صفحه نخست > کارتون > طنز روز > کار به اهل کار!

کار به اهل کار!

ای کاش به جای شتردزد اژدها دزد می گفت، آن زما ن او همه جهان را مي بليعد
عبدالخالق پژمان
جمعه 17 اكتبر 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

کاروان طویل موترهای ضدگلوله وزیرصاحب غرش کنان ازبین جاده های شهر می گذشت و خاک ودود را نصار سر و صورت مردم غریب و بیچاره میکرد ∙

دریورهای وزیر صاحب چنان از ( راست و چپ ) ( سرک و پیاده رو ) میراندند مثل این که خودشان صاحب سرک هستند.
وزیر صاحب در بین یکی از موتر های این کاروان نعمت چارپلاق افتاده بود و از پشت شیشه های سیاه که شباهت به حجاب زنانه داشت مردم را تمشا میکرد و از اینکه همیشه آنها از پس آن شیشه ها سيا سیا روز می دید خوشحال به نظر میرسید.

در حالیکه شکم بزرگ اش را بادست نوازش میداد دربار ه حسابهای بانکی اش فکر مکرد .

آری ... .. حسابهای بیحساب اش

حساب خودش : ننه اولادها :اولادها : کاکا : ماما : خاله و خاله زاده :

واقعا" رسیدگی به حساب ا ین همه پول کار مشگل بود خوب چی میکرد خدا برا یش داده بود . به گفته خود ش که همیشه میگفت با خدا داده گان مه سیتز که خدا داده گان خدا داده است .
هنوز تصا ویر حساب های بانکی در سرش چکر می زد که صدای زنگ تیلفون چرت پرانک اش کرد . بادیگارد اش تیلفون را برداشت و بعد از لحظه رو به وزیر کرده گفت وزیر صاحب برا ی شما تیلفون است .

* وخت ندارم بگو جلسه است !

** وزیر صاحب سکرتر شما است !

با شنیدن نام سکتر تبسم روی لبان گلفت وزیرصاحب نقش بست و گناره های لبان اش به طرف گومه های گوشتی اش حرکت نمود گویا لب ها یش به مشکل میتوانست وزن گومه ها یش بالا ببرد و با اشتیا ق تمام تیلفون را از دست بادی گارد اش گرفت .

آواز شیرین سکرتر زیبا و نازنین که همیشه با نازدانه گی خا صی صحبت میکرد تا مبادا صدای نازک اش گوشها ی کلفت وزیر صا حب را اذیت نماید به گوش اش رسید.

* سلا م وزیر . . !

** سلا م جا نم . . !

وزیر صاحب امروز در وزارت روز مادر را تجلیل میکند شما می آ ید یا نه ! *

نی عزیزم برایشا ن بگو که وخت ندارم جلسه است . . ! **

درست است وزیر صاحب . ! *

** آفرین فعلا" طرف بانک می روم که یک مقدار پول به خارج ترا نسفر کنم خودت چیزی کارنداری بگو . . !

سکر تر هم مثل ا ین که منتظر شنید ن همین گپ من .. من.. کنان گفت .

* وزیر صاحب همو چیزره که خودتان و عده کرده بودین که در پروژه جدید برایم می خرید.

** هو .. بلی بلی عزیزم یادم هست اوره خو مه از دوبی برایت فرمایش دادیم چرا که جنس اینجه مثل دولتش بی اعتبا ر است بدل نباشد و بعد ها ها ها خندید ه تیلفون را قطه کرد.

بعد از آ ن زیر لب غرغر کرد گفت عجب مردم احمقی روز مادر چیست ؟ ای مردم احمق ما در و وطن گفته جا ن میته !

ولی با گفتن کلمه مادر به یاد مادری خدا بیامورز اش افتاد از این که مدت ها بود بیاد او نیافتاده هیچ ناراحتی وجدان نداشت زیرا سا ل ها قبل وجدان دروجود اش کشته بود و در گورستان بی شرمی به خاک سپرده بود . را ست اش زند گی مسلکی اش چنین ایجا ب مینمو د و نه می شد که دو خربوزه را به یک دست بگیر د .

مسلک یا وجد ا ن . . .

ولی تصاویر خاطرات دوران طفلیت جای تصاویر جک های بانکی را گرفت .

به یاد اش آمد که چقدر از دستان مهربان مادر اش توسط چوب : جاروب : چپلک :نوازش دیده بود . و همیش بخاطر یک موضوع بود دزدی !

راست اش این که چی وقت به این هنر بزرگ دست یافته بود به یاد اش نمی آمد . ولی همین قدر میدانست که از زمانیکه دست راست و چپ را شناخته بود این کسب مقدس را فرا گرفت . و هر باریکه تخم مرغ همسایه را می دزدید مادر اش به جان او می افتید و در حالیکه او را لت کوب میکرد میگفت سرچک شوی بچه کسب با بیت گرفتی بابیت ده دزدی کشته شد حالی تو شروع کردی.

نکو نکو او بچه که تخم دز شتر دز میشه . . !

آن زمان او گپ های مادر اش را درک نمی کرد ولی بعد ها چنین احساس کرد که مادر اش زن عالی بود . شاید هم یک روانشناس واقعی بود . که میخواست به طور غیر مستقیم استعداد واقعی اولاد اش برایش اشکار سازد .

و این که پدرش نیز در این را جا نش را از دست داده بود به این معنی بود که او این استعداد را از اجداد به اراث برد ه بود .

و بعد از درک این موضوع او بیشتر پیش تلاش نمود تا آن استعداد خدا داد را بیشتر رشد بدهد و به همین خاطر شب و روز کوشش کرد . و هیچگاهی کبر نکرده کار خورد و بزرگ نگفت از جیب گدای و مامور بیچاره گرفته تا به دوکان سرکوچه خانه همسا یه
خلا صه به هر چیز که گیر ش می آ مد دست برد میزد . و در این راه آنقدر تلاش نمود تا این که قلعه بلند پیروزی دست یافت و حتا روانه زندان شد.

ولی زندان برای او مکان کاملا” جد ید بود و این که میگویند زندان سازنده ا نسا ن است واقعیت است .

او در زندان درسها ی بزرگی را آموخت و افراد به مراتب بزرگتر و حرفوی تر از خودش را ملاقات نمود و در همان جا بود که تحت تاثیر مهارتهای آن انسا نها ی بز رگ قرار گرفت در نزد یکی از آنها د ستما ل و شیرینی گذ ا شته شا گردی اختیا ر نمود.

بعد از آ ن او تا زه فهمید که هنوز از بحر بیکرا ن این هنر بزرگ جرعه هم ننو شید است و بعد ختم دورا ن تحصیل اش در هما نجا به عضویت یکی از باندهای دزدی یعنی همان چیز که در فر هنگ سیاسی به آن حزاب سیاسی میگو یند درآمد و به همین خاطر بود که او همیشه از دوران زندان به عنوان صفحات زرین زنده گی سیاسی اش یاد میکرد.

زمانی که از زندان آزاد گردید از آنجایکه تحصیلات او به شکل سنتی بود یعنی در و تجا رب کاری اش در کوچه ها و پس کوچه ها با گروپ ها ی کوچک ولگردان صورت گرفته بود به این دلیل نخواست با دزدان دولتی ( یعنی احزا ب د ولتی ) کار نماید هر چند تحصیلات اش سطح دکتورا خا رج بود با آن هم ا و دزدان مخالف دولت ( یعنی احزا ب مخالف د ولت ) تر جیح دا د زیرا در آن جا فصا ی کار با زتر و خوبتر بود و اومیتوانست بیشتر استعداش را رشت بدهد
با تلاش و پشت کار که داشت ا و توانست شهرت بلند ی را در بین باند اش کمایی نماید و به زودی تصمیم گرفت که تجارب را که در طی یک عمر مبارزه به د ست با تحصیلات و تابیعت خارجی تزیین نماید.

و به همین منظور روانه یکی از کشور های بزرگ دزد پرور گردید.

بعد از آ ن که حکومت جدید تشکیل کردید او به کشور باز گشته و به عنوا ن کسی که دارای تحصیلات عالی، سوا بق کا ری و همچنا ن تابیعت خارجی بوده و همچنا ن خا نو اد ه و د ر اين ر ا ه شهيد نيز د ا ده بو د يعني پدرش د ر ا ين ر ا ه كشته شد ه بو د ،
بنا" خو د را و ا رث بي چو ن و چر ا حكو مت مي د انست و به ز ودي در یکی از پست ها ی بلند شورا ی وزیران ( شورای دزدان ) تعیین کردید.

حال پس از سال ها نهال تلاش ها یش به ثمر نشسته بود و او واقعا" یک شتر دزد شده بود همرا با دیگر اعضای کابینه همچو مور به جا ن دا را یها ی دولت چسپیده بود که دیگر هیج کسی جرت دور کردن آنها را نداشت.

با خودش فکر کرد که ما درش چی زن بزرگ و همه چیز فهم بود.
و لحظه آ رزو کرد ای کاش مادر اش به جا ي شتر دزد اژدها دزد میگفت آ ن ز ما ن ا و همه جها ن را مي بليعد .

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • دوست عزیز سلام متن که شما نوشته اید یک شعر به یادم آمد البته با عرض پوزش نا مکمل است.

    شاعر چنین میگوید:

    نام من چور پیشه ام چور رتبه ام سالاری چور

    هرچه پیش آید خوش آید میکنم یک بار چور

    راکبین را چون کنم پائین ز لاری و قطار

    گر نیابم پول نقد حتی کنم نسوار چور

    حالا در کشور ما افغانستان هم چور بازار است دیگه هرچه که پیش آمد خوش آمد چور میکنند دزدان حالا کی دست اینها را بگیرد آیا کسی است که این ملت و کشور را نجات دهد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس