سه چهره؛ یک هدف
طالبان میدانند که سرکشی از دستور سازمانهای استخباراتی پاکستان به چه قیمتی تمام خواهد شد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
ادامه کشمکش ها در افغانستان و ایجاد توازن قوا میان نیروهای خارجی مستقر در کشور با گروه طالبان از یکسو و از جانب دیگر تاکید بر ماندن بالای لاشه قدرت از سوی حاکمان و قدرت های اطراف آن، چانه زنی های زیادی را برای چگونه برخورد با پدیده ظاهراً نا مهار طالبان را هر روز داغ تر میکند و همه برای گره زدن دامن سیاه خود به سرنوشت این گروه برای ادامه حیات تلاش میکنند.
یکی از گروه های عمده یی که ظاهراً لقب اپوزیسیون سیاسی دولت کرزی را با خود یدک میکشد، "جبهه ملی" میباشد. این جبهه که از نظر ترکیب دارای خصوصیات چند اندیشه یی در یک چارچوب میباشد اخیراً از مذاکره با گروه طالبان سخن رانده و در واقعاً تلاش کرده است تا از این طریق خود را گره گشای مشکلات کشور های غربی در مانده در گل افغانستان معرفی کند.
اما سوال اساسی آنست که آیا طالبان که امروز توانایی خود را در ضعف اداره کرزی و ناهماهنگی نیروهای خارجی باز یافته اند، حاضر اند با آنان که روزی به دلیل همدستی شان با امریکا در سال 2001 مجبور به ترک قدرت شده بودند، کنار بیایند؟
با توجه به ترکیب جبهه ملی که شامل کمونستهای سابق و رهبران مجاهدین که همه متهم به نقض حقوق بشر و اعمال رفتار ضد بشری میباشند، چنین به نظر میرسد که بلند کردن آواز گفتگو با طالبان از سوی این جبهه بیشتر یک طرح پیش دستی میباشد تا یک طرحی برای حل مسایل مربوط به افغانستان.
بدون شک طالبان با داشتن اندیشه های رادیکال نگاه خوشبینانه نسبت به این جبهه ندارد؛ چون به باور آنان رهبران مجاهدین "منافق" و کمونستان "کفار" میباشند و همدستی آنان را دلیل اصلی شکست شان در اولین روزهای حمله امریکا به افغانستان در قالب تهاجم "آزادی پایدار" میدانند.
چی بسا یکی از مشهور ترین چهره های "کشتار طالبان" نیز در ترکیب این جبهه دیده میشود. جنرال دوستم حداقل سه بار در جریان چهار سال گذشته اعلام کرده که با 20 هزار نیرو آماده است تا طالبان را در جنوب تار و مار کند، فرصتی که هرگز از سوی امریکا و کرزی به او داده نخواهد شد.
طالبان هرگز خاطره یی قتل عام وفاداران خود را در سال 2001 میلادی در قلعه جنگی ولایت بلخ و جان باختن اسرای خود را در درون کانتیر های داغ که بدست جنرال دوستم در همکاری با امریکا اتفاق افتاده است، فراموش نخواهند و حتی در پی انتقام نیز خواهند بود؛ طوریکه بعد از سقوط مزار شریف مرکز ولایت بلخ در سال 1998 بدست طالبان، این گروه با قتل عام هزار های ملکی در این شهر خواستند انتقام کشتار دشت لیلی را بگیرند.
جالب است، طالبان حتی با گلبدین حکمیتار رهبر مخفی شده حزب اسلامی که ظاهراً در حال حاضر مصروف نبرد با نیروهای خارجی و دولت کرزی میباشد، نیز اتحادی برقرار نکرده و نشان میدهند که تنها نیروهای سرنوشت ساز و در عین حال قوی و تهدید کننده برای نیروهای خارجی و دولت ناتوان مرکزی حامد کرزی میباشند.
با این حساب پس چرا جبهه متحد خواسته است پای خود را به این بازار معامله بکشاند؟
اعضای جبهه هم از کمونستان و هم از رهبران جهادی به این باورند که آنان در سه دهه گذشته برای افغانستان جنگنده اند و در واقعً داشتن قدرت، سهم بلامنازعه آنان میباشد و تنها اعضای آن میتوانند صلح را به افغانستان برگرداند.
نظری که بار ها به طوری مستقیم و غیر مستقیم از سوی اعضای جبهه گفته شده است. اولین بار این نظر توسط مارشال محمد قسیم فهیم (یکی از جنگسالان مشهور و متهم به نقض حقوق بشر) و آخرین بار توسط آقای عبدالرب رسول سیاف یکی از رهبران جهادی و عضو شورای ملی که از وی نیز به عنوان یکی از افراد "ناقض حقوق بشر نامبرده میشود، (آقای سیاف به دلیل دامن زدن به جنگ های داخلی در دهه 90 و کشتار شهروندان کابل متهم به نقض حقوق بشر میباشد) در مراسم تجلیل از هفته "شهید" بیان شد.
او صریحاً به جامعه جهانی چلنچ داد که به "جز از مجاهدین" هیچ کس دیگر نمیتواند صلح را به افغانستان باز گرداند.
اما واقعیت امر اینست که رهبران جهادی به دلایلی زیادی از جمله عدم محبوبیت حتی در میان افراد گروههای شان و خانواده سازی همه چیز در هر زمان و اختصاص سهم های کلان به اعضای خانواده خویش تیزاب بر رخسار هویت خود پاشیده و دیگر برای هیچ کس مورد اعتماد نیستند.
جبهه با موضعگیری اخیر در ارتباط با مذاکره با طالبان یک برخورد تاكتيكي دارد تا استراتيژيك؛ چون در وضعيت موجود؛ نوعي بن بست بين دولت کرزي و این جبهه برقرار است، بناً ورود طالبان در صحنه منازعه بحيث يک وزنه ميتواند اين تعادل را برهم زند و زمينه تعامل سياسي را بوجود آورد.
در همین حال جبهه روی اهداف دیگر نیز از این طریق میخواهد سرمایه گذاری کند. اکثر رهبران جبهه چه از مجاهدین و چه از کمونستان، همه به اساس گزارش سالهای 2005، 2006 و 2007 سازمان عفو بین المللی متهم به نقض حقوق بشر و جنایات جنگی میباشند، بناً با آوردن طالبان در صحنه سیاست و قدرت دست کم سود شان این خواهد بود که خود را از احتمال تطبیق عدالت مبرا سازند. این بدان معناست که معیار دیگری نیز برای ارزیابی جنایات جنگی و ضد بشر به میان خواهد آمد در هم کاسه با آنان خواهد بود. محاسبه اعمال اکثر رهبران مجاهدین در کنار جنایات گروه طالبان مقایسه خواهد شد که در اینصورت انصافاً پله ترازو به نفع آنان است.
اعضای جبهه که در شورای ملی افغانستان نیز حضور چشمگیر دارند بعد از نشر گزارش این سازمان در سال 2006 شدیداً عکس العمل نشان دادند و با توشیح طرح آشتی ملی توسط رئیس جمهور نیز اندکی از تطبیق عدالت انتقالی خود را محفوظ ساختند.
این رهبران که حال کشتی بخت شان در گرداب طمعه و حرص شان گیر کرده است، به شکار فرصت ها متوسل شده اند و اعلام آماده گی مذاکره از سوی آقای پروفیسور ربانی با طالبان شگرد همین شکار است، چون او نیک میداند که هرگز طالبان با وی و همقطارانش در پشت میز مذاکره نخواهد نشست.
رهبران جبهه متحد با ابزاری برخورد کردن با قضایای افغانستان نتها که هیچ برنامه عملی روی دست ندارند که بلکه این ظرفیت نیز در وجود آنان نیست تا مشکلات کشور را حل کنند؛ چون در دهه 90 خود عاملان روز های خونین و کشتار شهروندان کابل بوده اند. اگر آنان چنین تبحری را میداشتند دیگر شاید نیازی به گفتگو با طالبان در امروز نمی بود.
در این میان رئیس جمهور کرزی که بارها سنگ بدنامی مذاکره با طالبان را به سینه زده است به هیچ وجهه اجازه نخواهد داد تا جریان های دیگری که از محبوبیت ملی و بین المللی برخودار هم نیستند، چنین گنجی را از کفش بربایند.
آقای کرزی شاید چهار سال قبل به مشوره اطرافیان قومگرایش تشویش شده بود تا دروازه گفتگو با طالبان را همیشه باز نگه دارد، چون به باور آنان طالبان هرچی باشد، بازهم متعلق به قوم آنان اند و در موقعی ضرورت به عنوان بازوی نظامی در برابر رقبای داخلی و حتی خارجی بکار گرفته خواهد شد.
رئیس جمهور کرزی که تنهایی پا به میدان سیاست افغانستان با حمایت امریکا گذاشت، در زمان اداره انتقالی متوجه میشود که هر چند حمایت کشور های غربی بخصوص امریکا را در عقب خود دارد؛ اما با توجه به بافت های قبیلوی میان پشتونها هیچ حامی در درون این قوم و حتی در زادگاهش کندهار ندارد، پس بهترین انتخاب، طالبان اند.
به عقیده استراتیژیست های رئیس جمهور مانند آقای اسماعیل یون، هیواد مل و... برنده شدن کرزی در کشمکهای قدرت در افغانستان و همچنان ادامه حیات وی، در گرو قومی سازی قدرت در افغانستان است و باید به پشتونها اطمینان داد که حاکمیت در اختیار کامل آنان است، در اینصورت همه برای اقتدار آن کمک خواهند کرد.
تطبیق این راهبرد با کنار زدن چهره های برجسته یی که ظاهراً نماینده گی از دیگر اقوام را در دولت میکردند، بخوبی به اجرا گذاشته شد.
با وجود این همه، چرا طالبان تا حال در کنار کرزی ایستاده نشده و همچنان مصروف نبرد های خونین علیه نظام تحت رهبری وی میباشند؟
طالبان با واكنشها و پاسخهاي خشونت آميز به خواست هاي مكرر رئیس جمهور نیز جواب داده و چنین بر مي آيد كه اين گروه يا در اصول به چيزي به نام آشتي و مشاركت سياسي آشنا نيستند و يا آقاي كرزي اعتماد شان را به حيث يكطرف با اعتبار و با اتوريته مذاكره و معامله از دست داده است؟!
گرچه اين تلاش خستگي ناپذير رئيس جمهور قابل قدر است اما از اينكه تا الحال از طريق اين عاشقي، دل يار بدست نيامده و اين آتش دودي به هوا بلند نكرده، بهتر است چاره ديگر انديشيد و تدبير ديگر كرد، زيرا جستن عهد از اين معشوقه عجوزه كه عروس هزار داماد شده نا صواب و وقت ضايع كردن ميباشد و بس.
حال باید دید که در اصل چی موانع و مشکلاتی در رابطه احتمالی رئیس جمهور کرزی با طالبان وجود دارد، این را میتواند در دو بخش دسته بندی کلی کرد.
موانع داخلی
موانع خارجی
در بخش اول طالبان با شعار تامین نظام اسلامی (شیوه رادیکال) در سال 1994 پا عرضه افغانستان گذاشتند، حال آنان نظام فعلی را غیر اسلامی و تحت الحمایه امریکا میدانند. به باور آنان تا زمانیکه نیروهای خارجی در افغانستان حضور داشته باشند مذاکره مفهومی ندارد؛ چون "جهاد" علیه آنان روا است. از این رو همیشه بر پیش شرط خروج نیروهای خارجی از افغانستان برای پایان داد به جنگ تاکید میکنند.
در غیر این صورت، ظاهراً "جنگ مقدس" آنان علیه "اشغال" کشور توسط امریکای ها زیر سوال خواهد رفت و آنگاه در افکار عامه مانند نظام آقای کرزی دست نشانده و تحت الحمایه غرب معرفی خواهد شد.
در ضمن ضد و بند های درون قومی نیز که بگفته انجنینر عبدالله کندهاری یکی از افراد مشهور در این ولایت، ریشه در سیاست های درونی قومی احمد ولی کرزی برادر رئیس جمهور کرزی که او نیز متهم به دست داشتن به قاچاق مواد مخدر میباشد، دارد، زمینه های مخالف های قومی بزرگ غلزی را علیه حاکمیت رئیس جمهور مساعد ساخته است.
انجنینر کندهار برادر رئیس جمهور کرزی را متهم میکند که در قتل سران قوم غلزی در هفت سال گذشته دست داشته و سران این قوم که ملا عمر رهبر گروه طالبان نیز شامل آنان میباشد، جوانان را در برابر دولت مرکزی و حامیان غربی اش آماده میکنند.
با توجه به این خصوصیات، اکثر طالبان در محور جنوب با اندیشه ها و انگیزه های قومی، رئیس جمهور کرزی را حتی در زادگاهش راحت نمی گذارند.
از سوی دیگر طالبان با مقاومت در هفت سال گذشته و آوردن فشار بیشتر، نیروهای خود را انقدر بسیج کرده اند که به یک نیروی ظاهراً نا مهار تبدیل شده و ابتکار جنگ را کاملاً در دست بگیرند، این یعنی سرگردان کردن نیروهای تحت فرمان ناتو و امریکا در نقاط مختلف کشور و به تحلیل بردن توان نظامی آنان میباشد.
در چنین وضعیت آنان هرگز حاضر نیستند تا قدرت را با شریکای نا مطمین و ضعفی مانند کرزی تقسیم کنند.
پس نگری به رویداد های هفت سال گذشته نیز دلیل دیگری میباشد که این گروه نباید بدون تضمین های قوی و عملی وارد مذاکره با هیچ طرفی شود و سر تسلیم فرود آورد؛ چون کرزی در این مدت ظاهراً بهترین دوستان خود را زیرکانه از قدرت کنار زده و خود را به قدرت مطلقه تبدل کرد.
رئیس جمهور با حرکات زیرکانه یی خود در حذف رقبای احتمالی از شیوه های رفاقت که در بین افغانها اصل اساسی میباشد، سود برد و ثابت ساخت که در سیاست "دوستان و دشمنان دایمی وجود ندارد" و شدیداً پابند به این مفکوره میباشد.
طالبان هیچگاه غافل از این خس پوش های سیاسی نیستند و میدانند که سهیم شدن با یک نظام فرورفته در فساد به معنی کسب قدرت نیست و تنها تقسیم بدنامی ها و ناکامی های آن میباشد. در همین حال ملاعمر به عنوان یکی از سران قوم غلزی نیز مطرح است و نباید تسلیم کرزی گردد؛ چون تسلیمی در فرهنگ اقوام افغان بدترین و ذلت بار ترین شیوه برای حفظ جان پنداشته میشود، کاری که ملاعمر هرگز به آن تن نخواهد داد.
در بحث خارجی، طالبان وابسته گی های شدید و غیر کنترولی با سازمان های استخباراتی پاکستان و شبکه تروریستی القاعده دارد که هر گونه تصمیم یکجانبه را از آنان گرفته و باید در این تصمیمگیری ها مهر تائید و یا هم تکذیب را این سازمانها و شبکه ها بزنند.
طالبان میدانند که سرکشی از دستور سازمانهای استخباراتی پاکستان به چه قیمتی تمام خواهد شد؛ تجربه گذشته در این مورد نیز وجود دارد، زمانیکه ملا منصور دادالله بدون جلب نظر اسلام آباد با انگلیس ها رابطه قایم کرد، تا پا به خاک پاکستان گذاشت؛ دستگیر شد.
در واقعی تلاش کرزی این نیز در کنار حرکت به سوی قومی سازی در بحث مذاکره با طالبان مطرح میباشد که این گروه را از چنگ پاکستان بیرون بکشد تا بجای آنکه اسلام از آنان استفاد کند، چرا وی این مهر های با ارزش را در اختیار نداشته باشد، فکری که تحقق آن بعید خیر که غیر ممکن به نظر میرسد.
اما با وجود این همه اختلاف میان هر سه چهره، جبهه متحد، رئیس جمهور کرزی و طالبان، نقطه مشترک میان آنان نیز وجود دارد، و آن تلاش برای بدست آوردن قدرت است.
ولی با تاسف قربانیان اصلی این کشمکش ها تنها و تنها زنان، کودکان و مردان افغان اند که به مثابه هیزم تنور آن استفاده میشوند و هر کدام از این چهره ها ستون حاکمیت خود را بر روی استخوانهای خاکسترده شده آنان بنا میکنند.