صفحه نخست > دیدگاه > مکناتن و اکبرخان

مکناتن و اکبرخان

نگاه امروزین به تاریخ/ قبلا به اکبرخان پیام داده بود که اگر وی و یا پدرش ( امیردوست محمد خان) به قبول مقام وزارت درحکومت شاه شجاع راضی شوند، یک میلیون و دوصدهزار روپیه نقد دراختیارآنان قرارخواهد گرفت وبه دنبال آن، مستمری سالیانه مبلغ دو صدهزار روپیه را نصیب خواهند شد
چهار شنبه 28 جنوری 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

اينجا را کليک کنيد و قسمت اول اين نوشته را بخوانيد

اينجا را کليک کنيد و قسمت دوم اين نوشته را بخوانيد

قسمت سوم

مجموعه این تلاش ها بر موضع گیری سران افغان ها به تدریج تأثیر منفی بر جا می گذاشت واکبرخان را درموقعیت دشواری قرار داد. او ناگزیر شد که دیگر نباید احتیاط ونرمش در برابر سرداران دیگر را فراموش کند. او همچنان به این حقیقت پی برده بود که سیاست به درازا کشیدن چانه زنی، فرصت باز برای فعالیت استخباراتی انگلیس و صرف پول های گزاف درمیان طیف نامتجانس سران مقاومت، ممکن است شیرازه قیام مردمی را با عارضه گسست و معامله های زیان آورمتلاشی کند ویا پروسه قیام مردم را به گمراهی سوق دهد. بناء به مکناتن پیام فرستاد که بر ابقای شاه شجاع به حیث پادشاه موافقت دارد و علاوه برآن، کرسی وزارت وی را نیز می پذیرد. درپیام اکبرخان همچنان گفته شده بود که وی افزون برآن که قاتل برنس به را به آن ها تحویل خواهد داد، انگلیس ها می توانند تا بهار سال آینده درافغانستان نیزباقی بمانند. اکبرخان درجوابیه خویش خواهان دریافت سی صد هزارپوند ( وبنا به روایت دیگرسه میلیون پوند) به طورنقد وچهارصد هزارپوند به طور حقوق سالیانه گردید. افزون برآن، اکبرخان از مکناتن خواست که وی را دربرابر رقبایش یاری برساند.

پاسخ نامه اکبرخان ظریف وفرصت طلبانه نتظیم شده بود. مکناتن که از لحاظ روانی حالت التهابی داشت، پیشنهاد های اکبرخان را به حساب عقب نشینی اکبرخان و پیروزی خودش تعبیر کرد.


وی گام اول را به سوی نزدیکی با اکبرخان برداشت. و برای انجام یک معامله سری چراغ سبزداد. وی قبلا به اکبرخان پیام داده بود که اگر وی و یا پدرش ( امیردوست محمد خان) به قبول مقام وزارت درحکومت شاه شجاع راضی شوند، یک میلیون و دوصدهزار روپیه نقد دراختیارآنان قرارخواهد گرفت وبه دنبال آن، مستمری سالیانه مبلغ دو صدهزار روپیه را نصیب خواهند شد.

الفنستن بعد از مذاکره با مکناتن احتمال داد که اکبرخان دامی گسترده است تا او را نابود کند. اما مکناتن درجوابش گفت:

« همه را به من بسپار... من این چیزها را بهتراز تو می دانم!»

حتی موهن لال وهمسرمکناتن درآخرین لحظه به مکناتن هشدار دادند که ازین بازی دست بردارد. مکناتن درجواب آن دو مختصراَ گفت:

« خیانت البته وجود دارد! من آماده ام هزار بار بمیرم اما زیربار ننگ ورسوایی نروم!»

اکبرخان، نسبت به مکناتن شدیدا حساس شده واز فریب کاری های اوعمیقاَ متنفر وبی زار بود. برای وی مسلم گشته بود که بازی های توقف ناپذیر، فرسایشی و خزنده مکناتن، جنبش مردمی را از حرارت تهی خواهد کرد. پس بهانه آورد که وی از پیمان شکنی مکناتن بیم ناک است و انتظار دارد تا مکناتن حسن نیت خویش را نسبت به معامله ای که درپیش بود، به اثبات برساند. مکناتن سخاوت مندی پیشه کرد و یک تفنگچه کمری همراه با یک گاری چهاراسبه را برای اکبرخان فرستاد. اکبرخان نامه مکناتن و تحایف او را درمحضر جلسه سران قیام ( نواب زمان خان، امین الله خان لوگری وسردارعثمان خان) حاضرکرد واز آنان مشورت خواست. حتی آخرین وعده کتبی او را درحضور شورای دوازده نفری رهبران مقاومت قرائت کرد. درین جلسه اکبرخان فاش کرد که مکناتن از طریق سردارسلطان احمد خان ( شوهرخواهرش) بار ها درخواست کرده بود که اگر امین الله خان لوگری معاون نواب زمان خان را به انگلیس بسپارد، تمامی شرایط وی برای یک سازش کامل را خواهد پذیرفت.

در اسناد انگلیسی، به طور کل، نام امین الله خان لوگری به حیث دشمن شماره یک انگلیس قید شده است. مقامات انگلیسی حضور امین الله خان را درسمت معاونت نواب زمان خان، همیشه با نگرانی مورد بحث قرار می دادند. اکبرخان یادداشت مکناتن را از جیب بیرون کرد. مکناتن برای آخرین بار چنین نوشته بود:


« اگر شما آنچه را که اجرای آن به شمار سپرده شده، اجرا کردید، آنگاه وعده هایی که به شما شده، به طورپاداش ایفا خواهد شد.»

اکبرخان با اشاره به سلطان احمدخان وکاغذپاره مکناتن،خواستار فیصله نهایی گردید. طرح اکبرخان واضحاَ بازداشت و گروگان گیری مکناتن وهمراهانش تا زمان خروج کامل انگلیس از افغانستان وبازگشت مأمون پدرش امیردوست محمد خان برسریر سلطنت بود.

دیدار تاریخی

مذاکره رویاروی میان محمداکبرخان ومکناتن بیست ویک روز بعد از کشتن الکساندر برنس در ناحیه میان بی بی مهرو و قلعه محمود خان که شش صد قدم از قرارگاه اصلی انگلیس ها فاصله داشت، صورت گرفت. زمستان بود وبرف همه جا را پوشانیده بود. هیأت انگلیسی به رهبری مکناتن شامل لارنس، کپتان مکنزی و تریور بود. سرپرستی هیأت مقاومت را محمد اکبرخان برعهده داشت وسلطان احمد خان، محمدشاه خان، دوست محمدخان، غلام محی الدین خان و خدابخش خان او را همراهی می کردند. نکته مهم این است که نواب محمدزمان خان زعیم انتخابی مقاومت گران ومعاونش امین الله خان لوگری درین مذاکره حضور نداشتند. دلیل این غیابت در اسناد تاریخی ذکر نشده است. اما این امر می رساند که اختلاف میان اکبرخان و نواب زمان خان بیش از اندازه جدی بود و اکبرخان به حیث پسر امیردوست محمد خان خودش را مستحق تصمیم گیری های کلان در معامله با انگلیس ها می دانست. سرنوشت امیردوست محمد خان به شمول 130 عمله وخدمه که درگرو انگلیس ها قرار داشتند، دغدغه اصلی پسرش ( محمداکبرخان) را تشکیل می داد؛ مسأله ای که درنظر نواب محمدزمان خان وامین الله خان، چندان اهمیت نداشت و تعیین رهبری سیاسی برای مملکت و سرکوب بی ملاحظه ارتش انگلیس دراولویت اهداف آنان قرار داشت. به همین سبب، غیابت آنان درین مذاکرات تاریخی به آسانی قابل درک است.

وقتی دو هیأت به هم نزدیک شدند، مکناتن و اکبرخان برای یکدیگر سلام نظامی دادند و سپس اکبرخان، شال یا پتوی خود را روی زمین پهن کرد و از مکناتن دعوت به نشستن کرد.

اکبرخان، محمد شاه خان وسلطان احمد خان روی پتو نشتند. دوست محمد خان، غلام محی الدین خان و خدابخش خان با تفنگ ها دردست، عقب ایشان ایستادند. درجانب دیگر پتو، مکناتن، تریور و کپتان مکنزی چهار زانو زدند. لارنس و دو افسر دیگر با تفنگچه های دستی درعقب ایشان ایستادند. شماری از همراهان دوطرف سوار بر اسبان، دور تر از جمع مذاکره کننده به نظارت پرداختند.

کپتان مکنزی که خود جزو هیأت بود، بعد ها درتوضیح این صحنه چنین نوشت:


« فکر می کنم نامش دلشوره باشد یا چیزی از آن دست که برمن مستولی شد. چون به دشواری توانستم به جدا شدن از اسبم راضی شوم. با وجود این، دل کندم وبرای نشستن در بین « سردارها» دعوت شدم.»

اکبرخان قبلا به سرداران توصیه کرده بود که هنگام مذاکره با انگلیس ها آرامش خود را حفظ کنند و به وی ( اکبرخان) موقع دهند تا معامله را یکطرفه کند. اشاره وی به همراهان بعداَ این گونه تعبیر شد که اکبرخان واضحاَ تصمیم گرفته بود تا جواب خیانت را به شیوه خود انگلیس ها حواله کند. در وهله نخست، اکبرخان با اشاره به سرداران، روبه مکناتن کرده گفت:

« ما همه همرازیم!»

سپس با لبخند از مکناتن سوال کرد:

« آیا پیشنهاد هایی را که دیشب برای تان فرستاده بودم، پذیرفته اید؟»

مکناتن گفت:


« چرا نپذیرفته باشم؟»

اکبرخان توضیحات آغاز کرد. از لابه لای اسناد انگلیسی و آثار تاریخی بر می آید که اکبرخان، با لحن تحکم آمیز به صحبتش ادامه داد واز حیله گری ها و تلاش مکناتن برای تباه کردن افغان ها سخن راند. وی اسنادی را به سوی مکناتن تکان می داد که بیانگر پیمان شکنی وسوء نیت وی بود. مکناتن با وضوع سراسیمه شده بود. محمد شاه خان از عقب به زبان پشتو به اکبرخان صدا زد:

« وقت می گذرد!»

پس اکبرخان سپس با گفتاری قاطع به مکناتن گفت:

« تا زمانی که ما به یک نتیجه مشخص و فیصله کن می رسیم، شما باید نزد ما باشید.»

سپس به رفقایش فریاد کشید:


« بگیر... بگیر!»

و اول تر از دیگران، دست مکناتن را با قوت به سوی خود کشید. سردار سلطان احمد خان که درکنار اکبر نشسته بود، دست دیگر مکناتن را گرفت و او را از روی پتو به حال کشان کشان روی زمین کشیدند. لارنس و تریور به سرعت از سوی دوست محمد خان، غلام محی الدین خان و خدابخش خان خلع سلاح و دستگیرشدند. مکنزی در یادداشت هایش با لحن نفرت انگیزی می نویسد که درین لحظه، « در چهره اکبر، به نهایت درجه درنده خویی شیطان» مشاهده می شد.

مکناتن که « غرق وحشت وحیرت بود» به فارسی مرتباَ می گفت:

« از برای خدا... از برای خدا!»

حال روشن شده بود که مکناتن به دام افتاده بود. دو محافظ مکناتن به ضرب گلوله نفرات اکبرخان از پا درآمدند. درین هنگام، اسرا هنوز به سوی اسب ها منتقل نشده بودند که مکناتن و تریور به ضد حمله بی حاصل پرداختند. اکبرخان از همراهانش خواست که از ضرب وشتم مکنزی خود داری کنند. اما مکناتن که ازین واقعه به شدت خشمگین و هیجانی شده بود، با وصف آن که دست هایش به وسیله سلطان احمد خان و محمدشاه خان به سختی تاب خورده بود، به سوی اکبرخان حمله برد. حمله مکناتن هرچند زندگی اکبرخان و نفرات وی را تهدید نمی کرد؛ اما ضد حمله مکناتن درحدی بود که آن ها به این نتیجه رسیدند که درصورت ادامه درگیری بدنی، موفق به اسیرکردن مکناتن ورفقایش نخواهند شد. درین حال اکبرخان با تفنگچه اش به سوی مکناتن تیراندازی کرد و او را نقش زمین ساخت و بلافاصله به سوی همراهانش فریاد کشید که دیگر اسیران را زنده نگهدارند. لحظاتی پیش از آن، وقتی مکناتن را از فراز کم ارتفاع تپه به پائین می کشیدند، تریور از اسب به روی برف ها غلتید و نفرات اکبرخان او را به قتل رساندند. اسرای انگلیسی به قلعه محمد خان بیات برده شدند اما به دلایلی که معلوم نشده است، فقط لارنس فرصت یافت با اسبی به سوی قرارگاه مرکزی انگلیس دربی بی مهرو فرارکند. این گونه فرارهای مرموز افسران انگلیسی درطول جنگ های افغان وانگلیس بارها اتفاق افتاد که علت آن، معامله های پولی بوده است.

سرپری سایکس درکتاب تاریخ افغانستان نوشته است:

« اکبرخان متن قرار داد جدیدی را به مکناتن خواند واز وی خواست که آن را امضاء کند؛ اما مکناتن ظاهراَ از امضای آن امتناع ورزید.»

قتل مکناتن بدون شک دربرنامه اصلی اکبرخان شامل نبود. چنان که به گواهی اسناد انگلیسی، اکبرخان سوگند خورد که هدف اصلی وی کشتن مکناتن نبوده و او تلاش کرده بود که تا زمان آزادی بی قیدوشرط پدرواعضای خانواده اش، از اسارت انگلیس ها، مکناتن و رفقایش را به گروگان بگیرد. اکبرخان به افسران انگلیسی گفت که خشونت بی وقفه شخص مکناتن دربرابرآن ها، سبب شد که وی به قتل برسد. الفنستن پیر فرمانده عمومی قوای انگلیسی که به بیماری نقرس گرفتاربود، هیچ اقدامی برای رهایی مکناتن انجام نداد. حال آن که مکناتن قبل از ترک قرارگاه، دستورداده بود که یک واحد ضد شورش به هدف مقابله با حادثه غیرمنتظره را آماده نگهدارند. یک افسر انگلیسی درین باره بعد ها نوشت:

« این تزلزل، تعلل و فقدان انضباط که کلیه تلاش های ما را فلج کرده بود، به تدریج روحیه سربازان را از بین برد.»

ساعتی بعد، جسد بدون سر ودست مکناتن در بازار کابل آویخته شد و دست ها و پاهایش نیز به طورجداگانه در کوچه های شهر گشتانده شد.

با وصف این حوادث، اکبرخان علی رغم خیزش سراسری مردم برضد انگلیس، که شرایط مساعدی را فراهم آورده بود، نتوانست و یا فرصت نیافت که به منظور ایجاد اجماع سیاسی و ملی گام های عملی به جلو بردارد. احتمالا وی به این مسأله فکر کرده بود که ایجاد اجماع سراسری سیاسی را به زمانی حوالت دهد که پدر وخانواده اش از گروگان انگلیس ها رهایی یابند. مگر چنان که تحولات بعدی نشان داد، اکبرخان، مرکزیت نیم بند به رهبری نواب زمان خان و امین الله خان لوگری را از اعتبار انداخت؛ اما خودش نیز ابتکار تاریخی برای تشکیل زعامت و تشکل مردمی را از دست داد. اکبرخان هیچ گاه مدعی رهبری سیاسی مملکت نشد و برنامه کاری اش، گسترش انقلاب و گرفتن امتیازات استراتیژیک از انگلیس نبود.

هم درزمانی که مکناتن زنده بود و همچنان بعد از مرگ وی، سران مقاومت به شمول جناح اکبرخان و نواب زمان خان به طور مشترک، طرح خروج انگلیس از افغانستان و همچنان خواسته های شان را به جانب انگلیسی تحویل داده بودند.

درطرح اول به قلم اکبرخان و سند بعدی که نام دیگر سران درج است، این مسایل را گنجانیده بودند:

یک: خروج سریع انگلیس از افغانستان

دو: استرداد دارایی های امیردوست محمدخان شامل اموال، منقول، ذخایر و مواشی

سه: چهار افسرانگلیس به طور گروگان نزد افغان ها باقی بماند و بعد از آن ارتش انگلیس از کشور خارج شد و امیردوست محمد خان با عایله اش به کابل رسید، گروگانان آزاد خواهند شد. در سند بعدی، تعداد گروگانان انگلیس به هفت نفر افزایش یافته بود.

چهار: دارایی های انگلیس ها که ازکاروان بازمی مانند، بعداَ به هند ارسال می شود.

( انگلیس ها جواب داده بودند که: ما تمام اشیای باقی مانده را به نواب می دهیم!)

پنج: پیشنهاد خاص اکبرخان این بود:

درصورتی که شاه شجاع بخواهد درکابل بماند، ما سالانه یک صدهزار روپیه به او تنخواه خواهیم داد.

( درمتن سند، جمله شماره پنجم خط زده شده است)

درماده چهارده طرح اکبرخان چنین آمده است:

بعد از حرکت انگلیس ها روابط دوستانه دوام خواهد یافت. یعنی این حکومت افغانستان بدون موافقت و مشورت حکومت انگلیس، هیچ عهد نامه ورابطه با کدام دولت خارجی برقرار نخواهد کرد و اگرآن ها هروقتی علیه حمله خارجی کمک بخواهند، حکومت انگلیس از ارسال چنین کمک مضایقه نخواهد کرد.

انگلیس ها درمقابل این درخواست سران مقاومت چنین پاسخ نوشتند:

تا جایی که به ما مربوط است، موافقت داریم، اما درین باره تنها حکمران کل هند صلاحیت دارد.

این درخواست، درماده هشت توافق نامه بعدی، چنین توضیح داده شده است:

پس از عزیمت اردوی انگلیس، براساس عهدنامه، اگرهروقتی کمک دربرابر حمله خارجی مطالبه شود، و درصورتی که حکمران کل هند با این پیشنهاد موافقت نداشته، ما آزاد خواهیم بود که با هر دولت دیگر اتحاد کنیم.

درسند مشترک مرقوم شده از سوی سران وابسته به دوجناح مقاومت، هجده تن از سران ملی وسرداران مهر شده است که در صدرآن، مهر نواب زمان خان، زعیم رسمی افغان ها به چشم می خورد. ازین جا بازهم فهمیده می شود که اکبرخان به طور برجسته وجدی، خواهان رهبری سیاسی مردم نبوده است. اما جالب این جاست که درسند ترتیب شده به قلم اکبرخان عنوانی انگلیس ها، مثلا درجواب انگلیس ها که گفته بودند: ما تمام اشیای باقی مانده از اردوی انگلیس را به نواب خان می دهیم، اکبرخان به قلم خود این جمله را درج کرده بود:

توپ، تفنگ و مهمات به من داده شود!

درآن سند، اکبرخان خطوط کلی وظایف دیگر سران مقاومت را از جانب خویش مشخص کرده است. اما وقتی فیصله جمعی رهبران به طور مشترک به سران انگلیسی مطرح شد، اکبرخان درمورد بسیاری خواسته هایش سکوت کرده بود.

آن چه از لحاظ تاریخی اهمیت دارد، آن است که منظره کلی تحولات آن زمان نشان می دهد که بحران رهبری سیاسی درمیان افغان ها تا چه میزانی عمیق بوده است؛ درعوض، تلاش برای رفع این معضل، چندان پررنگ و جدی نبوده است. این بحران حتی تا زمان ما( قرن بیست ویکم) نیز با همان قوت پا برجا مانده است.

یک نکته قابل تأمل درطرح اکبرخان ( ماده چهارده) وسپس درسند مشترک سران ( ماده هشتم) که به انگلیس ارائه شده، این است که هردو جناح، تسلط انگلیس برسیاست ورابط خارجی افغانستان را به طور داوطلبانه منظور کرده اند!

این موضع گیری، درواقع به رسمیت شناختن سلطه استعماری انگلیس برسرنوشت افغانستان است. اساساَ جنگ استقلال افغانستان درسال 1919 تحت زعامت امیرامان الله خان، دقیقاَ نفی تسلط انگلیس بر سیاست خارجی ( یعنی نفی همین مواد چهارده درطرح اکبرخان وماده هشت درطرح مشترک سران ملی) افغانستان بود که خون ها ریخته شد و جنگ سوم افغان وانگلیس، جنگ استقلال نام گرفت و تا امروز، ازآخرین عهدنامه انگلیس وافغان که در آن همین مواد «چهارده وهشت» حذف شده است، به نام روز آزادی گرامی داشته می شود.

با توجه به ماده چهارده طرح پیشنهادی اکبرخان و طرح مشترک بعدی، که سران مقاومت از سوی خود، نظارت و صلاحیت انگلیس بر سیاست وروابط خارجی ممکلت را داوطلبانه به رسمیت شناخته بودند،به طور مشخص می توان نتیجه گرفت که شخصیت هایی مانند نواب زمان خان، اکبرخان، امین الله خان لوگری، امیرعبدالرحمن خان، امیرحبیب الله خان و نادرخان از حیث تعهد و استعمار ستیزی و حفظ منافع ملی کدام تفاوتی با هم ندارند. اما چرا امیرعبدالرحمن خان، امیرحبیب الله و نواب زمان خان، دراسناد رسمی و تاریخی افغانستان، لقب « غازی» را نصیب نشده اند؟ البته این تفاوت قابل درک است. نواب زمان خان، امیرعبدالرحمن خان وامیرحبیب الله خان، مانند اکبرخان دربرابر انگلیس ها، با گردن افراخته شمشیر نکشیدند. ارتش انگلیس براثر ایستاده گی و تدبیر محمداکبرخان، ودیگرسران ملی درافغانستان منهدم گشت و کاخ سلطنتی انگلیس را به لرزه درآورد. نکته دیگری که باید روی آن تاکید کرد، این است که محمدنادرخان، که درنتیجه حمایت انگلیس روی صحنه آورده شد، بنا به کدام دلایل لقب غازی را به خود اختصاص داده بود؟ لقب غازی برای اکبرخان وامان الله خان از حیث تاریخی ونقش آنان دربرابر استعمار کاملا مشخص است، مگرنقش نادرخان درین میان، سخت پیچیده، مخرب، وحشتناک و متناقض است.

درزمانی که اکبرخان ودیگرسران مقاومت، در سند پیشنهادی قید کردند که « بدون موافقت و مشورت حکومت انگلیس، هیچ عهد نامه ورابطه با کدام دولت خارجی برقرار نخواهند کرد و اگرآن ها هروقتی علیه حمله خارجی کمک بخواهند، حکومت انگلیس از ارسال چنین کمک مضایقه نخواهد کرد.» وضع اجتماعی وسیاسی کشوربه طرز اسفباری بی ثبات بود. کشور، مانند گوسفندی درمیان شیرو خرس، قدرت دفاعی نداشت و هرآن انتظار می رفت که نیروهای امپراطوری روس تزاری و یا ارتش انگلیس، به منظور سد بندی برضد پیشروی احتمالی یکدیگر به سوی مناطق مفتوحه، پیش دستی کنند و جغرافیای «حایل» افغانستان را لگد کوب کنند.

به نظر می رسد که بعد از یک دوره جنگ میان نخبه گان وشهزاده های سلطنتی، بحران زعامت به طور آزار دهنده ای غلیظ بود و درزمان جنگ اول افغان وانگلیس، شیرازه وحدت سیاسی درکشورکماکان بسیار ضعیف باقی مانده بود و رهبران مقاومت، افغانستان را از دو طرف به طور مستمر و غیرمنتظره درمعرض تجاوز می دیدند. آنان سعی می کردند سیاست خارجی خویش را طوری تنظیم کنند که در صورت وقوع حمله از سوی یک همسایه قدرتمند، همسایه نیرومند دیگر، در قدم اول برای دفاع از منافع خودش و سپس برای حفاظت از نظام سیاسی لرزان درافغانستان وارد پیکار شود. این موضع گیری درزمان اکبرخان به عنوان یک ضرورت تلخ اما اجتناب ناپذیر مطرح بود و قبول نظارت انگلیس بر روابط خارجی افغانستان یک امر طبیعی جلوه می کرد. اما معامله ضد ملی نادرخان ( آن هم بعد از جنگ استقلال) با انگلیس ها و تخریب بنیاد های نهضت امانی، ازهیچ منظری قابل توجیه نیست. نادر خان از یک سو، لقب غازی را نصیب شد، دردور تحولات بعدی، همین غازی، نهضت امانی را به کمک انگلیس از پا درانداخت و به شیوه عبدالرحمن خان، مردم شمالی را کشتار دسته جمعی کرد و بدین ترتیب، به حیث نخستین بنیان گذار تجاوز و ستم قومی درافغانستان شناخته شد.

اينجا را کليک کنيد و قسمت اول اين نوشته را بخوانيد

وزير اكبرخان و مكناتن

تنها یک «معجزه» غیرقابل تصور، سبب شد که هزاران نظامی مستقر در اردوگاه مرکزی انگلیس از قتل عام قطعی نجات یابند. این معجزه آن بود که ناگهان مقاومت گران از یورش مرگبار به داخل اردوگاه اصلی خود داری کردند و دو باره به سوی تپه برگشتند تا اجساد نظامیان کشته شده انگلیس را با شمشیر های شان قطعه قطعه کنند

جمعه 16 ژانويه 2009


اينجا را کليک کنيد و قسمت دوم اين نوشته را بخوانيد

مکناتن و اکبرخان

نگاه امروزین به تاریخ/ ضرب المثل انگلیسی می گوید: انسان خوکی است که طلا می خورد

دو شنبه 26 ژانويه 2009, نويسنده: رزاق مأمون

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس