طالبان پس از ملاعمر و حکومت وحدت ملی به کجا خواهند رسید؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
پرواضح است که ملا عمر وابسته به سازمان استخباراتی همسایه بود و طالبهایش نیز وابسته اند، ولی ملا عمر بدون شک نقش کلیدی در وحدت و یکپارچگی تمامی نیروهای سیاسی و نظامی طالبان داشت. اینکه اعلام این مرگ بیشتر از دو سال به تأخیر افتاد موضوعیست که استخبارات قادر نبود پیامد منفی آنرا در آنزمان متقبل شود، از اینرو آنرا مخفی گذاشت تا اینکه کشورهای حامی پاکستان را وادار کرد طالبان را روی میز مذاکرات حاضر کنند و رهبری طالبان نمایندگان باصلاحیت خویشرا در این مذاکرات معرفی نمایند. در کنار آن شرایط سیاسی و نظامی آنزمان به نفع استخبارات نبود که این مرگ را اعلام کند. هرچند در دور اول مذاکرات در مری اسلام آباد نمایندگان طالبان حضور داشت، اما بایست موقف نمایندگی سیاسی قطر، شورای کویته و پیشاور در این مذاکرات مشخص میشد. از اینرو پاکستان چاره¬ی نداشت جز آنکه مرگ ملاعمر را علنی سازد و از وابستگانش بخواهد تا نیروهای طالبان را تحت رهبری جدید منسجم نماید.
بظاهر چنین می¬نماید که پاکستان تلاش¬های جدی در جهت انسجام نیروهای طالبان در کویته پاکستان بخصوص و در داخل بصورت عام دارد، اما اعلام مرگ ملاعمر در این برهه از زمان یعنی بیشتر از دوسال پس از مرگ واقعی وی چیزی نیست که بتواند تمامی نیروهای سیاسی و نظامی طالبان را از پارچگی جلوگیری نماید. البته طالبان هم دیگر آن کاربرد خوبی که برای پاکستان داشت دیگر آن ظرفیت را ندارد و از جانب دیگر شرایط سیاسی منطقوی و بین المللی نیز تغییر یافته است و خطرات داعش نیز آسیای میانه و چین را بصورت جدی تهدید میکند. از اینرو پاکستان ضرورت داشت و دارد که آرایش دیگری در نیروهایش بوجود آورد و ضرورت شده بود مرگ ملاعمر مطرح گردد. پاکستان با اعلام مرگ ملاعمر در چنین وضعیتی که نیروهای تندرو طالبی را در قالب داعش خودش آرایش میدهد و در ظاهر جنگ¬¬ها و مخالفت¬های بین طرفین را نیز علنی و در سطح برخوردهای جنگی نیز میرساند؛ دقیقاً میخواهد به دنیا بقبولاند که این داعش جدیداًشکل گرفته در افغانستان وابسته به خودش نیست و از مرزهای پاکستان فراتر ریشه دارد. از جانب دیگر آن مقدار امکانات که استخبارات برای طالبان به تنهایی فراهم میکرد؛ حال می¬خواهد با تغییر آرایش نیروهای طالبش در قالب داعش آنانرا از امکانات داعش نیز برخوردار سازد. لهذاست که این آرایش جدید نیروهای طالب دیروز در قالب داعش امروز دو جنبه¬ی خاصی را دارد، یکی پاکستان خودش را از قضیه مبرا جلوه دهد و دیگر اینکه بار مالی ماشین جنگی طالبان را قسمت نماید.
هدف پاکستان از اعلام مرگ ملاعمر یکی، راندن قسمت اعظم نیروهای طالب در آرایش جدید داعش است که جنگ را به نیابت از پاکستان به پیش ببرد و از افغانستان نیز گذشته وارد آسیایی میانه گردد، البته دراین نیز نباید شک کرد که در این مسئله پاکستان تنها نیست و استخبارات دیگر نیز همراه است. دیگری اینکه قسمت دیگر را بصورت ستون پنجم وارد حکومت افغانستان سازد و یک قسمت دیگر که نه حکومت می¬پیوندد بصورت در همان آرایش طالبان قبلی باقی خواهد ماند که دیگر تاریخ انقضاء شان بسر رسیده است و شاید چند سبای عمر کند و در نتیجه از بین برود.
استخبارات پاکستان در طول چهاردهه گذشته دقیقاً می¬داند که بزرگان حکومت در افغانستان اولاً به منافع شخصی خودشان اندیشیده اند و می¬اندیشند و از آن پوسته بیرون نیامده اند و نمی آیند و هنوز فکر ملی در این کشور فاقد عدالت شکل نگرفته و تنها در قالب افراد انگشت شمار باقی مانده است. این بزرگان حکومتی برای برآورده شدن هدف شخصی شان نقاب قومی را به رخ کشیده و تعدادی را در این راه بهره کشی کرده و می¬کنند. لهذاست که استخبارات بادرک این واقعیت تلاش دارد تعدادی از طالبان را که وابسته به یک قوم پشتون اند بعنوان میانه رو وارد دستگاه حکومت نمایند و این حکومت ضعیف و بدون پشتوانه وسیع مردمی را هم از درون و هم از بیرون متلاشی ساخته و یا در جهت تأمین منافعش به تمکین بیشتر وادارد.
واما شرایط در داخل در چه وضعیتی قراردارد؛ ریئس جمهور برای عملیات پایش که مشخص نیست چگونه شکسته است به المان بستری است و در آنجا از مطالعه کتاب و دیدن تلویزون لذت میبرد. رئیس اجرائیه سفر به اهرام ثلاثه مصر را آغاز کرده است و معاون اول رئیس جمهور نزدیک به دو هفته میشود که به ترکستان رفته است تا فاریاب را نجات دهد و بعدآً به قطغن سفر کند و طالبان را با نیکتایی اش ترومار نماید. دانش غرق در دنیای مطالعه قوانین مصروف و از وضعیت درون و بیرون کشور بی خبر است. انجنیرصاحب محمد خان که از قصر لذت میبرد و در خودش مصروف است؛ محقق نیز در کشمکش است که با وضعیت چگونه کنار آید که نه دل یار اغیار برنجد و نه هم یار از دست رود. استاد عطا نیز با گذاشتن ریش تصمیم دارد به دنیای جهادش برگردد و آقای صلاح الدین ربانی میان دو دلداده وزارت خارجه و رهبری جمعیت درگیر مانده است که کدام یک اولویت دارد. گاهی متوجه میشود که سفیران و معینان را همه از خودش تعیین کند؛ گاهی هم به فکر جمع و جور کردن جمعیت می افتد و جلسه جمعیتی¬ها را دایر میکند. در حقیقت وی از هردو دل کنده نمیتواند. اینکه بایست در شرایط کنونی وی بعنوان وزیر خارجه نقش فعال در جهت دهی وضعیت پسا ملاعمر به نفع افغانستان آستین همت برزند؛ در دوراهه گیر کرده است و وزارت خارجه و سیاست خارحی کشور هم در بند وزیر پارت تایم گرفتار.
جامعه مدنی هم که مسئولیت خویش را با تدویر یک میزگرد که ستون پنجم در درون دستگاه حکومت حضور پررنگ دارد انجام داده است و خبرنگاران باوجدانهایی بیدار هم که اگر چیزی بنویسند فوراً از کار برکنار می¬شوند؛ لذاست که دست اصحاب رسانه¬های تصویری از پشت بسته است و اصحاب رسانه¬های نوشتاری هم که با نشر یکی دو نبشته دلخوش کرده اند.
مردم عام که کسی را ندارد و به هردری که مراجعه کرده اند نومید برگشته اند؛ برای لقمه¬ی نانی سرگردان وتعدادی هم در پی تدارک رفتن از کشور اند. جوانان نیز در این آشفته بازار سیاست¬های فردی با نقاب قومی سردرگم دور خویش میچرخند و تعدادی هم در پی فرار از کشور که انگار با آن هیچ آشنایی نداشته و ندارند؛ شب و روز در تلاش اند.
البته من در شگفتم که این بزرگ مردان کشور آن گفته بزرگ پشتو را گه گفته است؛ که ته وایی چه زه یم؛ او زه وایم چه زه یم، نو نه به ته یی او نه به زه یم. باقی را خودتان میدانید.
در نهایت اگر بزرگان سیاست کشور برسر عقل آیند(شاید از اینها بدور باشد) که از این وضعیت پیش آمده به نفع مردم ستمدیده و جنگ دیده افغانستان استفاده بهینه را بنماید، در آنصورت؛
اول؛ رئیس جمهور، معاون اول ریئس جمهور و رئیس اجرائیه هرچه عاجل به کشور برگردد و از منافع شخصی شان دست بکشد و با یک حرکت متهورانه اقدامات ذیل را روی دست گیرد.
دوم؛ جنگ را که تاکنون به حالت تدافعی قراردارد به حالت تهاجمی تغییر داده ضربه¬های اساسی را بر پیکره نیروهای وابسته به منافع بیرونی وارد آورند تا آنان توان آرایش مجدد را از دست دهد.
سوم؛ تبلیغات استخباراتی را درجهت متلاشی کردن بیشتر نیروهای طالبان تشدید نماید.
چهارم؛ فعالیت¬های سیاسی را در جهت برملاء کردن نقش اساسی استخبارات پاکستان در جهت سیاست ناامن سازی منطقه و صدور تیرویزیم شدت بخشیده و کشورهای منطقه و جهان را وادار سازد تا سیاست حمایت شان از پاکستان را کنار گذاشته و بر پاکستان فشار وارد آورد تا در سیاست و عملکردش تغییرات اساسی را بوجود آورد و ریشه¬های تروریزیم را در کشورش بخشکاند.
پنجم؛ کشورهای منطقه و جهان را برای سرکوب و متلاشی کردن ریشه و منابع ترویزیم در پاکستان مثل عراق وسوریه وادار نماید وارد عمل نظامی در داخل پاکستان شوند و حمایت مالی به پاکستان را در جهت ریشه کردن تروریزیم و فرستادن آنها به داخل افغانستان قطع کنند. زیرا تاکنون این کمک¬ها برای قطع ریشه تروریزیم نه، بلکه در جهت تقویت آنها بکار گرفته شده است واز کمک¬های جهانی و بخصوص آمریکا درجهت تقویت تروریزیم سوء استفاده نموده است.
ششم؛ پالیس عملی برای ایجاد شغل در تمامی برنامه¬های حکومتی و غیر حکومتی رویدست گیرد تا از فرار مغزها از کشور جلوگیری گردد و مردم عام هم با یافتن نان و امنیت از فکر فرار از کشور انصراف دهند. درغیر آن شاید دیر نباشد که این بزرگان حکومتی مخاطبین جز پودری های زیر پل سوخته و اندک مردم بیچاره که توان فرار را ندارند نخواهند داشت و آنگاه همسایه با دستان باز از چاپیدن منابع این کشور لذت خواهد برد وبس.