صفحه نخست > دیدگاه > چرا کوچی ها از همه جا حمایت می شوند و هزاره حتی از حمایت "رهبران" هزاره (…)

چرا کوچی ها از همه جا حمایت می شوند و هزاره حتی از حمایت "رهبران" هزاره محروم هستند؟

مسأله "کوچی ها" در افغانستان تنها مشکل هزاره ها نیست، به قضیه گسترده ملی تبدیل شده است. خاموشی منورین ی اقوام دیگر در این مورد، تعلقیت فکری آنها را به اقوام خود شان نسبت میدهد، و موقف انسانی و روشنفکری آنها را زیر سوال می برد. "کوچی های" طالبی نه تنها بر هزاره و سرزمین هزاره ها، بلکه بر افغانستان و ساکنان این کشور تجاوز کرده اند .
حقیقت جو
چهار شنبه 18 آگوست 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

مسأله "کوچی ها" در افغانستان تنها مشکل هزاره ها نیست، به قضیه گسترده ملی تبدیل شده است. خاموشی منورین ی اقوام دیگر در این مورد، تعلقیت فکری آنها را به اقوام خود شان نسبت میدهد، و موقف انسانی و روشنفکری آنها را زیر سوال می برد. "کوچی های" طالبی نه تنها بر هزاره و سرزمین هزاره ها، بلکه بر افغانستان و ساکنان این کشور تجاوز کرده اند . تقویت و ترویج بدویت و کوچیگری، تبدیل آن به سیاست دولت، از مبرمترین مسآله ملی است که افغانستان را به لرزه در آورده است. پس خاموشی مرگبار روشنفکران و کمرنگ نشان دادن این دسیسه خطرناک جز انحطاط فکری در مسایل ملی و تعصب قومی نمی تواند چیزی دیگری باشد.

زمانیکه در فاکولته ژورنالیزم درس می خواندم، من و چند همصنفی ام در محفل سالگرد یکی ار استادان ما دعوت شده بودیم. در این محفل افرادی که دیده می شدند اهل مطالعه، دانش، تحقیق و تجربه باشند، حضور داشتند. هنگام صرف غذا بحث ها از معرفی یکدیگر آغاز شد تا سیاست جهانی اوج گرفت به و بحث در باره افغانستان خاتمه یافت.

در میان مهمانان،مردی که معلوم می شد در سنین 55 تا 60 قرار دارد، از موضوع بسیار جالب که گویا از تجارب گذشته اش در پاکستان و افغانستان باشد، بازگو نمود. او بدون اینکه بگوید، به کدام موسسه کار میکرد، خود را سابق مسوول کار با کوچی ها معرفی نمود. او در حالیکه دهانش را آب میزد، اول از شیر تازه، قیماق و مسکه سخن گفت و به تدریج به بیان تجارب کاری اش پرداخت که در غژدی ها زندگی کرده بود، راه های دور را پیاده طی کرده بود و همیشه با کوچی ها بوده و آنها را رهنمایی میکرده. من در باره این سخاوتمندی ، بدبین بودم و سوالاتی زیادی در ذهنم می آمد که یک فرد مرفه غربی چی نیاز دارد که زندگی بدوی اختیار کند ، سر به صحرا بزند و به فرسنگ ها فاصله را پیاده طی کند؟

حالا که کوچی ها به نیروی نظامی تبدیل شده و عامل جنگ و جنایت هستند، صحبت آن مرد در محفل سالگرد استادم دیگر برایم معما نیست. زیرا کوچی های که دست به کشتار، تخریب و تجاوز می زنند، از جانب دولت دست نشاننده غرب حمایت می گردند، نیروهای غربی در افغانستان کشتار و تجاوز آنها را تماشاه می کنند و رسانه های کشور های غربی مهر سکوت بر لب زده اند. بجای جلوگیری از جنایت زمینه های جنگ و جنایت از جانب نیرو های ملی و بین المللی برای کوچی ها مساعد میگردد، کوچی و کوچی گری به جز سیاست دولت تبدیل میگردد و بخاطر بقا و تقویت این پدیده منحط که باید از راه های معقول از میان برداشته شود، اقدامات حساب شده بخاطر بقای آن از طرف دولت عملی می گردد که دادن امتیازات از جمله دادن کرسی های انتخابی و انتصابی پارلمان به کوچی ها از نمونه هایی آنست. با این کار دولت افغانستان و حمایت گران خارجی آن مناسبات اجتماعی مدنی را توسط مناسبات بدوی نابود می سازد و بدویت را بجای مدنیت، خشونت و جنگ را بجای زندگی مسالمت آمیز و صلح مستقر می سازند. به این علت، کوچی گری که پدیده منفی و مردود اجتماعی است ، در حفظ و حراست آن تلاش میگردد.

خانه مردم هزاره غارت شده و به آتش کشیده شده توسط کوچی

سوال در اینجاست که چرا اینطور است و در عقب این همه پرده های نیرنگ چه رازی نهفته است؟

و چرا هزاره ها را در این بازی قربانی انتخاب کرده اند؟

پاسخ به این دو سوال موضوع اساسی این مقاله است که آنرا در چند نکته بیان می دارم:

نکته اول: کوچی ها بهترین عامل قاچاق مواد مخدر، سلاح و احجار قیمتی و آثار تاریخی افغانستان هستند که مافیای مواد مخدر کوچی ها را جز پروسه کاری و به مثابه حلقه اول بزنس شان شامل پلان کرده اند که با استفاده از وضیعت زندگی آنها و موقف، مصؤنیت و امتیازاتی که از جانب دولت برای آنها داده می شود، در انتقال مواد مخدر از یکجا به جای دیگر از آنها استفاده به عمل می آید.

نهاد های امنیتی افغانستان بار ها سلاح، مواد مخدر و احجار قیمتی را از میان اجناس کوچی ها کشف کرده که متاسفانه اکثر آنها مورد تعقیب عدلی قرار نگرفته و متخلفین دوباره رها شده اند.

نکته دوم: استفاده استخباراتی از کوچی از ارزان ترین شیوه های دستگاه های استخبارات پاکستان و کشور های غربی است. زیرا کوچی ها "حق" دارند که بدون ارائه اسناد از مرز افغانستان و پاکستان رفت و آمد کنند. به دوردست ترین روستا های افغانستان بروند و چند روزی را در آنجا بودوباش داشته باشند. کوچی ها از وضع منطقه ، مردم، اراضی و همه خصوصیات محلاتی که کوچی گری کرده اند آگاهی دارند که می توانند این معلومات را در اختیار کسانی که به آن ضرورت دارند قرار بدهند. همچنان آنها می توانند جواسیس مسلکی خارجی را با خود از یک کشور به کشور دومی و تا عمق روستا ها برساند و آنها را در لباس کوچی مخفی نمایند. یکی از علت های معطل قرار دادن حل مساله کوچی از طرف دولت افغانستان هم همین است. زیرا دولت دست نشانده اجازه ندارد که مساله را حل کند.

همچنان قاچاق احجار قیمتی، آثار تاریخی، اسلحه خفیف و مواد منفجره توسط کوچی ها به سهولت صورت می گیرد. کوچی ها که از دشت ها و صحرا به افغانستان آمدو شد دارند، هیچگاه اموال آنها بازرسی نمی شود. آنها مالیه نمی پردازند، گمرک را نمی شناسند و کاروان های شتر را از کشوری به کشور دومی انتقال میدهند. حالا که کوچی ها بجای شتر از موتر های "پیک آپ" (وسیله یی که به طالبان داده شده بود) استفاده می کنند، عملیات قاچاق به مراتب سریعتر اجرا می شود.

ملا تره خیل کوچی مسئول کشتن دو تن از شهروندان کابل

گرداننده های تجارت افراد انتحاری می توانند، متاع خونین شان را در لباس مصؤن کوچی داخل افغانستان کرده و به هر نقطه افغانستان برسانند. پس کوچیگری بهترین وسیله و صدراخفای جنایت، قاچاق و موضوعات استخباراتی می باشد. استخبارات پاکستان و همکاران غربی شان هرگز این منبع بزرگ در افغانستان را از دست نمی دهند. آنها در تقویت و ادامه کوچیگری می پردازند و هر موانع ی که سر راه کوچیگری باشد بر میدارند. یکی از دلایل راه دادن افراد بدوی در پارلمان که مهمترین دستگاه سیاسی افغانستان است. با این اقدام مساله کوچیگری را پولیتیزه می سازند و به افراد شریر کوچی مصؤونیت پارلمانی میدهند. چند هفته پیش تره خیل کوچی افراد بی گناه را در داخل بازار به گلوله بست و بجای که به صفت قاتل محاکمه شود، به جنایت کاری اش ادامه میدهد.

نکته سوم: تاریخ ثابت کرده است که هم استعمار کهن و هم استعمار کنونی، در کشور های زیر سلطه شان از نفاق ملی، مذهبی و فرقه یی استفاده می کنند. جنگ اهل تشیع و تسنن در عراق از نمونه های انکارناپذیر آنست. آغاز همین جنگ و انداختن تفرقه و خصومت ملی در افغانستان از کوچی ها آغاز گردیده که از موثر ترین شیوه های پالیسی (تفرقه بینداز و حکومت کن) می باشد.

موثریت این شیوه در آنست که تحریک کاملا پلان شده کوچی های که در قوم پشتون و در مذهب سنی اند، با هزاره های شیعه مذهب منجر به یک جنگ وسیع قومی- مذهبی می شود. در این جنگ نه تنها افراد یا گروه های درگیر در یک ناحیه یا منطقه باهم می جنگند، بلکه میان هردو قوم در سراسر جهان انتشار می کند و در جای که جنگ گرم میسر نباشد به جنگ شدید سرد تبدیل می شود. جنگ گرم زمان و مکان دارد، ولی جنگ سرد زمان و مکان مشخص ندارد، همچون طاعون به همه جا سرایت می کند. روان ملیون ها انسان را می آزارد و نفاق ملی را عمیق می سازد.

نکته چهارم: اگر بگوییم که جنگ کوچی با هزاره ها نحوی از جنگ سیستم ها و تضاد تمدن ها است، اشتباه نکرده ایم. زیرا امریکای غول و متحدان مغرور آن که وقت برای تحمل و تعقل را نداشته و همواره سیاست هموارسازی را در جهان به پیش می برند، در نابودی تمدنی و جاسازی تمدن دیگر مجدانه کار می کنند، هزاره های شیعه فارسی زبان در جدول سیاه قرار گرفته است.

انگلیس از دوره هند برتانوی با فارسی در ستیز است، شیعیان از لبنان تا ایران و عراق خاریست که در پای امریکا می خلد. از طرف دیگر انگلیس در افغانستان سیاست نفاق و تخریب را پیش می برد، نه اتحاد و بازسازی. همه میدانند که هزاره ها مردم زحمتکش و با استعداد هستند و در بازسازی افغانستان سهم فعال میگیرند. بازسازی افغانستان پلان تخریبگرانه انگلیس را نقش بر آب می سازد. پس آنها عمدا یکی از عامل عمده بازسازی و عمران افغانستان را در حال جنگ و سرگردانی نگهداری می کنند. همانطوریکه عامل دیگر احیای مجدد افغانستان را که زنان است، زیر تهدید ساطور تیز متعصبین مذهبی نگهداری می کنند.

یک کوچی طالب مسدول کشتار و غارت اموال مردم هزاره

متاسفانه، پروسه آخندیزه ساختن زندگی هزاره ها و قبضه نمودن همه امور زندگی هزاره اعم از سیاست، مذهب، فرهنگ و اقتصاد این بدبینی را نسبت به هزاره بیشتر می سازد. زمامداران هزاره که مذهب و اقتصاد را قبضه کرده اند ، به فرهنگ و سیاست توجه نکرده اند. یک آخند تربیه شده در قم ارزش بیشتر از یک فرد مسلکی در ساحات فرهنگ، هنر و سیاست را دارد. افراد آزاداندیش هزاره شدیدا سرکوب و از جانب آخند های هزاره و ملا های اقوام دیگر مورد تکفیر قرار می گیرند. حلقات متعصب مذهبی هزاره با متعصبین قومی و مذهبی جوامع دیگر به آسانی به توافق میرسند که چطور هزاره ی آزاد و غیر وابسته را به انزوا بکشند و فعالیت آنها را در جامعه بی تاثیر سازند.

« بدماغ ِ دعویِّ عشق، سرِ بوالهوس بلند است

مگر از دکان قصاب، جگری خریده باشد». (بیدل)

در حقیقت هزاره مانند ملکیت شخصی و مانند یک پارچه زمین میان افراد معلوم تقسیم شده است که هرکس در آن غله مورد نظر خود را می کارند و حاصلات مطلوب خود شان را بدست می آورند. روند آخندیزه ساختن جامعه نفاق را میان جامعه هزاره تشدید نموده و به مرض سرطانی تبدیل شده است.

گویا میرآب های (میرآو) هزاره همه آب ها را در یک ناوه می ریزند تا آسیاب دشمن هزاره را به چرخ درآورد.

نکته پنجم: نفاق محلی، فرقه یی، سلیقه یی، قبیله یی و حتی طبقاتی میان هزاره ها بیداد می کند. این نفاق خطر ناکتر از دشمنان خارج از جامعه هزاره است. از دیدگاه محلی هزاره ها به قول خویش، جاغوری، مرکزی، شمالی، و ده ها محل دیگر تقسیم شده اند. فرقه های اثناعشری و اسماعیلی نه تنها حالا و در طول تاریخ موجب نفاق میان هزاره ها بوده اند. در گذشته های دور آخند های اثناعشری اسماعیلیان را بنام های "غالی" ، "ملحد" و کافر تکفیر میکردند و به مردم دستور میدادند که غذا خوردن با این مردم در یک دسترخوان حرام است. چنانچه فرد اثناعشری مجبور بود که ظروف خود را که انسان اسماعیلی در آن نان خورده ، بشکنانند.
در شرایط کنونی دقیقا همین طور است، ولی در ساحه سیاست و قدرت. "رهبران" اثناعشری با کادر های "غالی" و "ملحد" اسماعیلی در دسترخوان سیاست غذا نمی خورند. همه امتیازات و کرسی های دولت را به خود شان اختصاص میدهند و در مقابل سرنوشت برادران اسماعیلی شان بی تفاوت هستند. طوریکه شر آخندی شان را بهتر از خیر قومی شان می پندارند.

آخند ها و "دولتمردان" اثناعشری از میان جامعه اسماعیلی برای نفوذ و قدرت شخصی شان (سربازگیری) می کنند. طوریکه افراد دارای موضع گیری انسانی را توسط افراد نادان و خودفروخته تهدید و بی خصلت ترین افراد تشویق می نمایند که فرمانبردار آنها در میان جامعه اسماعیلی باشند.

موضوع بسیار مهمی که نفاق را بیشتر می سازد، تضاد و تفاوت دارا و نادار در جامعه هزاره است. خصوصیت کلاسیک جامعه هزاره طوری است که همه افراد جامعه فقیر بوده اند. یعنی جامعه هزاره نسبت به اقوام دیگر "هموار" و یکسان بوده است. تفاوت فقیر و غنی به طور قابل ملاحظه نبوده است. حالا تمول گرایی افراطی یکعده محدود و فقر و نابودی اکثریت، جامعه را به سوی نفاق و تقسیمبندی غنی و فقیر سوق میدهد، این دو طبقه اجتماعی نمی توانند یکدیگر را تحمل کنند. تمایل افراد سرمایه دار و حاکم به پول و سرمایه بیشتر، و تمایل اکثریت مطلق جامعه در عدالتخواهی جامعه را به طبقات متخاصم تقسیم می کند. این نوع نفاق بسیار خطرناک است. زیرا طبقات حاکم مجبور است که به خاطر حفظ منافع اقتصادی شان دست به اقدامات سرکوبگرانه نسبت به مردم و معامله های سازشکارانه به دشمنان داخلی و خارجی مردم بزنند.

نکته ششم: هزاره ها که سمبول آزادی و آزادگی هستند، از حکومت امیر امان الله خان حمایت کردند و در تحصیل استقلال افغانستان سهم داشتند و عبدلخالق فرزند هزاره ، جاسوس انگلیس نادر شاه را که برای برتانیای کبیر ارزش حیاتی سیاسی داشت، از پا درآورد و پلان دور مدت انگلیس را را فلج کرد. هزاره ها فقط در دوران حکومت های رشد داشتند که پای انگلیس و امریکا در آنجا دخیل نبود. پس آنها نمی توانند فاکتور انسانیی بنام هزاره را تحمل کنند. اینست که کوچیان بدوی و بدون هویت ملی، قوم هزاره را که در افغانستان از نگاه کمیت مقام سوم را دارد، به چالش نابودی روبرو می کنند. به باور من علت نخستین این چالش ننگین انتقام و تصادم منافع خارجی است. زیرا مافیای جهانی که با موجودیت هزاره ها نمی توانند به هدف های سیاسی ، اقتصادی و نظامی شان دست یابند یا حد اقل وقت شان را از دست بدهند. به این دلیل نابودی یا تضیعف کلی هزاره را عمدا پلان کرده اند.

نکته هفتم: نارسایی سیاسی عامل عمده در جامعه هزاره است.

نارسایی سیاسی افراد جامعه هزاره را "ناسازگار" با یکدیگر شان بار آورده است. عدم تحمل و پذیرش، مبارزه با دیگراندیشی، وفاداری بی حد با گروه های سیاسی و مذهبی ، بیگانه پرستی، افراطی گری در مذهب هنوز در جامعه هزاره بیداد میکند.

یکی از علل اساسی که این وضعیت هنوز در جامعه وجود دارد، حاکمیت افراطیون مذهبی و آخند های وابسته به خارج است. بخش عظیم جامعه هزاره که عبارت از قشر منور، تحصیلکرده ها و جناح سیکلار جامعه است، از جامعه دور نگداشته می شود. این پروسه نفاق انگیز از حمایت خارجی نیز برخوردار است که ما حمایت افراطیون و متعصببین را در همه امور سیاسی و اداره افغانستان و حتی در جامعه مهاجر احساس می کنم. در میان مهاجرین افغان، نهاد های مورد حمایت دولت قرار می گیرند که افراد عقبگرا و گوش بفرمان در رأس آنها قرار بگیرند. این همه نارسایی ناشی از نارسایی سیاسی جامعه است که نمی توانند اداره امور جامعه شان را بدست بگیرند. اداره امور جامعه شان بدست دیگران میافتد و آنها بخاطر بقای شان این شکاف ها را عمیق تر می سازند.

در نتیجه، عوامل فوق جامعه هزاره را ضعیف ساخته درخور و معرض قربانی و نابودی قرار میدهد.

نواقص ذکرشده، خوبی ها و برتری هزاره را پنهان و همه زشتی ها را به انظار عامه مردم افغانستان و جهان به نمایش میگذارد.

کسانیکه باید جلو این بدبختی را بگیرد، به اجرای این وظیفه خطیر ملی مستعد نیستند. زیرا آنها خود در این "تجارت سیاسی" شریک هستند و منافع شان را از دست میدهند.

پس مساله هزاره در افغانستان به گفتمان نو، به برخورد نو و به کانسپت عمیقا جدید نیاز دارد که اجرا کننده های آن باید همه افراد مستعد و متفکر جامعه اعم از راست و چپ، اثناعشری و اسماعیلیه، پیر و برنا، زن و مرد، حزبی و آزاد، مهاجر و متوطن باشند.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس