حامیان دموکراسی یا ناقضان حقوق بشر؟
هیچکس غمهای پاترا را دقیقن احساس نخواهد کرد مگراینکه روزی ازقبرستان مهاجرین دراین شهرارواح دیدن کند.، تابلوهای هر قبر در این قبرستان انسان را به درک عمق فاجعه های اتفاق افتاده درآنجا وا می دارد./ نمیدانم چرا یکباره دولت یونان میخواهد قصه ی هفت ساله مهاجرین را درپاترا بسوزاند وبه تراژدی های غمناک دوباره دامن بزند؟ دراینکه بعدازویران شدن خیمه های پاترا مهاجرین به چه سرنوشتی روبرو خواهد شد هیچ کسی نمی اندیشد.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نمیدانم چه چیزی انسانهارا وادار میکند تا واژه های مقدس آزادی، دموکراسی، وعدالت را به زبان آورند، برای من عجیب است. وقتی درکشورهای آسیایی، آفریقا ودیگر کشورها کوچک ترین اتفاقی می افتد یکبار انفجاری درغرب رخ میدهد، همه کشورها با بمباران رسانه ای برای مدتی جارمیزنند درفلان منطقه حقوق بشرنقض گردیده وکارخلاف موازین بین المللی انجام شده است. وقتی درافغانستان بودم این صداهای مهیب را همیشه میشنیدم وازاتفاقاتی که درسرزمینم رخ میداد ولواگر کوچک بود ونمیتوانست روی جمعیت انبوهی تاثیرگذارباشد، باآنهم خجالت زده میشدم وبه غربی شادباش میگفتم. همیشه خرسندی ام ازاین بود که حداقل دراین دنیا کسانی هستند که ازارزشهای انسانی پاسداری میکنند. این عقیده درمن تنها ازسروصداهایی رسانه ی ناشی نمی شد بلکه وقتی کتابها، سرگذشت ها وعقاید سردمداران وپیشوایان بزرگ غربی را میخواندم همه اش این ایده را درمن تقویت میکرد. به خود میگفتم همه افتخارات مال این انسان ها ست که واقعن برای رفاه وآسایش بشریت کارمیکنند. خوشا به حال کسانی که درسرزمینی زندگی میکنند که هویت انسانی دارند نه قومی، دینی، لسانی ویا منطقوی. ازهمه مهمتراینکه شاید همه اروپا را مهد تمدن بشریت میشمارند اگراشتباه نکرده باشم و حقیقتا نیز خیلی ازشخصیت های این سرزمین برای بشریت راههای بزرگی را گشوده اند وتاابد برای همه ی انسانهای روی زمین قابل قدر وتمجید وحتا کارکردهای بعضی ازآنها به یک مکتب ویک آیین تبدیل شده است که بی شک اگر به آن نظریه ها دقیقن عمل شود خوشبختی های زیادی را برای بشریت به ارمغان خواهد داشت.
اینک سال واندیست که دقیقن دردرون همین سرزمین که به گفته ی خودشان پیشوایان دموکراسی وآهنگ سازان حقوق بشروچرندهای گلوبلایزیشن و... زندگی میکنم وچیزی که بیشتر دراین کشورها توجهم را جلب میکند اتفاقاتیست که خلاف همه گفته ها وسروده های اینها پیهم وبدون وقفه درحال رخ دادن است، چیزی که این کشورها بانصایح واوامرخویش برای دیگر کشورها نقض حقوق بشر، صلب آزادی وزیرپاگذاشتن موازین واساسات بین المللی میخوانند. درقدم اول ازایتالیا میگویم که خودرا علم بردار تمدن وفلسفه ی اروپا میداند چه رسد به کشورهای آسیایی، آفریقایی وبه گفته خودشان (il resto del mondo)، اینجا تاهنوز جنبش های فاشیستی بین انسانها فرق میگذارد، اینجا خارجی بودن یک جرم است، انسانها ازنگاه رنگ، کشور وملیت به طبقه های گوناگون تقسیم میشوند. گرچند ازسقوط مرگبار موسولینی رهبروموسس فاشیزم، دراین کشور نزدیک به 65 سال میگذرد ولی بازهم فاشیزم زنده است وفرزندان موسولینی اینبار به شکل مدرن تری ظهور کرده اند. کارکردهای حزب محافظه کار (LEGA NORD) که فعلن حکومت را دراین کشوردردست دارد درحقیقت همان جنبش موسولینی است اما به شکل مدرنتروپیشترفته تر. این حزب باآنکه هیچ خارجی را انسان نمیشمارد درهمه امور میکوشد زندگی را به خارجی ها تنگتر سازد. هرروزی درگوشه وکنارایتالیا افرادی به خاطررنگ پوستش محاکمه وتوسط جلادان فاشیست لت وکوب میشوند.
چندی قبل پسر19 ساله افریقایی درشهرمیلان ایتالیا به خاطر سیاه پوست بودنش توسط مامورین ترافیک شهری به اندازه ی لت وکوب گردیده بود که به مدت چند روزی درحالت تقریبا کوما قرارداشت وحتانمیتوانست حرف بزند. این پسر19 ساله که یک دانش آموز است به خبرنگاران گفت صبح وقتی ازخانه خارج شدم وبه طرف مدرسه روان بودم توسط ماموران ترافیک شهری متوقف گردیدم، سپس آنها باآنکه هیچ مسئولیت بازرسی افراد راندارند تمام اسناد ومدارکم را بازرسی نموده ومن را درداخل ماشین شان دست بند زده وبه جایی دیگری انتقال دادند.
وقتی ازآنها پرسیدم جرمم چیست آنها گفتند خفه باش سیاه گوه. سپس سه نفره مرا به اندازه ی لت وکوب کردند که ازهوش رفتم ووقتی به هوش آمدم خودرا دربخش اورژانس بیمارستان دیدم. وقتی این نوجوان بی هوش بوده است جسدش توسط این مامورین به گوشه ی ازشهرانتقال داده شده وازماشین به بیرون پرتاب میشود. چندروز پیش گروه ازمهاجرین افریقایی که عمدتا ازکشورهای سودان ونیجریه بودند ومدتی است به عنوان پناهندهای سیاسی درایتالیا زندگی میکنند به خاطراینکه چرا سیاه پوست ها درایتالیا ازحقوق انسانی شان برخوردار نیستند وبرای آنها بااینکه اقامه ی پناهنده سیاسی دراین کشور را دارند هیچ گونه حق وحقوقی طبق قوانین بین المللی مهاجرت داده نمیشود دست به تظاهرات مسالمت آمیززدند ولی پلیس ایتالیا به خاطردورنگهداشتن آنها ازدید رسانه ها ازخشونت کارگرفته وبه لت کوب آنها پرداختند که دراثرآن تعداد زیاد ازتظاهرات کنند گان به شدت زخمی گردیده اند. این درحالی بود که درهمان روزتعداد زیادی ازرهبران این کشورها دردومین نشست ضد نژاد پرستی سازمان ملل درشهرژنو به سرمیبردند.
آیا بااین وضع میشود این کشورها را مهد دموکراسی ومدافع حقوق بشردانست؟ آیا میشود به ادعاهای وغلوهای این کشوردر رابطه با آزادی، برابری، حقوق بشروخیلی ازسخنان چرب شان نسبت به انسانیت وجهانی شدن باورکرد؟ آیا نمیتوان گفت هیچ سخن راستی در دنیا وجود ندارد واینها همه سطریست که درزیرآن فقط منافع سیاسی واقتصادی خفته است؟ من به این هم شک ندارم که هستندتعدادمعدودی که به راستی دراین راستا تااندازه مرگ وابسته اند وباتمام نیروکارمیکنند. ولی اکثرا آنچه به خورد ما داده میشود فقط برای گل آلود کردن آب است تاماهی مورد نظرصید گردد. درایتالیا مهاجرین افریقایی به خاطر سیاه بودن شان حتا انسان شمرده نمیشوند ووقتی درخیابانها گردش کنی میتوانی به کرات بشنوی سیاه ها گوه اند، آشغال اند وازاین حرف ها، اکثریت ازاین مهاجرین درخیابانها وپارکها میخوابند وتمام روزبرای پیداکردن تکه نانی درجلوی کلیساها صف میکشند؛ زیرا نمیتوانند شغلی برای خود پیداکنند تاازآن طریق صاحب یک زندگی انسانی شده وبتوانند ازعهده ی مخارج روزانه خویش برآیند.
با تعداد زیادی این مهاجرین درمورد مشکل کاریابی شان صحبت نموده ام وتقریباهمه ی آنها یک پاسخ را میدهند وآن اینست که وقتی برای کاریابی به هردفترمراجعه کنیم به محض اینکه قیافه مارا ببینند میگویند کارگراحتیاج نداریم. بدین لحاظ آنها مجبورند برای بقای زندگی شان شب وروز به دروازه کلیساها آویزان باشند تا غذاهای پس مانده ی که ازکارخانه ها وبیمارستانها به آنجا انتقال داده میشود را نصیب شوند. بهترین جابرای آنها درشب زیر گذرهای ایستگاه قطار است وعلاوه ازآن درپارکها وکنار خیابانها دسته دسته میخوابند. نمیدانم چرا تاحال این همه ازدید سازمان ملل وموسسات حقوق بشری دور مانده است. میدانم پذیرفتن مهاجربرای هیچ کشوری شاید جبری نباشد ولی بازهم مهاجرت به عنوان یک پدیده بین المللی ازمدت های زیاد به این سو وجود داشته ودارد. وبدین لحاظ براساس كنوانسيون ژنو در سال1951حقوق پناهندگي در دنيا پذيرفته شده و درسال 1960 كميسارياي عالي امور پناهندگان سازمان ملل متحد رسماً آغاز بكار نمود. اگر چه در طي تقریبا" 50 سال گذشته تعاريف زيادي براي پديده پناهندگي و آوارگي انجام شده است و از آن جمله پروتكل سال 1967 سازمان ملل متحد مي باشد كه پناهندگي را تعريف كرده است، و هر روز وضعيت و موقعيت اين گروه سرگردان در دنيا به تعاريف جديدتري نياز پيدا مي كند.
یونان؛ تراژدی دیگری درراه است:
درماه فبروری همین سال درشهرپاترای یونان رفته بودم که مختصری ازچشم دیدهایم را ازنقض آشکار حقوق بشردرآن کشور نوشتم. تصویرهایی را که درپاترا دیدم برایم واقعن درد آور بود ومیتوان گفت هرروز تکرار تراژدی هایی که واقعن تاحال روحم را می آزارد بنابراین همه روزه کوشش میکنم احوالی از کمپ پاترا داشته باشم. دیروزشنیدم که دولت یونان بطورناگهانی تصمیم گرفته است تاکمپ پاترا را باهمه جنایات که درآن صورت گرفته است ببندد.
بلافاصله باحاجی پاترا درتماس شدم ودرمورد این قضیه پرسیدم. اوضمن تایید این خبرگفت که این تصمیم به دنبال سفروزیرداخله دولت یونان به روزپنجشنبه 25 آپریل گرفته شده است، وزیرداخله یونان دراین سفرخود به شهرپاترا به خبرنگاران گفته است که مدت 15 روزکمپ خودساخته مهاجرین افغانی دراین شهربسته خواهد شد. گفته میشود درحال حاضربیش 1500 نفرمهاجرافغانی دراین کمپ به سرمیبرند که نزدیک به 80% آنان را نوجوانان زیرسن هجده سال تشکیل میدهد. از طرفی گفته میشود پس ازاین تصمیم پلیس به مهاجرین اخطار داده است تاظرف 10 روزدیگر این منطقه را ترک گویند زیرا پس آن همه این خیمه ها توسط بلدوزرویران خواهد شد.
گرچند تاریخ این کمپ همه تراژدی وغم است اما اینبار واقعن تراژدی بسیاربزرگ تر درراه است. وقتی این تعداد مهاجر یکباره ازاین خیمه ها بیرون شوند هیچ جایی ندارند تا به آن پناه ببرند، این خیمه های پلاستیکی باهمه بدی هایش برای آنها بسان پناهگاهی میماند، آنها نزدیک به هشت سال همه ی خوشی ها وغمهایشان را درآنجا سروده اند، هیچکس غمهای پاترا را دقیقن احساس نخواهد کرد مگراینکه روزی ازقبرستان مهاجرین دراین شهرارواح دیدن کند، تابلوهای هرقبردراین قبرستان انسان را به درک عمق فاجعه های اتفاق افتاده درآنجا وا می دارد.
هرمهاجری که دراین شهربرای ابد خوابیده واقامه دایمی پاترا را گرفته داستانهای به شدت غمناک وتکان دهنده ی دارد. درمیان آنها به قبرهای برمیخوریم که فقط قطعات از بدن های پاره پاره درآن خفته اند وهیچ کسی نمیداند ازکدامین شهرافغانستان اند ونام ونشان او چه بوده است؟ شاید پدران ومادران این جوانان که برای ابد ناشناخته باقی خواهند ماند، تاهنوزمنتظراحوال عزیزشان هستند وهیچکسی نمیتواند آنها را از تراژدیی که خیلی وقت اتفاق افتاده باخبرسازند. ازآن گذشته این خیمه ها قصه های خودرا دارد.
پاترا وخیمه های مهاجرین یک تاریخ، یک درد ویک تراژدی را روایت میکند، قصه های ودردهای که درتاریخ مهاجرت کم نظیراست وبرای درک کردن ودرک شدن وبرای تاریخ انسانهای مظلوم ودرجه دو باید درتاریخ همیشه زنده بماند. هیچ کسی حق ندارد این تاریخ را ازدنیایی مهاجرت حذف کند. نمیدانم چرا یکباره دولت یونان میخواهد قصه ی هفت ساله مهاجرین را درپاترا بسوزاند وبه تراژدی های غمناک دوباره دامن بزند؟ دراینکه بعدازویران شدن خیمه های پاترا مهاجرین به چه سرنوشتی روبرو خواهد شد هیچ کسی نمی اندیشد. به راستی وقتی این سیل ازجمعیت یکباره آواره شوند چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ به کجا میتوانند پناه ببرند؟
من ازهمه سازمانهای مدافع حقوق بشروانسانهای آزاده ی که ایده کاربرای بهروزی بشریت را درسرلوحه ی کاری شان دارند تقاضا دارم تا این تراژدی را پیش گیری نمایند زیرا درغیراین صورت شاید یک فاجعه ی بزرگ انسانی را شاهد باشیم. باید بدانیم که این غده سرطانیست که اگرخدای نخواسته منفجرشود برای تاریخ بشریت دردناک خواهد بود. میدانیم که پاترا محلیست که گروه های مافیایی قاچاق انسان درآن به شدت قوی وغیرقابل کنترول هستند، آنها همیشه درانتظارهمچین روزهایی اند. وقتی این سیل ازجمعیت بدون پناه را دراختیار داشته باشند میتوانند بابکارگیری ازاین نیرو کارهای خطرناکی را که تاحال درانتظارش بوده اند را انجام دهند.
کافیست یک بار این مهاجرین ازکمپ به بیرون رانده شوند آنوقت دیگر این غده سرطانی ازکنترول خارج خواهد شد زیرا ازیک طرف این جمعیت برای زنده ماندن ویافتن پناه به هر در ودروازه روخواهد آورد زیرااین یک امر طبیعی است که وقتی همه ی راه ها برای انسان بسته شود آنوقت به هرکاری دست خواهد زد زیرا درآن زمان فقط برای زنده ماندن باید چاره جست. نمیدانم چگونه میشود به این آواره گان کمک کرد؟ ولی ازهمه ی انسانهای آزاده وبشردوست وهمه ی سازمانهای حقوق بشری میخواهم به این دردمندان کمک کنند ونگذارند تراژدی دیگربه تاریخ هجرت درشهر پاترا اضافه گردد.
يونان: آوارگی و نقض حقوق بشر
وضعیت مهاجرین افغانی در شهر پاترای یونان / قسمت اول
شنبه 7 فوريه 2009, نويسنده: بصیرآهنگ
يونان: آوارگی و نقض حقوق بشر
هرکسی برای پریدن داخل فنس و رسیدن زیر کامیون فقط دو یا سه دقیقه وقت دارد درغیرآن کوماندوهای وحشی یونان سرمی رسند، آنوقت باید زیر لگد و باتوم های آنها تکه تکه شوی/ قسمت دوم
يكشنبه 8 فوريه 2009, نويسنده: بصیرآهنگ
یونان: آوارگی و نقض حقوق بشر
آیا کرزی میخواهد مهاجرین ازکشورهای اروپایی برگردند ودرخدمت برادرش برای کشت وجمع آوری تریاک قرار بگیرند یا درکارخانه های هرویین؟ ازکرزی بپرسید این مهاجرین بیایند درصف سربازانت قرار بگیرند وانتحار کنند ویا درصف فرزندانت قرار بگیرند وانسان حلال کنند؟ ازکرزی بپرسید که چند درصد نفوس افغانستان شبانه نان خشک برای خوردن دارند؟
چهار شنبه 11 فوريه 2009, نويسنده: بصیرآهنگ
پيامها
1 می 2009, 22:21, توسط آدمیت
سلام دوست عزیز. گزارش جالب و تکاندهنده ای بود. به یاد داشته باشید که ایتالیا و یونان کل غرب نیست. و بازهم فکرتان باشد که با اینگونه نقد تبر نژادپرستان ایرانی را دسته نکنید. که بگویند خوب وقتی دموکراسی، حقوق بشر و... دروغ است و چیزی خوب نیست پس بیا که پدر پدر سوخته های افغانی را در بیاوریم. جنایتکار و نژادپرست در هرجای است ولی غرب از ایران و پاکستان و افغانستان کرده صد مرتبه بهتر و معتقد به انسانیت است... البته من عملکرد دولتهای ایتالیا و یونان را شدید محکوم و با مهاجران افغانی اظهار همدردی می کنم.
8 می 2009, 19:07, توسط ايراني
من نميدانم ما ايراني ها در حق شما چه نژاد پرستي بازي در آورديم كه ما را با ...مقايسه نموديد آيا جز دريران با شما رفتاري مهربانانه شد آيا از سوي بعضي از هموطنان شما جنايات فجيعي رخ نداد كه اگر در هميم پاكستان هم نژادتان اگر انجام بدهيد تمام محله اتان را باخاك يكسان ميكنند ؟ سالهاي جنگ ايران و عراق ما بزرگترين حمايتها را از مبارزات مردم افغانستان بخاطر مسلمان بودن انجام داديم و در عوض روسيه بخاطر اينكه خواسته هاي آنان را براورده نكرديم موشكهاي اسكاد را در اختيار عراق قرار داد تا ملت ايران را زير ضربات سهمگين موشكي قرار دهد براستي در كدام كشور شما از تمام امكانات استفاده كرديد و سازمان ملل در مقابل چقدر به ايران كمك كرد ؟ نه دوست عزسز شما مانند گربه نان كور هستيد كه در مقابل محبتهاي بي دريغ ما ايراني ها اينگونه رفتار ميكنيد براستي تا كي بايد شما چوب بي عرضگي خودتان را در عقب ماندگي كشورتان بخوريد آيا ايران بايد كماكان با وجود مشكلات بي كاري درون خود فرصتهاي شغلي را نصيب ديگران كند و يا شما هم به اين قاعده اعتقاد داريد كه صاحبخانه حق ندارد به مهمانش كه خود را صاحبخانه پنداشته چيزي بگويد ؟
بهرحال از نوع رفتار شما اينگونه بر مي آيد كه تا عمري دوست داريد كه طفيلي باشيد خوبد دانيد ادامه بدهيد و يا ترياك مواد مخدر توليد كنيد و به رتبه اول آن افتخار كنيد .
9 می 2009, 06:05, توسط مزاری
دوست عزیز ایرانی ! شما که ایرانی هستید و در ایران زنده گی میکنید تعجب نکنید که شما را ناقض حقوق بشر بدانند ، وقتی ما فارسی زبانان افغانستانی دانشگاه ، دادگاه ، بیمارستان ، کودکستان ، پرورشگاه و غیره کلمات دری فارسی را در گفتار ما استفاده نمایم ایرانی از آب بر می آیم و مهر ایرانی بودن در پیشانی ما کوبیده میشود . اگر آخند و ملای شما چند دزد ، رهزن ، قاچاقچی انسان و مواد مخدر و ناقص رژیم ویزه و مسافرت افغانستانی را جزا میدهند و دوباره به افغانستان میفرستند ، حق مسلم شان است . این نوع برخورد را پاکستان ، آلمان ، انگلیس ، هالند ، ناروی ، سویدن و خلاصه همۀ کشور ها میکنند . من خودم با پاسپورت و ویزه رسمی مسافرتی ، سفری در ایران داشتم ، هیچگونه شکایتی از کارمندان نظامی و دولتی ایرانی ندارم ، بلکه اظهار سپاس نیز مینمایم . شما متأثر نباشید ، در افغانستان تبلیغ سخت علیه سیاست ایران و ایرانیان جریان دارد ، در هر موردی باید هم پای ایران در میان کشیده شود . من از دوستان ایرانی خواهشمندم تا با قضایا و سیاست داخلی افغانستان بسیار محتاطانه برخورد نموده و مسایل را سطحی فکر نکنند . یک تعداد محدود اند که وظیفه دارند واقعیت ها را باید وارونه جلوه بدهند و صید مقصود را بنمایند ، در این سرزمین مبارزۀ مرگ و زنده گی جریان دارد .
2 می 2009, 00:42, توسط محمد ظاهر
حضورهمه خوانندگان محترم سلام تقدیم است ! واقعا درداین ملت زیا د است وقتیکه من این داستان را خواندم ناخودآگاه گریه گرفت ونتوانستم خودراکنترول کنم. این ملت که درکشور خود جای برای زندگی ندارد مشکیل است که کشور های دگر مشکلات این ملت مظلوم را به دوش بگیرد. یکعده مافیای که تنها خوردن ودزدیدن را بلد است اینها فعلا درراس دولت افغانستان قرارگرفته است وکی انتظار می رود که غم همچون ملت بیچار ه رابخورد اینها غیر چپاول بی عدالتی بی قا نونی فسا د اداری دگر هیچ چیزی نمیفهمد. من یقین دارم که این ها ازکوچه انسانیت هیچ گذر نکرده دراین حا لت تنها خداوند متعال به حال این مردم مظلوم افغانستان رحم کرده وازبدبختی ها نجا ت دهد. ودراخیر درخواست من از آن عده کسانی که واقعا دردیده است این است که کمی به حال این ملت ستم دیده فکر کرده و دست به دست هم داده کوشش کنید که این ملت را ازچنگا ل این ما فیا نجا ت بدهید تا همه مردم افغانستا ن بتواند به آرامی درکشور خود زندگی کند.
2 می 2009, 02:21, توسط علی زاده
سلام به همه!
به از خواندن این گزارش بسیار متأثر شدم.
وابراز تأسف عمیق می کنم زیراآنانیکه خود را حامیان حق بشر وآزادی ودموکراسی ونمی چطور وفلان می نامند خودشان ناقصان حقوق بشر می گردند.از موسسه های خیریه وسایر اورگان های بشر دوست خواهان راحل برای مهاجرین بی سرنوشت هستم
تشکر از نویسنده گزارش فوق.
2 می 2009, 08:48, توسط توفیق
"ده در کجا و درخت ها در کجا؟" دوست ما به نام شریف آدمیت گفته اند که نباید این حقایق بازگو گردند چرا که فاشیست های ایرانی بهانه میآبند. این منطقی ترین دلیل یک هموطن به اصطلاح روشنفکر ماست که "برای پنهان کردن آفتاب از انگشتانش استفاده میکند".
فاشیزم همانطوریکه در کشور های امارات، سعودی، ایران، پاکستان و در کشور خود ما افغانستان محکوم است، در کشور های به اصطلاح متمدن و غربی نیز باید به شدت محکوم گردد.
از یاد نباید برد که باعث اصلئ آواره شدن مردم افغانستان همین غرب بود و گرنه هدف اکثریت مردم افغانستان تنها جهاد علیه شوروی سابق بود نه علیه آبادی ها، مردم بیگناه، مکاتب، پل ها، شفاخانه ها، جاده ها، ساختمان ها و غیره.
این غرب بود که بوسیله استادان پاکستانی و اعراب برای اکثریت مطلق به اصطلاح مجاهدین و طالبان درس خشونت، تخریب و آدم کشی داد و هنوز میدهد.
این غرب بود که میلیارد ها دالر برای تخریب وطن عزیز ما هزینه کرده و میکند. همین غرب است که سالانه تا هنوز نیز میلیارد ها دالر به پاکستان میدهد تا صرف تربیه و تعلیم طالبان وحشی کنند.
به امر همین غرب است که وهابی های سعودی میخواهد برای ملاعمر جانی و وحشی پناهندگئ سیاسی بدهد همانطوریکه برای پدر آنها (نواز شریف) دادند.
هزینه های جنگ و بربادئ افغانستان را غرب پرداخت و تا به امروز در تمامئ جرم و جنایات حکومت مزدور کرزی شریک هستند.
کرزی و گروه کاری اش بدون اجازه ی غرب حق تشناب رفتن را ندارند و طالبان نیز تماماً از جانب همین غرب اکمال و تجهیز میگردد (مستقیم و غیر مستقیم).
پس گله و شکایت بیشتر متوجه غربی هاست تا کشور هائ چون پاکستان و ایران که همه در دال خود باقی هستند. اعراب نیز به امر مستقیم غرب طالبان و به اصطلاح مجاهدین را کمک میکنند و میکردند.
خلاصه غرب بیشتر از همه مقصر و مسئول آواره شدن مردم بیگناه افغانستان است و با حضور هفت ساله عساکر غربی در افغانستان امروزه بازهم شاهد ازدیاد میزان خشونت و جنگ هستیم. این شکل عملئ همان شعار "تفرقه بیفگن و حکومت بکن" است که قرنهاست بوسیله ی آن کشور های آسیایی و افریقایی در خون و خاک میغلتند.
مرده باد دموکراسی و حقوق بشر کاذب و دروغین. سیاه روی باد مزدوران، منافقین و ناموس فرشان در هر کشور و دیار و بالاخره نابود باد فاشیزم و بربریزم از (محابس پاکستان) تا به (تل سیاه) و (سنگ سفید) در ایران و پاترا و سایر کمپ های فاشیستی در اروپا، امریکا و استرالیا.
خوش باورانیکه دم از انسانیت و بشردوستئ غربی ها میزنند باید بدانند که مردم افغانستان از خیر ظاهرئ اینها گذشته اند فقط اینها یک مردی کنند و به مردم و کشور ما شر نرسانند. برای ما طالب و مجاهد نسازند. برای ما ملا عمر و بن لادن نفرستند. برای ما خلیل زاد و وردک نفرستند. برای ما رئیس جمهور تعین نکنند. برای ما قبیله پرستان و طالب های نکتایی به گردن چون احمدزی و احدی نفرستند ... برای ما ملا خرواری و ملا جاسوس نفرستند... محافل عروسئ ما را بمباردمان نکنند. مردم بیگناه ما را به خاک و خون نکشند و بالاخره از "سر کل ما دست بردارند" ویا همان ضرب المثل که میگوید: "از خیرت ماره تیر خو شر نرسان".
ما میدانیم که اینها تا ابد برای ما دوست نخواهند شد همانطوریکه دیگران نشد و نمیشوند. اصلاً در فرهنگ لغات سیاسی هیچ کشوری دوست و خیرخواه در دنیا برای ما وجود ندارد. اگر ایران و پاکستان با ما دشمنی دارند پس امریکا و غرب چگونه با ما دوست شده میتوانند؟ مرا خنده میگیرد به حماقت بعضی از هموطنان ما که تا هنوز در خواب خرگوش هستند.
در پښتو یک ضرب المثل است که میگوید: "د پردی کټ تر نیمه شپو دی" (ولی تعجب من در اینجاست که هموطنان پشتون ما با آنکه اینقدر میدانند اما بازهم بر زور و قدرت بیگانه ها فخر میکنند و با استفاده از قدرت و مکر غرب خواهان قدرت و حکومت هستند.)
نمیدانم این عده کی از خواب زمستانی بر میخیزند. راست است که انسان ها را اگر خداوند ج فهم و درک ندهد ناممکن است که تجارب تاریخی و معلم چیزی به آنها بیآموزاند.
هر که ناموخت از گذشت روزگار
نیز نیاموزد ز هیچ آموزگار
(رودکی)
2 می 2009, 12:12, توسط محمد ظاهر
کدام حامی ؟ این دولت ها حامی دموکراسی برای ملت های کشورخود است نه به آن یکعده مظلوم که هیچ جا ی وهیچ سرنوشت ندارد. جواب این همه سوال ها را باید کسانی که درافغانستا ن به نام حامی دموکراسی است بدهد. ولی بدبختانه اینها هما ن مزدوران است که تنها امربادارانش رابا لای این ملت بدبخت افغانستان تطبیق نمود ه وهیچ عزم واراده ازخود نداردمن با زهم مینویسم وقتیکه کسی به خانه خود نتواند زندگی کند این بسیا ر مشکیل است که دولت های دگر این مشکیل را حل کند. این یک شرم برای کابینه فعلی دولت است که هیچ کار ی برای این ملت بیچاره نکرده است وبه نام وزارت خارجه ووزارت امورمهاجرین ما داریم ولی کدام اقدام این ادارات را ما هنوزندیدیم.
همه شاهید هستید که چند روز قبل حادثه غمنا ک دگر درمرزهای پاکستا ن وایران رخ داد که هیچ کس این مسولیت رابه عهده نگرفته است وهیچ اقدام صورت نگرفته است. من بعضی وقت ها که بسیا ر ناراحت می شوم با خود فکر می کنم که خداماراچرا افغان خلق کرده است که به نظرمن تنها مشکیل همه افغان بودن است.
3 می 2009, 17:45, توسط نجیب
من نفرین بی پایان خودرا برای تمام دنیا میفرستم که جوانان مارا مورد خشونت قرار داده است و در حالیکه بنیاد گرایان اسلامی میهن من را به جهنم تبدیل کرده و آثار انسانیت وجود ندارد و لی جوانان ما که از شر تروریزم و طالب با پول گذاف بخارج مییایند تا پناهنده کشور ی گردند که صدای حقوق بشر ایشان گوش ملت مارا کر کرده است و آنها را بچنین شیوه غیر انسانی مورد لت و کوب قرار میدهند و سازمان حقوق بشر هم با چشمان بسته فقط میگذرد .آیا این اعمال آنها بی جواب خواهد ماند .این مطلب را با چشمان پر از اشک من تعقیب میکنم و اعتراض میکنم بکشور های که از اعمال فاشیستی گذشته خود درس عبرت نگرفته اند آخر ما هم خدای داریم که انتقام ما ملت بیچاره را از ظالمان خواهد گرفت .مرگ بر حقوق بشر
4 می 2009, 09:19, توسط ferari
سلام آقای بصیر
اگر واقعن اینطور است .
ِشما خوب از حقوقی مردمی فلگ زده افغانستان به نفع خود استفاده گردید
آنها گه گشور خود شان است
گسانی دیگر میتواند اینها را بیگوید . شما نه
6 می 2009, 08:27, توسط پودونگ
سیاهی صورت وصدای لاود اسپیکرها (بلندگو)به هم آمیخته خواندن می کردند؛ در غروب خاک آلود جاده ی غریب و پر بیر وبار برچی می رفتم ,ازسمت مخالف سرک پیاده می پیمودم, بوی نم آب جویچه های تشناب که پیش دکانها پاشانده بودند و خفقان خاکباد سرم را منگ کرده بود, کسانی که در سالهای اول کرزی به کابل رفته اند به یاد می آورند سرک دشت برچی و بیر وباری که از برگشت دوباره مهاجرین به وجود آمده بود, علاوه براین مهاجرین کسانی از اطراف و اکناف کابل و افغانستان به امید شهرنشینی روی سوی کابل نموده بودند؛ بازارها رونق داشتند,شهراز جنبیدن و جوشیدن به انفجار می رسید, بسها, مینی بسها وتکسی ها, زیر و رو پر از سرکهای خام و پخته کابل می گذشتند هر چند ساکنین این مملکت هر کدام حداقل یک چکر خارج رفته بودند اما باز هم از آمدن این قدر آدم زیاد به کابل هراسان شده بودند نه هراسان از بودنشان , بلکه گیج شده بودند از تنوع رفتار و گفتاری که در شهر خاک زده بعد از طالبان به وجود آمده بود, بسیار به ندرت پیش می آید که یک کتله عظیم قومی به یک مدتی از یک کشور خارج شوند که زیر تاثیر فرهنگ طرف مقابل قرار گرفته و دریک زمان به سرزمین مادری خویش بازگردند. حاصل این برگشت دنیایی خواهد بود که دیدن آن به شما و شاید بعداز شماها میسر نشود , هر چند در دوران مهاجرت بسیارسختیها را از دنیا کشیدم اما مسرورم که توانسته ام تعداد زیاد مرغکان را که برای اولین بار در فضای امید آزادی وطن بال می گشوده اند را ببینم . چشمانی روشن و شادی آور را می دیدم که به هزار رویا آشیانه تنگ مهاجرت را ترک کرده بال در آسمان آبی وطن کشیدند , من هم بال کشیدم و مستی که از کله ام پرید خود را به قیرزاری از جهل و نادانی و اختلاف و اختناق واز هم مهمتر گشنگی و بی امنی دیدم,خلص هر چه در جهان در زباله است در خانه من بود. ما مرغکانی که اگر یک باره پریده بودیم کدام بخت کم داشتیم وگرنه چون در این گِلزار سریدم رنگ آسایش و آزادی نمی دیدیم , همگان به همین صورت با بالهایی که سالها از گشوده شدنشان می گذشت پریدیم, بسیار چون من در این میانه باختند و اولین پرواز غیر از شادی اولش دیگربرایشان ناامید خزیدن به گوشه ناچاری را سود شد. آنهایی که توانی داشتند به لانه های ویرانشان برگشتند و خوبی کشور خوبان را به یارانش بخشیدند و عده ایی شدند همانند همان صاحبان اصلی این فضای دوستی و سعادت بشر وعده ایی به تکاپوی این نامردمی ها در را ه جان سپردند مانند جعفر و پسرش که در راه شیراز به درک شدند از چپه شدن موتری که قاچاق می کردشان . من تنها پریده بودم و خوشبختانه خانواده ام به آشیان بودند آشیانی که مردودم بود اما درآنروزها گشنگی سیری اش آرزوی من شده بود, که قیمت صحت را بیمار می خرد,خانه واده مرا نامردی نکرده و دوباره به لانه کشیدند اما من آن پرنده امیدوار نبودم که فضای لانه را به امید خامی از وطن تحمل کنم, لانه قفس می نمود ههر چند از زمین نفرین بهتر بود اما هوای آزادی کجا و میله های اسارت کجا ؛پی مرغزاری آزاد می جستم, که روحم بی سروصدا روزهایم را بگذراند چی سعادتی از این بیشتر که بخواهم و بگویم وطن آنجاست که آزاری نباشد کسی را با کسی کاری نباشد .اینبار پرواز نکردم که دانسته بودم بال به کار نمی آید , به سوی سرزمین بی آزاری خزیدم هرچه را که به یکسال کار کرده بودم قریب دوو نیم میلیون تومن شده بود در نزد رفیقم ماندم تا حواله رسیدن من به رسانند ه کند و به همراه اسلام قاچاقبر راه قاچاق استانبول در پیش گرفتم اسلام ترک بود چاق و کچل و متوسط القامه بود. به خدا قسم که نامش اسلام بود, کدام فکر بد نکنید که بخواهم خدای ناکرده کدام توهین کرده باشم؛ اگر خواسته باشید نمبرش را به شما می نویسم تا مطمئن شوید که به شعائر شما گستاخی نشده است, در ضمن این که من دوباره به لانه بازگشتم دی پورت شدم و سربازان امام زمان پشت در خانه همه ما هست تا اگر کدام ناخوش گپی از ما برآمد که دامن دین را می گرفت ناخوشمان سازند, و خدای ناکرده اگر گپ نامعقول بگویم کسی مرا نمی شناسد که اگر یگان وقت به خاطر کفر گویی ما را به سوی تناوب دار بردند, برای ما در سایت حقوق بشر کامنت و دفاعیه بگذارند, وکیل بگیرند یا کدام روز مرا گریختانده به گهواره آگاهی بشر ببرند ؛ما رو سوی اروپا کردیم
شما هم بروید. و باز آمدیم به لانه
زن گرفتم هر چند در عوالم خود گاه ایمان داشتم که غیر خود کس دیگر را واداربه این زندگی متحمق نکنم ولی بچه ساختم بچه هایم ازسوی دنیا تحقیر شدند تحمیق شدند, و در یک کلام مهاجرت را چشیدند.
بچه ام رحیم اخلاق خود مرا گرفته است یکسر به فکر زندگی است و مقایسه زندگی اش با دیگران است او تصمیم گرفته به مملکت رویایی برگردد ,تازه دوران جنگهای داخلی هژده ساله خاتمه یافته است و کنفدراسیون همکاران آسیایی شامل چین و روسیه و ژاپن کره و غیره تازی و غیر تازی ها تعهد نموده اند که آرامش را در این کشور تامین کنند در ضمن اینکه کشورهای همسایه افغانستان افتتاح دیوار سی و دومتر ارتفاع و ضخامت دویست متر را به اشتراک همدیگر اعلان نمودند , طبق توافقی که بین گروههای داخلی (شامل تمام گروهها)و دول همسایه پنچ سال قبل شد, به علت زیان و خسارتی که ممکن بود از جانب ملت افغانستان به این دول وارد شود موافقت شد که بدل دادن زمین و هزینه ساخت از طرف مردم افغانستان بصورت کالای غیر نقدی شامل حاصل معادن و کاشت مزارع , این دیوار به وسیله کشورهای همسایه ساخته شود , دیوار منافع بسیاری برای ما داشت که هر چند از گپ فاصله می گیریم اما برایتان می گویم مردم کشور ما به توسط این دیوار دانستند که می توانند چه کارهای بزرگی را به سرانجام برسانند کاری که بعد از ساختن مجسمه های بودا و خراب کردن آنها بی نظیر بود .گروههای معارض ما در یک پیمان نامه به تفاهم و وحدت کامل رسیدند و حرف به حرف آن را در حالی که با هم می جنگیدند اجرا نمودند که در تاریخ بشریت این تفاهم و دوستی بی رقیب است. مردم ما دانستند که چه منابع زیادی در این مملکت وجود دارد که هرگز خود ساکنین توانایی کشیدن و خوردن آن را نداشته اند.مهمترین منفعت دیوار ساختن این بود که گروههای داخلی توانستند روح تعاون و همکاری و رقابت سالم را در کارمفت برای بیگانه ها به مردم افغانستان پیچکاری کنند . خرید و فروش و صادرات و واردات تریاک و اسلحه ونان قانون مند و شفاف شد زیرا دو دروازه و سه آب رو در این دیوار ساخته اند که کنترل را به شیوه متمدنانه به همسایه های ما هدیه کرده است و منت ما تا ابد بر سر اینان خواهد بود .مشکلات و سوتفاهمهای مرزی به کلی حل شد.خاکباد غرب کشور به شدت کاهش یافت,در فییصد اهمیت کمتر اکثر مرز نشینان به دیوار کمتری برای ساختن خانه لزوم پیدا کرده اند , و صداها منافع فیزیکی ,کیمیاوی ودینی و مذهبی و روانی ....دیگر که از دست خسته من بر نمی آید توضیح نویسم و خود شما شاهدید. امروز رحیم پسر کلانترم پرواز می کند؛ من هیچ نگفتم, نمی خواهم که لذت تجربه امید را نداشته باشد اگرچه تراژیدی او را نخواهد گذاشت , کاری که من کردم محیا کردن ریسمان برای کشیدنش به همین قفس لانه مانند است, شاخه ایی که ما در آن لانه کرده اییم جایگاه لانه های بسیار دیگر است ,شاخه اما خشکیده است,جوان که بودم مدعی بودم, خواهان آزادی ,اندیشه, فرهنگ ,تلاش صادقانه, فداکاری, دوستی,پیشرفت , احترام و بسیار زیاد کلمات زیبای دیگر که اکنون فقط یک تلخند وکمی آب شور در گوشه چشمانم از آن مانده است؛ مردمان زیادی به بهانه های این کلمات ازدوران کابل نمدار و خاک آلود کرزی و ماقبل کرزی که من رفتم, رفتند اما انگار ما مردم به بالاتر از سادگی مان که می رویم, ارتفاع مغزهایمان را می خشکاند همه در این زمان طولانی آزمایش همین طور نمودند ؛رحیم فردا می رود تا غروب پر خاک و نمدارکابل را در کنار سرک زنجیر از تانک خورده دشت برچی پیاده روی کند , تا هیجان زندگی را در چشمان بدنهای خسته انسانهای پرامید بنگرد خدا یارت رحیم جان
پدرت www.podoong.blogfa.com
6 می 2009, 18:13, توسط توفیق
فلم مستند از یک مهاجر در یونان که بعد از ده سال خانواده اشرا در بامیان ملاقات میکند...
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
23 می 2009, 05:59, توسط آصف سرپلی
آقای توفیق جان ! بعد از عرض سلام یک جهان نی که دو جهان تشکر از فیلم مستند تان . بسیار مقبول و قشنگ بود و مزیش ده ای بود که واقعیت بود . هر کس میخایه قصه ای راستی ره سیل بکونه امی فیلم ره باید که ببینه . تشکر . بامان خدا