزب عوامی ملی به گورنری ایالت سرحد گماشته شد. در نتیجه ی این اقدام روابط حزب عوامی ملی با دولت بوتو برهم خورد و حزب مذکور از حکومت ایالتی سرحد کنار رفت.
دوری حزب عوامی ملی از حکومت ایالتی سرحد و بلوچستان و ایجاد شورش های مسلحانه در آن ایالات که همزمان با بازگشت سردار محمد داود به قدرت در کابل بود، روابط میان افغانستان و پاکستان را بسوی تشنج برد. وقتی در دسمبر 1973 عبدالصمد اچکزی رئیس حزب پشتونخوای بلوچستان در اثر انفجار بم کشته شد دولت در کابل از او تجلیل کرد و برای موصوف مراسم فاتحه خوانی برپا داشت. سردارمحمد داود در مراسم فاتحه ی مذکور در مسجد شیرپور اشتراک کرد. تبلیغات در رسانه های جمعی هردو کشور پاکستان و افغانستان علیه یکدیگر تشدید یافت.
در حالی که دولت پاکستان، سردارمحمدداود و دولت او را متهم به دست داشتن در شورش بلوچ ها و نا آرامی های ایالت سرحد میکرد، در کابل، دستگیری محمد هاشم میوند وال و تعداد دیگر به عنوان کودتاچی علیه دولت به دخالت و تحریک پاکستان ارتباط داده شد. برخی تحلیلگران ار نقش حزب دموکراتیک خلق به ویژه جناح پرچم آن در این مرحله ی تنش و خرابی روابط سخن میگویند. بر مبنای این تحلیل و بررسی، جناح پرچم حزب مذکور که در حکومت با محمد دواد نه در سطح رهبری حزب بلکه پائین تر از آن اشتراک داشت، نقش مهمی را در تشنج این دوره میان افغانستان و پاکستان بازی کرد. دوام تنش و خصومت در روابط افغانستان و پاکستان، نفوذ شوروی را در افغانستان بیشتر میساخت و به گسترش اتکاء و وابستگی افغانستان به شوروی می انجامید. تضعیف و سرکوبی حلقه ها و گروه های اسلامی ومخالف حزب دموکراتیک خلق از طریق دولت محمد داود یکی دیگر از اهداف مورد نظر در فضای خصومت آمیز مناسبات میان پاکستان و افغانستان بود. اما چنین تحلیل و دیدگاهی تا چه حدی می تواند بازتاب دهنده ی واقعیت هایی در این رابطه باشد به سختی می توان در مورد آن داوری کرد. ولی توجه به یکی از اسناد محرم کمیته ی مرکزی حزب کمونیست شوروی که رهبران حزب دموکراتیک خلق را در مبارزه علیه گروه های ارتجاعی در همکاری با حکومت محمدداود فرا می خواند، گوشه های از واقعیتِ مبتنی بر دیدگاه و تحلیل مذکور را منعکس میسازد. در سند سری کمیته ی مرکزی حزب کمونیست شوروی که پس از فروپاشی شوروی علنی شد، می آید:
« متن شماره 2_ C _ 25 . Nr مؤرخ 1974. 01 . 02
کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی
مطابق فیصله نامه ی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی( فیصله نامه ی سال 1973) به شعبه ی روابط بین المللی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی درهمکاری با شورای وزیران اتحاد شوروی وظیفه سپرده شد تا ضمن مراجعه به رهبران حزب دموکراتیک خلق، ازجناح "پرچم" ببرک کارمل و ازجناح "خلق" نورمحمد تره کی، ازآنها خواسته شود تا توانایی و مساعی شانرا درجهت حمایت از حکومت و تحکیم پایه های اجتماعی رژیم جمهوری و مبارزه علیه نیروهای ارتجاعی متمرکز سازند.
طرح پیام به ببرک کارمل و نورمحمد تره کی گسیل شود.
با کی. جی. بی مربوط شورای وزیران اتحاد شوروی( وشخص اف_کا_ مارتین) در زمینه توافق صورت بگیرد.
بجاست تا سفیر شوروی در افغانستان نیز با متن آشنا ساخته شود.
طرح فیصله نامه ی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی ضمیمه میباشد.
معاون رئیس شعبه ی بین المللی
امضاء »(52)
پس از محمد هاشم میوند وال که تحت شکنجه جان داد و پنج تن دیگر در همدستی با کودتای او اعدام شدند، اعضای جریان اسلامی که به اخوانی ها شهرت داشتند زیر فشار وضربه ی دولت قرار گرفت.
حمایت از مخالفین و جنگ غیر مستقیم:
محمد داود در نوامبر 1974 با ارسال نامه ای به سرمنشی ملل متحد از دولت پاکستان شکایت کرد و عملکرد آن دولت را در نادیده گرفتن حقوق مردم پشتون و بلوچ مورد انتقاد و اعتراض قرار داد. او در نامه خواستار دخالت سازمان ملل در جهت تأمین حقوق پشتونها و بلوچ ها گردید. سپس ذوالفقار علی بوتو صدراعظم پاکستان در پاسخ به نامه ی رئیس دولت افغانستان، نامه ای را عنوانی سرمنشی ملل متحد نوشت که در آن طرز حکومتداری محمدداود مورد تمسخر و استهزاء قرار گرفت. در نامه ی بوتو گفته شد که سردار داود که خود هیچگونه آشنایی با اصول دموکراسی و قانون اساسی ندارد چگونه به خود حق میدهد که راجع به عدم برقراری حکومت های دموکراتیک در ولایات کشور دیگری بحث نماید؟ متن نامه ی بوتو در مطبوعات پاکستان انتشار یافت و رسانه های گروهی دوکشور به تبلیغات شدید و وسیع علیه یکدیگر پرداختند. این تبلیغات موجب افزایش تنش در روابط دو کشور گردید. و باگسترش تشنج میان طرفین، هردو دولت به حمایت نظامی از مخالفین دولت های شان روی آوردند. این امر مناسبات طرفین را وارد مرحله ی جدیدی از تنش و خصومت کرد. حمایت نظامی از مخالفین با ارائه ی آموزش نظامی، تسلیح و تجهیز آنها و اعزام بداخل قلمرو کشور های یکدیگر در واقع جنگ غیر مستقیم میان دولت های پاکستان و افغانستان محسوب می شد. اما نکته ی مهم و شگفت انگیز در ظهور و شکل گیری پدیده ی مذکور این بود که پس از آن سیاست پاکستان در برابر افغانستان وارد مرحله ی تهاجمی گردید. در حالی که دولت افغانستان از تنظیم و تجهیز نا سیونالیست های پشتون و بلوچ مخالف دولت پاکستان به هیچ چیزی دست نیافت و زمام داران پاکستانی را نتوانست وادار به پذیرش مطالبات خود در مورد آنها کند، اما دولت پاکستان با حمایت از مخالفین اسلامی حکومت محمد داود، راه را برای اِعمال سیاست تهاجمی خود در افغانستان بازکرد.
سردارمحمدداود در جریان اوج گیری و گسترش شورش بلوچ ها و مخالفت حزب ملی عوامی در ایالت سرحد اقدام به ایجاد مراکز آموزش نظامی برای معارضین بلوچ و پشتون آنسوی دیورند در شهر های قندهار و کابل نمود. محمد نبی عظیمی که یکی از افسران مسئول و مؤظف در نظارت و بررسی برنامه ی آموزش نظامی بود، می نویسد:«محمدداودخان علی رغم گفتار و اظهارات خویش مبنی برحل عادلانه ی قضیه ی پشتونستان در اولین سالهای نظام جمهوری آگاهانه، عده یی از رجال و شخصیت های معروف پشتونستان مانند خان عبدالولی خان، اجمل ختک و غیره را به کابل دعوت نموده و برای آنها پول واسلحه ی فراوان تأدیه کرد. عده یی ازجوانان و شورشیان بلوچ را در نواحی کندهار تحت تعلیم و تربیت نظامی قرار داد ویک کمپ تعلیم و تربیه ی نظامی برای جوانان پشتونستانی در دامنه ی کوه ولایتی نزدیک سیاه بینی کابل تحت نظارت گارد جمهوری برپا نمود. آنها مدت دوماه دراین کمپ تحت تعلیم و تربیه ی نظامی قرار گرفتند و بعداً به پاکستان فرستاده می شدند. مسئول تعلیم و تربیه ی این کمپ جگرن(سرگرد) ظاهر آمر تعلیم و تربیه ی گارد جمهوری بود. ضیاء مجید همراه با نگارنده و عبدالحق علومی بارها ازجریان تعلیم و تربیه ی نظامی در کمپ مذکور بازدید بعمل می آوردیم. ظاهراً کمپ مذکور را بنام مرکز تعلیمی گارد جمهوری یاد میکردند وکسی از کیف و کان آن اطلاع نداشت. اکثراً دراوقات شب، بنا بردستور محمدداود از مخزن های ارگ سلاح قدیمی توسط آمر اوپراسیون گارد عبدالحق علومی کشیده می شد و توسط موتر های لندرور از ارگ خارج گردیده به نماینده ولی خان تسلیم داده می شد ومسئولیت امنیت آنرا الی سرحد، گارد جمهوری متقبل میگردید.»(53)
اگر موجودیت جنبش جدایی طلبی و استقلال خواهی ناسیونالیزم پشتون و بلوچ در آنسوی دیورند زمینه و بهانه را در حمایت از جنبش مذکور به دولت افغانستان و به خصوص برای محمدداود فراهم میکرد و معارضان پشتون وبلوچ با کمک کابل برای جنگ با دولت پاکستان فرستاده می شدند، چنین زمینه و بهانه در دست پاکستان جهت عمل بالمثل علیه افغانستان تا آغاز جمهوریت محمد داود وجود نداشت. اما اقدام دولت محمد داود در سرکوبی جریان اسلامی در افغانستان این فرصت را در دست پاکستان فراهم کرد.
چرا سردار محمد داود در نخستین سال جمهوریت خویش به سرکوبی جریان اسلامی پرداخت؟ آیا میتوان پاسخ این پرسش را در سند سری کمیته ی مرکزی حزب کمونیست شوروی به رهبران حزب دموکراتیک خلق که در فوق تذکر یافت، جستجو کرد؟ برخی از تحلیلگران و نویسندگان از نقش و دخالت آشکار حزب دموکراتیک خلق در این مورد سخن میگویند؛ بویژه از نقش جناح پرچم حزب مذکور که درحمایت ازجمهوریت محمد داود و در مشارکت باحکومت او قرارگرفتند. محمد صدیق فرهنگ مؤلف افغانستان در پنج قرن در این مورد می نویسد:«پرچمیان که ضرب شصت عناصر اخوانی را در پوهنتون تجربه کرده بودند، پس از فراغت از مهم میوند وال درصدد قلع و قمع جمعیت های اسلامی برآمدند و محمد داود خان را به اجرای این کار قانع یا وادار ساختند.»(54)
صرف نظر از هر عامل و انگیزه ای که سردار محمد داود را به سرکوبی جریان اسلامی کشاند، پاکستان از این رویداد سود برد. وقتی دولت محمد داود پس از سرکوبی میوند وال در بهار 1974 به تعقیب و دستگیری اعضای جریان اسلامی پرداخت، برخی از فعالان و رهبران این جریان به پاکستان فرار کردند و برخی دیگر با ترک وظایف شان از ادارات دولتی و مراکز آموزشی و تحصیلی به زندگی درخفا پرداختند. بسیاری از آنها نیز بعداً به پاکستان رفتند. این افراد در پاکستان به خصوص در ایالت سرحد شمال غربی و در شهر پشاور که مرکز اصلی سرزمین پشتونهای آنسوی دیورند بود مورد استقبال و حمایت دولت پاکستان و گروه های اسلامی عمدتاً پشتون مانند جماعت اسلامی و جمعیت علمای اسلام پاکستان قرار گرفتند. دولت پاکستان با استفاده از این فرصت به انجام عمل بالمثل در برابر دولت محمد داود متوسل شد. در زمستان (ماه های جنوری و فبروری)سال 1975 چهل نفر از اعضای نهضت اسلامی افغانستان در یک پایگاه نظامی ارتش پاکستان تحت آموزش نظامی قرار گرفتند. در تنظیم و سازماندهی این افراد و سپس شورش ناکام مسلحانه ی شان در داخل افغانستان ژنرال نصیرالله بابر نقش عمده ای داشت. بابر در آن زمان والی ایالت سرحد شمالغربی در شهر پشاور بود. وی فرد نزدیک و قابل اعتماد به ذوالفقار علی بوتو صدراعظم پاکستان و خانواده ی او محسوب می شد.
چهل نفر متذکره که تحت تعلیمات نظامی ژنرالان پاکستانی قرار گرفتند، از رهبران و فعالان ارشد جریان اسلامی بودند که بسیاری از آنها در دوران تجاوز نظامی شوروی و حاکمیت حزب دموکراتیک خلق به حیث فرماندهان و قوماندانان عمده ی احزاب و تنظیم های مجاهدین تبارز کردند. یکی از این افراد باری در مورد آن پروگرام آموزش نظامی در پاکستان گفت:« با استفاده از رخصتی های زمستانی مکاتب و پوهنتون به تعداد چهل نفر از فعالان نهضت اسلامی کشور در یک قرارگاه نظامی ارتش پاکستان در ایالت پنجاب تحت تعلیمات نظامی قرار گرفتند. برخی از این افراد متعلمین مکاتب و محصلین پوهنتون کابل بودند که در ارتباط دایمی به رهبران نهضت اسلامی که در پشاور بسر میبردند، قرار داشتند. عده ای از آنها چون گلبدین حکمتیار و احمد شاه مسعود در پشاور و مناطق قبایلی زندگی میکردند. چهل نفر از اعضای نهضت اسلامی در دوگروپ بیست نفری از سوی افسران نظامی ارتش پاکستان تعلیم نظامی فرا می گرفتند. در رأس این دوگروه بیست نفری احمد شاه مسعود و گلبدین حکمتیار قرار داشت. پس از پایان یافتن دوره ی آموزش، تمام متعلمین و محصلینی که از داخل رفته بودند دوباره به محل دروس شان برگشتند. به آنها یک میل اسلحه ی سبک که اکثراً ماشیندار کوچک اشتنگن بود داده شد تا در موقع قیام نظامی علیه دولت از آن استفاده کنند. به آنها گفته شد که اسلحه را تا آن وقت مخفی کنند و بصورت عادی در محل کار و آموزش شان زندگی نمایند. این قیام برای برانداختن دولت سردار محمد داود در اسد 1354 در سرخ رود ننگر هار و دره ی پنجشیر بوقوع پیوست. به من گفته شد که در کابل نیز اقدام نظامی انجام می شود و من وظیفه داشتم تا با این اقدام همراهی کنم. اما در کابل چنین کاری صورت نگرفت. من بعد ازچند روزی اسلحه را به نفر ارتباطی خود با مرکز رهبری نهضت تحویل دادم.»(55)
هرچند شورش مسلحانه ی نهضت اسلامی مخالف دولت محمد داود در سرخ رود و پنجشیر که با حمایت و کمک دولت پاکستان صورت گرفت به مؤفقیت نیانجامید، اما این حادثه سرآغاز سیاست تهاجمی پاکستان در برابر افغانستان گردید و موقف کابل را در برابر پاکستان و در مورد داعیه ی پشتون و بلوچ تضعیف و متزلزل کرد.
سردارمحمدداود در روزهای پس از شورش سرخ رود و پنجشیر دراوایل آگست 1975 با ارسال نامه ای به کورت والدایم سرمنشی ملل متحد موضع دولت خود را در موردمنازعه ی دیورند تشریح کردوگفت که پاکستان درزمان شمولیت درسازمان ملل متحدبه حیث یک پدیده ی سیاسی جدیدالتأسیس وارث هند برتانوی شناخته نشده بود(هندوستان دراین مورد قبول شده بود)،حکومت افغانستان به این حیثیت آنرا نشناخته خود را پابند رعایت تعهدات قبلی نمیداند. توافقات که کشورش با یک دولت دیگر (انگلیس) و آن هم زیرفشار و تهدید استعمار عقد کرده بود خود به خود فاقد اعتبار میباشد.(56)
شاید محمدداود با ارسال نامه به سرمنشی ملل متحد میخواست تا بعد از مقاومت های مسلحانه علیه دولتش که با پشتیبانی پاکستان صورت گرفت ایستادگی خود را در برابر پاکستان به گوش جامعه ی بین المللی برساند و نشان دهد که موقف او همچنان درمورد پشتونستان و منازعه برسر دیورند با پاکستان غیرقابل تغیر است؛ اما به زودی دیدگاه و سیاست او در این مورد درمسیر تغیر و دگرگونی قرار گرفت. رویهمرفته، نامه ی محمدداود مثل گذشته نتوانست حمایت سازمان ملل را در مورد پشتونستان و منازعه ی دیورند با پاکستان جلب کند. سال قبل نیز که موصوف از اشتراک در کنفرانس سران کشورهای اسلامی منعقده ی لاهور خودداری کرد، رهبران کشور های اسلامی به ادعای هیئات افغانستان در مورد منازعه باپاکستان بر سر دیورند و موضوع پشتونستان اعتنایی نشان ندادند. این کنفرانس در21 فبروری 1974 در لاهور پاکستان تدویر یافت و سردارمحمدداود، عبدالرحمن پژواک رابه کنفرانس اعزام کرد. پژواک درکنفرانس ازمقاومت های مسلحانه ی بلوچ هادر ایالت بلوچستان صحبت کرد و دیدگاه دولت افغانستان را در منازعه بر سر دیورند با پاکستان توضیح نمود. سران و نمایندگان کشورهای اسلامی اظهارات و ادعاهای نماینده ی افغانستان را جدی نگرفتند و معمرالقذافی رئیس جمهمور لیبیا در تماس تیلفونی به رئیس جمهمور محمدداودجدال های هیئات افغانستان و پاکستان را معمولی خواند. رئیس جمهور لیبیا از او خواست که به محل کنفرانس در لاهور بیاید تا در مورد حل منازعات لفظی طرفین توافق صورت بگیرد، اما محمدداود تقاضای قذافی را نپذیرفت.
گرمی روابط وچرخش درسیاست محمدداود برسر داعیه ی پشتون وبلوچ:
علی رغم آنکه حاکمیت محمدداود با تنش و مخاصمت با پاکستان برسر داعیه ی پشتون و بلوچ آغاز یافت و در سالهای نخست دولت جمهوری، طرفین با آموزش و تسلیح مخالفین یکدیگر وارد درگیری های غیر مستقیم شدند؛ اما دامنه ی تشنج و شدت خصومت در حد تنش و دشمنی دوران صدارت سردار محمدداود نبود. محمدداود در دوران جمهوریت خود ارتش افغانستان را به حالت آماده باش قرار نداد و به بسیج نیروهای ذخیره در مقابله ی احتمالی با پاکستان نپرداخت. افزون بر آن، در تماس و مذاکرات خود با ماموران امریکایی و مقامات ایرانی از گفتگو و تفاهم با پاکستان سخن میگفت و به حل منازعه با آنکشور از راه تفاهم انگشت میگذاشت. اندکی بعد از کودتای محمد داود سناتور چارلس پرسی Chrles Harting Percy از سناتوران امریکایی به کابل آمد و محمددواد خان را برخلاف تصورش که فکر میکرد وی پس از کودتایش سیاست متشدد و غیر قابل انعطاف در برابر پاکستان اتخاذ کند، او را در موضوع پشتونستان آرام و قابل معامله یافت. این سناتور در مورد حل منازعه ی پشتونستان با مقامات دولتی در کابل به گفتگو هایی پرداخت و بعداً اظهار کردکه :« متکی بر سفر های من به افغانستان و ملاقاتیکه با رئیس جمهور و صدراعظم محمد داود و دیگر شخصیت های حکومت انجام داده ام متیقین هستم تا به مشکلات قدیم جواب جدید را با جدیت سراغ نماید.»(57)
رئیس جمهورمحمدداود به هنری کسینجروزیرخارجه ایالات متحده امریکا که در نوامبر 1974ازکابل بازدید کرد اظهار داشت که افغانستان حاضر است تا قضیه پشتونستان را از راه تفاهم و مذاکره باپاکستان به وساطت یک کشوردوست حل کند.
درشروع سال 1975 که سردارمحمدنعیم جهت شرکت در مراسم جنازه ی شاه نیپال رفت باوساطت"چارلس پرسی"سناتور امریکایی با عزیزاحمد نماینده ی دولت پاکستان در این مراسم ملاقات و مذاکره کرد. هردو طرف دراین مذاکره به قطع تبلیغات خصمانه میان هم توافق کردند.
پس از قتل حیات احمد شیرپاو از رهبران حزب حاکم(حزب مردم به رهبری ذوالفقار علی بوتو) در ایالت سرحد پاکستان که در 8 فبروری 1975 بوقوع پیوست، رسانه های گروهی دوطرف مجدداً به تبلیغات علیه هم آغاز کردند. دولت پاکستان حزب عوامی ملی را مسئول قتل شیرپاو دانست و با غیر قانونی خواندن آن حزب، خان غفار خان و پسرش ولی خان از رهبران حزب مذکور را به زندان انداخت. شورش های نافرجام مسلحانه ی جریان اسلامی علیه دولت محمدداود در تابستان این سال، جنگ سرد را میان طرفین شدت بخشید. اما با وجود این وضعیت، مناسبات میان دولت های دو کشور درمسیر دگرگونی قرار گرفت و بصورت ناگهانی در فضای سرد و غبار آلود کدورت و خصومت، افق تازه ای از حسن نیت و گرمی روابط پدیدار گردید.
نکته ی مهم و درخور توجه در شکل گیری سیاست جدید محمدداود در مورد منازعه با پاکستان دریافت و بررسی انگیزه ها و عوامل این دگرگونی و تغیر دیدگاه و سیاست موصوف است. چه انگیزه و عاملی سردار محمدداود را به چرخش در این سیاست واداشت؟
گلبدین حکمتیار از رهبران جریان اسلامی که شورش های مسلحانه ی تابستان 1975 را علیه دولت محمد داود باحمایت و همکاری پاکستان براه انداخت از نقش اساسی این شورش درتغیر سیاست محمدداودسخن میگوید:« دداود په وخت کی په پاکستان هره ورح چاونی کیدی حیات شیرپاو ووژل شو، اجمل ختک په کابل کی ناست ده او ملا تریی کاوه. زه چی پاکستان ته راغلم نو بوتو له مونژ نه مرسته وغوشته، مونژ هم له وخت نه گته وکره او دبوتو دحکومت په مرسته مو د داود دحکومت پرضد په عملیاتو لاس پوری کر. کله چی سریده د داود ماغزه حای ته راغلل! او بوتو حکومت سرهیی خبری پیل کری.(در دوره ی حکومت داود هر روز در پاکستان انفجار رخ میداد. حیات شیرپاو کشته شد و اجمل ختک که درکابل نشسته بود از این قتل حمایت میکرد. وقتیکه من به پاکستان آمدم بوتو از ما همکاری خواست. ما هم از وقت استفاده کردیم به کمک حکومت بوتو علیه حکومت داود دست به عملیات زدیم. تا آنکه مغز داود به جای آمد و با حکومت بوتو داخل مذاکره گردید.)»(58)
برخی از رهبران و اعضای ارشد دوجناح پرچم و خلق حزب دموکراتیک خلق نیز فشار پاکستان و کشورهای خارجی را عامل اصلی در تغیر سیاست محمد داود تلقی مینمایند. در حالیکه عده ای از پژوهشگران و نویسندگان خارجی و داخلی به انگیزه ها و مؤلفه های دیگری در دگرگونی دیدگاه و سیاست محمدداود در مناسبات با پاکستان اشاره میکنند. "هنری برادشر" پژوهشگر امریکایی می نویسد:« محمدداود در اثر مشوره های محمد موسی شفیق و یک مامور دیگر تحصیل یافته ی امریکا علی احمدخرم وزیر پلان شاید براساس و اقعیت های اقتصادی باین تجدید نظر متوسل شده باشد. ولی ماهیت رکودبار پلان هفت ساله جدید این نظر را تردید می کند. واین هر سه شخص بزودی کشته شدند و جزئیات طرز تفکر محمدداود مبنی برکاهش اتکاء براتحاد شوروی واضح نگردید.»(59)
میرمحمد صدیق فرهنگ مؤلف افغانستان در پنج قرن اخیر اظهار میدارد:« درسمت دولت، تأثیر قیام اول اسد ازاین هم عمیقتر و پیچیده تر بود. ازیک سو برای عناصر پرچمی داخل دستگاه زمینه فراهم شد تا بر شدت اقدامات علیه شخصیت ها وگروه های اسلامی بیفزایند. تعداد بیشتر از عالمان دینی توقیف شده، بعضی از ایشان چون سیف الرحمن(حبیب الرحمن دانشجو یامحصل فاکولته ی انجنیری) در زندان به قتل رسانده شدند و صاحب منصبان مخالف از اردو اخراج و بعضی به زندان سپرده شدند. اما درعین حال این حادثه شخص رئیس دولت و برادرش سردار محمد نعیم را که درطرح پالیسی یگانه محرم راز او بود، به عواقب خطرناک سیاستی که در پیش گرفته بودند متوجه ساخته، ضرورت اصلاح و تعدیل آن را آشکار گردانید. غالباً در همین وقت محمدداود خان تصمیم گرفت تا در سیاست خارجی از شوروی فاصله گرفته، با پاکستان از درِ آشتی پیش آید و مناسباتش را با ایران و کشورهای عربی تقویت کند.»(60)
سلطانعلی کشتمند از رهبران اسبق جناح پرچم علاوه بر فشار ایران، پاکستان، چین و ایالات متحده ی امریکا به عنوان عاملین تغیر در سیاست محمدداود، از "احیای وجدان طبقاتی" موصوف "به نفع جناح راست در درون هیأت حاکمه"، تأثیر افکار "همکاران فرصت طلب او"، "هراس ازدست دادن قدرت" و خصوصیت "تکتازی" وی نام میبرد. (61)
در این تردیدی نیست که عوامل مختلفی در تغیر دیدگاه و سیاست محمدداود بویژه در مناسبات با پاکستان نقش داشت؛ اما نکته ی مهم در این بحث، نقش و اهمیت این تغیر در ارتباط به منافع و مصالح کشور است. آیا دگرگونی در موقف و سیاست محمدداود بر سر پشتونستان و منازعه ی دیورند با پاکستان که درمسیرحل این منازعه شکل میگرفت، گام و حرکتی در جهت مخالف منفعت و مصلحت ملی افغانستان بود؟
مسلماً در میان عناصر، حلقه ها و گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی افغانستان دیدگاه یکسان و واحدی در پاسخ به این پرسش وجود ندارد. صرف نظر از اینکه هر فرد و گروهی در آن زمان با الهام از تعلقات و وابستگی های آیدئولوژیکی و گروهی خودبه پاسخ میپرداخت، حتی اکنون نیز برخی ازاین افراد با همان دیدگاه و با همان عینک آیدئولوژیک گذشته در پاسخ به این پرسش نگاه می کنند. تغیر سیاست محمدداود در سالهای اخیر جمهوریت او که در مسیر روابط نو و حل منازعه ی دیورند با پاکستان قرار گرفت، از سوی حزب دموکراتیک خلق یک سیاست مذموم و غیر ملی ارزیابی می شد. امروز نیز برخی از رهبران و اعضای ارشد حزب مذکور علی رغم دونیم دهه جنگ در نتیجه ی ناکامی سیاست محمدداود بر سر منازعه ی دیورند، سیاست موصوف را با پاکستان در حل منازعه ی مذکور غیر ملی و نفرت انگیز میدانند. دستگیر پنجشیری از بنیانگذاران حزب دموکراتیک خلق و از رهبران جناح خلق این حزب می نویسد:« سردار محمدداود بویژه تحت فشار نظامی، سیاسی، دولت نظامی پاکستان و تنظیم های نو بنیاد جمعیت اسلامی و حزب اسلامی ازمواضع قبلی خود زبونانه چرخش کرد و راه سازش و گذشت غیر اصولی را پیش گرفت و اظهار کرد که افغانستان بعد از این برای ناراضیان پشتون و بلوچ که در مقابل رژیم ذوالفقار علی بوتو مبارزه میکنند یک جای امن و پناگاهی نیست. ازپذیرفتن پناه گزینان جدید که قوای مسلح پاکستان را ترک کرده و به افغانستان فرار میکرده اند، انکار نمود. و این خود موجبات آزردگی ونفرت نیروهای ملی ودموکرات پشتونخوا وافغانستان را فراهم و سردارمحمدداود را بیش ا زبیش منزوی ساخت.»(62)
صرف نظر از هر انگیزه و عاملی که سردارمحمدداود را به چرخش در سیاست و موقفش در روابط با پاکستان و حل منازعه ی دیورند کشاند، بدون تردید مؤفقیت موصوف در حل منازعه با پاکستان گامی در جهت منافع ملی افغانستان بود. نگاه منطقی و عقلانی به منافع ملی، درک و فهم این واقعیت را بسیار آسان میسازد که دست یافتن به حل ریشه ای مشکل و منازعه با پاکستان بر سر دیورند در دوران جمهوریت محمدداود و قبل از آن بهتر از تبدیل شدن افغانستان به میدان تجاوز و تاخت وتاز شوروی، پاکستان، امریکا و سایر کشور ها و نیروهای خارجی بود.
سردارمحمدداود درخزان 1975 طی مصاحبه ای با خبر گزاری رویتر اظهار داشت که جرئت اخلاقی طرفین افغانستان و پاکستان می تواند راه حلی را به مشکل پشتونستان ایجاد کند. محمد داود کمک های پاکستان را در زلزله ی سال 1975 به افغانستان پذیرفت و از بوتو دعوت کرد تا به افغانستان سفر کند. بوتو با پذیرفتن این دعوت در هفتم جون 1976 به کابل آمد. او مورد پذیرایی گرم محمدداود قرار گرفت و در اعلامیه ی مشترک طرفین از حل اختلاف به شیوه ی مسالمت آمیز سخن رفت.
جالب این بود که در اعلامیه، از پشتونستان بگونه ی صریح به عنوان موضوع مورد منازعه نام برده نشد. تذکر"حل اختلاف سیاسی و سایر اختلافات" میان طرفین بر اساس پنج اصل همزیستی مسالمت آمیز کنفرانس باندونگ 1955 در واقع آمادگی جانب افغانستان به پذیرش مرز دیورند بود. زیرا مهمترین دواصل این اصول پنجگانه را ، اصل احترام به مرزهای ممالک همسایه و اصل عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر تشکیل میداد. محمدداود شخصاً به وحید عبدالله معین وزارت خارجه که درمورد تدوین مسوده ی اعلامیه نظر اورا خواست، گفت تا پنج اصل مسالمت آمیز را در آن بگنجانند. وحید عبدالله میگوید که محمد داود بیشتر از این می اندیشید و مصمم بود تا با پاکستان به راه حل برسد. وی از قول محمدداود میگوید:«ضرورت است که ما ازفکر خویش درباره ی حقایق کار بگیریم. زیرا که ما با پاکستان درحل صلح آمیز مسایل خویش مجبوریم. برای ما راه دیگری هست مگر از چنین چاره گریها می پرهیزیم که مردم پاکستان، پشتونستان را جزئی از سرزمین خویش حساب میکنند. وفعالیت ما را مداخله درامور داخلی خود میشمارند. اگر راه دیگر را بگیریم، پشتونستان را بحیث قسمتی از پاکستان بپذیریم یا خیر؟ در آنصورت راه حل مسدود می شود و ما شاید به این مذاکره هم آماد ه نمی شدیم.
این همه تلاش برای چی؟ صرف تا حد امکان حفظ حقوق پشتونها. لازم نیست از یاد ببریم که ولی خان گفته بود که او پاکستانی است و پدر او هم خود را باشنده ی آن کشور میشمارد. فعلاً که چیست، نمیدانم. بدین ترتیب شامل شدن پنج اصل در مسوده به مرام ما زیانی نمیرساند. برخلاف با پذیرش این پیشنهاد حسن نیت ما دربرابر پاکستانیها ثابت می شود.»(63)
محمدداود دعوت صدراعظم پاکستان را در سفر به آن کشور پذیرفت. او در آگست 1976 جهت شرکت در اجلاس کشورهای غیر متعهد به کولامبو پایتخت سریلانکا رفت و از آنجا راهی پاکستان گردید. وی در اجلاس ممالک غیر منسلک بر خلاف گذشته ها از موضوع پشتونستان یاد نکرد. سفر محمدداود در پاکستان چهار روز طول کشید و در این مدت ازسوی بوتو و دولت پاکستان با گرمی استقبال گردید. او دولتمداران پاکستان را برادران پاکستانی خطاب کرده گفت:«من بشما اطمینان داده می توانم که امروز با کمال حسن نیت و صمیمیت در وطن شما آمده ایم آنچه مربوط بما باشد حتی المقدور کوشش خواهیم کرد که این مشکل خود را رفع نمائیم. خداوند به همه توفیق عنایت کنند تا دراین راه مؤفق شویم.»(64)
در سفر محمدداود به پاکستان محتوای توافقات در مذاکرات کابل مجدداً تأیید گردید و ادامه ی مذاکره و گسترش روابط مورد تأکید قرار گرفت.
محمدداود؛ قربانی منازعه دیورند وداعیه ی پشتونستان:
بسیاری از محققین و تحلیلگران تغیر سیاست محمدداود را در اواخر سال 1975 در برابر پاکستان ناشی ازدگرگونی در دیدگاه و موقف او بر سر پشتونستان ومنازعه دیورند ارزیابی می کنند. گرمی روابط او با پاکستان پس از دوره های مختلف بدبینی و خصومت حاکی از انصراف موصوف از منازعه بر سر دیورند و داعیه ی پشتون و بلوچ بود. "لویس دوپری" محقق افغانستان شناس امریکایی با توجه به مذاکرات محمدداود و ذوالفقارعلی بوتو در پایتخت کشورهای یکدیگرشان درآن زمان به شناسایی مرزدیورند ازسوی محمدداود اشاره کرد و آنرا در فرجام مذاکرات یک امر محتمل پنداشت:«احتمال دارد که افغانستان "خط دیورند را با تعدیلات کوچک" به حیث مرز بین المللی بپذیرد. اگر پاکستان خودمختاری صوبه ای را که درقانون اساسی 1973 آنکشور پذیرفته است (فصل چهارم) به صورت دقیق عملی نماید. به این گونه از لحاظ نظری، انتظار میرفت آنچه پس از ملاقات اول داود- بوتو باقی مانده بود به وسیله ی تماس های دیپلوماتیک تعقیب شده و طرح موافقت نامه یی بر مبنای "قوانین بین المللی"، اگر نه "عقلانی و عادلانه " تهیه گردد.
ملاقات ماه آگست در پاکستان، سهم ناچیزی در غنای مبانی طرح شده در مذاکرات اول، داشت. گرچه بوتو میخواست که معاهده را به زودی ممکن به امضاء رساند. اگر جانب افغانی چنین معاهده ای را به امضاء میرساند، درواقعیت امر از سیاست ضد خود مختاری صوبه ای بوتو حمایت مینمود. داود عاقلانه آنگونه که حوادث نشان داد، پیش از امضای موافقت نامه ی نهایی، به انتظار نتیجه ی انتخابات ماه مارچ 1977 نشست. او هنوز هم به انتظار نشسته است. زیرا انتخابات ماه مارچ در پاکستان، با نتایج فاجعه باری همراه گردید. این امر با مظاهره های خونین همراه و به تشکیل حکومت نظامی درپاکستان برای چهارمین بار، درتاریخ کوتاه مدت این کشور، دستگیری و محکمه ی بوتو به اتهام شرکت در قتل سیاسی، منجر گردید.»(65)
یک سال بعد از کودتای نظامی در پاکستان و خلع بوتو از قدرت، در کابل نیز کودتای نظامی بوقوع پیوست. کودتای کابل توسط حزب دموکراتیک خلق انجام یافت که برخلاف کودتای نظامی پاکستان، توأم با قتل محمدداود و خانواده اش بود. هرچند بوتو نیز با وقوع کودتا به زندان کشانده شد و بعد از مدتی مورد محاکمه و اعدام قرار گرفت. اما نکته ی قابل بحث و بررسی در هردو کودتای نظامی پاکستان و افغانستان، رابطه و پیوند این کودتا ها با منازعه ی دوکشور بر سر دیورند و داعیه ی پشتونستان است. آیا انجام کودتا و سرنگونی محمدداود و ذوالقارعلی بوتو زمام داران افغانستان و پاکستان از حاکمیت که بسوی حل این منازعه گام برمیداشتند، در مخالفت با سیاست زمام داران مذکور بر سر این منازعه بود؟
در حالیکه هیچ نشان و شواهدی از ارتباط کودتای مارچ 1977 در پاکستان به مذاکرات رهبران هردو کشور بر سر منازعه ی دیورند و پشتونستان وجود نداشت، برعکس، نشانه ها و شواهد حکایت از ارتباط کودتای اپریل 1978 در کابل به این منازعه دارد. بدون تردید تغیر دیدگاه و موقف محمدداود بر سر منازعه ی دیورند و موضوع پشتونستان و چرخش سیاست وی در ایجاد مناسبات نزدیک با پاکستان یکی از عوامل وقوع کودتای اپریل 1978در سرنگونی حاکمیت او بود.
ژنرال ضیاءالحق زمام دار نظامی پاکستان هر چند که با کودتای خود اقدام به سرنگونی حکومت ذوالفقار علی بوتو کرد اما به سیاست بوتو در مذاکره با افغانستان بر سر منازعه ی دیورند و گسترش روابط با کابل ادامه داد. "سلیگ هریسن" نویسنده و پژوهشگر امریکایی می نویسد:« ضیاء الحق که به کمک دیپلوماتیک ایران و ایالات متحده ی امریکا تشجیع شده بود برقراری روابط دوستانه ی مجدد را با کابل مشروط بر آن ساخت که داود خط دیورند را برسمیت بشناسد و مسئله ی پشتونستان را برای ابد مدفون سازد. ضیاءالحق به چیزی کمتر ازاین راضی نمی گردید. داود در ابتدا این خواسته را نپذیرفت، اما درملاقات دومی که در مارچ 1978 در اسلام آباد با ضیاء داشت نوعی مسامحه و حالت میانه ای بوجود آمد. طوری معلوم گردید که داود آماده بود از هدف ایجاد دولتهای مستقل پشتون و بلوچ دست بردارد و با نوعی خودمختاری مبهم به این دو اقلیت نژادی در داخل پاکستان راضی شود. قرار بود که باین منظور قانون اساسی پاکستان تعدیل گردد. داود در کنفرانس مطبوعاتی تودیعی در جواب این سوال که آیا درمورد خط دیورند بحث بعمل آمد، گفت: درباره ی همه چیزهابحث صورت گرفت، وبامرور زمان هرچیز جای مناسبش را خواهد گرفت.»(66)
عبدالصمد غوث از مامورین ارشد وزارت خارجه ی افغانستان در جمهوریت محمدداود معتقد است که حل منازعه ی دیورند و پشتونستان توسط محمدداود با پاکستان، علت عمده ی شتاب حزب دموکراتیک خلق در غصب قدرت در افغانستان میباشد:«متأسفانه در اپریل 1978 با کودتای کمونیستی آن تلاشهای بی مانند در راه صلح متوقف شد. همان که در آخرین سالهای جمهوریت توسط سردارمحمد داود و همتایان پاکستانی او آغاز شده و ازیک دعوای دراز میان دوهمسایه به حل نهایی نزدیک شده بود. ممکن است یکی از اسباب مهم آماده کردن کمونیستها برای گرفتن افغانستان امکان قوی مصالحه یی باشد که جانبین دعوای طولانی افغانستان و پاکستان در دست اجرا گذاشته بودند.»(67)
اجمل ختک از رهبران چپ ناسیونالیست های پشتون که در جمهوریت محمدداود و زمان کودتای حزب دموکراتیک خلق درکابل به سر میبرد، سردارمحمدداود را متهم به خیانت در مورد داعیه ی پشتونستان می کند و کودتای اپریل 1978 را واکنش در برابر خیانت او تلقی می نماید:« اجمل ختک به من گفت که داود با اشاره به اینکه ضیاء محبوسین پشتون و بلوچ زمان بوتو را رها میسازد، ازتصمیم خویش دفاع می نمود. ختک افزود: داود بما گفت که نباید تشویش را بخود راه داد. زیرا ما حقوق خویش را در حکومت ضیاءالحق بدست خواهیم آورد. ما برایش اظهار داشتیم که ضیاء مرد متقلب و دغل باز است. ما بر نمی گردیم.
ختک اظهارداشت که از"خیانت"داود افسران پشتون به سرعت آگاه شده و با امین کمک کردند که شبکه ی زیر زمینی اش را در قوای مسلح توسعه بخشد و مستحکم سازد.»(68)
پیامد سیاست سردارمحمدداوددرمنازعه دیورندبرافغانستان وجامعه پشتون درآنسوی دیورند:
سی سال پس ازمرگ محمدداود وپنجاه وهشت سال پس از آغاز سیاست او درمسند صدارت برسر منازعه دیورند وموضوع پشتونستان این پرسش مطرح می شود که ثمره ی این سیاست درگام نخست برای پشتونهای آنسوی دیورند وسپس برای افغانستان وبه ویژه پشتونهای این سوی دیورند چه بود؟ آیا باگذشت بیشتر ازنیم قرن، "پشتونستان محکوم"درنتیجه ی سیاست سردارمحمدداود آزادی یافت؟ وآیا پس ازگذشت آن نیم قرن افغانستان آزاد درسایه ی سیاست پشتونستان خواهی سردارمحمدداود به ثبات ورفاه رسید؟ جامعه ی پشتونها ازاین سیاست دردوسوی دیورند چه بدست آوردند؟
سیاست سردارمحمد داود وسرداران حاکم دیگروسپس سیاست زمام داران بعدی نه تنهاکه پشتونستان را به خود ارادیت و استقلال نرساند، بلکه برعکس به قربانی استقلال وثبات افغانستان انجامید. این سیاست ثبات سیاسی، انکشاف وپیشرفت اجتماعی، شکل گیری واستحکام دولت عادلانه ی ملی رادر افغانستان به گروگان گرفت. این سیاست، به انزوا وتجریدافغانستان درمیان کشورهای اسلامی و جهان غرب انجامید. ایالات متحده ی امریکا و کشورهای اروپایی ازتأمین روابط نظامی وگسترش مناسبات درسایرعرصه هاباافغانستان خود داری کردند. روابط باپاکستان برمبنای سوءظن، بی اعتمادی ومخاصمت شکل گرفت و افغانستان میدان دخالت وتاخت وتاز پاکستان ومتحدین غربی آن گردید.
این سیاست آخرالامر محمدداود وخانواده اش را به خاک وخون کشاند وافغانستان را میدان نفوذ، سلطه و تجاوز نظامی شوروی ساخت. این سیاست، افغانستان را در سال های جنگ سرد به میدان رقابت دوقطب مخالف و متخاصم جهانی آن سال ها(شوروی و ایالات متحده امریکا) و عرصه ی جنگ گرم مبدل کرد.
سی سال پس ازمرگ سردارمحمدداود وپنجاه وهشت سال پس ازآغاز سیاست او درمورد دیورند وپشتونستان، پشتونها دردوسوی دیورند قربانی اصلی این سیاست استند. سیاست سردارمحمدداود درمورد دیورند وپشتونستان زمینه وبهانه ی ترویج واشاعه ی افراط گرایی و نابرده باری دینی ومذهبی را درجامعه ی پشتون در اختیار دولت پاکستان گذاشت. اگر امروز نوجوان سیزده ساله ی پشتون با شمشیر برهنه سرانسانی را همچون گوسفندی ذبح می کند و این وحشت را ازطریق کمره های فلم برداری دربرابر چشمان حیرت زده ی مردم دنیا به تماشا میگذارند، بسیاری از عوامل وریشه های آن درسیاست سردارمحمدداود برسر منازعه ی دیورند وپشتونستان قابل ردیابی وبررسی است. پشتونها همه روزه دردو سوی دیورند کشته می شوند، جوانان ونوجوانانشان در دام مواد مخدر وافراط گرایی مذهبی اسیر می گردند وبا قلب پر ازکینه ونفرت در برابر همنوعان خود به عملیات انتحاری کشانده می شوند. مکتب ها را می سوزانند، زنان را از درس وتعلیم درمکاتب بازمیدارند وبا ترویج خشونت وخصومت زمینه های گسترش وحاکمیت فرهنگ توحش را به جای فرهنگ مدنی هموار می کنند.
اگر سردارمحمدداود وسایر سرداران و زمام داران افغانستان در این نیم قرن اخیر به جای دعوای بیحاصل ونزاع نافرجام برسر دیورند ومطالبه ی حق خودارادایت و استقلال برای قبایل پشتون آنسوی دیورند درتثبیت مرز دوکشور و تحکیم حاکمیت قانون وایجاد جامعه ی قانونمند ومدرن در دوسوی مرز درمسیرتفاهم وتوافق برمبنای منافع متقابل با پاکستان قرار می گرفتند، اوضاع سیاسی واجتماعی در افغانستان ودوسوی دیورندبا این خون ریزی وویرانی شکل نمی گرفت؛ و سردار محمدداود نیزبا خانواده اش ازنخستین قربانیان این اوضاع خونین نمی بود.
رویکردها:
1 – دریح، امان الله، افغانستان در قرن بیستم، چاپ پشاور، انجمن نشراتی دانش، سال1379خورشیدی، ص 353
2- فرهنگ، میرمحمدصدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، جلد دوم، ص 701
3- پوهنیار، سیدمسعود، ظهورمشروطیت وقربانیان استبدادردافغانستان، چاپ پشاور، سال1376خورشیدی، مرکزنشراتی میوند، جلد دوم، ص 50
4- همان مآخذ، ص 53
5- خاطرات سیاسی سید قاسم رشتیا، ص 63
6- افغانستان در پنج قرن اخیر، جلد دوم، ص 664
7- عاصم، داکتر محمد اکرم، نگاهی به شخصیت، نظریات و سیاست محمد داود، انتشارات میزان، سال 1380، ص 82
8- خاطرات سیاسی رشتیا، به اهتمام محمدقوی کوشان، ص 143
9- اختلاف ارضی پاکستان و افغانستان، ص 150
10- افغانستان در پنج قرن اخیر، جلد دوم، ص 684
11- سالنامه افغانستان، سال 1334 خورشیدی، ص 624
12- افغانستان در مسیر تاریخ، جلد دوم، ص 252
13 – پاولادا، لیوان ولیلا، کشور شاهی افغانستان و ایالات متحده امریکا، مترجم: پوهاندغلام صفدرپنجشیری، چاپ سال1999ص 150
14- غوث، عبدالصمد، سقوط افغانستان، مترجم بفارسی دری، محمد یونس طغیان ساکاپی، چاپ پشاور، کتابخانه دانش ، سال 1999، ص 122
15- سالنامه افغانستان، ص 627
16- نگاهی به شخصیت، نظریات و سیاست محمد داود، ص 98
17- اختلافات ارضی افغانستان و پاکستان، ص 67
18- نگاهی به شخصیت، نظریات و سیاست محمد داود، ص 19
19- سایت آریایی، مقاله ای از دستگیر پنجشیری
20- افغانستان تجاوز شوروی، مقاومت مجاهدین، ص 25
21- کشککی، دهه قانون اساسی، غفلت زدگی افغانها وفرصت طلبی روس ها، ناشر: مرکزنشراتی میوند، چاپ دوم، سرطان 1375، ص 17
22- دگر جنرال محمد نذیر کبیر سراج، رویدادهای نیمه دوم سده بیست در افغانستان، انتشارات میوند، چاپ کابل، سال 1384، ص 43
23- افغانستان در پنج قرن اخیر، جلد دوم، ص 692
24- رشتیا، سیدقاسم، خاطرات سیاسی، 1311(1932) تا 1371(1992) ، چاپ وئ نشر به باهتمام محمدقوی کوشان، ص 144
25- دهۀ قانون اساسی، ص 13
26- افغانستان در پنج قرن اخیر، ص 693
27- دهۀ قانون اساسی، ص 13
28- سقوط افغانستان، ص 128
29- دهه قانون اساسی، ص 20
30- خاطرات سیاسی سیدقاسم رشتیا، ص 239
31- همان مآخذ، ص 247
32- دهه قانون اساسی، ص 30
33- رادیو صدای آلمان، 28 جنوری 2006
34- افغانستان تجاوز شوروی و مقاومت مجاهدین، ص 71
35- چطورچنین واقع شد؟، مصاحبه با لیف گریلیف(آگست2006)سرمشاور نظامی قوای مسلح افغانستان از1975تااخیرسال1979، ترجمه از عزیزعلیزاده، برگرفته ازوبلاگ چکاد
36- دهه قانون اساسی، ص158
37- نجیمی، فیاض، معمای تجاوزنظامی برافغانستان، سایت دیدگاه
38- محتاط عبدالحمید، سقوط سلطنت، چاپ دوم، سپتمبر 2005، مرکز نشرات سعید، ص 274
39- همان مآخذ، ص 134
40- بگدانوف، ژنرالولادیمیرالکسی ویچ، جنگ های افغانستان ازسال 1979-1989، مترجمین:انجنیرعبدالواحدلعل زاده وسلطان محمودعزیزپنجشیری، چاپ بنگاه انتشارات ومطبعه میوند، سال 1386 خورشیدی، ص 14
41- دهه قانون اساسی، ص17
42- شرق، محمدحسن،کرباس پوش های برهنه پا، ص 92
43- پلاستون واندریانف، افغانستان درمنگنه ژئوپولتیک، ترجمه عزیرآریانفر، ناشر: مرکزنشراتی میوند، سال 2001، ص 148
44- کشتمند، سلطانعلی، یادداشتهای سیاسی ورویدادهای تاریخی، چاپ 2002، ص253
45- حقایق پشت پرده تهاجم اتحاد شوروی برافغانستان، ص 38
46- لویس دوپریس، افغانستان، ترجمۀ یاسین بیدار، سایت مهرwww.mehr.nl
47-اندیشمند، محمداکرام، ما وپاکستان، ص 244
48- سالنامه افغانستان، 1352 ، ص 97
49- سقوط سلطنت، ص 367
50- همان مآخذ
51- ما وپاکستان، ص252
52- معمای مداخله نظامی شوروی درافغانستان، www.zendagi.com
53-اردو وسیاست در سه دهه اخیر افغانستان، ص 103
54- افغانستان در پنج قرن اخیر، جلد سوم، ص 23
55-ما وپاکستان، ص256
56- افغانستان کالنی، سال 1355 ، وزارت اطلاعات و کلتور، ص 164 و 165
57- اندیشمند، محمداکرام، امریکا در افغانستان، ص 72
58- سهار، روزنامه چاپ پشاور، شمارۀ 1408 مؤرخ 24 می 2001
59- افغانستان تجاوز شوروی و مقاومت مجاهدین، ص 67
60- افغانستان در پنج قرن اخیر، جلد سوم، ص 25
61- یاد داشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی، ص 263
62- ما وپاکستان، ص264
63- سقوط افغانستان، ص 178
64- سالنامه افغانستان، وزارت اطلاعات و فرهنگ، شمارۀ، 43 ، سال 1355 و 1356 خورشیدی، ص 743
65- لویس دوپری، افغانستان، ترجمه یاسین بیدار، سایت مهر
66- حقایق پشت پرده تهاجم اتحاد شوروی برافغانستان، ص 40
67–سقوط افغانستان، ص 198
68- حقایق پشت پرده تهاجم اتحاد شوروی برافغانستان، ص 41
پيامها
4 جون 2009, 12:01, توسط جلال ابادی
به همه سلام !
جناب اکرام صاحب نوشته تان تکراری و مطلبی تازه ای در ان وجود نداشته همه و همه از گفتار و نوشتار دیگران نقل و قول شده است .
به هر صورت مسله تمامیت ارضی را در نوشتار تان ذکر کرده اید ، سوال این جا است که ایا معنی این را می دانید ؟
تمامیت ارضی حصول خاکهای از دست رفته ما به حساب میاید که ما با پاکستان و ایران و دیګران این مشکل را داریم .مسله دیورند نه تنها موضوع پښتون ها است بلکی موضوع کل کشور ما است
همه و همه افغانها خواستار تمامیت ارضی بوده اند،پښتونستان از افغانستان است و این جنگ که اکنون در این مناطق جریان دارد برای حصول پشتونسان نردیک شده ایم
جلال ابادی
4 جون 2009, 16:51, توسط نورستانی
جلال آبادی صاحب مثلیله تو از احمد نژاد کرده هم خیالپرداز، ساده و بی خبر از دنیا هستی. ببین حتی اگر از همان پشتون های پاکستان پرسیده شود که بودن با پاکستان را انتخاب می کنید یا آمدن با افغانستان را، اکثریت قاطع آنان خواهند گفت که با پاکستان. البته مثل استقلال و کشور مستقل پشتون های آنسوی مرز مثل دیگر است.
راستی جلال آبادی صاحب دنیا امروز با خیال پردازی، آرمانگرایی و ساده لوحی آباد نمی شود. کشور تو به تو به عنوان یک پشتون چی داده است که حالا پشتون های آنسوی مرز را بدهیم. به جز فقر، فساد و بی سوادی و جهالت چه داریم که به آن پشتون ها بدهیم. و یادت نرود که همین حماقت ها و زورگویی احمقانه ی حاکمان ما در مورد پشتونستان بوده است که حالا ما تا حدی از درک آن رنج می بریم. امروز مردم پشتون هر دو سوی مزر با یک آزمون بزرگ و مصیبت بزرگ مواجه اند. بیسوادی، جهالت و شیوه زندگی و حاکمیت قبیلوی و بدوی مردم پشتون را چنان از تمدن و سواد دور کرده است که چند عرب احمق به نام اسلام و محمد و غیره و غیره بازی شان می دهد و جوانان پشتون نیز بدون توجه به دنیا ی خارج از قبیله و مرز های پاکستان و افغانستان نمی توانند نگاه کنند و یا هم اصلا اطلاع ندارند. همین جهالت و "غرور و غیرت" بدوی گاه حتی تا مزر حیوانیت پیش می رود. البته ما این نقیصه را در وجود خلق پشتون نمی بینیم. انسان ها ساخته محیط خود اند و متاسفانه محیط ما را حاکمان ما در طول تاریخ حیوانی و جاهلانه ساخته بودند. فقر، بیسوادی، بی خانمانی و درد بدردی خلق پشتون و دور آنان از یک زندگی مدرن و تحمل پذیر ثمره حاکمیت های جبار و مفسد چند قرنه است. این مثلا ظاهر شاه که بابای ملت شد، حتی برای خود نیز خدمت انسان نتوانست تا نامش به نیکی یاد شود. هرچه بود تاراج و فساد و عیاشی و بربادی مردم افغانستان بود. البته در این سرنوشت شوم سایر اقوام افغانستان نیز سهیم اند و آنان نیز با همان اندازه از ارمغان شوم جهالت و بدبختی و فقر رنج می برند که مردم پشتون. و یادت نرود که در پاکستان وحدت ملی بسیار محکمتر از افغانستان است. مگر خودت که در جلال آباد هم ریشته داری نمی بینی که چطور مردم و رسانه های پاکستان به کمک مهاجران سواد مصروف اند و چطور با هوشیاری و خردمندی تمام می کوشند تا مهاجران را کمک کرده و وحدت ملی خویش را تحکیم بخشند. کاری که مردم عامی پاکستان و همچنان رسانه های آن در این بحران (جنگ سوات) انجام می دهند باید برای ما که به فرق همدیگر می زنیم سرمشق مثبت و آموزنده باشد. ما هنوز از خویشی با هزاره و ازبک عار داریم و در فکر خراسانی کردن و یا افغانی کردن افغانستان هستیم. هنوز هزاره در منطقه پشتون احساس امنیت نمی کند و یک فامیل پشتون را هم نمیابی که جرات و "غیرت" کند که در دشت برچی زندگی کند. این واقعیت ها می رساند که ما با مشکلات بیش از حد از پاکستان مواجه هستیم. ما باید سر خود را در گریبان خود بی اندازیم و ببینیم که به همین مردم خود در داخل مرز چه داده می توانیم. هر زمانیکه ما مردم داخل مرز را خوشبخت و متمدن و آزاد ساختیم، از خود کردن مردم آنسوی مزر مشکل نخواهد بود. این خواب بچگانه را دور کن آغای جلال آبادی. زمینی ببین. جرات همیشه خیالاتی و هوایی هستی. مگر این قوم گرایی کور چه بدرد ما می خورد. خود گشنه هستیم و اما در فکر مردم دیگر که متاسفانه حالا دیگر نه زبان شان پشتوی ما است و نه فرهنگ و رسوم شان، بخصوص شهری های پشتون آنسوی مرز. زبان که پشتو-انگلیسی-اردو شده است و فرهنگ و رسوم نیز پشتون-پنجابی. این فرهنگ را اگر یکبار از مردان تا لاهور (با رود کا رانی و دریور های غرق در چرس! ) سفر کرده باشی خود می بینی. دیگر این دیورند بس است. بگذارید که مردم با صلح و صفا زندگی کنند. نمی دانیم که اصلاً برد ما در این دیورند چی است. ما فعلاً از پر کردن شکم 25 ملیون نفر برآمده نمی تانیم و حالا دعوای 15 و یا بیشتر دیگر را داریم.
حتی ما افغان ها زمانیکه که اروپایی و انگلیسی و لندنی هم میشیم، نمی توانیم شیوه زندگی بدوی خویش را ترک کنیم. شنیده ام که برادران پشتون ام در لندن بدتر از زندگی اندیوالانه کوته دارند. حتی در همان لندن جای خواب را با همدیگر تبدیل می کنند. اکثریت در فکر درس و تعلیم نیستند و در همین خوش اند که پول جمع می کنند اما به قیمت تباهی جوانی خویش و حفظ شیوه بدوی زندگی. تشناب های اندیوالانو کوته در لندن بدتر از تشناب های هوتل های مسیر طورخم کابل و یا هم کابل مزار است. شماری از این اندیوالان آنطوریکه گفته می شود فقیر نیستند که به خانه پول روان کنند، اینان متاسفانه با همین زندگی گروهی، غیر صحی و بخور و نمیر عادت کرده اند و حتی در اپارتمان های لندن نیز نمی توانند که این عادت را ترک کنند. گناه باز هم در تربیه، گذشته ی جاهلانه و اندیوالانو کوته ما است. وضع در سایر کشور ها بهتر نیست. دوبی را مثال نمی آوریم چون اکثریت مطلق مهاجران افغان را گارکران تیره بخت ما تشکیل می دهد که واقعا نیاز به کار طاقت فرسا بخاطر سیر کردن فامیل های خوبش ضرورت دارند. آنان این زندگی را از مجبوریت قبول کرده اند و برحق اند.
اما بیاد داشته باشی که حتی اگر همین همروز همه پرسی صورت بگیرد (پاکستان یا افغانستان!؟) اکثریت پشتون های آنسوی مرز پاکستان را با جان و دل قبول می کنند. هر چه باشد آنان در پاکستان از امنیت و رفاه نسبی برخوردار بودند و شهر هایشان آباد تر و غنی تر است. دوم اینکه هیچ وقت فراموش نکنی که همین توی پشتون را در پشاور با تمسخر و تحقیر "مهاجره" می گفتند و سایر هموطنان ما را نیز "کابل ایه". این مهاجره و کابل ایه تنها به ازبک ها و یا تاجک ها نبود، این برای من پشتون نیز بود. البته ما از مردم پاکستان ممنون ایم که در طول مهاجرت آن برخورد ضد انسانی را که دولت ایران و مردمش کرد، با ما نکردند، اما اینرا نیز تجربه کردیم که حتی در همان پشاور و لندی کوتل اش بیگانه بودیم و مهاجره.
ما پشتون ها به یک تکان اساسی نیاز داریم. باید کوشش کنیم که خرافات را بدور کنیم و با تمدن و پیشرفت و بردباری و همزیستی تن دهیم. این "غیرت" و تکه تازی ما را بسوی نابودی می کشاند. زنان ما را مهاجر می سازد و مجبور ما می کند که بخاطر یک لقمه نان دست پیش کنیم (وضع مهاجران سوات در کمپ ها را نگاه کن). چرا باید ما گدا شویم و بیسوادی و جهالت فریب ما دهد. چرا چند احمق و جاهل عرب و غیره عرب بنام شریعت و جهاد و اسلام و غیره و غیره بازی ما دهد. حالا ما دیگر از درک فلسقه جهاد نیز عاجز ایم. جهاد مقابل کی؟ برای چه و چرا؟ حالا شاید بهانه امریکایی ها باشند، اما زمان طالبان جهاد علیه کی بود؟ مسعود؟ سیاف؟ ربانی؟ محقق؟ و یا دوستم؟ این که از طالبان کرده جهادی تر بودند. مگر ندیدی که جهاد شان ما و تو و هزاران کابلی را به کجا کشاند!
بهر حال، خواب و خیال خوب است اما محال. خوبش همین است که مسایل را با چشمان باز و واقع بینانه بررسی کنیم. افغانستان اگر آباد و خوشبخت شود، شاید دهها ملت دیگر و اقوام دیگر کار و زندگی ما را سرمشق قرار دهند و شاید طمع پیوستن با ما را داشته باشند، پس بهتر ش همین است که اول افغانستان و مردم فعلی اش را آباد، خوشبخت و سرفراز سازیم.
و یک نصحیت دیگر. بگیر کوشش کن و اول جلال آباد را اقلاً پشاور (منفی حیات آباد اش!) واری بساز و بعد در فکر دعوت پذیرش تابعیت افغانستان از پشاور نشین آن شو.
زنده و کامگار باشی، اما بیدار و هوشیار باشی.
نورستانی
5 جون 2009, 11:46, توسط جلال ابادی
جناب نورستانی!
شما و اکرام و سایرین از روی صلایت و مسولیتی که در نزد خود دارید، ایا این از جمله وظایف شما شده می تواند که در مورد خط تحمیلی دیورند فصله و قرار صادرنماید
ریسیان دولت و یا وزیران و سایرین این صلاحیت را ندارند که همچو یک قرار ای که شمایان صادر نموده اید ، صادر نمایند>
این صلاحیت لوی جرگه است و بس!
ما خیال پرادز نستیم و هر ان کسی که از صلاحیت و مسولیت خود فراتر میرود به نظر من این ا احمقانه ترین اصولی است که مانند شمایان در پیش ګرفته اید .
به شمایان توصیه می کنم که از حد و سرحد خود خارج نشده و در چوکات مسولیت و صلایت تان ابراز نظر کنید، ما بنیاد گرایی و تنظیم گرایی اسلامی را به ضرر مردم خود می دانیم و به اصول دموکراتیک نوین اعتقاد داریم،
جناب نورستانی و اکرام ! در پاکستان هیچ نوع وحدت ملی وجود ندارد و پاکستان یک کشوری است که از بدنه افغانستان و هند تشکیل یافته استُ
امروز بلوچ ها و سایرین در مبارزه ګرم علیه پنجاب قرار داشته و خواهان ازادی هستند.
جناب اکرام ! با افتخار ما افغان هستیم و هر ان کسی که در افغانستان زندګی می کند افغان نامیده می شود ُدر کشور ما اختلافات مردمی و قومی اصلاْ وجود نداشته و ندارد ُالبته اختلافات که در سطع تنظیم های اسلامی وجود دارد حساب این ها از مردم ما جدا است.
شمایان نباید انقدر تنګ نظر و کوتاه فکر باشید من به شمایان توصیه می کنم که از ګپ های کلان بګذرید و وطن تانرا دوست داشته باشید از این ګپها چیزی جور نمه شه.
به نظر شمایان دوستم و سایرین مجاهد تر اند؟
و به نظر مردم ما این لستی که پیش کش نموده اید ه۰همه و همه جاهل و دزد بوده اند .
به شمایان توصیه مکرر می کنم که در راه عمران و ابادی کشور کار کنید و از نظرات تفرقه انداز دوری کنید .
امید میرود از تعصب بی جا صرف نطر کنید موفق باشید > جلال ابادی
5 جون 2009, 12:25, توسط علی جان جاغوری
سلام به همه دوستان
من شخصا طبق سنت افغانی می گویم خداوند رحمتش کند.
اما اگر به کارهای داود خان نگاهی بیاندازیم واقعا دست آورد های وحشتناک برای افغانستان داشت. من شخصا این کارهای او را ویرانگر می دانم:
1. کودتا
اگر از احساسات قومی گذشته و با انصاف نظرات مان را بگوییم می بینیم که کودتا خود یک عمل منفی، بلواساز و ناجوانمردانه است. اما چون او در مقابل فامیلش این کار را کرد آدم می تواند بگوید که او یک نمک به حرام هم بود.
2. بی خردی و غرور بیجا
او در حالی پاکستان را در مقابل افغانستان قرار داد که در پایتخت اش و در پنجصد متری قصرش مردم نه آب آشامیدنی سالم داشتند، نه تشناب ها نل کشی داشت، نه برق درست بود و نه هم افغانستان یک سوزن را بدون احتیاج تولید می توانست در حالیکه پاکستان دو بار ارتش هند را متوقف کرده بود و کمیته تحقیقات اتمی اش شب و روز کار می کرد.
3. دیکتاتور و عدم احترام به کرامت و حقوق انسان
با آمدن داود خان اندک فضای تنفس از روشنفکران و اهل قلم و سیاست گرفته شد. احزاب به زیر زمین رفتند. مخالفین مجبور به حرکت های خشن تر شدند. نیروهای چپ به فکر سر به نیست کردن او شدند. او با دیکتاتوری و بدماشی اش عقده ایجاد کرد و عقده هم نیروهای سیاسی را به سوی مبارزه خشونت بار کشاند.
4. عدم شناخت سیاست بین الملل
او در زمانی به روسیه نزدیک شد که از یک سو روسیه به دنبال راه یابی به آبهای گرم اقیانوس هند بود و برای آن می خواست به نوعی افغانستان را به بلاک شرق بکشاند و از طرف دیگر امریکا و غرب نگران پیشروی روسیه بودند. او در حقیقت چهار دستی افغانستان را به عنوان میدان فوتبال به ابرقدرتهای متخاصم تقدیم کرد.
5. سرطان حاکمان افغانستان ( مغز قبیلوی )
داود مانند دیگر حاکمان اخیر افغانستان هیچگاه نتوانست مفهوم ملت را از قوم و قبیله جدا کند. برای او ملت افغانستان در یکی از قبایل افغانستان خلاصه می شد و او کشور را فدای آرمان خام و بچگانه اش در قبال قبایل آن سوی سرحد کرد. در حالیکه حتی همین قبال به ریشش اش می خندیدند. او در قبیله گرایی آنچنان متعصب و خام و کور بود که هویت های رنگارنگ بافته در تار و پود ملت افغانستان را ندید. در تمام دورا حکومت بی خردانه اش کمک های جامعه ای جهانی را که برای مردم افغانستان داده می شد به جیب بعضی از سران قبایل آن سوی سرحد ریخت تا آنکه پاکستان را مجبور کرد که در هم کوبیدن شیرازه ای افغانستان را تبدیل به یک هدف استراتژیک اش کرد. این یکی از احمقانه ترین سیاست های بود که در جنوب آسیا توسط یک حاکم جاهل کابل طرح ریزی و تعقیب شد.
مقاله ای بالا در حقیقت یکی از مقالاتی است که واقعبینانه و با دید نقاد بر عمل کرد این مرد بی خرد نگرسته است. آفرین بر این قلم تیزبین.
علی جان جاغوری
6 جون 2009, 05:24, توسط مزاری
جناب رئیس صیب آقای جلال آبادی ! گرچه نمی خواستم بعد از تقرر تان به پست و مقام رهبری اکادمی علوم اوغانستان ، پیامی به شمابنگارم ولی سخنان ارزشمند و تحلیل همه جانبه دانشمند واقعیت گرا جناب آقای نورستانی که جناب شما را متوجه نکات بس ظریف ، عینی ودرخور اهمیت بود ونبود ما ، ساخته و گوش زد نموده اند ، تأثیری نکرد ،( با کمال تأسف که مرغ فهم ودانش شما فقط یک لنگ دارد ) خواستم چند سخنی با شما داشته باشم ، اما متیقن هستم که شماهرگز و هیچگاهی از اصول دموکراتیک نوین خود سر پیچی نخواهید کرد .
آقایی که به اصول نوین دموکراتیک نوع اوغانی آن اعتقاد دارید ! لطفأ یکبار صفحات تاریخ عبدالرحمن خانی ، حبیب الله خانی ، امان الله خانی ، نادر خانی و ظاهر خانی را ، همت رنجه فرموده ورق زنید و با عینک اصول نوین دمکراتیک تان مرور بفرماید ، تا اگاه و ملا فهم شوید که این خط تحمیلی دیورند تان در بدل وبهای لک ها کلدار و استحکام قدرت فرعونی ملا عبدالرحمان آخند به معامله گرفته شده و رسمأ به انگریزان سپرده شده است . مهر تائیدی همان معاملأ ننگین را همۀ اولاده و مسند نشینان بعدی اش در پایان هر قرار داد ننگینی که با انگریزان کردند ، کوبیدند تا با آرامی خاطرقدرت برانند و حکومت کنند . حال شما با کدام اساس ، استدلال و اصول نوین دموکراتیک داد و فریاد سرزمین هایی را دارید که پاشاهان بی غیرت و ناموس فروش ما ، بار ها و بار ها آنرا معامله کرده اند . اگر تعفن باد های خارجی از معدۀ خالی ( دا پشتونستان زموژ ) تان به مشام عوامی نشنل پارتیان و جماعتییان دیورندی رسد ، چنان مشتی در دهن تان خواهند کوفت که افرازات مغز و بینی تان را سالها مردم بیچارۀ ما جمع خواهند نمود .
اگر صاحب عقل سلیم هستید لطفأ یکبار دیگر حقیقت پردازی های آقای نورستانی را بخوانید و عدالت نمایدکه کی خارج توان وصلاحیت خود قلم پردازی نموده و خیال پردازی های واهی و بی بنیاد خود را که در چوکات سیاست پرده پوشان ارگ نشین شکل گرفته ، وظیفۀ دینی و میهنی میشمارد ؟
آقای رئیس اکادمی علوم ! احمقانه خطاب نمودن نظریات اصولی و بنیادی شخصیت های دانشمند ، متفکرو وطندوست ، کمال حماقت و بیخردیست . کی شمایان از مرکب جهالت و زور گویی فرود می آید ، خدا میداند ؟
( در کشور ما اختلافات مردمی و قومی اصلاْ وجود نداشته و ندارد . ) این جملۀ گهربار را در اعمال ، کردار و جبهۀ کدام قوم و ملیت ما ، دیدید که با خریطۀ پر و کارتوس های میان خالی بی مهابا در هوا شلیک کردید ؟ از اعمال کوچیان در بهسود و هزاره جات ؟ از ناقلینی که در شمال با آمدن طالب ها ، یکشبه همه طالب شدند ؟ ازسوزنده گان تاکستان شمالی ؟ از راهگیران و قصابان هلمندی و قندهاری که یک غیر پشتون را توان زیستن و مسافرت درساحه نفوذ شان نیست ؟ از کتاب سوزان و کتاب شویان طالبی ؟ رئیس صیب ، جوی ده که خیز اس !
به فرمودۀ دوستی ، مردم با جیب پر، کته خرچی میکند . با پیروی از پته خزانه و جیب های خالی با کارتوس های پوچک به لحاظ خدا از اصول نوین دموکراتیک و داعیه دروغین و شرم آور دیورند سخن نزنید که آبروی خود را بردید و بینی ما راهم پیش دوست و دشمن بریدید !
6 جون 2009, 05:36, توسط نورستانی
جناب جلال آبادی! اگر کمی دقت کنی شاید ما و تو در زیاد چیز ها هم نظر باشیم. مثلا نفرت ما از رهبران جهادی، تنفر ما از طالب و عطش و آرزوی ما بخاطر آمدن دمکراسی و آزادی واقعی. راستش را پرسان کنی من اصلاً وقت ندارم و نمی خواهم که وقت ام را در خواندن مقالات نوکران جهادی ها و روشنفکران پرگو و بی عمل و لاف زن و منفعت جو تلف کنم. من اصلاً نوشته اندیشمند را نخواندم و تنها چشمم به تبصره خودت افتاد و من هم یکراست مختصر در آن مورد نوشتم. تا حالا هم مقاله اندیشمند را نخواندم چون بسیار طولانی، گرفته از اینجا و آنجا و شاید هم بدور از واقعیت ها و ضروریات روز باشد.
اما در مورد لویه جرگه و غیره باید بگویم که این جمع شد ها و غیره دمکراتیک نبوده و نیست. چند ریش سفید و منتفذ و خوانین منطقه (که اکثرا بی سواد و بی خبر از دنیا و مافیا اند) جمع می شوند و چیزی که کلان شان گفت آنان نیز همانطور می کنند. مگر لویه جرگه اخر یادت رفت. کی ها بود؟ جز جهادی ها، طالبان، خوانین ظالم منطقه، قومندان و اسلحه وردار چیزی دیگری را دیدی؟ به تاریخش رجوع کن؟ این لویه جرگه ها ریشه در مناسبات و ساختار های قبیلوی جامعه دارد و اساسا و ماهیتاً ضد دمکراتیک و غیر مردمی اند. آن چه منافع سران قوم و خوانین و پولدار ها ایجاب می کند، همانطور می شود. هیچ وقت این لویه جرگه ها و غیره نتوانسته ممثل خواست واقعی مردم فقیر و عامی ما باشد. چند شاه خود خواه و کله خراب بدون توجه به خواست مردم منطقه چند خان بی سواد و منتفذ و خر پول را جمع می کردند و نامش را لویه جرگه مانده با مقدرات و سرنوشت مردم بدبخت ما بازی می کردند. اگر از این لویه جرگه ها خوش داری، لطفا دم از دمکراسی، آزادی و مردم داری نزن. چون منافع مردم از منافع سران اقوام و خوانین قبایل و خیل ها و زی ها فرسنگ ها بدور است. اصلاً مردم بیچاره را در لویه جرگه ها جای نیست.
من اصلا نمی دانم که شما روشنفکران چه تان شده است. یا نمی دانید، یا خرافاتی و بیش از حد در تار و پود افکار بدوی و قبیله وی و مذهبی گیر مانده اید و یا هم از دنیا و دست آورد ها و مزایای زندگی مدرن و متکی بر آزادی و دمکراسی واقعی بیخبر اید. بیا دور نمی رویم. مثلاً نماینده ی همین جلال آباد در قدم اول کی انتخاب خواهد شد (در لویه جرگه ی که عاشق سینه چاک اش هستید) حضرت علی، خاندان قدیر، کشمیر خان، و یا شما و آن دهقان و یا معلم و استاد بیچاره؟ صد فیصد که حضرت علی و خاندان قدیر آغا و غیره. در قندهار چی، کی می تواند جای برادران هیرویین سالار کرزی و یا هم جای منحوس گل آغا شیر زی را بگیرد. در سایر ولایت نیز هیچ کسی را جرات و توان آن نیست که در این دور شغالی جای دوستم بای، ربانی آغا و قانونی آغا و محقق کدلاک آغا و غیره را بگیرد. لست این لاشخوران و خاینان به منافع ملی و غزت و آبروی ما بسیار زیاد است و در هر منطقه و ولایت همین ها زور دارند تا نماینده های خویش را انتخاب کنند و یا در لویه جرگه شما روان کنند. پس بی خود خود را بازی ندهید. باز هم توصیه می کنم که مسایل را این جهانی و واقعی ببینید. این لویه جرگه مویه جرگه را بتاریخ شاهان و خان ها و قبایل بسپارید. بیاید با هم طرح نو اندازیم. بیاید که دمکراسی واقعی را بیاوریم که شرط اولیه و بنیادی آن سطح دانش و سواد و آگاهی اجتماعی و فرهنگی در جامعه است. یادت نرود که از این انتخابات های نمایشی هم چیزی جور نمی شود. رای ات را هم بیجا بهدر نده. اگر توان داری چند جوان را باسواد و آگاه بساز. همین خودش به هزاران انتخابات نمایشی و سهم گرفتن در آن می ارزد.
و اما در مورد پشتون های آنطرف مرز و غیره (ذکر شده در نوشته ام) چیزی نگفتی! آیا هنوز فکر می کنی که آنان آمدن به افغانستان را ترجیح می دهند؟ بگو گپ دلت را بگو. نترس. کس خنده نمی کند. دمکراسی است. حق داری. بگو تا مردم قضاوت کنند. اما سنجیده بگو که مسخره عام و تام نشی.
راستی اگر خواسته باشی که با هم ببینیم حاضر ام که آدرس ام را بدهم. گاه گاه سری به جلال آباد می زنم.
زنده و پایدار باشی، اما هوشیار و بیدار
7 جون 2009, 19:02, توسط م م
اصلا مردم روس هرگز قابل اعتماد نیستند و اقای کرزی هم چند وقت قبل از ناف روسها در خواست کمک را نموده بوده که توصیه من برای شخصا کرزی و یا هر ریس جمهور دیگراینست که این مطلب را دقیقا بخواند و از ان پند بگیرد تا اشتباه داود دیگر هرگز تکرار نشود..
4 جون 2009, 13:43, توسط م م
زور کم قهر بسیار بدبختی میاورد..
4 جون 2009, 16:31, توسط ahmad
sallam to all afghan brothers........
today what ever happens is from our own hands.we afghans never unite among our selves by saying i am pashtun, tajik hazra or uzbek turkmen..but no one says we are all afghans...there is no one who could say you are not afghans..if we are tajik, pashtun hazra or uzbik people then who are those? whos mother is pashtun but father is tajik,whos mother is tajik but father is pashtun whos mother is hazra but father is uzbik...we should unite as afghans not as uzbiks not as pashtuns not as tajiks not as hazras..if dostum done some thing also masood done some thing,also mazari,karim,and mohaqeq done..and also gulbadin and siaf done things..all of us has done something wrong but let the past,past lets begin towards future..as united afghans....if we don’t unite we will be the same as we are suffering today from inteference in afghanistan by pakistan and iran..so we need to get duraand back so then pakistan couldn’t do any thing..in hope ofunite happy and rebuild afghanistan...
4 جون 2009, 16:33, توسط داوراحمدزی
رشتياواکرم عثمان وتعدادی ديگری ازقهرمان سازان دربارادعاميکنندکه داودبه برژنيف اخطاردادکه توحق نداری که درامورمامداخله کنی ؟ چقدرخنده أوراست کسيکه تاگلودرلجنزارشوروی غرق بودوبخاطرجلب حمايت شوروی ازهيچ تلاشی دريغ نورزيدچطوريکباره چنين قهرمان شد؟
مادرتراژيدی افغانستان سردارسرخ است اوبودکه فرهنگ کودتارادرافغانستان عوض فرهنگ دمکرسی ترويج داداوعامل قتل خود، اولادش وهمه ی قربانيان کشورماست سياه سنگ ديکتاتورپرست ميخواهدازافرادی چون منگل وداودوسپس تره کی وامين قهرمان سازدولی خورشيدرانميتوان بادوانگشت پنهان کرد دوزخ جايش بادودوزخيان ياورش اوقاتل بهترين مسلمانهاست کسيکه بروی شانه خودمزدوران وجاسوسان شوروی رابقدرت رسانداين خرکله احمق يک جنايتکارجنگی وقاتل دوميليون زن ومردوطقل وپيری کشورماست اوبودکه بنام داپشتونستان زمونژکشوروملتی راقربانی شئونيزم قبيله کردوهنوزهم کشوردرأتشی که برافروخت ميسوزدلعنة اللله عليه وعلی اصحابه من القوم الفاجرين والکفره المفسدين إنه من اشرس الطواغيت فی العالم واذلهم مکانة بين المسلمين قليل العقل کثيرالطموح جالب اينکه وقتی فاتحه اوراگرفتند در نماينده گيهای افغانستان چندنفرهم بيشترنيامدوباوجودمصارف هنگف ازطرف دولت وتجليل خيلی نژادپرستانه ازطرف مردم جسدش باسردی وبی تفاوتی بدرقه شدومردم ازکرزی سوال کردندکه کمونيستهامگرفقط همين شخص وخانواده اوراکشته بودندوبس ؟ کرزی باجسداويک کمپاين کردکه تاحدی موفقانه بودولی اوازنظرمردم افغانستان فرديست منفور، بدنام ، جنايتکار، فاشيست ، جاهل ، متکبر، مردمگريز، احمق وخوشباورتهدابی راکه اوگذاشت امروزکرزی ديوارش ميکند:جمهوری نفاق ونيرنگ ودمکرسی قبيله سالاراگرنيروهای خارجی نباشندخلف يک قدم فراترارسلف خودنخواهدگذاشت دفاع ازداوديعنی مهرئأئيدزدن برکودتای 7ثورومابعدش
5 جون 2009, 12:03, توسط جلال ابادی
dear ahmad hello
I am agree with you and I hopful you write in pashto or dari
جلال ابادی
4 جون 2009, 15:29, توسط بخت بیگ
ازاینگونه "جهادیها" که خود، ولینعمتان، "رهبران" و"قهرمانان ملی" ساخت امریکا عمری را در آغوش آی.اس.آی سپری و از طرف آنها تجهیز، تمویل و برای بربادی وطن ما سوق شدند، نمیتوان تحلیلی به جز از نوشته فوق انتظار داشت. زیرا تا هنوز وظیفه و "رسالت" این قلمبدستان اجیر خاتمه نیافته، اینان باید در هرمورد،نخست به کوبیدن حزب دمو کراتیک خلق افغانستان، پرداخته، سپس قضیه سرنوشت ساز خط دیورند را ماست مالی نمایند و بالاخره ذهنیت خلق الله را از مصیبت که امروز در نتیجه موجویت قوای بیش از چهل کشور تحت قومانده جهان خوار معاصر دامنگیر کشور از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب شده، دور نمایند.آقای اندیشمند! از مصیبت امروز بنویس، از موترهای مالامال از دختران و پسران که روزانه داخل میدان هوایی بگرام میشوند، قصه ها بنویس، از خود فروشی و ضد وبند رهبرانت پرده بردار.تصویر از زندان بزرگ که افغانستان خوانندش، برای مردمت ارائه کن. چپاولگران و غارت گران ثروت ملی را، اگر نوکر آنها دیگر نیستی افشاکن. نوشتن پیرامون حل وفصل معضله دیورند،نشخوار کردن مطالب دوران محمدداود، کوبیدن حزبی ها آنقدر تکرار شده که خواندن و نوشتنش چنگی به دل نمیزند. آقای "اندیشمند" طرح نو درانداز.
4 جون 2009, 19:51, توسط هر نامی که بنویسم می گوئید مستعار است !
سلام آقای اکرام اندیشمند! نوشته شما را خواندم. البته "و آن گلوله باران بامداد بهار" نوشته صبورالله سیاه سنگ را قبلاً خوانده بودم. اینکه شما می گویید در آن نوشته چیزهایی از بیان و قلم افتاده و بعد خود تان سی چهل صفحه از آسمان و زمین گز می کنید تا بخیال خود تان همان خلای از قلم و بیان افتاده را پر کنید، باید اولاً به یک نکته خیلی کوچک توجه می فرمودید. سیاه سنگ اگر دیکتاتورپرست است، اگر فاشیست یا پشتونیست یا تاجیک و یا آریا نژاد، در "گلوله باران" یک پژوهش عمیق علمی کرده است فقط و فقط در مورد چگونگی کشته شدن سردار داود و شانزده هفده نفر از اعضای فامیلش. او در همان مقدمه به زبان فارسی_دری صاف و واضح نوشته که این فشرده هرگز نمیتواند به گنهکار بودن یا بیگناه بودن و همچنان به درست بودن یا نادرست بودن راه و سیاست و پالیسی داوود خان بپردازد. پس موضوع حل است که "گلوله باران" جای بررسی خط دیورند و اینقدر فلسفه بافیهای شما نبود و نمی توانست باشد. واضح است که در مورد خدمات، خیانت ها و اشتباهات و افتخارات داود خان هزار صفحه مستند دیگر هم می توان نوشت، اما نمیتوان گفت که چرا سیاه سنگ این ها را در نوشته خود نیاورده است؟
5 جون 2009, 22:20, توسط ننگرهاری
سياه سنگ ديکتاتورپرست وقهرمان ساززيرنام به هرنامی که بنويسم بازهم ميگويندمستعاراست بزعم خودجواب چنداعتراض درموردخودش رادرين چندسطرداده است اوميگويد: سياه سنگ فقط درموردلحظه کشتارداودخان روايتی راشاعرانه برشته " چرنديات " مسلسل خويش درسلسله معرفی شخصيتهای " بی نظيرخودش" درأورده است وکاری باين نداردکه داودچی کارخوب يابدی کرده است من اراين چرنديات نويس وقهرمان تراش می پرسم که اگرتوبکارخوب وبداوکاری نداری پس ازاوبه کدام صفت تاريخ مينويسی:بحيث يک فردعادی ياحاکم ؟ حتماخواهی گفت بحيث حاکم بلکه رئيس "جمهور" خوب رئيس جمهورپس چطورميتواندکسی درمورديک رهبروحاکم بنويسدولی درمورداعمال وافکارش مسکوت ماندمگراينکه اين اعمال وافکاربقدری زشت وننگين باشدکه قادربدفاع ازأن نيست وقتی تودرموردشخصيت ، سوابق ، وحکمرانی اوقضاوت کرده نميتوانی يانوشته نميتوانی چراپس فقط درموردمرگش مينويسی ؟ اگربحيث يک قربانی کودتای ثورمينويسی چرافقط داود؟ مگرفقط اوياهمين خانواده قربانی کودتاشد؟ وچرابازنقش شخص خودش رادرين کودتاوتراژيدی تجاهل ميورزی؟ وهزارهاسوال ديگرمطرح ميشودولی حقيقت اين است که تواولافردی راچنان شاخ ودم ميدهی که شاعردربارويک شئونيست وقبيله پرست بودوازدستپرده های سردارسرخ وبعدهم ازين گهواره تراژيدی افغانستان ومادرکودتاهای ننگين وخونين ميخواهی قهرمان سازی تابه قهرمانان ديگرقبيله افزوده شودحالانکه اگرنگوئيم خيانت ولی اشتباهات اوخيلی وخيم وغم انگيزترازخدمات اواست ازاينکه مضمونی درموردش نوشته ام ونشرخواهدشدخلاصه ميکنم که اوسزاوارهيچ ترحم وتقديری نيست بلکه درهرقطره خونی که درافغانستان ريخت وميريزداونقش داردوپيش تاريخ وخداپاسخگواست کاشکه سياه سنگهاعوض چنين چرنديات راجع باوضاع کشورمينويشتند يادرموردمثلا24حوت ، حادثه چنداول ، شمالی ، باميان ، کابل ، وهزاران جنايات ديگر؛هزارهاشهيدواقعی ياأثارمولاناورودکی وفردوسی و--- رابه پشتوتبديل ميکردی حيف قلمی است که بدست يک تعويذنويس رسيده است درقديم کسی راگفتندتاريخ خليفه رابنويسيدولی اوگفت وظيفه ورسالت من تاريخ نگاری نيست بلکه من ميخواهم تاريخ سازباشم قلم سياه سنگ بدون شک خيلی والاست ولی همت اوحقيروهدفی جزشخصيت تراشی نداردأنهم ازچی کسانی وباکدام ويژگيها؟ من غلام قمرم جززقمرهيچ مگو---
4 جون 2009, 20:49, توسط آدم
گفتا که کرا کشتی، تا کشته شدی زار
تـا بـاز کجا کشته شود، آنکه ترا کشت
انگشت مکن رنجـه بـدر کوفـتـن کس
تا کس نکند رنجـه بـدر کوفتنت، مشت
(حکیم ناصر خسرو بلخی)
داود از فاشیست ترین رهبران قبیله بر ضد اقلیت های قومئ هزاره و ازبک بود. دشمنئ او در حق هزاره ها کمتر از کشتار 63% عبدالرحمن خان ملعون نبود. خداوند بزرگ و متعال اینگونه افراد پست و شیطان صفت را هرگز نیامرزد.
هر کسی که از سیاست های فاشیستی و هتلرئ داود حمایت کند، مانند او شیطان صفت و پست است.
روحش در عذاب و مکانش در دوزخ باد! آمین یا رب العلمین!
4 جون 2009, 21:45, توسط 123
روز یکبار ولسوالی های مرزی با پا کستان بیرق افقانستان را پایین کرده وبیرق پاکستان را بالا می کنند تا وزارت سرحدات پول مقرری شان را روان کند .دوستان می خواهند یا می گویند که آن طرف سرحد با افقانستان یکجا می شود.از این خیال ها بگذرید که وزن تان کم می شود .راستش را بپرسید من از عبدالرحمن برای این نفرت دارم که زیادی از مناطق پشتون نشین را به برتانیه داد ای خوست دیگه چی بود که او را نگه کرد وبکلی نقشه را خراب کرد.شما به نقشه ببینید یک پیش برامدگی دارد وبسیار بد معلوم می شود اگر همین برامدگی نمی بود نقشه بسیار مقبول می بود ودر کنار آن من وشما از بسیار جنجال ها خلاص می بودیم .
5 جون 2009, 02:18, توسط Ahmad Kabulistani
Crazy Sardar Doud was a selfish person whom is responsible along with Qader Noristani minister of interior and Samad Azhar (now in Germany) police chief, for the murder of Mohammad Hashim Maiwandwal. Sardar Daoud from 1352 to 1357 keep the people of Afghanistan under pressure, there was not freedom of press, nor freedom of parliamentary election, not freedom of speech and demonstration and rally, So Sardar Daoud was just a power eager and a selfish dictator
5 جون 2009, 02:58, توسط نوری
آقای اندیشمند با آنکه شما بهترین محقق کشور هستید که نظیر شما یا نداریم و یا کمتر داریم، اما چند چیز از قلم فاخر شما در مورد گلوله باران سیاه سنگ باقی ماند! اول سیاهسنگ صرف چند شعر انگشت شمار دارد که شاعر گفته نمی شود ودوم اینکه سیاهسنگ چون شما محقق نیست تنها خواسته داود خان را به حساب پشتون والی مخفی خود کریدت بدهد و دفاع کند وشخصیت بسازد چون قلم پردازی اش برای نا شناس، زیرا سیاهسنگ با آقای سیستانی پروژه خاص را پیش می برد که شما واقف نیستید ، با آنکه سیاهسنگ از پشتون ها ی پکتیا و ناقل در غزنی بود و سال قبل آقای سیستانی نیز به افتخار از پشتون بودن وی پرده برداشت ٠ بجواب سُستانی چیزی نوشته نکد- باز که درویش دریا دلی رفیق قدیمش حقایق را نوشته کد دفعتاً سیاهسنگ با لجاجت خود را تاجیک معرفی کد وبرای اینکه پل پای خوده گم کند باز گفت از جت های پاکستان است٠
وی از موضع تاجیک بودن بیشتر می تواند کار پروژه ضد تاجیک ها را پیش ببرد تا پشتون بودن ، درحالیکه تاجیک وپشتون هر دو برادر اند واگر کسی هویت پشتونی سیاهسنگ را نوشت باز چه فرق میکند که با تمام ادعای (عدم تعلقیت قومی ) عکس العمل فوری در برابر کلمه پشتون نشان ندهد وبگذارد که مردم وی پشتون بگویند چه فرق میکند! اما دیدیم که پشتون بودن خود را عار دانست و فوراً در سایت آسمایی نوشت من تاجیک هستم و باز گفت جت است٠ چون کار پروژه !!!؟؟؟؟سیاه سنگ این آدم مرموز ایجاب میکند, جدی نگیرید٠
5 جون 2009, 05:45, توسط one wanderer afghan
salam baradaran afghan. mr noristani your the best . i really really proud of you. and God bless you.
5 جون 2009, 11:50, توسط قرید
اندیشمند صاحب ! فیض بردیم ، پر فیض باشید !
6 جون 2009, 03:14, توسط مصدق بهمن
انديشمند صاحب سلام . برهمه هويدا و مبرهن است كه خودت - جناب مامون صاحب -ثريا بها و تعدادي ديگر اجير و جيره خوار جميعت اسلامي هستند كه بواسطه بنياد قهرمان خاكي و خيالي و خود ساخته تان تمويل و تجهيز ميگرديد و براي آنها قلم فرسايي ميكنيد . . . اگر در مورد سردار محمد داود و حزب دموكراتيك خلق افغانستان نگاشته شود تمام كاركرد هاي منفي و نامطلوب هر دو نظام بر نظام رباني مسعود شرف داشته و دارد ... براي شما شرم است كه دست به قلم ميزنيد و مينويسيد . . . شما بايد در خلوت از كاركرد هاي رهبران تان ( رباني - مسعود - گلبدين - سياف - مزاري - محمدي - خالص - ملا عمر و ... ) خجالت بكشيد.... شما ميدانيد كه جهاد و مقاومت را كه ستايش ميكنيد مورد تنفر و انزجار عميق ساكنان اين مرز وبوم قرار گرفته است ... و آن روز دور نيست كه هركس كه ريش داشت و پكول برسر از طرف توده هاي مردم افغانستان چلني چلني خواهد شد كه يكي از چلني شدني ها شما ها هستيد ...
6 جون 2009, 08:13, توسط وزین
از دیورند اگر بگذریم و برای یک لحظه تنها در مورد پاکستان و چگونگی ایجاد آن بحث کنیم باید گفت که ایجاد این دولت غیر قانونی و مصنوعی لکه سیاه بر جبین بریتانیا و یکی از بزرگترین جنایات قرن بیست به شمار میرود.
انگلیس ها نه تنها که کشور ما افغانستان را بلکه بخش از هندوستان را از بدنه اصلی آن جدا کرده و کشوری را بنا نهادند که امروز به بزرگترین عقده ای سرطانی برای تمام بشریت مبدل گشته است.
اگر یکبار به همین مسله که ایجاد کشوری به نام پاکستان چقدر غیر انسانی و غیر قانونی است فکر شود من مطمئن هستم که موضع شهید داود خان و سایر رهبران افغانستان را که تا آخرین رمق عمر شان این دولت مصنوعی ایجاد شده بوسیله انگلیس ها را نپذیرفتند ،نه تنها که ما بلکه هر شخص دارای عقل سلیم تایید خواهد کرد.
6 جون 2009, 14:26, توسط سروش سکوت
آقای وزین!
تمام این کشور هایی را که میبینید قبلاً چنین نبوده اند وبه نحوی ایجاد شده اند. همین ازبک، تاجک، بلوچ، کرد، و بسا اقوام دیگر در چهارچوب کشور های مختلفی زنده گی میکنند. این درست است که ماباید ظلم را قبول نکینم ولی دید داود خان بر اساس یک وجیبهء اخلاقی و یا ملی نبود بلکه منشاء قومی و قبیلوی داشت.کار داود خان وکالت بیجای ازخان ها و مردمی بود که به مراتب به پاکستان گرایش داشتند ودارند. اگر بگوییم این داود دیوانه بود که ثبات در افغانستان را برهم زد حرف به گزافه نگفته ام. بگذار کثافت نویسانی چون سیاه سنگ برای قهرمان ساختن آن دیوانه فضا سازی کنند و کثافت کارانی چون کرزی به او افتخار!اگر همین قبله باشد و همین قبیله پرستان روزی همین کور ملاعمررا هم قهرمان خواهند ساخت، تا حال که همین هیولای یک چشم با کشتار روزانه ده ها انسان در کشور به لقب (برادر محترم) مفتخر شده است اگر این کورزی باآن کرزی کنار بیاید بیشک که لفب قهرمان ملی را هم از آن خودخواهد کرد.
6 جون 2009, 16:27, توسط وزین
آقای سکوت
اگر شما نوکر پاکستان نمیبودید بهتر بود واقعاً سکوت اختیار میکردید. ولی نوکری و وطنفروشی شما را اجازه نمیدهد تا واقعیت را ببینید. از همینرو است که شما شخصیت یک انسان کبیر چون شهید داود خان را از دریچه یک پنجابی کثیف پاکستانی مورد بررسی قرار میدهید و حاضر هستید مانند چند فروخته شده دیگر همین عقده سرطانی را بادار خویش قبول کنید.
خوشبختانه اکثریت مردم افغانستان حالا دانسته اند که این نوکران پنجابی های کثیف پاکستانی و چند فروخته شده دیگر است که داود خان را با کلمات که بوسیله چودری های پنجابی اختراع شده خطاب میکنند.
بدانید که حرف های احمقانه شما به حیث یک نوکر وزن در جامعه ما ندارد.
7 جون 2009, 01:21, توسط سروش سکوت
آقای وزین!
من به شما تهمت نمیزنم که نوکر فلان طرف یا فلان کشور هستید؟ من میگویم اگر او دیوانه نمیبودباید منحیث یک رئیس جمهور عرف و تشریفات دیپلوماتیک را همیشه مراعات میکرد. زمانی پدرش را به قتل رساندند او اگر دیوانه و یا جانی نمیبود خاندان سید کمال را با دو مهمانش قتل عام نمیکرد. عزیزم من گفتن حقیقت چه ارتباط با این تهمت شما دارد که من نوکر پنجابی هستم؟ خان ها و مردم آنسوی سرحد هم در همان وقت و هم همین اکنون گرایش به پاکستان دارند و این یک واقعیت است. و اما نداستم که با کدام معیار هایی داود را کبیر خوانده اید؟ به مثابهء یک انسان احساساتی که اکثر افغان ها آن خصوصیت را به غلط غیرت مینامند یا منخیث یک رهبر که چیز نام عقل در کلهء کته ولی میان خانی آن نبود؟
7 جون 2009, 08:39, توسط وزین
دوستان عزیز
طوریکه در بالا ذکر کردم تایید ایجاد پاکستان که مولود جنگ سرد و رقابت دو بلوک شرق و غرب بود، جنایت تاریخی به شمار میرود.
انگلیس ها با این کار دو کشور تاریخی افغانستان و هند را تجزیه کرده و غلامی برای خود ایجاد کرد که امروز تمام منطقه ولی از همه بیشتر همسایه و دوست دیرینه مردم افغانستان هند و کشور ما به علت موجودیت این عقده سرطانی رنج میبرند و تروریستان فرستاده شده بوسیله آی اس آی پاکستان بیگناهان را به قتل میرسانند.
یکعده آقایان از لحاظ چیز فهمی و عده ای به خاطر مسایل قومی و یکی دو نوکر پنجابی ها بدون در نظر داشت واقعیتها و حقایق تاریخی در مورد دیورند یا کشمیر ابراز عقیده میکنند.
من از همه بیشتر توجه هموطنان خود را به آن نوکران پنجابی های کثیف پاکستانی معطوف میدارم که زیر نامهای مختلف یکبار به پشتون میتازند و یکبار زیر نام پشتون به تاجکهای افغان توهین میکنند و غیره. اینها ادامه دهندگان همان سیاست پنجابی های پاکستانی است که از بدو ایجاد پاکستان توسط انگلیس تا حال ادامه دارد و هدف فقط ایجاد دشمنی و اختلافات قومی و لسانی در افغانستان است. این نوکران پاکستان در تقریبا هر صفحه مربوط به افغانها راجستر شده اند و اگر با دقت موضع شانرا مورد مطالعه قرار بدهید در میابید که همه یک طرز نوشتن و یک هدف را به پیش میبرند.
از شهید داود خان من نمیخواهم قهرمان افسانوی تراش کنم ولی او بدون شک وطنرپست واقعی و مدافع منافع تمام اتباع کشور بدون در نظر داشت تعلقیت های قومی آنها بود حیف که نوکران اجنبی او را نگذاشتند تا به زندگی پر افتخار خویش به نفع کشور ادامه بدهد.
11 جون 2009, 06:00
درخت را از میوه اش می شناسند.کسی که گز نکرده پاره کرده وازکوته بینی او کشور بکام روس و حوادث بعدی فرو غلطیده و هنوز هم دارد می کشد سزاوار ستایش نیست که در خور نکوهش است .خر خود را راندن و گوش از پندخرد کر داشتن هنر نیست.
جر جر اندر چراغ ینی چه/آدمی را دماغ یعنی چه/جرجر اندر چراغ از تری است/ادمی را دماغ از کری است/
12 جون 2009, 04:58, توسط سروش سکوت
عزین من آقای وزین!
غیر همین چند سطر احساساتی حقایقی و مدارکی در اختیار دارید که ادعای شمارا تائید کند. کمی آرام باشید احساساتی قضاوت نکنید. اداره و سیاست یک مملکت و دفاع از منافع ملی کار یک نیت نیک نیست، گپ مفت و غرور مفت نیست. داود خان اشتباهاتی کرد که شایستهء یک رهبر قوی و چیز فهم نمیباشد. از برای خدا ما مردم تا چه وقت شعار میدهیم و در سایهء شعار ها میستاییم!!!