غلام دستگیر پنجشیری خود گفته ولی تا اکنون نه نوشته است
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
این یادداشت ها را من به طو رمفصل در کتاب خاطرات خود نوشته ام، ولی حجم آن کتاب بسیار بزرگ است و نمی دانم چه وقت موفق به چاپ آن می شوم. امسال به مناسبت سالگرد 26 دلو خروج قوای اتحاد شوروی از افغانستان یکی دو تای آن را خلاصه نموده برای نشر به شما فرستادم، امیدوارم آن را برای استفاده مورخین تاریخ سیاسی افغانستان انعکاس دهید.
آخر سال 58 که از زندان آزاد شده ولی هنوز در کابل می گذراندم، یک روز به اثر دعوت یکی از اقارب آقـای دستگیر پنجشیری به دیدن او رفتم. اگر چه او مرا به این مـلاقات دعـوت کـرده بـود امـا خـودم نـیز بـه آن بی علاقه نبودم. پنجشیری در آن روز اوضاع کشور را از نظر خود ارزیابی نمود، ولی من فقط یک نکته را که او در کتاب خود به نام «ظهور و زوال حزب دموکراتیک خلق افغانستان» نیاورده است، اینجا شرح می دهم. و آن ادعای پنجشیری در مورد نقشش در تحولات داخل حزبی ـ که منجر به سقوط نور محمد ترکی و حفیظ الله امین گردید و همچنین دعوت اتحاد شوروی به فرستادن قطعات نظامی در افغانستان ـ است. مفهوم سخنان او دقیقا چنین بود :
«من بعد از آنکه نظامیان ِ حزب را علیه بیگ شونیست ها (منظور او نورمحمد تره کی و حفیظ الله امین بود) بسیج نموده و آنها را علیه یکدیگر بر انگیختم، بعد از سقوط تره کی درست روز اول حکومت حفیظ الله امین از کشور خارج شدم و بعد از قناعت دادن دوستان شوروی برای فرستادن قطعات محدود نظامی به افغانستان جهت دفاع مطمئن از انقلاب و جلوگیری از انحراف در حزب، دقیقاً روز آخر حکومت امین به کابل آمدم. به مجرد رسیدن به خانه، تلفن امین را دریافت نمودم که مرا برای صرف غذا در منزلش واقع تپه تاج بیگ دارالامان دعوت نمود. من ساعت یک بعد از ظهر زمانیکه سفره غذا آماده شده بود آنجا رسیدم، اما چون می دانستم که این غذا سرنوشت امین و همراهانش را تعیین می کند، به بهانۀ اینکه باید قبل از صرف غذا، دوا مصرف کنم به غذا دست نزدم، فقط یک برگ کاهو را گرفته خود را با آن مصروف ساختم. گزارش مختصری به امین دادم و درباره برنامه های آینده اش معلومات کوتاهی به من داد و بعد منزل او را ترک گفتم. شبانه تمام رفقایی را که نمرات تلفن شان را داشتم اطلاع دادم که امواج رادیویی کشورهای آسیایه ی میانه، تاشکند و دوشنبه را گوش کنند و منتظر خبر مهمی باشند.»
دیگرنقل مطالبی که آن روز پنجشیری مطرح کرد در این جا جالب نیست. درست سال 68 در روزهایی که تدارک کودتای شهنواز تنی جریان داشت، مجدداً یکی از دوستان خلقی من از من تقاضا کرد تا ملاقاتی با غلام دستگیر پنجشیری داشته باشم. من در آن روزها به کمک دوستم فقیر محمد ودان به شکل خدمتی در بخش امور دینی شعبه تبلیغ و فرهنگ کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان کار می کردم، ولی عمدتاً مصروف تهیه کتابی شده بودم که جامعه شناسی و فرهنگ افغانستان را از نظر تاریخی با توجه به مشخصات آن، احتوا مینمود. ودان در اتاق عقبی دفترش برای من جای داده و کتاب های لازم را به من تهیه می کرد. خلاصه در همین وقت، یک روز در دهلیز با پنجشیری روبرو شدم و او دست مرا گرفته کشان کشان به اتاق خود برد. او در آن وقت مسئول کمیسون تفتیش و نظارت کمیته مرکزی حزب بود. پنجشیری در این صحبت کوشش کرد ثابت کند که خلقی ها با ابراز آمادگی به دفاع مسلحانه شرایط را برای خروج قوای شوروی آماده ساخته اند و حالا برای جلوگیری از سازش و انحراف که به نام مصالحه ملی جریان دارد و بخاطر بازگرداندن حزب در مسیر اصیل انقلابی و مارکسیستی، لینینیستی مبارزه می کنند و حتماً در کنگره اکثریت را به دست خواهند آورد. او از من دعوت کرد که از این مبارزۀ اصولی آنان، پشتیبانی کنم. من گفتم پنجشیری صاحب اوضاع فعلی تقاضا می کند تا ما از تمام عناصر مترقی در داخل و خارج کشور دعوت نماییم تا برای انجام یک تحول واقعی مترقی متحد شوند و جلو پیشرفت عناصر ارتجاعی وابسته را سد نمایند. پیشنهاد شما نه تنها مغایر با این امر است بلکه با موضع گیری در برابر مصالحه، اختلافات داخل حزب و دولت را تشدید می کند. بنابرین من نمی توانم به شما وعده همکاری بدهم.
چون هنوز جناب پنجشیری زنده هستند و می توانند در برابر این سخنان من از خود دفاع کنند من خواستم آنرا همین اکنون نشر کنم تا جانب اخلاقی نشر چنین مطالبی را رعایت کرده باشم.
پيامها
22 فبروری 2009, 15:12, توسط شاهین
آقای اسماعیل اکبر
سلام و تشکر از نوشته ی تان درمورد یکی از شیاد ترین سیاست باران نیم قرن اخیر
وقتی می خواهی در مورد پنجشیری بنویسی تصور میکنی که اعضای خلق و پرچم چی ګناه نا بخشود نی را مرتکب شده بود ند که خداوند متعا ل چنین افراد ضعیف الا نفس و مجهول الهو یه( از نظر سیاسی) چون پنجشیری را دررهبری آنها قرار دادبود۰ بهر صورت پنجشیری که خود یکی از نا استوار ترین فرد در سیاست محسوب میشود تا همین اکنون هم موضع ګیری های سیاسی – کمیدی اش برای همه سوال بر انګیز است۰
وقتی میخواهی با پنجشیری مواجه شوی همیشه با مشکل روبرو میشوی وتصمیم ګیری در برخورد با این چهره برایت دشوار میګردد در مورد کدام پنجشیری می خواهی صحبت کنی ؟
ــ پنجشیری عضو جناح خلق ؟
من نمیدانم که جناب پنجشیری این موقــف اخیر را از چه وقت اختیار کرده اند . از نظر من این هم توبه نامه ای است همانند توبه نامه ی جناب کشتمند . فکر میکنم اقای پنجشیری اوضاع را طور دیګری یافته و میخواهند با چهره ی جدید وارد عرصه شوند.
پنجشیری درین اواخرمقالات زیادی به سایت های انترنیتی میفرستد وتقلا دارد اگر بتواند در چشم مردم خاک بپاشد وبه این صورت خودرا در کودتای تنی بی دخل نشان دهد که به نظر من پنجشیری کور خوانده است و مردم اورا خوب شناخته اند . بهر صورت این پنجشیری که امروز در مورد در جنبش چپ مقاله مینویسد شیاد ترین فرد در ګروپ رهبری کهنه کار حزب خلق ، پرچم ، خلق کارگر ، شورای نظار و اخیرا نهضت فراگیر میهنی شاید فردا کدام حزب وسازمان دیگر میبا شد
22 فبروری 2009, 19:43
راست گفتي، اما از دست اش چه مي آيد؟ بگذار كه يگان نوشته كند، ترا بخدا نوشته هاي دستگير پنجشيري را كسي جدي مي گيرد؟ همين خود ات هم اگر بخواني، بخاطر مي خواني كه ببيني باز چه مي گويد؟! نه بخاطري كه توقع ديگر موجود باشد. هر كس با او همين طور برخورد مي كند.
22 فبروری 2009, 22:44, توسط مولوي حقگو
د وستان و هموطنان گرامي سلام ! براي شناخت جناب دستگير بنجشيري همين بس كه او عضو كي جي بي بو د و به آن سازمان جهنمي كارميكردبراي او همين بس كه طرح كشتن امين جلاد و داستان معروف سوب(آش زهر دار) توسط وي عملي گرديد اين لنگ بي حيا وجدان ندارد و اكنون در ايالات متحده مر كز آمبرياليسم جهاني خميازه مي كشد وچرت وبرت مينويسد اين بي شرم ها اگر حيا ميداشتند حد اقل بجاي رفتن به آمريكا حد اقل بكوبا ميرفتند اگر واقعا مشكل براي زندگي داشتند ولي واقعيت اين است كه زندگي در جاهاي ديگر بكيفيت آمريكا وانگليس نيست و جالبتر اينكه بعضي اوقات خودش را وكيل مدافع افتخاري مسعود قلمدادميكند تا اگر بتواند خبائث و رضائل خودرا زير سايه آن بيچاره درخاك خوابيده بنهان كند .... گفته اند بي حيا باش هرچه خواهي كن .... خداآدم را بي حيا نكند.. مولوي حقگو
23 فبروری 2009, 00:40, توسط مولوي حقگو
دوستان گرامي من به عنوان شاهد زنده براي اثبات بي شرمي و بي حيائي اين لنگ كافر خدانشناس مجبورشدم تا اين موضوع را بنويسم .
در روزگار به اصطلاح رياست جمهوري سردار ديوانه محمد داود تعداد از مبارزين و روشنفكران مسلمان از دانشگاه كابل راهي زندان گرديدند وبا اتهام واهي مانند دهشت افگني و اخلال امنيت ... محكوم به اعدام و حبس هاي طويل المدت گرديدند همان داوديكه اكنون تعدادي ميخواهند ويرا به عنوان شهيد و قهرمان معرفي كنند وتابوت بوسيده اورا به رسم روئساي كشورهاي جهان با مراسم رسمي وفير چند توب سر ازنو بخاك بيسبارند .....
از جمله محصلين محكوم به زندان در زمان آن سردار ديوانه يكي هم شهيد انحنيرمحمد عمان محصل صنف سوم بل تحنيك كابل بود كه به هفت سال حبس محكوم گرديده بود زمانيكه رياست جمهوري داود خان ديوانه توسط ياران بيوفاي خودش حزب ديموكراتيك خلق افغانستان سرنگون گرديد و كافران خدانشناس دو آ تشه بر اريكه قدرت تكيه زدند بيش بيني ميشد كه اين دشمنان قسم خورده بر مسلمانان در بند محكومين ومظلومين قبلي در زندان هم رحم نكنند متا سفانه اين بيش بيني به واقعيت انجاميد و تعداد زيادي از مسلمانان دربند توسط خون آشامان كمونست به شهادت رسيدند ازان جمله يكي هم شهيد انجنير محمد عمان بود جالب است كه انجنير محمد امان از طريق مادر خويشاوند ي بسيار نزديك با دستگير بنحشير ي داشت و با بقدرت رسيدن بنجشيري مادر انجنير عمان به بهانه تبريكي به خانه بنجشيري رفت وبا عرض تبريك تلويحا از وي خواست كه متوجه باشد كه فرزنددربندش در بلچرخي است ونكند كه خداي نا خواسته آ سيبي برايش بر سد و يا واضحتر اينكه از كشتن و اعدامش جلو گير ي كند ... به نقل از مادر انحنير عمان دستگير با جست هاي كمونستي و آوز غرو ساختگي گفت بلي خاله جان اين يك انقلاب است منافع انقلاب را نميشود فداي روابط و خويشاوندي اينشخص و آن شخص كرد هر كس هر چه كرده بسزاي اعمالش خواهد رسيد .. خلاصه جندي بعد انجنير محمد عمان در زندان بلچرخي كابل همراه با ياران مسلمان ومبارزش بدون محاكمه و داد گاه اعدام شدند و اين كشت وكشتار ادامه يافت تا آنكه با فرياد مردم و خون هاي به ناحق ريخته بي دفاع مردم مظلوم افغانستان كمونيسم در كريملن سقوط كرد و مزدوران آدم كشش در كابل هم به در يوزه گي افتيدند حكومت مجددي جايش را به حكومت استاد رباني داد ويا به عباره ديگر رباني بزور برچه حكومت را از صبغه الله مجددي گرفت . ميگويند در لحظاتيكه حضرت صبغه الله مجددي ارگ رياست جمهوري را ترك ميكرد با گلوي بر از غصه گفت شما نمك نشناس ها اينكاررا در حق من كرديد و لي بياد داشته باشيد كه اگر ما بيرخانه شما هستيم و كرامت داريم اين كرامت من شمارا خواهد شرماند وشما روز خوش نخواهيد ديد !!در اواسط حكومت رباني دركابل
چنان بي امنيتي اوج گرفت كه بگفته عوام الناس خر صاحبش را گم كرد و هر كه دلش هر آنچه خواست انجامداد رابط رئيس مليشاي ازبك دوستم با رباني خراب شد تا جا ئيكه فرزند دستگير بنجشيري در مزار شريف به جرم بنجشيري بودن توسط مليشاي دوستم زنداني شد و در آن گيرودار دستگير مجبور شد براي نجات فرزند ش راهي مزار شربف شود دران اوضاع و احوال مزاررفتن ازكابل بمانند سفر بكوه قاف بود كه خدااحوالش را بياو رد وجز توسل به اجنه وبري هاي كوه قاف راه ديگر و جود نداشت كه آنهم جرئت بنجشيري ميخواست بنجشيري بر سرراه مزارشريف ازكابل مجبور بود شب را در بل خمري بماند وي براي شب گذرانيدن در ين شهر ناامن نياز بخوابگاه آرام كنار از دغدغه و چشم حريفان و مليشاهاي مختلف داشت كه درين عالم بر از جنجال به ياد خاله جان مادر انجينير محمد عمان شهيد افتاد كه ايشان در همين بلخمري نا امن خانه داشتند و مقيم هستند خون به رگهايش دوباره به جريان افتاد و لنگ لنگان راهي خانه انجنير عمان شهيد گرديد البته وي قبل ا ز به قدرت رسيدنش هم در مسافرت هاي شمال گهگاه شب را بخانه اين شهيد گمنان سبري ميكرد د و لي اينبار اوضاع و احوال ديگربود جر ئت و ديده ميخواست و به اصطلاح چشم وگرده .. . كه چطور به جانب آن مادر داغديده و برادر وخواهر برادر از دست داه زجركشيده نگاه كند شمارا بخدا سوگند براي يك لحظ شما خودرا بجاي اين لنگ بزي حيا قرار دهيد ( خداي ناخواسته ) اگر شما بوديد ميتوانستيد جرئت كنيد به خانه همچو انساني كه از در و ديوارش صداي نفرين بر قاتلان مردم افغانستان بگوش ميرسد برويد وشب را سبري كنيد ؟؟؟
ولي بنشجيري با كمال بي شرمي ووقاحت اين كارا كرد بخانه شهيد مقتول رفت و برسفره بي رنگش غذاي آن خانواده را زهرجان كرد و خيره خيره با هچره اندوهناك زجر كشيده مادر داغديده و خواهر برادر آن شهيد مظلوم و عكس به ديوارنصب شدهاش نگاه كرد و خجالت نكشيد و شر م نكرد به نقل از خانواه شهيد وقتيكه دستگير به جانب عكس انجنير عمان نگاه ميكرد با آه ساختگي ميگفت خداببخشد شان عجب جوان هاي با ايماني بودند رفتند خداوند براي شان جنت داده است زندگي همين است خاله جان بلي ...... اين بي حيا بازهم از تاكتيك نفاق كه از خصوصيت خاص كمونست هاست كار گرفت و براي شهادت آن مظلوم كه خود در كشتن و عذابش نقش داشت آه و درد همدردي و همياري سرداد اين است چهره راستين اين شياطين انسي كه گوي سبقت را از شياطين جني بردند و لگه هاي ننگ بردامان تاريخ بجا گذاشتند.. و سيعلم الذين اي منقلب ينقلبون .. مولوي حقگو
23 فبروری 2009, 06:24, توسط سلام
سلام آقای اکبر:
من شما را کمی می شناسم و تعدادی از نوشته های شما را خوانده ام. من به عنوان یک شهروند افغانستان شما تشویق به نوشتن خاطرات تان می کنم. کمبود منابع دست اول در باره تاریخ نیم قرن اخیر افغانستان کم است و یا بشتر از طرف سیاست مداران به چاپ رسیده که بی طرف نیست. کسانی مثل شما که در داخل جریانات بوده اید نقش بسیار مهم در بازنویسی تازیخ کشور دارید. من بشتر شما تشویق به نوشتن چیزی که دیدید و شنیدید دارم تا انچه فکر می کنید باید می شد. ملت هوشیار از باز خوانش کذشته خود درس می گیرد و بنا بر این از گفتن حقایق استقبال خواهد کرد.
23 فبروری 2009, 06:29
سلام به همه هموطنان.
قابل توجه آقایمحمد اسماعیل اکبر.
روزی کسی نزد لقمان حکیم آمد وگفت،فلان کس از شما خیلی تعریف واوصاف کرد.لقمان حکیم فوراً به گریه شد. اشخاص وافراد که دور وپیشش بودندپرسیدند،چه شد یا لقمان حکیم شمارا؟گفت چه عمل قبیح وغیر انسانی را مرتکب شده ام که مورد تعریف وستایش ابله ها،احمقان ومزدوران قرار گرفته ام.واه از آنروزیکه شما آقایون از پنجشیری تعریف وستایش میکردید.پنجشیری راتمام دنیا چه اهل خبره اند ،چه کتابخانه ها ،رساله ها،تاریخ،شخصیت های سیاسی سرق وغرب میشناسند.ما ضرورت به معرفی شخصیت پنجشیری نداریم،خوب شد با شما معرفی شدیم.محمد ظاهر
23 فبروری 2009, 08:11, توسط شهسوار سمنګانی
آقای اسلام اکبر !
جناب عالی در طول زندګی تان ماسکهای زیادی را پوشیده اید. زمانی به حیث عنصر نفوذی زبط احوالات ؛ مصؤنیت ملی ؛اګساوکام؛ همسنګران سازایی(ستمی) خود را نا جوانمردانه به کشتن داده وخود صحت وسالم از زندان بدر آمدید.اینرا من نمیګویم دوستان سازایی تان ګفته ونشر کرده اند.بعد از شوروی ها به پایبوسی پنجشری ودیګران رفتید ولی مثلیکه جایی را نګرفت. در وقت حاکمیت نجیب در خدمت لایق صاحبتان ودیګران چون آقای ودان بودید. بعداْ در خدمت دوستم بودید ولی جایی را نګرفت. بعد از آمدن امریکایی ها وکرزی در خدمت قبیله سالاران قرار ګرفته وبر ضد هر آنکسی علم دادخواهی را بر علیه ببیدادګران بلند کرده اند قلم فرسایی میکنید. حال دیګر کس فریب ترانمیخورد مخصوساْ آنهاییکه تصمیم دارند بدون در نظرداشت تعلقات سیاسی ؛ایدیوژیک و ګذشته سیاسی یکدیګررا به خاطر مبارزه بی امان علیه فاشیزم قبیله در آغوش بګیرند.
برای خاطر جمعی شما میګویم: پنجشیری اګر برای سقوط امین جلاد با شوروی همکاری کرده است کاری خوبی کرده است. جانش را بګردم. اما نکرده است.
پنجشیری اګر برای تضعیف نظام متکی بر قبایل ( لویه پکتیایی) نجیب الله ټنی را علیه او تحریک مرده باشد؛ شاهکاری در جهت بر اندازی قبیله سالاری بخرج داده است.
برایت واضح میګویم پنجشیری برای ما همانقدر مورد احترام است که کشتنمند نیز است : مسعود نیز است:مزاری نیز است : دوستم نیز است ومحقق نیز است. افسوس که تا هنوز محقق ؛ دوستم : کشتمند :ربانی ودیکران ضرورت کنارآمدن با هم را درست درک نکرده اند جنانیکه قبیله سالاران از خلقی وپرچمی ګرفته تا اخوانی وشاهپرست در یک صف قرار ګرفته وعناصری چون ترا به خدمت ګرفته اند تا در ذهن ها زهر پاشی نمایید. و به جواب آنهاییکه به تایید تو نوشته اند: برای ما دیګر پرجم ِ، خلق، خلق کار ګر ،ګروه کار ، سازا ، ساما ، سفزا،اخوانی ، کمونیست وغیره جزای از تاریخ اند.
تو آقای اکبر ناقل فاریابی دیګر نمیتوانی ما ودیګران را با این نوشته هایت مصروف بسازی . برو یکجا با آقای ودان ات در جا های دیګر بچرید.
23 فبروری 2009, 09:04, توسط شاهین
آقای شهسوار سلام
تا حال خوب سواری کردی مطمینا نوبت سواری
شاه هم میرسد . مگر نگفته اند گهی پشت به زین و گهی
زین به پشت . ( شوخی کردم )
تا ما برای افراد بد نامی مثل پنجشیری ، کشتمند،
دوستم و مزاری و محقق ودیگرانی ازین قماش سرود سردهیم
ما به خراسان نمیرسیم . تو کور خوانده یی که مردم با
عفریته ها دریک راه نمی روند . زیرا میترسند که باز
افشار دیگر و کشتار دیگر در راه است . می ترسند باز
در دم، دام دانه نه انداخته باشی .
23 فبروری 2009, 10:08, توسط حامد هیکل
آقای شهسوار سمنگانی که شاید در واقع خود د. پنجشیری هستی (چراکه از پنجشیری بجز از خودش و چند مریضان لاعلاج هیچکس دیگر حمایت نمیکند). اینرا بخاطر میگویم که شیوه نوشته تان طرز خرامیدن پنجشیری را در ذهن خواننده بازتاب میکند. سخن در هر کجای که باشد آنرا شما به سمت کوچه حسن چپ میبرید. آقای اسمعیل اکبر تنها از یک خاطره تاریخی خود در مورد د. پنجشیر نوشته است و شما میخواهید از ان یک موضوع قومی بسازید. مگر این خود یک اهانت به تاجکها نیست که شما شخصی مکار و هیله گری همچو پنجشیری را بحیث مدافع و نماینده آن قوم جا میزنید؟ ما همه خوب میدانیم که مشکل افغانستان در وحدت اقوام آن کشور نیست بلکه در مسایل است که موجب انقطاب و عدم وحدت شده اند و میشوند ـ یکی از جمله این مسایل طرز فکی است که شما انرا تبلیغ میکنید. بگمان من موقف فعلی آقای اکبر از بختگی فکری و درک نیازمندی های حقیقی کشور ما نشعت میگیرد. ولی تغییر قیافه و موقف دستگیر پنجشیری که شباهت به «ماش» دارد، تنها و تنها خاصیت مکاری او را برملا میسازد.
با عرض احترام
23 فبروری 2009, 12:12
آقای شاهین !
این افشار، افشار ګفتن شما هم به تبلیغات آقای اکبر میماند. من بخاطر پیشګیری از کله منار های امیر عبد الرحمانخانی در هزاره جات،جلوګیری از جنایاتی نظیری جنایات نادر ومحمد ګل مهمند در کوهدامن وشمالی،به پولیګونهاانداختن ها به شیوه ای امین وترکی، قتل عام هزاره ها در مزار ، یکاونګ وبامیان ودیګر جا ها وهم جنین تکرار نشدن فاجعه افشار به تحریک کسانی جون سیاف وګلبیدین مینویسم.
23 فبروری 2009, 14:52, توسط شاهین
اقای شهسوار
بنویس قلم را رسا تر می خواهم . ولی د ر نوشته های بعدی ات فراموش نکنی که نوشته هایت را مردم می خوانند و بر ما و طرز تفکر ما قضاوت میکنند . بد به حال مردم که این عبدالرحمن ها و گل محمد ها در هر قوم و قبیله وجود دارد . عبدالرحمن های قرن بیست تنها در پنج سال سبطنت خود 80000 انسان را در کابل کشتند و در اخیر
هم بخاطر این کشتار کب قهرمانی را از امریکایی ها بدست اورد که اینک یکی ار افتخارات شما را هم تشکیل میدهد .
یادم رفت برایت بگویم که بدون هیچگونه ریا افغان تاجک ام
23 فبروری 2009, 14:57, توسط آیینه
چند نکته را از من بشنوید: آقای اکبر از لحاظ فکری و سابقه ی سیاسی مانند آقای پنجشیری یک اپر چونیست و بازیگر بازاری وتمام عیار است. یکی از نمونه های زند ه ی ابن الوقتی او همین افشا گری اش در مورد پنجشیری میباشد.او بیشتر با افراد شوونیست پشتون بویژه عمال خاد در حشر ونشر بوده وهم اکنون نیز با لفاظی و تیوری پراکنی های مسخره از سیاست شوونیستی تیم حاکم بر افغانستان حمایت میکند. فقیر محمد ودان یک خادیست کار کشته و نصب شده در شعبه ی تبلیغ وترویج کمیته ی مرگزی بود و مورد اعتماد وجمایت حاص مشاورین شوروی قرار داشت . افراد مطلع میگفتند که ودان از سوی خاد به رتبه ی جنرالی رسیده بود .ودان روزی به کارمل اعتقاد پیری ومریدی داشت ولی زمانی که کارمل مزد نوکری خودرا از روسها گرفت، ودان قبله عوض نمود وگویا امروز علیه روسها که زمانی اورا به مقامات رسانیدند، به اصطلاح افشا گری میکندو به عنوان پیروی از " مشی مصالحه ی ملی"و دفاع از نجیب به مسجد روی آورده و به زیر بال شوونیسم پشتون خزیده است .در مورد آقای پنجشیری گفتنی های ناب ونا شنیده دارم که باشد به فرصت دیگر.
23 فبروری 2009, 15:17
جناب آقای هیکل !
اشتباه ګرفته اید من پنجشیری باشم یا هراتی ویا هم واقعاً سمنگانی فرق نمیکند.ولی آنچه در بارۀ اسماعیل اکبر نوشته ام عین حقیقت است. در همین سایت در زیر نویسیی های که در پای دیگر نوشته های نامبرده ازطرف نظر دهندگان تحریر شده است مراجعه کنید. واما درمورد اینکه گفته اید من از نوشتۀ اسماعیل موضوع قومی ساخته ام باید بگویم که از وی یک نوشته ای دربارۀ اعمال لایق ونجیب کرزی ودیگر قبیله پرستان در خصوص گرایشات قبیلوی شان ارایه نمایید تا بدانیم نوشته های موصوف اهداف قبیلوی را دنبال نمیکند.اینکه دفاع از پنجشیری رااهانت به تاجیکها به حساب آورده اید این دیگر یک حرف مفت است که دیگر بازار ندارد. نزد من بهترین تاجک ، اوزبک وهزاره آنست که از منافع این اقوام در برابر تسلط قبایل دفاع نمایند. پنجشیری چنین کاری را میکند ومن از وی دفاع مینمایم. برایم فرق نمیکند که دیروز خود پنجشیری نیز حامی قبیله پرستی چون ترکی بود. همین موضعگیری ضد قبیلوی پنجشیری است که ویرا آماج کین قبیله پرستان قرار داده است.
23 فبروری 2009, 08:47, توسط علی
باابراز احسنت بر آقای اسماعیل اکبر و تقدیر از شهامت شان
امید است هزاران شاهد دیگر جرأت یابند که حقایق و واقعیت های تاریخی رابا اسمای اصلی خویش باز گو نموده و نه مانند عده که با نوشتن مطالب تحت نامهای مستعار که پذیرش ادعای آنها را مشکل میسازد به پلپوت ساختن حقایق بپردازند.
جناب پنجشیری ازینگونه دورنگی و دورویی ها در زندگی خویش بیشتر داشته است که یکی از انجمله نقشش در عدم رهایی شهید بحرالدین باحث و شهیدطاهر بدخشی است.
23 فبروری 2009, 10:20
اکبر صاحب ثبوت اسناد وشواهد (اسنادوشواهد امین تره کی وملاعمر واری نه ثابت کننده ادعا وجرم نه شکنجه لت وکوب ..)
فکر میکنم افغانملتی مشهور ودان صاحب خر فامیت ساخته که هرکه درباره امین وتره کی وقبیله نوشته کرده دشمن اس وباید خفه شود .
پنچشیری گفته امین به قلم خود هفتصد هزار کوچی را دوملیون ساخته همین موضوع پشار تان را بالا برده......
از تو وودان وامثال شماها سوال های فراوان باید شود
چه وقت از اعمال وکردار نادرست وغیر انسانی قبیله پرده بر داشته و انرا محکوم میکنید
چه وقت گفتار وکردار سلیمان نالایق را مورد انتقاد قرار میدهید
چه زمانی در باره اعمال وکردار نادرست وغیر حزبی امین تره کی قلم زنی خواهید نمودید
چه وقت سیاست های نادرست نجیب را نقد خواهد کردید
چرا نجیب از اعضا حزب وکمیته مرکزی ان مشوره نمیگرفت وخود سرانه عمل میکرد
فرارشدر تاریکی شب شامل پروسه ملل متحد بود یاخیر اگر بلی پش چرا حزب وکمیته مرکزی بی خبر بود
چرا فامیلش را از قبل به هنذوستان فرستاده بود
چرا برادر اش را بخاد اورد وعاجل ریس گارد مخصوص ومخفی امنیت ساخت وچرا معاون همین برادراش غلام ووطنداردیگری خودرا بنام رفیق دیوانه پکتیاول مقرر نمود
چرا باجه خود را به وزارت خارجه اورده وعاجل سفیر هندوستانمقرر کرد
چرا بعد از کودتا تنی دو وطندار ودو خلقی دیگر را بجای دو وزیر فراری کودتاچی پکتیا وال مقرر کرد ایا این دو وزارت حق پدر قبیله است
چرا رهبری شمال پشتونیزه میشد
چراکادر های مشهور تاجک هزاره ازبک از صحنه دور میشد وبجایش پشتون مقرر میشد
چرا شخص خود نجیب شعار های قبیله را زمزمه میکرد اول پشتون هستیم باز مسلمانوتاکید به لویه جرگه های نصوار ....
23 فبروری 2009, 10:56, توسط عابد ولی
سلام
نظر هموطن عزیز ما شاهین را خواندم که از نوسانات دستگیر پنچشیری نوشته بودند.یادم هست که در همین کابل پرس? یک هموطن دیگر ما نوسانات آمر مسعود را نوشته بودند.از نوکری پاکستان تا دشمنی با پاکستان،از برادری گلبدین تا دشمنی با کلبدین و دوباره برادری...از واه واه گفن به طالبان تا جنگ با طالبان از دوستی با دوستم و مزاری تا دشمنی با آنها....
و هم زمانیکه یکی از مقالات دستگیر پنجشیری را در آریایی در رابطه با مسعود خواندم با خود گفتم که آدم چقدر بی ننگ و بی حیا و جبون باشد که خود عضو بیروی سیاسی یک حزب با ادعاهای مترقی(که نبودند) باشد وچنین بنویسد:«بعد از عقب نشینی مظفرانۀ آمر مسعود از کابل...». لیسیدن مرداری های مسعود نوسط یک عضو بیروی سیاسی خلقی _پرچمی یک شرم و فرار شرم سارانه را« عقب نشینی مظفرانه» خواندن دگر شرم.بعضا نیروهای نظامی به منظور غافل گیر ساختن دشمن عقب نشینی موقت نموده تا ضربۀ مهلکی به دشمن وارد کند.ولی قهرمان فرار آمر مسعود تا مغاره های خواجه بهاوالدین فرار کرد.این «عقب نشینی »(فرار)کجایش« مظفرانه »بود.
24 فبروری 2009, 12:09, توسط مسیح متین
آقای عابد ولی سلام
می خواهم موافقت خودرا با شما در رابطۀ خصوصیت ماش گونۀ دستگیر پنجشیری و خاین به وطن و مردم بودن وی ابراز بدارم .تنهالیسیدن مرداری های مسعود نیست که مرداری های مزاری و دوستم را نیز فراوان لیسده است و تفریبا در هر مقاله وی چنین لیسدن هارا مشاهده میکنید که گویی از پدر پدر وی عضو شورای نظار ویا حزب وحدت و یا چنبش دوستمی بوده است.مردم میگو یند: یا مرد باش یا در سایۀ مرد. ولی «دسته شیر »(لقبی که زندانیان کوهستان بالای وی گذاشته بودند زیرا آنها را با حیله و نیرنگ به مرکز فابریکه خواست وتوسط نیروهای مسلح دستگیر و به پلچرخی فرستاد)نه مرد شد و نه در سایۀ مرد.
سرفراز باشید
24 فبروری 2009, 17:57, توسط حامد
کسانی که این نوشته را با مسئلۀ «قبیله» و مسایل دیگر قومی (با طرز دیدی که خود از آن دارند) میبندند بیشتر شباهت به حکایت ذیل دارد:
یک شاگرد بیالوژی در امتحان تحریری اشتراک نمود ولی به جز در بارۀ کرم هیچ چیزی را نخوانده بود و نمیدانست. در امتحان سوال آمد که، «فیل را تعریف کنید». شاگرد مذکور در جواب چنین نوشت:
«فیل یکی از حیوانات بزرگ پستانداران میباشد که یک بینی دراز دارد که آنرا خـــرتـــتم مینامند و شباهت کرم دارد. و شرح کرم قرار ذیل است:.....».
این دوستان ما نیز، که معلمان شان برایشان بجز از ترمینالوژی از قبیل «قیبله» و «قبیله سالار» و غیره چیزی دیگری نیاموخته اند و یا اجازه اموزش نداده اند، ولو سری حرف در هر کجای که باشد آن را به بحث «قومی» میکشانند. خوب یقیناً کشاندن هر بحث بسوی چنین جهت بی هدف نیست و یک دسته معین از دلقکان از این درک معاش میگیرند... بگیرند نوش جان شان، ولی لااقل بی خریطه فیر نکنند. اقای اسماعیل خود یکی از شخصیتای بانفوذ شمال است و فکر میکنم که محسوب به اقوام پشتون نیز نباشد. ولی این در کجا جای انصاف است که حتی سلام الیکی با پشتونها نیز یک جرم تلقی گردد.
این برادران وقتی از اتهام زدنها کم میایند، درآنصورت از ترشعات شکم خود خیالبافی نموده اتهامات نو میزایند. مثلاً «لویه پکتیا» گفتن و نا دکتور نجیب الله را با آن پیوند زدن. تاریخ شاهد آن است و با گذشت هر روز به اثبات میرساند که شخص با ضمیر پاکتر از نجیب الله در عرصه سیاست افغانستان ظهور نکرده. اگر او طرفدار یک بخش از خاک و یا مردم افغانستان میبود، اولاً با چنین روزی سردچار نمیشد و برای خود به اصطلاح «لشکر» میداشت. ولی دیده شد که لشکر او بجز از مردم عام و زجر کشیده افغانستان، که امروز با اویختن تصاویرش محبت خویش را نسبت به او ابراز میکنند، نبود. تمام سعی و تلاش او برای جلوگیری از پارچه شدن افغانستان بود که برای همین دلیل هم برای بعضی ها، که از حرفهایشان دریجا پیداست، خار چشم بود.
عجب است. وقتی که نجیب الله جنگید، «گفتدند زور دارد... از زور کار میگیرد... ظالم است» وقتی صلح گفت، میگویند، «ضعیف شده بود»... مگر کلام الهی نیست که میگوید: وصلح الخیر!
25 فبروری 2009, 04:42, توسط جبغویه
چه انگیزه ای در پشت سراین خاطره پردازی هاوجود دارد؟ایا میشود در درستی ان شک نکرد؟پنجشیری در سال های اخرموضع گیریهای درست وداد خواهان داشته است.سیاستهای شوونیستی اوغان ملتی ها و دیگر اوغان پرستانرامحکوم کرده است.اینکه او چه کرده بود برای اکنون ما زیاد اثر گذار نیست.اوغاننیست ها بر او از ینروی میتازند که او گاه گاهی بر ستمگری ملی انها نفرین میفرستد نه اینکه خلقی گری یا پرچمی گری اورامحکوم میکنند!سیر زندگی اسماعیل اکبر یا بقول دوستانش اکبر چلپاسه نشان میدهد که او به هیچ اصل و پرنسیبی پایبند نبوده است.جالب است او خودرانویسنده ومتفکر و...هم معرفی میکند!شاهین— سمنگانی مرد اگاه وفاشیست ستیز است وتو ستایشگر شوونیزم وستمگری تو نمیتوانی با او بربری کنی.راستی شاهین خان چرا به پیامهای قبلی جواب ندادی.دفاع از شوونیزم اوغانی اسان نیست!است؟
28 فبروری 2009, 00:31, توسط فرهاد
آقای جبغویه که شاید منظورشان جغبویه باشد، درمورد آقای محمد اسماعیل اکبر بجای اینکه نقدی بنویسند ویا نظرات آنرا مستدل ومنطقی مورد تردید قراردهند، عقده کشایی نموده اند. فکرمیکنم نظردهی درباره نوشته های دیگران وقتی مفید بحال خود نویسنده وخوانند گان واقع میشود که سالم وسازنده باشد. درغیرآن به کلاف سردرگمی میماند که هرگزراه گشایش آنرا پیدا کرده نخواهیم توانست. انسان بدشمن خود هم با کلمات موهن برخورد نمیکند. بازحرفهای ناثواب خویش را ازنام دیگران نوشتن بدورازعفت قلم است وهیچ دوست احمقی بدوست خود کلمات توهین آمیزنمیگوید. اسماعیل اکبر یا مثبت ویا منفی، شهامت آنرا دارد که نظراتش را یامعقول ویا نامعقول ازنام خود نوشته وعکس خویش را هم درکنارنام ومقاله اش چاپ میکند. اما آقای جبغویه ازتشویش افشای هویتش حتی نام مستعارش راغلط مینویسد. این نشانه ترس است ویاداشتن چانته خالی. اکبر چهره وکارکردهایش آفتابی است وازداشتن مناسباتش باجنایت کاران هم پنهان نمیکند. داشتن چنین مناسبات وبخصوص با چنین افراد برای هرکس معنی دارد. اما توهین کردن کارعاقلانه نیست.
30 سپتامبر 2011, 13:46, توسط احمدی
اغای اکبری خود درگذشته ازجنایت کاران بزرگ ودرحق مردم افغانستان با دادن مشوره به باداران خود کرده است که همه مردم افغانستان اقای پنجشیری وامسال ان اشخاصی اند که همیشه ازحقوق مردم دفاع نموده اند زمانیکه شما درباره اشخاص بزرگ صحبت میکنید که تفکرکنید که اندیشه شما چه است وچه
9 آپریل 2013, 02:32, توسط کبیر کمال
آقای اسماعیل اکبر!
من نوشتار شما را به دقت مطالعه نمودم.هرگاه محتویات این نبشته را بدون بارادبی آن مورد کنکاش قراردهیم ،این استنتاج ساده بدست می آیدکه این نوشته بایددردیوانه خانه علی آباد تهیه شده باشد.چرا که آن شوروی را که من می شناختم،انقدرکوچک نبودکه اسراریکی ازبزرگترین پروژه های قرن راکه نابودی امین بود،با دستگیرپنجشیری درمیان میگذاشت.دوم اینکه مخالفت پنجشیری ،میثاق،زیری با امین ووابستگی شان با تره کی،اظهرالمنشمس بود،درصورت عدم الترنتیف دیگر،ضرورت برای وآژگونی نظام تره کی وجودنداشت وازسوی دیگرپنجشیری درموقعیت نبودکه بویژه درمیان اردودست به چنین کاری میزد. سوم زمانیکه برقول شما پنجشیری طرزگرایشات شونیستی امین تره کی را نمی پذیرفت،چطورحاضرشد تا حکومت خونتای تنی -گلبدین ولاجرم پاکستان را پذیرفته ودرآن کودتا سهم گیرد. این انتقام خائنانه نجیب بود که قسمت اعظم یک حزب را فلج ساخت بهترین ووطنپرست ترین خلقی ها را به زندان کشید ونظام را برای فروپاشی آماده ساخت.وپنجشیری را درین اتهام به زندان کشید من از جمله مخالفین پنجشیری هستم،اما منطق شما نهایت ضعیف،بی بنیادوغیر منطقی است.ازسوی پنجشیری که درحزب خلق ،هیچکسی بافهم سیاسی او معادل نبود،اینقدر عاجزودرمانده شده بود تا این رازهای حیاتی را با انسان مسخ شده واپورچونیست ودست پرورده شیطان مثل شما مطرح میکرد؟ درست بعد ازفروپاشی نظام بسیاری ها مثل لایق خائین... ،با مراجع تقلید متعدد اقامه نمودند،اما ازمیان رهبران دیروز،ازمیان چند تن محدود فقط این پنجشیریست که در راه راست درحرکت بوده وگذشته را با دید هوشمندانه وتجدد،نقد میکند وجسورانه درمیدان سیاست قلم میراند وبرواقعیات تاریخی پرتوافگنی مینماید.درست است که بیان واقعیت های تاریخی برای بسیاری ها تلخ است،وحرف شان را ازطریق شما وازحنجره شما بیرون میدهند،اما این صداها ،کا ملا برای ملت نهایت آشناست.