گوناگونی رنگ در پوشش بانوان هزارۀ افغانستان (با نگاه ویژه به پوشش زنان هزارۀ ولایت دایکندی)
شماره هفدهم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
پوشش زنان هزارۀ افغانستان، رنگین کمانی از رنگ. صد بهار و صدبرگی از گوناگونی رنگ. هرگاه به گوناگونی رنگ در پوشش زنان هزارۀ افغانستان، نگاه کنیم، درمییابیم که تا هنوز پای «برقع» و «چادر سیاه» ایرانی و عربی در بین این مردم راه باز نکرده است؛ با آنکه در سالهای پسین ملاهایی برگشته از ایران، عربستان، عراق و دیگر سرزمینهای عربی زیاد کوشیدهاند تا هویت این رنگینکمان را از سر بانوان هزارۀ افغانستان از بین ببرند و پوشش بیگانۀ ایرانی و عربی را جایگزین کنند تا زنان این سرزمین بهویژه پوشش زنان هزاره را کلاغ بسازند و ترسناک؛ و نمادی از تاریکی بسازد.
رنگ، رنگ، رنگ؛ همه جای هزارستان، رنگینکمانی از رنگ؛ پوشش زنان مردم هزارۀ افغانستان. روانشناسان باور دارند که «رنگها نقش مهمی در روانشناسی ذهن مردم ایفا میکنند. باور نمیکنید به پادشاهی دوران ویکتوریا نگاه کنید، آنها رنگهایی مانند بنفش و قرمز را بهعنوان نمایش ثروت خود استفاده میکردند؛ حتی امروزه، رنگ های مختلفی برای نشان دادن احساسات مختلف استفاده میشوند».(1)
داکتر یعقوب یسنا، شاعر، نویسنده، پژوهشگر هزاره و استاد دانشگاه البیرونی کاپیسا، دربارۀ رنگ در کالای زنان هزاره نوشته است: « زن، بدن زن، حضور زن، پوشش و چگونگی پوشش زن معمولاً محور خیر و شر تلقی میشود. اگر به فرهنگها، مذهبها و دینها توجه کنیم، بیآنکه فرهنگها مذهبها و دینها پی ببرند، بیشتر هدایت و درگیری آنها با زنان بودهاست. فقه و ثقافت مذهبها اکثراً درگیر این استکه «زن چه کند و چه نکند، مردان با زنان چگونه برخورد کنند و...»(2)
این نویسنده و شاعر میافزاید: دربارۀ لباس زنان هزاره، آنهم رنگ لباس زنان هزاره ربط بدهیم، چند روز پیش در دایکندی جشنوارۀ گل بادام بود. در این جشنواره، حضور زنان هزاره بسیار پر رنگ بود. آنچه که برایم معنادار و جالب بود، تنوع رنگ لباس زنان هزاره بود که در این تنوع رنگ، رنگ سیاه چندان جایگاه نداشت. این تنوع رنگ لباس زنان هزاره مرا به یاد سخنان مادرم انداخت. مادرم از رنگ سیاه میترسد. همیشه از پوشیدن رنگ سیاه، خانمهای خانواده را بر حذر میدارد و منع میکند. دلیلش این استکه رنگ سیاه نحس است. اگر زنان خانواده رنگ سیاه بپوشند موجب رویدادها و اتفاقهای بد در خانواده میشود. در انتخاب رنگها نوعی از درک خیر و شر دارد. به برداشت مادرم رنگ سیاه و تیره به شر ارتباط دارد و رنگهای روشن چه سرخ، سبز، سپید و... به خیر ارتباط میگیرد. در ضمن هرچه پوشش و لباس یک خانم متنوع از رنگ باشد به نظرش بهتر است. بعدها بنا به دیدن روستاهای هزارهها متوجه شدم که این برداشت مادرم از رنگ و نگرانیاش دربارۀ لباس زنان، بیشتر یک اصل فرهنگی-فکری است؛ زیرا بهگونهای همۀ زنان هزاره از لباسهای رنگین استفاده میکنند. پس از آشنایی با کارکرد اسطورهشناسی فرهنگی لباس در آرای اشتراوس، میرچالیاده و بارت، نقش خیر و شری رنگ در لباس زنان هزاره برایم معنادارتر شد. به این برداشت شدم که زنان هزاره در چگونگی تنوع رنگهای لباس شان نوعی از برداشت فرهنگی خیر و شر از جهان را تبارز میدهند».(3)
داکتر حفیظ شریعتی سحر، پژوهشگر و شاعر هزاره دربارۀ گوناگونی رنگ در پوشش زنان هزاره نوشته است: «پوشاك مردم هزاره در نهايت زيبايی و سادگی نمادی از پوشش اصيل هزارههایی است كه امروز جز در برخی مناطق روستايی در جای ديگر شاید نتوان نشانی از آن يافت. پوشاك زنان هزاره بنا به موقعيت اجتماعی، اقتصادی و شرايط سنی از ويژگیهای مشخصي برخوردار است. پوشاك زنان جوان هزاره با پارچههاي گوناگون در رنگها و طرحهای شاد با چادر زيبا و رنگی همراست؛ اما زنان مسنتر پارچههايی به رنگ تيره با طرحهای ساده و سياه و سفيد را ترجيح میدهند».(4)
زهرا مراد، بانوی هزاره و نویسندۀ شبکههای اجتماعی و معلم باشندۀ ولایت هرات دربارۀ پوشش زنان هزاره افغانستان در حساب کاربری فیسبوکش نوشته است: «پوشش، زنانگی، فرهنگ خیلی وقت است، یکی از شیارهای ذهن روی پوشش ایستاده است. لباس، استعارهای که استعارهای دیگر را میپوشاند، مثلش میشود مثل نوری که چون مشکات است و در آن مصباحی است و در آن مصباح آبگینهای که مثل آنهم میشود کوکبی دری افروخته از درخت زیتون. بگذریم آنقدر پیچیده است که در نهایت میپیچد این ذهن در خودش، لباس سنتی زنان هزاره برایم خواندنی است، جنسش نخ است، یعنی پارچهاش قیمتی نیست، رویش خامگ کار می کنند و این خامگ قیمتیاش میکند، البته برای غیر قیمتی میشود، برای خودهاشان، کار دستشان هست، یعنی کار خودشان هست، از خودشان است، پس قیمتی نیست، مثل قالیهای مَور برای خودیها، سه تکه هم رنگ، پیراهن، تنبان و چارقد. در نهایت تزیینات روی لباس که کلاه است و جلیقهای نقرهکاری، اسم خاص آن نقرهکاریها را نمیدانم، فقط میدانم که آنها نقرهاند؛ پس ارزش اقتصادی دارند، یک زن آن همه نقره را با خود حمل کند، جالب است! این یعنی زنان هزاره از امنیت برخوردار بوده اند، نه تنها زنانگی شان محافظت میشده که حاملان ثروت هم بوده اند».(5)
اما شوربختانه ملاها، مولویها، بازرگانان دین و واپسگراهای دینی در افغانستان همواره تلاش کردهاند تا گوناگونی رنگ را از سر بانوان این سرزمین بردارند؛ آنگونه که در اعلامیۀ شورای انسجام سرتاسری علمای افغانستان آمده است: «چادر بُرقَع برگزیدهترین چادر، حال چند تن سیکولر و ملحد میخواهند چنین حجاب عزیز را منع کنند. چادر برقع که چادر ملی زنان مسلمان افغانستان محسوب میشود، یکی از برگزیدهترین چادرهای اسلامی است که حجاب کامل و پوشاندن تمام بدن توسط این چادر برای زن مسلمان فراهم میشود. این چادر به صورتی است که اعضای بدن و اندام نمایان نمیشود. امتیاز دیگر برقع بر سایر چادرها این است که بر بدن نمیچسبد و جلو صورت یک بافته مجزا مانند طوری بافته شده است؛ یعنی پوشیده ماندن از چشم نامحرم بهطور کامل و احساس امنیت و آرامش بیشتری با این چادر با این اوصاف برقع چادری است که بهصورت یکنواخت تمام بدن را میپوشاند و امتیاز حجاب کامل را از چادر مشکی و چادر ملی و چادر عربی برده است؛ اما چنانچه که اشخاصی فرهنگ و لباس خود را تغییر داده اند در این چادر نیز تغییراتی ایجاد کردهاند مانند گلدوزی بر روی این چادر یا دوخت آن با پارچههای براق... هر چند در این مدت که ملل کفر بر افغانستان هجوم آورده است و مردم شهرها با ادغام کردن فرهنگهای دیگر کشورها این چادر ملی خود را در زندگی کمرنگتر حس میکنند، اما هنوز محبوبیت خود را در نزد اکثریت مردم دهات افغانستان که احتمالا مجموعا هفتاد درصد نفوس کشور را تشکیل میدهد حفظ کرده است، بهخصوص در مناطقی که امریکاییها و فرزندان ناخلفش نفوذی کمتری دارند.(6)
پوشش زنان هزارۀ افغانستان، رنگین کمانی از رنگ. صد بهار و صدبرگی از گوناگونی رنگ. هرگاه به گوناگونی رنگ در پوشش زنان هزاره افغانستان، نگاه کنیم، درمییابیم که تا هنوز پای «برقع» و «چادر سیاه» ایرانی و عربی در بین این مردم راه باز نکرده است؛ با آنکه در سالهای پسین ملاهایی برگشته از ایران، عربستان، عراق و دیگر سرزمینهای عربی زیاد کوشیدهاند تا هویت این رنگینکمان را از سر بانوان هزارۀ افغانستان از بین ببرند و پوشش بیگانۀ ایرانی و عربی را جایگزین کنند تا زنان این سرزمین بهویژه پوشش زنان هزاره را کلاغ بسازند و ترسناک؛ گویا نمادی از تاریکی است.
شاید گزارش بیبیسی را در سالهای پیش خوانده باشید که اندیشههای واپسگرایی اسلامی که در ولایتی چون فاریاب در بین بانوان بهویژه دختران قندوزی رسوخ کرده است که چادر سیاه سر تا پا بر تن دارند؛ دخترانی که به گفتۀ رئیس امور زنان ولایت قندز «در مدرسۀ اشرفالمدارس در یک مراسم یا مجلس با زنان و دختران دیگر جنگ میکنند، میگویند تو کافر شدی، چرا چادر از سرت پائین افتاد؟ چرا لباست اسلامی نیست یا تو نماز را درست یاد نداری». این دختران که تمام اندامش زیر پارچۀ سیاه قرار دارند، همچون هیولای ترسناکی هستند که گویا از پس کوه قاف آمده باشند.(7)
به هر روی، پوشش زنان هزارۀ افغانستان، آنچه در عکسهای محمد رجا، عکاس و شاعر دایکندی به دست میآید، سراسر زیبایی است و صد بهار و صدبرگ و دشتی از احساس آرامش و امنیت برای بانوان. ملاها، مولویهای و واپسگراها هرگز نتوانند تا این دشت از گل را از سر بانوان هزاره بردارند و از آنان کلاغ و بوجی بسازند.
یادآوری: این نوشته نگاهی ویژه به عکسهای محمد رجا از نیلی مرکز ولایت دایکندی است.(8)
سرچشمهها
(1)
http://namnak.com/%D8%B1%D9%88...
(2) https://www.facebook.com/profi...
(3) https://www.facebook.com/profi...
(4) https://www.facebook.com/searc...
(5) https://www.facebook.com/searc...
(6) https://www.facebook.com/searc...
(7) https://www.bbc.com/persian/af...
(8) https://www.facebook.com/15054...
گوناگونی رنگ در پوشش زنان مردم هزاره افغانستن
گوناگونی رنگ در پوشش زنان مردم دایکندی
پوشش رنگارنگ و شاد زنان هزارۀ ولایت دایکندی به روایت محمد رجا، عکاس محلی