فاشيست قبيله گرا بيداد مى كند!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
فاشيست قبيله گرا در تمام بخشهاى كشور حضور و نفوذ فعال دارد ، مافياى قدرت قبيله ايي ، اين امكان را به فاشيست ها داده است كه از سكوى قوم و بنام قوم ، انحصارگرى و زياده خواهى نمايند تا سلطه و قدرت خويش را حفظ و تقويت نمايند .
فاشيست قوم گرا هميشه و با هر ترفندى به فكر سلطهء افغانيزم بر كشور بوده است .
اگر داود خان نظام جمهورى اعلام ميكند نه بدان خاطر است كه وى ميخواهد دموكراسى و آزادى و ارزشهاى دموكراتيك را برپا دارد ؛ بلكه هدف آن ، تطبيق حاكميت قبيله با عصر نوين و اجبار زمانى و فشار درونى بود ، وى بر حركتهاى بوجود آمده توسط افراد غير قبيله ، پيشى جست و فقط با نام عوض كردن ، بار ديگر به اهداف عاليهء قبيله، خدمت نمود . داود خان خود از افراد متعصب قومى و مغرور بود .
اگر خلق و پرچم با قربانى نمودن ملت ، قدرت را در دست گرفتند و امين جويبار خون راه انداخت ؛ باز هم هدف اصلى ; همان سلطه قوم و قبيله بود . كلام فاشيستى امين كه گفت " سر مردم هزاره از من و مال و ناموسش از شما سپاهيان است . " ماهيت ستم نژادى را مى رساند .
كمونيست و چپى بودن لفافه ايى بود براى حفظ و تقويت قدرت قبيله ؛ در صورتيكه در نظامهاى سوسياليستى ( مانند شوروى وقت و چين ) خلق (مردم ) در همه چيز برابر و هم رديف هم بودند و تقريبا زندگى يكسان داشتند ؛ ولى در افغانستان اينگونه نبود و بازهم يك قوم خاص در رأس حزب و دولت بود و تبعيض و تظلم بر ديگر خلق ها جارى و عارى .
با قدرت گرفتن مجاهدين در كابل ، مجددى دوماه در قدرت بود و چون از قبيله بود فلذا خطرى نبود ؛ ولى همينكه برهان الدين ربانى قدرت را در دست گرفت ، قبيله گرايان واكنش تند نشان دادند و از همان روز اول حاكميت وى را به علت اينكه غير افغان هست قبول نكردند.
رهبرى قبيله در آنزمان ؛ گلبدين حكمتيار ، تا توانست جنگ و خونريزى براه انداخت و كابل را راكت باران نمود تا قبيله ، باز حكومت را دردست گيرد .
گرچه ربانى هم اشتباهات فاحشى را مرتكب شد ، ولى عامل اصلى مقابله با حكومت ربانى تاجيك بودن وى و خارج شدن قدرت از سيطره قبيله بود.
هنگامى كه حكمتيار نتوانست سلطه قبيله را بازگرداند ، سناريوى جديدى برنامه ريزى شد و طالبان به اصطلاح مدارس دينى ظهور كردند . طالبان ، برق آسا به دروازه هاى پايتخت رسيدند . چرا ؟؟؟
چون زعماى قبيله هم چيز را مهيا كرده بودند و بهمين دليل هيچ يك از احزاب جهادى افغان كه تا آنزمان ادعاى قدرت و نفوذ داشتند ، در مقابل طالبان نايستادند . يا رهبرانشان به طالبان پيوستند و يا براى روز مبادا مهاجرت كردند .
اكثريت هواداران اين احزاب جهادى بتوصيه قومى به طالبان پيوستند و طالبان عنصر جديد احياى سلطهء قبيله شد .
همان است كه وقتى كابل بدست طالبان تصرف مى گردد ، ظاهر شاه در پيامى كاملا قبيله ايى بيان ميدارد : " خوشحالم كه يكبار ديگر فرزندان احمدشاه بابا بر سرزمين خود مسلط شده اند "
اين پيام نشاندهنده عمق روحيه نژادپرستى و قبيله گرايي است و تأييد دارد كه اين سرزمين ، مربوط افغان (پشتون) فرزندان احمدشاه بابا است كه در دست بيگانه قرار داشته و اكنون دوباره در تسلط خود قبيله است .
واقعيت انكار ناپذير واضح ديگر :
پس از حمله نيروهاى ائتلاف بين المللى به طالبان و شكست آنان ، كنفرانس بن به منظور تشكيل حكومت موقت برگزار گرديد .
در اينجا به چند و چون كنفرانس و كم و كيف اشتراك كنندگان كارى ندارم ، براى رياست دولت موقت ، عبدالستار سيرت ازبك تبار و حامد كرزى افغان دو كانديد نهايي بودند .
آقاى سيرت رأى و پشتيبانى اكثريت اشتراك كنندگان را جلب نمود و گويا ١٤ رأى داشت و حامد كرزى فقط ٢ رأى داشت . ولى با فشار لابى قبيله گرا ، حامد كرزى برگزيده شد . در اين حركت سرنوشت ساز ، در يكسوى آن ، مجاهدين قبيله ، درسوى ديگر تيپ ظاهر شاهى و تكنوكراتهاى پشتون و در مقياسى مؤثرتر زلمى خليلزاد افغان ، بعنوان نماينده ايالات متحده آمريكا نقش مهم داشتند و آنان برسم تاريخى رول خود را براى دوام و تثبيت حاكميت قبيله عالى بازى كردند .
وظيفه خليل زاد بمانند جاده سراشيبى بود كه در بلندى ، غربيان را با توجيهات قومى خود ترغيب به فشار بر شركت كنندگان اجلاس بن مى كرد و در عين زمان خود بهترين لابى قبيله براى غرب بود .
و از سوى ديگر در بخش پايينى جاده ، با فشار بر شركت كنندگان ، كفهء ترازوى قدرت را بسوى قبيله خود سنگين مى نمود .
اكنون پس از گذشته بيش از يك دهه از حضور جامعه جهانى در افغانستان و سرازير شدن ميلياردها دالر كمك هاى بين المللى ، اما هنوز تبعيض اقتصادى و انكشافى و ديدگاه متعصبانه فاشيستى نسبت به اقوام ديگر وجود دارد . مناطق شان تغيير و توسعه و انكشاف اساسى نكرده است . بطور نمونه مناطق مركزى و شمال شرقى كشور. .
در بعد فرهنگى فاشيست قبيله گرا بسيار فعال است . آنان كه حمايت مستقيم ارگ و دولت را با خود دارند مراكز عمده علمى و فرهنگى را در قبضهء خود دارند . بطور مثال آكادمى علوم افغانستان ، كه چند سال قبل دايره المعارف آريانا را چاپ نمود ، ولى بدلايل مخالفت هاى شديد و غلط نويسى ها و وارونه نگاريها و دروغ بافى ها نشر نگرديد .
در اين دايره المعارف تعصب ، اطلاعات و آمار غلط از اقوام ، تاريخچه ، فرهنگ ، آداب و سنن و خصوصيات زيستى آنان درج شده بود .
فاشيست قوم گرا ، تاريخ و آمار و وقايع را جعل و تحريف نموده بود .
يكى ديگر از اعمال كينه توزانه آنان مقابله و دشمنى با زبان فارسى درى است .
آنها سالهاست كه ميخواهند زبان افغانى (پشتو ) را با زور و تهديد و قلدر مآبى بر كل مردم افغانستان تحميل نمايند .
تا قبل از سال ١٣١٥ خورشيدى زبان رسمى كشور فارسى بود . در آن سال بود كه قوم پرستان متعصب ، زبان افغانى ( پشتو ) را همپايهء زبان فارسى رسمى نمودند .
حتى سعى فراوان صورت گرفت تا زبان پشتو زبان ادارى و درسى كل كشور شود ولى بخاطر ضعف و ناكارآيى آن موفق به اين دسيسه نشدند .
تبديل عناوين و اسامى مناطق و مراكز و مؤسسات به زبان افغانى ( پشتو) يكى از تحركات خودخواهانه فاشيست قبيله گراست .
آنان نامهاى تاريخى ، بومى ، محلى و مرسوم را بر مى دارند و نام هاى جعلى قومى خود را مى گذارند .
در اين سالها نيز تا امكان داشته اند نام هاى مكانها و مؤسسات را بنفع خود تبديل كرده اند .
حتى پا را هم از اين فراتر نهاده اند و كاربرد بعضى واژه هاى اصيل فارسى را ممنوع كرده اند .
بطور نمونه واژه دانشگاه ، دانشكده ، دانشجو و دانش آموز .
كريم خرم وزير وقت اطلاعات و فرهنگ ، سه كارمند تلويزيون بلخ را بخاطر كاربرد واژه هاى دانشگاه و دانشكده از كار اخراج نمود .
برخورد شخص اشرف غنى احمدزى هنگامى كه رياست دانشگاه كابل را برعهده داشت بسيار متعصبانه و قوم محور بود .
محدوديت براى اعطاى بورسيه هاى تحصيلى ، خواست محدود سازى ظرفيت امتحان كانكور بر اساس ولايت و قوم ، جلوگيرى از استخدام استادان هزاره در دانشگاهها و مركز آموزشى دولتى ، عدم اجراى مفاد قانون اساسي در مورد تعليمات دينى بر طبق فقه خود در مكاتب و موسسات آموزشى ، همه و همه بيدادگريهاى فاشيستى است .
در سالهاى گذشته يك روز به وزارت امور خارجه - مديريت روابط فرهنگى رفتم ، متوجه شدم كارمندى چند پاسپورت تحصيلى سرخ رنگ در دستش است و گلايه مى كند گفتم چه شده است ؟ گفت چند نفر بورسيه گرفته بودند و عازم شده بودند اكنون بعداز يكسال آنها را برگرداندند چون امتحانات مقدماتى را نتوانستند پاس كنند ، يعنى حتى تا صنف دوازدهم درس نخوانده بودند ، كسانى از مناطق جنوبى بودند و چون واسطه داشتند بورسيه به آنان تعلق گرفته بود .
كارمند وزارت خارجه حيف ميخورد كه اينها كه سواد ندارند چرا فرستاده ميشوند كه هم بورسيه را مى سوزانند و هم آبروى كشور را مى برند .
بيدادگرى ديگر دولت قبيله ، در مورد بازبينى واحدهاى ادارى و اصلاح آن بر اساس كميت تعداد نفوس است .
سالها اين حرفها و طرحها تكرار ميشود اما در عمل هيچ اتفاق خاص رخ نمى دهد .
بعضى ولايات مشرقى به اندازه يك ولسوالى هزاره نشين جمعيت ندارد، ولى آن ولايت است و امكانات و بودجه ولايت را دارد و حتى توجهات ويژه قبيله ايي ديگر دارد .
آنگاه يك ولسوالى دوصد هزار نفرى هزاره نشين حق ولايت شدن و ارتقاء را ندارد .
بودجه معمولا با توجه به سرانه نفوس و موقعيت واحد ادارى تنظيم ميشود ولى در افغانستان بودجه نظر به واحد قومى تعيين ميشود .
اين سخنان در عمل است شايد بعضى خوانندگان سوال داشته باشند كه از كجا ميدانيد اينگونه است ؟ پاسخ بررسى بودجه بندى ده سال گذشته است .
بد نيست اين موضوع را نيز يادآورى شوم كه در سيستم بودجه بندى همه مصارف پيش بينى و پيشاپيش تعيين ميشود . ولى بعضى كدهاى بودجوى هستند كه سقف آن باز است و در دست رياست جمهورى قرار دارد .
رييس جمهور از اين كدها استفادهء باز ميتواند .
بررسى ها نشان داده است بيشتر مصرف اين كدها براى يك قوم خاص بوده است .
من اين كدها را كدهاى قبيله نام نهاده ام .
اين است كه واقعا قبيله گرايي وحشتناك است .
سياست فاشيستى ديگر كه اين روزها شخص اشرف غنى احمدزى تعقيب ميكند بازگرداندن پناهندگان غير پشتون از كشورهاى اروپايي است .
آنها سياست حساب شده ايي را آغاز كرده اند . با دولتهاى اروپايي اينطور گفته شده كه پناهندگان از مناطق ناامن را برنگردانيد و ما باشما يكجا مناطق ناامن و كتيگوريهاى مختلف را تعيين ميكنيم . در اين برنامه تمام مناطق جنوبى و مشرقى بعلاوه قندوز و بغلان مركزى ناامن خوانده شده ولى بقيه مناطق كشور امن تلقى شده است .
جالب اينجاست ساحه هزاره نشين غزنى امن و مورد حمايت دولت خوانده شده است ولى باقى ولايت منطقه داراى بحران .
فعلا كشمكش بين رياست جمهورى و وزير مهاجرين در اين مورد وجود دارد .
در مورد هزاره جات گفته شده است منطقه كاملا امن است و شهروندان آنجا حمايت دولت را با خود دارند .
اين همان سياست بيدادگرى در مورد مهاجرين است كه چند سال پيش كرزى بنوعى ديگر با كشورهاى پناهنده پذير انجام داده بود .
در ابتداى حكومت موقت سهم هزاره ها بيست درصد تعيين شده بود . با دوام حكومت كرزى رفته رفته سير نزولى گرفت و اكنون در زمان حكومت وحشت ملى شتاب نزولى گرفته است .
طبق آخرين برآوردها سهم هزاره ها در كادر ادارى دولت در حدود سه درصد است .
در سطح كادر فوق رتبه و عالى كه افتضاح است .
آيا اين حكومت ملى است ؟
آيا دولت وحدت ملى اينگونه است ؟
آيا عدالت اجتماعى اين است ؟
باشد روزى پايانى بر فاشيست بيدادگر و احقاق حقوق شهروندى تمام اتباع كشور !!!
امير همايون صادقى — هلند
پيامها
30 مارچ 2016, 12:55, توسط اسحقزی
باشد که در آتش تعصب بسوزی. نمیفهمم که از تعصب و تفرقه شما چه لدست آوردید؟ این تعصب بجز اینکه شما را در آتش بسوزاند دیگر هیچ سود برایت ندارد. تعصب ات را ادامه بده