زوال تکنوکرات ها در افغانستان
تکنوکرات های افغان جز این که تفکر و کردار تکنوکراسی را به طور کاریکاتور به نمایش بگذارند کار دیگری از آنان ساخته نبود
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
تجربه دوره هفت ساله حکمروایی شخصیت های عمدتا سال زده اما ناتوان از درک و دریافت از جامعه دگرگون شده افغانستان جدید، درعمل نشان داد که اشتباه جامعه جهانی دریک کشور سنتی، بسته وجنگ دیده، گاه می تواند به جای تحقق ایده آل های جهانی، به مراتب نسبت به دیگر عواملی که سبب پیچیده گی وضع می شوند، خطرناک و تأسف بار باشد.
افغانستان هنوز به عنوان درامه ناتمام سیاست های بین المللی، توجه افکار عمومی در غرب را به خود معطوف کرده است. غربی ها علی رغم تلاش های بسیار و اختصاص کمک های چندین جانبه به هدف ایجاد فضای امن و میدان مساعد برای سیاست های استراتیژیک، حالا دو باره چشم به راه خطرهای جدید درین کشور اند و مساعی کشور ها ظاهراَ به ناکامی مواجه شده است. نگرانی غرب به آسانی قابل توجیه است. زیرا حکومت کننده گان در افغانستان ناگهان خود را در کوچه های بن بست یافته اند و اکنون فقط قدرت های غربی فرصت دارند تا بار دیگر مردم افغانستان را از سقوط کامل نجات دهند. دیگر برای هیچ کس پوشیده نیست که حاصل مدیریت غیرفنی و سردرگم تکنوکرات ها در هفت سال اخیر، چنان حالتی را پدید آورده است که کشور را بیش از هر زمان دیگر، به گرداب آشفته گی ، فساد سالاری و محافظه کاری فرو برده است.
البته این وضع آن چیزی نبود که جامعه جهانی آرزوی تحقق آن را درافغانستان داشت؛ بل، این یک نوع مغالطه بین المللی بود که گمان می بردند، تکیه برآنانی که افغانستان و نیاز های مردم را درطی سال های اقامت عمدتا عاطل در غرب به باد فراموشی سپرده اندوظرفیت دماغی خود ایشان نیز درغرب بهینه سازی نشده بود، می توانند اهداف خود و خواسته های مردم افغانستان را برآورده کنند.
مسلم است که کشور های متحد افغانستان، به این تصور نبودند که بعد از کنفرانس بن، چنان حاکمیتی درافغانستان قایم شود که جنگ سالاران کم وبیش از صحنه بروند و ضعیف شوند؛ اما جای آنان به فساد سالارانی داده شود که حتی درحل مشکلات شخصی زندگی شان، چندان هنر عالی نداشته اند.
دراوایل فرمول تبلیغاتی تکنوکرات ها به آدرس های بین المللی چنین بود که جنگ سالاران بازمانده از سه دوره کمونیستی، جهادی وطالبی، مانع توسعه افغانستان درراه رسیدن به رفاه، قانون سالاری و حقوق بشر اند. حالا تجربه حاکمیت خنده آور این دسته نشان داد که فساد سالاری درعمق روابط رسمی وغیررسمی جامعه افغانستان ریشه زده است و آنانی که به عنوان ناجیان وخادمان افغانستان جدید وارد صحنه شده بودند، خود به فساد سالاران بزرگ، قانون شکنان و سارقان غول پیکر مالی مبدل شدند.
محفل شبه تکنوکرات ها
تکنوکرات های افغان که درواقع همان محافظه کاران علیل دوره سلطنت و بعضا بازمانده از جمهوری اول بودند، وقتی خلاف انتظار بار دوم به صحنه سیاست افغانستان آورده شدند، جز این که تفکر و کردار تکنوکراسی را به طور کاریکاتور به نمایش بگذارند کار دیگری از آنان ساخته نبود.
لقب تکنوکرات به کسانی مصداق پیدا می کند که علم و هنر مدیریت نوین را فرا گرفته باشند و مانند کارشناسان مسلم و قبول شده از سوی دانشگاه های معتبر دنیا بر سیستم پیشرفته مسلط باشند. این در واقع اوصاف عمومی تکنوکرات هاست که می توانند با به کار گیری علمی و تجربی مدرن، ساختار حکومت و نظام اقتصادی را رهبری کنند و حاصل کار آنان، غیرقابل انکار، مؤثر و چشمگیر باشد. اما طوری که مشاهده شد، بسیاری ازین تکنوکرات های افغان که بیغوله های تنهایی زندگی غربی به سوی افغانستان کشانیده شدند، کسانی اند که ته تنها صاحب کارنامه های درخشان در زمان حکومت های گذشته نبودند، بل، در درازای سی سال دوری از افغانستان، در کشور های غربی نیز صاحب کدام کمال و تخصصی نشدند تا آن را در کشور ویران و پریشان خود شان به کار گیرند. پارلمان افغانستان و دیگر نهاد های تحقیقی در کشور آگاهی دارند که سطح تجربه و تحصیلات بسیاری از تکنوکرات ها به مراتب پائین تر از حد معیاری است وهیچ گاه آنان در اداره های جهانی به عنوان یک کارمند قابل توجه استخدام نشده بودند.
در کنار این مشکل، شعار های ظاهری باعث شد که واژه های تخصص و کارشناس به نقطه ضعف بسیاری از چهره های غیر تکنوکرات که سوار بر توفان حوادث وارد دستگاه حکومت شدند، مبدل شود. بدین ترتیب، در دستگاه حکومتی که ادعا می شد به شکل مدرن ساخته می شود، علاوه بر شبه تکنوکرات های وارد شده از غرب، شمار زیادی از مهره های بومی و غیرتکنوکرات که از طبل و کرنای شعار های تکنوکرات ها به هیجان آمده و زیر بار احساس حقارت کمرشان خم شده بود، نیز با نکتایی و کوتاه کردن ریش و لبخند های اکتسابی به جمع بازار تکنوکرات ها وارد شدند وبازار شبه تکنوکرات ها درافغانستان گرم شد.
این قشر، دموکراسی را نیز به فراخور سطح وسویه فکری خویش تعبیر کردند و هیچ کسی برای آنان این نکته را تفهیم کرده نتوانست که هرارزش و پدیده مقبول، دارای پیش زمینه و بستر طبیعی است و نمی توان بدون فضای طبیعی، ظرفیت ضروری واعتقاد حقیقی وطبیعی به یک تفکر جهانی و بشری، محیط زندگی را به طور مثبت متحول کرد.
تکنوکرات های افغان از همان صبح فردای مصوبه های کنفرانس بن، درسال 2001 میلادی وقتی در سیستم قدیمی و شکسته شده دیوان سالاری افغانستان وارد شدند، ابرو بالا کشیدند و پوزخند زدند و اداری مدیریت پیشرفته درآوردند. یکی ازآنان بی درنگ گفته بود:
کسی که کمپیوتر نمی داند، از کار برکنار می شود! و بلافاصله به کم کردن حجم تشکیلات دولتی شروع کردند و صد ها هزار نفر را به خاک سیاه فقر و تنگدستی نشاندند. این آقایان فراموش کرده بودند که در سال های سلطنت و پنج سال جمهوری اول، خود آنان بانی و تهداب گذارروش های محافظه کاری درافغانستان بوده اند. این خود آنان بوده اند که از برکت کارنامه های شان، کابل ( پایتخت تاریخی کشور) از داشتن شبکه فاضلاب شهری ( کانالیزاسیون) بی بهره است و سیستم ترانسپورتی آبرومند نه در زیر زمین و نه هم در روی زمین وجود ندارد.
یکی از اوصاف محافل تکنوکرات این است که امور یومیه و رسمی خویش را بر پایه تئوری های جدید و ثابت شده علمی و تجربی به پیش می برند و توازن میان خواست ها و ظرفیت های کشور را دربرنامه های خویش به طور سالم بررسی و تثبیت می کنند. اما در عمل مشاهده شد که این آقایان از جنس تئوری و تجربه کارشناسی هیچ چیزی را درک نمی کردند و فقط به خارج کردن پول های کمکی و شکستن ستون فقرات اقتصاد ملی تخصص داشتند. ارائه مثال ها درین باره کار آسانی است. مثلا عنایت الله قاسمی سابق وزیر ترانسپورت که دریک هوتل کار می کرد، وقتی در کرسی وزارت تحت نام کارشناس و تکنوکرات نصب گردید، حیرت زده و نا آشنا به امور بود اما به زودی توانست قدرت کارشناسی خویش را در ربودن پول و تهیه پاسپورت و اسناد جعلی به اثبات برساند و بعد ازطی یک دوره ماه عسل در چپاول دارایی عامه، واپس به کار هوتل داری خویش درامریکا برگردد و هیچ کسی هم بند دستش را نگیرد که آقا، تو باید از کارنامه هایت پاسخ گو باشی. این آقا بعد از آن شمشیر تمرد بر ضد قانون، مجلس نمایندگان و ارگان های قضایی بلند کرد، محترمانه از کشور ( البته با دست پر) از کشور بیرون رفت. امتیاز آقای قاسمی این بود که با شخص رئیس جمهور افغانستان از نزدیک آشنایی داشت و حتی روایت است که شریک کاری وی در امریکا بوده است.
بسیاری از آنان با تکیه غیرفنی صرفا به مظاهر دفتر داری کمپیوتری ( به اصطلاح خود شان، منجمنت) که (درخارج مشاهده کرده اما به امور آن تسلط نداشتند) از درک بافت و ماهیت و روال کار دراداره های کشور جنگ زده بی بهره بودند.
دست آورد این گروه آن بود که میان کارشناسان داخلی و جمع تکنوکرات ها به زودی فاصله ایجاد شد. خط اصلی فاصل دراداره های افغانستان، پذیرش مسأله پرداخت معاش های گزاف دالری به محفل تکنوکرات ها و تادیه معاش بسیار ناچیز به پول افغانی برای مدیران و تجربه کاران داخلی، از سوی جامعه جهانی بود. این دوگانه گی، گراف فساد و خود سری انتقام جویانه در ادارات دولت را بالا برد. به زودی مسابقه رشوه و « پیداگری» میان قشر تکنوکرات و مدیران داخلی آغاز شد و نظام ضعیف حکومت را مفلوج کرد. این قشر، به یاری گروه های ضد منافع افغانستان، با استفاده سوء از اساسات نظام بازار اقتصادی آزاد، به چوروچپاول و دلالی مؤسسات ملی و دولتی پرداختند واین روند تا آن جا قوت گرفت که موضوع فروش تعمیر سینمای پامیر در رسانه های مطرح گشت که عصبیت و واکنش شورای ملی را نیز در پی داشت.
قشر تکنوکرات افغان به دلیل تجارب تلخ دردیارمهاجرت از ناحیه پیشبرد زندگی روزمره، تماشای ابهت نظام مدرن سرمایه داری، زیستن در انزواو بیهودگی، انجام کار های بسیار معمولی از قبیل کار در پرورشگاه سالمندان، توزیع اخبار، نگهبانی در نایت کلپ ها و صد ها شغل حقیرانه دیگر، وقتی وارد نظام دولتی افغانستان شد، دربرابر قیام احساسات سرکوب شده و تمایل غریزی و قدرتمند درونی برای رفع حاجات خویش به زانو درآمد وبه زودی یاد گرفت که ازجمع سردمداران اقتصاد جنگی و قاچاقچیان، متحدانی را برای خود دست وپا کند که درنتیجه آن، مدیریت پول های کمک شده از سوی جامعه جهانی، که خود از بحران مدیریت جهانی متأثر بود، درگودالی از زدوبند های پنهانی و فساد غیرقابل کنترول فرو رود.
مشکل دیگر این بود که این عده، از کشور های مختلف غربی که درافغانستان نیروهای جنگی خود را مستقر کرده اند، بر مسند قدرت قرار گرفتند. کشور های غربی دارای منافع و نیروی نظامی درافغانستان، درواقع سهمیه حضور خود در نظام حکومتی افغانستان را دریافت کردند و وزیرانی را به نمایندگی از منافع خویش وارد کابینه حکومت ساختند. این وزیران، نسبت به هرچیز دیگر، تعهد خود را در وفاداری به کشور های دوم شان رعایت کردند؛ زیرا به آینده زندگی و سرنوشت شان در افغانستان هیچ باورمند نبودند و حالا هم نیستند. با این اوصاف خیلی دشوار است تا قبول کنیم که این تکنوکرات ها، برای آبادسازی ونظام سازی درافغانستان آمده اند. آن ها البته در یک مسآله یعنی حفظ منافع کشور هایی که برای آنان حق تابعیت دوم عطا کرده و خانواده های شان درآن جا ها زندگی دارند، بسیار جدی و حساس اند. حفظ منافع و موقعیت شخصی از یک سو و تحفظ سیاست های کشور های حاضر در افغانستان از جانب دیگر، این افراد را درموقعیتی قرار داده است که مسأله رسیدگی به خواست های مردم، آبادی سرزمین آبایی قبول خطر در راه اعمار افغانستان برای آنان، چندان مطرح نیست. مسندنشینی عملی این آقایان درمناصب بالای حکومت این قضایا را به اثبات رساند.
حال جامعه جهانی با نگاه به چند سال گذشته، مشاهده می کند که میان تکنوکرات ها و فاسدان مالی داخل افغانستان و شبکه های فسادمالی بین المللی یک پل قوی برقرار شده است و تفکر مافیای در تمامی سطوح حکومت رخنه کرده است. بازنگری نسبت به آن چه درین سال ها درافغانستان اتفاق افتاده است، درقدم اول، این سوال را به طور جدی مطرح کرده است که آیا، مسئولان این همه فساد سالاری بزرگ و بی سابقه دقیقا کدام مراجع و افراد بوده است؟ جامعه جهانی در شرایطی که دامنه خطر تروریزم درافغانستان مانند گذشته گسترده است، باید به این امر مهم فکر کند که آیا قشر تکنوکرات افغانستان هنوز هم باید دم و دستگاه حکومت آینده را دراختیار داشته باشد و یا این که درزمینه گزینش کادرها، حداقل مانند سال های اخیر، بی تفاوتی صورت نگیرد؟
این طور به نظر می رسد که برخلاف سال های اول، میان تکنوکرات ها و قشر وابسته به جنگ سالاران داخلی نوعی اتحاد استراتیژیک ایجاد شده است. حاصل چنین حالت جدید آن است که مردم افغانستان ازین اقشار روزتا روز فاصله می گیرند و به گروه های قاچاقچی مواد مخدر، باند های جنایتکار وآدم ربا و شبکه های فساد ملحق می شوند که نتیجه کلی آن، افزایش خطروبی اعتمادی نسبت به جامعه بین المللی درافغانستان است. این دقیقا همان وضعی است که کشور های همسایه مخالف غرب درافغانستان به انحاء مختلف، به آن دامن می زنند.
پيامها
4 فبروری 2009, 23:11, توسط علی میر
مامون عزیز، گردن ات همیشه سرافراز وقلمت ات همواره سبز وفکرت مدام خلاق باد.
فقراندیشه وبی کفایتی این "تکنوکرات" نام ها را چه درست تشخیص داده ای. این افراد که را دقت کنی درمی یابی که درد وطن وملت درآنها وجود ندارد، آنچه به دنبال اش بودند بیشتر بدست آوردن پول برای پرداخت وامهای مسکن شان در غرب بود.
واقعا کدام یک ازاین افراد، که مخالفین خود را به نام "جنگ سالار" در غرب مشهور ساختند، می تواند جرأت کند واز یک کارنامه ی کاری موفق خود در افغانستان سخن بزند؟
این درست است که "جنگ سالاران" درگذشته دزدی کردند، مردم کشتند، وشاید هم به زنان تجاوز کرده باشند یا دختران را به زور به نکاح خود در آورده باشند وکارهای بدی دیگری هم کرده باشند؛ اما آیا می توان میان کارنامه آنها که همه عمر شان در جنگ سپری شده وشرایطی که وارد کابل شدند، واین "تکنوکرات" ها که از غرب متمدن در یک شرایط کاملا متفاوت به افغانستان رفتند، مقایسه کرد؟
آیا می توان حجم دزدی، غارت وچپاول این " تکنوکرات" ها را با حجم دزدی ودستبرد "جنگ سالاران" مقایسه کرد؟
"جنگ سالار" حد اقل این عذر را دارد که تحصیل نکرده ودنیای متمدن غرب وزندگی مدنی را ندیده است؛ اما این"تکنوکرات" ها که درغرب تحصیل وزندگی کرده اند چه عذری می توانند برای ناکامی، وبی کفایتی خود وغارت اموال مردم ، پیش کنند؟
5 فبروری 2009, 16:16
عنایت قاسمی شاید شایسته و مخلص ترین فرد دنیا نباشد، ولی آنگونه که مامون او را وانمود میسازد،هم نیست. قبل از کار با کرزی عنایت یک قانوندان امریکایی بود. بعد از کار با کرزی، عنایت دوباره به مشغولیت قبلی خود در یکی از دفاتر مشاورتهای قانونی پرداخته.http://www.wtplaw.com/attorney...
فرق میان حقایق و اظهارات جانبدار باید است واضح شود. مامون میتوانست بهتر تحقیق کند. میرهزار منحیث ناشر کابل پرس? نباید بگذارد هر که هر چی خواهی گفت در صفحه کابل پرس گفت.مسولیت ناشرقبل از نشر یک مطلب بررسی حقایق در آن نوشته است.
14 فبروری 2009, 10:59, توسط ولی نبیل
برادر محترم که حتی از نوشتن یک نام مستعار به خودات خجالت میکشی!
بحث بر سر این نیست که عنایت خان قاسمی به قول خود شما "حقوق دان امریکایی" بود یا خیر؟ به کجا برکشته و حالا چه میکند؟؟
چیزی که در این جا مهم است این است که همه ای ملت افغانستان با چشم های مظلوم خود تماشا کردند که:
چگونه عنایت خان قاسمی وزیر شد؟
چه کارنامه های را از خود به یادگار گذاشت؟
چگونه پول ها را اختلاس فرمود؟
چگونه با شقاوت از سارنوالی و قانون فرار کرد؟
به چه شکل کرزی از وی حمایت کرد؟
دوسیه های سر بسته اختلاس وی در کدام الماری های سارنوالی توسط موش ها پوسیده شد؟
این البته دیگر چشم دید مردم افغانستان است اندیوال و هم به فرموده جناب شما چندان ضرورت به Investigation ندارد یک Common sense است و جناب مامون فقط بطور نمونه از جناب قاسمی صایب یاد کرده اند و ما تمام مردم این بدبختستان مانند سریال 24 امریکایی شاهد رویداد های این صحنه ها بوده ایم.....