صفحه نخست > دیدگاه > ...و این چنین ما به حقارت رفته ایم!

...و این چنین ما به حقارت رفته ایم!

« برگ از تاریخ، نبشته هفده هم!»
میراحمد لومانی
دوشنبه 12 اكتبر 2015

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

برای درک درست هر پدیده، بنیاد و زیرسازه های ساختاری آن پدیده باید مورد ارزیابی و کاوش قرار داده شود. و همچنین برای باز شناسی رنج آدمی در سرزمین افغانستان نیز علل و ریشه های تراوش رنج ادمی در این خطه باید مورد ارزیابی و مطالعه قرار داده شوند.برای باز شناسی رنج و زدودن آن از از سیمای انسان افغانستانی، باید بدور ازهرگونه خود فریبی های مرتبت به امر تعلقات تباری- ایدیالوژیکی ریشه های تولید و باز تولید رنج آدمی را در این جغرافیای رنج مورد ارزیابی و باز شناسی قرار باید داد. در «افغان زمین» این چندمین نسل است که انسانیت در این برهوت عاری از اندیشه و خرد انسانی، و در لای منگنه از توحش و بربریت باور و مذهب قبیله یی دارد مچاله گزدیده و جان می بازد. هرچند ساکنین سرزمین افغانستان و "بخصوص افغان تباران این سرزمین" خود در هاله یی از غرور کاذب، و در منیت های فریب دهنده و میان تهی " خود، قومیت، ایل و تبار خویش را سرآمد خلقت خداوندی پنداشته؛ و باور های اعتقادی- قبیله یی خویش را نزول وحی عرش ملکوت اعلی تلقی مینمایند... واما، حقایق و عینیت ها در قالب از زنده گی، رنج نامه انسانیت را در این برزخ، به گونه تلخ ترین نمونه از زنده گی انسانی را برای نوع انسانیت در این دیار به ترسیم گرفته است. در عینیت های کیفی زنده گی، و در قالب ارزشهای معیاری جامعه جهانی، انسان افغان و افغانستانی نه تنها سرآمد خلقت محسوب نه می گردند، بلکه در گونه های متفاوت از ساختار کیفی تمدن بشری در ردیف های حقیر ترین و نابکار ترین های روزگار قرار می گیرند. انسان افغانستانی در مجموع حقیر است، و انسان بومی آن در حقارت مضاعف.انسان بومی افغانستان در درون ماوا و خانه خویش حقیر است و بیگانه. انسان بومی این دیار در جنبره یی از تاراج و غارت، هر صبح و شام دشت و دامان این دیار با خون فرزندان اش رنگین گردیده شده است. و چه به وضوح امر رنج تاراج و یغما تاریخی از تقدیر و سرنوشت انسان بومی این دیار، در نماد از " فقر و فاجعه" هویدا میباشد. آنگاهی که دست تجاوز از آستین عقیده و در پرتو از امر مقدس جهاد و غازی بودن حیات و هستی این ملت و جامعه را به تاراج برده است، انسان و انسانیت در این سرزمین پیوسته مورد تجاوز و تاراج قرار گرفته است. قتل عام ها، کله منار ساختن ها، گردن بریدن ها و در نهایت توهین و به حقارت کشیدن انسان بومی این سرزمین در پرتو توجیهات " مذهب ، آیین و باورهای مذهبی" رنج نامه تاریخی توده های این سرزمین بوده است. اعراب در نماد از دین و مذهب انسان این سرزمین را به تاراج برده است و اتراک نیز در نماد از دین خواهی و ترویج آیین مذهب کله منار ها برپا نموده اند. سلطان محمود غزنوی به کرات زابل، بُست، غور و گرمسیر را در پرتو شعار های واهی کافر و رافضی بودن مردمان این دیار به تاراج می گیرد. وامیر تیمور؛ نیشابور، زرنگ و زابل و... را، شیبک خان هرات و مسیر های عبوری مرتبط به این سرزمین را به خاک و خون برمی کشد و.. و حال این سه صد سال است که افغانیت و اسلامیت انسان و انسانیت را در این سرزمین به مسلخ بر کشیده است. « اسلامیت و افغانیت » دو لبه برنده قیچی خونین حیات و هستی انسان بومی در سرزمین افغانستان بوده است. اسلامیت و افغانیت طوفان های خونین از نسل کشی های مکرر تاریخی را در این سرزمین عینیت بخشیده، صدها هزار انسان این سرزمین را به کام مرگ بر کشیده، و صد ها هزار دیگر را به برده گی و اسارت وا داشته؛ و همچنان تداوم حاکمیت سه صد ساله افغانی را در این دیار ضمانت ابقایی داده است. این اسلامیت و افغانیت بوده است که جنون خون خواره گی عده یی خاص در سرزمین را وجهه و صبغه شرعی و قانونی بخشیده است. غلبه مذهب و باور های مذهبی خلافت بغداد بر باور های انسان و جامعه ایرانی، ساختار پیوستگی ملی – تباری توده های این سرزمین را در هم فرو ریخته است. مذهب و باور های مذهبی غرور ملی و باور به امر تبار، فرهنگ - ملیت و ملت را از فرهنگ و باور انسان جامعه ایرانی زدوده، و همین امر پیش زمینه یی بوده است برای تسلط حاکمیت اغیار بر این سرزمین. حاکمیت و قدرت ملی که شاخصه مهم رشد، تکامل و پایداری ملت ها در بستر تاریخ بوده اند، همین امر تداوم دهنده اقتدار- عزت و پایداری ملی آنان در گستره تاریخ نیز محسوب می گردد. حاکمیت و قدرت ملی امر تضمین کننده ارزش های ملی در بستر جامعه میباشد. و اما حاکمیت اغیار؛ حاکمیت استبدادی و خودکامه بیگانه گان بنیاد هویت و داشته های مفاخر ملی توده های دربند را به ویرانی بر می کشند. و چنین است که انسان ایرانی در چنبره خونین و بی رحم از استبداد مذهب و قبیله باور به خود و ایمان به ارزشهای ملی وهویتی خویش را حقیر شمرده و آن را در گذر زمان از دست داده و فراموش می نمایند. رنج تاریخی انسان بومی این سرزمین، در تبانی با فاجعه ویرانه های معبد نوبهار بلخ گواه تلخ تاریخی بر پیشانی استبداد مذهب و قبیله در گستره سرزمین ایران تاریخی میباشد.. تسلیم به مذهب و باور های مذهبی مبتنی بر امر قدرت و سیاست بر گرفته شده از دربار خلافت شام و بغداد، اراده و درایت ملی توده های ساکن در سرزمین ایران تاریخی را به چالش واداشته است. تنش و تصادم عصبیت های خونین مذهبی استقلالیت ان را برای همیش مخدوش و متزلزل گردانیده، استیلا و پایداری حاکمیت اغیار بر این سرزمین را ممکن و مقدور گردانیده است. حاکمیت اغیار بنیان تمدن چندین هزار ساله این سرزمین را به ویرانی بر کشیده است و چنین است که حال دستان مان تهی تر از هر مقطع تاریخی دیگر میباشد. در فرهنگ و باور اعراب انسان ایرانی و فرهنگ آن مجوس تلقی می گردد. ترک تباران « ازبک ها و کتله های بزرگ از ترکان اسیای صغیر که در قالب از قزلباشان در سپاه صفوی حضور پر رنگ و تعیین کننده یی داشته اند، و قوت های تشکیل دهنده امپراتوری عثمانی» انسان ایرانی را حقیر شمرده، همواره کلمه " تات " « رعیت» را بر آنان اطلاق نموده اند. اعراب، اتراک و افاغنه در پیامد از حاکمیت نزدیک به هزاروپانصد سال، کوچک ترین امر ممکن زایش و پرورش انسان، و انسان های خرد ورز، ناجی، راهبر و رهگشا را در بتن جامعه ایران تاریخی« بخصوص فارس تباران افغان زمین کنونی» در نطفه به خفه شدن گرفته است! شخصیت های مانده گار و تاثیر گذار بومیان سرزمین ایران تاریخی «افغانستان کنونی» از دیر باز زمان موجودیت حضور تاریخی خویش را در دامن اغیار به جستجو پرداخته اند. شخصیت های تاریخی این ملت همانند ابومسلم ها گاه در دامان اعراب لولیده اند و گاه در دامان اتراک و حال در دامان افاغنه....

اعراب کُلیت فرهنگ و گنجینه های باور جامعه ایرانی را تسخیر و منقلب نموده اند. اتراک و بخصوص افاغنه ان را به ویرانی بر کشیده اند. زبان فارسی که شاخصه اساسی پایداری هویت ملت فارس به حساب می رود، و در این امر همچون بدنه اصلی پایداری ساختار "اصل هویت" عمل تاریخی نموده است، همواره مورد هجمه اغیار قرار داشته، و بشترین زخمه هارا در پیکره خویش دارا میباشد. مهاجمین و استیلا جویان بیگانه آگاهانه پیکره زبان فارسی را همچون موریانه یی آرام و خزنده، از زاویه قدرت و حاکمیت خویش مورد تخریب و تجاوز قرار داده اند. اغیار، انسان ایرانی را گاه در نماد از رفض، مرتد و کافر مورد تاراج و قتل عام ها قرار داده اند، و در بهترین حالت های از صلح و ثبات تاریخی بار حقارت شخصیتی- فرهنگی – ملی و تباری را بر بدنه این ملت به تزریق گرفته اند. امر " کشتار و تحقیر" بخش بزرگ از پیکره ملت فارس را مرعوب و مجذوب استبداد اغیار نموده است. به گونه یی هرگاه اگر با این امر برخورد مسئولانه و روشنی بخش تاریخی صورت نه گیرد، پیکره های بزرگ از ملت فارس در درون استبداد تاریخی، و در نماد از ملیت ها و اقوام دیگر به تحلیل خواهند رفت. به شهادت تاریخ سمرقند، بخارا، مرو، وبخش های از آسیای صغیر، آذربایجان و... خود شاهدان قربانی این فاجعه میباشند.. و حال در افغانستان هزاره و تاجیک میروند تا در فاجعه افغان سازی حاکمیت افغانی، اصالت تاریخی خویش را در گورستان اغفال و فراموشی به دفن ببرند.." هجمه زبان بخش بزرگ از برنامه های بر اندازی هویت ملی مان در گستره تاریخ به حساب می رود..". دکتر منوچهر پارسادوست در کتاب شاه اسماعیل اول چنین می نویسد: وجود قزلباشان ترک در پیرامون شاه اسماعیل همرا با سیاست تعصب آمیز مذهبی او در زبان و ادب فارسی تاثیر های زیانبار و مانده گار داشت. شاه اسماعیل چون سال ها در گیلان به سر برده بود زبا گیلکی را می دانست. او به زبان فارسی نیز اشنایی کامل داشت و به شرحی که خواهد آمد با آن زبان شعر های نیکو سرود. با وجود آن، شاه اسماعیل برای حفظ نزدیکی خود با قزلباشان که مهمترین و نیرومندترین تکیه گاه قدرت نظامی او بودند، و بر ای آنکه علاقه و اعتقاد آنان را به خویشتن حفظ کند و افزایش دهد، در دربار خود به زبان تُرکی صحبت می کرد و به زبان ترکی نیز شعر می گفت. او لطمه سنگین تاریخی به زبان فارسی زد و موجب گردید مردم آذربایجان در زمان دود مان صفویان به تدریج زبان مادری خودرا که آذری و شاخه ای از زبان فارسی بود ترک کنند و به زبان ترکی سخن گویند. وی به نقل از ذبیح الله صفا می نویسد: ترکان از زمان غزنویان و سپس سلجوقیان به تعداد انبوه از آسیای مرکزی به ایران آمدند. در زمان مغولان زبان ترکی در ایران رواج یافت. در دوران قراقویونلو و آقویونلو که پایتخت آنها تبریز بود زبان ترکی زبان محاوره دربار بود. دودمان صفوی اخرین مرحله مقاومت زبا آذری در آذربایجان را درهم شکست سخن گفتن شاهان صفوی به زبان ترکی، طولانی بودن دوران حاکمیت صفویان، وجود هزاران قزلباش ترک زبان در ایران، حکمرانی برخی از آنان در ولایت های ایران، به ویژه در آذربایجان و تصرف آن ولایت در زمان خدابنده و استیلای ترکان« عثمانیها» برآن ولایت به مدت 19 سال موجب گسترش کامل زبان ترکی در آذربایجان و تعمیم آن در ولایات دیگر گردید....شاه اسماعیل به خاطر حفظ قدرت خود، لازم دانست به زبان ترکی صحبت کند و زبان ترکی را زبان مکالمه دربار نماید. انگلبرت کمپفر که جز هیئت سوئدی در مارس 1684 میلادی در زمان شاه سلیمان صفوی وارد اصفهان شد و مدت 20 ماه در ان شهر اقامت گزید در باره گسترش زبان ترکی در ایران می نویسد: « زبان رایج دربار ایران ترکی است... این زبان با زبان مردم عادی مملکت[ یعنی زبان فارسی] تفاوت دارد. ترکی از دربار به خانه بزرگان و محترمین نیز سرایت کرده و سر انجام طوری شده است که کلیه کسانی که می خواهند مورد عنایت شاه قرار گیرند به این زبان تکلم می کنند... امروز کار به جایی رسیده که ندانستن زبان ترکی برای کسی که سرش به تنش می ارزد در حکم ننگی محسوب می گردد. او آن گاه درباره لطافت و توانایی زبان فارسی و مقبولیت ان در کشورهایی که سفر کرده بود می نویسد: « زبان فارسی برای شعر و شاعری و بحث درباره مطالب ظریف و هنری و همچنین بیان موضوعات دقیق و لطیف علمی و فلسفی فوق العاده شایستگی دارد. غنا و ظرافت زبان فارسی باعث شده که از دیرباز زمان در دربار سلاطین مغول در دهلی حق اهلیت بیابد. در مقر امرای عرب و هندی تا رود گنگ و حتی تا سیام [ تایلند] من به مردمی بر خوردم که بدون اشکال به زبان فارسی رفع احتیاج خود را می کردند. بدین ترتیب می بینیم در خارج از ایران ان چیزی را که مورد تحقیر بزرگان کشور است گرامی می دارند و قدر می شناسند.»....

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس