مــرده بد تر از زنده
مــلا عمــر پس از مــرگــش قــتل و کشــتار مــردم بیگــناه را دو چــندان کــرده اســت !
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
عبید زاکاانی در داستان موش و گربه اش حکایت میکند که موشان از جور و ستم گربه خونخوار به فغان آمده در پی تدبیری برآمدند و بعد از برگزاری جلسات متعدد و ارائه راه حل های گوناگون بالاخره با اکثریت آرا به این نظر رسیدند که متاسفانه جمعییت موشان توان مقابله نظامی را با گربه خونخوار ندارند پس یگانه راه نجات موشان از چنگال گربه ظالم این خواهد بود که موشان برای گربه تدارک سفر حج را دیده و او را به سوی خانه خدا بفرستند تا نور مرحمت الهی و عاطفه ذات کبریایی در قلب تاریک و سنگین او تابیده و او دست از قتل و کشتار موشان بیچاره بردارد.
اما متاسفانه گربه خونخوار بعد از زیارت خانه خدا میلش به قتل و کشتار موشان بیشتر از پیش شده تا جایکه بجای یک موش دو موش را یکجا به دهان میکرد و از خوردن و دریدن آنها لذت می برد.
مردم رنجدیده افغانستان هم که از جفا و ستم جلاد زمانه ملا محمد عمر آخوند به ستوه آمده بدرگاه الهی استدعا کردند که این جلاد خون آشام را از صفحه روزگار نیست و نابود گرداند تا ملت بیچاره چند صباحی نفس راحت کشیده و در صلح و امنیت زندگی به سر برند.
خداوند متعال نیز دعای ملت مظلوم افغانستان را مستجاب گردانیده و آن جلاد ستم پیشه را ذریعه بادران پاکستانی از صفحه روزگار برانداخت اما شادمانی و سرور مردم رنجدیده ما از نابودی جلاد ستمگر دیری نپائید که درست مانند داستان موش و گربه عبید زاکانی ملا عمر بعد از مرگش به مراتب خشن تر و خون آشام تر از قبل ظهور کرده آنگاه اگر هفته یک حمله انتحاری براه می انداخت حالا به روز یک حمله انتحاری هم عاروقش نمی شکند.
قبل از مرگش اگر برای انجام حملات انتحاری از موتر سراچه کارولا استفاده کرده و در هر حمله پنج تا ده نفر را شهید میکرد حالا از لاری های ده تن برای قتل عام مردم استفاده کرده و در هر حمله اش تا پنجصد نفر بکام مرگ برده و یک شهر را به خرابه مبدل می ساازد.
حالا مردم ستمدیده از فرط بیچارگی با خود می گویند کاش پاچاهی کرزی به پایان نمی رسید و ملا عمر در قید حیات می بود که لااقل بین هر دو حمله انتحاری برای مردم چند روزی برای نفس کشیدن باقی می ماند.
با تقــــــــــــديم حــــــــــــــــرمت
حقــــــــ(شـــمس الحـــق)ـــــــانی