سیما سمر، بر سکوی شایسته ترین انسان
با یک نگاه غیر جانبدارانه، او بزرگترین مدیر - رهبر مصلح و فرا-دموکرات سده های پسا مدرن در دنیای با تفکرات پیشا مدرن است. ابعاد اعمال نیکوی این بانو، نه سه بعدی که دو یا چهار بعدی است و انسان متمدن و مدرن امروز با ویژه گی های معمولی اش، بدانها راهی نیست.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
از دیر گاهیست که قلم به دست می گیرم تا چیزهای درباره اش بنویسم. از انسانی بگویم و بنویسم که سخت به گفتن و نوشتن می ارزد. واژه های بلند پارسی را زیباترین شقایق و نیلوفر هستی بسازم و به پای آنی بریزم که کاخ بلند انسانیت است و شهنامه ی بزرگ آدمیت. از کسی بگویم که سالهای سال، مهربان تر از مادر، دستم را گرفت و به من یاد داد که چگونه زنده گی کنم. از بانوی بگویم که در دنیای مرد سالار بی آفتاب، میلیونها آقای بی روح ِ ناآفتاب در برابرش می ایستند و می رزمند، کور دلی و نافهمی شبگون شان را روبنده ی کهکشانی می سازند تا دیدگان بینا و خورشیدی اش را در جال و حصار بکشند. اویی را که از روی رخوت و بی مایه گی، حتا "کافر" لقب دادند، بی آنکه بدانند او فراتر از پندارها و باورهای تنگ و لنگ عقیدتی و دینی شان، خدا گونه ترین بنده ی خداست و ایمانش محکم ترین ایمان.
نخستین باری است که این قلم در رکاب این بانوی بزرگ و فرزانه، از جولان زدن باز می ایستد و سخت احساس عجز و ناتوانی می کند. این بانو "سیما" نام دارد که خیلی آفتابی و روشن، درد و رنج میلیونها انسان خسته از جنگ را که نسل در نسل "صلح" گم کرده اند و با قامت خمیده و دوتا، در ناپیداترین دل شب با چراغ شیخِ مولانا آن را می پالند و نمی یابند، در سیمایش دید و آن را در سطور کتاب پیشانی اش خواند که روزگار پیر بر چهره ی جوان و نورانی اش نقاشی کرده و کتاب قطور تاریخ نسلهای به زنجیر بسته و گرسنه ی ملتش ساخته است. سیمای که انسان مداری و بن مایه ی آدم بودن را از "سمر" اندیشه های بلند مولانا، نی – نامه می کارد و "افسانه" های سیمای به خون مالیده ی مردمش را با حکایات رازدار مثنوی روزگار خویش، آهنگ می سازد و کم - انسانیت های هم روزگاران نیازمندش را پس از هر انتره، اشباع و تکمیلش می کند و با پیانوی "صلح" به زیبایی می نوازد و " سرود ملی" بشریت می سازد تا "آلفرد نوبل" از آنسوی دنیای مملو از جنگ، از زیر هزاراها خروار خاک و آسفالتِ فروریخته، امسال نیز او را بر سکوی شایسته ترین انسان روی زمین فرا خواند و از اینکه فرزندانش در سال پار عدالت را در لفافه یی گندیده و ننگین سیاست پیچانده و به دیگران سپاریدند، به زبان حال معذرت بخواهد.
نوشتن از بانو دوکتور سیما سمر، لحظه های سخت نویسنده گی من است. چه، که به خسی در میقات می مانم و به غریقی که در دریای مواج و رونده ی، دست و پا گیر است و هرگز به کرانه های آبی و خورشیدی این دریا راهی نیست. انسانی که در تاریخ عالم هستی، برای نخستین بار، حجم کارهای خیرش بر شرارت های شیطانی جهان می چربد و با گذشت هر روز ریشه هایش در اعماق رسوب ها و تفاله های بازمانده از وحشت فرو می رود و به ارواح زخمی قربانی های جنایت و خیانت خون حیات می دمد و با هر گامش هزاران ناجو را سبز و به برگ و بار می نشاند تا همه ی خیر و ثواب های افلاتونی، محمدی، سیدارتایی، مهاتمایی و لوتری را در عصر پست مدرن برخوردها، بی هیچ معجزه ی پیامبر گونه، با دستان نیرومند خودش و در حضور چهار- چشمان منکر از نیروی فرا – تفکر انسان پست مدرن، با متانت تمام مدیریت و رهبری کند.
با یک نگاه غیر جانبدارانه، او بزرگترین مدیر - رهبر مصلح و فرا-دموکرات سده های پسا مدرن در دنیای با تفکرات پیشا مدرن است. ابعاد اعمال نیکوی این بانو، نه سه بعدی که دو یا چهار بعدی است و انسان متمدن و مدرن امروز با ویژه گی های معمولی اش، بدانها راهی نیست.
بانو سمر دختری است از آتشکده ی سوختن و آب شدن. هنوز کودک است که سوختن و آب شدنِ پیوسته ی مردم رنج کشیده اش را که سده هاست صلح، این پدیده ی بی نظیر انسانیت را از آنها ربوده اند، با چشمان تیزبینش که بیشتر همسن و سالانش از درک و دیدن آن بی بهره اند، بخوبی می بیند و خود را برای حمل و بر دوش کشیدن بخشی از این بار گران، آماده می سازد. زیرا او از همان دم به دقت احساس کرده بود که اگر خود آغازگر این تحول بنیادی زمان تلخش نباشد، به آسانی و به زودی اسیر این آتشکده ی گستاخ خواهد شد و شعله های سرکش، او را نیز خواهد بلعید. سیما از آوان کودکی اش در پی کسب انرژیی بوده که بتواند او را تا آخر راه راست قامت نگهدارد و دورنمای راه پر مخاطره اش را با ابزار قشنگ عشق به انسانیت، روشن و سپید ببیند. او این انرژی را از درد و رنج مردمش گرفته است که سالهای سال پیوسته می سوزند. هرقدر اندیشه ی نجات ملت و التیام زخم های ناسور مردمش را در جان و دل می پروراند، به همان میزان به دورنمای روشن و سپید انسانها باورمند می شود.
دورنمای روشن و سپید. عجب آمیزه و ترکیب خوشایند و زیبایی است! مرور ساده اش، التیام بخش همه ی دردها و رنجهاست، تداعی اش انرژی زا و رمیدن بسویش، پرواز در بیکرانه های آزادی و انسانیت. این زیباترین ترکیب در همه ی فرهنگها، هیچگاهی نتوانست و نمی تواند از برابر دیدگان بانو سیما ناپدید شود. هر چه زمان می گذرد، با وجود همه ی چالش ها و رخوت های متکثر و آن - افزون، ابعاد و کرانه هایش بزرگتر می شود و بیشتر وسعت می یابد. دورنمای روشن و سپید، آمیخته ی است از ذات خدایی انسان. هر پدیده ی از این قماش، در آن می گنجد. انتهای امور خیر و صالحه ی هستی، دورنمای روشن و سپید است؛ نه با برداشت های محدودِ قهریه و لجوج آدمهای تاریخ سازِ بی انسانیت، بلکه با گیرش های مطلق آدمهای تاریخ سازِ با انسانیت.
با این سخن، خواستم به این آمیزه ی کمیاب و نامیرای انسانی (دورنمای روشن و سپید) برسم. همه ی تلاش ها برای رسیدن به دورنمای روش و سپید دخل و خرج می شوند. آنچه متفاوت است و آدمها را در بیراهه ها و کج گردشی های ناهموار و ناپیدا می کشاند، ابزارهای رسیدن به این دورنمای روشن و سپید است. بانو سیما با چشم دوختن پی هم به این آمیزه، هرگز اسیر هیچ دامی نشد. او با ثبات تر از هر مردی گام برداشت و با عاطفه تر از هر مادری در گوش فرزندان انسان و ناانسانش لالایی صلح خواند و پیوسته می خواند و چه عاشق تر از گذشته می سراید!
بخش بزرگی از دورنمای روشن و سپید بانو سمر، عدالت و ابزارهای رسیدن به آن است. وقتی شنیدم که خانم سیما یک دوکتور است، با خود گفتم شاید خداوند در ستون فقرات رسالت اناتومی و فزیولوژی اندیشه های بزرگ وی، سلامت جسمی آدمها را سرشته و بر روی آن حک کرده باشد که تو نخستین پیامبر - بانوی مرسل سلامت جسمی آدمهایی. اما در سالهای که در رکابش سمند عشق می راندم، دانستم که ذره – ذره سلول وجودش از عدالت ساخته شده است و دریافتم که او یک انسان عدالتخواه تمام است که نه مانند اباذر غفاری ابزار عدالتش استخوان شتر، بل مهر و عاطفه است که کارساز تر از همه ی ابزارهاست و پسندیده تر از خشونت خدا که فرعونها، قارون ها و قوم لوط گونه ها را برای رسیدن به عدالت، غرق کرد و نابودشان ساخت.
وقتی کوهپایه های هندوکش را از اول تا آخرش می گردیم، شالوده های خارایی و فولادین مبارزات عدالتخواهی دوکتور سیما را روشن تر از آفتاب در سنگ - سنگش می بینیم و به آن باورمند می شویم. بذرهای کاشته شده ی عدالت در دامنه های برف گیر هندوکش، به برگ و بار نشسته اند و از این جهت است که از هوا و نوای آن، فریاد عدالت خواهی بلند است و می بارد. فریادهای که هرگز در حصار قلمرو خاصی محصور و محدود نمی ماند و ارتباطات جادویی امروز، پژواک آن را تا قلب قاره ی سوخته ی افریقا نیز می رساند و از آن جهت است که از بانو سیما مصرانه می طلبد تا به فریاد تکه - پارچه های نیم جان و آتش زده ی آدمها در دارفور نیر برسد.
مبارزات ویژه و محصور به فرد عدالتخواهی دوکتور سیما، امروز قاره ها را درنوردیده است و خورشیدسان، در قلب فراموش شده ترین آدمها و جغرافیای روی زمین نیز تابیده و نور افشانده است. این است که دنیا از پیامبری باالفعل بانو سیما انگشت حیرت به دهن گرفته است و او را پیشتاز خبره ترین انسان های مصلح روی زمین در دو سال پی هم قرار داده است.
آنچه بانو سیما را در چنین جایگاه قرار داده است، ویژه گی عشقِ عمیق و بلندش به انسانیت است. او در این راه، شگفتی ها و سختی های زیادی را پشت سر گذاشته است و اکنون نیز تجربه می کند. شگفتی ها و سختی های که بارها و بارها بی شرمانه راهش را گرفته اند و او کوه پایه های از آنها را با تک – انگشت مهر و انسانیت به آسانی و "سیمای متبسم" از راه برداشته و از آنها "سمرِ سبزِ مولانایی" ساخته است.
لحظه های را به یاد می آورم که گاهی از فرط شادمانی سخت گریسته و نیز دقیقه های را به خاطر دارم که بر عمق دردها و رنج های ملتش بی صبرانه اشک ریخته است. روزی که دانشگاه بامیان، افتتاح می شد و از اینکه توانسته بود آن را بنام "دانشگاه" ثبت وزارت تحصیلات عالی کشور بکند، در سخنرانی آنروزش به شدت اشک شوق ریخت و از بامیانیان خویش خواست تا هیچگاهی آن را خالی نگذارند. وقتی شنید که "افسانه" دوشیزه ی جوانی در فیض آباد بخاطر خشونت خانواده گی خود را در دریای کوکچه انداخته و جانش را از دست داده است، آنروز نیز به شدت گریست و از خداوند خواست تا در قبال دختر فیض آبادی اش، هرگز عدالت را فراموش نکند!
او چشم در چشم دورنمای روشن و سپید راست قامت گام بر می دارد و پیوسته انسانیت هسته گزاری می کند؛ انسانیتی که قرنهاست زخمیست و دوکتوری نبوده است که زخم هایش را بخیه زند و خون ریزی هایش را متوقف کند.
واقعیت این است که بانو سیما سمر "بحر بزرگ عدالت" است و آنچه گفته آمدیم، نیمی از قطره. تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.
مادر من: عمرت عمر نوح باد، راهت همیشه پر راهرو و جایزه ی "صلح نوبل" همه ساله بایسته، شایسته و درخور شأنت.
پيامها
5 اكتبر 2010, 06:18, توسط Karim
من نمیدانم که چرا باید سیما را شایسته این جایزه بدانیم و او را به حدی بالا بالا کرده از او فرشته بتراشیم. من بیشتر دید شوونیستی و ملیتی را در این کار دخیل میدانم تا واقعا توجه به موقعیت، ماهیت و جوهر این زن.
سیما طی چند سال گذشته از ارکان مهم دولت پوشالی کرزی بوده است و وظیفه دارد که زیر نام حقوق بشر، بالای جنایات و بربریت گروههای جنگسالار و طالب و امریکا و ناتو پرده اندازد. وی طی مدتی که در کمسیون حقوق بشر بود، فقط با ناقضان حقوق بشر ساخت و پاخت کرد و هیچگاهی بصورت شایسته صدایش را علیه جنایات اینان و اربابان خارجی شان بلند نکرد. این کمسیون در همان کنفرانس بن به این خاطر ساخته شد که فردا وقتی جنایتکاران و خاینان را امریکا بر قدرت نصب میکند، از طریق این کمسیون بشود بر انسان کشی هایش پرده ضخیم افکند و از نظار آنرا پنهان ساخت.
آیا کمسیون خانم سیما گاهی در مورد هزاران هموطن ما که بوسیله نیروهای اشغالگر توته توته شده اند گزارشی تهیه کرد و آنان را لیست گرفت؟ آیا این کمسیون قضیه دهها قبر جمعی را که پیدا شد تعقیب کرد؟
این کمسیون تحقیقاتی هم که از قربانیان جنگهای تنظیمی کابل کرده، همه را در پس خانه کمسیون قفل کرده و نمیخواهد بیرون دهد که مبادا که اینان آزرده خاطر گردند.
سیما سمر که خود در گذشته در شورای رهبری حزب وحدت اسلامی مزدور ایران قرار داشت، طبعا نمیخواهد که جنایات حزب خودش و سایر احزاب همفکر فاش گردد.
سیما در واقع یک وظیفه کلیدی را برای دولت خاین کرزی و حامیان خارجی اش انجام میدهد و کمسیون حقوق بشر وی در واقع جاسوس خانه غرب است.
این دوستان این سوال را چطور میتوانند پاسخ گویند که ملالی جویایی که خواهان محاکمه جنایتکاران بود تهدید به مرگ شد و از پارلمانی (جایی که به رای مردم آمده بود) اخراج شد و کسی لایش را بالا نکرد، اما سیما اولا وزیر شد، بعد به کمسیون حقوق بشر و مقامات بالا نصب گردید و عروسک غرب در افغانستان گردید و سر و کله اش در کنفرانس های مهم پیداست؟
وقتی کابل پرس? و میرهزار با تمام نیرو و به درستی علیه شخص کرزی و حلقه ای از اطرافیانش مینویسد و آنان را محکوم میکند، جای تعجب است که در مورد بعضی از مهره های این رژیم نظیر سیما سمر برخورد متفاوت دارد و این زنک هزارچهره را حتی به جایزه صلح نوبل کاندید میکند فقط به این خاطر که مکتب ساز است. آیا فاروق وردک کمتر از سیما مکتب ساخته؟ آیا میشود ذره ای در خاین بودن و نوکر بودن فاروق وردک به این خاطر تردیدی به خود راه داد؟
مهم عمل و سیر سیاسی یک فرد اهمیت دارد، نه این و آن کارش. خاینان زیادی اند که در زمینه های عملی هم ممکن کارهایی برای مردم کرده باشند، اما چون از پشت مردم را تیر میزنند چشم کسی را این عمل شان کور نمیتواند.
ما هم اینرا میبینیم که سیما نه سال تمام یکی از مهره ای شطرنج غرب در افغانستان بود که از او سود فراوان برده است و میبرد، بنا به چنین زنی جایزه صلح را دادن فقط لجن پاشی به صلح است، مثلی که سال گذشته و سالهای دیگر کمیته نوبل چنین لجن هایی به این جایزه پاشیده است.
5 اكتبر 2010, 07:05, توسط Roshan
بدون شک خانم سیما ثمر یکی از شایسته ترین شخصی هستند که مستحق این جایزه هستند ولی هستند بعضی حلقات فاشیستی اوغان زلتی که در اطراف کرزی حلقه زده اند واین تحمل را ندارند که یک هزاره این افتخار را بدست اورد بنا انها در صدد تخریب این چهره کاملا شناخته شده بین المللی هستند زیرا این به انها خیلی سخت است که قوم خود انها حامی تروریزم وشرارت بین المللی شناخته شوند ولی یک خانم شجاع از ملیت هزاره به این افتخار ابدی دست بیابد بنا سخت در تپ وتلاش هستند تا وی را سبوتاژ کنند که انشاالله این تیر انها به خاک خواهد خورد وچوچه های رهزن کبیر بدانند که سیما ثمر برنده این چایزه خواهد بود
5 اكتبر 2010, 10:42, توسط jawid
بادرودبه بانو سیما ثمر
هم میهنان فرهیخته من یک جدولی درست کرده ام که درهمین رده بندی ها میتوانیم مصدر خدمت به کشور خود شویم . تعصب نداشته باشید و ازروی این جدول میتوانید بدانید که در کجا هستید .
عرب+اسلام = فرهنگ عربی = جهل و آدم کشی و قتل وغارت و بیدانشی
و نوکری برای آمریکا و انگلیس
پشتون + اسلام = اسامه بن لادن + طالب = تروریست = ضد تمدن و تلاش برای نابودی انسان .
پشتون - اسلام = افغان= کرزی = سیکیولار = ملیگرا= پیشرفت و تمدن با جهان
ازبک + اسلام = تیمورلنگ = آدمکشی و قتل = بدبخنتی =اکبریای
ازبک -اسلام = دوستم = افغان = ملی گرا = پیشرفت
تاجک + اسلام = دکتر عبداله عبداله = مجاهد = چوروچپاول و تارااج و نابودی افغانستان.
تاجک - اسلام = افغان = سیکیولار = پیشرفت و تمدنبرای افغانستان
هزاره + اسلام شیعه = محقق/ خلیلی = تعصب با سنی = خرافات و جهل و نابودی ملیت هزاره.
هزاره - اسلام شیعه = افغان =سیکولار = تمدن و پیشرف و تکامل
قزلباش + اسلام شیعه = احمق = بدبختی افغانستان و عقب ماندگی
قزلباش - اسلام شیعه = انسانیت = پیشرفت افغانستان = فرهنگ جهانی انسانی .
و بقیه نژادهای افغان + اسلام = بدبختی
و بقیه نژاد های افغان - اسلام = تمدن و پیشرفت .
اهل هنود + کلیمی + مسیحی = افغان
پس نتیجه میگیریم که اسلام تنها عنصر بدبختی افغانستان است که با زدودن آن و برگشتن به هویت تاریخی ما هم میتوانیم در ردیف کشور های متمدن مثل جاپان و چین ... قرار بگیریم .
حالا خود دانید که به کجا می روید ؟
تلویزیون 24 ساعته که مغز های شما را مداوا می کند.
http://www.jahantv.com/e2.htm
همین حالا نگاه کنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
8 اكتبر 2010, 21:23, توسط الف
جایزۀ نوبل را آقای لیو ژیاباو، یک آزادیخواه چینی که از جملۀ مخالفین دولت و رژیم دیکتاتوری چین بشمار رفته و در زندان بسر میبرد، از آن خود نمود.
http://mobile.latimes.com/wap/...
با تبریکات صادقانه برای آقای لیو ژیاباو، موفقیت تمام خادمین بشر و دوستداران صلح و آزادی را استدعا مینمایم.
عارف الف.