مهمانان در کابل | نگاهی بر چلیپای شمشیرها
رد پای فرعون | نقش ایران در ترور احمد شاه مسعود " بخش چهارم و پنجم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
بخش چهارم
مهمانان در کابل
وحید مژده پژوهشگر و مأمور وزارت خارجه درزمان حاکمیت طالبان می گوید:
زمانی که دو فرد عرب از قندهار وارد کابل شدند، در مهمان خانه ویژه سازمان القاعده واقع در وزیر اکبرخان کابل جا به جا شدند. مسئول این مهمان خانه عبدالهادی عراقی نام داشت. وی به زودی به مقامات وزارت خارجه طالبان تماس برقرار کرد وبه نماینده گی از سازمان القاعده تقاضا کرد که وزارت خارجه این مهمانان را طی یک مکتوب رسمی به عنوان خبرنگاران جهان اسلام درافغانستان معرفی کند. آقای عراقی به مقامات وزارت خارجه تاکید کرد که این دو خبرنگار به آنسوی خط جبهه جنگ ( در قلمرو مخالفین) سفر می کنند و به مکتوب تعارفی وزارت خارجه نیاز دارند.
به دستور عبدالرحمن زاهد رئیس اداری وزارت خارجه، معارفه مکتوبی تهیه شد و شخص آقای زاهد، نامه مذکور را امضاء کرد و خبرنگاران همان روز از خط جنگ به سوی قلمرو حاکمیت احمد شاه مسعود گذشتند.
پیش از آن ابوهانی از افراد سرشناس القاعده در تماس با استاد عبدالرب رسول سیاف خبرداده بود که خبرنگاران یک نهاد تحقیقات اسلامی مستقر در اروپا قصد دارند به شمال افغانستان سفر کنند تا از واقعیت های زنده حوادث در افغانستان گزارش های مستند و روشنگرانه را به جهان اسلام ارائه کنند. ابوهانی گفته بود: در جهان عرب در باره ماهیت و اهداف جنبش مقاومت در برابر طالبان و رهبران آنان، شایعات و داوری های ناصواب شیوع یافته است. این مرکز تحقیقات اسلامی تصمیم گرفته است تا به منظور رفع سوء تفاهمات و زدودن غبار های شایعه از چهره های رهبران جهادی افغانستان برنامه های مستندی را تهیه کند تا بدین وسیله سیمای مقاومت و رهبران جهادی از گردو غبار شایعه و بی باوری در جهان اسلام مصفا شود و مجالی برای گسترش قضاوت های غیرعادلانه باقی نماند. ما دو تن از خبرنگاران را به سوی شما اعزام کردیم و انتظار داریم که زمینه گفت وگو و تماس حضوری آنان را با رهبران مقاومت به ویژه شخص احمدشاه مسعود مساعد سازید.
اما ابوهانی، نه از بوسنیا، که از مهمان خانه اسامه در قندهار با استاد سیاف ازطریق دستگاه ماهواره درتماس شده بود! مأموریت ابوهانی بعد از پرواز دو عرب به سوی کابل نیز مختومه اعلام شد و او دو باره از قندهار ناپدید گشت.
مترجم مهمان خانه اسامه در قندهار دنباله قضیه را شرح می دهد:
مدتی سپری شد و قضیه آمدن و رفتن دو خبرنگار عرب را فراموش کردم. یک شب در اتاق خودم در مکتب الاعلام تازه بر بستر خواب می رفتم که ناگهان در زده شد. در را گشودم. دوسه مرد عرب به داخل پا گذاشتند. یکی از آنان گفت:
چند بار تلاش کردیم با دفتر ملاعمر تماس برقرار کنیم، تلفن جواب نمی دهد. بیا ما را تا دفتر ملاعمر همراهی کن... کار عاجلی پیش آمده است!
پرسیدم:
درین نا وقت چه حادثه ای روی داده است؟
یک مرد عرب جواب داد:
مسعود کشته شده است!
آماده شدم و به سوی دفتر ملاعمر روانه شدیم. مشاهده کردم که درآن ساعات ناوقت شب، شمار زیادی گرد آمده اند. درسالن کوچک انتظار که دستیار ملاعمر درعقب میزی می نشست، تقریبا تمامی رهبران ارشد سازمان القاعده حضور یافته بودند. مشاهده کردم که شخص ملاعمر نیز درجمع حضار نشسته بود و در باره ترور احمد شاه مسعود با هم صحبت می کردند. اکثر کسانی که درآن اتاق کوچک تجمع کرده بودند، رادیو هایی در دست داشتند وآنتن های رادیو ها را ازین سو به آن سو حرکت می دادند تا صدای گوینده گان اخبار را به درستی بشنوند. بعضی ازآنان با چشمانی مشوش و قیافه های منتظر، رادیو ها را کنار گوش های شان نگهداشته بودند. رادیو ها پیوسته از حادثه انفجار و زخمی شدن احمد شاه مسعود سخن می گفتند.
من کنار سیف العدل روی چوکی نشستم. ملاعمر رو به رهبران القاعده گفت:
مثل این که مسعود زخمی نیست... کشته شده است!
من به سوی سیف العدل به نشانه پرسش و استفهام نگاه کردم. سیف العدل دهان بیخ گوش من نزدیک کرد و پرسید:
همان دو نفر را که تا میدان هوایی همراهی کرده بودی، به یاد داری؟
جواب مثبت دادم. سیف العدل گفت:
همان دو جوان خبرنگار را می گویم!
گفتم:
یادم هست!
سیف العدل گفت:
همان ها احمد شاه مسعود را زدند!
پرسیدم:
خود آن ها اکنون کجا اند؟
سیف العدل با لحنی آرام گفت:
خداوند شهادت شان را قبول کند!
آنگاه به یاد آوردم که چند ماه پیش، اسامه بن لادن به ملامتقی گفته بود:
من مشکل شما را از ناحیه مقاومت علیه حکومت طالبان حل می کنم! به یاد آوردم که اخبار مربوط به انتقال کمک های اسرائیل به ولایت تخار چه گونه از سوی نشرات مکتب الاعلام در سراسر دنیای عرب دامن زده می شد.
بخش پنجم
نگاهی بر چلیپای شمشیرها
پاکستان از سال های دهه هشتاد به بعد، به حیث مرکز اصلی سازماندهی جنگ علیه ارتش شوروی درافغانستان و مسیر اصلی تدارکات جنگی و لوژستیکی، نقش تعیین خود را بالای سرنوشت جنگ در افغانستان تشخیص داده بودند. وضع به گونه ای بود که غرب و کشور های اسلامی کمک های سرسام آوری را به منظور توزیع به تنظیم های گروه های مجاهدین دراختیار مقامات پاکستانی قرار می دادند. امور مالی، نظامی و لوژستیکی تمامی فرماندهان و رهبران تنظیم ها به طور انحصاری در دست سازمان استخبارات پاکستان افتاده بود. اما از همان آغاز، اداره اطلاعات آن کشورهرچند سرمایه گذاری سنگین مالی وسیاسی را بالای مهندس گلبدین حکمتیار به عنوان متحد درجه اول پاکستان انجام داده بودند، باورمند شده بودند که بازی جداگانه و مستقلانه احمد شاه مسعود دردره ای استراتیژیک پنجشیر، درآینده ممکن است در برابر سیاست اجرایی و تصاحبی پاکستان برای ایجاد فضای مناسب «عمق استراتیژیک» به مانعی بزرگ مبدل شود. این درحالی بود که مسعود به زودی خودش از لانه محصور کوهستانی وادی پنجشیرخارج کرد و عملیات جنگی را در خم و پیچ گردنه های سلسله جبال هندوکش به گردش آورد. درسال های نخست دهه هشتاد، دورنمای پایان جنگ برضد شوروی درافغانستان روشن نبودو پاکستان با سرعت به محور اصلی تجمع جنگ بی پایان درافغانستان مبدل شده بود. ایستاده گی گروه های مجاهدین درنیمه اول دهه هشتاد، دیدگاه متزلزل غرب و امریکا را در مورد امکان اعمال فشار بیشتر بر ارتش سرخ و گیردادن آنان در لجن زار افغانستان دگرگون کرد و طرح جنگ جهانی اسلام برضد شوروی با حمایت امریکا و کشورهای عربی رو به رو شد. پس از آغاز نیمه دوم دهه شصت خورشیدی، برنامه جمع آوری جنگجویان مخالف رژیم های عرب و اعزام آنان به میدان های جنگ برضد ارتش شوروی در افغانستان مورد استقبال گرم پاکستان قرار گرفت. درهای ورود به پاکستان به روی جنگجویان بین المللی چند ملیتی گشاده شد و زمینه برای ایجاد پایگاه های قدرتمند عرب ها در پاکستان و افغانستان فراهم گردید. پاکستان، امریکا، انگلیس وکشور های عرب به ویژه عربستان سعودی ازین نقل وانتقالات خرسند بودند. شاید این کشور ها حدس نمی زدند که «فرزندان جنگ سرد» روزی فرصت پیدا کنند به روی پدران شان تیغ از نیام برکشند، ویا شاید این درک بر ذهنیت عمومی سایه افگنده بود که برای تبدیل شدن فرزندان فدایی عرب به گور کن های صاحبان شان، به زمان پیش بینی ناشده نیاز خواهد بود. نشانه های مسلم گواه این فرضیه بود که این فرزندان حق دارند در کوهستان های مرزی پاکستان و افغانستان برای آرامش ارواح توفانی شان، برای خویش «خانه سرنوشت» اعمار کنند. هنوز توهم جنگ علیه زمان، به توفان بدل نشده بود.
بعد از مرگ جنرال ضیاءالحق رئیس جمهور پیشین پاکستان، رابطه نزدیک جنرال حمیدگل تکیه گاه فکری ایجاد و حفظ « عمق استراتیژیک پاکستان درافغانستان» با بانو بی نظیر بوتو دختر مرحوم ذوالفقار علی بوتو که به تازه گی برصحنه سیاست پر تنش آن کشور ظاهر شده بود، دست کم دریک نقطه شکل گرفته بود. حمیدگل از طراحان اعمار زیرساخت نیروی بین المللی عرب ها در محور افغانستان و پاکستان بود. احمد رشید پژوهشگر معروف مسایل منطقه ازآقای حمید گل سوال کرد:
آیا با دعوت از مسلمانان تندرو کشور های اسلامی که ظاهرأ متحد پاکستان هستند، با آتش بازی نمی کنید؟ آیا این نیرو های تندرو در کشور های خود کشمکش ایجاد نمی کنند و سیاست خارجی پاکستان را زیر سوال نخواهند برد؟
ژنرال پاسخ داد: "ما مشغول جهاد هستیم و این نخستین گروه نظامی اسلامی و بین المللی در دوران معاصر است. کمونیست ها نظامیان بین المللی خود را دارند، غرب، ناتو را دارد، پس چرا مسلمانان با هم متحد نشده و جبهه مشترکی به وجود نیاورند؟"
احمد رشید میافزاید:
دولت پاکستان قبلأ به کلیه سفارتخانه هایش در جهان دستور داده بود، برای هر فردی که متقاضی سفر به پاکستان بوده و بخواهد در کنار مجاهدین افغان بجنگد، بی هیچ پرس و جویی ویزا صادر نمایند. در خاور میانه، اخوان المسلمین، «مجمع جهانی اسلام» مستقر در عربستان سعودی و مسلمانان تندرو فلسطینی نیرو های شان را سازمان داده و با پاکستانی ها تماس بر قرار کردند. آی.اس.آی و جماعت اسلامی پاکستان برای استقبال از نظامیان تازه وارد، تهیه وسایل اقامت و تدارک برنامه های آموزشی برای آنان، کمیته های ویژه پذیرایی تأسیس نمودند و سپس آن ها را تشویق کردند تا به گروه های مجاهدین ، و مطابق معمول به حزب اسلامی، بپیوندند. سرمایه های لازم برای این طرح مستقیمأ از سوی آژانس اطلاعاتی عربستان تأمین می شد. محقق فرانسوی«الیور روا» آن را به مثابه«یک اقدام مخاطره آمیز مشترک توسط سعودی ها» اخوان المسلمین و جماعت اسلامی که هم آهنگی آن به عهدۀ آی.اس.آی بود»، توصیف می کند.
درفاصله سال های 1982 و 1992 حدود 35000 افراطی مسلمان از 43 کشور اسلامی خاور میانه، شمال و شرق آفریقا، آسیای مرکزی و خاور دور، زیر آتش، همراه با مجاهدین افغان آزمون سخت جنگ افغانستان را از سر گذراندند. هزاران مسلمان افراطی دیگر از کشور های مختلف در صد ها مدرسه جدید التأسیس پاکستان و در امتداد مرز افغانستان- که حکومت نظامی ضیاءالحق از آن ها حمایت مالی می کرد- به تحصیل مشغول شدند. در نهایت بیش از 100000 مسلمان افراطی با پاکستان و مجاهدین افغانستان تماس مستقیم داشتند و از ایده جهاد تأثیر پذیرفتند.
نگاه پاکستان دردراز مدت، کشانیدن آتش به سوی آسیای میانه بود تا بازار های دست ناخورده آن سرزمین ها به روی کالا های ارزان و بی کیفیت بورژوازی پاکستان باز شود. اما هدف عمیق ترآن بود که عبوردادن آتش از قلمرو پاکستان به سوی افغانستان وسپس آسیای میانه وجهانی ساختن چالش برخاسته از حضور جنگجویان افراطی جهانی، تسجیل بی سروصدای «عمق استراتیژیک» درزمین افغانستان بود که با تعمیل ایده معبر استراتیژیک، اهمیت استراتیژیک خود را درانظار خود افغان ها از دست می داد.
سرحلقه نسل افراطی های عرب اسامه بن لادن بود؛ مردی که ظاهرا خوی حلیم داشت اما به زودی نشان داد که از سینه اش آتش فواره می زند و همان دست هایی را گاز می گیرد که نان وآب به دهانش نزدیک می کردند.
او نماینده واقعیت های جدیدی بود که از قیاس، توهم و انفجار، برای نسل خویش در خانه دیگران خانه سرنوشت درست می کردند تا این حقیقت را بر دیگران اثبات کنند که صحرا نشینان، می توانند به جولانگران کوهستان مبدل شوند.
رد پای فرعون
نقش ایران در ترور احمد شاه مسعود/ سرگفتار نویسنده
بخش اول: مهمان سرکش
بخش دوم: جلسه القاعده درقندهار
پيامها
4 سپتامبر 2010, 09:38, توسط hashimi
خدمت تمام عزیزان کابل پرس? سلام تقدیم است .پژوهش خیلی عالی است دست شما درد نکند این نوعه معلومات دست اول و تحقیق همه جانبه خود پاسخ است بر هزارن سوال های معماگونه خداوند خیرت بدهد عمرت دراز قلمت رسا باد .