زندگي زيباست اگر...
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
CNN ـ هيچ سقوطي آسانتر از سقوط يك فوتباليست ايتاليايي نيست. راستي چه اشتياقي براي اين دارنده قهرماني جهان در نقش بر آب شدن است؟ در تابستان گذشته پنج تن از اعضاي تيم ملي ايتاليا با زيرپوشهاي طراحي شده دولچه و گابانا ـ زوج هنري طراح لباس در ايتاليا ـ در تابلوهاي سر چهارراه هاي آلمان كانون توجه شده بودند. اكنون 7 ماه بعد از آن رويداد، هيجان برانگيزترين فرد از آن جمع در ميان افراد حاضر در يك استوديوي مد روز در ميلان لباس سياه را از تن بر مي كند. نگاه نكردن به اين منظره سخت است.
«ببينيد، اين افتخار قهرماني جهان است» اين جمله را ماترازي بيان مي كند در حالي كه به يك خالكوبي 8 اينچي در ران سمت چپش اشاره مي كند و اين يكي از مجموع خالكوبي هاي بسيار بر روي بدن او است. ماترازي مي افزايد: «اين را سه روز بعد از فينال انجام دادم»
«من هم آن را دارم» اين بار دانيلا همسر ماترازي صحبت مي كند. او با گفتن اين جمله آستين راستش را بالا مي كشد و يك كاپ كوچك را نمايان مي كند.
آنا دختر 2 ساله ماترازي كه در كنارشان است نخودي مي خندد. پدر آنا در ژوئيه سال گذشته يك نقش اصلي را در يك حادثه ورزشي در قرن جوان بعهده داشت. پدر در بازي فينال جام جهاني 2006 آلمان به سبب ناسزاي شفاهي اش به زين الدين زيدان يك ضربه سر رعدآسا را دريافت كرد. اين اتفاق تبديل به صنعت بزرگي در سرتاسر جهان شد و سبب قرار گرفتن آهنگي با همين مضمون در صدر شد، كتابهايي به فروش رسيد و كليپ هاي پخش شده در يوتيوب نيز هم چنين سرنوشتي را داشتند. اگر اين تاريخ است كه يكبار به صورت تراژدي و بار ديگر به صورت مضحكه آوري تكرار مي شود، مردي كه ماتريكس مي خوانندش ترجيح مي دهد تا به صورت دومي باشد.
او مخلوطي از دنيس رودمن ـ بسكتباليست مشهور كه يكي از وجوه شهرتش به خال كوبي هايش مي باشد ـ و روبرتو بنيني است. به مانند رودمن تمام بدنش پر از خالكوبي است و اين مسئله اغلب توانايي هايش را تحت الشعاع خود قرار داده است. بايد گفت ماترازي همان بازيكني است كه در فينال جام جهاني يك گل زد و يك پنالتي را هم به گل تبديل كرد ... او همچنين يك پنالتي را به حريف داد و محرك يك ضربه سر نيز شد و او كسي است كه ركورددار گلزني در سري A توسط يك مدافع است آن هم با 12 گل در تيم پروجياي ايتاليا در فصل 2001ـ2000 ... و بايد گفت كه او داراي طولاني ترين محروميت در تاريخ فوتبال ايتاليا هم هست... ماتريكس در جذب ضربه هاي سر به سوي خود استعداد خاصي دارد و توانست براي بار دوم اين ضربه را از دل وكيو بازيكن سامپدوريا دريافت كند.
و در شباهتش به روبرتو بنيني، كمدين صاحب نام ايتاليايي كه به واسطه فيلم زندگي زيباست اسكار كسب كرده است سعي دارد كه ما را نسبت به بدشانسي هايش متقاعد كند. او در پاييز گذشته كتابي را با هدف خيرخواهانه بيرون داد، كتابي با نام ـ آنچه من واقعا به زيدان گفتم ـ كه حاوي 249 ناسزا بود كه از جمله مي توان به اين يكي اشاره كرد: فلسفه فرانسه از زماني كه فوكو مرده است همتاي او را نداشته است.
برخي اوقات ماترازي نااميدي اش را در رابطه با حل نشدن ماجراي بوجود آمده با زيدان پنهان نمي كند. در ميان خالكوبي هاي متعدد ماتريكس يك مثل ايتاليايي ديده مي شود كه در پشت او حك شده است و از دست چپش شروع شده و به دست راستش خاتمه مي يابد. اين مثل مي گويد اگر شما مي تواني يك مشكل را حل كني چرا ناراحتي؟ و اگر مشكل شما حل شدني نيست چرا بي جهت نگراني؟ اما چرا اين مسئله همچنان بغرنج مانده است؟ چرا زيدان هرگز يك ملاقات شخصي را نپذيرفته است و معذرت خواهي آنها از همديگر را؟
هشت ماه از آن شب پربلا مي گذرد اما ماترازي مي داند كه آن از اتفاق بيشتر از هر ماجرايي در جام جهاني گذشته ياد مي شود. ماترازي مي گويد: سازمان ملل خواست تا عكسهاي جداگانه اي از ما بگيرد و آنها را در كنار هم بياورد، اما من خوشحال تر خواهم بود كه اين كار بصورت واقعي شكل بپذيرد. من بخاطر كارهايم معذرت خواهي كرده ام. من فكر مي كنم كه (زيدان) هم براي آنچه انجام داده است معذرت بخواهد. اگر ما اين كار را در سازمان ملل انجام داده بوديم همه آن را ديده بودند. من از اين جهت بيشتر مي خواهم اين كار انجام شود كه به خاطر عمل آن هم براي جهان و هم براي صلح.
پاسخ زيدان چه بود؟ «اين اتفاق مربوط به گذشته است» بله، اين پاسخي بود كه زيدان پاييز گذشته به كانال تلويزيوني پلاس فرانسه داد. زيدان افزود: «اين اتفاق ها در جهتي كه رخ داده اند اتفاق افتاده اند. ما مجبوريم با آن زندگي كنيم.»
با وجود اين مسايل مي شود كه ماترازي بيشترين سود را هم برده است. در حاليكه زيزو از دنياي فوتبال كناره گرفته است ماتريكس هنوز در ميدان است و كارش را ادامه مي دهد.
صحنه اي در استاديوم دومنيكا در شهر ورونا و در يك بعد از ظهر از اواسط فوريه است. نه روز از مرگ افسر پليس ايتاليايي كه در جريان يك شورش در داربي سيسيلي ها كشته شده است مي گذرد و دولت به شرط اتخاذ تدابير شديد امنيتي در استاديوم ها حاضر به برگزاري بازي ها شده است و به گونه اي كه بيشتر استاديوم ها شاهد انجام بازي هاي بدون تماشاگر هستند. ماتريكس در حالي كه سرش را تكان مي دهد مي گويد: خيلي خيلي غم انگيز است. بدون هواداران، ورزش ممكن نيست.
سال عجيبي است. از يك جهت آزوري چهارمين قهرماني جهاني اش را در ژوئيه گذشته به دست آورد و اينترميلان ماترازي يكه تازي مي كند و خود را به يكي از برترين باشگاه هاي جهان تبديل كرده است و حتي توانسته ركورد 18 برد پياپي را هم كسب كند و از جهت ديگر فوتبال ايتاليايي با ماجراي تباني و تراژدي سيسيلي ها روبرو شد كه در نتيجه آن تيمي همچون يووه به سري B سقوط مي كند و چند تيم ديگر نيز كسر امتياز مي شوند و والنسياي اسپانيا نيز در اين ميان در دو بازي رفت و برگشت به تاريخ 6 و 16 مارس اينتر را از ليگ قهرمانان حذف مي كند آن هم با يك درگيري زشت در پايان بازي.
تنها شگفتي در اين ميان قرار نداشتن ماترازي در جنجال پايان بازي در مستايا است. فقط 2 سال قبل بود كه ستون نويس هاي ايتاليايي برچسب حيوان و مجرم را به ماترازي دادند و آن هم بواسطه عملكرد خشن اش به خصوص در سال 2003 با آندري شوچنكو ستاره ميلاني و همچنين ضربه مشتي كه به صورت برونو سيريلو در سال 2004 وارد آورد، اين عمل آخري دو ماه محروميت برايش ارمغان داشت. اين روزها آن رفتارها كاملا فراموش شده است.
دانيلا كه از ماترازي علاوه بر آناي كوچك دو پسر به نام هاي جان ماركوي 10 ساله و داويد 6 ساله را هم دارد مي گويد: در گذشته او يك انسان بد به نظر مي آمد. مردم از من مي پرسيدند آيا او شما را در خانه كتك مي زند؟ اما بعد از جام جهاني ماركو يك بت شد. اكنون آن ها مي گويند، شما خوش شانس هستيد، شما يك مرد ايده آل داريد. اما من خوش شانس بودم كه قبلا هم ماركو را داشتم و هيچ كس او را تاييد نكرده بود.
پدر ماركو ـ جوزپه ماترازي ـ خود مربي تيم لازيو بود كه ماركوي نوجوان را ترغيب به يادگيري فوتبال و بسكتبال كرد، بسكتبال ورزش مايكل جردن، همان جردني كه شماره 23 را بر تن داشت و اين شماره نيز بر تن ماركو هم هست و حتي در اين سن او ازدواج هم كرد. از دانيلا پرسيده مي شود: آيا فكر مي كرديد كه شما در پول زندگي خواهيد كرد وقتي كه او فوتبال بازي خواهد كرد؟ دانيلا مي گويد: هيچ كس به جز من به او به عنوان يك بازيكن فوتبال ايمان نداشت.
برگرديم به وجه تشابه ماركو و دنيس رودمن. ماركو به مانند رودمن با تاخير ظهور كرد، او در 24 سالگي براي اولين بار در سري A بازي كرد و در 27 سالگي پايش به تيم ملي باز شد. ماترازي تا بحال با صبر فاجعه از دست دادن مادرش را در سن 39 سالگي به واسطه سرطان سينه تحمل كرده است. او خاطرات مادرش را به ياد مي آورد كه هر هفته سه پسرش را بر مي داشت و 300 ميل از شهرشان باري دور مي شدند تا به سر بازي هاي جوزپه پدر برسند. ماركو مي گويد: او 11 روز بعد از جشن تولد پانزده سالگي ام مرد. از دست دادن مادر در 15 سالگي آسان نخواهد بود. شما بايد به سرعت يك مرد باشيد.
مهمترين خالكوبي ماتريكس بر پشت اش است كه بالهاي بزرگ يك فرشته نام هاي او، همسر و دخترش را احاطه كرده است. ماركو مي گويد: من قسم خوردم كه اگر من يك فرزند دختر داشته باشم من او را به نام مادرم بنامم و من بالها را خالكوبي كردم براي نشان دادن حفاظت او از ما چون سايه مادرم از ما حفاظت مي كند. براساس اين گفته ها، دليلي وجود ندارد كه ماركو به زيدان درباره مادرش فحش داده باشد. ماتريكس مي افزايد: همه يك مادر دارند و شما هرگز نمي دانيد كه چه سرنوشتي داشته است. شما بايد به قلب انسان حمله كنيد و اين خيلي زيادي است. آنچه مرا بيشتر آزار داد از جانب رسانه ها و بخصوص انگليسي ها بود. آنها به وجهه من حمله كردند آن هم با چيزهايي كه زيدان بعد از آن گفت كه حقيقت ندارد. من سزاوار آن كارها نبودم.
از عواقب آن حادثه شوم شب فينال، اين كه نام ماركو حتي وارد ليست اهداف مورد نظر گروه هاي افراطي مسلمان نيز قرار گرفت. ماركو مي گويد: «آنها گفته بودند كه مي خواهند مرا ببيند چون مي توانند مرا بكشند. من تهديدها را به پليس گزارش دادم چرا كه به اختلافات مذهبي مربوط بود.» گروه هاي افراطي ماترازي را متهم به توهين از نوع ضد اسلامي اش به زيدان مي كردند. ماركو مي افزايد: «يكي از هم تيمي هاي فرانسوي ام، اليور داكور، ناراحت شده بود.»
مي پرسيم آيا خودت ناراحت نبودي؟ «من با خنده از سر گذراندم. من باور نداشتم كه فردي بعنوان شر در زندگي وجود داشته باشد، واقعاً»
در موجي كه بعد از آن ماجرا از سوي رسانه ها ايجاد شد هر يك به نوبه خود سعي در كشف جمله ايراد شده از سوي ماترازي بودند. تايمز چاپ لندن اعلام كرد كه به كمك يك كارشناس لب خواني متخصص توانسته بفهمد ماترازي به زيدان چه گفته است: «پسر تروريست بدكاره» اين در حالي بود كه نيويورك تايمز اعلام كرد كه ماترازي زيدان را تروريست يا پسر هاركيس خطاب كرده بود. اين دومي فحشي است كه به فرانسوي هاي الجزايري تبار اطلاق مي شود.
ماترازي به شرح آن ماجرا مي پردازد و مي گويد: «من پيراهن او را كشيدم براي اين كه مي ترسيدم گل بزند. اما وقتي كه او به من نگاه كرد من تنفر را در چشم هايش ديدم. او از سر تا پا براندازم كرد و گفت: خوب است، لباس ما شما است و من آن را به شما در پايان مسابقه مي دهم. اما بعد از آن من گفتم: من خواهرت را ترجيح مي دهم.»
زيدان هم در تحقيقات فيفا گفت كه توهين ماترازي از نوع نژادي يا مذهبي نبوده است ولي رسانه ها كار خودشان را كرده بودند. دانيلا مي گويد: «من ترسيده بودم. مطبوعات انگليسي از جانب مادر زيدان نقل كرده بودند كه او گفته بود بيضه هاي ماركو را بر روي يك سيني مي خواهد. ما دوستان مسلمان زيادي داشتيم و آنها به ما گفتند كه مراقب باشيم براي اينكه اينها مي تواند تحريك كننده باشد.»
ماركو سپس به جريان بازي هاي اينتر در ماه ژانويه در بحرين مي پردازد و مي گويد: «هر بار كه من با توپ تماس پيدا مي كردم كل استاديوم سوت مي كشيدند و من را هو مي كردند. آنها قطعا به خاطر آن چيزي كه من نگفته بودم تحت تاثير قرار گرفته بودند.»
با جرياني كه اينتر بر روي آن سوار شده است و در پي كسب اسكودتو نيز است ماترازي نيز همراهي شان مي كند. پرسيده مي شود اگر زيدان به داخل اتاق بيايد چه مي كني؟ «من دستم را دراز خواهم كرد. در زندگي شما نبايد دشمني داشته باشيد. او در يك رقابت ورزشي دشمن من بود اما بگذاريد ملاقات كنيم و عكس بگيريم. او حتي مي تواند لباس را به من بدهد.»
ماركو شانه اش را بالا مي اندازد و مي خندد. اگر زيزو و ماتريكس نهايتاً با هم بسازند، آيا زندگي زيبا نخواهد بود؟