صفحه نخست > دیدگاه > انقلاب عاشقانه

انقلاب عاشقانه

وزارت های دفاع و داخله در بین جنگ سالاران و فرماندهان ترور سهمیه بندی شده اند و هیاهوی در کار است تا هر بخش و جانب راه شان را از هم جدا سازند و درنده وار به جان همدیگر و ملت بیفتند.
علی ادیب
يكشنبه 22 آگوست 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

هر روزی که می گذرد، کشورم بیش از پیش در لبه ی پرتگاه نزدیک تر می شود. زخم ناسور زادگاهم لحظه به لحظه التهابی تر و متعفن تر می گردد. فضای دود اندود سرزمینم آلوده تر و اندوده تر می شود. دامن سیاه جنگ گام به گام وسعت می یابد و چون ویروس کشنده ی بر نقطه - نقطه ی اندام بیمار میهنم سرایت می کند. شوونیسم قومی در میان طیف های مختلف اجتماع، سریعتر از پیش ریشه می دواند و پایه های آرمانی و تصوری ملت سازی را متزلزل تر می سازد. فاصله های تیره ی میان - شهروندی بیشتر می شوند و فساد موجود در دستگاه کثیف فاشیسم پوشالی، گونه ی جدید "مدیریت ویژه ی افغانی" را بوجود آورده است. گرایش های صریح و آشکار شوونیسم قبیلوی، از شخص اول مملکت تا آخرین فرد القا شده است. جانیان، خاینان و خون آشامان با گلوی صاف تر از پیش وارد صحنه شده اند. جانیانی که تا دیروز صف به صف انتظار می کشیدند تا چه هنگامی دست - بسته ریسمان عدالت قربانیان بر گردنشان گره می خورند و بر چوبه ی دار سر و پا شکسته آویزان می شوند.

استراتیژیست های کاخ سفید و پنتاگن، خاطره های کرملین را به تلخی مرور می کنند تا مبادا با چنان سرنوشتی دچار آیند. امپریالیست کم کم دارد به این فکر می کند تا به منابع باالفعلش بسنده کند و دست از عسل نارسیده و ناپخته ی زنبورهای زهریی وحشی بردارد. در نهایت، ضد و نقیض های رسانه ی، از ظهور مکتب ویژه پشتونی شبیه به جبهه گیری های حضرت محمد پس از هجرت به مدینه و اسلام مدنی را توسط برنامه ریزان سازمان استخباراتی امریکا یا سیا، گزارش می دهند. حالت های اضطرار و فوق العاده ی اعلان نشده هر لحظه در انتظار شهروندان مظلوم کشورم استند و همه در حال آماده باش در جستجوی پناهگاه امنی، برای خویشتن. روشنفکران و قلم بدستان نارس سرزمینم، خویشتن, راه را گم کرده اند. تعداد شان دیوار و چک در دو سوی نگاه های شان چیده اند تا غیر از جاده ی مشخص مقابل، کج گردشی ها را نبینند و گروه دیگرشان آگاهانه به یمگان دره تبعید شده اند. انگشت شمارشان محتاطانه گام بر می دارند تا چند صباحی بیشتر شاه حلقه های حلقه ی عزیز عزیزان شان باشند...

در چنین وضعیت فوق العاده و حالت نهایت شکننده و التهابی، "انقلاب عاشقانه" ی در کار است! انقلاب مصمم تر، عزیزتر و زیباتر از انقلاب عاشقانه ی مولانا. کجاست آن شمس بزرگ تا بر روح تشنه و مولانایی کشورم ظهور کند و پس از هسته گزاری شخصیت باالقوه ی جلال الدینی در نهاد سرزمینم، برای همیش غیبش زند و خانقا نشینان قونیه ی من با چشمان اشک آلود، در جستجوی چنین گمشده ی، جهان را پای پیاده دور زنند. ارنستو چه گوارای دیگری در کار است تا در سرزمین منتظر کیوبایی من ظهور کند، از چنگال امپریالیزم آزادش کند، کاستروهای را راهبری کند و خود عاشقانه بر سنگ بناهای مدرسه ی سوخته ی جنوب لاایگه یی، به دستور ارتش بولیویایی صفت پاکستانی تیرباران شود...

این انقلاب عاشقانه باید هرچه زودتر آغاز گردد. از افتادن در پرتگاه، فاصله ی چندانی نمانده است. این افتادن، سرنوشت غیر قابل پیش بینی در پی دارد. پس از این سقوط، نجات در حد جغرافیای افغانستان و شاید در جغرافیای کره ی ما، غیر ممکن می نماید. این سقوط خاطرات تلخ بمباران شهرهای ناکاساکی و هیروشیمای جاپان را از یادها خواهد برد. قتل عام شش میلیون یهودی در اروپا را از اندیشه ها خواهد زود. کشتار کتلوی هشتصد هزار افراد قبایل توتسی و هوتو را در روندا به فراموشی خواهد سپرد. قتل عام شش میلیون انسان لائوسی، کامبوجی و ویتنامی، توسط بمباران ارتش امریکا را در قبرستان خاطره ها مدفون خواهد ساخت. کله منارهای عبدالرحمن جابر که از قتل عام هزاره ها ساخته می شدند را، از ذهن ها خواهد زدود و در نهایت وحشی گری های طالبان را نیز، لفافه پیچی خواهد کرد.

افغانستان امروز، بستر خوب و مناسبی برای این انقلاب عاشقانه است و ظهور و حضور انقلابیون عزیزی مانند چه گوارا، سخت میمون. نگارنده از حضور چنین عزیزی آگاهی دارد. چنین مراد و مقصود مقدس، که همین حالا این سطرها را می خواند، خود می داند که این انقلاب عاشقانه را باید از کجا آغاز نماید. با چه ساز و کارهای وارد عمل شود تا این چریک عاشق، معشوق ایده آل شهروندان مظلومش را بر حجله ی وصال بنشاند.
این انقلاب همه چیز را در بطن خود پرورده است. همه چیز دارد. تنها چیزی که ندارد، آغاز است. "آغاز" این انقلاب را برایش بدهید، او همه چیز را برای تان باز پس می دهد.

با اطمینان کامل اعلام می دارم که در چنین وضعیت دشوار و سختی، هیچ چیزی نمی تواند سد راه این انقلاب عاشقانه مقدس شود.

حکومت - تا گلو در گنداب غرق است. عملکردهای غیر انسانی و غیر اخلاقی حکومت، پایه های مشروعش را سخت لرزان ساخته است. بهتر است بگوییم، حکومت افغانستان سیطره اش تنها و تنها در چهار دیوار ارگ محدود شده است و جالبتر اینکه نخستین اهرم های سکتور امنیتی حکومت حتا در حفاظت از مقر بود و باش شان نیز ناتوانند و گاه و بیگاه خونهای زیادی در درون و برون آنها ریخته می شوند. وزارت های دفاع و داخله در بین جنگ سالاران و فرماندهان ترور سهمیه بندی شده اند و هیاهوی در کار است تا هر بخش و جانب راه شان را از هم جدا سازند و درنده وار به جان همدیگر و ملت بیفتند. گزارشها حاکیست که این حکومت یکی از فاسدترین، کم ظرف ترین، ناکارآمدترین و بدبخت ترین حکومت ها در تاریخ معاصر منطقه و جهان قلمداد می شود. مردم هیچ گاهی از اعمال حکومت دل خوشی ندارد و از آنچه می کند، به ستوه آمده اند. فقر از هر گونه ی آن سخت بیداد می کند. تبعیض ها از حد زیر زمینی گذشته و خیلی علنی با هوا و نوای بلند و جار عملی می شوند.

طالبان - با عملکرهای دوران حاکمیت شان سیاه ترین روزگار را از خود به یادگار گذاشته اند و مذموم ترین سیاست را در تاریخ بشریت دنبال کرده اند. این گروه، مجموعه ی از عناصر پلید افراطی و بنیادگرا است که نام دیگرش را می توان مجموعه ی از آشغال متعفنی گذاشت که از گندخانه ها و انبارخانه های پاکستان و عربستان به فرمایش آقایان شان، برای آلوده کردن و کشتن مردم بیگناه افغانستان فرستاده شده اند و چون بنیه و پایگاه داخلی - مردمی ندارند، مانند سالهای اخیر دهه نود سده ی میلادی گذشته، با یک اشپلاق از درون می ریزند و نابود می شوند. بنابرآن، این گروه هیچگاهی در برابر یک انقلاب عاشقانه ی مردمی، صلاحیت و جرات ظهور و مقاومت را ندارند.

شخصیت های کاذب قومی - اقوام افغانستان با موجودیت یک دور طولانی ظهور و حضور شخصیت های کاذب سمتی و شوونیست های قومی، سخت از خلا و نبود شخصیت ها و رهبران دلسوز ملی رنج می کشند. تحولات استبدادی و غیر ملیی بیشتر از دو نیم قرن گذشته به طور عام و جریان های ناخواسته ی بیشتر از سه دهه ی اخیر به گونه ی خاص، افغانستان را از بوجود آمدن شخصیت های بزرگ و اثر گذار ملی سخت بی بهره ساخته است. چون حاکمیت های مرکزی وجود نداشته اند و اگر بوده اند هم سمتی، گروهی، ایدیولوژیکی و یا زبانی عمل کرده اند، بنا بر این مردم بیشتر بجای اینکه اقبال و بخت شان را در سیمای حاکمیت ها و شخصیت های فرا قومی ببینند، در قیافه های مشخص سمت، گروه، ایدیولوژی و زبان خویش نگریسته اند و چنین شخصیت های کاذب نیز همواره بخاطر بقا و حضور مداوم شان در سیاست های خورد روزمره گی شان از مردم استفاده نادرست کرده اند و هیچگاهی در سدد حل معضل در سطح ملی و فرا گروهی نشده اند. نمونه ی این طیف رهبران را از سطح روستا و السداری گرفته تا جمعیت های نیمه متمدن شهرهای بزرگ کشور، بیشمار سراغ داریم. به همین خاطر است که امروز، بیشتر مردم افغانستان، خلای رهبری و زعامت ملی را از ته دل درک کرده اند و در جستجوی این بهشت موعودشان، شرق تا غرب و شمال تا جنوب را زیر و رو می کنند و این چریک عاشق را تا هنوز نیافته اند. گاه - گاهی اگر کسی حتا معیوب! چنین ژست مقدسی می کشد و ادای در می آرد، هزارها گلو همنوایی اش می کنند و با تمام هستی در عقبش صف می بندند.

امریکا - هر گاه بیگانه ی را اجازه ی ورود به حریم خصوصی تان ندهید، هرگز جرات داخل شدن به حریم شخصی تان را نخواهد داشت که با این کار،اخلاق هم سر سازگاری ندارد. به گونه ی اکادمیک ترش، در یک نظام، سیاست خارجی ادامه ی سیاست داخلی است. اگر امور داخل یک حاکمیت در محدوده قلمرو مشخص یا جغرافیای تعریف شده، به گونه ی درست و سنجیده شده، بر مبنای توازن و اصل عدالت، عدم خشونت و تبعیض، خدمت به خدا و خلق خدا و در مطابقت با اصول و قوانین مطرح و پذیرفته شده ی بین المللی طراحی و برنامه ریزی شده باشند، امور بیرونی یا سیاست خارجی نیرومند، مردمی، پخته، متوازن و بر مبنای منافع و خواسته های همه ی جوانب خواهد بود. در این صورت چنین ملتی، نمونه یک ملت مقتدر، حاکم بر سرنوشت خود و در معادلات و تعاملات بین المللی و بین الدولی نیز، وزنه ی مهم و قابل عطفی شمرده خواهد شد. اینجا دیگر نه امپریالیزم و نه هیچ غول و افول دوم، می تواند با استفاده از زور یا تهدید، سرنوشت، منافع و حاکمیت ملی را به بازی بگیرد. یک دولت مقتدر با پایه ها و پشتوانه های ملی، هیچگاهی نمی خواهد با پذیرش دیپلوماسی های اشتباه و غلط و یا هم در برابر وعده و نویدها، ملت را به گودال پرت کند. چون ملت در همه ی تصمیم گیریها و فیصله ها مشارکت دارد و حاکمیت ملی را ملکیت خویش می داند و همیشه در صحنه حضور دارد، بنا بر این دولت نمی تواند خلاف منافع ملی عمل کند.

چه گوارا از نقطه ی صفری، انقلاب عاشقانه اش را آغازید و پس از مدت زمان اندک در قلب امریکای لاتین و در ته گوش امپریالیزم امریکا، توانست کشور قدرتمند سوسیالستی کیوبا را تأسیس کند که امروز همرزمش فیدل کاسترو سیاست کانتیت منت امریکا را به مبارزه می طلبد و آشکارا فریاد انتی - امریکایی و ضد امپریالیزم سر می دهد. نمونه ی این تحولات در جهان معاصر بی شمار است که اکنون مجال بحثس نیست.

صنف های نیمه فعال و کم جان جامعه مدنی، دانشجویی و دیگر نهضت های عزیزی از این قماش - سالهاست دنبال این انقلابیی عاشق می گردند و هرگز گاندی - لوتر کنیگ عزیزشان را نمی یابند تا بر هند چشمانش نور بپاشند و بر امریکای دستانش، بوسه ببارند.

این انقلابیی عاشق در کجاست؟؟؟

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس