ایران در نهایت میبرد یا میبازد؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
به نظر میرسد رقیب کنونی آمریکا در منطقه، ایران است، البته نه از این لحاظ که با هم درگیر باشند، چون چالش آنها نه بر سر آرمان و حقایق، بلکه در به دست گرفتن ابتکار عمل در سوریه، عراق و لبنان است. چالش موجود، در نهایت، به تفاهم این دو کشور منجر خواهد شد. به عبارت دیگر اقتدار در منطقه؛ از بصره تا بیروت، را بین خود تقسیم خواهند کرد.
از سویی، ایران بر دو رژیم حاکم بر عراق و سوریه مسلط است و به واسطه حزب الله در لبنان نیز، عنصری تعیین کننده به شمار میرود. از سوی دیگر، آمریکا که در سال ۲۰۱۱ کاملا از عراق خارج شد و در تغییر رژیم سوریه نیز ناکام ماند، دوباره باز خواهد گشت تا پس از اشغال عراق، این بار بر کل منطقه مسلط شود.
هنگامی که آمریکا تصمیم گرفت عراق را اشغال کند، نوعی توافق ضمنی بین آن و ایران صورت گرفت؛ ایران سعی میکرد از طریق ایجاد شورش در عراق، صدام را برکنار کند، بهویژه اینکه نظامیان آموزش دیده عراقی که در دهه ۷۰ به اتهام ایرانی بودن و همچنین به علت اقدام حزب الدعوه به انجام ترورهای بسیار در بغداد، توسط صدام از عراق طرد شده بودند، در اختیار داشت.
دلیل دیگر موافقت ایران، قصد آمریکا برای برقراری حکومت اکثریت، که در اینجا منظور اکثریت مذهبی است، بود. این یعنی، واگذاری قدرت به کسانی که دست پرورده ایراناند. در نتیجه، ایران و آمریکا به تقسیم عراق بر اساس گرایشهای مذهبی توافق کردند.
آمریکا ادعا میکرد تا چند دهه به حضور نظامی خود در عراق ادامه خواهد داد، اما بحران مالی آمریکا در سپتامبر ۲۰۰۸ اوضاع را به گونه دیگری ورق زد و این کشور ناچار شد تحت فشار ایران قرارداد خروج نیروهایاش از عراق در سال ۲۰۱۱ را امضا کند. پس از آن ایران توانست از طریق نوری المالکی سیطره خود را بر تمام مفاصل نظامی، امنیتی و اقتصادی عراق تحکیم بخشد.
در طول مدت مذکور ایران بسیاری از دانشمندان و خلبانان عراقی را ترور کرد، مناطق سنی نشین غربی را که با اشغالگران نبرد میکردند، به حاشیه راند، اختلافات مذهبی را افزایش داد، از شبه نظامیان شیعه که مرتکب کشتار میشدند حمایت و تلاش کرد، از طریق آنها بر کل عراق مسلط شود. بدین ترتیب دستاوردهای دخالت آمریکا در عراق، عملا از بین رفت.
اما سوریه، درست است که روابط این کشور با ایران از زمان حافظ اسد بسیار خوب بوده، ولی با برقراری روابط حسنه با سعودی، سعی میکرد توازن ایجاد کند تا در مقابل فشار دیگری مستقل بماند، اما ماجرای ترور الحریری و فشار آمریکا برای تغییر رژیم سوریه، بشار اسد را وادار کرد تا با ایران پیمان استراتژیک امضا کند، هر چند از سوی دیگر، برای حفظ توازن و استقلال نسبی، با ترکیه نیز چنین پیمانی امضا کرد. بهویژه اینکه نسل جدید مدیران و بازرگانان سوری تمایل به فعالیت و ارتباط اقتصادی با آمریکا داشتند، حتی اگر ایران و ترکیه مسیر مستقیمی برای ارتباط با آمریکا به حساب نمیآمدند.
با قیام مردم سوریه این وضعیت به هم ریخت، زیرا رژیم سوریه ناچار به درگیری با ترکیه شد. از آن پس، دخالت ایران و طبعا روسیه در سوریه افزایش یافت تا جایی که این دو کشور تبدیل به تصمیمگیران اصلی در مورد سوریه شدند.
ایران از محاصرهی سوریه توسط آمریکا، پس از ترور حریری و همچنین جنگ جولای ۲۰۰۶ برای تشکیل شبهنظامیان سوری با شعار آموزش جنگجویان چریکی که پیش از آن در لبنان موفقیتهایی کسب کرده و تاثیرات امنیتی و نظامی برجای گذاشته بودند، نهایت استفاده را برد. فعالیت نیروها پس از قیام سوریه زیر نظر کارشناسان ایرانی گسترش یافت. رژیم سوریه دچار فرسایش شده بود و نیازمند ورود نیروهای حزب الله و شبهنظامیان عراقی و سپاه قدس برای حمایت از خود بود. نتیجه اینکه ایران عملا زمام امور در سوریه را دست گرفت.
دیدگاه حاکم بر رژیم ایران بر بنیان مذهب قرار نگرفته، بلکه بر این اساس است که باید قدرت خود را در منطقه افزایش دهد و برای تحقق منافعاش بر دیگران مسلط شود. از جامعه جهانی نیز انتظار دارد از این منظر با ایران تعامل کند. در این راه، ایران دو عنصر را به کار گرفته است: یک، عنصر مذهبی شیعه. ایران گروههای شیعه موجود را حمایت و بسیاری را نیز، سازماندهی و در کل چنان رفتار کرده که رهبر و سرپرست شیعیان جهان قلمداد شود. عنصر دوم، قضیه فلسطین و مسائل مربوط به آن یعنی حزب الله و جنوب لبنان است. بر همین اساس اقدام به توسعه برنامه هستهای خود کرده تا بین خود و اسراییلِ دارنده سلاح هستهای، توازن ایجاد کند.
عملکرد ایران در عراق، نشانگر برنامهی آنها برای تخریب این کشور و تسلط کامل بر آن است. در گذشته، عراق مانع مهمی سر راه ایران برای پیشبرد اهدافش محسوب میشد. انقلابها و خروج آمریکا از منطقه، فرصت بزرگی برای هضم عراق پیشروی در این کشور به ایران داد. حزبالله تبدیل به قدرتمندترین نیروی موجود در لبنان شده است. ایران اراده خود را بر رژیم سوریه کاملا تحمیل کرده تا جایی که به جای رژیم تصمیم میگیرد.
ایران از محاصرهی سوریه توسط آمریکا، پس از ترور حریری و همچنین جنگ جولای ۲۰۰۶ برای تشکیل شبهنظامیان سوری با شعار آموزش جنگجویان چریکی که پیش از آن در لبنان موفقیتهایی کسب کرده و تاثیرات امنیتی و نظامی برجای گذاشته بودند، نهایت استفاده را برد. فعالیت نیروها پس از قیام سوریه زیر نظر کارشناسان ایرانی گسترش یافت. رژیم سوریه دچار فرسایش شده بود و نیازمند ورود نیروهای حزب الله و شبهنظامیان عراقی و سپاه قدس برای حمایت از خود بود. نتیجه اینکه ایران عملا زمام امور در سوریه را دست گرفت.
ایران با تکیه بر بسط قدرت خود از عراق گرفته تا لبنان و سوریه و یمن با غرب مذاکره میکند. زمانی مذاکره فقط بر سر برنامه هستهای بود، اما اکنون موضوعات دیگری مانند جایگاه منطقهای ایران نیز بسط پیدا کرده است. مساله این است: آیا کنترل ایران بر هلال مذکور ادامه مییابد یا اینکه باید متوقف میشود؟
ایران با اینکه مسلط و قوی به نظر میرسد، از مشکلات زیادی ناشی از محاصره اقتصادی آمریکا نیز رنج میبرد. مهمترین آن، تحریم بانک مرکزی، یعنی ممنوعیت پرداخت دلار به این بانک و بسیاری از بانکها و موسسات مالی ایران است. بدین ترتیب امکان پرداخت بهای نفت فروخته شده که فقط به دلار انجام میگیرد به بانکهای ایرانی وجود ندارد و فقط باید از طریق بانک مرکزی آمریکا صورت گیرد.
به همین دلیل تمام مبادلات دلاری ایران در آمریکا مسدود است. این امر موجب بحران اقتصادی در این کشور شده است، زیرا اقتصاد ایران نفتی است و امکان دریافت بهای نفت هم وجود ندارد و فقط بهای بخشی از نفت از طریق مبادله نفت با کالا یا خرید طلا دریافت میکند. همانطور که در ترکیه مشخص شد. ادامه این وضع منجر به فروپاشی اقتصادی ایران خواهد شد، زیرا بخش عظیمی از مردم در وضعیت بسیار بد معیشتی قرار دارند.
بنابراین ایران یا باید امتیازات دردناکی چه در زمینه برنامه هستهای و چه در زمینه قدرت خود در منطقه بدهد، یا اینکه به سوی فروپاشی اقتصادی و شورش مردمی که وقوع آن قطعی است پیش رود.
تا اینجا به نظر میرسد ایران تا حدودی از برنامه هستهای خود عدول کرده، اما نه تا حدی که به توافق نهایی با آمریکا و غرب برسد. در عراق نیز ناچار به پذیرش توازن نسبی قدرت بین شیعه و سنی و کردها شد، هر چند توازن قوا بین آمریکا و ایران در عراق همچنان برقرار است.
با وجود این، ایران همچنان تلاش میکند اقتدار خود را حفظ کند. احتمال دارد آتش بس در سوریه را قبول کند تا طرف تصمیمگیرنده باقی بماند، ولی باید رضایت مخالفین داخلی رژیم را هم بدست آورد و در را به روی آنها باز کند، اما با وجود تصریحات نعیم قاسم معاون دبیرکل حزبالله مبنی بر ضرورت تن دادن به امتیازات دردناک، ایران هنوز به بقای بشار اسد اصرار دارد.
با این وجود نمیتوان در مورد هیچکدام از مسائل فوق، نظر قطعی داد، زیرا علی خامنهای رهبر ایران و سپاه پاسداران تندروی را پیشه کرده و با دادن امتیاز در زمینه هستهای مخالفند. امری که باعث تاخیر در امضای توافق با غرب میشود. در عراق نیز حاضر به قبول توازن نیستند و سعی میکنند تغییرات صورت گرفته در ساختار قدرت در این کشور را خنثی کنند و دولت عراق را کماکان زیر سلطه خود داشته باشند. تمایل آنها برای تشکیل «ارتش موازی» در سوریه را نیز باید به موارد فوق اضافه کرد.
در داخل ایران چالش جناحهای سیاسی ادامه دارد. اصلاحطلبان مایل به توافق به آمریکا که پیش از این برای توافق ابراز تمایل کرده، هستند. نتیجه این تمایل دوجانبه توافق هستهای، قبول توازن قوا در عراق و نسخهبرداری از آن در برای سوریه خواهد بود، اما جریان رادیکال، هنوز خواهان حفظ اقتدار خود در منطقه بدون ربط دادن آن به پرونده هستهای است.
به نظر میرسد کفه ترازو به نفع جریان اول سنگینی کند. آنها در انتظار وفات خامنهای برای انتخاب رهبری متفاوت و تغییر در توازن قوا در ایران هستند. دخالت مستقیم آمریکا در سوریه و عراق، وصول به توافق را تسریع خواهد بخشید، زیرا آمریکا بدون شک برای این منظور خاص (ایجاد تغییر در توازن قوا) خواهد آمد. اهمال آمریکا در سوریه باعث شده اوضاع این کشور در کنترل ایران باشد. در این زمینه، منافع روسیه هم مطرح است. آمریکا خواهان معامله با روسیه در مورد سوریه است. ایران ناچار است با روسیه موافقت کند، مگر اینکه تصمیم بگیرد با آمریکا به توافق نهایی برسد.
با توجه به آنچه گذشت میتوان گفت احتمالا ایران از این نبرد برنده خارج میشود، هر چند نتیجه برایش دلچسب نخواهد بود. آنچه میتواند تمام این معادلات را به هم بریزد وقوع یک قیام مردمی است که با توجه به وضعیت بسیار بد اقتصادی در ایران، امر غیرممکنی نیست.
* از :سلامة كيلة/ در: الجزيرة نت
عنوان اصلی مطلب:
إيران تكسب أم تخسر؟
آنلاین : http://www.irandarjahan.net/po...